×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

جایگاه رفیع روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۴:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۱:۲
    • کد مطلب:1293
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 23326

شناخت جایگاه رفیع روایات به مباحث مهمی گره خورده است که طرح آنها مجال دیگری می‌طلبد.

اما به اختصار به چند سرفصل با توضیحاتی اندک بسنده می‌شود.

ارکان دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۴:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9727
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1242

مسلما تمامی اجزاء دین در یک مرتبت نیستند. بعضی از آنها از اهمیت مضاعف برخوردارند.

برای شناخت جایگاه روایات بایسته است نگاهی بسییار اجمالی به ارکان دین داشته باشیم.

خرد کلید انسانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۴:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9728
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1150

«امتیاز انسان» از سایر موجودات به «خردمندی» اوست و «لازمه‌ی خردمندی»اش، «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی نیز گوهر «شناخت» و معرفت است.

از این رو انسانی که خرد سکان‌دار اراده‌اش نباشد، تنها صورتی از انسانیت را داراست. به این حقیقت مهم در منابع وحی این چنین اشاره رفته است که:

اساس انسانیت، خرد است. (امام صادق علیه السلام: دعامة الانسان العقل).

اگر عقلانیت، اصل «‌انسانیت» است، جدایی از عقلانیت به هر شکلی، جدایی و بیگانگی با انسانیت است. حقیقت این بیگانگی بر باد دادن ناموس انسانیت است.

لذا می‌توان گفت انسانیت انسان با خرد کلید می‌خورد و بس.

کاستی خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۵:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9729
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1114

با این همه انکار محدودیت کمَی خرد در افراد، چونان انکار خورشید است.

محدودیت کیفی نیز، به معنی وجود اموری فراعقلی نیز با اندک تأملی آشکار می‌گردد. آیا می‌توان با شمع خرد سراغ خورشید را گرفت؟! هرگز!

محدودیت کمی و کیفی خرد، ریشه کاستی در معرفت و شناخت است و حاصل این کاستی نیز استحاله تحقق کمال انسانی و غایت آدمیت است.

اینجاست که نیاز خرد به وحی متولد می‌گردد و دست نیاز عقلانی به سوی آسمان وحی دراز می‌شود.

همین امر اساس عدم کفایت خرد در تکامل انسانی و نیازمندی او به وحی است. پس خرد شرط لازم کمال انسانیت است و نه شرط کافی.

هنگامی که خرد دست در دست وحی بگذارد، کاستی خرد جبران و تکامل بی پایان انسان ممکن می‌گردد.

سر سپردگی عقلانی به وحی، در مسیر کمال انسانی، توقیفیت دین را رقم می‌زند.

خرد کلید دیانت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۶:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9730
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1109

در اهمیت جایگاه خرد در دین همین بس که کلید خوردن اصل دستگاه دین با تعقل در آیات الهی و معجزات پیام‌آوران او صورت می‌پذیرد؛ از این رو حذف خرد و یا کم رنگ کردن آن به معنی بسته ماندن دستگاه دین خواهد بود.

پس از گشوده شدن دستگاه دین نیز درک و شناخت محتوای دین در گرو خردمندی است و انسانِ بدون خرد در دستگاه دین هم چون تشنه‌ای در آب می‌ماند که دهان او را بسته‌اند و امکان نوشیدن از او گرفته‌اند.

علاوه بر این در مرحله سوم نیز هدف آموزگاران الهی، پرورش خرد خردمندان است، تا با مرتفع ساختن قصور خرد، تنها آدمی به ایمان به مطالب فراعقلی او (و نه فراعقلی مطلق) بسنده نکنند، بلکه با تقویت و تعالی خرد، پای انسان را بر سر سفره شناخت بیشتر و بیشتر بگشاید. از این رو شاید بتوان گفت مهمترین هنر انبیا اثاره‌ی دفائن عقول است.

لذا نقش فوق العاده خرد، علاوه بر کلید خوردن انسانیت انسان، امکان کلید خوردن دستگاه دین است.

حذف خرد از دین، در واقع بریدن تنها شاخه‌ای است که جوانه‌ی دین از آن سر برآورده است.

در هر صورت آن چه محیر العقول است، باروری و تکامل خرد توسط وحی است. این مهم با کشف دفائن العقول و فعال سازی تمام ظرفیت معرفتی انسان تحقق می‌یابد که غایت ارسال رسل و گسیل پیام آوران الهی است.

جان سخن در کوتاه‌ترین عبارت است از:

1ـ اساس اسلام کامل با خردورزی بنا نهاده شده و 2ـ ساختمان آن نیز با تعقل بالا رفته و همچنان 3ـ با خرد حفظ می‌شود.

مقایسه خرد و وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۶:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9731
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1107

وابستگی انسانیت به خرد و نیاز عقلانی انسان به وحی، ارتباط تنگاتنگی را میان خرد و وحی رقم می‌زند.

این ارتباط خرد و وحی ناشی از دو ویژگی است:

۱- تطابق وحی واقعی با خرد واقعی (در حوزه مشترک) ۲- سکوت خرد در حیطه اختصاصی وحی (حوزه کاستی‌های کمی و کیفی خرد)

همین دو ویژگی است که عقلانیت دین را رقم می‌زنند.

البته ناگفته پیداست که از منظر کمّی امکان هیچ مقایسه‌ای میان یافته‌های عقلانی انسان و سرمایه‌های وحیانی او نیست؛ که چرا حقارت انسانی در مقابل عظمت دستگاه تکوین، همچون قطره‌ای در اقیانوسی بی‌کرانه است.

در عظمت وحی همین بس که تنها روزنه‌ی انسان به سوی این اقیانوس بی‌کرانه، وحی است و بس.

مفسر معصوم وحی ضامن دیانت عقلانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۷:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9732
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1052

با این همه درستی برپایی دستگاه وحیانی بر اساس عقلانیت انسان، نیازمند ضمانت است.

چرا که امکان پرواز بی انتهای انسانی از سکوی عقلانیت در گرو ارتباط کامل با مبدأ وحی است.

بنا بر این وجود شخصی که ارتباط کامل با مبدأ وحی دارد، ضامن اجرایی کمال انسانی است.

در ادبیات دینی از چنین انسانی با تعبیر انسان کامل و یا خلیفة الله و یا امام یاد می‌شود.

همانی که با إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ… فریاد زده شده است.

ارکان دین عقلانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۸:۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9733
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1098

بر اساس آن چه گذشت اصول اساسیِ اسلام كامل عبارتند از:

1 و 2) عقل و وحی (إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ…)[1]

با توجه به اين که: ميراث وحي نيز كتاب و عترت است (إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ…)[2] می‌توان نتيجه گرفت که:

3) عِدلِ تفكيك ناپذير وحی، يعنی عترت، همان مفسّر معصوم وحی (كتاب) است

لذا پشتوانه‌ی فریاد عقلانیت دین، در تمامی كرانه‌های جهان، و در تمامی افقهای تاریخ، این سه ویژگی منحصر اسلام (یعنی عقل، وحی و مفسر معصوم وحی) است، ویژگی‌هایی كه در هیچ مكتب الهی و بشری دیگری جز اسلام كامل (اسلام شیعی) نمی‌توان آن را پیدا نمود.

از این رو هر حركتی كه به یكی از این محورهای بنیادین اسلام خللی وارد كند، به تخریب بنیادین ساختار اسلام منتهی می‌گردد و دفاع از عقلانیت دین را با اشكال روبرو می‌سازد.

آنچه گذشت علاوه بر این كه اهمیت و حساسیت فوق العاده‌ی این اصول را نشان می‌دهد، خطیر بودن وظیفه‌ی ما را در تبیین و دفاع از آن معین می‌كند.

البته بحث از تمامی ویژگی‌های ارکان دین آن چنان عمیق و گسترده است که نه از هر کسی ساخته است و نه در هر مجالی می‌گنجد.

با این همه نیاز به مفسر معصوم وحی را اندکی تشریح می‌کنیم. این مهم را با معنی کمال دین آغاز می‌نماییم.

 

[1]- الكافي ج1ص15

[2]- بحارالأنوار ج2ص99باب 14

تشریح نیاز به مفسر معصوم وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۵:۵۸:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9734
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1127

آن چه در ارکان دین بیان شد نشان داد که وحی ضروری‌ترین نیاز  انسانی است.

همچنین گذشت  وجود شخصی که ارتباط کامل با مبدأ وحی دارد، ضامن اجرایی کمال انسانی است.

این مهم نیازمند توضیحی بیشتر است که تقدیم می‌گردد.

معنی کمال دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۳:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9735
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1134

دین اسلام، كامل‌ترین دین و آخرین شریعت الهی است؛ به این معنی كه جامع‌ترین برنامه‌ی عملی است كه برای همه‌ی جنبه‌های حیات انسانی و تمامی نیازهای سیر تكاملی بشر، از طرف خداوند فرستاده شده است و رسول او صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز در بیان و انجام این وظیفه‌ی خطیر ، اندك كوتاهی نفرموده است.

چرا كه خداوند كتابی همچون قرآن نازل فرموده است:

و این كتاب را كه بیانگر هر چیزى است و براى تسلیم شوندگان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كردیم.[1]

و هیچ تر و خشكی نیست مگر این كه در كتاب مبین است.[2]

بی­گمان هیچ برنامه‌ی مدوّنی، بدون مجری مناسب، ضامن اجرایی ندارد.

از این رو برای تضمین اجرای درست قرآنِ صامت، به دست مجری مناسب ـ‌یعنی قرآن ناطق‌ـ، آن را به رمز و اشاره و… فرستاد تا راه سوء استفاده با منطق «حسبنا كتاب الله»[3] را بر همگان ببندد. توجه كنید:

امام صادق علیه‌السلام در رساله‌ای چنین نوشتند:… اما درباره‌ی آن چه از قرآن پرسیدی، پس این امر نیز از خطورات قلبی توست كه (با حقیقت آن) تفاوت و اختلاف دارد؛ چرا كه قرآن آن چنان كه یاد كردی نیست و معانی هر چه از قرآن شنیدی با آن چه تو تصور كردی متفاوت است و جز این نیست كه قرآن مَثَلهایی است تنها برای اقوام (خاصی) كه به آن دانا هستند نه برای دیگران، و (علم قرآن) برای كسانی است كه آن چنان كه باید و شاید قرآن را تلاوت می‌كنند و آنان كسانی هستند كه به آن ایمان دارند و قرآن را می‌شناسند.

اما نسبت به دیگران پس اعضال و پیچیدگی قرآن بر آنان بسیار است و فاصله‌ی قرآن با محدوده‌ی عقلهایشان بسیار است و از این رو است كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است تفسیر قرآن برای قلوب مردانِ علم، در دورترین نقطه‌ی دستیابی قرار دارد و در قرآن است كه همگی خلایق ـ‌به جز آنان كه خدا خواسته است‌ـ سرگردان شده‌اند.

همانا خداوند قرآن را به این جهت معما گونه نازل كرده است كه مردم برای فهم آن نیازمند ابواب خدا و راه او باشند و خدا را (با پذیرفتن سرسپردگی نسبت به ابواب الهی) عبادت كنند و در گفته‌ی خدا به فرمانبرداری از نگهدارندگان قرآن و گویندگان از امر خدا مراجعه نمایند و بدین جهت قران را معما گونه نازل فرمود كه هر آن چه مردم بدان نیازمند هستند، از نگهدارندگان قرآن استنباط نمایند و نه از نفس خود.

سپس حضرت فرمودند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند، البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند، آن امر را می‌دانستند…[4]

بنا بر آن چه گذشت، كتاب الهی، جوابگوی همه‌ی نیازهای بشری است، اما با مفسّر:

امام جواد علیه‌السلام فرمود: ای شیعیان با سوره‌ی انا انزلناه با مخالفین مناظره كنید كه پیروز می‌شوید… سائل پرسید: آیا قرآن تمامی نیازها را كفایت نمی‌كند؟ امام فرموند آری، اما اگر تفسیر كننده‌ای بیابند، (دوباره سائل) گفت: آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرآن را تفسیر نكرده است؟ امام علیه‌السلام فرمود: آری قرآن را برای یك نفر تفسیر نموده است و شخصیت آن یك نفر را برای امت تفسیر كرده است و او علی بن ابی طالب علیه‌السلام است…[5]

و این است سرّ نواختنِ كوسِ «اكمال دین» پس از مراسم رسمی نصب امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خلافت الهی، آن جا كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به امر الهی فریاد برمی‌آورد كه:

هر كه من مولای اویم پس این علی مولای اوست…[6]

و پس از آن خداوند چنین ادامه می‌دهد كه:

امروز (روز غدیر) دین شما را برایتان كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم و این اسلام (اسلام امروزی یعنی اسلام روز غدیر) را برای شما پسندیدم.[7]

یقینا تصور نقص و نیاز در دین، محال است؛ البته اگر درِ شهرِ علمِ الهی شناخته شود، و صد البته اگر در همه‌ی تحیرها و نادانی‌ها و اختلافات، دست علی علیه‌السلام مشكل گشا باشد، و هزار البته اگر…

همه چیز در قرآن هست و دین كامل است و هیچ نقصی ندارد، البته اگر مرجعیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در كار باشد، و اگر…

و در نهایت آنچه كمر اسلام را شكست و همچنان شكسته است، پشت كردن به علی و اولاد علی علیهم‌السلام بوده و هست.

اكنون نیز اگر همه‌ی امور را به آنها «رد» كنیم و همه‌ی مشكلات را به آنان ارجاع دهیم، و اگر سلیقه‌ها، گمانها و هواها را كنار بگذاریم و اگر…، همه یك‌دله خواهیم شد، با یك زبان سخن خواهیم گفت و با یك فریاد از كمال دین و غربت امیرالمؤمنین علیه‌السلام دفاع خواهیم كرد…

با توجه به آنچه پیش از این گذشت تردیدی در كمال دین وجود ندارد و با وجود مفسِّر معصوم، خللی در ابلاغ و اجرای آن پیدا نخواهد شد و آن چه كه سدّ راه بوده و هست، عدم مراجعه به درِ خانه‌ی وحی و مرجعیت صالح است و بس.

 

[1]ـ وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ. نحل آیه‌ی 89

[2]ـ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلا فِی كِتابٍ مُبِینٍ. انعام آیه‌ی 59

[3]ـ «کتاب خدا برای ما بس است.» این منطق همان منطقی است كه خلیفه‌ی دوم به وسیله‌ی آن از نوشتن وصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آخرین لحظات عمر حضرتش جلوگیری كرده و موجب بسته شدن در علم الهی بر همگان و حذف مجری معصوم از دین گردید.

[4]ـ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فِی رِسَالَةٍ فَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنِ الْقُرْآنِ فَذَلِكَ أَیضاً مِنْ خَطَرَاتِكَ الْمُتَفَاوِتَةِ الْمُخْتَلِفَةِ لانَّ الْقُرْآنَ لَیسَ عَلَی مَا ذَكَرْتَ وَ كُلُّ مَا سَمِعْتَ فَمَعْنَاهُ (عَلَی‌) غَیرِ مَا ذَهَبْتَ إِلَیهِ وَ إِنَّمَا الْقُرْآنُ أَمْثَالٌ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ دُونَ غَیرِهِمْ وَ لِقَوْمٍ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ هُمُ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَ یعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا غَیرُهُمْ فَمَا أَشَدَّ إِشْكَالَهُ عَلَیهِمْ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ مَذَاهِبِ قُلُوبِهِمْ وَ لِذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله إِنَّهُ لَیسَ شَی‏ءٌ أَبْعَدَ مِنْ قُلُوبِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ فِی ذَلِكَ تَحَیرَ الْخَلائِقُ أَجْمَعُونَ إِلا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ اللَّهُ بِتَعْمِیتِهِ فِی ذَلِكَ أَنْ ینْتَهُوا إِلَی بَابِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ أَنْ یعْبُدُوهُ وَ ینْتَهُوا فِی قَوْلِهِ إِلَی طَاعَةِ الْقُوَّامِ بِكِتَابِهِ وَ النَّاطِقِینَ عَنْ أَمْرِهِ وَ أَنْ یسْتَنْبِطُوا مَا احْتَاجُوا إِلَیهِ مِنْ ذَلِكَ عَنْهُمْ لا عَنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ… وسائل‌الشیعة/ج27/ص191/ب13/ح33569 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار /ج89/ص100/ب8/ح72

[5]ـ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ یا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا… قَالَ وَ مَا یكْفِیهِمُ الْقُرْآنُ قَالَ بَلَی إِنْ وَجَدُوا لَهُ مُفَسِّراً قَالَ وَ مَا فَسَّرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله قَالَ بَلَی قَدْ فَسَّرَهُ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ وَ فَسَّرَ لِلامَّةِ شَأْنَ ذَلِكَ الرَّجُلِ وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام… الكافی/ج1/ص249/ح6

[6]ـ من كنت مولاه فعلی مولاه…

[7]ـ الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الاسْلامَ دِیناً مائده آیه‌ی 3

برخوان وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۵:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9736
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2852

مائده آسمانی کتاب الله (ثقل اکبر)

در منابع اسلام کامل، یعنی آیات و روایات، رد (ارجاع) به خدا و رسول و مستنبطینِ از قرآن و فقهای عارف به احكام به چشم می‌خورد.

به این آیات توجه كنید:

ای كسانی كه ایمان آورده‌اید فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را، پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خداوند و رسول ارجاع دهید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، این بهتر و نیک‌فرجام­تر است.[1]

و هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك بر آنان آید آن را پخش می‌نمایند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع می‌دادند، قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود هر آینه همه‌ی شما مگر اندكی پیروی شیطان می‌كردید.[2]

در این بخش از نوشتار بایسته است از چگونگی مراجعه به خداوند سخن گوییم.

ذات اقدس الهی، نه جسم است كه مراجعه به او برای خاكیان امكان داشته باشد، و نه هر كسی شایستگی ارتباط مستقیم با او را دارد، تا مراجعه‌ی بی­واسطه به او ممكن باشد؛ از این رو، ارتباط با او، با وساطت انسانهایی است كه لیاقت سفارتش را دارا می‌باشند و آنان انبیای الهی علیهم‌السلام هستند.

اینك كه آخرین سفیر او نیز جهان را ترك كرده، تنها راه ارتباط و مراجعه‌ی به او كتاب اوست؛ بنا بر این مرجعیت خداوند با رجوع به قرآن عملی می‌گردد.

با روشن شدن اساس مرجعیت قرآن، این پرسش مطرح است كه مرجعیت قرآن چگونه است؟

چند احتمال در چگونگی مرجعیت قرآن طرح شده است كه توجه شما را به آن جلب می‌نماییم.

  • احتمال اول: مرجعیت قرآن كاملا مستقل است و هیچ كسی (نه امام و نه غیر امام) در آن نقش ندارد.

این همان منطق «حسبنا كتاب الله» (قرآن برای ما كافی است و نیازی به وصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نداریم)، می‌باشد كه ابتكار خلیفه‌ی دوم برای قطع درخت امامت است. بر اساس این منطق، قرآن به تنهایی و مستقیما حلّال تمامی اختلافات و رافع همه‌ی تحیرهاست.

  • احتمال دوم: نقش امام در مرجعیت قرآن نقش معلمی است كه تنها راه را كوتاه می‌نماید، ولی نبود او، به معنی مسدود شدن راه نیست.

بر این اساس نیز مرجعیت قرآن، مستقل و مستقیم است؛ اما با مراجعه‌ی به امام، سهولت كار بیشتر می‌گردد.

  • احتمال سوم: نقش امام در مرجعیت قرآن، نقش مفسِّری است كه بدون او، قرآن برای دیگران نه مفهوم است و نه حجت.

بر اساس این احتمال هرگز برای قرآن مرجعیت مستقل و مستقیمی متصور نیست.

  • احتمال چهارم: نقش امام در مرجعیت قرآن نقش مفسِّر مكمِّلی است كه در موارد محدودی (محكمات قرآن) كوتاه كننده‌ی راه است و در موارد بسیاری (متشابهات قرآن و بطون) مفسِّری و مبیّنی است كه دیگران بدون او راه به جایی نخواهند برد.

بر اساس احتمال اول و دوم، مرجعیت قرآن مستقل می‌باشد؛

اما تنها با توجه به یك آیه‌ی «الم» از سوره‌ی بقره، بدیهی می‌گردد كه استقلال كاملی در مرجعیت قرآن متصور نیست، خود قرآن نیز می‌فرماید:

اوست خدایی كه كتاب را بر تو فرو فرستاد، پاره­ای از آن آیات محكم است. آنها اساس كتابند و (پاره­ای) دیگر آیات متشابه است.

پس اما كسانی كه در دلهایشان انحراف وجود دارد برای فتنه جویی و طلب تأویل آن (به دلخواه خود) از آیات متشابه از قرآن پیروی می‌كنند.

و (حال آن كه) تأویل آیات متشابه را جز خدا و ریشه­داران در علم کسی نمی‌دانند آنان می‌گویند به قرآن ایمان آورده‌ایم همه‌ی آن از نزد پروردگار ماست و جز صاحبان خرد كسی متذكر نمی‌گردد.[3]

همین آیه، ریشه‌ی تفاوت میان «قرآن» و «فرقان» در روایات می‌باشد. توجه كنید:

كسی از امام صادق علیه‌السلام از قرآن و فرقان پرسید كه آیا این دو، دو چیز هستند یا یك چیز؟ امام علیه‌السلام فرمودند: به تمام كتاب، قرآن گفته می‌شود، ولی فرقان آیات محكم قرآن است كه عمل به آن واجب است.[4]

عبدالله بن سنان می‌گوید از امام صادق علیه‌السلام از قرآن و فرقان پرسیدم، امام علیه‌السلام فرمودند قرآن، تمامی كتاب است و خبرهایی كه (در آینده واقع) خواهد شد، و فرقان آیات محكم قرآن است كه به آن عمل می‌شود و هر محكمی فرقان است.[5]

پیش از این اشاره‌ای شد به فلسفه‌ی وجود متشابه در قرآن، خصوصا روایت معلی بن خنیس كه در بخشی از آن چنین گذشت:

همانا خداوند قرآن را به این جهت معما گونه نازل كرده است كه مردم برای فهم آن نیازمند ابواب خدا و راه او باشند و خدا را (با پذیرفتن سرسپردگی نسبت به ابواب الهی) عبادت كنند و در گفته‌ی خدا به فرمانبرداری از نگهدارندگان قرآن و گویندگان از امر خدا مراجعه نمایند و بدین جهت قران را معما گونه نازل فرمود كه هر آنچه مردم بدان نیازمند هستند از نگهدارندگان قرآن استنباط نمایند و نه از نفس خود.

با تأمل در این نكته كه روی سخن قرآن، خصوصا در آغاز بعثت، با كفار بوده است، در می‌یابیم كه احتمال سوم ـ‌یعنی مفهوم نبودن و حجیت نبودن قرآن بدون بیان امام‌ـ نیز نادرست است.[6]

بطلان احتمالات سه گانه، به ضمیمه‌ی تقابل بین ارجاع به خدا و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اولوا الامر علیهم‌السلام در آیات اشاره شده و سایر ادله، احتمال چهارم را برهانی می‌كند. بنا بر این مرجعیت قرآن كه همان مرجعیت خداوند است به شكل محدودی قابل انكار نیست.

اینك باید دید مرجعیت خداوند چگونه است، به این روایت توجه نمایید:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در عهد مالك اشتر می‌فرمایند:… و خداوند برای گروهی كه راهنمایی آنان را دوست داشته است چنین گفته است: ای كسانی كه ایمان آورده‌اید فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را، پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خداوند و رسول ارجاع دهید اگر به خداوند و روز واپسین ایمان دارید این بهتر و نیک­فرجام­تر است.

و نیز خداوند فرموده است: و (هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك برایشان آید آن را پخش می‌نمایند ) اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع می‌دادند قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، بی­گمان همه‌ی شما مگر اندكی پیروی شیطان می‌كردید.

پس ارجاع به خدا، گرفتن آیات محكم قرآن است، و ارجاع به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفتن سنت مورد اتفاق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و ماییم اهل بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله كه محكم از قرآن را استنباط می‌كنیم و ماییم اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله كه آیات متشابه از قرآن را تشخیص می‌دهیم و ناسخ را از منسوخ می‌شناسیم.[7]

با تأمل در این روایت درمی‌یابیم كه مراجعه به خداوند، رد الی الله‌ـ، گرفتن محكمات قرآن است، بنا بر این از نظر عملی، قرآن به دو بخش محكمات و غیر محكمات تقسیم می‌شود كه مرجعیت مستقیم خداوند برای امت، در محدوده‌ی محكمات آن می‌باشد.

بحث محكم و متشابه قرآن بحثی پر دامنه است كه در این مختصر نمی‌گنجد، اما چاره‌ای از اشاره‌ای اجمالی به آن نیست. به برخی از امتیازات محكم از متشابه توجه كنید:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیثی چنین فرموده‌اند:… آیات محكم قرآن عبارت است از آیاتی كه مقصودِ از آن در (خود عبارات) نازل شده‌ی قرآن (به وضوح) وجود دارد، مانند این گفته‌ی خداوند كه: ای كسانی كه ایمان آورده‌اید هنگامی كه به سوی نماز حركت كردید صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید و بر قسمتی از سر و بر پاهایتان تا برآمدگی آن مسح نمایید. این آیه از آیات محكم است كه مقصود از آن در (خود عبارات) نازل شده بیان شده است (دیگر) معنای آن به بیشتر از آن چه نازل شده است نیاز ندارد…[8]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بخشی از بیان آیات محكم از قرآن فرموده‌اند:… از آیات محكم، گفته‌ی خداوند عز و جل است كه: مردار و خون و گوشت خوك و آنچه برای غیر خدا كشته شده است بر شما حرام شده است. پس مقصودِ از آن در (خود عبارات) نازل شده‌ی قرآن (به وضوح) وجود دارد.

و همچنین از آیات محكم، این گفته‌ی خداست كه (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هایتان و خاله‌هایتان… بر شما حرام شده است.

پس تمام اینها آیات محكمی است كه چیزی آن را نسخ نكرده است و به یقین (انتقال و) فهم مقصود از آن به وسیله‌ی (خود عبارات) نازل شده‌ی قرآن، بی­نیاز (از هر چیز دیگری) است.

و هر چه بر همین منوال باشد چنین است.[9]

از دو حدیث گذشته استفاده می‌شود كه:

  • مقصودِ از آیات محكم قرآن، در عبارت قرآن آشكارا بیان شده است؛ پس برای درك مقصود از آیات محكم قرآن، به چیز دیگری نیاز نیست؛ در نتیجه توقف در عمل به این گونه آیات، روا نیست.

بر آستان عترت (ثقل اصغر)

قرآن «تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ» (بیانگر همه چیزهاست) و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز دین كامل و تام را ابلاغ نموده است.

با این همه باز هم به اهل بیت تکلیف و واجب الهی است به این حدیث توجه کنید:

عبد الله بن جندب از امام رضا علیه‌السلام در حدیثی چنین نقل نموده است، امام علیه‌السلام فرمودند به راستی كه اینان گروهی هستند كه شیطان برای آنان عارض شده است و به شبهه مغرورشان كرده است و امر دینشان را بر آن مشتبه نموده است و اینان هدایت را از نفس خود جویا شدند پس (به شبهه افتادند و گفتند) چرا چنین شد و كی چنان می‌شود و چگونه چنین است؟ پس نابودی از همان جایی كه آنها تصور می‌كردند امنیت دارد بر آن وارد شد و این امر به خاطر آنچه خود به دست آورده‌اند بر آنان وارد شده است و پروردگار تو به بندگانش ظلم نمی‌كند، این امر (جویا شدن هدایت از نفس خود) نه برای آنان سزاوار بود و نه بر آن تكلیف شده بودند بلكه واجب و لازم بر آنان از این امور، توقف هنگام تحیر و ارجاع آنچه نمی‌دانند به دانای آن و مستنبط و استخراج كننده‌ی آن است؛ چرا كه خداوند در قرآن می‌فرماید و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند مقصود از این كسان آل محمد است و آنان هستند كه قرآن را استنباط می‌كنند و حلال و حرام را می‌شناسند و آنان هستند حجت خدا بر خلق او.[10]

چرا با این که قران تبیانا لکل شیء است مراجعه به اهل بیت واجب است؟

پیش از این روشن شد که مرجعیت خداوند، عملا در حد عمل به محكمات قرآن است. در این مطلب تردیدی وجود ندارد. همچنین با برخی از ضوابط شناخت محكمات قرآن نیز آشنا شدیم.

اینك باید متشابهات قرآن را بشناسیم. پیش از هر چیز با یك پرسش مهم روبرو هستیم كه:

آیا مرز ثابت و تغییر ناپذیری میان محكمات قرآن و متشابهات آن وجود دارد؟ یا این كه متشابهات قرآن نسبی است و نه ثابت؟ به این معنی كه ممكن است یك آیه برای كسی متشابه باشد، ولی برای عالم به آن محكم باشد؟

ممكن است برخی از روایات مبنای دوم را تأیید نماید؛ چرا كه در حدیث آمده است:

از امام صادق علیه‌السلام از (تعریف) محكم و متشابه سؤال شد، حضرت فرمودند: آیه‌ی محكم از قرآن چیزی است كه (كاملا واضح است از این رو) بدان عمل می‌كنیم، ولی آیات متشابه آیاتی است كه بر كسانی كه به آن جاهل هستند مشتبه می‌باشد.[11]

از سوی دیگر چیزی بر امام علیه‌السلام پوشیده نیست؛ چرا كه:

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام شمردن شرطها و پیمانهای اسلام فرمود:… توقف هنگام برخورد با شبهه، و رد شبهه به امام علیه‌السلام؛ چرا كه نزد امام علیه‌السلام هیچ شبهه‌ای وجود ندارد.[12]

پس می‌توان نتیجه گرفت كه برای ائمه علیهم‌السلام در قرآن هیچ آیه‌ی متشابهی وجود ندارد؛ بنا بر این متشابهات قرآن امری نسبی است و نه ثابت.

از این رو می‌توان گفت كسی كه رو به درگاه اهل بیت علیهم‌السلام نماید و بر سفره‌ی احسان علمی آنان نشیند و از آموزش و تذكرات ائمه علیهم‌السلام بهره گیرد، روز به روز از دائره‌ی متشابهاتش كاسته می‌شود و بر دائره‌ی محكمات او افزوده خواهد شد.

كار انبیا و اولیایشان نیز علاوه بر تربیت و آموزش و تذكر انسانها، تقویت و تعالی عقول آنهاست.

به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه‏] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان تلاوت کند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهى آشكارى بودند.[13]

پس خداوند پیامبرانش را در میان آنان برانگیخت و انبیائش را یكی پس از دیگری به سوی آنان فرستاد تا از آنان بخواهد كه پیمان فطرتش را (كه در عالم ذرّ از آنان گرفته) ادا نمایند و نعمت فراموش شده‌ی او را یاد آوری كنند و با تبلیغ، حجتها را بر آنان بیان كنند و گنجینه‌های عقلهای آنان را شكوفا نمایند و نشانه‌های قدرت او را نشان دهند…[14]

آدمی با برنامه‌های علمی و عملی اولیا الهی، به قله‌هایی از معرفت دست می‌یابد كه هرگز پیش از آن متصور نبوده است. از این رو به یاری اهل قرآن، كلید متشابهات نیز گشوده می‌گردد و انسان به همان اندازه از اقیانوس بی‌كران قرآن سیراب می‌گردد.

طرح یك نمونه از تبدیل متشابه به محكم، درك مطلب را آسان‌تر می‌كند. توجه کنید:

بحث عصمت انبیاء علیهم‌السلام بحثی است اساسی و عمیق كه لغزشگاه بسیاری از بزرگان علم شده است. پاره­ای از آیات قرآن نیز در این مقوله متشابه می‌نماید، از جمله جریان حضرت یوسف علیه‌السلام كه خداوند می‌فرماید:

و البته كه (زلیخا) آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا، اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید، چنین (كردیم) تا این كه بدی و زشت كاری را از او باز گردانیدیم به راستی كه او از بندگان خالص ماست.[15]

جمله‌ی «هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» (زلیخا آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا)، برای برخی مشكل ساز شده است؛ چرا كه مفعول هر دو فعل حذف شده است و در نگاه ابتدایی سیاق هم اقتضا می‌كند كه مفعول هر دو فعل یكی باشد. ولی لازمه‌ی این امر نسبت ناروا به پیامبر خداست.

این مشكل به ضمیمه‌ی عدم مراجعه به اهل قرآن، موجب شده است كه توهمات نامناسبی نسبت به بنده‌ی خالص خدا، یوسف پیامبر علیه‌السلام، بروز نماید كه ذكر برخی از آنان شرم آور است. فضای تقیه و یا خیانت دشمنان پنهان اهل بیت علیهم‌السلام موجب شده است كه برخی از این توهمات در روایات شیعه نیز دیده شود.

اما یك سخن معجزه­آسا از حضرت رضا روحی له الفداه، نه تنها تمامی توهمات را بر باد می‌دهد كه توهم متشابه بودن این آیه را نیز از بین می‌برد. توجه كنید:

اما گفته‌ی خداوند عز و جل در مورد یوسف كه «و البته كه (زلیخا) آهنگ یوسف كرد و یوسف آهنگ زلیخا» پس (مقصود این است كه) زلیخا قصد گناه كرد و یوسف تصمیم گرفت اگر زلیخا او را اجبار كرد به دلیل شدت ناراحتی از این خواسته‌ی او، زلیخا را بكشد، پس خداوند (با نشان دادن برهان)، كشتن و نسبت زشت كاری را از او باز گردانید همچنان كه فرموده است چنین (كردیم) تا این كه بدی یعنی كشتن و زشت كاری یعنی اتهام زنا را از او باز گردانیدیم…[16]

در این سخن طلایی امام رضا علیه‌السلام، علاوه بر بیان این كه یوسف تصمیم به قتل زلیخا گرفته بود و نه كار ناشایست، به منشأ این تصمیم نیز اشاره شده است و آن عظمت گناهی است كه زلیخا از یوسف خواسته بود. این مطلب كاملا متناسب با مقام نبوت است، نه آن تصوراتی كه حتی شاگرد بزازی مثل ابن سیرین از آن امتناع كرده است.[17]

اما مهم دنباله‌ی حدیث است كه حضرت بر این امر این چنین استدلال می‌کند:

نتیجه و هدفی كه با دیدن «برهان رب» برای یوسف مترتب شد (لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ) دو امر است: یكی برگرداندن بدی و دیگری برگرداندن فحشا از یوسف است (كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء).

این در حالی است که اگر آن چنان باشد كه دیگران ادعا می‌كنند، تنها نتیجه‌ی «برهان رب» دور شدن یوسف از فحشاست، در این صورت توجیهی برای آوردن كلمه‌ی «السُّوءَ» (بدی) درك نمی‌گردد.

ولی اگر مقصود یوسف، كشتن زلیخا باشد، به همان علتی كه در روایت آمده است، نتیجه‌ی دیدن «برهان رب» دو امر می‌گردد؛ چرا كه اگر یوسف از شدت غیرت الهی و عصمت نبوی، دست به كشتن زلیخا می‌زد، جریان طبیعی این گونه مسایل، یوسف را هدف دو تیر تهمت قرار می‌داد: یكی این كه نعوذ بالله ابتدا یوسف دست به خیانت زده و دوم این كه برای حذف مظلوم از صحنه، دست به قتل او نیز زده است. اینجاست كه با دیدن «برهان رب» و انصراف از قتل زلیخا، از دو امر نجات یافت: یكی سوء كه همان اتهام قتل باشد و دیگر فحشا كه همان اتهام زناست.

آخر آیه نیز با این امر سازگاری تمام دارد؛ چرا كه خداوند می‌فرماید: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (به راستی كه او از بندگان خالص ماست)، این تعبیر با خیانت پیشه‌ای كه تنها به توفیق خاص الهی، دست از گناه به این عظمت كشیده باشد، سازگاری ندارد.

با این بیان امام رضا علیه‌السلام هیچ تردیدی در معنی آیه باقی نمی‌ماند و متشابه بودن این آیه منتفی شده و صد در صد در آیات محكم قرآن جای خواهد گرفت.

این مطلب نمونه‌ای از این قانون کلی است كه متشابه بودن امری نسبی است و مطابق بیان امام علیه‌السلام که پیش از این گذشت[18]، تنها برای جاهل به آن متشابه است، اما با عالم شدن به آن، چه به عطای علم خاص الهی، همچنان كه در ائمه علیهم‌السلام چنین است، و چه با بیان ائمه علیهم‌السلام برای ما، متشابه بودن آن برطرف شده و محكم می‌گردد.

بر این اساس است كه ادامه‌ی حدیث سفارش امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مالک اشتر، جلوه‌ای دیگر می‌كند، توجه كنید:

و ماییم اهل بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله كه محكم از قرآن را استنباط می‌كنیم و ماییم اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله كه آیات متشابه از قرآن را تشخیص می‌دهیم و ناسخ را از منسوخ می‌شناسیم.

نتیجه‌ی مهمی كه از این حدیث گرفته می‌شود این است كه علاوه بر آیاتی كه برای همگان از محكمات قرآن است،[19] با استنباط ائمه علیهم‌السلام نیز محكمات بیشتری از قرآن را خواهیم شناخت.

اگر از احتمال نسبی بودن متشابهات قرآن صرف نظر نماییم، در استنباط ائمه علیهم‌السلام از متشابهات قرآن هیچ تردیدی وجود ندارد كه یك نمونه‌ی آن در حدیث بعدی خواهد آمد.

استنباط؛ راز مگوی مرجعیت ائمه علیهم‌السلام

مرجعیت خداوند، با گرفتن و عمل کردن به آیات محكم قرآن عملی می‌گردد و مرجعیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز با گرفتن سنت قطعی آن حضرت.

حال اگر در شناخت محكمات قرآن و سنت مورد اتفاق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درماندیم چاره چیست؟

اگر به حوادثی دچار شدیم كه در محكمات قرآن و سنت‌های مورد اتفاق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اثری از آن نیافتیم چه باید كرد؟

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:… سپس خداوند فرمانبرداری از والیان امرش ـ‌كه برپادارنده‌ی دین او هستند‌ـ بر امت واجب نمود، همچنان كه فرمانبرداری از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را واجب كرده بود؛ پس (در این باره) فرمود فرمان برید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را.

سپس جایگاه (و نشانه‌ی) والیان امرش را كه دانایان به تأویل آیات كتاب او هستند، این گونه بیان نمود، پس (در این باره) خداوند عز و جل فرمود: و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند، قطعا كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند.

و این در حالی است كه همه‌ی مردم به استثنای اهل بیت علیهم‌السلام از شناخت تأویل (آیات قرآن) ناتوان هستند (پس نشانه‌ی اولوا الامر تنها در ائمه علیهم‌السلام وجود دارد) چرا كه آنان ریشه در علم الهی دارند و بر تأویل قرآن (از هر خطا و ناتوانی) مأمون هستند (از این رو) خداوند تعالی فرموده است: و تأویل آیات متشابه قرآن را كسی جز خدا و ریشه­داران در علم نمی‌داند… و فرموده است: بلكه (قرآن) آیات روشنی است كه در سینه‌ی كسانی است كه علم (الهی) داده شده‌اند…[20]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این حدیث می‌فرماید خداوند والیان امر امت را، با ویژگی استنباط معرفی می‌كند و خود حضرت این ویژگی را به مقام راسخون در علم گره می‌زنند. بنا بر این می‌توان گفت یكی از رازهای مگوی مرجعیت ائمه علیهم‌السلام در لابلای صدها عنوان و هزاران حدیث به ظاهر متفاوت مقام راسخون در علم آنان است كه با شاه كلید استنباط ویژه از قرآن رقم می‌خورد.

بنا بر این هر گاه با معضله‌ای از اختلاف یا تحیر برخوردیم كه نه در آیات محكم قرآن از آن خبری بود و نه در سنت قطعی پیابر صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن اثری، شاه كلید این معضله همان ویژگی «استنباط» و مقام اولو الامری ائمه علیهم‌السلام است كه در آیه‌ی 83 سوره‌ی نساء آمده است.

این آیه‌ی شریف علاوه بر بیان جایگاه حل اختلاف و نزاع برای اولو الامر علیهم‌السلام، به آن ویژگی كه آنان را قادر بر حل اختلاف و فیصله‌ی نزاع ساخته اشاره می‌كند و آن استنباط امور پوشیده و علوم مخفی قرآن است؛ چرا كه تنها آنان هستند كه به تمامی گنجینه‌های نورانی قرآن دسترسی دارند.

و از آنجایی كه حقایق قرآن بر همگان آشكار نیست، باید اینان با «استنباط» و استخراج آن، سفره‌ی الهی را برای دیگران نیز بگسترانند و سایرین را نیز از آن بهرمند گردانند.

نتیجه این گردید كه به صراحت قرآن، معصومین علیهم‌السلام پس از قرآن و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مراجع صالح الهی هستند كه خداوند برای حل اختلافات و رفع تحیرها و نادانی‌ها تعیین فرموده است، چه این فیصله‌ی اختلاف و رفع جهالت، با تعلیم و توجه دادن به محكمات قرآن و سنتهای مورد اتفاق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تحقق یابد و چه از راه «استنباط» و استخراج حوادث و نیازهای قدیم و جدید بشر از درون قرآن.

آری مرجعیت ائمه علیهم‌السلام درمان دردهای جهالت و تحیر و اختلاف ماست، میوه این ردّ و ارجاع نیز سه گونه است:

  • آموزش و تذكر به محكمات قرآن؛
  • آموزش و تذكر به سنتهای قطعی؛
  • «استنباط» حقایق پوشیده‌ی دین و عرضه‌ی آن به دیگران؛

بحث استنباط از اساسی‌ترین مباحث است كه بایسته است در مجالی دیگر از دو منظر وحی و خرد مورد تأمل قرار گیرد.

 

[1]ـ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا. نساء آیه‌ی 59

[2]ـ وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الامْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا. نساء آیه‌ی 83

[3]ـ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ. آل عمران آیه‌ی 7.

[4]ـ عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنِ الْقُرْآنِ وَ الْفُرْقَانِ أَ هُمَا شَیئَانِ أَوْ شَی‏ءٌ وَاحِدٌ فَقَالَ علیه‌السلام الْقُرْآنُ جُمْلَةُ الْكِتَابِ وَ الْفُرْقَانُ الْمُحْكَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلِ بِهِ. الكافی/ج2/ص630/ح11

[5]ـ عن عبد الله بن سنان قال سألت أبا عبد الله علیه‌السلام عن القرآن و الفرقان، قال القرآن جملة الكتاب و أخبار ما یكون، و الفرقان المحكم الذی یعمل به، و كل محكم فهو فرقان. تفسیرالعیاشی/ج1/ص9/ح2

[6]ـ بحث حجیت قرآن بحثی پردامنه است که در این نوشتار تنها با اشاره­ای کوتاه از گذشتیم؛ ولی مستندات حجیت قرآن و نیز محدوده آن در این نوشتار نمی­گنجد. البته با تأمل در ادامه همین نوشتار نیز برخی دیگر از براهین حجیت قرآن روشن می­شود.

[7]ـ هذا ما أمر به عبد الله علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام مالك بن حارث الاشتر فی عهده الیه حین ولاه المصر… و قد قال الله لقوم أحب إرشادهم یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا و قال وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا فالرد إلی الله الاخذ بمحكم كتابه و الرد إلی الرسول الاخذ بسنته الجامعة غیر المتفرقة و نحن أهل رسول الله الذین نستنبط المحكم من كتابه و نمیز المتشابه منه و نعرف الناسخ مما نسخ الله و وضع إصره… بحارالانوار/ج74/ص251/ب10/ح1 عهد أمیر المؤمنین علیه‌السلام إلی الاشتر

[8]ـ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ وَ الْمُحْكَمُ مِنَ الْقُرْآنِ مِمَّا تَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ مِثْلُ قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَیدِیكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَینِ وَ هَذَا مِنَ الْمُحْكَمِ الَّذِی تَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ لَا یحْتَاجُ تَأْوِیلُهُ إِلَى أَكْثَرَ مِنَ التَّنْزِیلِ ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا حُدُودُ الْوُضُوءِ فَغَسْلُ الْوَجْهِ وَ الْیدَینِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَینِ وَ مَا یتَعَلَّقُ بِهَا وَ یتَّصِلُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ عَرَفَهَا وَ قَدَرَ عَلَى فِعْلِهَا. وسائل‏الشیعة/ج1/ص399/ب15/ح1042

[9]ـ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام فِی بَیانِ الْمُحْكَمِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ فَتَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ إِلَى آخِرِ الْآیةِ فَهَذَا كُلُّهُ مُحْكَمٌ لَمْ ینْسَخْهُ شَی‏ءٌ قَدِ اسْتُغْنِی بِتَنْزِیلِهِ عَنْ تَأْوِیلِهِ وَ كُلُّ مَا یجْرِی هَذَا الْمَجْرَى وسائل‏الشیعة /ج20/ص411/ب1/ح25954

[10]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ إِنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ سَنَحَ لَهُمْ شَیطَانٌ اغْتَرَّهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ لَبَّسَ عَلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ وَ أَرَادُوا الْهُدَی مِنْ تِلْقَاءِ أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا لِمَ وَ مَتَی وَ كَیفَ فَأَتَاهُمُ الْهُلْكُ مِنْ مَأْمَنِ احْتِیاطِهِمْ وَ ذَلِكَ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَمْ یكُنْ ذَلِكَ لَهُمْ وَ لا عَلَیهِمْ بَلْ كَانَ الْفَرْضُ عَلَیهِمْ وَ الْوَاجِبُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْوُقُوفَ عِنْدَ التَّحَیرِ وَ ردّ مَا جَهِلُوهُ مِنْ ذَلِكَ إِلَی عَالِمِهِ وَ مُسْتَنْبِطِهِ لانَّ اللَّهَ یقُولُ فِی كِتَابِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ یعْنِی آلَ مُحَمَّدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَ مِنْهُمُ الْقُرْآنَ وَ یعْرِفُونَ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وسائل‌الشیعة/ج27/ص171/ب12/ح33519 بحارالانوار /ج23/ص295/ب17/ح36 تفسیرالعیاشی/ج1/ص260/ح206

[11]ـ سئل أبو عبد الله علیه‌السلام عن المحكم و المتشابه قال المحكم ما نعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله بحارالأنوار/ج89/ص382/ب127/ح15 و ص383 /ح22

[12]ـ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِG قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلی‌الله‌علیه‌وآله عِنْدَ عَدِّ شُرُوطِ الْإِسْلَامِ وَ عُهُودِهِ وَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ الرَّدُّ إِلَى الْإِمَامِ فَإِنَّهُ لَا شُبْهَةَ عِنْدَهُ مستدرك‏الوسائل /ج17 /ص322 /ب12 /ح21473- 2 همچنین مراجعه شود به: بحارالأنوار /ج2/ ص260 /ب31/ح12

[13]ـ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ آل عمران آیه‌ی 164

[14]ـ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة… نهج‏البلاغة/ص43 /خطبه‌ی1 همچنین مراجعه شود به: بحارالأنوار/ج11/ص60/ب1/ح70

[15]ـ و َلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ و َهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ سورة یوسف آیه‌ی 24

[16]ـ و أما قوله عز و جل فی یوسف وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها فإنها همت بالمعصیة و هم یوسف بقتلها إن أجبرته لعظم ما داخله فصرف الله عنه قتلها و الفاحشة و هو قوله كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ یعنی القتل وَ الْفَحْشاءَ یعنی الزنا… بحارالأنوار/ج11/ص72/ب4 همچنین مراجعه شود به: الأمالی‏للصدوق/ص90/المجلس العشرون، عیون‏أخبارالرضا(ع)/ج1/ص191/ب14 و قصص‏الأنبیاءللجزائری/ص11 و 193

[17]ـ نقل می‌شود ابن سیرین در جوانی شاگرد بزاز بوده است، زنی فریفته‌ی او شد، با خرید مقدار زیادی پارچه از استاد او خواست تا ابن‌سیرین در رساندن پارچه‌ها به منزل زن را یاری دهد، ولی هنگامی كه ابن سیرین وارد خانه‌ی او شد در را بسته و با تهدید این‌سیرن به اتهام، از او تقاضای نامشروع كرد، چون ابن سیرین از یك سو دین خود را در خطر دید و از سوی دیگر در معرض اتهام قرار گرفت و راهی برای فرار نداشت، به ظاهر تسلیم شد اما به بهانه‌ی قضای حاجت به دستشویی رفته و خود را به نجاست آلوده كرد، هنگامی كه زن او را به این شكل دید متنفر شد و او را از خانه بیرون كرد. خداوند به خاطر این عفت­ورزی، علم تعبیر خواب را به ابن سیرین الهام نمود.

[18]ـ سئل أبو عبد الله علیه‌السلام عن المحكم و المتشابه قال المحكم ما نعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله بحارالأنوار/ج89/ص382/ب127/ح15 و ص383 /ح22

[19]ـ همچنان كه پیش از این پاره­ای از احادیث در این راستا را آوردیم

[20]ـ عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام قال و أما الإیمان و الكفر …ثم فرض على الأمة طاعة ولاة أمره القوام بدینه كما فرض علیهم طاعة رسول الله6 فقال أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ ثم بین محل ولاة أمره من أهل العلم بتأویل كتابه فقال عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و عجز كل أحد من الناس عن معرفة تأویل كتابه غیرهم لأنهم هم الراسخون فی العلم المأمونون على تأویل التنزیل قال الله تعالى وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ إلى آخر الآیة و قال سبحانه بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ… بحارالأنوار/ج66/ص79/ح29

نقش روایات در معرفت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۷:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9737
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1123

پس از تشریح کوتاهی که در ضرورت مفسر معصوم ارایه شد، پرداه از نقش مهم روایات برداشته می‌شود.

این مهم در فصلهای آینده بیان می‌شود.

جایگاه رفیع روایات تفسیری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۱۰:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9738
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1102

قرآن هدایت فراگیر و تبیان کل شیئ است، قرآن نوری است برای همه تاریکی‌ها، حیاتی است برای همه دلها.

اما با این که خورشید عالمتاب قرآن پیوسته جلوه‌گر است و باران رحمت آن همه جا فراگیر، کاستی خلایق، حرمان آنها را رقم زده و مصداق دست ما کوتاه و خرما بر نخیل گردیده است.

رحمت الهی این کاستی خلایق (و صد البته نه کاستی قرآن) را، با انضمام مفسر معصوم به قرآن جبران کرده و استنباط نامحدود اهل بیت از اقیانوس بی‌کران قرآن را، درمان زخم جهالت خلایق نموده است.

با نشستن مفسر معصوم وحی در کنار قرآن، هدایت مطلق و نور بی‌پایان برای جهانیان میسر و ثقل اصغر، مصداق منحصر به فرد قرآن ناطق و قرآن مجسم می‌شود.

با آن چه گذشت ضرورت فوق العاده سخن اهل بیت و جایگاه رفیع روایات معصومین در استضائه از قرآن بدیهی می‌گردد .

درک این ضرورت آن گاه ممکن می‌گردد که مقایسه میان مدرکات عقلی و نیز محکمات قرآنی، با گستره عظیم استنباط نامحدود اهل بیت از اقیانوس بی‌کران قرآن میسر گردد.

البته مدرکات عقلی و محکمات قرآنی ما در قبال اقیانوس بی‌کران قرآن، کما و کیفا آن چنان اندک است که هرگز به حساب نیاید و مقایسه نگردد.

اینجاست که اهل خرد  و درایت، در مقابل جایگاه رفیع سخنان اهل بیت و روایات تفسیری در آشنایی با معارف قرآن انگشت حیرت به دندان می‌گیرند.

حاصل انس با روایات قرآنی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۱۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9739
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1068

پس از انس با روایات قرآنی دو حقیقت اساسی آشنا می‌گردد.

حقیقت تلخ نخست این که اندک نیست حقایق آشکاری که در ظاهر قرآن جلوه‌گری می‌نماید، اما همگان از آن غفلت ورزیده و بدان متوجه نشده‌اند.

بسیاری از روایاتی که اهل بیت با آنها در مقابل کافران و اهل کتاب و حتی مخالفین استدلال نموده‌اند، این حقیقت را نشان می‌دهد.

ناگفته پیداست در این گونه روایات با توجه به این که مخاطبین ایمان و اعتقادی به اهل بیت نداشته‌اند، رد پایی از تعبد در میان نیست. بلکه حقیقت آشکاری که بیان شده سینه تشنگان منصف را سیراب و دشمنان معاند را مبهوت نموده است.

این در حالی است که ما جاهلانه قرآن را بوسیده‌ایم و از کنار همه این حقایق آشکار گذشته‌ایم.

حقیقت تلخ‌تر دوم هم این است که چشیدن نمی از یم حقایق بی‌کران الهی، تنها در گرو زانو زدن در مقابل اهل بیت و گوش جان سپردن به سخنانشان است.

با درک این حقیقت نیز روشن خواهد شد که بستن در خانه اهل بیت و اعراض از آنها، ظلم بی پایانی به بشریت است که توسط غاصبین رقم خورده است ظلمی که عمق آن هرگز قابل درک نیست.

تجریه و تحلیل چند شبهه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۱۳:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9740
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1067

با تأمل شایسته در اشاراتی که گذشت نکات مهمی روشن و شبهاتی دفع می‌گردد.

حجیت مطلق قرآن (عدم نیاز به مفسر معصوم)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۱۴:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9741
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1039

همگان با منطق شیادانه حسبنا کتاب الله آشنایی داریم که غاصبان حذف آشکار مفسر معصوم وحی را با این منطق هدف گرفتند.

متأسفانه آگاهانه و یا ناآگاهانه مطالبی گفته می‌شود که عملا سر از حذف مفسر معصوم وحی در می‌آورد.

یکی از این مطالب مبنای تفسیر قرآن به قرآن است.

البته روشن است که اصل تفسیر قرآن به قرآن امری مسلم و به کاربرده شده توسط اهل بیت است. اما تکیه منحصر به این مبنا در فهم قرآن، مستلزم حذف پنهان مفسر معصوم وحی است.

شاید عمده اساس این مبنا عبارت باشد از

یکم: نقش ائمه در بسیاری از موارد نقش آموزگاری است که تنها کوتاه کننده راه است و نه این که راه ناگشودنی را بگشایند.

اصل این مطلب مسلم است. تنها امری که از آن غفلت شده انحصار تمامی روایات در این راستاست. با اندک تأملی روشن می‌شود که منحصر ساختن کلام اهل بیت به چنین امری، خلاف آن چیزی است که آشکارا مشاهده می‌شود. چرا که عمده روایات حاوی حقایقی است که بدون راهگشایی اهل بیت راهی بدانها نیست.

دوم: تمسک به کلام خداست که می‌فرماید تبیانا لکل شیئ، هذا بیان للناس و هدی و…، با این توجیه که اگر بیانیت قرآن نیازمند دیگری باشد، دیگر خود قرآن بیان نیست.

به این مطلب هم پیش از این اشاره رفت که گفتیم منشأ محرومیت ما از قرآن، کاستی ماست و به عبارت اهل فن نقص در قابلیت قابل است نه فاعلیت فاعل و صد البته کوری خود خواسته افراد بر دامن نورانیت قرآن سیاهی نمی‌نشاند.

عدم حجیت قرآن (حذف پنهان عقل در اخباریون)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۳-۶:۱۵:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9742
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1048

نقطه مقابل مبنای گذشته اکتفا به تفسیر قرآن به قرآن و عدم حجیت قرآن به شکل مطلق است. به این معنا که تا روایتی از اهل بیت در ذیل آیه‌ای نباشد آن آیه قابل فهم و عمل نیست.

این مبنا بیشتر در برخی از اخباریون دیده می‌شود و از روایاتی از جمله إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‏ نیز بهره می‌جویند.

این مبنا از تعقل و تدبر در قرآن منع کرده و به شکلی به حذف خرد از دین باز می‌گردد.

همان گونه که گذشت مسلما نیل به تمامی قرآن برای احدی به جز معصومین میسر نیست اما سخن در این است که باید از تمام قرآن دست شست یا خیر.

این مبنا بر خلاف نص قرآن و روایات متعددی است.

چرا که خود قرآن و روایات عمل به محکمات قرآن و ایمان به متشابهات آن را توصیه می‌کند و فریاد فرمان به تعقل را بلند کرده است.

و روایات متعددی نیز در تفاوت میان قرآن و فرقان وارد شده که فرقان همان محکماتی است که به آن عمل می‌شود اما قرآن کل کتاب الله است که شامل متشابهات نیز می‌گردد.

گذشته از این که خود پیامبر و اهل بیت، قرآن را بر غیر اهل ایمان تلاوت می‌نمودند و آنها را به نفس آیات الهی هدایت می‌کردند و گذشته از این که…

پیش از این گفتیم:

پشتوانه‌ی فریاد عقلانیت دین، در تمامی كرانه‌های جهان، و در تمامی افقهای تاریخ، این سه ویژگی منحصر اسلام (یعنی عقل، وحی و مفسر معصوم وحی) است، ویژگی‌هایی كه در هیچ مكتب الهی و بشری دیگری جز اسلام كامل (اسلام شیعی) نمی‌توان آن را پیدا نمود.

از این رو هر حركتی كه به یكی از این محورهای بنیادین اسلام خللی وارد كند، به تخریب بنیادین ساختار اسلام منتهی می‌گردد و دفاع از عقلانیت دین را با اشكال روبرو می‌سازد.

متأسفانه شبهات اشاره شده مصداق این گونه حرکتهاست.

چرا که منطق تفسیر قرآن به قرآن (البته به بیانی که گذشت) همان حذف پنهان مفسر معصوم قرآن با پوشش قرآن گرایی است.

عدم حجیت مطلق قرآن هم همان حذف پنهان خرد با پوشش وحی گرایی است.

در واقع این دو مبنای به ظاهر دینی، از مخرب‌ترین حملات به دو رکن اساسی دین عقلانی اسلام کامل است.

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۵/۱۱/۱۱-۲۱:۵۱:۴۴
سلام جواب تبیان لکل شی چیست؟
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۵/۱۱/۱۳-۷:۶:۵۰
: برای توضیح آن به این مطلب مراجعه کنید:
فلسفه‌ی مرجعیت ائمه علیهم‌السلام
aashtee.org/page/Section.aspx?n=1414-142
۱۳۹۵/۱۱/۱۳-۷:۴۱:۵۰
برای توضیح این مطلب به بحث »دین کامل« در لینک زیر نگاه کنید.
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=1414-127
پاسخ‌ها
  • نظر شما