مائده آسمانی کتاب الله (ثقل اکبر)
در منابع اسلام کامل، یعنی آیات و روایات، رد (ارجاع) به خدا و رسول و مستنبطینِ از قرآن و فقهای عارف به احكام به چشم میخورد.
به این آیات توجه كنید:
ای كسانی كه ایمان آوردهاید فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را، پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خداوند و رسول ارجاع دهید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، این بهتر و نیکفرجامتر است.[1]
و هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك بر آنان آید آن را پخش مینمایند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع میدادند، قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج مینمایند آن امر را میدانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود هر آینه همهی شما مگر اندكی پیروی شیطان میكردید.[2]
در این بخش از نوشتار بایسته است از چگونگی مراجعه به خداوند سخن گوییم.
ذات اقدس الهی، نه جسم است كه مراجعه به او برای خاكیان امكان داشته باشد، و نه هر كسی شایستگی ارتباط مستقیم با او را دارد، تا مراجعهی بیواسطه به او ممكن باشد؛ از این رو، ارتباط با او، با وساطت انسانهایی است كه لیاقت سفارتش را دارا میباشند و آنان انبیای الهی علیهمالسلام هستند.
اینك كه آخرین سفیر او نیز جهان را ترك كرده، تنها راه ارتباط و مراجعهی به او كتاب اوست؛ بنا بر این مرجعیت خداوند با رجوع به قرآن عملی میگردد.
با روشن شدن اساس مرجعیت قرآن، این پرسش مطرح است كه مرجعیت قرآن چگونه است؟
چند احتمال در چگونگی مرجعیت قرآن طرح شده است كه توجه شما را به آن جلب مینماییم.
- احتمال اول: مرجعیت قرآن كاملا مستقل است و هیچ كسی (نه امام و نه غیر امام) در آن نقش ندارد.
این همان منطق «حسبنا كتاب الله» (قرآن برای ما كافی است و نیازی به وصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نداریم)، میباشد كه ابتكار خلیفهی دوم برای قطع درخت امامت است. بر اساس این منطق، قرآن به تنهایی و مستقیما حلّال تمامی اختلافات و رافع همهی تحیرهاست.
- احتمال دوم: نقش امام در مرجعیت قرآن نقش معلمی است كه تنها راه را كوتاه مینماید، ولی نبود او، به معنی مسدود شدن راه نیست.
بر این اساس نیز مرجعیت قرآن، مستقل و مستقیم است؛ اما با مراجعهی به امام، سهولت كار بیشتر میگردد.
- احتمال سوم: نقش امام در مرجعیت قرآن، نقش مفسِّری است كه بدون او، قرآن برای دیگران نه مفهوم است و نه حجت.
بر اساس این احتمال هرگز برای قرآن مرجعیت مستقل و مستقیمی متصور نیست.
- احتمال چهارم: نقش امام در مرجعیت قرآن نقش مفسِّر مكمِّلی است كه در موارد محدودی (محكمات قرآن) كوتاه كنندهی راه است و در موارد بسیاری (متشابهات قرآن و بطون) مفسِّری و مبیّنی است كه دیگران بدون او راه به جایی نخواهند برد.
بر اساس احتمال اول و دوم، مرجعیت قرآن مستقل میباشد؛
اما تنها با توجه به یك آیهی «الم» از سورهی بقره، بدیهی میگردد كه استقلال كاملی در مرجعیت قرآن متصور نیست، خود قرآن نیز میفرماید:
اوست خدایی كه كتاب را بر تو فرو فرستاد، پارهای از آن آیات محكم است. آنها اساس كتابند و (پارهای) دیگر آیات متشابه است.
پس اما كسانی كه در دلهایشان انحراف وجود دارد برای فتنه جویی و طلب تأویل آن (به دلخواه خود) از آیات متشابه از قرآن پیروی میكنند.
و (حال آن كه) تأویل آیات متشابه را جز خدا و ریشهداران در علم کسی نمیدانند آنان میگویند به قرآن ایمان آوردهایم همهی آن از نزد پروردگار ماست و جز صاحبان خرد كسی متذكر نمیگردد.[3]
همین آیه، ریشهی تفاوت میان «قرآن» و «فرقان» در روایات میباشد. توجه كنید:
كسی از امام صادق علیهالسلام از قرآن و فرقان پرسید كه آیا این دو، دو چیز هستند یا یك چیز؟ امام علیهالسلام فرمودند: به تمام كتاب، قرآن گفته میشود، ولی فرقان آیات محكم قرآن است كه عمل به آن واجب است.[4]
عبدالله بن سنان میگوید از امام صادق علیهالسلام از قرآن و فرقان پرسیدم، امام علیهالسلام فرمودند قرآن، تمامی كتاب است و خبرهایی كه (در آینده واقع) خواهد شد، و فرقان آیات محكم قرآن است كه به آن عمل میشود و هر محكمی فرقان است.[5]
پیش از این اشارهای شد به فلسفهی وجود متشابه در قرآن، خصوصا روایت معلی بن خنیس كه در بخشی از آن چنین گذشت:
همانا خداوند قرآن را به این جهت معما گونه نازل كرده است كه مردم برای فهم آن نیازمند ابواب خدا و راه او باشند و خدا را (با پذیرفتن سرسپردگی نسبت به ابواب الهی) عبادت كنند و در گفتهی خدا به فرمانبرداری از نگهدارندگان قرآن و گویندگان از امر خدا مراجعه نمایند و بدین جهت قران را معما گونه نازل فرمود كه هر آنچه مردم بدان نیازمند هستند از نگهدارندگان قرآن استنباط نمایند و نه از نفس خود.
با تأمل در این نكته كه روی سخن قرآن، خصوصا در آغاز بعثت، با كفار بوده است، در مییابیم كه احتمال سوم ـیعنی مفهوم نبودن و حجیت نبودن قرآن بدون بیان امامـ نیز نادرست است.[6]
بطلان احتمالات سه گانه، به ضمیمهی تقابل بین ارجاع به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اولوا الامر علیهمالسلام در آیات اشاره شده و سایر ادله، احتمال چهارم را برهانی میكند. بنا بر این مرجعیت قرآن كه همان مرجعیت خداوند است به شكل محدودی قابل انكار نیست.
اینك باید دید مرجعیت خداوند چگونه است، به این روایت توجه نمایید:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در عهد مالك اشتر میفرمایند:… و خداوند برای گروهی كه راهنمایی آنان را دوست داشته است چنین گفته است: ای كسانی كه ایمان آوردهاید فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را، پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خداوند و رسول ارجاع دهید اگر به خداوند و روز واپسین ایمان دارید این بهتر و نیکفرجامتر است.
و نیز خداوند فرموده است: و (هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك برایشان آید آن را پخش مینمایند ) اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع میدادند قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج مینمایند آن امر را میدانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، بیگمان همهی شما مگر اندكی پیروی شیطان میكردید.
پس ارجاع به خدا، گرفتن آیات محكم قرآن است، و ارجاع به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گرفتن سنت مورد اتفاق پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و ماییم اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله كه محكم از قرآن را استنباط میكنیم و ماییم اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله كه آیات متشابه از قرآن را تشخیص میدهیم و ناسخ را از منسوخ میشناسیم.[7]
با تأمل در این روایت درمییابیم كه مراجعه به خداوند، رد الی اللهـ، گرفتن محكمات قرآن است، بنا بر این از نظر عملی، قرآن به دو بخش محكمات و غیر محكمات تقسیم میشود كه مرجعیت مستقیم خداوند برای امت، در محدودهی محكمات آن میباشد.
بحث محكم و متشابه قرآن بحثی پر دامنه است كه در این مختصر نمیگنجد، اما چارهای از اشارهای اجمالی به آن نیست. به برخی از امتیازات محكم از متشابه توجه كنید:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیثی چنین فرمودهاند:… آیات محكم قرآن عبارت است از آیاتی كه مقصودِ از آن در (خود عبارات) نازل شدهی قرآن (به وضوح) وجود دارد، مانند این گفتهی خداوند كه: ای كسانی كه ایمان آوردهاید هنگامی كه به سوی نماز حركت كردید صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید و بر قسمتی از سر و بر پاهایتان تا برآمدگی آن مسح نمایید. این آیه از آیات محكم است كه مقصود از آن در (خود عبارات) نازل شده بیان شده است (دیگر) معنای آن به بیشتر از آن چه نازل شده است نیاز ندارد…[8]
امیرالمؤمنین علیهالسلام در بخشی از بیان آیات محكم از قرآن فرمودهاند:… از آیات محكم، گفتهی خداوند عز و جل است كه: مردار و خون و گوشت خوك و آنچه برای غیر خدا كشته شده است بر شما حرام شده است. پس مقصودِ از آن در (خود عبارات) نازل شدهی قرآن (به وضوح) وجود دارد.
و همچنین از آیات محكم، این گفتهی خداست كه (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمههایتان و خالههایتان… بر شما حرام شده است.
پس تمام اینها آیات محكمی است كه چیزی آن را نسخ نكرده است و به یقین (انتقال و) فهم مقصود از آن به وسیلهی (خود عبارات) نازل شدهی قرآن، بینیاز (از هر چیز دیگری) است.
و هر چه بر همین منوال باشد چنین است.[9]
از دو حدیث گذشته استفاده میشود كه:
- مقصودِ از آیات محكم قرآن، در عبارت قرآن آشكارا بیان شده است؛ پس برای درك مقصود از آیات محكم قرآن، به چیز دیگری نیاز نیست؛ در نتیجه توقف در عمل به این گونه آیات، روا نیست.
بر آستان عترت (ثقل اصغر)
قرآن «تِبْیاناً لِكُلِّ شَیءٍ» (بیانگر همه چیزهاست) و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز دین كامل و تام را ابلاغ نموده است.
با این همه باز هم به اهل بیت تکلیف و واجب الهی است به این حدیث توجه کنید:
عبد الله بن جندب از امام رضا علیهالسلام در حدیثی چنین نقل نموده است، امام علیهالسلام فرمودند به راستی كه اینان گروهی هستند كه شیطان برای آنان عارض شده است و به شبهه مغرورشان كرده است و امر دینشان را بر آن مشتبه نموده است و اینان هدایت را از نفس خود جویا شدند پس (به شبهه افتادند و گفتند) چرا چنین شد و كی چنان میشود و چگونه چنین است؟ پس نابودی از همان جایی كه آنها تصور میكردند امنیت دارد بر آن وارد شد و این امر به خاطر آنچه خود به دست آوردهاند بر آنان وارد شده است و پروردگار تو به بندگانش ظلم نمیكند، این امر (جویا شدن هدایت از نفس خود) نه برای آنان سزاوار بود و نه بر آن تكلیف شده بودند بلكه واجب و لازم بر آنان از این امور، توقف هنگام تحیر و ارجاع آنچه نمیدانند به دانای آن و مستنبط و استخراج كنندهی آن است؛ چرا كه خداوند در قرآن میفرماید و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع میدادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج مینمایند آن امر را میدانستند مقصود از این كسان آل محمد است و آنان هستند كه قرآن را استنباط میكنند و حلال و حرام را میشناسند و آنان هستند حجت خدا بر خلق او.[10]
چرا با این که قران تبیانا لکل شیء است مراجعه به اهل بیت واجب است؟
پیش از این روشن شد که مرجعیت خداوند، عملا در حد عمل به محكمات قرآن است. در این مطلب تردیدی وجود ندارد. همچنین با برخی از ضوابط شناخت محكمات قرآن نیز آشنا شدیم.
اینك باید متشابهات قرآن را بشناسیم. پیش از هر چیز با یك پرسش مهم روبرو هستیم كه:
آیا مرز ثابت و تغییر ناپذیری میان محكمات قرآن و متشابهات آن وجود دارد؟ یا این كه متشابهات قرآن نسبی است و نه ثابت؟ به این معنی كه ممكن است یك آیه برای كسی متشابه باشد، ولی برای عالم به آن محكم باشد؟
ممكن است برخی از روایات مبنای دوم را تأیید نماید؛ چرا كه در حدیث آمده است:
از امام صادق علیهالسلام از (تعریف) محكم و متشابه سؤال شد، حضرت فرمودند: آیهی محكم از قرآن چیزی است كه (كاملا واضح است از این رو) بدان عمل میكنیم، ولی آیات متشابه آیاتی است كه بر كسانی كه به آن جاهل هستند مشتبه میباشد.[11]
از سوی دیگر چیزی بر امام علیهالسلام پوشیده نیست؛ چرا كه:
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هنگام شمردن شرطها و پیمانهای اسلام فرمود:… توقف هنگام برخورد با شبهه، و رد شبهه به امام علیهالسلام؛ چرا كه نزد امام علیهالسلام هیچ شبههای وجود ندارد.[12]
پس میتوان نتیجه گرفت كه برای ائمه علیهمالسلام در قرآن هیچ آیهی متشابهی وجود ندارد؛ بنا بر این متشابهات قرآن امری نسبی است و نه ثابت.
از این رو میتوان گفت كسی كه رو به درگاه اهل بیت علیهمالسلام نماید و بر سفرهی احسان علمی آنان نشیند و از آموزش و تذكرات ائمه علیهمالسلام بهره گیرد، روز به روز از دائرهی متشابهاتش كاسته میشود و بر دائرهی محكمات او افزوده خواهد شد.
كار انبیا و اولیایشان نیز علاوه بر تربیت و آموزش و تذكر انسانها، تقویت و تعالی عقول آنهاست.
به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان تلاوت کند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشكارى بودند.[13]
پس خداوند پیامبرانش را در میان آنان برانگیخت و انبیائش را یكی پس از دیگری به سوی آنان فرستاد تا از آنان بخواهد كه پیمان فطرتش را (كه در عالم ذرّ از آنان گرفته) ادا نمایند و نعمت فراموش شدهی او را یاد آوری كنند و با تبلیغ، حجتها را بر آنان بیان كنند و گنجینههای عقلهای آنان را شكوفا نمایند و نشانههای قدرت او را نشان دهند…[14]
آدمی با برنامههای علمی و عملی اولیا الهی، به قلههایی از معرفت دست مییابد كه هرگز پیش از آن متصور نبوده است. از این رو به یاری اهل قرآن، كلید متشابهات نیز گشوده میگردد و انسان به همان اندازه از اقیانوس بیكران قرآن سیراب میگردد.
طرح یك نمونه از تبدیل متشابه به محكم، درك مطلب را آسانتر میكند. توجه کنید:
بحث عصمت انبیاء علیهمالسلام بحثی است اساسی و عمیق كه لغزشگاه بسیاری از بزرگان علم شده است. پارهای از آیات قرآن نیز در این مقوله متشابه مینماید، از جمله جریان حضرت یوسف علیهالسلام كه خداوند میفرماید:
و البته كه (زلیخا) آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا، اگر برهان پروردگارش را نمیدید، چنین (كردیم) تا این كه بدی و زشت كاری را از او باز گردانیدیم به راستی كه او از بندگان خالص ماست.[15]
جملهی «هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» (زلیخا آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا)، برای برخی مشكل ساز شده است؛ چرا كه مفعول هر دو فعل حذف شده است و در نگاه ابتدایی سیاق هم اقتضا میكند كه مفعول هر دو فعل یكی باشد. ولی لازمهی این امر نسبت ناروا به پیامبر خداست.
این مشكل به ضمیمهی عدم مراجعه به اهل قرآن، موجب شده است كه توهمات نامناسبی نسبت به بندهی خالص خدا، یوسف پیامبر علیهالسلام، بروز نماید كه ذكر برخی از آنان شرم آور است. فضای تقیه و یا خیانت دشمنان پنهان اهل بیت علیهمالسلام موجب شده است كه برخی از این توهمات در روایات شیعه نیز دیده شود.
اما یك سخن معجزهآسا از حضرت رضا روحی له الفداه، نه تنها تمامی توهمات را بر باد میدهد كه توهم متشابه بودن این آیه را نیز از بین میبرد. توجه كنید:
اما گفتهی خداوند عز و جل در مورد یوسف كه «و البته كه (زلیخا) آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا» پس (مقصود این است كه) زلیخا قصد گناه كرد و یوسف تصمیم گرفت اگر زلیخا او را اجبار كرد به دلیل شدت ناراحتی از این خواستهی او، زلیخا را بكشد، پس خداوند (با نشان دادن برهان)، كشتن و نسبت زشت كاری را از او باز گردانید همچنان كه فرموده است چنین (كردیم) تا این كه بدی یعنی كشتن و زشت كاری یعنی اتهام زنا را از او باز گردانیدیم…[16]
در این سخن طلایی امام رضا علیهالسلام، علاوه بر بیان این كه یوسف تصمیم به قتل زلیخا گرفته بود و نه كار ناشایست، به منشأ این تصمیم نیز اشاره شده است و آن عظمت گناهی است كه زلیخا از یوسف خواسته بود. این مطلب كاملا متناسب با مقام نبوت است، نه آن تصوراتی كه حتی شاگرد بزازی مثل ابن سیرین از آن امتناع كرده است.[17]
اما مهم دنبالهی حدیث است كه حضرت بر این امر این چنین استدلال میکند:
نتیجه و هدفی كه با دیدن «برهان رب» برای یوسف مترتب شد (لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ) دو امر است: یكی برگرداندن بدی و دیگری برگرداندن فحشا از یوسف است (كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء).
این در حالی است که اگر آن چنان باشد كه دیگران ادعا میكنند، تنها نتیجهی «برهان رب» دور شدن یوسف از فحشاست، در این صورت توجیهی برای آوردن كلمهی «السُّوءَ» (بدی) درك نمیگردد.
ولی اگر مقصود یوسف، كشتن زلیخا باشد، به همان علتی كه در روایت آمده است، نتیجهی دیدن «برهان رب» دو امر میگردد؛ چرا كه اگر یوسف از شدت غیرت الهی و عصمت نبوی، دست به كشتن زلیخا میزد، جریان طبیعی این گونه مسایل، یوسف را هدف دو تیر تهمت قرار میداد: یكی این كه نعوذ بالله ابتدا یوسف دست به خیانت زده و دوم این كه برای حذف مظلوم از صحنه، دست به قتل او نیز زده است. اینجاست كه با دیدن «برهان رب» و انصراف از قتل زلیخا، از دو امر نجات یافت: یكی سوء كه همان اتهام قتل باشد و دیگر فحشا كه همان اتهام زناست.
آخر آیه نیز با این امر سازگاری تمام دارد؛ چرا كه خداوند میفرماید: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (به راستی كه او از بندگان خالص ماست)، این تعبیر با خیانت پیشهای كه تنها به توفیق خاص الهی، دست از گناه به این عظمت كشیده باشد، سازگاری ندارد.
با این بیان امام رضا علیهالسلام هیچ تردیدی در معنی آیه باقی نمیماند و متشابه بودن این آیه منتفی شده و صد در صد در آیات محكم قرآن جای خواهد گرفت.
این مطلب نمونهای از این قانون کلی است كه متشابه بودن امری نسبی است و مطابق بیان امام علیهالسلام که پیش از این گذشت[18]، تنها برای جاهل به آن متشابه است، اما با عالم شدن به آن، چه به عطای علم خاص الهی، همچنان كه در ائمه علیهمالسلام چنین است، و چه با بیان ائمه علیهمالسلام برای ما، متشابه بودن آن برطرف شده و محكم میگردد.
بر این اساس است كه ادامهی حدیث سفارش امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر، جلوهای دیگر میكند، توجه كنید:
و ماییم اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله كه محكم از قرآن را استنباط میكنیم و ماییم اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله كه آیات متشابه از قرآن را تشخیص میدهیم و ناسخ را از منسوخ میشناسیم.
نتیجهی مهمی كه از این حدیث گرفته میشود این است كه علاوه بر آیاتی كه برای همگان از محكمات قرآن است،[19] با استنباط ائمه علیهمالسلام نیز محكمات بیشتری از قرآن را خواهیم شناخت.
اگر از احتمال نسبی بودن متشابهات قرآن صرف نظر نماییم، در استنباط ائمه علیهمالسلام از متشابهات قرآن هیچ تردیدی وجود ندارد كه یك نمونهی آن در حدیث بعدی خواهد آمد.
مرجعیت خداوند، با گرفتن و عمل کردن به آیات محكم قرآن عملی میگردد و مرجعیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز با گرفتن سنت قطعی آن حضرت.
حال اگر در شناخت محكمات قرآن و سنت مورد اتفاق پیامبر صلیاللهعلیهوآله درماندیم چاره چیست؟
اگر به حوادثی دچار شدیم كه در محكمات قرآن و سنتهای مورد اتفاق پیامبر صلیاللهعلیهوآله اثری از آن نیافتیم چه باید كرد؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:… سپس خداوند فرمانبرداری از والیان امرش ـكه برپادارندهی دین او هستندـ بر امت واجب نمود، همچنان كه فرمانبرداری از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را واجب كرده بود؛ پس (در این باره) فرمود فرمان برید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را.
سپس جایگاه (و نشانهی) والیان امرش را كه دانایان به تأویل آیات كتاب او هستند، این گونه بیان نمود، پس (در این باره) خداوند عز و جل فرمود: و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع میدادند، قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج مینمایند آن امر را میدانستند.
و این در حالی است كه همهی مردم به استثنای اهل بیت علیهمالسلام از شناخت تأویل (آیات قرآن) ناتوان هستند (پس نشانهی اولوا الامر تنها در ائمه علیهمالسلام وجود دارد) چرا كه آنان ریشه در علم الهی دارند و بر تأویل قرآن (از هر خطا و ناتوانی) مأمون هستند (از این رو) خداوند تعالی فرموده است: و تأویل آیات متشابه قرآن را كسی جز خدا و ریشهداران در علم نمیداند… و فرموده است: بلكه (قرآن) آیات روشنی است كه در سینهی كسانی است كه علم (الهی) داده شدهاند…[20]
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این حدیث میفرماید خداوند والیان امر امت را، با ویژگی استنباط معرفی میكند و خود حضرت این ویژگی را به مقام راسخون در علم گره میزنند. بنا بر این میتوان گفت یكی از رازهای مگوی مرجعیت ائمه علیهمالسلام در لابلای صدها عنوان و هزاران حدیث به ظاهر متفاوت مقام راسخون در علم آنان است كه با شاه كلید استنباط ویژه از قرآن رقم میخورد.
بنا بر این هر گاه با معضلهای از اختلاف یا تحیر برخوردیم كه نه در آیات محكم قرآن از آن خبری بود و نه در سنت قطعی پیابر صلیاللهعلیهوآله از آن اثری، شاه كلید این معضله همان ویژگی «استنباط» و مقام اولو الامری ائمه علیهمالسلام است كه در آیهی 83 سورهی نساء آمده است.
این آیهی شریف علاوه بر بیان جایگاه حل اختلاف و نزاع برای اولو الامر علیهمالسلام، به آن ویژگی كه آنان را قادر بر حل اختلاف و فیصلهی نزاع ساخته اشاره میكند و آن استنباط امور پوشیده و علوم مخفی قرآن است؛ چرا كه تنها آنان هستند كه به تمامی گنجینههای نورانی قرآن دسترسی دارند.
و از آنجایی كه حقایق قرآن بر همگان آشكار نیست، باید اینان با «استنباط» و استخراج آن، سفرهی الهی را برای دیگران نیز بگسترانند و سایرین را نیز از آن بهرمند گردانند.
نتیجه این گردید كه به صراحت قرآن، معصومین علیهمالسلام پس از قرآن و پیامبر صلیاللهعلیهوآله مراجع صالح الهی هستند كه خداوند برای حل اختلافات و رفع تحیرها و نادانیها تعیین فرموده است، چه این فیصلهی اختلاف و رفع جهالت، با تعلیم و توجه دادن به محكمات قرآن و سنتهای مورد اتفاق پیامبر صلیاللهعلیهوآله تحقق یابد و چه از راه «استنباط» و استخراج حوادث و نیازهای قدیم و جدید بشر از درون قرآن.
آری مرجعیت ائمه علیهمالسلام درمان دردهای جهالت و تحیر و اختلاف ماست، میوه این ردّ و ارجاع نیز سه گونه است:
- آموزش و تذكر به محكمات قرآن؛
- آموزش و تذكر به سنتهای قطعی؛
- «استنباط» حقایق پوشیدهی دین و عرضهی آن به دیگران؛
بحث استنباط از اساسیترین مباحث است كه بایسته است در مجالی دیگر از دو منظر وحی و خرد مورد تأمل قرار گیرد.
[1]ـ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا. نساء آیهی 59
[2]ـ وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الامْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا. نساء آیهی 83
[3]ـ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ. آل عمران آیهی 7.
[4]ـ عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام عَنِ الْقُرْآنِ وَ الْفُرْقَانِ أَ هُمَا شَیئَانِ أَوْ شَیءٌ وَاحِدٌ فَقَالَ علیهالسلام الْقُرْآنُ جُمْلَةُ الْكِتَابِ وَ الْفُرْقَانُ الْمُحْكَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلِ بِهِ. الكافی/ج2/ص630/ح11
[5]ـ عن عبد الله بن سنان قال سألت أبا عبد الله علیهالسلام عن القرآن و الفرقان، قال القرآن جملة الكتاب و أخبار ما یكون، و الفرقان المحكم الذی یعمل به، و كل محكم فهو فرقان. تفسیرالعیاشی/ج1/ص9/ح2
[6]ـ بحث حجیت قرآن بحثی پردامنه است که در این نوشتار تنها با اشارهای کوتاه از گذشتیم؛ ولی مستندات حجیت قرآن و نیز محدوده آن در این نوشتار نمیگنجد. البته با تأمل در ادامه همین نوشتار نیز برخی دیگر از براهین حجیت قرآن روشن میشود.
[7]ـ هذا ما أمر به عبد الله علی امیرالمؤمنین علیهالسلام مالك بن حارث الاشتر فی عهده الیه حین ولاه المصر… و قد قال الله لقوم أحب إرشادهم یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا و قال وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا فالرد إلی الله الاخذ بمحكم كتابه و الرد إلی الرسول الاخذ بسنته الجامعة غیر المتفرقة و نحن أهل رسول الله الذین نستنبط المحكم من كتابه و نمیز المتشابه منه و نعرف الناسخ مما نسخ الله و وضع إصره… بحارالانوار/ج74/ص251/ب10/ح1 عهد أمیر المؤمنین علیهالسلام إلی الاشتر
[8]ـ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام فِی حَدِیثٍ قَالَ وَ الْمُحْكَمُ مِنَ الْقُرْآنِ مِمَّا تَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ مِثْلُ قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَیدِیكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَینِ وَ هَذَا مِنَ الْمُحْكَمِ الَّذِی تَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ لَا یحْتَاجُ تَأْوِیلُهُ إِلَى أَكْثَرَ مِنَ التَّنْزِیلِ ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا حُدُودُ الْوُضُوءِ فَغَسْلُ الْوَجْهِ وَ الْیدَینِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَینِ وَ مَا یتَعَلَّقُ بِهَا وَ یتَّصِلُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ عَرَفَهَا وَ قَدَرَ عَلَى فِعْلِهَا. وسائلالشیعة/ج1/ص399/ب15/ح1042
[9]ـ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام فِی بَیانِ الْمُحْكَمِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ فَتَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ إِلَى آخِرِ الْآیةِ فَهَذَا كُلُّهُ مُحْكَمٌ لَمْ ینْسَخْهُ شَیءٌ قَدِ اسْتُغْنِی بِتَنْزِیلِهِ عَنْ تَأْوِیلِهِ وَ كُلُّ مَا یجْرِی هَذَا الْمَجْرَى وسائلالشیعة /ج20/ص411/ب1/ح25954
[10]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنِ الرِّضَا علیهالسلام فِی حَدِیثٍ قَالَ إِنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ سَنَحَ لَهُمْ شَیطَانٌ اغْتَرَّهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ لَبَّسَ عَلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ وَ أَرَادُوا الْهُدَی مِنْ تِلْقَاءِ أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا لِمَ وَ مَتَی وَ كَیفَ فَأَتَاهُمُ الْهُلْكُ مِنْ مَأْمَنِ احْتِیاطِهِمْ وَ ذَلِكَ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَمْ یكُنْ ذَلِكَ لَهُمْ وَ لا عَلَیهِمْ بَلْ كَانَ الْفَرْضُ عَلَیهِمْ وَ الْوَاجِبُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْوُقُوفَ عِنْدَ التَّحَیرِ وَ ردّ مَا جَهِلُوهُ مِنْ ذَلِكَ إِلَی عَالِمِهِ وَ مُسْتَنْبِطِهِ لانَّ اللَّهَ یقُولُ فِی كِتَابِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ یعْنِی آلَ مُحَمَّدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَ مِنْهُمُ الْقُرْآنَ وَ یعْرِفُونَ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وسائلالشیعة/ج27/ص171/ب12/ح33519 بحارالانوار /ج23/ص295/ب17/ح36 تفسیرالعیاشی/ج1/ص260/ح206
[11]ـ سئل أبو عبد الله علیهالسلام عن المحكم و المتشابه قال المحكم ما نعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله بحارالأنوار/ج89/ص382/ب127/ح15 و ص383 /ح22
[12]ـ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِG قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله عِنْدَ عَدِّ شُرُوطِ الْإِسْلَامِ وَ عُهُودِهِ وَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ الرَّدُّ إِلَى الْإِمَامِ فَإِنَّهُ لَا شُبْهَةَ عِنْدَهُ مستدركالوسائل /ج17 /ص322 /ب12 /ح21473- 2 همچنین مراجعه شود به: بحارالأنوار /ج2/ ص260 /ب31/ح12
[13]ـ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ آل عمران آیهی 164
[14]ـ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة… نهجالبلاغة/ص43 /خطبهی1 همچنین مراجعه شود به: بحارالأنوار/ج11/ص60/ب1/ح70
[15]ـ و َلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ و َهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ سورة یوسف آیهی 24
[16]ـ و أما قوله عز و جل فی یوسف وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها فإنها همت بالمعصیة و هم یوسف بقتلها إن أجبرته لعظم ما داخله فصرف الله عنه قتلها و الفاحشة و هو قوله كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ یعنی القتل وَ الْفَحْشاءَ یعنی الزنا… بحارالأنوار/ج11/ص72/ب4 همچنین مراجعه شود به: الأمالیللصدوق/ص90/المجلس العشرون، عیونأخبارالرضا(ع)/ج1/ص191/ب14 و قصصالأنبیاءللجزائری/ص11 و 193
[17]ـ نقل میشود ابن سیرین در جوانی شاگرد بزاز بوده است، زنی فریفتهی او شد، با خرید مقدار زیادی پارچه از استاد او خواست تا ابنسیرین در رساندن پارچهها به منزل زن را یاری دهد، ولی هنگامی كه ابن سیرین وارد خانهی او شد در را بسته و با تهدید اینسیرن به اتهام، از او تقاضای نامشروع كرد، چون ابن سیرین از یك سو دین خود را در خطر دید و از سوی دیگر در معرض اتهام قرار گرفت و راهی برای فرار نداشت، به ظاهر تسلیم شد اما به بهانهی قضای حاجت به دستشویی رفته و خود را به نجاست آلوده كرد، هنگامی كه زن او را به این شكل دید متنفر شد و او را از خانه بیرون كرد. خداوند به خاطر این عفتورزی، علم تعبیر خواب را به ابن سیرین الهام نمود.
[18]ـ سئل أبو عبد الله علیهالسلام عن المحكم و المتشابه قال المحكم ما نعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله بحارالأنوار/ج89/ص382/ب127/ح15 و ص383 /ح22
[19]ـ همچنان كه پیش از این پارهای از احادیث در این راستا را آوردیم
[20]ـ عن أمیر المؤمنین علیهالسلام قال و أما الإیمان و الكفر …ثم فرض على الأمة طاعة ولاة أمره القوام بدینه كما فرض علیهم طاعة رسول الله6 فقال أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ ثم بین محل ولاة أمره من أهل العلم بتأویل كتابه فقال عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و عجز كل أحد من الناس عن معرفة تأویل كتابه غیرهم لأنهم هم الراسخون فی العلم المأمونون على تأویل التنزیل قال الله تعالى وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ إلى آخر الآیة و قال سبحانه بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ… بحارالأنوار/ج66/ص79/ح29
مائده آسمانی کتاب الله (ثقل اکبر)
در منابع اسلام کامل، یعنی آیات و روایات، رد (ارجاع) به خدا و رسول و مستنبطینِ از قرآن و فقهای عارف به احكام به چشم میخورد.
به این آیات توجه كنید:
ای كسانی كه ایمان آوردهاید فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را، پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خداوند و رسول ارجاع دهید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، این بهتر و نیکفرجامتر است.[1]
و هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك بر آنان آید آن را پخش مینمایند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع میدادند، قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج مینمایند آن امر را میدانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود هر آینه همهی شما مگر اندكی پیروی شیطان میكردید.[2]
در این بخش از نوشتار بایسته است از چگونگی مراجعه به خداوند سخن گوییم.
ذات اقدس الهی، نه جسم است كه مراجعه به او برای خاكیان امكان داشته باشد، و نه هر كسی شایستگی ارتباط مستقیم با او را دارد، تا مراجعهی بیواسطه به او ممكن باشد؛ از این رو، ارتباط با او، با وساطت انسانهایی است كه لیاقت سفارتش را دارا میباشند و آنان انبیای الهی علیهمالسلام هستند.
اینك كه آخرین سفیر او نیز جهان را ترك كرده، تنها راه ارتباط و مراجعهی به او كتاب...