×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

فتوا، مفتیان و شرایط فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۹:۴۷:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۲/۰۴-۱۲:۱۶:۵۸
    • کد مطلب:9817
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 93325

هيچ ترديدي نيست كه آفرينش خلايق بيهوده نيست و خداوند از خلقت آنها نيز جز خوبي و سود آنان را نخواسته است.

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ النَّيْسَابُورِيِّ أَنَّ الْعَالِمَ كَتَبَ إِلَيْهِ يَعْنِي الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلام  أَنَّ اللَّهَ لَمَّا فَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ يَفْرِضْ [ذَلِكَ] عَلَيْكُمْ بِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ إِلَيْكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِيَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ… (وسائل‏الشيعة/ج1/ص21/ب1/ح21)

امام حسن عسگري عليه السلام  به اسحاق بن اسماعيل چنين نوشتند: به راستي كه واجب كردن فرائض از سوي خداوند نه از روي نيازمندي خودش بود بلكه به خاطر [رساندن] رحمتش به شما بود، ـ‌خدايي جز او نيست‌ـ و به خاطر اين كه خبيث را از طيب جدا كند…

و به اقتضاي رحمت رحمانيش با جعل تكاليف و تشريع شرايع، بندگانش را به آن مقصود برتري، سوق مي‌دهد كه آن مقصود والا، آمادگي و لياقت براي رحمت رحيميت اوست.

هدف خلقت و انگيزه‌ي تكليف، پرسشي است كه هميشه مطرح بوده است، امام صادق عليه السلام  در اين باره فرموده‌اند:

عن جعفر بن محمد بن عمارة عن أبيه قال سألت الصادق جعفر بن محمد عليه السلام  فقلت له لم خلق الله الخلق فقال إن الله تبارك و تعالي لم يخلق خلقه عبثا و لم يتركهم سدي بل خلقهم لاظهار قدرته و ليكلفهم طاعته فيستوجبوا بذلك رضوانه و ما خلقهم ليجلب منهم منفعة و لا ليدفع بهم مضرة بل خلقهم لينفعهم و يوصلهم إلي نعيم الابد[1]

پدر محمد بن عماره از امام صادق  عليه السلام  مي‌پرسد چرا خداوند خلائق را آفريد؟ حضرت فرمودند: به راستي كه خداوند تبارك و تعالي مخلوقاتش را بيهوده نيافريده و آنها را به حال خودشان وانگذاشته است بلكه آنان را آفريده است براي آشكار كردن قدرتش و براي اين كه طاعت و فرمان برداريش را بر دوش آنان بگذارد تا بر اثر فرمان برداري لياقت رضوان او را پيدا نمايند، و آنان را نيافريده است تا از آنان سودي برد و يا اين كه ضرري را به وسيله‌ي آنان از خود دور نمايد، بلكه آنان را آفريده است تا به آنان سود رساند و به آسايش جاوداني برساند.

در پاسخ امام عليه السلام  تكليف به طاعت الهي، دومين هدف خلقت بيان شده است؛ اما بيانگر و رساننده‌ي تكليف الهي كسي بجز انبيا و اوصيا آنان عليهم السلام  مي‌باشد؟! هرگز!

از سوي ديگر همچنان كه در «جايگاه مرجعيت در دين كامل» گذشت در مقابل پديده‌ي تحير و اختلاف چاره‌اي جز مرجعيت وجود ندارد؛ از اين رو در قرآن و حديث با چهار مرجعيت روبرو هستيم، مرجعيت خداوند و پيامبر صلي الله عليه و آله  و ائمه عليهم السلام  و فقها.

اما از آنجايي كه يك مرجع با فتواي خود مشكل تحير و اختلاف مراجعه كننده‌اش را بر طرف مي‌كند، ضروري است كه فتوا را بشناسيم. هدف اين شماره از درايت روايت شناخت فتواست. بنا بر اين فتوا جايگاه منحصر به فردي پيدا مي‌كند.

اهميت ويژه‌ي فتوا نيز نشان دهنده‌ي اين امر است، توجه كنيد.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج5/ص313/ب15/ح2

اهميت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۵:۳۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۷:۵
    • کد مطلب:9780
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2192

براي درك بهتر اهميت فتوا به چند روايت در عناوين زير توجه كنيد.

انتصاب اوصيا برای فتوا در مشکلات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۶:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9781
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1914

عن سلمان الفارسي رحمة الله عليه قال لما قبض النبي صلي الله عليه و آله  و تقلد أبو بكر الامر قدم المدينة جماعة من النصاري يتقدمهم جاثليق لهم… في ما قرأناه من كتبنا أن الانبياء لا يخرجون من الدنيا الا بعد إقامة أوصيائهم يخلفونهم في أمتهم يقتبس منهم الفتيا[1] فيما أشكل فأنت أيها الامير وصيه لنسألك عما نحتاج إليه فقال عمر…[2]

سلمان فارسي ـ‌كه رحمت خدا بر او باد‌ـ مي‌گويد: هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله  رحلت فرمودند و ابوبكر (غاصبانه) متصدي خلافت شد گروهي از مسيحيان وارد مدينه شدند كه در رأس آنان عالم بزرگ آنان جاثليق قرار داشت… [جاثليق به ابوبكر مي‌گويد:]… در آنچه كه از كتابهايمان خوانده‌ايم چنين است كه پيامبران از دنيا خارج نمي‌شوند مگر بعد از انتصاب جانشينانشان در امتشان، (تا) در مطالب دشوار از آنان فتوا گرفته شود…

 

[1]ـ در نسخه بحار به جاي «الفتيا» «الضياء» است.

[2]ـ التحصين‏لابن‏طاوس/ص637/ب26

فتوای ائمه ع، میوه درخت رسالت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۹:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9782
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1946

عن سلام بن مستنیر عن أبی جعفر علیه السلام  قال سألته عن قول الله تعالی مَثَلا كَلِمَةً طَیبَةً الایة قال الشجرة رسول الله صلی الله علیه و آله  و نسبه ثابت فی بنی هاشم و فرع الشجرة علی بن أبی طالب علیه السلام  و غصن الشجرة فاطمةH و ثمراتها الائمة من ولد علی و فاطمة علیهم السلام  و شیعتهم ورقها و إن المؤمن من شیعتنا لیموت فتسقط من الشجرة ورقة و إن المؤمن لیولد فتورق الشجرة ورقة قلت أ رأیت قوله تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها قال یعنی بذلك ما یفتی الائمة علیهم السلام  شیعتهم فی كل حج و عمرة من الحلال و الحرام…[1]

امام باقر علیه السلام  در پاسخ سلام بن مستنیر از آیه‌ی «مثلا كلمة طیبة…» فرمودند: درخت در این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله  است و نسب او در بنی هاشم ثابت است و فرع (یعنی تنه‌) درخت علی بن ابی طالب علیه السلام  است و شاخه‌ی درخت فاطمهI است و میوه‌های آن امامان از نسل علی و فاطمه علیهم السلام  هستند و شیعیان ائمه برگ درخت هستند و به راستی كه (هرگاه) مؤمنی از شیعیان بمیرد یك برگ از درخت می‌افتد و به راستی كه (هرگاه) مؤمنی متولد شود یك برگ به درخت افزوده می‌شود (سلام بن مستنیر می‌گوید: از این قسمت از آیه) پرسیدم كه «این درخت به اذن خداوند در همه‌ی زمانها میوه[2] می‌دهد» حضرت فرمودند: مقصود خداوند از میوه فتواهایی است كه ائمه علیهم السلام  در هر (سفر) حج و عمره به شیعیانشان در مورد حلال و حرام می‌دهند.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج9/ص217/ب1/ح97 همچنین مراجعه شود به: /ج24/ص138/ب44/ح2، شواهدالتنزیل/ج1/ص406/ح428، بصائرالدرجات /ج1 /ص59/2/ح3، تأویل الایات‏الظاهرة /ص246 و تفسیرالقمی/ج1/ص369

[2]ـ ترجمه «اُكُل» به میوه بر اساس برخی از كتاب لغت می‌باشد، ولی در همین روایات از ائمه علیهم السلام  به عنوان ثمر یاد شده است فعلا در صدد بیان فرق «اكل» با «ثمر» نیستیم.

ائمه ع و اعلام فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۱۰:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9783
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1907

و روی أنه وجد أیضا بخطه علیه السلام  ما صورته قد صعدنا ذری الحقائق بأقدام النبوة و الولایة و نورنا سبع طبقات أعلام الفتوی بالهدایة فنحن لیوث الوغی و غیوث الندی…[1]

روایت شده است این كلام به خط امام حسن عسگری علیه السلام  پیدا شده است: به راستی كه ما با قدمهای نبوت و ولایت بر قله‌های حقایق صعود كردیم و هفت طبقه اعلام فتوا را به هدایت روشن كردیم…[2]

 

[1]ـ بحارالانوار/ج26/ص264/ب5/ح51

[2]ـ اولا این روایت به نسخه‌‌های مختلفی نقل شده است، ثانیا در معنی این عبارت احتمالات دیگری نیز وجود دارد، از جمله این كه: «هفت طبقه [زمین و آسمان] را روشن كردیم در حالی كه به هدایت الهی اعلام فتوا هستیم».

ائمه ع، مأخذ فتوای به حق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۱۱:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9784
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1860

عن محمد بن مسلم قال سمعت أبا جعفر علیه السلام  یقول أما إنه لیس عند أحد علم و لا حق و لا فتیا الا شی‏ء أخذ عن علی بن أبی طالب علیه السلام  و عنا أهل البیت و ما من قضاء یقضی به بحق و صواب الا بدء ذلك و مفتاحه و سببه و علمه من علی علیه السلام  و منا…[1]

امام باقر علیه السلام  می‌فرمودند: آگاه باشید كه به راستی هیچ علمی و حقی و فتوایی نزد كسی نیست مگر این كه (مأخذ آن) چیزی است كه از علی بن ابی طالب علیه السلام  و از ما اهل بیت باشد و هیچ قضاوت حقی و (مطلب) درستی نیست مگر این كه آغاز آن و كلید و سبب و علم آن از علی علیه السلام  و از ماست…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج2/ص95/ب14/ح36 همچنین مراجعه شود به: بصائرالدرجات/ص519/ب19/ح3

تحذیر از فتوا بیانگر اهمیت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۲:۵۲:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۲:۵۲:۲۵
    • کد مطلب:9825
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1843

از آنجایی كه منصب فتوا مقام والایی است و اهمیت ویژه‌ای دارد. افتا بدون شرایط لازم نیز خطرات خاصی را به دنبال دارد، از این جهت نسبت به ارتكاب آن اخطارهای شدیدی صادر شده است.1]ـ به اشاره‌ای كوتاه به این مطلب توجه كنید.

عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام  …وَ اهْرُبْ مِنَ الفتْیا هَرْبَكَ مِنَ الاسَدِ وَ لا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ عَتَبَةً لِلنَّاسِ[2]

امام صادق علیه السلام  به عنوان بصری می‌فرمایند:… و از فتوا همچنان كه از شیر فرار می‌كنی اجتناب نما و گردن خودت را پل برای (عبور) مردم (به جهنم) قرار نده.

و قال صلی الله علیه و آله  أجرؤكم علی الفتوی أجرؤكم علی النار[3]

پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمودند: پر جرأت‌ترین شما بر فتوا(ی باطل)[4] پر جرأت‌ترین شما بر آتش جهنم است.

پس از این كه گوشه‌ای از اهمیت فتوا بیان شد در بخش آینده به چگونگی آن می‌پردازیم.

 

[1]ـ همانند اخطارهایی كه راجع به قضاوت آمده است.

[2]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص172/ب12/ح33524 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج1/ص226/ب7/ح17 و مشكاةالانوار/ص328

[3]ـ بحارالانوار/ج2/ص123/ب16/ح48 همچنین مراجعه شود به: منیةالمرید/ص281 و الصوارم‏المهرقة/ص233

[4]ـ با توجه به آنچه كه در بحث مفتیان به حق خواهد آمد، كلمه «باطل» در ترجمه اضافه شده است.

فتوا؛ یكی از راه‌های ابلاغ و بیان حكم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۴-۶:۱۶:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9786
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1896

آنچه لازم است مورد كاوش قرار گیرد چگونگی ابلاغ تكالیف الهی است. رساندن حكم و خبر دادن از آن به چند شیوه قابل تصور می‌باشد[1]:

1.       گفتاری (عمده‌ی روایات)

2.       نوشتاری (روایات حاوی نامه‌ها و وصایای معصومین علیهم السلام )

3.       كرداری (روایات حاوی افعال معصومین علیهم السلام )

به یك نمونه از بیان حكم به شیوه‌ی كرداری توجه كنید:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام  عَنِ الْجُبُنِّ فَقَالَ لِی لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ طَعَامٍ یعْجِبُنِی ثُمَّ أَعْطَی الْغُلَامَ دِرْهَماً فَقَالَ یا غُلَامُ ابْتَعْ لَنَا جُبُنّاً وَ دَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّینَا مَعَهُ وَ أُتِی بِالْجُبُنِّ فَأَكَلَ وَ أَكَلْنَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الْغَدَاءِ قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِی الْجُبُنِّ فَقَالَ لِی أَ وَ لَمْ تَرَنِی أَكَلْتُهُ قُلْتُ بَلَی وَ لَكِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْكَ فَقَالَ سَأُخْبِرُكَ عَنِ الْجُبُنِّ وَ غَیرِهِ كُلُّ مَا كَانَ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّی تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَینِهِ فَتَدَعَهُ[2]

عبدالله بن سلیمان از امام باقر علیه السلام  از حكم [حلال بودن] پنیر [بازار از جهت این كه گاهی با پنیر مایه‌ی نجس تولید می‌شود] می‌پرسد، امام علیه السلام  در پاسخ او می‌فرمایند: از غذایی كه دوست دارم سؤال كردی، سپس یك درهم به غلامشان دادند و فرمودند ای غلام برای ما پنیر بخر و (بعد از این) غذای چاشت خواستند، سپس ما با آن حضرت مشغول خوردن چاشت شدیم كه پنیر آورده شد، پس حضرت از آن خوردند ما نیز با آن حضرت خوردیم، هنگامی كه دست از غذا كشیدیم به آن حضرت گفتم درباره‌ی حكم پنیر چه می‌گویید؟ آن حضرت به من فرمودند مگر ندیدی كه من پنیر خوردم؟ [یعنی خوردن من برای بیان حكم كافی بود چرا دوباره می‌پرسی؟!] گفتم آری ولی دوست دارم از شما بشنوم…

4.       امضایی صریح (روایات حاوی تقریرات معصومین علیهم السلام )

به یك نمونه از بیان حكم به شیوه‌ی امضایی صریح توجه كنید:

عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْكِنَانِی قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  یا أَبَا عَمْرٍو أَ رَأَیتَكَ لَوْ حَدَّثْتُكَ بِحَدِیثٍ أَوْ أَفْتَیتُكَ بِفُتْیا ثُمَّ جِئْتَنِی بَعْدَ ذَلِكَ فَسَأَلْتَنِی عَنْهُ فَأَخْبَرْتُكَ بِخِلَافِ مَا كُنْتُ أَخْبَرْتُكَ أَوْ أَفْتَیتُكَ بِخِلَافِ ذَلِكَ بِأَیهِمَا كُنْتَ تَأْخُذُ قُلْتُ بِأَحْدَثِهِمَا وَ أَدَعُ الْآخَرَ فَقَالَ قَدْ أَصَبْتَ یا أَبَا عَمْرٍو أَبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یعْبَدَ سِرّاً أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ إِنَّهُ لَخَیرٌ لِی وَ لَكُمْ وَ أَبَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا وَ لَكُمْ فِی دِینِهِ إِلَّا التَّقیة[3]

ابی عمرو كنانی می‌گوید امام صادق علیه السلام  از من پرسیدند: ای ابا عمرو اگر من حدیثی به تو گفته باشم یا فتوایی به تو داده باشم بعد از این تو بیایی و از همان مطلب بپرسی اما من به خلاف آنچه كه قبلا به تو خبر یا فتوا داده بودم بگویم به كدام یك از گفته‌های من عمل می‌كنی؟ گفتم: به حدیث و فتوای جدید عمل می‌كنم حضرت فرمودند: حق را یافته‌ای…

توجه به این نكته لازم است: حكمی كه در این روایت آمده است بیان امام نیست، بلكه سخنی است كه راوی در پاسخ امام عرضه داشته است، و كلام امام تنها حاوی تأیید صریحی است بر پاسخ راوی.

5.       امضایی غیر صریح (روایات حاوی تقریرات معصومین علیهم السلام )

در این میان روش گفتاری از سایر روشها بیشتر متداول بوده است، عمده‌ی آثار باقیمانده از معصومین علیهم السلام  گفتارهای ثبت شده آنان می‌باشد.

با نگاهی گذرا به روایات گفتاری و همچنین نوشتاری روشن می‌شود كه گاهی بیان حكم و إخبار از آن بدون این كه پرسشی در كار باشد انجام گرفته و گاهی إخبار از حكم در پاسخ پرسشی است، همچنین در این روایات گاهی از پرسش به عنوان «استفتا» و از إخبار از حكم به عنوان «فتوا» یاد شده است.

از سوی دیگر خود فتوا و استفتا در سطح گستره‌ای در روایات مطرح است، با توجه به آنچه گذشت این پرسش مطرح می‌شود كه آیا «استفتا» پرسش از حكم و «فتوا» إخبار از آن است؟ یا این كه فتوا غیر از إخبار از حكم است؟

برای دستیابی به این مطلب، كاوش در حقیقت فتوا و استفتا و شرایط آن ضروری است، اما از آنجایی كه كاربرد فتوا و استفتا در لسان ائمه هدی علیهم السلام  به معنی متداول بین مردم بوده است، هدف از این كاوش دستیابی به معنی لغوی آن است و بس.

بسیار مناسب است قبل از آغاز بحث اشاره‌ای به گفتار لغت شناسان داشته باشیم:[4]

فتوا «بیان امر مبهم یا پاسخگویی پرسش» است، از پرسشگر به عنوان «مستفتی» و از پاسخگو به عنوان «مفتی» و از خود پاسخ به عنوان «فتوا» یاد می‌گردد.

===================

اكنون زمان آن فرا رسیده است كاوش در حقیقت فتوا را آغاز ‌كنیم، سپس با بیان مفتیان به بررسی شرایط فتوا بپرازیم.

 

[1]ـ توضیح این عناوین ان‌شاءالله در جای خود خواهد آمد.

[2]ـ الكافی/ج6/ص339/ح1

[3]ـ الكافی/ج2/ص218/ح7

[4]ـ تفصیل گفتار لغت‌شناسان در ضمیمه خواهد آمد.

فتوا چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۴:۵۵:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9788
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1998

همان گونه كه قبلا اشاره شد در كاوشی كه پیش رو دارید در صدد شناخت معنی لغوی فتوا هستیم، در راستای این هدف نگاهی كوتاه به چند نمونه از روایات حاوی احكام الهی داریم.

روایات حاوی حكم و بیانگر تكلیف به چند گروه تقسیم می‌شوند:

گروه اول: روایاتی كه حاوی بیان و إخبار از حكم از طرف امام علیه السلام  است، بدون این كه از امام پرسشی شده باشد و بدون این كه كلام امام علیه السلام  دارای عنوان فتوا باشد.

گروه دوم: روایاتی كه حاوی پرسش راوی و پاسخ امام علیه السلام  است بدون اینكه از عنوان استفتا و فتوا یاد شده باشد.

گروه سوم: روایاتی كه از پرسش راوی به عنوان «استفتا» یاد نموده است.

گروه چهارم: روایاتی كه از بیان حكم توسط امام علیه السلام  به عنوان «فتوا» یاد نموده است.

گروه پنجم: روایاتی كه شامل پرسش و پاسخ امام علیه السلام  است و از پرسش به عنوان «استفتا» و از پاسخ به عنوان «فتوا» یاد شده است.

چون دو گروه اول ارتباطی به هدف بحث ندارد با اشاره به دو روایت از آن می‌گذریم:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام  لا بَأْسَ أَنْ یتَكَلَّمَ الرَّجُلُ فِی صَلاةِ الْفَرِیضَةِ بِكُلِّ شَی‏ءٍ ینَاجِی بِهِ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ[1]

امام جواد علیه السلام  فرمودند: سخن گفتن شخص در نماز به هر كلامی كه مناجات با پروردگارش باشد اشكالی ندارد.

در این روایت امام علیه السلام  حكمی را بیان فرموده‌اند بدون این كه پرسشی در كار باشد.

مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام  عَنْ رَجُلٍ نَسِی الْقُنُوتَ فِی الْمَكْتُوبَةِ قَالَ لا إِعَادَةَ عَلَیهِ[2]

پدر محمد بن سهل از امام موسی كاظم علیه السلام  در باره‌ی (وظیفه‌ی) كسی كه قنوت را در نماز واجب فراموش كرده پرسید، حضرت فرمودند: اعاده‌ی نماز بر او نیست.

در این روایت بیان حكم از طرف امام علیه السلام  پس از پرسش راوی است.

اما برای سه گروه اخیر تحت عنوان «روایات استفتا»، «روایات فتوا» و «روایات استفتا و فتوا» نمونه‌های بیشتری مطرح خواهد شد.

 

[1]ـ وسائل‌الشیعة/ج6/ص289/ب19/ح7996

[2]ـ وسائل‌الشیعة/ج6/ص285/ب15/ح7983

کاربرد استفتا در روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۴:۵۸:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9789
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1910

عَنْ شُعَیبٍ الْعَقَرْقُوفِی قَالَ خَرَجْتُ أَنَا وَ حَدِیدٌ فَانْتَهَینَا إِلَی الْبُسْتَانِ یوْمَ التَّرْوِیةِ فَتَقَدَّمْتُ عَلَی حِمَارٍ فَقَدِمْتُ مَكَّةَ وَ طُفْتُ وَ سَعَیتُ وَ أَحْلَلْتُ مِنْ تَمَتُّعِی ثُمَّ أَحْرَمْتُ بِالْحَجِّ وَ قَدِمَ حَدِیدٌ مِنَ اللَّیلِ فَكَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام  اسْتَفْتَیتُهُ فِی أَمْرِهِ فَكَتَبَ إِلَی مُرْهُ یطُوفُ وَ یسْعَی وَ یحِلُّ مِنْ مُتْعَتِهِ وَ یحْرِمُ بِالْحَجِّ وَ یلْحَقُ النَّاسَ بِمِنًی وَ لا یبِیتَنَّ بِمَكَّةَ[1]

امام موسی كاظم علیه السلام  در جواب استفتای كتبی شعیب در باره‌ی یكی از مسایل حج به او چنین نوشتند…

نكته اول در این روایت این است كه پرسش حكم به عنوان استفتا مطرح شده است، ولی بیان حكم از طرف امام علیه السلام  دارای عنوان خاصی نیست.

و نكته دوم این است كه پرسش راوی (استفتا) و ابلاغ حكم امام علیه السلام  (فتوا) به شكل نوشتاری بوده است.

عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلا مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ قَدِمَ حَاجّاً وَ كَانَ أَقْرَعَ الرَّأْسِ لا یحْسِنُ أَنْ یلَبِّی فَاسْتفتُی لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  فَأَمَرَ أَنْ یلَبَّی عَنْهُ وَ یمَرَّ الْمُوسَی عَلَی رَأْسِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ یجْزِئُ عَنْهُ[2]

از امام صادق علیه السلام  درباره‌ی مردی كه سرش بی‌مو بود و نمی‌توانست تلبیه حج را انجام دهد استفتا شد، حضرت دستور دادند كه به نیابت او تلبیه‌ی حج گفته شود و تیغ اصلاح را بر سرش بكشند كه این امر برای او كافی است.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  تَسْتفتَیهِ فِی الْمَبِیتِ فِی غَیرِ بَیتِهَا وَ قَدْ مَاتَ زَوْجُهَا فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ الْجَاهِلِیةِ كَانَ إِذَا مَاتَ زَوْجُ الْمَرْأَةِ أَحَدَّتْ عَلَیهِ امْرَأَتُهُ اثْنَی عَشَرَ شَهْراً فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله  رَحِمَ ضَعْفَهُنَّ فَجَعَلَ عِدَّتَهُنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً وَ أَنْتُنَّ لا تَصْبِرْنَ عَلَی هَذَا [3]

محمد بن مسلم می‌گوید: زنی كه شوهرش مرده بود نزد امام صادق علیه السلام  آمد و از به سر بردن در غیر خانه شوهرش (در ایام عده‌ی وفات) از آن حضرت استفتا كرد، حضرت فرمودند:…

و قد روی أن هندا قالت للنبی صلی الله علیه و آله  إن أبا سفیان رجل شحیح لا یعطینی ما یكفینی أنا و ولدی أ فآخذ من غیر علمه؟ فقال خذی ما یكفیك و ولدك بالمعروف. فذكرت الشح لها و لولدها و لم یزجرها رسول الله صلی الله علیه و آله  إذ كان قصدها الاستفتاء[4]

نقل شده است كه هند (همسر ابوسفیان) به پیامبر صلی الله علیه و آله  گفت: ابوسفیان مرد بخیلی است و به مقدار كفایت مخارج زندگی به من و بچه‌هایم نمی‌دهد، آیا بدون اطلاع او از مالش بردارم؟ حضرت فرمودند: به اندازه‌ی مناسب كفایت خودت و بچه‌هایت بردار. به دلیل این كه قصد هند (در ذكر عیب بخل ابوسفیان) استفتا بوده است پیامبر صلی الله علیه و آله  (از جهت حرمت غیبت) نهی نفرمودند.

عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ… وَ قَدِمَ عَلِی علیه السلام  مِنَ الْیمَنِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  وَ هُوَ بِمَكَّةَ فَدَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیهَا وَ هِی قَدْ أَحَلَّتْ فَوَجَدَ رِیحاً طَیبَةً وَ وَجَدَ عَلَیهَا ثِیاباً مَصْبُوغَةً فَقَالَ مَا هَذَا یا فَاطِمَةُ فَقَالَتْ أَمَرَنَا بِهَذَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَخَرَجَ عَلِی علیه السلام  إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  مُسْتَفْتِیاً فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی رَأَیتُ فَاطِمَةَ قَدْ أَحَلَّتْ وَ عَلَیهَا ثِیابٌ مَصْبُوغَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  أَنَا أَمَرْتُ النَّاسَ بِذَلِكَ…[5]

حضرت علی علیه السلام  از یمن وارد بر پیامبر صلی الله علیه و آله  شدند در حالی كه آن حضرت در مكه بودند، پس هنگامی كه وارد بر فاطمه ـ‌سلام خدا بر او باد‌ـ شدند مشاهده كردند كه آن حضرت از احرام خارج شده‌اند و عطر استعمال نموده و لباس زینتی پوشیده‌اند، پرسیدند ای فاطمه این چكاری است؟ حضرت فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله  چنین دستور دادند، سپس حضرت علی علیه السلام  برای استفتا از پیامبر صلی الله علیه و آله  (در مورد بیرون آمدن از احرام از نزد فاطمهI) خارج شدند…

و روی أنه كان فی بنی إسرائیل رجل فقیه عابد عالم مجتهد و كانت له امرأة و كان بها معجبا فماتت فوجد علیها وجدا شدیدا حتی خلا فی بیت و أغلق علی نفسه و احتجب عن الناس فلم یكن یدخل علیه أحد. ثم إن امرأة من بنی إسرائیل سمعت به فجاءته فقالت لی إلیه حاجة أستفتیه فیها لیس یجزئنی الا أن أشافهه بها، فذهب الناس و لزمت الباب فأخبر فأذن لها فقالت أستفتیك فی أمر، قال ما هو؟ قالت إنی استعرت من جارة لی حلیا فكنت ألبسه زمانا ثم إنهم أرسلوا إلی أ فأرده إلیهم قال نعم و الله، قالت إنه قد مكث عندی زمانا، قال ذاك أحق بردك إیاه، فقالت له رحمك الله أ فتأسف علی ما أعارك الله عز و جل ثم أخذه منك و هو أحق به منك فأبصر ما كان فیه و نفعه الله بقولها[6]

نقل شده است در بنی اسرائیل مردی فقیه و عابد و عالم و مجتهد بود این مرد زنی داشت كه بسیار او را دوست می‌داشت، پس از این كه زن از دنیا رفت مرد بسیار محزون شد به اندازه‌ای كه در خانه‌ای به تنهایی نشست و در را بر روی خود بست و آنچنان از مردم كناره گرفت كه كسی بر او وارد نمی‌شد، هنگامی كه زنی از بنی اسرائیل این مطلب را شنید نزد او آمد (و به كسی كه درِ خانه‌ی او بود) گفت من مشكلی دارم كه باید از او در باره‌ی آن استفتا كنم، اما مشكل من تنها در صورتی حل می‌شود كه مستقیما با خود او صحبت كنم، همه مردم رفتند، مرد فقیه خبردار شد و اجازه ورود داد، پس زن گفت: از تو درباره‌ی مطلبی استفتا می‌كنم مرد گفت مطلبت چیست؟ گفت:…

من لا یحضره الفقیه أنه استفتی علیه السلام  عن جاریة زفت إلی بیت رجل فوثبت علیها ضرتها و ضبطتها بنات عم لها فافتضتها بإصبعها فقال علیه السلام  التی افتضتها زانیة علیها صداقها و جلد مائة و اللواتی ضبطنها مفتریات علیهن جلد ثمانین[7]

از امام علیه السلام  استفتا شد درباره‌ی دختری كه برای زفاف به خانه‌ی مردی برده شده و…

و منها أنه أرسل إلی امرأة فخافت منه فاجهضت فاستفتی الناس فكل قال له لا بأس علیك فسأل علیا علیه السلام  فقال و أری أن الدیة علی عاتقك ففعل بقوله[8]

یكی از قضایای مشكلی كه عمر را درمانده كرده بود این است كه عمر پی زنی فرستاد آن زن ترسید و بچه‌اش را سقط كرد، پس عمر از مردم در این باره استفتا كرد همه گفتند كه چیزی بر تو نیست، سپس از حضرت علی علیه السلام  پرسید، حضرت فرمودند: نظر من این است كه دیه سقط بر گردن توست پس عمر به گفته حضرت عمل كرد.

نذر المتوكل فی علة إن وهب الله له العافیة أن یتصدق بمال كثیر، فعوفی فأحضر الفقهاء و استفتاهم، فكل منهم قال شیئا إلی أن قال محمد علیه السلام  إن كنت نویت الدنانیر فتصدق بثمانین دینارا و إن كنت نویت الدراهم فتصدق بثمانین درهما فقال الفقهاء ما نعرف هذا فی كتاب و لا سنة فقال بلی قال الله عز و جل لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَةٍ فعدوا وقائع رسول الله صلی الله علیه و آله  ففعلوا فإذا هی ثمانون[9]

متوكل در بیماری نذر كرد كه اگر خدا او را عافیت بخشید به مال زیادی صدقه دهد پس از خوب شدن فقها (سنی) را حاضر ساخت و از آنان (درباره‌ی اندازه‌ی مال زیاد) استفتا نمود پس هر كسی چیزی گفت تا این كه از امام جواد  علیه السلام  پرسید حضرت فرمودند: اگر دینار در نظر داشتی هشتاد دینار صدقه بده و اگر درهم در نظر داشتی هشتاد درهم، متوكل هشتاد درهم صدقه داد فقها گفتند این حكم را در قرآن و سنت نمی‌شناسیم حضرت فرمودند: خداوند عز و جل (در قرآن) فرموده است «براستی كه خداوند در مواقع زیادی شما را یاری نموده است» شما آن وقایع را بشمارید هنگامی كه شمردند دیدند كه آن وقایع هشتاد مورد بوده است.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ بَینَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  فِی الرَّحْبَةِ وَ النَّاسُ عَلَیهِ مُتَرَاكِمُونَ فَمِنْ بَینِ مُسْتَفت وَ مِنْ بَینِ مُسْتَعْدٍ…[10]

امام باقر علیه السلام  فرمودند: هنگامی كه امیرالمؤمنین علیه السلام  در رحبه بودند و مردم در اطراف آن حضرت ازدحام كرده‌ بودند كه برخی از حضرت استفتا می‌كردند و برخی برای گرفتن حق خود از دیگران به حضرت مراجعه می‌كردند…

 

[1]ـ من‏لایحضره‏الفقیه/ج2/ص385/ح2771

[2]ـ الكافی/ج4/ص504/ح13 همچنین مراجعه شود به: تهذیب‌الاحكام/ج5/ص244/ب17/ح21، وسائل‌الشیعة/ج12/ص381/ب39 /ح16567 و/ج14 /ص230/ب11/ح19061

[3]ـ الكافی/ج6/ص117/ح10 همچنین مراجعه شود به: وسائل‌الشیعة/ج22/ص246/ب34/ح28506

[4]ـ بحارالانوار/ج72/ص231/ب66

[5]ـ الكافی/ج4/ص246/ح4

[6]ـ بحارالانوار/ج79/ص154/ب19

[7]ـ المناقب/ج4/ص10

[8]ـ إرشادالقلوب/ج2/ص213

[9]ـ كشف‏الغمة/ج2/ص368

[10]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص217/ب1/ح21187-2

کاربرد فتوا در روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۴:۵۸:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9790
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1964

أَبُو عَمْرٍو الْمُتَطَبِّبُ قَالَ عَرَضْتُهُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ أَفْتَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  فَكَتَبَ النَّاسُ فُتْیاهُ وَ كَتَبَ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  إِلَی أُمَرَائِهِ وَ رُءُوسِ أَجْنَادِهِ فَمِمَّا كَانَ فِیهِ…[1]

امام صادق علیه السلام  فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام  (در باره‌ی مسایلی) فتوا دادند و سپس مردم فتوای حضرت را نوشتند و (خود آن حضرت آن فتوا را به صورت آئین نامه) برای فرماندهان و سرلشگرانش نوشتند…

در این روایت بیان حكم از سوی امام علیه السلام  بدون هیچ پرسشی عنوان فتوا به خود گرفته است.

روی جابر بن یزید و عمر بن أوس و ابن مسعود و اللفظ له أن عمر قال لا أدری ما أصنع بالمجوس أین عبد الله بن عباس قالوا ها هو ذا فجاء فقال ما سمعت علیا یقول فی المجوس فإن كنت لم تسمعه فاسأله عن ذلك فمضی ابن عباس إلی علی علیه السلام  فسأله عن ذلك فقال أَ فَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی الا أَنْ یهْدی فَما لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ ثم أفتاه[2]

عمر گفت: نمی‌دانم با مجوس چه كنم؟… ابن عباس از امیرالمؤمنین علیه السلام  پرسید… سپس حضرت [راجع به مسأله] فتوا دادند.

بَعْضُ نُسَخِ فِقْهِ الرِّضَا علیه السلام  قَالَ أَبِی فِی امْرَأَةٍ طَمِثَتْ فَسَأَلَتْ مَنْ حَضَرَهَا فَلَمْ یفتوهَا بِمَا وَجَبَ عَلَیهَا حَتَّی دَخَلَتْ مَكَّةَ غَیرَ مُحْرِمَةٍ فَلْتَرْجِعْ إِلَی الْمِیقَاتِ إِنْ أَمْكَنَ ذَلِكَ وَ لَمْ یفت الْحَجُّ وَ إِنْ لَمْ یمْكِنْ خَرَجَتْ إِلَی أَقْرَبِ الْمَوَاقِیتِ وَ الا خَرَجَتْ مِنَ الْحَرَمِ فَأَحْرَمَتْ خَارِجَ الْحَرَمِ لا یجْزِؤُهَا غَیرُ ذَلِكَ[3]

زن حایضی از حضار درباه‌ی وظیفه‌اش در حج سؤال كرده بود ولی آنان به آنچه وظیفه او بود فتوا ندادند، تا این كه آن زن بدون احرام وارد مكه شد، در این باره امام رضا علیه السلام  فرمودند: اگر ممكن است باید به میقات برگردد…‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عَنْ مُوسَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ مُوسَی قَالَ قَالَ مُوسَی كَتَبَ إِلَی یحْیی بْنُ أَكْثَمَ یسْأَلُنِی عَنْ عَشْرِ مَسَائِلَ أَوْ تِسْعٍ فَدَخَلْتُ عَلَی أَخِی یعْنِی عَلِی الْهَادِی علیه السلام  فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ابْنَ أَكْثَمَ كَتَبَ إِلَی یسْأَلُنِی عَنْ مَسَائِلَ أُفتیهِ فِیهَا فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ فَهَلْ أفتَیتَهُ قُلْتُ لا قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ لَمْ أَعْرِفْهَا قَالَ وَ مَا هِی قُلْتُ كَتَبَ إِلَی أَخْبِرْنِ…[4]

برادر امام هادی می‌گوید:… به برادرم یعنی امام هادی علیه السلام  گفتم فدای شما گردم یحیی بن اكثم در نامه‌ای از من خواسته است كه درباره‌ی مسایلی فتوا دهم، حضرت خندیدند و پرسیدند آیا فتوا دادی؟ گفتم خیر، پرسیدند چرا؟ عرض كردم فتوای آن را نمی‌شناختم پرسیدند مسائل او چیست؟ گفتم…

عن أحمد بن الفضل الخاقانی من آل رزین قال قطع الطریق بجلولا علی السابلة من الحجاج و غیرهم و أفلت القطاع فبلغ الخبر المعتصم فكتب إلی عامل له كان بها تأمن الطریق كذلك یقطع علی طرف أذن أمیر المؤمنین ثم ینفلت القطاع فإن أنت طلبت هؤلاء و ظفرت بهم و الا أمرت بأن تضرب ألف سوط ثم تصلب بحیث قطع الطریق قال فطلبهم العامل حتی ظفر بهم و استوثق منهم ثم كتب بذلك إلی المعتصم فجمع الفقهاء قال و قال برأی ابن أبی داود ثم سأل الاخرین عن الحكم فیهم و أبو جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام  حاضر فقالوا قد سبق حكم الله فیهم فی قوله إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الارْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الارْضِ و لامیر المؤمنین علیه السلام  أن یحكم بأی ذلك شاء فیهم قال فالتفت إلی أبی جعفر علیه السلام  فقال ما تقول فیما أجابوا فیه فقال قد تكلم هؤلاء الفقهاء و القاضی بما سمع أمیر المؤمنین قال أخبرنی بما عندك قال أنهم قد أضلوا فیما أفتوا به و الذی یجب فی ذلك أن ینظر أمیر المؤمنین فی هؤلاء الذین قطعوا الطریق فإن كانوا أخافوا السبیل فقط و لم یقتلوا أحدا و لم یأخذوا مالا أمر بإیداعهم الحبس فإن ذلك معنی نفیهم من الارض بإخافتهم السبیل و إن كانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس أمر بقتلهم و إن كانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس و أخذوا المال أمر بقطع أیدیهم و أرجلهم من خلاف و صلبهم بعد ذلك قال فكتب إلی العامل بأن یمثل ذلك بهم[5]

معتصم درباره‌ی دزدانی كه به قافله‌ها حمله كرده بودند از فقها سؤال كرده و در آخر از امام جواد علیه السلام  حكم آن را پرسید حضرت فرمودند: فقها در آنچه فتوا دادند به گمراهی رفتند و اما آنچه كه در این مورد واجب است این است كه…

عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ عَرَضْتُ الْكِتَابَ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام  فَقَالَ هُوَ صَحِیحٌ قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  فِی دِیةِ جِرَاحَاتِ الاعْضَاءِ كُلِّهَا… وَ أفتَی فِی النَّافِذَةِ إِذَا أُنْفِذَتْ مِنْ رُمْحٍ أَوْ خَنْجَرٍ فِی شَی‏ءٍ مِنَ الرَّجُلِ فِی أَطْرَافِهِ فَدِیتُهَا عُشْرُ دِیةِ الرَّجُلِ مِائَةُ دِینَارٍ[6]

ابن فضال می‌گوید كتاب (خاصی) را بر امام كاظم علیه السلام  عرضه كردم (تا در درستی آن حضرت نظر دهند) حضرت فرمودند: این كتاب درست است، امیرالمؤمنین علیه السلام  درباره‌ی تمامی جراحهای اعضای بدن حكم فرمودند… و درباره‌ی زخم نیزه و خنجر فتوا داده‌اند كه…

حدثنا أبی عن أبیه عن جده جعفر بن محمد عن أبیه علیهم السلام  أنه كان یفتی من أصابته جنابة أن یتیمم إذا لم یجد الماء فإذا وجد الماء فلیغتسل و لیستقبل صلاته[7]

امام صادق علیه السلام  از پدرش نقل می‌كند كه حضرت در باره‌ی جنب فتوا دادند كه اگر آب ندارد باید تیمم نماید…

قال الحكم بن عیینة مررنا بامرأة محرمة قد أسبلت ثوبها، قلت لها اسفری عن وجهك، قالت أفتانی بذلك زوجی محمد بن علی بن الحسین علیه السلام  [8]

حكم بن عیینه می‌گوید: از زنی كه در حال احرام بود گذشتم كه لباسش را بر صورتش انداخته بود، به او گفتم صورتت را (در حال احرام) نپوشان گفت شوهرم امام باقر علیه السلام  به این كار فتوا داده است.

 

[1]ـ الكافی/ج7/ص330/ح2

[2]ـ بحارالانوار/ج40/ص235/ب97 همچنین مراجعه شود به: المناقب/ج2/ص368

[3]ـ مستدرك‏الوسائل/ج8/ص107/ب8/ح9181-2

[4]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص224/ب3/ح21202-1 همچنین مراجعه شود به: مستدرك‏الوسائل/ج18/ص189/ب1/ح22469-1، بحارالانوار/ج10 /ص 386/ب23/ح1 و/ج14/ص127 /ب9/ح13 و/ج10/ص386/ب23/ح1، الاختصاص/ص91 و تحف‏العقول/ ص476

[5]ـ بحارالانوار/ج76/ص197/ب92/ح13

[6]ـ الكافی/ج7/ص327/ح5 همچنین مراجعه شود به: تهذیب‌الاحكام/ج10/ص292/ب26/ح13 و وسائل‌الشیعة/ج29/ص378/ب2/ ح35810

[7]ـ الجعفریات/ص23

[8]ـ كشف‏الغمة/ج2/ص150

کاربرد هم زمان استفتا و فتوا در قرآن و روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۴:۵۸:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9791
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1899

وَ یسْتَفْتُونَكَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یفْتِیكُمْ فِیهِنَّ…[1]

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: و از تو در باره‌ی زنان استفتا می‌كنند بگو خداوند به شما در باره‌ی زنان فتوا می‌دهد كه…

یسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ یفْتِیكُمْ فِی الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَیسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ…[2]

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: از تو استفتا می‌كنند بگو خدا به شما در باره‌ی كلاله چنین فتوا می‌دهد…

ابن أبی سمال عن أبی عبد الله علیه السلام  أنه استفتاه رجل من أهل الجبل فأفتاه بخلاف ما یحب فرأی أبو عبد الله علیه السلام  الكراهة فیه فقال یا هذا اصبر علی الحق فإنه لم یصبر أحد قط لحق الا عوضه الله ما هو خیر له[3]

مردی از حضرت صادق علیه السلام  مسأله‌ای را استفتا كرد و حضرت به خلاف آن چه كه او دوست داشت فتوا دادند…

در این روایت از پرسش راوی به عنوان استفتا و از پاسخ امام علیه السلام  به عنوان فتوا یاد شده است.

حبابة الوالبیة قالت رأیت رجلا بمكة أصیلا فی الملتزم أو بین الباب و الحجر علی صعدة من الارض و قد حزم وسطه علی المئزر بعمامة خز و الغزالة تخال علی قلل الجبال كالعمائم علی قمم الرجال و قد صاعد كفه و طرفه نحو السماء و یدعو فلما انثال الناس علیه یستفتونه عن المعضلات و یستفتحون أبواب المشكلات فلم یرم حتی أفتاهم فی ألف مسألة ثم نهض یرید رحله و مناد ینادی بصوت صهل الا إن هذا النور الابلج المسرج و النسیم الارج و الحق المرج و آخرون یقولون من هذا فقیل محمد بن علی الباقر علم العلم و الناطق عن الفهم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام  [4]

حبابه در وصف امام باقر  علیه السلام  می‌گوید:… هنگامی كه مردم بر او هجوم آوردند، از امور پیچیده از او استفتا می‌كردند و گشودن درِ مشكلات را از او می‌خواستند، تا هنگامی كه در هزار مسأله فتوا نداده بود ساكت نگردید…

عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ أَتَی قَوْمٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  یسْتَفتونَهُ فَلَمْ یصِیبُوهُ فَقَالَ لَهُمُ الْحَسَنُ علیه السلام  هَاتُمْ فتیاكُمْ فَإِنْ أَصَبْتُ فَمِنَ اللَّهِ وَ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  وَ إِنْ أَخْطَأْتُ فَإِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  مِنْ وَرَائِكُمْ فَقَالُوا امْرَأَةٌ جَامَعَهَا زَوْجُهَا فَقَامَتْ بِحَرَارَةِ جِمَاعِهِ فَسَاحَقَتْ جَارِیةً بِكْراً فَأَلْقَتْ عَلَیهَا النُّطْفَةَ فَحَمَلَتْ فَقَالَ علیه السلام  فِی الْعَاجِلِ تُؤْخَذُ هَذِهِ الْمَرْأَةُ بِصَدَاقِ هَذِهِ الْبِكْرِ لانَّ الْوَلَدَ لا یخْرُجُ حَتَّی یذْهَبَ بِالْعُذْرَةِ وَ ینْتَظَرُ بِهَا حَتَّی تَلِدَ وَ یقَامُ عَلَیهَا الْحَدُّ وَ یلْحَقُ الْوَلَدُ بِصَاحِبِ النُّطْفَةِ وَ تُرْجَمُ الْمَرْأَةُ ذَاتُ الزَّوْجِ فَانْصَرَفُوا فَلَقُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  فَقَالُوا قُلْنَا لِلْحَسَنِ وَ قَالَ لَنَا الْحَسَنُ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ لَقِیتُمْ مَا كَانَ عِنْدَهُ الا مَا قَالَ الْحَسَنُ[5]

امام صادق  علیه السلام  فرمودند: گروهی برای استفتای از حكمی در جستجوی امیرالمؤمنین علیه السلام  بودند ولی حضرت را نیافتند امام حسن علیه السلام  به آنها فرمودند: مسأله و فتوای مورد نیازتان را بیاورید… گفتند: زنی بعد از مقاربت با دختری مساحقه كرده است و او حامله شده است…

استفتی أعرابی عبد الله بن الزبیر و عمرو بن عثمان فتواكلا فقال اتقیا الله فإنی أتیتكما مسترشدا أ مواكلة فی الدین فأشارا علیه بالحسن و الحسینH فأفتیاه فأنشأ أبیاتا منها…[6]

عربی از عبدالله بن زبیر و عمرو بن عثمان مطلبی را استفتا كرد [ از درماندگی ] هر یك به دیگری نگاه كردند عرب گفت از خدا بترسید من به خاطر راهنمایی آمده‌ام آیا شما در دین هم به یكدیگر وامی‌گذارید؟ آنان به امام حسن و امام حسینH اشاره كردند و آن دو بزرگوار فتوای مورد نیاز او را بیان كردند…

و روی عنه علیه السلام  أن خیبریة من أشراف الیهود زنت فكرهوا رجمها فأرسلوا إلی النبی صلی الله علیه و آله  یستفتونه طمعا فی رخصة تكون فی دینه فقال صلی الله علیه و آله  ترضون بحكمی قالوا نعم فأفتاهم بالرجم فأبوا أن یقبلوا…[7]

از حضرت باقر علیه السلام  روایت شده است كه زنی از بزرگان یهود ساكن خیبر زنا كرد، یهودیان سنگسار كردن او را خوش نداشتند، پس به طمع و امید آنكه راه فرار از سنگسار كردن در دین اسلام وجود داشته باشد (كسی را برای حكم) به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله  فرستاند حضرت فرمودند به حكم من راضی هستید؟ گفتند آری سپس حضرت به سنگسار كردن فتوا داد ولی آنان سرپیچی كردند…

==================

پرسشی كه در آغاز مطرح شد این بود كه آیا استفتا و فتوا جز پرسش از حكم و پاسخ آن است؟

به نظر می‌رسد با روایات گذشته جواب آن روشن شده باشد، ولی برای دقت بیشتر گروهی از روایات را كه صراحت بیشتری دارند برای حل نهایی مشكل ارایه می‌نماییم.

 

[1]ـ نساء آیه‌ی 127

[2]ـ نساء آیه‌ی 176

[3]ـ بحارالانوار/ج67/ص107/ب48/ح4 همچنین مراجعه شود به: مجموعةورام/ج1/ص17

[4]ـ بحارالانوار/ج46/ص259/ب5/ح60

[5]ـ تهذیب‌الاحكام ج10/ص 58/ب3/ح4 همچنین مراجعه شود به: وسائل‌الشیعة/ج28/ص169/ب3/ح34476

[6]ـ بحارالانوار/ج43/ص318/ب13/ح1 همچنین مراجعه شود به:المناقب/ج3/ص399

[7]ـ عوالی‏اللالی/ج2/ص154/المسلك الرابع/ح429

حقیقت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۵:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۸:۱
    • کد مطلب:9792
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1980

روشن‌ترین روایات در بیان حقیقت فتوا، روایاتی است كه در آن «حكمی» بیان شده است و سپس در خود روایت از آن حكم به تعبیر «فتوا» یاد شده است و همچنین «پرسش» مطرح شده در خود روایت عنوان «استفتا» را گرفته است. توجه كنید:

عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یقْتُلُ الرَّجُلَ عَمْداً قَالَ عَلَیهِ ثَلاثُ كَفَّارَاتِ أَنْ یعْتِقَ رَقَبَةً وَ یصُومَ شَهْرَینِ مُتَتَابِعَینِ وَ یطْعِمَ سِتِّینَ مِسْكِیناً وَ قَالَ أَفتی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیه السلام  بِمِثْلِ ذَلِكَ[1]

اسماعیل جعفی از امام باقر علیه السلام  از حكم قتل عمدی می‌پرسد، امام می‌فرمایند: كفاره‌ی قتل عمدی سه چیز است یكی آزاد كردن بنده و دوم روزه‌ی دو ماه پی در پی و سوم سیر كردن شصت فقیر و (سپس اضافه) فرمودند كه: امام زین العابدین علیه السلام  مانند این فتوا داده‌اند.

در این روایت از پاسخ امام باقر علیه السلام  به عنوان فتوای امام سجاد علیه السلام  یاد شده است و معنی روایت این است كه پاسخ امام با فتوای امام سجاد علیه السلام  یكی است.

عَنْ هُذَیلِ بْنِ حَیانَ أَخِی جَعْفَرِ بْنِ حَیانَ الصَّیرَفِی قَالَ قُلْتُ لابِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  إِنِّی دَفَعْتُ إِلَی أَخِی جَعْفَرٍ مَالا فَهُوَ یعْطِینِی مَا أُنْفِقُهُ وَ أَحُجُّ مِنْهُ وَ أَتَصَدَّقُ وَ قَدْ سَأَلْتُ مَنْ قِبَلَنَا فَذَكَرُوا أَنَّ ذَلِكَ فَاسِدٌ لا یحِلُّ وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ أَنْتَهِی إِلَی قَوْلِكَ فَقَالَ لِی أَ كَانَ یصِلُكَ قَبْلَ أَنْ تَدْفَعَ إِلَیهِ مَالَكَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَخُذْ مِنْهُ مَا یعْطِیكَ فَكُلْ مِنْهُ وَ اشْرَبْ وَ حُجَّ وَ تَصَدَّقْ فَإِذَا قَدِمْتَ الْعِرَاقَ فَقُلْ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ أفتَانِی بِهَذَا[2]

هذیل از حضرت صادق علیه السلام  پرسید مالی به برادرم داده‌ام و او مخارج زندگی و حج و صدقات مرا می‌دهد از دیگران پرسیدم گفتند این كار [احتمالا از جهت شبهه‌ی ربا] فاسد است و حلال نیست ولی من می‌خواهم به گفته‌ی شما عمل كنم حضرت پرسیدند آیا برادر تو قبل از این كه مالت را به او بدهی هم چنین می‌كرد؟ گفتم آری، حضرت فرمودند این كار هیچ اشكالی ندارد و زمانی هم كه به عراق برگشتی بگو جعفر بن محمد به این مطلب فتوا داده است.

در این روایت نیز امام علیه السلام  از پاسخ خود به عنوان فتوا یاد نموده است.

اینك به جریان جالبی كه شامل مطالب گوناگونی است توجه كنید به خاطر سودمند بودن آن تمام این روایت مفصل را می‌آوریم:

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  أَنَّ أَعْرَابِیاً بَدَوِیاً خَرَجَ مِنْ قَوْمِهِ حَاجّاً مُحْرِماً فَوَرَدَ عَلَى أُدْحِی نَعَامٍ فِیهِ بَیضٌ فَأَخَذَهُ وَ اشْتَوَاهُ وَ أَكَلَ مِنْهُ وَ ذَكَرَ أَنَّ الصَّیدَ حَرَامٌ فِی الْإِحْرَامِ فَوَرَدَ الْمَدِینَةَ فَقَالَ الْأَعْرَابِی أَینَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَدْ جَنَیتُ جِنَایةً عَظِیمَةً فَأُرْشِدَ إِلَى أَبِی بَكْرٍ فَوَرَدَ عَلَیهِ الْأَعْرَابِی وَ عِنْدَهُ مَلَأٌ مِنْ قُرَیشٍ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیرُ وَ سَعْدٌ وَ سَعِیدٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ أَبُو عُبَیدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ فَسَلَّمَ الْأَعْرَابِی عَلَیهِمْ فَقَالَ یا قَوْمُ أَینَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالُوا هَذَا خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالَ أَفِتْنِی فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ قُلْ یا أَعْرَابِی فَقَالَ إِنِّی خَرَجْتُ مِنْ قَوْمِی حَاجّاً فَأَتَیتُ عَلَى أُدْحِی فِیهِ بَیضُ نَعَامٍ فَأَخَذْتُهُ فَاشْتَوَیتُهُ وَ أَكَلْتُهُ فَمَا ذَا لِی مِنَ الْحَجِّ وَ مَا عَلَی فِیهِ أَ حَلَالًا مَا حَرُمَ عَلَی مِنَ الصَّیدِ أَمْ حَرَاماً فَأَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى مَنْ حَوْلَهُ فَقَالَ حَوَارِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  وَ أَصْحَابَهُ أَجِیبُوا الْأَعْرَابِی قَالَ لَهُ الزُّبَیرُ مِنْ بَینِ الْجَمَاعَةِ أَنْتَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَأَنْتَ أَحَقُّ بِإِجَابَتِهِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ یا زُبَیرُ حُبُّ بَنِی هَاشِمٍ فِی صَدْرِكَ قَالَ وَ كَیفَ لَا وَ أُمِّی صَفِیةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالَ الْأَعْرَابِی إِنَّا لِلَّهِ ذَهَبَتْ فُتْیای فَتَنَازَعَ الْقَوْمُ فِیمَا لَا جَوَابَ فِیهِ فَقَالَ یا أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  اسْتُرْجِعَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  دِینُهُ فَنَرْجِعَ عَنْهُ فَسَكَتَ الْقَوْمُ فَقَالَ الزُّبَیرُ یا أَعْرَابِی مَا فِی الْقَوْمِ إِلَّا مَنْ یجْهَلُ مَا جَهِلْتَ قَالَ الْأَعْرَابِی مَا أَصْنَعُ قَالَ (لَهُ الزُّبَیرُ لَمْ یبْقَ فِی الْمَدِینَةِ مَنْ تَسْأَلُهُ بَعْدَ مَنْ ضَمَّهُ هَذَا الْمَجْلِسُ إِلَّا صَاحِبُ الْحَقِّ الَّذِی هُوَ أَوْلَى بِهَذَا الْمَجْلِسِ مِنْهُمْ قَالَ الْأَعْرَابِی فَتُرْشِدُنِی إِلَیهِ قَالَ لَهُ الزُّبَیرُ) إِنَّ إِخْبَارِی یسِرُّ قَوْماً وَ یسْخِطُ قَوْماً آخَرِینَ قَالَ الْأَعْرَابِی وَ قَدْ ذَهَبَ الْحَقُّ وَ صِرْتُمْ تَكْرَهُونَهُ فَقَالَ عُمَرُ إِلَى كَمْ تُطِیلُ الْخِطَابَ یا ابْنَ الْعَوَّامِ قُومُوا بِنَا وَ الْأَعْرَابِی إِلَى عَلِی علیه السلام  فَلَا تسْمَعُ جَوَابَ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ إِلَّا مِنْهُ فَقَامُوا بِأَجْمَعِهِمْ وَ الْأَعْرَابِی مَعَهُمْ حَتَّى صَارُوا إِلَى مَنْزِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  فَاسْتَخْرَجُوهُ مِنْ بَیتِهِ وَ قَالُوا یا أَعْرَابِی اقْصُصْ قِصَّتَكَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام  فَقَالَ الْأَعْرَابِی فَلِمَ أَرْشَدْتُمُونِی إِلَى غَیرِ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالُوا یا أَعْرَابِی خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  أَبُو بَكْرٍ وَ هَذَا وَصِیهُ فِی أَهْلِ بَیتِهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَیهِمْ وَ قَاضِی دَینِهِ وَ مُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِهِ قَالَ وَیحَكُمْ یا أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ الَّذِی أَشَرْتُمْ إِلَیهِ بِالْخِلَافَةِ لَیسَ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْخِلَالِ خَلَّةٌ فَقَالُوا یا أَعْرَابِی سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ وَ دَعْ مَا لَیسَ مِنْ شَأْنِكَ قَالَ الْأَعْرَابِی یا أَبَا الْحَسَنِ یا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی خَرَجْتُ مِنْ قَوْمِی مُحْرِماً فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  تُرِیدُ الْحَجَّ فَوَرَدْتَ عَلَى أُدْحِی وَ فِیهِ بَیضُ نَعَامٍ فَأَخَذْتَهُ وَ اشْتَوَیتَهُ وَ أَكَلْتَهُ فَقَالَ الْأَعْرَابِی نَعَمْ یا مَوْلَای فَقَالَ لَهُ وَ أَتَیتَ تَسْأَلُ عَنْ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَأُرْشِدْتَ إِلَى مَجْلِسِ أَبِی بَكْرٍ وَ عُمَرَ فَأَبْدَیتَ بِمَسْأَلَتِكَ فَاخْتَصَمَ الْقَوْمُ وَ لَمْ یكُنْ فِیهِمْ مَنْ یجِیبُكَ عَلَى مَسْأَلَتِكَ فَقَالَ نَعَمْ یا مَوْلَای فَقَالَ لَهُ یا أَعْرَابِی الصَّبِی الَّذِی بَینَ یدَی مُؤَدِّبِهِ صَاحِبُ الذُّؤَابَةِ فَإِنَّهُ ابْنِی الْحَسَنُ علیه السلام  فَسَلْهُ فَإِنَّهُ یفْتِیكَ قَالَ الْأَعْرَابِی إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ مَاتَ دِینُ مُحَمَّدٍ ص بَعْدَ مَوْتِهِ وَ تَنَازَعَ الْقَوْمُ وَ ارْتَدُّوا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  حَاشَ لِلَّهِ یا أَعْرَابِی مَا مَاتَ دِینُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  وَ لَنْ یمُوتَ قَالَ الْأَعْرَابِی أَ فَمِنَ الْحَقِّ أَنْ أَسْأَلَ خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ علیه السلام  وَ حَوَارِیهُ وَ أَصْحَابَهُ فَلَا یفْتُونِی وَ یحِیلُونِی عَلَیكَ فَلَا تُجِیبُنِی وَ تَأْمُرُنِی أَنْ أَسْأَلَ صَبِیاً بَینَ یدَی الْمُعَلِّمِ وَ لَعَلَّهُ لَا یفْصِلُ بَینَ الْخَیرِ وَ الشَّرِّ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  یا أَعْرَابِی لَا تَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَاسْأَلِ الصَّبِی فَإِنَّهُ ینْبِئُكَ فَمَالَ الْأَعْرَابِی إِلَى الْحَسَنِ علیه السلام  وَ قَلَمُهُ فِی یدِهِ وَ یخُطُّ فِی صَحِیفَتِهِ خَطّاً وَ یقُولُ مُؤَدِّبُهُ أَحْسَنْتَ أَحْسَنْتَ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیكَ فَقَالَ الْأَعْرَابِی یا مُؤَدِّبَ الْحَسَنِ الصَّبِی فَتَعْجَبُ مِنْ إِحْسَانِهِ وَ مَا أَسْمَعُكَ تَقُولُ لَهُ شَیئاً حَتَّى كَأَنَّهُ مُؤَدِّبُكَ فَضَحِكَ الْقَوْمُ مِنَ الْأَعْرَابِی وَ صَاحُوا بِهِ وَیحَكَ یا أَعْرَابِی سَلْ وَ أَوْجِزْ قَالَ الْأَعْرَابِی فَدَیتُكَ یا حَسَنُ إِنِّی خَرَجْتُ حَاجّاً مُحْرِماً فَوَرَدْتُ عَلَى أُدْحِی فِیهِ بَیضُ نَعَامٍ فَشَوَیتُهُ وَ أَكَلْتُهُ عَامِداً وَ نَاسِیاً قَالَ الْحَسَنُ علیه السلام  زِدْتَ فِی الْقَوْلِ یا أَعْرَابِی قَوْلَكَ عَامِداً لَمْ یكُنْ هَذَا مِنْ مَسْأَلَتِكَ هَذَا عَبَثٌ قَالَ الْأَعْرَابِی صَدَقْتَ مَا كُنْتُ إِلَّا نَاسِیاً فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام  وَ هُوَ یخُطُّ فِی صَحِیفَتِهِ یا أَعْرَابِی خُذْ بِعَدَدِ الْبَیضِ نُوقاً فَاحْمِلْ عَلَیهَا فَنِیقاً فَمَا نُتِجَتْ مِنْ قَابِلٍ فَاجْعَلْهُ هَدْیاً بَالِغَ الْكَعْبَةِ فَإِنَّهُ كَفَّارَةُ فِعْلِكَ فَقَالَ الْأَعْرَابِی فَدَیتُكَ یا حَسَنُ إِنَّ مِنَ النِّیقِ مَا یزْلِقْنَ فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام  یا أَعْرَابِی إِنَّ مِنَ الْبَیضِ مَا یمْرَقْنَ فَقَالَ الْأَعْرَابِی أَنْتَ صَبِی مُحْدَقٌ مُحَرَّرٌ فِی عِلْمِ اللَّهِ مُغْرَقٌ وَ لَوْ جَازَ أَنْ یكُونَ مَا أَقُولُهُ قُلْتُهُ إِنَّكَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام  یا أَعْرَابِی أَنَا الْخَلَفُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  وَ أَبِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  الْخَلِیفَةُ فَقَالَ الْأَعْرَابِی وَ أَبُو بَكْرٍ مَا ذَا قَالَ الْحَسَنُ علیه السلام  سَلْهُمْ یا أَعْرَابِی فَكَبَّرَ الْقَوْمُ وَ عَجِبُوا مِمَّا سَمِعُوا مِنَ الْحَسَنِ علیه السلام  فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ فِی وَ فِی ابْنِی هَذَا مَا جَعَلَهُ فِی دَاوُدَ وَ سُلَیمَانَ إِذْ یقُولُ اللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ.[3]

امام صادق علیه السلام  فرمودند: عربی بیابانی به خاطر سفر حج در حال احرام از سرزمینش خارج شد، به لانه‌ی شتر مرغی برخورد كه در آن تخم شتر مرغ بود، آن را برداشته و بریان كرده و خورد. پس از آن به یاد آورد كه در حال احرام شكار حرام است، به مدینه آمده گفت جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله  كجاست كه من جنایت بزرگی انجام داده‌ام (می‌خواهم حكم آن را بپرسم)؟ او را به ابوبكر راهنمایی كردند.

اعرابی سراغ ابوبكر رفت در حالی كه عده‌ای از قریش نزد او بودند، مانند عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و سعید و عبدالرحمن پسران عوف  و ابوعبیده‌ی جراح و خالد بن ولید و مغیره بن شعبه. عرب سلام داده و پرسید جانشین پیامبر كجاست؟ ابوبكر را به او نشان دادند رو به ابوبكر كرده و گفت:

فتوای مورد نیاز مرا بیان نما.

ابوبكر: ای اعرابی (مشكلت را) بگو.

اعرابی: من از نزد قوم خود به حج رفته و با لانه‌ای برخوردم كه در آن تخم شتر مرغ بود آنها را برداشته و سرخ كرده و خوردم، پس برای من از ناحیه‌ی حج چه حكمی است و در این مورد چه حكمی بر من است؟ با توجه به این كه شكار در حج بر من حرام است این مورد حرام شمرده می‌شود یا حلال؟

ابوبكر (از درماندگی) رو به اطرافیان كرده و گفت: ای اصحاب پیامبر و یاران نزدیك او پاسخ اعرابی را بدهید.

زبیر از میان جمعیت به ابوبكر گفت (به ادعای خودت) تو جانشین پیامبری، پس شایسته است تو پاسخ دهی. (و اینك كه درمانده‌ای نشان این است كه جانشین حقیقی پیامبر نیستی).

ابوبكر: ای زبیر دوستی بنی هاشم (خاندان پیامبر) در دل توست (كه این چنین می‌گویی).

زبیر: چرا چنین نباشد در حالی كه مادرم صفیه دختر عبدالمطلب و عمه‌ی رسول خدا صلی الله علیه و آله  می‌باشد.

اعرابی (هنگامی كه دید جدال بالا گرفت از روی تأسف) گفت: انا لله و انا الیه راجعون، فتوای مورد نیاز من از دست رفت.

سپس اختلاف میان جمعیت در مورد این مسأله كه جوابی برای آن نداشتند ادامه یافت

اعرابی (از حیرت) گفت: ای اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله  آیا دین پیامبر صلی الله علیه و آله  پس از او برگشت داده شده است كه ما نیز از این دین برگردیم.

(اینجا بود كه) همگی ساكت شدند.

سپس زبیر گفت: ای اعرابی در میان اینان كسی نیست مگر این كه مانند تو جاهل به حكم است.

اعرابی: من چه كنم؟

زبیر: پس از اهل این مجلس در شهر كسی نیست كه بتوانی از او پاسخت را دریافت كنی به جز صاحب اصلی حق خلافت كه او سزاوار نشستن بر كرسی خلافت است.

اعرابی: آیا مرا به سوی او راهنمایی می‌كنی؟

زبیر: اگر من او را به تو معرفی كنم عده‌ای خشنود و عده‌ای دیگر ناخشنود می‌شوند.

اعرابی: پس واقعا حق رفته است و شما چنین شده‌اید كه حق را خوش ندارید.

عمر: ای زبیر تا كی طولانی می‌كنی ، با ما به همراهی اعرابی برخیزید تا به سوی علی علیه السلام  برویم كه پاسخ این مسأله جز از او شنیده نمی‌شود.

پس همگی برخاسته و به همراهی اعرابی به منزل امیرالمؤمنین علیه السلام  رفتند و حضرت را از خانه خارج ساختند و به اعرابی گفتند جریان خود را به ابوالحسن علی علیه السلام  بگو.

اعرابی اعتراض كرد كه چرا در ابتدا مرا به كسی كه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله  نبود راهنمایی كردید؟

اطرافیان خلیفه: ای اعرابی جانشین پیامبر ابوبكر است ولی علی علیه السلام  وصی او در میان اهل بیت اوست و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله  بر اهل بیت اوست و كسی است كه بدهی‌های پیامبر و وعده‌های آن حضرت را ادا می‌كند و وارث علم اوست.

اعرابی: ـ ‌وای بر شما ای اصحاب پیامبر‌ـ و كسی كه شما او را خلیفه می‌دانید هیچ یك از این ویژگی‌ها را ندارد؟ (پس چگونه خلیفه‌ایست؟!)

اطرافیان خلیفه: هر چه می‌خواهی بپرس و آنچه را كه شایستگی آن را نداری (یعنی اشكال بر خلافت را) رها كن.

اعرابی رو به امیرالمؤمنین كرد و گفت: ای ابوالحسن و ای جانشین پیامبر من از نزد قوم خود در حالی كه احرام حج بسته بودم خارج شدم،

(حضرت سخن او را قطع كرده و خود ادامه دادند) قصد حج داشتی كه با لانه‌ای كه در آن تخم شتر مرغ بود برخوردی، آن را برداشته و بریان كرده و خوردی.

اعرابی: آری ای آقای من.

و حضرت ادامه دادند: و آمدی از جانشین پیامبر پرسیدی، پس به مجلس ابوبكر و عمر راهنمایی شدی، مسأله‌ات را بیان كردی در حالی كه در میان این جمعیت كسی جوابگوی تو نبود با یكدیگر نزاع كردند.

اعرابی: آری ای آقای من.

امیرالمؤمنین: ای اعرابی این كودكی كه نزد آموزگارش درس می‌خواند و گیسو دارد پسر من حسن علیه السلام  است از او بپرس او فتوای تو را بیان می‌كند.

اعرابی (دوباره ناراحت شده و) گفت: انا لله و انا الیه راجعون، دین محمد صلی الله علیه و آله  با مرگ او مرده است و مردم با یكدیگر اختلاف كرده‌اند و از دین برگشته‌اند.

امیرالمؤمنین: هرگز چنین نیست ای اعرابی دین محمد نمرده است و هرگز نمی‌میرد.

اعرابی: آیا از حق شمرده می‌شود كه من از جانشین رسول خدا و یاران خاص و اصحاب او بپرسم و آنان مرا به سوی شما حواله دهند و شما پاسخ مرا ندهی و دستور دهی كه از بچه‌ای كه در مقابل آموزگار است بپرسم؟ شاید آن كودك خوبی و بدی را از هم تشخیص ندهد.

امیرالمؤمنین: از آنچه كه به آن علم نداری پیروی نكن، از كودك بپرس او به تو خبر خواهد داد.

اعرابی رو به امام حسن علیه السلام  نمود امام حسن علیه السلام  را در حالی دید كه حضرت قلمی دست داشتند و در كاغذی چیزی می‌نوشتند و آموزگار آن حضرت (آن حضرت را تشویق می‌كرد و) می‌گفت آفرین! آفرین! خدا به تو نیكی كند!

اعرابی خطاب به آموزگار امام حسن علیه السلام : تو پیوسته از خوبی كار حسن كه كودكی بیش نیست تعجب می‌كنی و چیزی (به عنوان ایراد از كار امام حسن علیه السلام ) از تو نمی‌شنوم تا آنجا كه گویا او آموزگار توست.

همه‌ی مردم از سخن اعرابی خندیدند و فریاد زندند: وای بر تو ای اعرابی پرسشت را بپرس و خلاصه نما.

اعرابی: فدایت گردم ای حسن علیه السلام ، من به حج رفتم، در حال احرام به لانه‌ی پرنده‌ای برخوردم كه در آن تخم شتر مرغ بود، آن را بریان كرده و از عمد و فراموشی خوردم.

امام حسن علیه السلام : ای اعرابی در سخن كلمه‌ای زاید گفتی، آوردن كلمه‌ی عامدا در پرسش تو بیهوده بود.

اعرابی: راست گفتی من فراموش كار بودم (و نه عامد).

امام حسن علیه السلام  در حالی كه در كاغذش می‌نوشت فرمود: ای اعرابی به عدد تخمهایی كه خورده‌ای شتر ماده بگیر و آنها را در معرض تولید مثل قرار ده، پس هر تعدادی از آنها در سال آینده زایید قربانی نما كه این كار كفاره‌ی كار توست.

اعرابی: قربان تو شوم ای حسن علیه السلام  برخی از شتران بچه دار نمی‌شوند.

امام حسن علیه السلام : برخی از تخمها نیز جوجه نمی‌شوند.

اعرابی: تو بچه‌ای هستی كه احاطه شده و خالص و در علم خداوند غرق شده‌ای و اگر این گفته‌ی من روا بود می‌گفتم كه به راستی تو جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله  هستی.

امام حسن علیه السلام : اعرابی من فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله  هستم و پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام  خلیفه است.

اعرابی: پس ابوبكر چكاره است؟

امام حسن علیه السلام : از خودشان بپرس ای اعرابی.

در اینجا مردم از شادی تكبیر گفتند و از آنچه از امام حسن شنیدند تعجب نمودند،

و امیرالمؤمنین فرمودند: ستایش خدا را كه آنچه را كه در داود و سلیمان قرار داده در من و فرزندم قرار داد؛ چرا كه خداوند در قرآن می‌گوید ما به سلیمان تفهیم نمودیم.

در این روایت اعرابی با پرسش در صدد دست یافتن به فتوای مورد نیازش بوده است تا این كه امیرالمؤمنین علیه السلام  به او می‌فرمایند: فَإِنَّهُ ابْنِی الْحَسَنُ علیه السلام  فَسَلْهُ فَإِنَّهُ یفْتِیكَ (این…پسر من حسن علیه السلام  است از او بپرس او فتوای تو را بیان می‌كند) و دوباره می‌فرمایند: فَاسْأَلِ الصَّبِی فَإِنَّهُ ینْبِئُكَ (از كودك بپرس او به تو خبر خواهد داد). این امر بدین معناست كه فتوا دادن همان إخبار از حكم پرسیده شده است.

عن زرارة قال كنت جالسا عند أبی عبد الله علیه السلام  ذات یوم فدخل علیه رجل فقال له جعلت فداك إنی رجل جار مسجد لقوم فإذا أنا لم أصل معهم وقعوا فی و قالوا هو كذا و هو كذا، فقال أما إن قلت ذاك لقد قال أمیرالمؤمنین علیه السلام  من سمع النداء فلم یجبه من غیر علة فلا صلاة له، لا تدع الصلاة خلفهم و خلف كل إمام. فلما خرج قلت له جعلت فداك كبر علی قولك لهذا الرجل حین استفتاك، فإن لم یكونوا مؤمنین؟! قال فضحك أبو جعفر علیه السلام  ثم قال ما أراك بعد إلا هاهنا یا زرارة! فأیة علة ترید أعظم من أنه لا یؤتم به؟![4]

زراره می‌گوید: روزی نزد امام صادق علیه السلام  نشسته بودم كه مردی بر حضرت وارد شد و پرسید ـ فدای شما گردم‌ـ من همسایه مسجد قومی (از سنیان) هستم، اگر با آنها نماز (جماعت) نخوانم بدگویی مرا می‌كنند، (تكلیف من چیست؟) حضرت فرمودند: حال كه چنین می‌گویی (به این حدیث توجه نما كه) امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمودند: كسی كه صدای اذان را بشنود و بدون دلیل و عذری به مسجد نرود نماز او قبول نیست، سپس حضرت فرمودند: نماز پشت سر آنان را و پشت هر امام جماعتی را ترك نكن.

زراره می‌گوید: هنگامی كه آن مرد خارج شد به امام گفتم قربان شما شوم حكم شما به این مرد كه از شما استفتا كرد (و شما فرمودید كه پشت سر هر امامی نماز بخوان) بر من سنگین آمد، هر چند امام جماعت مؤمن نباشد (و سنی باشد)؟!

حضرت خندیدند و فرمودند: پس از این تو را چنین نبینم مگر این كه (با تمام حواس) اینجا باشی، ای زراره (من گفتم بدون دلیل و عذر)، كدام عذر بزرگتر از این است كه امام جماعت شرایط امامت را نداشته باشد؟!

این روایت نیز مشكل استفتا را بر طرف می‌سازد؛ چرا كه زراره از پرسش راوی به عنوان استفتا یاد می‌كند. پس روشن می‌شود كه پرسش راوی همان استفتا است.[5]

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  عَنِ الْقُنُوتِ فَقَالَ فِیمَا یجْهَرُ فِیهِ بِالْقِرَاءَةِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّی سَأَلْتُ أَبَاكَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ فِی الْخَمْسِ كُلِّهَا. فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ أَبِی إِنَّ أَصْحَابَ أَبِی أَتَوْهُ فَسَأَلُوهُ فَأَخْبَرَهُمْ بِالْحَقِّ ثُمَّ أَتَوْنِی شُكَّاكاً فَأَفتیتُهُمْ بِالتَّقِیةِ[6]

ابی بصیر می‌گوید از حضرت صادق علیه السلام  درباره قنوت سؤال كردم. حضرت فرمودند قنوت در نمازهای جهری است، عرض كردم من از پدرت پرسیدم فرمود در تمام نمازهای پنجگانه قنوت هست، حضرت فرمودند خدا پدرم را رحمت كند اصحاب پدرم (به قصد دریافت حكم) از پدرم پرسیدند و او آنان را به حق خبر داد، ولی شما از روی تردید سؤال كردید و من از روی تقیه فتوا دادم.

در این روایت امام از حكم تقیه‌ای كه بیان فرموده بودند به فتوا تعبیر نموده‌اند. بنا بر این فتوا همان بیان حكم است.

عَنِ السَّیارِی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام  یرْفَعُهُ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَی عُمَرَ فَقَالَ إِنَّ امْرَأَتَهُ نَازَعَتْهُ فَقَالَتْ لَهُ یا سَفِلَةُ فَقَالَ لَهَا إِنْ كَانَ سَفِلَةً فَهِی طَالِقٌ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِنْ كُنْتَ مِمَّنْ تَتَّبِعُ الْقُصَّاصَ وَ تَمْشِی فِی غَیرِ حَاجَةٍ وَ تَأْتِی أَبْوَابَ السُّلْطَانِ فَقَدْ بَانَتْ مِنْكَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  لَیسَ كَمَا قُلْتَ إِلَی فَقَالَ لَهُ عُمَرُ ائْتِهِ فَاسْمَعْ مَا یفتُیكَ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام  إِنْ كُنْتَ لا تُبَالِی مَا قُلْتَ وَ مَا قِیلَ لَكَ فَأَنْتَ سَفِلَةٌ وَ الا فَلا شَی‏ءَ عَلَیكَ[7]

امام موسی كاظم علیه السلام  فرمودند: مردی به نزد عمر آمد و گفت همسرش با او دعوا كرده و همسرش به او گفته است ای سفله (پست)، او نیز در جواب گفته است اگر پستی در من باشد این زن مطلقه باشد، عمر (نسبت به وقوع طلاق) گفت اگر دنبال رو قصه گویان است و بدون نیاز به این طرف و آن طرف می‌رود و درِ خانه‌ی پادشاه می‌رود (سفله است پس طلاق واقع شده است و) زنش از او جدا شده است، امیر المؤمنین علیه السلام  (در كناری بود و شنید و) گفت ای عمر چنین نیست (سپس رو به آن مرد نموده و فرمودند:) نزد من آی، عمر به آن مرد گفت نزد او رو و آنچه را كه به تو فتوا می‌دهد بشنو، سپس امیرالمؤمنین  علیه السلام  فرمودند: اگر برای تو اهمیت ندارد كه چه می‌گویی و چه برای تو گفته می‌شود سفله هستی و الا چیزی بر تو نیست.

روی محمد بن راشد عن جده قال قصدت إلی جعفر بن محمد علیه السلام  أسأله عن مسألة فقالوا مات السید الحمیری الشاعر و هو فی جنازته فمضیت إلی المقابر فاستفتیته فأفتانی…[8]

جد محمد بن راشد می‌گوید: سراغ امام صادق علیه السلام  رفتم تا از مسأله‌ای بپرسم گفتند حضرت در تشییع جنازه‌ی سید حمیری است پس به قبرستان رفتم و از حضرت استفتا كرده و حضرت فتوا دادند…

 


[1]ـ تهذیب‌الاحكام/ج8/ص323/ب6/ح15 همچنین مراجعه شود به: تهذیب‌الاحكام/ج10/ص162/ب11/ح28، وسائل‌الشیعة/ج29 /ص34/ب10 /ح 35080 ، مستدرك‏الوسائل/ج15/ص425/ ب22/ح18721-1 و بحارالانوار/ج101/ص380/ب1/ح59

[2]ـ الكافی/ج5/ص103/ح2 همچنین مراجعه شود به: من‏لایحضره‏الفقیه/ج3/ص187/ح3704، تهذیب‌الاحكام/ج6/ص202/ب82/ ح8 و/ج6/ص386 /ب93/ح267، الاستبصار/ج3/ص10 /ب7/ح5 و وسائل‌الشیعة/ج18/ص353/ب19/ح23831

[3]ـ مستدرك‏الوسائل/ج9/ص266/ب17/ح10871-4

[4]ـ بحارالانوار/ج85/ص97

[5]ـ این روایت حاوی نكته‌ی مهمی است، و آن این كه مانند زراره‌ای كه اهل استنباط و فقاهت و سابقه‌ی در دین است كلام امام علیه السلام  را آن چنان كه باید و شاید دریافت نكرده است، ولی چون اهل تحقیق بوده است آن را از امام پرسیده است. اكنون عقلاء خود به قضاوت بنشینند آیا هر كسی بدون رنج و زحمت می‌تواند با صرف و نحو شكسته بسته‌ای خود را بی‌نیاز از همه بداند و ادعای فهم دین نماید؟!

    ممكن است این گونه روایات مصداقی باشد برای «معاریض كلام» و «لحن قول»  كه در روایات به آن اشاره شده است. همچنین پاسخی است عینی به ساده انگاری دین از سوی ساده اندیشانی كه معتقد هستند هر كسی امكان دسترسی به تمامی سطوح مطالب احادیث را داراست.

[6]ـ الكافی/ج3/ص339/ح3 همچنین مراجعه شود به: تهذیب‌الاحكام/ج2/ص91/ب8/ح109 و/ج2/ص135/ب8/ح294، وسائل ‌الشیعة /ج6/ص263 /ب1/ح7910 و/ج4/ص264/ب50/ ح5108  و الاستبصار/ج1/ص285/ب155/ح17

[7]ـ تهذیب‌الاحكام/ج6/ص295/ب92/ح28

[8]ـ بحارالانوار/ج47/ص118/ب5/ح160

دامنه فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۶:۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۷:۵۳
    • کد مطلب:9793
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1975

تا كنون روشن شد كه استفتا و فتوا همان پرسش و بیان و إخبار از حكم شرعی است، ولی از برخی روایات و آیات استفاده می‌شود كه دامنه فتوا منحصر به حكم شرعی و فقهی نیست، بلكه شامل إخبار از حكم در سایر امور نیز می‌گردد، توجه كنید.

عدم انحصار فتوا به إخبار از حکم شرعی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۴:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9794
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1887

یا صاحِبَی السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَیسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الاخَرُ فَیصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِی الامْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (41)… وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیهَا الْمَلا أَفْتُونِی فِی رُءْیای إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ (43)…یوسُفُ أَیهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فِی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ…[1]

هنگامی كه دو نفر از كسانی كه با حضرت یوسف علیه السلام  زندانی بودند از یوسف علیه السلام  خواستند كه آنان را از تعبیر خوابشان آگاه كند حضرت فرمود: …ای هم‌زندانان من اما یكی از شما ساقی پادشاه می‌شود و اما دیگری به دار آویخته می‌شود پس پرندگان از سر او می‌خورند، امری كه شما درباره‌ی آن استفتا می‌كردید مسلما واقع خواهد شد… (پس از خواب، پادشاه به اطرافیانش خطاب كرد و گفت) درباره‌ی خوابم به من فتوا دهید… (مأموران پادشاه خطاب به یوسف) یوسف ای صدیق، به ما درباره‌ی خواب پادشاه فتوا ده…

در این موارد فتوا و استفتا در مورد إخبار از تعبیر خواب استفاده شده است.

قالَتْ یا أَیهَا الْمَلا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ[2]

(بلقیس پس از رسیدن نامه‌ی حضرت سلیمان علیه السلام  خطاب به اطرافیان) گفت: ای جماعت درباره‌ی امری (كه) من (دچار آن شده‌ام) به من فتوا دهید…

در این مورد فتوا در مورد بیان برخورد مناسب بلقیس با حضرت سلیمان علیه السلام  استفاده شده است.

سَیقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ یقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیبِ وَ یقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلا مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً[3]

(خداوند درباره‌ی تعداد اصحاب كهف می‌فرماید:)… از كسی درباره‌ی آنان استفتا نكن

در این مورد استفتا در مورد إخبار از عدد اصحاب كهف استفاده شده است.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ[4]

پس از آنان استفتا كن كه آیا از حیث خلقت آنان قوی‌تر هستند یا كسانی كه ما آفریدیم…

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ[5]

پس از آنان بپرس آیا برای پروردگارت دختران می‌باشد و برای آنان پسران؟!

أتی الحسن البصری أبا جعفر علیه السلام  فقال جئتك لاسألك عن أشیاء من كتاب الله فقال أبو جعفر أ لست فقیه أهل البصرة… قال أ رأیت حیث یقول وَ جَعَلْنا بَینَهُمْ وَ بَینَ الْقُرَی الَّتِی بارَكْنا فِیها قُری ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیها لَیالِی وَ أَیاماً آمِنِینَ یا حسن بلغنی أنك أفتیت الناس فقلت هی مكة فقال أبو جعفر  علیه السلام  فهل یقطع علی من حج مكة و هل یخاف أهل مكة و هل تذهب أموالهم قال بلی قال فمتی یكونون آمنین بل فینا ضرب الله الامثال فی القرآن فنحن القری التی بارك الله فیها…[6]

امام باقر علیه السلام  به حسن بصری فرمودند:… به من رسیده است كه تو درباره‌ی آیه‌ی « وَ جَعَلْنا بَینَهُمْ وَ بَینَ الْقُرَی الَّتِی بارَكْنا فِیها…» فتوا دادی كه قرای مباركه مكه است؟…

و جاء رجل بصری إلی الباقر  علیه السلام  و هو صبی و قال قد فتنا فینا القدر و هربنا إلیك فقال  علیه السلام  سل قال ما تقولون فی الخیر فقال  علیه السلام  اكتب علم و قضی و قدر و شاء و أراد و رضی و أحب فقال زدنی فقال  علیه السلام  هذا خرج إلینا قال فالشر قال علم و قضی و قدر و لم یشأ و لم یرد و لم یرض و لم یحب فقال زدنی فقال  علیه السلام  هكذا خرج إلینا قال فخرج الرجل إلی البصرة فنصب له منبر و خطب علیهم بما أفتی فرجع أكثر الناس[7]

(مردی از بصره برای حل مشكل قضا و قدر به امام باقر  علیه السلام  پناه آورد و پس از حل مشكل به بصره بازگشت) سپس منبری برای او نصب شد و او آنچه كه امام باقر  علیه السلام  برای او در مورد قدر فتوا داده بود در خطبه برای مردم خواند پس بیشتر مردم از باطل برگشتند.

عن عبد الجبار بن المبارك النهاوندی قال أتیت سیدی سنة تسع و مائتین فقلت له جعلت فداك إنی رویت عن آبائك أن كل فتح فتح بضلال فهو للامام فقال نعم قلت جعلت فداك فإنه أتوا بی من بعض الفتوح التی فتحت علی الضلال و قد تخلصت من الذین ملكونی بسبب من الاسباب و قد أتیتك مسترقا مستعبدا فقال قد قبلت قال فلما حضر خروجی إلی مكة قلت له جعلت فداك إنی قد حججت و تزوجت و مكسبی مما یعطف علی إخوانی لا شی‏ء لی غیره فمرنی بأمرك فقال لی انصرف إلی بلادك و أنت من حجك و تزویجك و كسبك فی حل فلما كان سنة ثلاث عشرة و مائتین أتیته فذكرت له العبودیة التی التزمتها فقال أنت حر لوجه الله فقلت له جعلت فداك اكتب لی به عهده فقال تخرج إلیك غدا فخرج إلی مع كتبی كتاب فیه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هذا كتاب من محمد بن علی الهاشمی العلوی لعبد الله بن المبارك أفتاه أنی أعتقتك لوجه الله و الدار الاخرة لا رب لك الا الله و لیس علیك سبیل و أنت مولای و مولی عقبی من بعدی و كتب فی المحرم سنة ثلاث عشرة و مائتین و وقع فیه محمد بن علی بخط یده و ختمه بخاتمه[8]

عبد الجبار نهاوندی می‌گوید: در سال دویست و نه خدمت امام باقر علیه السلام  رسیدم و گفتم فدای شما گردم از پدران شما به من روایتی رسیده است كه اگر جنگی در حكمرانی گمراهان پیش آید و به پیروزی رسد، غنائم جنگی آن به امام معصوم علیه السلام  می‌رسد (آیا چنین است؟) حضرت فرمودند: آری. گفتم: مرا به عنوان بردگی از یكی از همان جنگها آورده‌اند، من خودم را به شكلی از بردگی اربابانم رها ساختم و اینك برده‌ی در اختیار شما هستم. امام علیه السلام  فرمودند بردگی تو را پذیرفتم.

هنگامی كه می‌خواستم برای حج به مكه روم به امام علیه السلام  گفتم: من به حج رفته‌ام و ازدواج كرده‌ام و (سرمایه‌ی) كسب و كارم از احسان برادران دینی من است و چیزی جز این ندارم، شما (در همه‌ی این موارد درباره‌ی وظیفه‌ی من) دستور فرمایید.

حضرت فرمودند: به سرزمین خود بازگردد و تو را از ناحیه‌ی حج و ازدواج و كسب و كارت حلال كردم.

چون سال دویست و سیزده شد خدمت حضرت آمده و بندگی خود را كه به آن ملتزم شده بودم نزد آن حضرت یاد كردم، حضرت فرمودند: تو برای خدا آزادی. به حضرت گفتم: فدای شما گردم فرمان آزادی مرا مكتوب نمایید. حضرت فرمودند: این فرمان مكتوب فردا به سوی تو خارج خواهد شد. فردا كه شد در میان نامه‌های حضرت كه مربوط به من بود نامه‌ای به این مضمون وجود داشت: به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان این نوشته‌ای است از محمد بن علی هاشمی علوی برای عبد الله بن مبارك كه فتوا می‌دهد به او به این كه من تو را برای رضای خدا آزاد ساختم…

عن الشعبی قال كنا عند ابن عباس فی قبة زمزم و هو یفتی الناس فقام إلیه أعرابی فقال قد أفتیت أهل الفتوی فأفت أهل الشعر فقال قل فقال ما معنی قول الشاعر…[9]

عربی به ابن عباس گفت: (پس از این كه) به اهل فتوا فتوا دادی اكنون به اهل شعر فتوا ده…

 

[1]ـ یوسف آیه‌ی 46

[2]ـ نمل آیه‌ی 32

[3]ـ كهف آیه‌ی 22

[4]ـ صافات آیه‌ی 11

[5]ـ صافات آیه‌ی 149

[6]ـ الاحتجاج/ج2/ص327

[7]ـ متشابه‏القرآن/ج1/ص200

[8]ـ بحارالانوار/ج93/ص195/ب23/ح20

[9]ـ بحارالانوار/ج51/ص292/ب14

کاربرد واژه فتوا در همه ادیان و فرق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۴:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9795
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1916

كاربرد كلمه‌ی فتوا اختصاص به امت اسلامی ندارد، بلكه نسبت به سایر ادیان و فرق نیز به كار می‌رود، به برخی از روایاتی كه در این زمینه رسیده است توجه كنید:

عن الاصبغ بن نباتة قال لما جلس علی علیه السلام  فی الخلافة و بایعه الناس خرج إلی المسجد متعمما بعمامة رسول الله صلی الله علیه و آله  لابسا بردة رسول الله متنعلا نعل رسول الله متقلدا سیف رسول الله فصعد المنبر فجلس علیه متمكنا ثم شبك بین أصابعه فوضعها أسفل بطنه ثم قال یا معاشر الناس سلونی قبل أن تفقدونی هذا سفط العلم هذا لعاب رسول الله صلی الله علیه و آله  هذا ما زقنی رسول الله صلی الله علیه و آله  زقا زقا سلونی فإن عندی علم الاولین و الاخرین أما و الله لو ثنیت لی وسادة فجلست علیها لافتیت أهل التوراة بتوراتهم حتی تنطق التوراة فتقول صدق علی ما كذب لقد أفتاكم بما أنزل الله فی و أفتیت أهل الانجیل بإنجیلهم حتی ینطق الانجیل فیقول صدق علی ما كذب لقد أفتاكم بما أنزل الله فی و أفتیت أهل القرآن بقرآنهم حتی ینطق القرآن فیقول صدق علی ما كذب لقد أفتاكم بما أنزل الله فی و أنتم تتلون القرآن لیلا و نهارا فهل فیكم أحد یعلم ما نزل فیه و لو لا آیة فی كتاب الله عز و جل لاخبرتكم بما كان و ما یكون و بما هو كائن إلی یوم القیامة و هی هذه الایة یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ثم قال سلونی قبل أن تفقدونی فو الذی فلق الحبة و برأ النسمة لو سألتمونی عن أیة آیة فی لیل أنزلت أو فی نهار أنزلت مكیها و مدنیها سفریها و حضریها ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها و تأویلها و تنزیلها لاخبرتكم فقام إلیه رجل…[1]

پس از این كه امیرالمؤمنین علیه السلام  به خلافت ظاهری رسیدند در ضمن خطبه‌ای چنین فرمودند:… اگر مجلس برای من آماده شود پس من بر آن مجلس بنیشینم البته كه برای اهل تورات به تورات فتوا دهم به كیفیتی كه تورات به سخن آید و بگوید: علی راست گفت و دروغ نگفت به راستی كه به آنچه در من نازل شده به شما فتوا داده است و (همچنین) فتوا دهم برای اهل انجیل… و فتوا دهم برای اهل قرآن…

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ غَانِمٍ الْهِنْدِی قَالَ كُنْتُ بِمَدِینَةِ الْهِنْدِ الْمَعْرُوفَةِ بِقِشْمِیرَ الدَّاخِلَةِ وَ أَصْحَابٌ لِی یقْعُدُونَ عَلَی كَرَاسِی عَنْ یمِینِ الْمَلِكِ أَرْبَعُونَ رَجُلا كُلُّهُمْ یقْرَأُ الْكُتُبَ الارْبَعَةَ التَّوْرَاةَ وَ الانْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ نَقْضِی بَینَ النَّاسِ وَ نُفَقِّهُهُمْ فِی دِینِهِمْ وَ نفتُیهِمْ فِی حَلالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ یفْزَعُ النَّاسُ إِلَینَا الْمَلِكُ فَمَنْ دُونَهُ فتجَارَینَا ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله …[2]

ابوسعید غانم هندی می‌گوید: من در یكی از شهرهای هند معروف به كشمیر داخلی بودم و یارانی داشتم كه بر صندلی‌های طرف راست پادشاه می‌نشستند و آنان چهل نفر بودند، همه‌ی آنان عالم به كتابهای چهارگانه‌ی تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم بودند، ما بین مردم قضاوت می‌كردیم و آنان را به دینشان آگاه می‌كردیم و در حلال و حرامشان فتوا می‌دادیم…

عن داود بن فرقد عن أبی عبد الله علیه السلام  قال ما أحد أجهل منهم یعنی العجلیة إن فی المرجئة فتیا و علما و فی الخوارج فتیا و علما و ما أحد أجهل منهم[3]

امام صادق علیه السلام  فرمودند: هیچ كسی جاهل‌تر از فرقه‌ی عجلیه نیست، در فرقه‌ی مرجئه فتوایی و علمی هست، در فرقه‌ی خوارج فتوایی و علمی هست، ولی هیچ كس از عجلیه نادان‌تر نیست.

احادیثی كه گذشت گویای این است كه اهل تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم و فرقه‌ی مرجئه و خوارج نیز صاحب فتوا بوده‌اند.

===================

تا كنون روشن گردید كه فتوا، إخبار و بیان حكم است، پس اظهار و ابراز به دیگران در فتوا، مانند سایر إخبارات وجود دارد؛ یعنی اگر حكمی را كسی بداند و آن را ابراز نكند فتوا صادق نیست؛[4] از این رو در برخی از احادیث گذشته تعبیر «ینبئك» (به تو خبر می‌دهد) وجود دارد همچنین در حدیثی دیگر نیز چنین گذشت «فاخبرهم» (به آنان خبر داد).

اكنون سخن در این است كه امتیاز فتوا با سایر إخبارات در چیست؟ بخش بعد را با بیان خصوصیت و امتیاز این إخبار پی‌می‌گیریم.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج10/ص117/ب8/ح1 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج40/ص178/ب93 و/ج89/ص78/ب8/ح1 الاحتجاج/ج1/ص258 الاختصاص/ص235إرشادالقلوب/ج2/ ص374 الامالی‏للصدوق/ص341 المجلس الخامس و الخمسون/ح1 التوحید/ص304/ب43/ح1 روضةالواعظین /ج1/ص118 كشف‏الیقین/ص55 المبحث الثانی العلم

[2]ـ الكافی/ج1/ص515/ح3

[3]ـ بحارالانوار/ج69/ص180/ب104/ح7 رجال‌الكشی/ص229/ح412 همچنین مراجعه شود به: رجال‌الكشی/ص345/ح641

[4]ـ همچنین اگر كسی حكمی را كه نمی‌داند استنباط نماید ولی پس از استنباط اظهار نكند.

تفاوت فتوا با إخبار عادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۱:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۸:۲۴
    • کد مطلب:9796
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1851

با نگاهی كوتاه به سخن لغت‌شناسان درباره‌ی فتوا درمی‌یابیم كه فتوا إخبار خاصی است. فرق فتوا با سایر إخبارها این است كه در خبری كه با عنوان فتوا یاد می‌شود نوعی ابهام، اشكال و دشواری وجود دارد. اكنون به گزیده‌ای از سخن لغت‌شناسان توجه كنید:

فتوا دادن به معنی آشكار كردن امر است؛

فتوای فقیه به معنی بیان امری است كه در آن ابهام وجود دارد؛

فتیا به معنای بیان احكامی است كه در آن اشكال (غموض و پیچیدگی) وجود دارد و ریشه‌ی آن «فتی» به معنای جوان است و (تناسب بین این دو) از این جهت است كه مطالب مشكل (بر اثر اشكال ضعیف می‌نماید) به سبب بیان آن توسط فقیه استحكام پیدا می‌كند و جوان می‌گردد.

اینك به برخی از تفاوتهای فتوا با سایر إخبارات، در زبان روایات اشاره توجه كنید.

جهل و ابهام در مورد فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۱:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۷:۴۴:۱۱
    • کد مطلب:9800
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1904

و روی أن أمیر المؤمنین علیه السلام  كان ذات یوم یخطب علی منبر الكوفة، إذ ظهر ثعبان من جانب المنبر فجعل یرقی حتی دنا من أمیر المؤمنین علیه السلام  فارتاع الناس لذلك و هموا بقصده و دفعه عن أمیر المؤمنین علیه السلام  فأومی إلیهم بالكف عنه فلما صار إلی المرقاة التی علیها أمیر المؤمنین علیه السلام  قائم انحنی إلی الثعبان و تطاول الثعبان إلیه حتی التقم أذنه و سكت الناس و تحیروا فنق نقیقا سمعه كثیر منهم ثم إنه زال عن مكانه و أمیر المؤمنین علیه السلام  یحرك شفتیه و الثعبان كالمصغی إلیه ثم انساب و كان الارض ابتلعته و عاد أمیر المؤمنین علیه السلام  إلی خطبته فتممها فلما فرغ منها و نزل اجتمع الناس إلیه یسألونه عن الثعبان و الاعجوبة فیه فقال لهم لیس ذلك كما ظننتم إنما هو حاكم من حكام الجن التبست علیه قضیة فصار إلی یستفتینی عنها فأفهمته إیاها و دعا لی بخیر و انصرف[1]

یكی از عجایب امیرالمؤمنین علیه السلام  این است: روزی حضرت بر منبر كوفه مشغول سخنرانی بودند كه اژدهایی از كنار منبر آشكار شد، سپس از پله‌های منبر بالا رفت تا به امیرالمؤمنین علیه السلام  نزدیك گردید، مردم ترسیدند و قصد كشتن و دفع بلا از امیرالمؤمنین علیه السلام  نمودند، حضرت اشاره نمود كه دست نگه دارید، هنگامی كه اژدها به پله‌ای كه امیرالمؤمنین علیه السلام  بر آن ایستاده بودند رسید حضرت به طرف اژدها خم گردید و اژدها به حدی سر بلند نمود كه سر به گوش حضرت گذاشت، همه‌ی مردم در حیرت سكوت كردند، سپس اژدها صدای خاصی در آورد كه بسیاری از مردم آن را شنیدند و پس از آن اژدها به عقب رفت و امیرالمؤمنین علیه السلام  لب‌هایشان را تكان می‌دادند و اژدها مانند كسی بود كه به سخن حضرت گوش می‌دهد سپس اژدها برگشت و پنهان شد گویا كه زمین او را بلعید و امیرالمؤمنین علیه السلام  به ادامه‌ی سخنرانی مشغول شدند هنگامی كه سخنرانی را تمام نمودند و از منبر فرود آمدند مردم گرد حضرت جمع شده و درباره‌ی قصه‌ی عجیب اژدها از آن حضرت می‌پرسیدند، حضرت در پاسخ مردم فرمودند آنچنان كه گمان كردید نیست این اژدها یكی از حكّام جن بود كه قضیه‌ای برایش پیچیده شده بود پس برای استفتا نزد من آمد من نیز به او تفهیم كردم و او برایم دعا كرد و رفت.[2]

عن خالد بن طلیق قال سمعت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام  یقول… سماه رعاع الناس عالما و لم یكن فی العلم یوما سالما فكر فاستكثر ما قل منه خیر مما كثر حتی إذا ارتوی من غیر حاصل و استكثر من غیر طائل جلس للناس مفتیا ضامنا لتخلیص ما اشتبه علیهم…[3]

امیرالمؤمنین علیه السلام  درباره‌ی عالم نمایان می‌فرمایند:… برای رهایی مردم از امور پیچیده در مسند فتوا نشسته است…

پیش از این در حدیثی چنین گذشت:

پیامبران از دنیا خارج نمی‌شوند مگر بعد از انتصاب جانشینانشان در امتشان، (تا) در مطالب دشوار از آنان فتوا گرفته شود…

در این روایات رفع شبهه و حل مطالب مبهم و مجهول از خصوصیات فتوا شمرده شده است. بنا بر این كاربرد كلمه فتوا برای إخبار از امور بدیهی نادرست است.[4]

 

[1]ـ روضةالواعظین/ج1/ص119

[2]ـ این جریان به شكلهای گوناگونی نقل شده است كه احتمال قوی می‌رود جریان مكرر اتفاق افتاده باشد. در برخی از نقلها تصریح شده است كه اژدها از در پشت به قبله وارد مسجد شد و پس از این واقعه این در به باب الثعبان (در اژدها) مشهور گشت و این یاد آور قطره‌ای از دریای بیكران فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام  بود، عاقبت صبر دشمنان حضرت بسر رسید و برای محو این فضلیت، مدتی فیلی را در مقابل همان در بستند و از این در به عنوان باب الفیل یاد كردند تا نام قبلی از اذهان رفت و متأسفانه هم اكنون این نام باقی است. (مفتاح الكرامة/علامه حلی/چاپ تبریز/ص83 و مرآت العقول/ج4/ص295)

[3]ـ بحارالانوار/ج2/ص300/ب34/ح28 همچنین مراجعه شود به: الامالی‏للطوسی/ص234 المجلس التاسع[9]/ح416-8

[4]ـ این مطلب توضیح مهمی دارد كه ان‌شاءالله در «درایتِ روایت 8: استنباط؛ دومین اساس فتوا» خواهد آمد.

مطابقت رأی و عقیده‌ی مفتی با فتوای او

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۴:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9797
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1927

عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ اكْتَرَیتُ بَغْلًا إِلَى قَصْرِ ابْنِ هُبَیرَةَ ذَاهِباً وَ جَائِیاً بِكَذَا وَ كَذَا وَ خَرَجْتُ فِی طَلَبِ غَرِیمٍ لِی فَلَمَّا صِرْتُ قُرْبَ قَنْطَرَةِ الْكُوفَةِ خُبِّرْتُ أَنَّ صَاحِبِی تَوَجَّهَ إِلَى النِّیلِ فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ النِّیلِ فَلَمَّا أَتَیتُ النِّیلَ خُبِّرْتُ أَنَّ صَاحِبِی تَوَجَّهَ إِلَى بَغْدَادَ فَاتَّبَعْتُهُ وَ ظَفِرْتُ بِهِ وَ فَرَغْتُ مِمَّا بَینِی وَ بَینَهُ وَ رَجَعْنَا إِلَى الْكُوفَةِ وَ كَانَ ذَهَابِی وَ مَجِیئِی خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَأَخْبَرْتُ صَاحِبَ الْبَغْلِ بِعُذْرِی وَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَحَلَّلَ مِنْهُ مِمَّا صَنَعْتُ وَ أُرْضِیهُ فَبَذَلْتُ لَهُ خَمْسَةَ عَشَرَ دِرْهَماً فَأَبَى أَنْ یقْبَلَ فَتَرَاضَینَا بِأَبِی حَنِیفَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالْقِصَّةِ وَ أَخْبَرَهُ الرَّجُلُ فَقَالَ لِی وَ مَا صَنَعْتَ بِالْبَغْلِ فَقُلْتُ قَدْ دَفَعْتُهُ إِلَیهِ سَلِیماً قَالَ نَعَمْ بَعْدَ خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ مَا تُرِیدُ مِنَ الرَّجُلِ قَالَ أُرِیدُ كِرَى بَغْلِی فَقَدْ حَبَسَهُ عَلَی خَمْسَةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ مَا أَرَى لَكَ حَقّاً لِأَنَّهُ اكْتَرَاهُ إِلَى قَصْرِ ابْنِ هُبَیرَةَ فَخَالَفَ وَ رَكِبَهُ إِلَى النِّیلِ وَ إِلَى بَغْدَادَ فَضَمِنَ قِیمَةَ الْبَغْلِ وَ سَقَطَ الْكِرَى فَلَمَّا رَدَّ الْبَغْلَ سَلِیماً وَ قَبَضْتَهُ لَمْ یلْزَمْهُ الْكِرَى قَالَ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ وَ جَعَلَ صَاحِبُ الْبَغْلِ یسْتَرْجِعُ فَرَحِمْتُهُ مِمَّا أَفْتَى بِهِ أَبُو حَنِیفَةَ فَأَعْطَیتُهُ شَیئاً وَ تَحَلَّلْتُ مِنْهُ فَحَجَجْتُ تِلْكَ السَّنَةَ فَأَخْبَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  بِمَا أَفْتَى بِهِ أَبُو حَنِیفَةَ فَقَالَ فِی مِثْلِ هَذَا الْقَضَاءِ وَ شِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّمَاءُ مَاءَهَا وَ تَمْنَعُ الْأَرْضُ بَرَكَتَهَا قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  فَمَا تَرَى أَنْتَ قَالَ أَرَى لَهُ عَلَیكَ مِثْلَ كِرَى بَغْلٍ ذَاهِباً مِنَ الْكُوفَةِ إِلَى النِّیلِ وَ مِثْلَ كِرَى بَغْلٍ رَاكِباً مِنَ النِّیلِ إِلَى بَغْدَادَ وَ مِثْلَ كِرَى بَغْلٍ مِنْ بَغْدَادَ إِلَى الْكُوفَةِ تُوَفِّیهِ إِیاهُ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّی قَدْ عَلَفْتُهُ بِدَرَاهِمَ فَلِی عَلَیهِ عَلَفُهُ فَقَالَ لَا لِأَنَّكَ غَاصِبٌ فَقُلْتُ أَ رَأَیتَ لَوْ عَطِبَ الْبَغْلُ وَ نَفَقَ أَ لَیسَ كَانَ یلْزَمُنِی قَالَ نَعَمْ قِیمَةُ بَغْلٍ یوْمَ خَالَفْتَهُ قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْبَغْلَ كَسْرٌ أَوْ دَبَرٌ أَوْ غَمْزٌ فَقَالَ عَلَیكَ قِیمَةُ مَا بَینَ الصِّحَّةِ وَ الْعَیبِ یوْمَ تَرُدُّهُ عَلَیهِ قُلْتُ فَمَنْ یعْرِفُ ذَلِكَ قَالَ أَنْتَ وَ هُوَ إِمَّا أَنْ یحْلِفَ هُوَ عَلَى الْقِیمَةِ فَتَلْزَمَكَ فَإِنْ رَدَّ الْیمِینَ عَلَیكَ فَحَلَفْتَ عَلَى الْقِیمَةِ لَزِمَهُ ذَلِكَ أَوْ یأْتِی صَاحِبُ الْبَغْلِ بِشُهُودٍ یشْهَدُونَ أَنَّ قِیمَةَ الْبَغْلِ حِینَ أَكْرَى كَذَا وَ كَذَا فَیلْزَمَكَ قُلْتُ إِنِّی كُنْتُ أَعْطَیتُهُ دَرَاهِمَ وَ رَضِی بِهَا وَ حَلَّلَنِی فَقَالَ إِنَّمَا رَضِی بِهَا وَ حَلَّلَكَ حِینَ قَضَى عَلَیهِ أَبُو حَنِیفَةَ بِالْجَوْرِ وَ الظُّلْمِ وَ لَكِنِ ارْجِعْ إِلَیهِ فَأَخْبِرْهُ بِمَا أَفْتَیتُكَ بِهِ فَإِنْ جَعَلَكَ فِی حِلٍّ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ فَلَا شَی‏ءَ عَلَیكَ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ أَبُو وَلَّادٍ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ مِنْ وَجْهِی ذَلِكَ لَقِیتُ الْمُكَارِی فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا أَفْتَانِی بِهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  وَ قُلْتُ لَهُ قُلْ مَا شِئْتَ حَتَّى أُعْطِیكَهُ فَقَالَ قَدْ حَبَّبْتَ إِلَی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام  وَ وَقَعَ فِی قَلْبِی لَهُ التَّفْضِیلُ وَ أَنْتَ فِی حِلٍّ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ أَرُدَّ عَلَیكَ الَّذِی أَخَذْتُ مِنْكَ فَعَلْتُ.[1]

ابو ‌ولاد می‌گوید: قاطری را به مبلغی برای رفت و برگشت تا قصر ابن هبیره كرایه كرده بودم تا سراغ بدهكاریم بروم هنگامی كه نزدیك پل كوفه رسیدم خبردار شدم كه دوست من به طرف نیل رفته است من هم به طرف نیل رفتم هنگامی كه به نیل رسیدم خبردار شدم كه دوستم به طرف بغداد رفته است او را دنبال كردم تا یافتم و از كاری كه میان من و او بود فارغ شدم سپس به كوفه برگشتم رفت و برگشتم پانزده روز طول كشید.

پس از رسیدن عذرم به صاحب قاطر گفتم و خواستم از كارم حلالیت بطلبم و او را راضی نمایم از این رو پانزده درهم (بیشتر) به او دادم به این راضی نشد و آن را نپذیرفت، برای حل اختلاف به قضاوت ابوحنیفه راضی شدیم.

نزد ابوحنیفه رفته و جریان را به او گفتیم ابوحنیفه از من پرسید با قاطر چه كردی گفتم سالم تحویل او داده‌ام صاحب حیوان گفت آری اما پس از پانزده روز. ابوحنیفه گفت پس از این مرد چه می‌خواهی گفت كرایه قاطرم را می‌خواهم پانزده روز آن را پیش خود نگهداشته و بر من زیان وارد ساخته است ابوحنیفه گفت حقی برای تو بر این شخص نمی‌بینم چرا این شخص آن را تا قصر ابن هبیره كرایه كرده در میان راه با كرایه مخالفت كرده و به سوی نیل و بغداد رفته است به خاطر این مخالفت تنها ضامن بهای قاطر است و كرایه بر او نیست حال قاطر را سالم برگردانده و تو گرفته‌ای كرایه‌ای هم بر گردن او نیست.

هنگامی كه از نزد ابوحنیفه خارج شدیم صاحب قاطر از شدت ناراحتی با خود انا لله و انا الیه راجعون می‌گفت من از فتوای ظالمانه‌ی ابوحنیفه دلم بر او سوخت و چیزی به او دادم و او را راضی كردم.

تا این كه در همان سال به حج آمدم و فتوای ابوحنیفه را به امام صادق علیه السلام  گفتم امام فرمودند در مانند این گونه قضاوتهاست كه آسمان بارانش را نگه می‌دارد و زمین از بركاتش جلوگیری می‌كند.

به امام گفتم نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: چنین می‌بینم (اعتقادم این است) كه كرایه حیوان به اندازه‌ی مسیری كه رفته‌ای به گردن توست… گفتم من به صاحب حیوان پول داده‌ام و او راضی شده و مرا حلال كرده است حضرت فرمودند: رضایت و حلیت او بر اساس قضاوت ظالمانه‌ی ابوحنیفه بوده است، لكن اكنون به سوی او بازگرد و او را از فتوای من آگاه كن، اگر بعد از شناخت حكم حلالت كرد چیزی بر تو نیست، ابوولاد می‌گوید: بازگشتم و صاحب حیوان را از فتوای امام صادق علیه السلام  آگاه كردم و به او گفتم هر چه می‌خواهی بگو تا بدهم، گفت دوستی جعفر بن محمدI را در قلب من انداختی و برتری او بر دیگران در دلم قرار گرفت، تو را حلال كردم و اگر بخواهی هر چه قبلا از تو گرفته‌ام بازمی‌گردانم.

از جمله «اری له علیك مثل كری بغل…»(چنین می‌بینم ـ‌یعنی اعتقادم این است‌ـ كه كرایه حیوان به گردن توست…) در این روایت استفاده می‌شود كه خود مفتی در فتوای به حق باید به آنچه فتوا می‌دهد معتقد باشد؛ به بیان دیگر رأی و نظر مفتی[2] مطابق با گفته او باشد، البته بعید نیست كه این خصوصیت مطلق إخبار حق باشد.

و روی الثعلبی بإسناد عن ابن عباس قال بینما أنا فی الحجر أتانی رجل فسأل عن وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فقلت له الخیل حین تغیر فی سبیل الله ثم تأوی إلی اللیل فیصنعون طعامهم و یورون نارهم فافتنل عنی فذهب إلی علی بن أبی طالب علیه السلام  و هو تحت سقایة زمزم فسأله عن وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فقال سألت عنها أحدا قبلی قال نعم سألت عنها ابن عباس فقال الخیل حین تغیر فی سبیل الله قال اذهب فادعه لی فلما وقفت علی رأسه قال تفتی الناس بما لا علم لك به و الله إن كانت لاول غزاة فی الاسلام بدر و ما كان معنا الا فرسان فرس للزبیر و فرس للمقداد بن الاسود فكیف تكون الْعادِیاتِ ضَبْحاً إنما الْعادِیاتِ ضَبْحاً الابل من عرفة إلی المزدلفة و من المزدلفة إلی منی قال ابن عباس فنزعت عن قولی و رجعت إلی الذی قال علی[3]

ابن عباس می‌گوید: …كسی از آیه‌ی و العادیات ضبحا از امیرالمؤمنین علیه السلام  ‌پرسید حضرت فرمود از كسی قبل از من پرسیده‌ای؟ گفت آری از ابن عباس پرسیدم گفت مقصود اسب است هنگامی كه در راه خدا می‌تازد حضرت فرمودند: ابن عباس را بگو بیاید، ابن عباس می‌گوید هنگامی كه حاضر شدم حضرت فرمودند به آنچه كه علم نداری برای مردم فتوا می‌دهی؟! اولین جنگ اسلام بدر بود در این جنگ با ما دو اسب بیشتر نبود یكی اسب زبیر و دیگری مقداد، چگونه تعبیر العادیات (به صیغه‌ی جمع) صحیح است؟ همانا مقصود شترانی هستند كه از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منی می‌آیند. ابن عباس می‌گوید پس از اعتقادی كه داشتم به آنچه كه حضرت علی علیه السلام  فرمود بازگشتم.

این روایت بیان می‌كند، فتوای ابن عباس مطابق عقیده‌ی او بوده است كه پس از بیان حضرت از عقیده‌اش دست برداشته است. مانند این روایت روایاتی است كه امام علیه السلام  در مقام بیان حكم از تعبیر «اری» (نظرم این است) استفاده كرده‌اند.

روشن است که این خصوصیت تنها در مورد فتوای به حق صادق است نه تمامی موارد فتوا.

 

[1]ـ الكافی/ج5/ص290/ح6 همچنین مراجعه شود به: تهذیب‌الاحكام/ج7/ص215/ب20/ح25 الاستبصار/ج3/ص134/ب88//ح2 وسائل‌الشیعة /ج19 /ص119/ب17/ح24272

[2]ـ استعمال كلمه «رأی» و «نظر» در این مورد و تنافی ظاهری آن با روایاتی كه نفی «فتوای به رأی» می‌نماید ان‌شاءالله در بحث رأی بررسی خواهد شد.

[3]ـ بناءالمقالةالفاطمیة/ص218

فتوا، بیان حكم برای عمل مردم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۵:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9798
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1898

در بسیاری از روایات از تعبیر «من افتی الناس…» (كسی كه برای مردم فتوا دهد…) استفاده شده است. ممكن است این امر گویای این مطلب باشد كه بر این إخبار اثری برای دیگران مترتب گردد.

صدور حكم الهی در فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۵:۱۵:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9799
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1997

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام  لا یحِلُّ الفتْیا لِمَنْ لا یسْتَفتی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِصَفَاءِ سِرِّهِ وَ إِخْلاصِ عَمَلِهِ وَ عَلانِیتِهِ وَ بُرْهَانٍ مِنْ رَبِّهِ فِی كُلِّ حَالٍ لانَّ مَنْ أفتَی فَقَدْ حَكَمَ وَ الْحُكْمُ لا یصِحُّ الا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ بُرْهَانِهِ…[1]

امام صادق علیه السلام  فرمودند: …كسی كه فتوا می‌دهد به تحقیق حكم كرده است و حكم بدون اذن و برهان خدا درست نیست…

این روایت بیانگر این است كه إخبار در فتوا ملازم با صدور حكم الهی است.[2]

نتیجه‌ی مجموع روایات این شد كه اگر ما به فتوا در محدوده‌ی احكام بنگریم، فتوا عبارت است از: خبر دادن از حكم مورد نیاز عمل دیگران كه مفتی به آن اعتقاد دارد، اما برای مستفتی روشن نیست، البته برخی از خصوصیات دیگر فتوا ان‌شاءالله در شماره‌های آینده‌ی درایتِ روایت خواهد آمد.[3]

پس از این كه با حقیقت فتوا آشنا شدیم ببینیم كسانی كه فتوا صادر نموده‌اند كیانند؟ و آیا فتوا منحصر به عده‌ی خاصی است یا خیر؟

 

[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص343/ب15/ح21530-1

[2]ـ احتمال دارد این روایت ناظر به فتوایی باشد كه بر اساس ولایت تشریعی ائمه علیهم السلام  صادر شده باشد. توضیح بیشتر این امر را در «درایت 7» ببینید.

[3]ـ از جمله ان‌شاءالله در «درایتِ روایت 7: استنباط؛ دومین اساس فتوا» خواهد آمد فتوا بیان حكم استنباط شده است، بنا بر این درستی فتوا متوقف است كه در رسیدن به آن حكم، استنباطی انجام شده باشد.

مفتیان کیانند؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۳۵:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9804
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1902

پس از آشنایی با فتوا سراغ مفتیان می‌رویم.

مفتی 1 خداوند

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۳۵:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9805
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1899

آیات قرآن بهترین شاهد است بر این كه خداوند فتوا دهنده است، توجه كنید:

پیش از این دو آیه در این زمینه چنین گذشت:

ای پیامبر از تو درباره‌ی زنان استفتا می‌كنند بگو خدا درباره‌ی آنان به شما فتوا می‌دهد…

ای پیامبر از تو استفتا می‌كنند بگو خدا درباره‌ی كلاله به شما فتوا می‌دهد اگر…

…و لم یكونها لتشدید سلطان و لا لخوف من زوال و لا نقصان و لا للاستعانة بها علی ند مكاثر و لا للاحتراز بها من ضد مثاور و لا للازدیاد بها فی ملكه و لا لمكاثرة شریك فی شركه و لا لوحشة كانت منه فأراد أن یستأنس إلیها ثم هو یفتیها بعد تكوینها لا لسأم دخل علیه فی تصریفها و تدبیرها…[1]

امیرالؤمنین علیه السلام  در خطبه‌ای فرمودند: …خداست كه به اشیا پس از آفرینش آنها فتوا می‌دهد…

المجلس الرابع قال المفضل فلما كان الیوم الرابع بكرت إلی مولای فاستوذن لی فأمرنی بالجلوس فجلست فقال علیه السلام  منا التحمید و التسبیح و التعظیم و التقدیس للاسم الاقدم و النور الاعظم العلی العلام ذی الجلال و الاكرام و منشئ الانام و مفتی العوالم و الدهور و صاحب السر المستور و الغیب المحظور و الاسم المخزون و العلم المكنون و صلواته و بركاته علی مبلغ وحیه…[2]

…از ما حمد و تسبیح و تعظیم و تقدیس است برای اسم اقدم… آفریننده‌ی مردم و مفتی جهانها و روزگارها…[3]

 

[1]ـ بحارالانوار/ج74/ص315/ب14/ح14

[2]ـ بحارالانوار/ج3/ص137/ب4/ح1 الخبر المشتهر بتوحید المفضل

[3]ـ ترجمه اسم اقدم و همچنین اتصاف خداوند به اوصاف یاد شده بر اساس شرح علامه مجلسی اعلی‌الله‌مقامه می‌باشد، البته احتمال دیگری نیز در معنی روایت وجود دارد.

مفتی 2 خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۳۶:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9806
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1771

در فصلهای گذشته برخی از روایاتی كه در این راستا قرار داشت، آورده شد. به نمونه‌ای دیگر توجه كنید:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ تَطْلِیقَةً عَلَی طُهْرٍ ثُمَّ أَمْسَكَهَا فِی مَنْزِلِهِ حَتَّی حَاضَتْ حَیضَتَینِ وَ طَهُرَتْ ثُمَّ طَلَّقَهَا تَطْلِیقَةً عَلَی طُهْرٍ قَالَ هَذِهِ إِذَا حَاضَتْ ثَلاثَ حِیضٍ مِنْ یوْمَ طَلَّقَهَا التَّطْلِیقَةَ الاولَی فَقَدْ حَلَّتْ لِلرِّجَالِ وَ لَكِنْ كَیفَ أَصْنَعُ أَوْ أَقُولُ هَذَا وَ فِی كِتَابِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام  أَنَّ امْرَأَةً أَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ أفتَنِی فِی نَفْسِی فَقَالَ لَهَا فِیمَا أفتُیكِ قَالَتْ إِنَّ زَوْجِی طَلَّقَنِی وَ أَنَا طَاهِرٌ ثُمَّ أَمْسَكَنِی لا یمَسُّنِی حَتَّی إِذَا طَمِثْتُ وَ طَهُرْتُ طَلَّقَنِی تَطْلِیقَةً أُخْرَی ثُمَّ أَمْسَكَنِی لا یمَسُّنِی الا أَنَّهُ یسْتَخْدِمُنِی وَ یرَی شَعْرِی وَ نَحْرِی وَ جَسَدِی حَتَّی إِذَا طَمِثْتُ وَ طَهُرْتُ الثَّالِثَةَ طَلَّقَنِی التَّطْلِیقَةَ الثَّالِثَةَ قَالَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  أَیتُهَا الْمَرْأَةُ لا تَزَوَّجِی حَتَّی تَحِیضِی ثَلاثَ حِیضٍ مُسْتَأْنَفَاتٍ فَإِنَّ الثَّلاثَ حِیضٍ الَّتِی حِضْتِیهَا وَ أَنْتِ فِی مَنْزِلِهِ إِنَّمَا حِضْتِیهَا وَ أَنْتِ فِی حِبَالِهِ.[1]

در قسمتی از این حدیث آمده است زنی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله  آمد و گفت: یا رسول الله درباره من فتوا بده حضرت فرمودند در چه موضوعی فتوا دهم؟ سپس زن مشكلش را بیان كرد و پیامبر  صلی الله علیه و آله  مشكل او را حل كردند.

 

[1]ـ تهذیب‌الاحكام/ج8/ص81/ب3/ح197 همچنین مراجعه شود به: الاستبصار/ج3/ص283/ب167/ح10 و وسائل‌الشیعة/ج22 /ص140/ب16/ح28220

مفتی 3 ائمه علیهم السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۳۸:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9807
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1880

پیش از این برخی از روایاتی كه در این راستا قرار داشت آوردیم، اما اشاره به عناوین دیگری كه بیانگر فتوای ائمه علیهم السلام  برای آدمیان و جنیان است مفید می‌باشد.

امام علیه السلام مفتی انس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۳۹:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9808
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1904

سمع رجل من التابعین أنس بن مالك یقول نزلت هذه الایة فی علی بن أبی طالب علیه السلام  أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یحْذَرُ الاخِرَةَ وَ یرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قال الرجل فأتیت علیا لانظر إلی عبادته فأشهد بالله لقد أتیته وقت المغرب فوجدته یصلی بأصحابه المغرب فلما فرغ منها جلس فی التعقیب إلی أن قام إلی عشاء الاخرة ثم دخل منزله فدخلت معه فوجدته طول اللیل یصلی و یقرأ القرآن إلی أن طلع الفجر ثم جدد وضوءه و خرج إلی المسجد و صلی بالناس صلاة الفجر ثم جلس فی التعقیب إلی أن طلعت الشمس ثم قصده الناس فجعل یختصم إلیه رجلان فإذا فرغا قاما و اختصم آخران إلی أن قام إلی صلاة الظهر قال فجدد لصلاة الظهر وضوءا ثم صلی بأصحابه الظهر ثم قعد فی التعقیب إلی أن صلی بهم العصر ثم أتاه الناس فجعل یقوم رجلان و یقعد آخران یقضی بینهم و یفتیهم إلی أن غابت الشمس فخرجت و أنا أقول أشهد بالله أن هذه الایة نزلت فیه[1]

مردی از تابعین[2] شنید كه انس بن مالك می‌گوید این آیه «یا كسی كه او در (تمامی) ساعتهای شب در حال سجود و قیام عبادت می‌كند و از آخرت می‌ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد…» در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام  نازل شده است. این مرد گفت نزد علی علیه السلام  رفتم تا (از نزدیك) عبادت او را ببینم.

قسم به خدا كه هنگام مغرب نزد او رفتم پس او را یافتم كه با یاران خویش نماز می‌گذارد، چون از نماز فارغ شد به تعقیب نماز نشست تا این كه (هنگام نماز عشا رسید) و به نماز عشا ایستاد، (پس از نماز) به منزلش رفت و من (نیز كه مهمان او بودم) به خانه‌ی آن حضرت رفتم، پس در تمام طول شب او را در حال نماز و قرائت قرآن یافتم، تا این كه هنگام نماز صبح فرا رسید، سپس تجدید وضو كرده و به سوی مسجد رفت و با مردم نماز صبح گذارد، پس تا هنگام طلوع آفتاب به تعقیب نماز نشست، پس از این مردم به سوی حضرت روی آوردند، كسانی كه با یكدیگر اختلاف داشتند دو نفر دو نفر نزد حضرت نشسته و با حل اختلافشان برخواسته و دو نفر دیگر برای حل اختلاف نزد حضرت می‌نشستند، تا این كه هنگام نماز ظهر فرا رسید برخواسته و برای نماز ظهر تجدید وضو نموده سپس نماز ظهر را به جماعت با اصحابش خواند و پس از آن تا زمان فرا رسیدن نماز عصر به تعقیب پرداخت، پس از نماز عصر مردم برای قضاوت گرد آن حضرت جمع شدند دو نفر برمی‌خواستند و دو نفر دیگر می‌نشستند و حضرت میانشان قضاوت می‌فرمود و به آنان فتوا می‌داد تا هنگامی كه خورشید غروب كرد پس من از نزد حضرت بازگشتم در حالی كه با خود می‌گفتم قسم به خدا كه شهادت می‌دهم این آیه درباره‌ی آن حضرت نازل شده است.

مسمع بن ستار عن جعفر بن محمد عن أبیه علیهم السلام  قال بلغ معاویة أن علیا علیه السلام  یستنفر الناس بالكوفة للمسیر إلیه إلی الشام و ذلك بعد الموادعة و الحكومة فبلغ ذلك من معاویة المبالغ و جعل یدس الرجال إلی علی علیه السلام  للقتل و یعمل الحیلة فی ذلك إلی أن كاتب عمرو بن حریث المخزومی إلی الكوفة فقدم الرجل إلی عمرو بن حریث فأنزله فی مكان یقرب منه و كان أمیر المؤمنین علیه السلام  لا یری المسح علی الخفین و كان یجلس فی مسجد الكوفة الاعظم یفتی الناس و یقضی بینهم حتی تجب الصلاة فیخلع الخفین و یطهر الرجلین و یصلی بالناس فإذا أراد أن ینصرف إلی أهله لبس خفه و انصرف فأجمع الرجل أن یرصد علیا علیه السلام  فإذا خلع خفیه جعل فی أحدهما أفعی أو قال ثعبان مما كان معه ففعل ذلك و جعل الافعی أو قال الثعبان فی أحد الخفین فلما أراد أمیر المؤمنین أن یلبس خفه انقض عقاب فاختطف الخف و طار به فی الجو ثم طرحه فخرج الافعی فقتل قال فقال أمیر المؤمنین علیه السلام  للناس خذوا أبواب المسجد فأخذت الابواب و نظروا فإذا رجل غریب و هو الرجل الذی أرصد علیا بما صنع فاعترف أن معاویة بعثه لذلك إلی عمرو بن حریث…[3]

امام باقر علیه السلام  فرمودند: پس از صلح ظاهری جنگ صفین و جریان حكمیت معاویه خبردار شد كه امیرالمؤمنین علیه السلام  در كوفه مردم را آماده‌ی جنگ با معاویه می‌كند، این امر بر معاویه بسیار گران آمد و پیوسته در صدد ترور حضرت بود و به حیله‌ها در این راه دست می‌زد تا این كه با عمرو بن حریث در كوفه ارتباط برقرار نمود، سپس برای اجرای توطئه جاسوسی را به سوی عمرو فرستاد، عمرو او را در مكانی نزدیك خویش جای داد.

امیرالمؤمنین علیه السلام  مسح بر كفش را جایز نمی‌دانستند (از این رو در هنگام وضو كفش را خارج می‌ساختند) و روش حضرت چنین بود كه در مسجد بزرگ كوفه می‌نشستند و در مسایل مورد نیاز مردم فتوا می‌دادند و میان آنها در اختلافاتشان قضاوت می‌فرمودند تا این كه هنگام نماز فرا می‌رسید كفشها را از پا بیرون آورده و وضو گرفته و با مردم نماز (جماعت) می‌خواندند. هنگامی كه می‌خواست به خانه برگردند كفشهایشان را می‌پوشیدند و به سوی خانه می‌رفتند.

جاسوس معاویه تصمیم گرفت پیش از این كه امیرالمؤمنین علیه السلام  كفشهایش را بپوشد مار افعی (یا اژدها) در یك كفش حضرت قرار دهد (تا هنگامی كه حضرت خواستند كفش را بپوشند آن حضرت را نیش زند).

تا این كه (در یكی از همین روزها) این توطئه را عملی نمود، اما هنگامی كه امیرالمؤمنین علیه السلام  خواستند كفششان را بپوشند عقابی از آسمان شیرجه زد و كفش حضرت را برداشته و به آسمان برده و از ارتفاع آن را به زمین افكند، با افتادن كفش مار افعی از كفش حضرت بیرون افتاد و كشته شد.

امیرالمؤمنین علیه السلام  (كه متوجه توطئه شدند) دستور دادند درهای مسجد را ببندید، درها بسته شد و (با كنترل جمعیت حاضر در مسجد) ناگهان مرد غریبی را دیدند و او همان جاسوس معاویه بود كه برای ترور حضرت در كمین نشسته بود، جاسوس وقتی دید لو رفته است اعتراف كرد كه معاویه او را برای این كار به سوی عمرو فرستاده است…

و رآه هشام بن عبد الملك یفتی الناس فسأل عنه فقیل محمد بن علیI المفتون به أهل العراق فبعث إلیه فسأله…[4]

هشام بن عبد الملك حضرت را در حال فتوای به مردم دید، پرسید این شخص كیست؟ به او گفته شد: امام باقر علیه السلام  است كه مورد علاقه‌ی فراوان مردم عراق است…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج41/ص13/ب101/ح3 همچنین مراجعه شود به: الامالی‏للصدوق/ص281 المجلس السابع و الاربعون/ح14 روضة الواعظین /ج1 /ص117 مجموعةورام/ج2/ص166 المناقب/ج2 /ص124

[2]ـ گروهی كه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله  به دنیا آمدند و حضرت را ندیدند.

[3]ـ بشارةالمصطفی/ص206

[4]ـ الصراط‌المستقیم/ج2/ص173

امام علیه السلام مفتی جن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۴۰:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9809
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1839

عن سعد الاسكاف قال أتیت باب أبی جعفر علیه السلام  مع أصحاب لنا لندخل علیه فإذا ثمانیة نفر كأنهم من أب و أم علیهم ثیاب زرابی و أقبیة طاق طاق و عمائم صفر دخلوا فما احتبسوا حتی خرجوا قال لی یا سعد رأیتهم قلت نعم جعلت فداك قال أولئك إخوانكم من الجن أتونا یستفتوننا فی حلالهم و حرامهم كما تأتونا و تستفتونا فی حلالكم و حرامكم[1].

پس از این كه عده‌ای از منزل امام باقر علیه السلام  خارج شدند امام به سعد فرمود: ای سعد این افراد را دیدی؟ گفتم آری فدای شما گردم. فرمودند: اینان برادران شما از جنیان هستند كه نزد ما آمدند تا از ما در حلال و حرامشان استفتا كنند همچنان كه شما نزد ما می‌آیید و از حلال و حرامتان استفتا می‌كنید.

در حدیثی پیش از این گذشت كه:

این اژدها یكی از حكام جن بود كه قضیه‌ای برایش پیچیده شده بود پس برای استفتا نزد من آمد من نیز به او تفهیم كردم…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج27/ص19/ب11/ح8 و/ج60/ص103/ب2/ح68 بصائرالدرجات/ج97/ب18/ح5 دلائل‌الامامة/ص101 

مفتی 5 اصحاب به نصب خاص امام ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۴۲:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۱۲:۵۱
    • کد مطلب:9810
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1899

در پاره‌ای موارد ائمه هدی علیهم السلام  برخی از اصحابشان را برای پاسخگویی به استفتائات مردم تعیین كرده‌اند، یادآوری چند مورد آن برای اثبات این امر كفایت می‌كند، هر چند نمی‌توان همه‌ی موارد آن را جمع‌آوری نمود. به چند نمونه توجه کنید.

أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفت الْمُسْتَفتي وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ…[1]

اميرالمؤمنينC به قثم ابن عباس كه فرماندار مكه از طرف حضرت بود در نامه‌اي چنين نوشتند: حج را براي مردم بپادار و ايام الله را براي آنان يادآوري كن و براي مردم صبح و عصر بنشين، پس براي مستفتي فتوا ده و جاهل را بياموز و با عالم مذاكره نما…

عَنْ سُلَيْمِ بْنِ أَبِي حَيَّةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أُفَارِقَهُ وَدَّعْتُهُ وَ قُلْتُ أُحِبُّ أَنْ تُزَوِّدَنِي فَقَالَ ائْتِ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً فَمَا رَوَي لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي قَالَ وَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍC اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَي فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ.[2]

سليم مي‌گويد: هنگامي كه مي‌خواستم از امام صادقC جدا شوم و خداحافظي نمايم به حضرت عرض كردم دوست دارم چيزي توشه من قرار دهي حضرت فرمودند: نزد ابان برو كه براستي از من حديث فراواني شنيده است هر چه او روايت كرد تو از من روايت نما.

و فرمود امام باقرC به ابان فرموده است در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا ده، به راستي كه من دوست دارم مانند تويي در شيعيانم ديده شود.

در بخش‌های پیشین گذشت كه حقیقت استفتا پرسش از حكم و حقیقت فتوا نیز پاسخ حكم است، با توجه به این نكته، گرچه كلمه فتوا در برخی روایات به كار برده نشده است، اما حاوی پرسش و پاسخ از احكام الهی است، بنا بر این اشاره به چند نمونه‌ی آن مفید است. توجه كنید:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لابِي عَبْدِ اللَّهِC إِنَّهُ لَيْسَ كُلَّ سَاعَةٍ أَلْقَاكَ وَ لا يُمْكِنُ الْقُدُومُ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَيَسْأَلُنِي وَ لَيْسَ عِنْدِي كُلُّ مَا يَسْأَلُنِي عَنْهُ فَقَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ فَإِنَّهُ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً.[3]

عبد الله بن ابي يعفور مي‌گويد به امام صادقC عرض كردم چنين نيست كه هر ساعتي كه بخواهم بتوانم شما را ملاقات كنم و هميشه آمدن نزد شما ممكن نيست (تا مشكلاتم را بپرسم) و (گاهي) مردي از اصحاب ما مي‌آيد و چيزي مي‌پرسد كه جواب تمام سؤالات او نزد من نيست (چه كنم؟) حضرت فرمودند: چرا به محمد بن مسلم مراجعه نمي‌كني؟! به راستي كه او از پدرم حديث شنيده است و نزد او مقام و منزلتي داشت.

واضح است كه در این روایت، مراجعه‌ی به عبد الله بن ابی یعفور برای گرفتن فتوا بوده است و امام علیه السلام  در شرایطی كه عبدالله عالم به حكم نبوده محمد بن مسلم را مرجع برای فتوا قرار داده است.

نكته دوم این كه جمله «به راستی كه او از پدرم حدیث شنیده است و نزد او مقام و منزلتی داشت» اشاره به مبادی فتوا دارد كه عمدتا حدیث ائمه هدی علیهم السلام  می‌باشد إن شاءالله توضیحات بیشتری در آینده خواهد آمد.

در روایت زیر امام علیه السلام ، ابوبصیر را به عنوان مرجع فتوا معرفی كرده‌اند.

عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC فَقَالَ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مَفْزَعٍ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مُسْتَرَاحٍ تَسْتَرِيحُونَ إِلَيْهِ مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ.[4]

يونس مي‌گويد: نزد امام صادقC بوديم، سپس حضرت فرمودند: مگر شما در مشكلات پناهگاهي نداريد؟ مگر در معضلات كسي را كه شما را راحت نمايد نداريد؟! چرا سراغ حارث بن مغيره نمي‌رويد؟!

همچنین در این روایت امام علیه السلام حارث بن مغیره را به عنوان پناهگاه مشكلات و آسایشگاه از معضلات معرفی فرموده‌اند.

عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC فَقَالَ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مَفْزَعٍ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مُسْتَرَاحٍ تَسْتَرِيحُونَ إِلَيْهِ مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ.[5]

يونس مي‌گويد: نزد امام صادقC بوديم، سپس حضرت فرمودند: مگر شما در مشكلات پناهگاهي نداريد؟ مگر در معضلات كسي را كه شما را راحت نمايد نداريد؟! چرا سراغ حارث بن مغيره نمي‌رويد؟!

 

[1]ـ نهج‏البلاغة/ص457 نامه67 همچنين مراجعه شود به: مستدرك‏الوسائل/ج9/ص358/ب23/ح11072-2 و/ج13/ص172/ب42 /ح15020-4 و/ج17/ص315/ب11/ح21453-15 بحارالانوار/ج33/ص497/ب29/ح702 و/ج101/ص268/ب1/ح23 فقه‏القرآن/ج1/ص327

[2]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص315/ب11/ح21452-14 همچنين مراجعه شود به: رجال‌ابن‏داود/ص10/ش4 رجال‌العلامةالحلي/ص 21/ب8/ش1 رجال‌النجاشي/ص10/ش7 الفهرست‏للطوسي /ص17/ش51

[3]ـ وسائل‌الشيعة/ج27/ص144/ب11/ح33438 همچنين مراجعه شود به: بحارالانوار/ج2/ص249/ب29/ح60 و/ج46/ص328 /ب8/ح10، رجال ابن‏داود/ص336/ش1473، رجال الكشي/ ص161/ح273، مستدرك‏الوسائل/ج17/ص314/ب11/ح21449-11، الاختصاص/ص201

[4]ـ وسائل‏الشيعة/ج27/ص145/ب11/ح33439 رجال‏العلامةالحلي/ص55/ش10 رجال‏الكشي/ص337/ش620

[5]ـ وسائل‏الشيعة/ج27/ص145/ب11/ح33439 رجال‏العلامةالحلي/ص55/ش10 رجال‏الكشي/ص337/ش620

مفتی 5 اصحاب بدون نصب خاص امام ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۱۹:۵۷:۳۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۱۶:۳۱
    • کد مطلب:9811
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1832

از آنجایی كه عملِ فتوا با صرف نظر از منصب آن منحصر به نصب خاص از ائمه علیهم السلام  نیست، فتوای اصحاب شایسته در سطح گسترده‌ای رایج بوده است، به چند مورد آن كه كلمه‌ی فتوا در آن به كار برده شده است اشاره می‌كنیم.

عَنْ أَبِيهِ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC قَالَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِي‏ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‏ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ لا أَعْرِفُهُ وَ لا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ.[1]

امام صادقC به معاذ فرمودند: شنيده‌ام تو در مسجد مي‌نشيني و به مردم فتوا مي‌دهي، عرض كردم آري و خود نيز (در اين باره مشكلي داشتم كه) مي‌خواستم قبل از رفتن از شما بپرسم، من در مسجد مي‌نشينم و مردي مي‌آيد و از چيزي مي‌پرسد اگر بدانم كه از مخالفين شماست به آنچه آنها انجام مي‌دهند او را آگاه مي‌كنم و مردي مي‌آيد كه مي‌شناسم از دوستان شماست پس به آنچه كه از شما رسيده است او را آگاه مي‌كنم و مرد ديگري مي‌آيد كه او را نمي‌شناسم پس به او مي‌گويم از فلاني چنين رسيده و از فلاني چنان و نظر شما را در بين اقوال نقل مي‌كنم (آيا اين روش پسنديده‌ي شماست؟) حضرت فرمودند: چنين كن كه من نيز چنين مي‌كنم.

این حدیث صریح است كه معاذ از طرف امام علیه السلام  برای فتوا نصب نشده است؛ چرا كه امام علیه السلام  می‌فرماید «شنیده‌ام…»، در عین حال امام علیه السلام  نه تنها فتوا دادن او را تخطئه نكردند بلكه روش فتوایی او را نیز تأیید نمودند.

عن محمد بن مسلم قال إنی لنائم ذات لیلة علی سطح إذ طرق الباب طارق فقلت من هذا فقال شریك یرحمك الله فأشرفت فإذا امرأة فقالت لی بنت عروس ضربها الطلق فما زالت تطلق حتی ماتت و الولد یتحرك فی بطنها و یذهب و یجی‏ء فما أصنع فقلت یا أمة الله سئل محمد بن علی بن الحسین الباقر علیه السلام  عن مثل ذلك فقال یشق بطن المیت و یستخرج الولد. یا أمة الله افعلی مثل ذلك. أنا یا أمة الله رجل فی ستر من وجهك إلی قال قالت لی رحمك الله جئت إلی أبی حنیفة صاحب الرأی فقال لی ما عندی فیها شی‏ء و لكن علیك بمحمد بن مسلم الثقفی فإنه یخبرك فما أفتاك به من شی‏ء فعودی إلی فأعلمینیه فقلت لها امضی بسلامه فلما كان الغد خرجت إلی المسجد و أبو حنیفة یسأل عنها أصحابه فتنحنحت فقال اللهم غفرا دعنا نعیش.[2]

محمد بن مسلم می‌گوید: شبی بر پشت بام خوابیده بودم كه ناگهان كسی در زد گفتم كیست؟ جواب داد شریك هستم خدا تو رحمت كند[3] نگاه كردم دیدم زنی است، پس آن زن گفت دختری دارم كه ازدواج كرده است و در حال زایمان مرده است و بچه‌ی او در شكمش حركت می‌كند (اعضای بچه) می‌آید و می‌رود، وظیفه‌ام چیست؟ به او گفتم یا امة الله از جریانی مانند این از امام باقر علیه السلام  سؤال شد پس حضرت فرمودند: شكم مرده شكافته می‌شود و بچه خارج می‌شود، یا امة الله همین كار را انجام ده.

سپس پرسیدم یا امة الله من (از ترس ستمگران) پنهان هستم چه كسی تو را به سوی من فرستاده است؟ گفت خدا تو را رحمت كند نزد ابوحنیفه صاحب رأی رفتم گفت چیزی نزد من نیست ولی پیش محمد بن مسلم برو او وظیفه‌ات را به تو خواهد گفت پس هر چه به تو فتوا داد برگرد و مرا از آن آگاه نما، به آن زن گفتم به سلامت برو، چون صبح شد به مسجد رفتم دیدم ابوحنیفه همین مسأله را نزد اصحابش طرح كرده است، صدایم را در آوردم (تا متوجه من گردد همین كه چشمش به من افتاد به كنایه) گفت خدایا ببخش بگذار زندگی كنیم.

نكته‌ی قابل توجه در این حدیث شریف این است كه پس از این كه محمد بن مسلم حدیث امام علیه السلام  را نقل نمود گفت: «یا أمة الله افعلی مثل ذلك» (كنیز خدا تو نیز چنین كن)؛ یعنی پس از این كه مستند حكم را بیان فرمود دستور شكافتن شكم زن را نیز صادر كرد، این دستور همان فتوای محمد بن مسلم است. تعبیر «فما افتاك» نیز این امر را تقویت می‌كند.

در حدیثی پیش از این چنین گذشت:

عربی به ابن عباس گفت: (پس از این كه) به اهل فتوا فتوا دادی اكنون به اهل شعر فتوا ده…

وَ الرِّوَایةُ مَشْهُورَةٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ كَانَ یفتی فِی الطَّلاقِ الثَّلاثِ فِی الْوَقْتِ الْوَاحِدِ بِأَنَّهَا وَاحِدَةٌ…[4]

از ابن عباس مشهور است كه او درباره‌ی سه طلاق در یك مجلس فتوا می‌داد كه یك طلاق واقع شده است.

قَالَ أَبُو الزُّبَیرِ قَالَ سَمِعْتُ طَاوُساً یقُولُ إِنَّ ابْنَ فُلانٍ یقُولُ إِنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ یفتی بِالزِّنَی فَبَلَغَ ابْنَ عَبَّاسٍ فَعَدَّدَ ابْنُ عَبَّاسٍ رِجَالا كَانُوا مِنَ الْمُتْعَةِ فَلَمْ أَذْكُرْ مِمَّنْ عَدَّدَ مِنْهُمْ غَیرَ مَعْبَدِ بْنِ أُمَیةَ[5]

شخصی به نام طاووس گفت شنیدم كه فلانی می‌گوید ابن عباس به (حلال بودن) زنا فتوا می‌دهد، چون خبر به ابن‌ عباس رسید اسامی عده‌ای از مردان را ذكر كرد كه از اولاد متعه بودند…

عَنْ هَاشِمٍ صَاحِبِ الْبَرِیدِ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو الْخَطَّابِ مُجْتَمِعِینَ فَقَالَ لَنَا أَبُو الْخَطَّابِ مَا تَقُولُونَ فِیمَنْ لَمْ یعْرِفْ هَذَا الامْرَ فَقُلْتُ مَنْ لَمْ یعْرِفْ هَذَا الامْرَ فَهُوَ كَافِرٌ فَقَالَ أَبُو الْخَطَّابِ لَیسَ بِكَافِرٍ حَتَّی تَقُومَ عَلَیهِ الْحُجَّةُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَیهِ الْحُجَّةُ فَلَمْ یعْرِفْ فَهُوَ كَافِرٌ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا لَهُ إِذَا لَمْ یعْرِفْ وَ لَمْ یجْحَدْ یكْفُرُ لَیسَ بِكَافِرٍ إِذَا لَمْ یجْحَدْ قَالَ فَلَمَّا حَجَجْتُ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ… فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ شَرٌّ عَلَیكُمْ أَنْ تَقُولُوا بِشَی‏ءٍ مَا لَمْ تَسْمَعُوهُ مِنَّا قَالَ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ یدِیرُنَا عَلَی قَوْلِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ[6]

هاشم می‌گوید: من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در جلسه‌ای جمع شده بودیم، ابوالخطاب به ما گفت در باره‌ی كسی كه نسبت به حق ائمه علیهم السلام  شناخت نداشته باشد چه می‌گویید؟ گفتم هر كسی كه حق ائمه علیهم السلام  را نشناسد كافر است، ابوالخطاب گفت هنگامی كه حجت بر شخص نسبت به حق ائمه علیهم السلام  قائم شود و شناخت پیدا نكند كافر و الا كافر نیست، محمد بن مسلم گفت سبحان الله به چه دلیل هنگامی كه (حجت قائم شود) اما نه شناختی پیدا كند و نه انكار كند كافر شود؟! بلكه هنگامی كه انكار نكند كافر نیست.

(هاشم می‌گوید:) هنگامی كه به حج رفتم بر امام صادق علیه السلام  وارد شدم و جریان را به حضرت گفتم… پس حضرت فرمودند آگاه باشید كه واقعا بد است بر شما كه تا وقتی چیزی از ما نشنیده‌اید معتقد به آن شوید.

هاشم می‌گوید: گمان كردم كه حضرت ما را به طرف عقیده‌ی محمد بن مسلم هدایت می‌كنند.

در این حدیث سه نفر از اصحاب نسبت به كفر كسی كه شناخت نسبت به ائمه علیهم السلام  نداشته باشد فتوا داده‌اند و بر اساس آنچه كه راوی فهمیده است امام علیه السلام  با توبیخ دو نفر از آنان به دلیل این كه مستندی از معصوم نداشته‌اند، نظر یكی از آنان را تأیید نموده است[7].

 

[1]ـ وسائل‌الشيعة/ج16/ص233/ب30/ح21444

[2]ـ بحارالانوار/ج47/ص410/ب12 14 الاختصاص/ص203 رجال‌الكشی/ص162 محمد بن مسلم الطائفی الثقفی/ح275 المناقب/ج4 /ص200

[3]ـ نسخه‌ی اختصاص چنین است: «أشرف رحمك الله» یعنی از بالا نگاه كن…

[4]ـ مستدرك‏الوسائل/ج15/ص302/ب22/ح18318-9

[5]ـ مستدرك‏الوسائل/ج14/ص480/ب32/ح17352-5

[6]ـ الكافی/ج2/ص401/ح1 وسائل‌الشیعة/ج27/ص70/ب7/ح33227

[7]ـ احتمال این نیز وجود دارد كه روایت بیانگر اظهار عقیده‌ی این افراد باشد و نه فتوای آنان.

مفتی 6 نا اهلان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۲۰:۲:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9812
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1882

از جهت این كه در احادیث موارد بسیاری از مفتیان نااهل ذكر شده است و برخی از این موارد در لابلای نوشتار وجود دارد، نیازی به ذكر مستقل نیست.

اما لازم است منشأ انقسام مفتی به اهل و نا اهل و همچنین انقسام فتوا به فتوای به حق و فتوای به باطل روشن گردد. این امر را در فصل بعدی پی‌می‌گیریم.

كاربرد واژه‌ی فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۲۰:۷:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9813
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1886

با دقت در روایات این مجموعه، می‌بینیم كه واژه‌ی فتوا در مورد نااهلان بدون هیچ مسامحه‌ای كاربرد دارد و همچنین مشاهده می‌شود كه فتوا به دو قسم تقسیم می‌شود، فتوای به حق و فتوای به باطل.

قابلیت انقسام فتوا به حق و باطل، برهانی قاطع بر درستی كاربرد فتوا در مورد نااهلان می‌باشد.

استعمال گسترده‌ی كلمات «فتوا»، «استفتا» و «مفتی» نسبت به «نااهلان» در روایات به روشنی این امر را بیان می‌كند و هیچ تردیدی نیست كه در این كاربرد تسامح و مجاز نیست، به همین دلیل فتوای مثل ابوحنیفه حقیقتا فتواست اما فتوای به باطل و جور.

به عبارت دیگر انقسام فتوا به فتوای حق و باطل (علاوه بر درستی استعمال عرفی) گواه است بر این كه ویژگی حق بودن یا باطل بودن، دخالتی در ماده و ریشه‌ی فتوا ندارد. پس از نظر لغوی در حقیقت فتوا غیر از إخبار خاص، امر دیگری مانند حق بودن آن اخذ نشده است، بنا بر این باید بررسی نمود كه فتوای به حق مشروط به چیست؟ و نااهل بودن در فتوا از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد؟

به عبارت دیگر مطابق فرمایشات ائمه‌ی معصومین علیهم السلام  فتوای به حق قطعا جائز است و فتوای به باطل قطعا حرام است. حال باید شرط جواز فتوا و ریشه حرمت فتوا روشن گردد.

ریشه حرمت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۷-۲۰:۷:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9814
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1854

آنچه گذشت كرد كه فتوا إخبار خاصی از حكم است و قطعا در بعضی موارد جائز است. همچنین پر واضح است كه بسیاری از افراد، اهلیت برای صدور فتوا ندارند. روایات فراوانی نیز به روشنی این مطلب را بیان كرده است.

اما آنچه باید بررسی شود این است كه ریشه و منشأ نااهل بودن چیست؟ به بیان دیگر فتوای جایز چیست و چه شرایطی دارد؟

احتمال می‌رود ریشه‌ی حرمت فتوا یكی از این دو امر باشد:

1.       مفتی به حق شرایطی دارد كه نااهل فاقد آن است؛

اگر این احتمال درست باشد در مانند ابوحنیفه ریشه نااهلی و حرمت فتوای او، شخصیت ابوحنیفه است نه جاهل بودن او، بنا بر این تمامی فتاوی ابوحنیفه از جهت این كه او مفتی است باطل است، پس منشأ عدم جواز، ویژگی فرد است نه فتوای صادر از شخص.

2.       فتوای نااهل، فاقد شرایط فتوا می‌باشد؛

بر اساس این احتمال در مثل فتوای ابوحنیفه چون فتوای ابوحنیفه به غیر علم است ابوحنیفه صلاحیت فتوا را ندارد، به بیان دیگر ویژگی مفتی هیچ دخلی در درستی و یا نادرستی فتوا ندارد، بلكه ویژگی فتوای اوست كه اهلیت و عدم اهلیت مفتی را معین می‌كند؛ بنا بر این اگر فرض شود كه یك فتوای ابوحنیفه از روی علم و برهان و هدایت باشد فتوای به حق است.[1]

آنچه لازم است بررسی شود این است كه آیا شرایطی كه در روایات بیان شده شرایط مفتی است و یا شرایط فتوا و یا این كه برخی از شرایط مربوط به مفتی و برخی مربوط به فتوا؟

برای روشن شدن این امر طرح دو نگرش متفاوت به فتوا لازم است.

 

[1]ـ اشاره به سه نكته ضروری است:

اولا: صحت فتوا ملازم با صحت اموری دیگری از قبیل قضاوت و… نیست؛ چرا كه مسلما كسی از روی علم فتوا دهد اما به دلیل این كه عادل نیست قضاوت او باطل باشد.

ثانیا: صحت فتوا ملازم با جواز اخذ حكم از مفتی نیست، چرا كه در روایات برای اخذ حكم شرایطی معین شده است كه بحث مستقلی می‌‌طلبد.

ثالثا: این مطلب مربوط به فتوای بر اساس استنباط است و نه فتوای بر اساس ولایت تشریعی؛ توضیح این دو امر در «درایت 7 و 8» خواهد آمد.

تفکیک منصب فتوا و فعل افتا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۲۰:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9815
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1888

نگرش به فتوا دو گونه است: گاهی به منصب و جایگاه متصدیان فتوا نگریسته می‌شود و گاه به خود فتوا كه یكی از اعمال ارادی مكلف است.

فتوا از منظر منصب فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۲۰:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9840
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1885

از زاویه نخست، منصب و جایگاه متصدیان فتوا در درجه‌ی اول اختصاص به خلفاء الهی دارد و بس، برخی از روایاتی كه در اهمیت فتوا نقل شده است ناظر به همین امر است.

بنا بر این اگر اذن و رخصتی از طرف خداوند متعال نباشد تصدی این منصب غصب است و حرام، از این جهت در برخی از احادیث، جواز فتوا را متوقف بر اذن نموده‌اند، به حدیثی كه پیش از این گذشت توجه كنید.

امام صادق علیه السلام  فرمودند:…كسی كه فتوا می‌دهد به تحقیق حكم كرده است و حكم بدون اذن و برهان خدا درست نیست…

اما تردیدی نیز وجود ندارد كه ائمه هدی علیهم السلام  در پاره‌ای از موارد این منصب را به برخی تفویض نموده‌اند، دستور امیرالمؤمنین علیه السلام  به قثم در باره‌ی فتوا دادن به مردم و همچنین دستور امام باقر علیه السلام به ابان برای فتوا دادن گذشت.

بعید نیست كه روایاتی كه ناظر به شرایط مفتی باشد نظر به منصب فتوا و جایگاه مفتی داشته باشد.

فتوا از این دیدگاه دارای دو ارتباط مهم می‌باشد: یكی ارتباط به منصب قضاوت و دیگری ارتباط به بحث تقلید. در فصل آینده اشاره‌ای به این دو ارتباط دارد.

ارتباط منصب فتوا با قضاوت و تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۲۰:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9841
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1844

منصب فتوا ارتباط تنگاتنگی با قضاوت دارد. از این جهت حدیث ذیل به هر دو امر اشاره دارد؛ امر اول «اذن عام برای مفتی نسبت به تصدی منصب قضاء» و امر دوم «بیان شرایط مفتی صالح»، البته لازمه‌ی این دو امر «وجوب پذیرش قضاوت بر دیگران» است، توجه كنید.

(كسانی كه با یكدیگر اختلاف دارند)… مراجعه می‌كنند به كسی از شما كه راوی حدیث ما و صاحب نظر در در حلال و حرام ما و بینای به احكام ما باشد پس به حكمیت او راضی شوند كه من او را بر شما حاكم قرار دادم پس اگر به حكم ما حكم نماید و كسی از او قبول نكند همانا حكم خدا را خوار شمرده است و بر ما رد كرده است و رد كننده‌ی بر ما رد كننده‌ی بر خداست و این امر در حد شرك به خداست…

جمله‌ی «كسی از شما كه راوی حدیث ما و صاحب نظر در در حلال و حرام ما و بینای به احكام ما» همان شرایط مفتی به حق است، جمله‌ی «به حكمیت او راضی شوند كه من او را بر شما حاكم قرار دادم» نیز به نصب چنین مفتی برای قضاوت اشاره دارد.

همچنین منصب فتوا ارتباط تنگاتنگی با بحث تقلید دارد، از این جهت در حدیث زیر هر دو بُعد دیده می‌شود؛ بُعد اول این كه «مفتی باید جامع چه شرایطی داشته باشد» و بُعد دوم هم «لزوم تقلید عوام» از كسی است كه چنین شرایطی را داشته باشد.

اما هر یك از فقها كه نگهدارنده نفس و محافظ دین و مخالف هوا و مطیع امر مولایش باشد، بر عوام است كه از او تقلید كنند ولی تمام فقها چنین نمی‌باشند بلكه این منحصر است به برخی از فقیهان شیعه…

با اشاراتی كه در روایات یاد شده بود روشن گردید كه منصب فتوا و همچنین منصب قضاء و تقلید شرایط خاص خود را دارد. توفیق بررسی مستقل این امور را از خداوند متعال خواستاریم. آنچه كه اكنون در صدد بررسی آن هستیم دیدگاه دوم فتواست.

فتوا از منظر فعل افتاء

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۲۰:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9842
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1829

نگرش به فتوا از زاویه دوم، تفاوت كلی پیدا می‌كند، چرا كه در این دید سخن از تصدی منصبی نیست، بلكه به فتوا به عنوان فعلی از افعالِ فرد كه در دایره‌ی تكلیف او قرار گرفته است نگریسته می‌شود، صرف نظر از این كه تصدیی در كار باشد یا خیر و عمل دیگران به آن جائز باشد یا خیر. این روایت بیانگر نگرش دوم است توجه كنید:

عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرٌ عَنْ أَبِیهِI أَنَّ عَلِیاً علیه السلام  قَالَ مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلْقِیاسِ لَمْ یزَلْ دَهْرَهُ فِی الْتِبَاسٍ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِالرَّأْی لَمْ یزَلْ دَهْرَهُ فِی ارْتِمَاسٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  علیه السلام  مَنْ أفتَی النَّاسَ بِرَأْیهِ فَقَدْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لا یعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لا یعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ حَیثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِیمَا لا یعْلَمُ[1]

امام صادق از پدرشI نقل می‌كند كه امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمودند: كسی كه خود را برای قیاس نصب كند همیشه در اشتباه است و كسی كه به رأی (خود) طاعت خدا كند برای همیشه در (باطل) فرو می‌رود.

سپس فرمودند كه امام باقر علیه السلام  فرمودند: كسی كه به رأی خود برای مردم فتوا دهد به راستی كه طاعت خدا كرده است به آنچه كه به آن علم ندارد و كسی كه خدا را به آنچه كه علم ندارد طاعت كند از جهت این كه بدون علم حلال و حرام كرده است با خدا ضدیت كرده است.

به بیان دیگر در دیدگاه دوم در صدد تحقیق این امر هستیم كه اگر كسی در خانه خود نشسته است و دیگری حكمی را از او بپرسد، پاسخ و فتوای او از روی علم و حجت چه حكمی دارد؟ كاوشی كه در پیش رو دارید تلاشی است از این دیدگاه.

 

[1]ـ الكافی/ج1/ص57/ح17

چه کسی حق فتوا دارد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۲۶:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9843
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1867

اكنون كه با فتوا و مفتیان آشنا شدیم خوب است به حكم فتوا بپردازیم و ببینیم فتوا دادن از نظر دین چه حكمی دارد. تردید در جواز و درستی فتوای خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله  و ائمه علیهم السلام  تردید در خورشید است.

سخن از جواز فتوای فقیه است. البته اگر كسی در آنچه گذشت اندك دقتی نماید تردیدی در جایز بودن فتوای فقیه نیز نخواهد داشت. اما در عین حال بیان و توضیح بیشتر سودمند است.

ادله جواز فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۳۴:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9844
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1841

جواز فتوا امری بدیهی كه با دقت در امور زیر آشكارتر می‌گردد.

1.       گرچه در برخی از روایات از فتوا نكوهش شده است اما هیچ گاه این نكوهش به شكل عام و مطلق نبوده، بلكه همیشه قیدی همراه آن بوده است مانند: «فتوای به غیر علم»، «فتوای به رأی» و… بنا بر این دلیلی بر حرمت فتوا به شكل عام و مطلق وجود ندارد.

2.       بالاترین دلیل جواز فتوا این است كه انبیاء و اوصیاء آنان علیهم السلام  فتوا می‌داده‌اند؛

3.       ائمه علیهم السلام  به برخی از اصحابی كه دارای صلاحیت فتوا دادن بودند دستور داده‌اند كه بر كرسی فتوا تكیه زنند بدیهی است كه امام علیه السلام  هیچ گاه امر به حرام نمی‌فرمایند.

4.       برخی از بزرگان اصحاب در عصر حضور معصومین علیهم السلام  فتوا می‌داده‌اند و هیچ نهیی از فتوا به طور مطلق از ائمه علیهم السلام  صادر نشده است.

5.       با توجه به این كه قضاوت بدون فتوا ممكن نیست و همچنین تقلید عوام تنها در صورتی مجاز می‌باشد كه فتوای فقیه جایز باشد، این دو امر نه تنها دلیل بر جواز فتوا می‌باشد بلكه ضرورت آن را آشكارتر می‌كند و گر نه باید در قضاوت و تقلید بسته گردد.

6.       هنگامی كه ائمه علیهم السلام  با فتوای امثال ابوحنیفه برخورد می‌كردند شدیدا آن را تخطئه می‌نمودند. این در حالی است كه در برخی از موارد اصحاب، احكامی صادر نموده‌اند كه مستند آنها نادرست بوده است و امام علیه السلام  آنها را به نادرستی مستند فتوایشان راهنمایی نموده است، بدون این كه اصل فتوا دادن آنها را تخطئه نماید، این امر دلیل است بر این كه خود فتوا صرف نظر از اشتباه در مستند مشكلی نداشته است.

به بیان دیگر گرچه در این گونه روایات امام علیه السلام  تصریحا اصل جواز فتوا را بیان ننموده است، اما غیر مستقیم آن را امضا فرموده‌اند. به چند روایت در این زمینه توجه كنید:

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ قَالَ سَأَلَتِ امْرَأَةٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  فَقَالَتْ إِنِّی كُنْتُ أَقْعُدُ مِنْ نِفَاسِی عِشْرِینَ یوْماً حَتَّی أَفتوْنِی بِثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  وَ لِمَ أَفتوْكِ بِثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ رَجُلٌ لِلْحَدِیثِ الَّذِی رُوِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  قَالَ لاسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ حِینَ نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَكْرٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  إِنَّ أَسْمَاءَ سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  وَ قَدْ أُتِی بِهَا ثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً وَ لَوْ سَأَلَتْهُ قَبْلَ ذَلِكَ لامَرَهَا أَنْ تَغْتَسِلَ وَ تَفْعَلَ مَا تَفْعَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ.[1]

زنی از امام صادق علیه السلام  پرسید كه من برای نفاسم بیست روز می‌نشستم و نماز نمی‌خواندم تا این كه اصحاب به لزوم هجده روز نشستن فتوا دادند، امام علیه السلام  فرمودند چرا چنین فتوایی دادند؟ مردی در آنجا حاضر بود گفت به خاطر حدیثی كه از پیامبر صلی الله علیه و آله  روایت شده است كه حضرت به اسماء دختر عمیس هنگام تولد محمد بن ابی بكر چنین فرمودند.

امام فرمودند هنگامی كه اسماء از پیامبر صلی الله علیه و آله  پرسید هجده روز گذشته بود اما اگر قبل از این می‌پرسید حضرت دستور می‌دادند كه غسل كند و وظیفه‌ی استحاضه را انجام دهد.

عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْینَ قَالَ قَالَتِ امْرَأَةُ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ كَانَتْ وَلُوداً أَقْرِئْ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام  السَّلامَ وَ قُلْ لَهُ إِنِّی كُنْتُ أَقْعُدُ فِی نِفَاسِی أَرْبَعِینَ یوْماً وَ إِنَّ أَصْحَابَنَا ضَیقُوا عَلَی فَجَعَلُوهَا ثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام  مَنْ أفتاهَا بِثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً قَالَ قُلْتُ الرِّوَایةُ الَّتِی رَوَوْهَا فِی أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ أَنَّهَا نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَكْرٍ بِذِی الْحُلَیفَةِ فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ كَیفَ أَصْنَعُ فَقَالَ لَهَا اغْتَسِلِی وَ احْتَشِی وَ أَهِلِّی بِالْحَجِّ فَاغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ دَخَلَتْ مَكَّةَ وَ لَمْ تَطُفْ وَ لَمْ تَسْعَ حَتَّی تَقْضِی الْحَجَّ فَرَجَعَتْ إِلَی مَكَّةَ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ أَحْرَمْتُ وَ لَمْ أَطُفْ وَ لَمْ أَسْعَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  وَ كَمْ لَكِ الْیوْمَ فَقَالَتْ ثَمَانِیةَ عَشَرَ یوْماً فَقَالَ أَمَّا الانَ فَاخْرُجِی السَّاعَةَ فَاغْتَسِلِی وَ احْتَشِی وَ طُوفِی وَ اسْعَی فَاغْتَسَلَتْ وَ طَافت وَ سَعَتْ وَ أَحَلَّتْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام  إِنَّهَا لَوْ سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  قَبْلَ ذَلِكَ وَ أَخْبَرَتْهُ لامَرَهَا بِمَا أَمَرَهَا بِهِ قُلْتُ فَمَا حَدُّ النُّفَسَاءِ قَالَ تَقْعُدُ أَیامَهَا الَّتِی كَانَتْ تَطْمَثُ فِیهِنَّ أَیامَ قُرْئِهَا فَإِنْ هِی طَهُرَتْ وَ الا اسْتَظْهَرَتْ بِیوْمَینِ أَوْ ثَلاثَةِ أَیامٍ ثُمَّ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ فَإِنْ كَانَ انْقَطَعَ الدَّمُ فَقَدْ طَهُرَتْ وَ إِنْ لَمْ ینْقَطِعِ الدَّمُ فَهِی بِمَنْزِلَةِ الْمُسْتَحَاضَةِ تَغْتَسِلُ لِكُلِّ صَلاتَینِ وَ تُصَلِّی.[2]

حمران بن اعین می‌گوید همسر محمد بن مسلم كه زیاد بچه دار می‌شد به من گفت به امام باقر علیه السلام  سلام مرا برسان و بگو من (در گذشته) در زمان نفاسم چهل روز می‌نشستم و نماز نمی‌خواندم ولی اصحاب ما بر من تنگ گرفتند و هجده روز زمان نفاس را قرار دادند (من چه كنم؟)

امام علیه السلام  از من پرسیدند چه كسی به او فتوا داده است كه باید هجده روز نماز نخواند؟ گفتم (اصحاب كه این فتوا را داده‌اند) به خاطر روایتی است كه در مورد اسماء دختر عمیس وارد شده است…

امام فرمودند: چون اسماء روز هجدهم از پیامبر صلی الله علیه و آله  پرسید پیامبر صلی الله علیه و آله  آن دستور را دادند و اگر قبل از این هم می‌پرسید همان دستور را می‌دادند…

نكته: حمران برای فتوای ذكر شده در روایت استدلالی آورده است، بعید نیست كه این امر اشاره باشد به این كه فتوای خود او و شاید اكثر و یا همه اصحاب با استناد به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله  چنین بوده است.

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام  عَنْ رَجُلٍ نَسِی أَنْ یقَلِّمَ أَظْفَارَهُ عِنْدَ إِحْرَامِهِ قَالَ یدَعُهَا قُلْتُ فَإِنَّ رَجُلا مِنْ أَصْحَابِنَا أفتاهُ بِأَنْ یقَلِّمَ أَظْفَارَهُ وَ یعِیدَ إِحْرَامَهُ فَفَعَلَ قَالَ عَلَیهِ دَمٌ یهَرِیقُهُ.[3]

اسحاق بن عمار می‌گوید از امام كاظم علیه السلام  پرسیدم مردی فراموش كرده ناخن‌هایش را قبل از احرام كوتاه كند (آیا می‌تواند كوتاه كند؟) امام فرمودند به همان حال رهایش می‌كند، گفتم كسی از اصحاب ما به این مرد فتوا داده است كه ناخن‌هایش را كوتاه كند و دوباره محرم شود و او نیز چنین كرده است، امام فرمودند باید یك خون (گوسفند) كفاره دهد.

 

[1]ـ الكافی/ج3/ص98/ح3 تهذیب‌الاحكام/ج1/ص178/ب7/ح84 الاستبصار/ج1/ص153/ب91/ح14 وسائل‌الشیعة/ج2/ص384 /ب3/ح2418

[2]ـ وسائل‌الشیعة/ج2/ص386/ب3/ح2422 بحارالانوار/ج78/ص109/ب4/ح32

[3]ـ الكافی/ج4/ص360/ح6 من‏لایحضره‏الفقیه/ج2/ص357/ح2692 تهذیب‌الاحكام/ج5/ص314/ب24/ح80 و/ج5/ص333/ب 25 /ح59 وسائل‌الشیعة /ج12/ص538/ب77/ح17017 و/ج13/ص165/ب13/ح17493 و/ج13/ص164/ب13/ح17492

ادله حرمت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۳۴:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9845
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1849

از مجموع آنچه گذشت بدیهی شد كه فتوای به حق حرمت ذاتی ندارد؛ چرا كه ائمه علیهم السلام  اهل فتوا بوده‌اند و برخی از اصحاب را نیز ترغیب به فتوا نموده‌اند.

اما آیا امكان دارد كه فتوا از جهات دیگری حرام باشد؟ به این معنا كه اهلیت برای فتوا در صورتی است كه مثلا كاملا بر قرآن احاطه داشته باشد و روشن است كه غیر از معصومین علیهم السلام  كسی احاطه بر قرآن ندارد بنا بر این فتوای غیر معصومین حرام خواهد بود.

در آغاز چند روایت را كه موجب این توهم شده است، می‌آوریم. البته بررسی نادرستی این تخیل را در فصل بعد عرضه می‌نماییم. اینك به روایاتی كه از آن این برداشت غلط صورت گرفته است توجه كنید:

عن بعض أصحاب أبی عبد الله علیه السلام … فقال أین أبو حنیفة فقال هو ذا أصلحك الله فقال أنت فقیه أهل العراق قال نعم قال فبما تفتیهم قال بكتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله  قال یا أبا حنیفة تعرف كتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ قال نعم قال یا أبا حنیفة و لقد ادعیت علما ویلك ما جعل الله ذلك الا عند أهل الكتاب الذین أنزل علیهم ویلك و لا هو الا عند الخاص من ذریة نبینا صلی الله علیه و آله  و ما ورثك الله من كتابه حرفا…[1]

…امام صادق علیه السلام  به ابوحنیفه فرمودند: تو فقیه اهل عراق هستی؟ گفت آری، پرسیدند به چه چیزی به آنها فتوا می‌دهی؟ گفت به كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله ، فرمود آیا كتاب خدا را آنچنان كه باید می‌شناسی؟ آیا ناسخ و منسوخ را می‌شناسی؟ گفت آری، فرمود ای ابوحنیفه به راستی كه علم بزرگی را ادعا كردی، وای بر تو خداوند این علم را تنها نزد اهل قرآن كه نزول قرآن بر آنان بوده است قرار داده است، وای بر تو این علم منحصر است به عده‌ی خاصی از ذریه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله  ما و خداوند به تو یك حرف از كتابش را نداده است…

دلالت التزامی این روایت این است كه چون علم قرآن اختصاص به ذریه پیامبر علیهم السلام  دارد و فتوا نیز نیازمند به علم قرآن است، بنا بر این فتوای به قرآن از غیر ذریه پیامبر علیهم السلام  ممكن نیست.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  أَنَّهُ قَالَ لابِی حَنِیفَةَ فِی احْتِجَاجِهِ عَلَیهِ فِی إِبْطَالِ الْقِیاسِ… تَزْعُمُ أَنَّكَ تُفتی بِكِتَابِ اللَّهِ وَ لَسْتَ مِمَّنْ وَرِثَهُ…[2]

امام صادق علیه السلام  در ادامه‌ی بیان باطل بودن قیاس به ابوحنیفه فرمودند:… خیال می‌كنی به كتاب خدا فتوا می‌دهی و حال آن كه تو از وارثان علم به قرآن نیستی…

در این روایت نیز امام علیه السلام  صلاحیت ابوحنیفه را برای فتوا از جهت این كه از وارثین علم قرآن نیست نفی كرده است و عدم وراثت علم قرآن نیز اختصاص به ابوحنیفه ندارد.

پاسخ به این گونه روایات در فصل آینده طرح می‌شود.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج2/ص292/ب34/ح12 همچنین مراجعه شود به: علل‌الشرائع/ج1/ص89/ب81/ح5 وسائل‌الشیعة/ج27/ص47/ب6 /ح33177

[2]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص48/ب6/ح33178 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج2/ص287/ب34/ح4 الصراط‌المستقیم/ج3 /ص211 ، الاحتجاج/ج2/ ص360

جمع میان ادله جواز و حرمت فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۳۴:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9846
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1820

حل تمامی روایاتی كه در حرمت فتوا گذشت در یك كلمه است و آن این كه خود ائمه علیهم السلام  مقام فتوا را به اصحاب خاص خود واگذار كرده‌اند (علاوه بر موارد فتوای اصحاب كه نصبی از امام علیه السلام  ثابت نشده است)، و هیچ كس نیز برای اصحاب، وراثت علم كتاب و… را ادعا نمی‌كند، از این جهت معلوم می‌شود كه این امر در مقام رد بر امثال ابوحنیفه‌ها بوده است، بنا بر این تنها معیار، فتوای به علم است و بس و اگر كسی عالم باشد به آنچه كه به آن فتوا می‌دهد فتوای او حرام نیست.

همچنین همین بیان در مورد قضاوت نیز جاری است؛ بنا بر این باید گفت كه قضاوت غیر معصوم نیز حرام است و به این ترتیب راه قضاوت ـ‌چه در دوران ائمه علیهم السلام  و چه پس از آن‌ـ برای غیر معصومین بسته خواهد شد.

این در حالی است كه جواز قضاوت مورد پذیرش همگان قرار گرفته است. این امر دلیل بر این است كه این روایات ارتباطی به حرمت فتوا ندارد.

بنا بر این چنین روایاتی نظیر روایاتی است كه مقام قضاوت را منحصر به نبی و وصی می‌كند، در عین حالی كه می‌بینیم ائمه علیهم السلام  قاضی نصب می‌نمودند.

شرایط جواز فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۷:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9847
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1847

آنچه از روایات استفاده می‌شود این است كه: تنها شرط فتوا علم است. این شرط مستفاد از دو گروه از روایات است:

1.       روایاتی كه بیان می‌كند افتا به غیر علم حرام است.

2.       روایاتی كه افتا به رأی را نكوهش می‌كند و از ارتكاب آن نهی می‌كند.

روایات حرمت افتا به غیر علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۷:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9848
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1810

روایاتی كه بیان می‌كند «علم» شرط فتواست دسته‌های گوناگونی دارد كه برخی از آنها ارایه می‌گردد.

نهی از فتوای به غیر علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۸:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9849
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1765

عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ یزِیدَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  أَنْهَاكَ عَنْ خَصْلَتَینِ فِیهِمَا هَلاكُ الرِّجَالِ أَنْهَاكَ أَنْ تَدِینَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تفتی النَّاسَ بِمَا لا تَعْلَمُ.[1]

مفضل می‌گوید: امام صادق علیه السلام  به من فرمودند: از دو خصلت بپرهیز كه نابودی مردان در آن است تو را از طاعت خدا به باطل و فتوای به آنچه كه نمی‌دانی نهی می‌كنم.

عن ابن الحجاج قال سألت أبا عبد الله علیه السلام  عن مجالسة أصحاب الرأی فقال جالسهم و إیاك و خصلتین هلك فیهما الرجال أن تدین بشی‏ء من رأیك أو تفتی الناس بغیر علم.[2]

ابن حجاج می‌گوید از امام صادق علیه السلام  از حكم همنشینی با اصحاب رأی پرسیدم حضرت فرمودند: مجالست نما، اما بپرهیز از دو خصلتی كه در این دو، رجال نابود شده‌اند یكی این كه طاعت به چیزی از رأی خود نمایی و دیگر این كه به مردم فتوای به غیر علم دهی.

علی بن إبراهیم عن أبیه قال لما مات أبو الحسن الرضا علیه السلام  حججنا فدخلنا علی أبی جعفر علیه السلام  و قد حضر خلق من الشیعة من كل بلد لینظروا إلی أبی جعفر علیه السلام  فدخل عمه عبد الله بن موسی و كان شیخا كبیرا نبیلا علیه ثیاب خشنة و بین عینیه سجادة فجلس و خرج أبو جعفر علیه السلام  من الحجرة و علیه قمیص قصب و رداء قصب و نعل حذو بیضاء فقام عبد الله و استقبله و قبل بین عینیه و قامت الشیعة و قعد أبو جعفر علیه السلام  علی كرسی و نظر الناس بعضهم إلی بعض تحیرا لصغر سنه فانتدب رجل من القوم فقال لعمه أصلحك الله ما تقول فی رجل أتی بهیمة فقال تقطع یمینه و یضرب الحد فغضب أبو جعفر علیه السلام  ثم نظر إلیه فقال یا عم اتق الله اتق الله إنه لعظیم أن تقف یوم القیامة بین یدی الله عز و جل فیقول لك لم أفتیت الناس بما لا تعلم فقال له عمه یا سیدی أ لیس قال هذا أبوك صلوات الله علیه فقال أبو جعفر علیه السلام  إنما سئل أبی عن رجل نبش قبر امرأة فنكحها فقال أبی تقطع یمینه للنبش و یضرب حد الزناء فإن حرمة المیتة كحرمة الحیة فقال صدقت یا سیدی و أنا أستغفر الله فتعجب الناس فقالوا یا سیدنا أ تأذن لنا أن نسألك فقال نعم فسألوه فی مجلس عن ثلاثین ألف مسألة فأجابهم فیها و له تسع سنین.[3]

…امام جواد علیه السلام  پس از فتوای عمویشان عبد الله بن موسی خشمگین شدند سپس به وی نگریسته و فرمودند: ای عمو از خدا بترس، از خدا بترس، به راستی كه بزرگ است این كه روز قیامت نزد خداوند عز و جل بایستی پس به تو بگوید چرا به آنچه كه نمی‌دانی به مردم فتوا دادی…

عیون المعجزات، لما قبض الرضا علیه السلام  كان سن أبی جعفر علیه السلام  نحو سبع سنین فاختلفت الكلمة من الناس… و دخل موفق و قال هذا أبو جعفر فقاموا إلیه بأجمعهم و استقبلوه و سلموا علیه فدخل صلوات الله علیه و علیه قمیصان و عمامة بذؤابتین و فی رجلیه نعلان و جلس و أمسك الناس كلهم فقام صاحب المسألة فسأله عن مسائله فأجاب عنها بالحق ففرحوا و دعوا له و أثنوا علیه و قالوا له إن عمك عبد الله أفتی بكیت و كیت، فقال لا إله الا الله یا عم إنه عظیم عند الله أن تقف غدا بین یدیه فیقول لك لم تفتی عبادی بما لم تعلم و فی الامة من هو أعلم منك.[4]

پس از امام رضا علیه السلام  مردم در امامت حضرت جواد علیه السلام  اختلاف كردند… كسی كه مسائلی داشت ایستاد و از مسائلش پرسید پس آن حضرت به حق جواب دادند سپس مردم خوشحال شدند و برای حضرت دعا كردند و مدح و ثنای او را گفتند و سپس به حضرت عرض كردند عموی شما عبدالله چنین و چنان فتوا داده است حضرت فرمودند لا اله الله ای عمو به راستی كه بزرگ است نزد خدا كه فردا نزد او بایستی پس به تو بگوید چرا به بندگانم به آنچه كه نمی‌دانی فتوا دادی و در حالی كه در امت داناتر از تو وجود داشت.

 

[1]ـ الكافی/ج1/ص42/ح1 همچنین مراجعه شود به: وسائل‌الشیعة/ج27/ص20/ب4/ح3101 بحارالانوار/ج2/ص114/ب16/ح 5 روضةالواعظین/ج1/ ص6 المحاسن/ج1/ص204/ب 5/ح54 منیةالمرید/ص283 الخصال/ج1/ص52/ح65

[2]ـ بحارالانوار/ج2/ص118/ب16/ح22 همچنین مراجعه شود به: المحاسن/ج1/ص205/ب5/ح56 وسائل‌الشیعة/ج27/ص29 /ب4/ح33128

[3]ـ بحارالانوار/ج50/ص85/ب5/ح1 همچنین مراجعه شود به: الاختصاص/ص102

[4]ـ بحارالانوار/ج50/ص99/ب5/ح12 همچنین مراجعه شود به: دلائل‌الامامة/ص205

آثار فتوای به غیر علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۸:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9850
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1772

فتوای به غیر علم آثار سوئی دارد كه در گروه‌های گوناگونی دسته بندی می‌شود.

لعنت ملائكه و

عَنْ أَبِی عُبَیدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ مَنْ أفتَی النَّاسَ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًی لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفتیاهُ.[1]

امام باقر علیه السلام  فرمودند: هر كس كه به مردم فتوای بدون علم و هدایت دهد فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت می‌كنند و گناه هر كسی كه به فتوای او عمل كند به او نیز خواهد رسید.

گمراه شدن و گمراه كردن

الامَامُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِی علیه السلام  فِی تَفْسِیرِهِ، حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِیهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  إِنَّ اللَّهَ لا یقْبِضُ الْعِلْمَ انْتِزَاعاً ینْتَزِعُهُ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنْ یقْبِضُهُ بِقَبْضِ الْعُلَمَاءِ فَإِذَا لَمْ ینْزِلْ عَالِمٌ إِلَی عَالِمٍ یصْرِفُ عَنْهُ طُلابُ حُطَامِ الدُّنْیا وَ حَرَامِهَا وَ یمْنَعُونَ الْحَقَّ أَهْلَهُ وَ یجْعَلُونَهُ لِغَیرِ أَهْلِهِ وَ اتَّخَذَ النَّاسُ رُؤَسَاءَ جُهَّالا فَسُئِلُوا فَأَفتوا بِغَیرِ عِلْمٍ فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا.[2]

امام حسن عسگری علیه السلام  از پدرانشان از پیامبر صلی الله علیه و آله  نقل كرده‌اند كه حضرت فرمودند: به راستی كه خداوند علم را مستقیما از مردم نمی‌گیرد و لكن علم را به گرفتن علمائشان از آنها می‌گیرد پس زمانی كه عالمی علمش را به عالم دیگر تعلیم نكرد (و آن عالم از دنیا رفت) دنیاپرستان مردم را از علم برمی‌گردانند و از رسیدن حق به اهلش جلوگیری می‌كنند و آن را به نااهل می‌دهند و مردم، جهال را بزرگ خود نمایند پس آن جهال مورد پرسش قرار می‌گیرند و آنان نیز بدون علم فتوا می‌دهند پس هم خود گمراه می‌شوند و هم دیگران را گمراه می‌كنند.

ابطال حقوق

عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  یقُولُ مَنِ اسْتَأْكَلَ بِعِلْمِهِ افتقَرَ قُلْتُ إِنَّ فِی شِیعَتِكَ قَوْماً یتَحَمَّلُونَ عُلُومَكُمْ وَ یبُثُّونَهَا فِی شِیعَتِكُمْ فَلا یعْدَمُونَ مِنْهُمُ الْبِرَّ وَ الصِّلَةَ وَ الاكْرَامَ فَقَالَ لَیسَ أُولَئِكَ بِمُسْتَأْكِلِینَ إِنَّمَا ذَاكَ الَّذِی یفتی بِغَیرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًی مِنَ اللَّهِ لِیبْطِلَ بِهِ الْحُقُوقَ طَمَعاً فِی حُطَامِ الدُّنْیا.[3]

حمزه می‌گوید شنیدم كه امام صادق علیه السلام  می‌فرمودند: كسی كه علمش را سرمایه رسیدن به دنیا نماید تهی دست می‌شود، گفتم: در شیعیان شما كسانی هستند كه علوم شما را فرا می‌گیرند و در میان شیعیان شما پخش می‌كنند ولی از نیكی و احسان و اكرام شیعیان محروم نیستند (و تهی دست نمی‌باشند)، حضرت فرمودند: اینان از كسانی نیستند كه علم را سرمایه دنیا ساخته‌اند (بلكه مقصود از كسی كه علم را سرمایه دنیای خویش ساخته ـ مستأكل به علم ـ)كسی است كه به خاطر طمع دنیا بدون علم و هدایت از خدا فتوا می‌دهد تا این كه حقوق را باطل كند.

افساد بیشتر از اصلاح

عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله  قَالَ مَنْ أَفتی النَّاسَ بِغَیرِ عِلْمٍ كَانَ مَا یفْسِدُهُ أَكْثَرَ مِمَّا یصْلِحُهُ.[4]

از پیامبر صلی الله علیه و آله  نقل شده است كه فرمودند: كسی كه بدون علم به مردم فتوا دهد افسادش بیش از اصلاحش می‌باشد.

 

[1]ـ الكافی/ج1/ص42/ح3 همچنین مراجعه شود به: الكافی/ج7/ص409/ح2 تهذیب‌الاحكام/ج6/ص223/ب87/ح23 وسائل‌الشیعة /ج27/ص20/ب4/ ح33100 و/ج27/ص29/ب4/ ح33130 و/ج27/ص29/ب4/ح33131 و/ج27/ص30/ب4/ح33132 و/ج27/ص93/ب8/ح33300 و/ج27/ص190/ ب13/ح33568و/ج27/ص220/ب7/ح33638 مستدرك‏ الوسائل/ج17/ ص243 /ب4/ح 21234-1 و/ج17/ص243/ب4/ح21235-2 و/ج17/ص 245/ب4/ح21243-10 و/ج17/ص352/ب7/ ح21555-1 و21556-2 بحارالانوار/ج2/ص115/ب16/ح12 و/ج2/ص118/ب16/ح23 و/ج2/ص 122/ب16/ح40 و ج36/ص227/ب41 /ح3 و/ج74/ص146/ب7/ح42 أعلام‏الدین/ص83 التحصین‏لابن‏طاوس/ص625/ ب22 تحف‏العقول/ص41 دعائم‌الاسلام/ج1/ص96 و 97 و/ج2/ص528/ح1877 صحیفةالرضا(ع)/ص41/ح7 العددالقویة/ص89 عیون‏أخبارالرضا(ع)/ج2 /ص46/ب31/ح173 كما‌ل‌الدین/ج1/ص256/ب24/ح1 كنزالفوائد/ج2/ص109 مجموعةورام/ج1/ص3 المحاسن/ج1/ص205/ ب5/ح58 و 59 و60 مستطرفات‏السرائر /ص645 منیةالمرید/ص283 النوادرللراوندی/ص27

[2]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص308/ب10/ح21429-6 همچنین مراجعه شود به: مستدرك‏الوسائل/ج17/ص245/ب4/ح21244-11 بحارالانوار/ج2/ ص24/ب8/ح74 و/ج2/ص83/ ب14/ح8 و/ج2/ص110/ب15/ح19 و/ج65/ص294 و/ج74/ص143 /ب7/ح25 أعلام‏الدین/ص81 تحف‏العقول/ ص37 تفسیرالامام‏العسكری/ص52/ح25 دعائم‌الاسلام/ج1/ص96 عوالی‏اللالی/ج4 /ص62/ح12 كنزالفوائد/ج2/ص108 منیةالمرید/ص281

[3]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص141/ب11/ح33427 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج2/ص116/ب16/ح14 معانی‌الإخبار /ص181/ح1

[4]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص248/ب4/ح21247-14 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج2/ص121/ب16/ح35 عوالی‏اللالی /ج4/ص65/ح22

معیار علم عرفی است یا علم عقلی؟ (نکته)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۸:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9851
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1732

نكته‌ای كه در بعضی روایت قابل توجه است این است كه در برخی از روایات به جای علم، تثبت و اطمینان آمده است، شاید این امر اشاره‌ای باشد به این كه مقصود از علم در این روایات علم عرفی است كه ملازم با اطمینان می‌باشد. این مطلب از مباحث اساسی است كه بررسی مستقلی را می‌طلبد.

اشاره‌ای به این دسته از روایات مفید است، توجه كنید.

عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله  أَنَّهُ قَالَ مَنْ أفتَی بِفتیا مِنْ غَیرِ تَثَبُّتٍ وَ فِی لَفْظٍ بِغَیرِ عِلْمٍ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی مَنْ أفتَاهُ.[1]

از پیامبر صلی الله علیه و آله  نقل شده است كه فرمودند: كسی كه بدون اطمینان ـ‌و در نسخه‌ای بدون علم‌ـ فتوا دهد پس گناه (كسانی كه به آن فتوا عمل كنند) بر عهده‌ی كسی است كه فتوا داده است.

روی أن وابصة بن معبد الاسدی أتاه و قال فی نفسه لا أدع من البر و الاثم شیئا الا سألته فلما أتاه قال له بعض أصحابه إلیك یا وابصة عن سؤال رسول الله فقال النبی صلی الله علیه و آله  دعوا وابصة ادن فدنوت فقال تسأل عما جئت له أم أخبرك قال أخبرنی قال جئت تسأل عن البر و الاثم قال نعم فضرب یده علی صدره ثم قال البر ما اطمأنت إلیه النفس و البر ما اطمأن إلیه الصدر و الاثم ما تردد فی الصدر و جال فی القلب و إن أفتاك الناس و إن أفتوك.[2]

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمودند: نیكی چیزی است كه نفس به آن اطمینان پیدا كند و نیكی چیزی است كه دل به آن اطمینان پیدا كند و گناه چیزی است كه دل در آن تردید داشته باشد هر چند (تمامی) مردم تو را به (خوبی آن) فتوا دهند و هر چند همه به تو چنین فتوایی دهند.

 

[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص250/ب4/ح21255-22 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج2/ص123/ب16/ح47 منیةالمرید /ص281

[2]ـ بحارالانوار/ج18/ص118/ب11/ح29 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج17/ص229/ب2 قرب‌الاسناد/ص135

روایات نکوهش افتاء به رأی و نهی از آن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۷:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9852
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1765

وَ عَنْ عَلِی علیه السلام  أَنَّهُ قَالَ فِی حَدِیثٍ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ اتَّخَذَ النَّاسُ رُؤَسَاءَ جُهَّالا یفتونَ بِالرَّأْی وَ یتْرُكُونَ الاثَارَ فَیضِلُّونَ وَ یضِلُّونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ هَلَكَتْ هَذِهِ الامَّةُ.[1]

امیرالمؤمنین علیه السلام  ضمن حدیثی فرمودند: زمانی كه چنین شود مردم، نادانان را به بزرگی انتخاب می‌كنند (و آنان) به رأی خود فتوا می‌دهند و آثار (پیامبر صلی الله علیه و آله  و اهل بیتش علیهم السلام ) را ترك می‌كنند پس هم خود گمراه می‌شوند و هم مردم را گمراه می‌كنند در این هنگام است كه این امت به هلاكت می‌رسد.

عن سعید بن محمد بن عبد الرحمن بن خارجة الرقّی، قال… و ركن علماؤكم إلی ولاتكم، فأحلّوا الحرام و حرّموا الحلال، و أفتوهم بما یشتهون…[2]

یكی از اوصیاء حضرت عیسی علیه السلام  درباره‌ی آخر الزمان چنین می‌گوید:… علمای شما به حاكمان شما تكیه می‌كنند پس حرام را حلال و حلال را حرام می‌كنند و به آنچه دلشان بخواهد برایشان فتوا می‌دهند…

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  إِیاكَ وَ خَصْلَتَینِ فَفِیهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِیاكَ أَنْ تُفتی النَّاسَ بِرَأْیكَ أَوْ تَدِینَ بِمَا لا تَعْلَمُ.[3]

امام صادق علیه السلام  به عبد الرحمن فرمودند: بپرهیز از دو خصلت كه در آن نابودی كسانی است كه نابود شده‌اند بپرهیز از این كه به رأی خود به مردم فتوا دهی و یا این كه به آنچه نمی‌دانی طاعت خدا كنی.

===================

ممكن است كسانی شرایط دیگری برای فتوا تصور كنند، برخی از این تصورات ناشی از عدم درایت كافی در روایات است كه ان‌شاءالله به بعضی از آنها در آینده اشاره خواهد شد.

 

[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص307/ب10/ح21425-2

[2]ـ بحارالانوار/ج31/ص143 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج73/ص353/ب67/ح19 كنزالفوائد/ج1/ص143

[3]ـ الكافی/ج1/ص42/ح2 همچنین مراجعه شود به: وسائل‌الشیعة/ج27/ص21/ب4/ح33102 بحارالانوار/ج2/ص114/ب16/ح6 و/ج2/ص118/ب16/ ح21 و/ج75/ص252/ب23 تحف‏العقول/ص369 الخصال/ج1/ص52/ح66 دعائم‌الاسلام/ج2/ص536 /ح1904 المحاسن/ج1/ص205/ب5/ح55 مستطرفات‏السرائر/ص644

شرطیت علم انحصار به فتوا ندارد (نتیجه بحث)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۷:۵۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۸:۴۹:۱۵
    • کد مطلب:9853
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1735

از آنچه گذشت بدیهی گردید كه تنها شرط فتوا این است كه باید از روی علم باشد، اما تنها «فتوای به حق» مشروط به علم نیست، بلكه علم شرط مشترك فتوا و تمامی اعمال است، به بیان دیگر تحقق تمامی شؤون طاعت و بندگی ـ‌دیانت‌ـ بدون علم (اعم از تفصیلی و اجمالی) عقلا ممكن نیست، در بسیاری از روایات نیز بر مشروط بودن تك تك شؤون بندگی به علم تأكید شده است، از قبیل:

1.       اعتقاد (قائل شدن)

2.       گفتار (قول: یكی از اعمال خاص)

3.       إخبار متضمن حكم (فتوا: یكی از اعمال خاص)[1]

به برخی از روایاتی كه شاهد این امر است توجه كنید:

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَیرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ التِّیهَ إِلَی الْفَنَاءِ وَ مَنِ ادَّعَی سَمَاعاً مِنْ غَیرِ الْبَابِ الَّذِی فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَی سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ.[2]

امام صادق علیه السلام  فرمودند: كسی كه بدون شنیدن از راستگو بندگی خدا نماید البته كه خداوند او را تا هنگام مرگ دچار حیرت خواهد نمود و كسی كه به جز از دری كه خدا گشوده است ادعای شنیدن كند مشرك است، و آن دری كه خدا گشوده است دری است كه بر راز پوشیده‌ی خدا، امین است.

عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام  أنه قال من دان الله بغیر سماع عن صادق ألزمه الله التیه إلی یوم القیامة.[3]

امام باقر علیه السلام  فرمودند: كسی كه بدون شنیدن از راستگو بندگی خدا كند خداوند او را تا روز قیامت به حیرت مبتلا خواهد ساخت.

العمل بلا علم [بغیر علم ] ضلال.[4]

امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمودند: كار بدون علم گمراهی است.

فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَی غَیرِ طَرِیقٍ فَلا یزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ إِلا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ.[5]

امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمودند: به راستی كه كسی كه بدون علم عمل می‌كند مانند كسی است كه بیراهه می‌رود پس دوری او از راه روشن نتیجه‌ای جز دوری از مقصدش ندارد.

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام  یا هِشَام… وَ لا نَجَاةَ إِلا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ…[6]

امام كاظم علیه السلام  به هشام فرمودند: …نجاتی به جز طاعت نیست و طاعت به علم است و علم به فراگیری…

عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ قَالَ…[7]

امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمودند: كسی كه بدون علم تجارت كند در ربا فرو می‌رود و باز هم فرو خواهد رفت…

ریشه‌ی همه‌ی این امور یك مطلب است كه برخی از روایات گذشته آن را بیان نموده است:

سپس فرمودند كه امام باقر علیه السلام  فرمودند: كسی كه به رأی خود برای مردم فتوا دهد به راستی كه طاعت خدا كرده است به آنچه كه به آن علم ندارد و كسی كه خدا را به آنچه كه علم ندارد طاعت كند از جهت این كه بدون علم حلال و حرام كرده است با خدا ضدیت كرده است.

نكته‌ی مهم این حدیث این است كه فتوا از جهت این كه فعلی از افعال مكلف می‌باشد در مجموعه‌ی دیانت او قرار دارد، از این جهت فتوای بدون علم به دیانت بدون علم منتهی می‌گردد، و اساس حرمت دیانت بدون علم به ضدیت با خدا برمی‌گردد؛ چرا كه فتوای به حلال و حرام دادن با توجه به نادانیش به معنای این است كه من نیز در مقابل خدا می‌توانم حلال و حرام كنم و این جنگیدن با خداوند متعال است.

اما اشتراط فتوای به حق به علم اهمیت خاص خود را دارد؛ چرا كه در فتوا دو جهت وجود دارد، جهت اول این كه خودِ بیان حكم از مفتی، گرچه كسی هم به آن عمل نكند، داخل در دیانت شخص است و در دیانت، علم شرط است.

و جهت دوم این كه از نظر بیان حكم برای دیگران موجب انحراف و بطلان دیانت عده‌ی دیگری نیز می‌گردد، لذا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

 

[1]ـ علت بیان اختصاصی اعتقاد و قول و فتوا اهمیت ویژه آنهاست و الا انسان در تمامی اعمال نیازمند به علم می‌باشد.

2ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص128/ب10/ح33393 الكافی/ج1/ص377/ح4 بحارالانوار/ج2/ص93/ب14/ح24 بصائرالدرجات /ص13/ح1

[3]ـ بحارالأنوار/ج2/ص93/ب14/ح24 همچنین مراجعه شود به: بصائرالدرجات/ص13/ح1

[4]ـ غررالحكم/ص61/ح689

[5]ـ نهج‏البلاغة خطبه154/ص 216

[6]ـ الكافی/ج1/ص17/ح12

[7]ـ الكافی/ج5/ص154/ح23

چکیده روایات فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۹:۰:۱۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۹-۱۹:۲۷:۴۳
    • کد مطلب:9854
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 4088

در پایان تحقیق روایی «فتوا، مفتیان و شرایط فتوا» مروری دوباره به آن چه گذشت لازم است. این مهم در قالب چکیده‌ای آن بحث ارایه می‌شود.

۱- غالبا كاری كه مراجع چهارگانه‌ی دین (خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله ، ائمه علیهم السلام  و فقها) برای رفع تحیر و اختلاف انجام می‌دهند، فتوا دادن است.

۲- ابلاغ احكام الهی به شیوه‌های گفتاری، نوشتاری، كرداری و امضایی انجام یافته است.

۳- خلاصه‌ی نظر لغت شناسان در باره‌ی فتوا چنین است: فتوا «بیان امر مبهم یا پاسخگویی سؤال» است، از پرسشگر به عنوان «مستفتی» و از پاسخگو به عنوان «مفتی» و از پرسش به عنوان «استفتا» و از خود پاسخ به عنوان «فتوا» یاد می‌گردد.

۴- روایات حاوی احكام الهی در پنج گروه دسته بندی می‌شود: گروه اول: روایاتی كه حاوی بیان و إخبار از حكم از طرف امام علیه السلام است، بدون این كه از امام علیه السلام  پرسشی شده باشد و بدون این كه كلام امام علیه السلام  عنوان فتوا را دارا باشد. گروه دوم: روایاتی كه حاوی پرسش راوی و پاسخ امام علیه السلام  است بدون اینكه از عنوان استفتا و فتوا یاد شده باشد. گروه سوم: روایاتی كه از پرسش راوی به عنوان استفتا یاد نموده است. گروه چهارم: روایاتی كه از بیان حكم توسط امام علیه السلام  به عنوان فتوا یاد نموده است. گروه پنجم: روایاتی كه شامل پرسش و پاسخ امام علیه السلام است و از پرسش به عنوان استفتا و از پاسخ به عنوان فتوا یاد شده است.

۵- نتیجه‌ی این روایات چنین است كه استفتا و فتوا عنوان پرسش و پاسخ درباره‌ی حكم الهی می‌باشد.

۶- تفاوت فتوا با سایر إخبارها در چند امر است: در مورد فتوا ابهام و جهل وجود دارد و فتوا بیان حكم برای عمل مردم است.

۷- فتوا دهندگانِ به حق عبارتند از: خداوند، پیامبران، ائمه علیهم السلام ، اصحاب منصوب از طرف ائمه علیهم السلام  و هر كسی كه عالم به حكم باشد.

۸- هیچ اشكالی در كاربرد فتوا برای غیر معصومین وجود ندارد.

۹- از مهمترین دلیل جواز فتوا، فتوای ائمه علیهم السلام  و دستور به فتوا می‌باشد.

۱۰- هیچ دلیلی بر حرمت فتوای غیر معصومین وجود ندارد.

۱۱- منشأ بطلان فتوا، ناآگاهی و یا رأی است، به عبارت دیگر خصوصیت شخص اثری در بطلان ندارد. بلكه فتوای به حق، بیان حكم از روی علم و حجت و بینات است و هیچ امری به جز علم در آن اخذ نشده است.

۱۲- همچنین از برخی از تعابیری كه در فتوای به رأی گذشت مانند: «مَنْ أَفتی النَّاسَ بِرَأْیهِ فَقَدْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لا یعْلَمُ» (كسی كه به رأی [خود] طاعت خدا كند برای همیشه در [باطل] فرو می‌رود) روشن گردید كه حرمت فتوای به رأی نیز از جهت منتهی شدن به غیر علم است و الا اگر كسی به مقتضای «آخذ برأیكم» (در زیارت جامعه می‌خوانیم: ای آل محمد من رأی و نظر شما را می‌گیرم.) رأیی را از ائمه علیهم السلام  اخذ نماید و بر اساس آن فتوا دهد فتوایش فتوای به حق می‌باشد.

۱۳- در كاربرد لغوی فتوا در مورد غیر معصومین محذوری وجود ندارد، همچنین در صورتی كه فتوا به علم باشد نیز منع شرعی وجود ندارد.

۱۴- تنها شرط فتوا این است كه باید فتوا به علم باشد.

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۵/۰۹/۲۵-۱۵:۱۱:۱۸
سلام
بحث در مورد فتوای فقها است نه فتوای امام
پاسخ‌ها
  • نظر شما