×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

لزوم تحقیق در اسناد روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۳۰-۱۷:۵۷:۴۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۳۰-۱۷:۵۹:۲۰
    • کد مطلب:9701
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 26651

بسيار پيش آمده است كه روايات ائمه ـ عليهم‌السلام ـ به عنوان مستند حقانيت فكري و يا روشي، در راستاي اهداف خاصي به كار گرفته شده است، و چه بسا دو تفكر مخالف و متضاد براي اثبات ادعاي خود و بطلان طرف مقابل از، روايات استفاده برده‌اند و كم نيست مواردي كه با ابزار حديث، حريم حلال و حرام خداوند متعال شكسته شده و آبرو و حرمت اشخاص، بر باد رفته است و اين، يكي ديگر از ابعاد مظلوميت اهل بيت ـ عليهم‌السلام ـ است.

البته انگيزه‌هاي گوناگوني براي اين كار وجود دارد كه اكنون مجال طرح آن نيست ولي همه آنها زير مجموعه دو گروه زير مي‌باشند:

  • برداشت نادرست از حديث (عدم درايت حديث يا تحريف ناآگاهانه)
  • سوء استفاده از حديث با انگيزه باطل (تحريف عمدي)

براي تشخيص استفاده درست از حدیث چه بايد كرد؟

بدون شك كنكاش در معيارهاي علمي مورد نياز در استفاده از حديث، در حل بخشي از اين مشكل مفيد است. و اين امر در چند محور عملي مي‌گردد.

محور نخست: بررسي مدرك استناد سخن به امام ـ عليه‌السلام ـ است؛ يعني اول بايد ثابت شود كه آيا اين گفته، از امام ـ عليه‌السلام ـ است يا خير؟

محور دوم: بررسي اين كه كلمات امام ـ عليه‌السلام ـ در بردارندة چه معنايي است؟

محور سوم: بررسي اين جهت است كه آيا مقصود واقعي امام ـ عليه‌السلام ـ همين معني است، يا به دليل شرائط خاصي (مانند وجود دشمن در مجلس امام ـ عليه‌السلام ـ ) لازم بوده است چنين سخن بگويد؟

روشن است كه بعد از اثبات قطعي اين سه محور مي‌توان گفت: يقينا نظر امام درباره اين مطلب چنين است ولي اگر در يكي از اين سه محور، كوچكترين ترديدي پيدا شود، هرگز نمي‌توان محتواي روايت را قاطعانه به امام ـ عليه‌السلام ـ نسبت داد.

از آنجايي كه اساس بررسي‌هايي كه تحت عنوان «درايت روايت» انجام مي‌پذيرد روايات معصومين ـ عليهم‌السلام ـ مي‌باشد، بررسي معيارهاي علمي مورد نياز، در آغاز كار ضرورت زيادي دارد. در راستاي ادامه اين مباحث با مواضع روشن، سلسله سؤالاتي در ضميمه «درايت روايت» طرح گرديد.

اكنون بحث در محور نخست را با تجزيه و تحليل اولين پرسش آغاز مي‌كنيم.

نخستين بخش پرسش‌ها در ارتباط با مرحله اول با اين سؤال آغاز شد:

آيا همه روايات موجود در تمامي كتابها دقيقا و صد در صد همان سخنانی است كه از دو لب مبارك امام معصوم ـ عليه‌السلام ـ بيرون آمده است يا خير؟

براي دقت بيشتر، پرسش را با طرح سؤالات مشابه ديگري تجزيه و تحليل مي‌كنيم.

آيا روايات معتبر هستند؟

آيا روايات حجت هستند؟

آيا عمل به روايات واجب است؟

آيا عمل به روايات نجات دهنده است؟

ولي پرسشي كه ما طرح كرده بوديم كاملا متفاوت بود. با روشن شدن تفاوت اين پرسشها راه بررسي علمي گشوده خواهد شد. براي درك آسانتر عموم ارايه مثال كارگشاست:

يكي از موازين قضاوت در اسلام، شهادت عادل است، مثلا اگر چهار نفر عادل شهادت دهند كه كسي مرتكب عمل منافي عفت شده است، وي (با توجه به ساير شرائط) سنگسار خواهد شد.

در اين كه حكم الهي در واقع يكي است و تغيير ناپذير است، و در اين كه حكم قاضي ـ با رعايت همه موازين ـ در مرحله ظاهر نافذ است هيچ ترديدي وجود ندارد، اما انگشت ابهام متوجه درستي شهادت شهود است.

توضيح بيشتر اين كه وظيفه قاضي، حكم مطابق با واقع ـ كه از آن به حكم داودي هم تعبير مي‌شود ـ نيست و حتي طبق برخي روايات، حكم مطابق با واقع، يكي از امتيازات دوران ظهور امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نسبت به ساير ائمه هدي ـ عليهم‌السلام ـ است. در نتيجه ممكن است قضاوت صحيح باشد و قاضي هم طبق موازين الهي هيچ تقصيري نكرده باشد، ولي فردي به تهمت بي‌جاي شهودِ به ظاهر عادل مجازات شده باشد. به بيان روشن‌تر: گواهي افراد عادل، موجب اعتبار قضاوت قاضي مي‌شود، نه اثبات جرم واقعي، چرا كه ممكن است واقعا جرمي اتفاق نيفتاده باشد.

در مواردي كه وظيفه قاضي حكم بر اساس قسم است نيز چنين است، در حالي كه احتمال قسم به دروغ منكر در بسياري از موارد منتفي نيست.

از جهت اهميت مطلب به نمونه ديگري توجه كنيد: اگر صاحب خانه بگويد غذا پاك است، هيچ ترديدي در حكم به پاكي غذا وجود ندارد (البته با رعايت همه موازين)، ولي بديهي است كه ممكن است غذا واقعا پاك نباشد و صاحب خانه از نجس شدن آن بي‌خبر باشد و يا دروغ گفته باشد، يعني در عين حالي كه ممكن است واقعا غذا نجس باشد، اما به حسب ظاهر خوردن غذا مطابق حجت شرعي هيچ اشكالي ندارد.

تفكيك بين قطعيت صدور و حجيت روايات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۳۰-۱۷:۵۹:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9702
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3917

اكنون به موضوع بحث باز مي‌گرديم. اگر بار ديگر به پرسشهاي طرح شده دقت كنيم، روشن مي‌شود كه تفاوت بسياري بين سؤالات وجود دارد.

اگر گفتيم احاديث صد در صد از دو لب مبارك امام ـ عليه‌السلام ـ صادر شده است، در واقع ادعا كرده‌ايم كه اين حديث گفتار واقعي امام ـ عليه‌السلام ـ است. ولي اگر گفتيم روايات معتبر است و بين ما و خداوند حجت است، بيانگر اين است كه وظيفه قطعي ما عمل به روايات است ولي هرگز اثبات نمي‌كند كه در واقع صد در صد گفته امام ـ عليه‌السلام ـ همين است. ممكن است اين حديث واقعا گفته امام ـ عليه‌السلام ـ باشد و ممكن است چنين نباشد، اما يقينا وظيفه ما در مرحله ظاهر عمل به آن است، همچنان كه وظيفه قاضي ترتيب اثر دادن به شهادت عادل است، خواه آن شاهد حقيقت را بگويد يا خير.

اگر اين روايت با حكم واقعي مطابقت داشت حكم ظاهري همان حكم واقعي است، و اگر چنين نبود از جهت فرمان ائمه ـ عليهم‌السلام ـ به عمل به اين روايات معذور خواهيم بود.

پس تا كنون روشن شد كه بايد بين «حجيت روايات و وجوب عمل به احاديث» با ادعاي «مطابقت صد در صد با واقع» تفكيك قايل شد. البته بديهي است كه ممكن است مطابقت صد در صد احاديث با كلام امام ـ عليه‌السلام ـ ثابت نشود، ولي اعتبار آن قطعي و عمل به آن يقينا واجب باشد.

هدف ما در اولين بخش، بررسي امكان اثبات مطابقت واقعي احاديث با گفته امام ـ عليه‌السلام ـ است؛ يعني بررسي اين كه آيا راهي براي اثبات قطعيت صدور احاديث وجود دارد يا خير؟ اما هرگز نتيجه اين بحث، ردّ حجيت روايات نيست. در نتيجه تصور اين كه «با اين بحث روايات از گردونه عمل خارج خواهند شد»، ناشي از عدم شناخت مباحث علمي است. به يكي از مواردي كه اين تصور باطل پيدا شده است توجه كنيد:

«… و بطور خلاصه جهت خالي اعلام كردن ميدان دين و در نتيجه ناگزير شمردن بكار بردن رأي و اجتهاد تلاش كرده است تا به اين عنوان كه تمام روايان معصوم نبوده‌اند ثابت كند كه روايات و احاديث موجود حد اكثر گمان و احتمال قوي ايجاد مي‌كنند و يقين آور و علم آور نيستند … با غفلت از اين امر كه سردمداران مكتبش بر خلاف نص قرآن صفحات زيادي را در اثبات حجت بودن گمان سياه مي‌كنند …[1]

به فرض محال كه فرمايشات معصومين ـ عليهم‌السلام ـ به بهانه ظني الصدور بودن از رده خارج گردند و فضاي وسيعي از ميدان دين خالي اعلام گردد، باز هم جايي براي رفتن زير يوغ فتاوي برخاسته از روي رأي و گمان غير معصومين باقي نمي‌ماند ….» (ص6)

كاملا روشن است كه اين گونه مطالب بيشتر جنبه جوسازي و … دارد و هدف از آن تيره و تار كردن جوّ، و فرار از بحث سازنده است، نه اين كه بنياد علمي و روايي داشته باشد.

و همچنين هرگز نتيجه اين بحث، در مورد رواياتي كه استناد آنها به امام ـ عليه‌السلام ـ ثابت نشده باشد، رد و انكار آنها نيست، بلكه يقينا وظيفه ما واگذاري علم آنها به خود معصومين ـ عليهم‌السلام ـ مي‌باشد. اما بحث از حجيت روايات و معيارهاي آن ـ انشاء الله ـ در بخش‌هاي آينده پي‌گيري خواهد شد.

اكنون به بررسي چگونگي اثبات قطعيت صدور مي‌پردازيم.

 

[1]-  نامه دريافتي ص 5 (همچنين ساير نقل قولها در حاشيه درايت 1)

چگونگي اثبات قطعيت صدور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۳۰-۱۸:۴:۵۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۰:۱۳:۴۲
    • کد مطلب:9703
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1971

راه وصول به احاديث در دوران كنوني غالبا مجموعه‌اي از گفته‌هايي است كه در كتابها ثبت شده است. يعني مثلا چگونگي نماز خواندن از راه نوشته‌اي به دست مي‌آيد كه در كتاب كافي كليني است و كليني آن را با واسطه و يا بدون واسطه از يكي از اصول، و صاحب آن اصل مستقيما يا با واسطه از امام ـ عليه‌السلام ـ نقل نموده است. آنچه مطلوب ماست كلام امام ـ عليه‌السلام ـ در چگونگي انجام وظيفه است، ولي اين كلام مستقيما به ما نرسيده است، بلكه راه وصول آن زنجيره‌اي است كه از كتاب كافي موجود در دست ما آغاز مي‌شود و به آخرين راوي كه از امام شنيده است، پايان مي‌پذيرد. با اين توضيح روشن شد كه راه وصول در سند روايات خلاصه نمي‌شود، بلكه شامل نحوه رسيدن كتابها به ما نيز مي‌گردد.
در مرحله نخست، كنكاش بر اين مطلب متمركز است كه آيا راه وصول روايات به ما در دوران كنوني ـ صرف نظر از قرائن و امور ديگر ـ علم‌آور است يا خير؟
و در مرحله دوم بررسي اين كه آيا قرائن خارجي وجود دارد كه علم‌آوري روايات را اثبات نمايد يا خير؟
كنكاش در علم‌آوري اسناد روايات نياز به شناخت آفتهايي دارد كه ممكن است نقلهاي رسيده، دچار آن شده باشند.
قبل از آغاز بحث براي روشن بودن دور نماي بحثهاي آينده، ارايه سر فصلهاي تفكيك شده لازم است.
سرفصلهاي بحثهاي آينده
الف‌ـ سند روايت
1)    قطعيت صدور روايت
    •    از ناحيه راه وصول
    •    از ناحيه قرائن خارجي
2)    قطعيت حجيت روايت …
ب‌ـ دلالت روايت …
ج‌ـ جهت روايت …

 

آفت‌هاي نقل در مرحله صدور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۴۴:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۴۵:۵۲
    • کد مطلب:9708
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2696

هر نقل مطلبی آفتهايي دارد. تمامي اين آفتها در دو گروه «جعل» و «اشتباه» جاي دارند.

هر چند این مطلب كاملا وجداني و بديهي است، اما باز هم براي استحكام بيشتر بحث، برخي از رواياتي كه اين امر بديهي را از امام ـ عليه‌السلام ـ نقل مي‌كند، به عنوان نمونه مي‌آوريم، ولي ارايه تمامي روايات مربوط به بحث، مجال ديگري مي‌طلبد.

1.جعل مستقيم از معصوم

عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلالِيِّ قَالَ قُلْتُ لامِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ـ عليه‌السلام ـ إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الاحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَي النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ عَلَي عَهْدِهِ حَتَّي قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ إِنَّمَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ مِنْ أَرْبَعَةٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ الايمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالاسْلامِ لا يَتَأَثَّمُ وَ لا يَتَحَرَّجُ أَنْ يَكْذِبَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لا يَعْرِفُونَ حَالَهُ وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ…[1]

سليم به اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ گفت: من از سلمان و مقداد و ابي‌ذر مطالبي از تفسير قرآن و احاديث پيامبر خدا ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ شنيده‌ام كه با آنچه در دست مردم مي‌باشد متفاوت است و از شما هم مطالبي شنيدم كه تصديق گفتار سلمان و … را مي‌نمايد … آيا به نظر شما مردم عمدا بر پيامبر دروغ مي‌بندند و قرآن را به آرائشان تفسير مي‌كنند؟

حضرت رو به سليم كردند و فرمودند: اكنون كه پرسيدي پس پاسخت را بشنو، يقينا آنچه در دست مردم است مجموعه‌اي از حق و باطل، و راست و دروغ، و ناسخ و منسوخ، و عام و خاص، و محكم و متشابه، و حفظ و وهم مي‌باشد.

به راستي كه در زمان پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ [به اندازه‌اي] بر حضرت دروغ بستند كه حضرت [شكوه كردند و] خطبه‌اي ايستاده ايراد فرمودند كه: اي مردم همانا كساني كه بر من بسيار دروغ مي‌بندند زياد شده‌اند پس اگر كسي عمدا بر من دروغ ببندد بايد جايگاه نشستن خويش را از آتش آماده كند.

[سپس اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ فرمودند: ] احاديثي كه به شما مي‌رسد در چهار گروه منحصر است:

[گروه اول: احاديثي است كه راوي آن] منافقي است كه تظاهر به اسلام مي‌نمايد و از دروغ بستن بر پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ هيچ احساس گناهي نمي‌كند و پروايي ندارد. اگر مردم نفاق و دروغ‌گويي اين فرد را بدانند حديثي از او قبول نمي‌كنند و گفتار او را تصديق نمي‌نمايند ولي بر اثر بي‌اطلاعي مي‌گويند: اين شخص از اصحاب پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ بوده است و آن حضرت را ديده است و از او حديث شنيده و در نتيجه ديگران از او حديث گرفته‌اند در صورتي كه شناختي نسبت به نفاق او ندارند …

عن ابن سنان قال قال أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ إنا أهل بيت صادقون لا نخلو من كذاب يكذب علينا و يسقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس…[2]

امام صادق ـ عليه‌السلام ـ فرمودند: ما خانداني راستگو هستيم [ولي هيچ گاه] از دروغ‌گويي كه بر ما دروغ مي‌بندد در امان نيستيم، و دروغ او گفتار راست ما را نزد مردم بي اعتبار مي‌سازد…

عن عنبسة بن مصعب قال كنا عند أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ فأثني عليه بعض القوم حتي كان من قوله و أخزي عدوك من الجن و الانس فقال أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ لقد كنا و عدونا كثير و لقد أمسينا و ما أحد أعدي لنا من ذوي قراباتنا و من ينتحل حبنا إنهم ليكذبون علينا في الجفر.[3]

امام صادق ـ عليه‌السلام ـ فرمودند:… و اكنون ما [در شرائطي بسر مي‌بريم كه] دشمني هيچ كسي بيشتر از نزديكان و مدعيان دوستي ما نيست، اينان در مورد جفر بر ما دروغ مي‌بندند …

عن ميمون بن عبد الله قال أتي قوم أبا عبد الله ـ عليه‌السلام ـ يسألونه الحديث من الامصار و أنا عنده فقال لي أ تعرف أحدا من القوم قلت لا فقال كيف دخلوا علي قلت هؤلاء قوم يطلبون الحديث من كل وجه لا يبالون ممن أخذوا فقال لرجل منهم هل سمعت من غيري من الحديث قال نعم قال فحدثني ببعض ما سمعت قال إنما جئت لاسمع منك لم أجئ أحدثك و قال للاخر ذلك ما يمنعه أن يحدثني ما سمع قال تتفضل أن تحدثني بما سمعت أ جعل الذي حدثك حديثه أمانة لا أتحدث به أبدا قال لا قال فسمعنا بعض ما اقتبست من العلم حتي نعتد بك إن شاء الله قال حدثني سفيان الثوري عن جعفر بن محمد ـ عليه‌السلام ـ قال النبيذ كله حلال إلا الخمر ثم سكت فقال أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ زدنا… قال فضاق بي البيت و عرقت و كدت أن أخرج من مسكي فأردت أن أقوم إليه فأتوطؤه ثم ذكرت غمز أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ فكففت فقال له أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ من أي البلاد أنت قال من أهل البصرة قال هذا الذي تحدث عنه و تذكر اسمه جعفر بن محمد تعرفه قال لا قال فهل سمعت منه شيئا قط قال لا قال فهذه الاحاديث عندك حق قال نعم قال فمتي سمعتها قال لا أحفظ قال إلا أنها أحاديث أهل مصرنا منذ دهرنا لا يمترون فيها قال له أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ لو رأيت هذا الرجل الذي تحدث عنه فقال لك هذه التي ترويها عني كذب و قال لا أعرفها و لم أحدث بها هل كنت تصدقه قال لا قال لم قال لانه شهد علي قوله رجال لو شهد أحدهم علي عتق رجل لجاز قوله فقال اكتب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حدثني أبي عن جدي قال ما اسمك قال ما تسأل عن اسمي إن رسول الله ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ قال خلق الله الارواح قبل الاجساد بألفي عام ثم أسكنها الهواء فما تعارف منها ثم ائتلف هاهنا و ما تناكر ثم اختلف هاهنا و من كذب علينا أهل البيت حشره الله يوم القيامة أعمي يهوديا و إن أدرك الدجال آمن به و إن لم يدركه آمن به في قبره يا غلام ضع لي ماء و غمزني و قال لا تبرح و قام القوم فانصرفوا و قد كتبوا الحديث الذي سمعوا منه ثم إنه خرج و وجهه منقبض فقال أ ما سمعت ما يحدث به هؤلاء قلت أصلحك الله ما هؤلاء و ما حديثهم قال أعجب حديثهم كان عندي الكذب علي و الحكاية عني ما لم أقل و لم يسمعه عني أحد و قولهم لو أنكر الاحاديث ما صدقناه…[4]

راوي مي‌گويد: من نزد امام صادق ـ عليه‌السلام ـ بودم كه گروهي از شهرها[ي مختلف] براي شنيدن حديث حضور امام ـ عليه‌السلام ـ رسيدند، امام از من پرسيدند: آيا كسي از اينان را مي‌شناسي؟ عرض كردم: خير حضرت پرسيدند: چگونه بر من وارد شدند؟ گفتم: اينها كساني هستند كه در صدد جمع حديث هستند و برايشان اهميتي ندارد كه از چه كسي حديث مي‌شنوند … (حضرت از يكي از آنها خواستند كه از احاديثي كه شنيده است نقل كند و او) گفت: سفيان ثوري نقل كرد كه جعفر بن محمد گفته است: همه انواع نبيذ [نوعي شراب] به جز خمر حلال است … حضرت فرمودند باز هم بگو … (آن شخص امور باطل زيادي را به عنوان حديث از معصومين ـ عليهم‌السلام ـ خصوصا امام صادق ـ عليه‌السلام ـ نقل كرد كه تحمل ناقل جريان تمام مي‌شود ولي به امر حضرت خويشتنداري مي‌كند)

سپس حضرت فرمودند: آيا اين شخصي كه از او حديث نقل مي‌كني به نام جعفر بن محمد مي‌شناسي؟ گفت: نه، حضرت برسيدند: آيا از خود او مستقيما حديث شنيده‌اي؟ گفت: نه، پرسيدند: آيا نزد تو اين احاديث حق است؟ گفت: آري حضرت پرسيدند: چه زماني اين احاديث را شنيدي؟ گفت: يادم نمانده است، ولي اينها احاديث سرزمين ماست كه هرگز كسي در اينها ترديدي ندارد. حضرت فرمودند: اگر اين شخصي كه از او حديث نقل مي‌كني ببيني و او به تو بگويد: اين احاديثي كه از من نقل مي‌كني، دروغ است و من اين مطالب را نمي‌شناسم و به كسي نگفته‌ام آيا او را تصديق مي‌كني؟ گفت: نه، پرسيدند: چرا؟ گفت چون كساني بر اين احاديث شهادت داده‌اند كه اگر يكي از آنها بگويد اين غلام آزاد است [طبق برخي از نسخ اگر شهادت بدهد بر قتل] گفته او مورد قبول واقع مي‌شود … (بعد از رفتن اين افراد حضرت به راوي فرمودند:…) و عجيبترين حرفشان نزد من اين است كه بر من دروغ مي‌بندند و چيزهايي از من نقل مي‌كنند كه نه گفته‌ام و نه كسي از من شنيده است، [و عجيبتر] اين حرفشان است كه اگر خودم، گفتن چنين حديثي را انكار كنم، مرا تصديق نخواهند كرد…

2.جعل مستقيم از راويان معتبر؛

3.جعل غير مستقيم

قال يونس وافيت العراق فوجدت بها قطعة من أصحاب أبي جعفر ـ عليه‌السلام ـ و وجدت أصحاب أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ متوافرين فسمعت منهم و أخذت كتبهم فعرضتها بعد علي أبي الحسن الرضا ـ عليه‌السلام ـ فأنكر منها أحاديث كثيرة أن يكون من أحاديث أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ و قال لي إن أبا الخطاب كذب علي أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ لعن الله أبا الخطاب و كذلك أصحاب أبي الخطاب يدسون هذه الاحاديث إلي يومنا هذا في كتب أصحاب أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ…[5]

يونس بن عبد الرحمن مي‌گويد: به عراق آمدم گروهي از اصحاب امام باقر ـ عليه‌السلام ـ و عدة زيادي از اصحاب امام صادق ـ عليه‌السلام ـ را يافتم و از آنها حديث شنيدم و كتابهاي آنها را گرفتم سپس آنها را بر امام رضا ـ عليه‌السلام ـ عرضه كردم، حضرت نسبتِ بسياري از احاديث را به امام صادق ـ عليه‌السلام ـ انكار كردند و فرمودند: ابو خطاب بر امام صادق ـ عليه‌السلام ـ دروغ بسته است خدا او را لعنت كند و تا امروز نيز اصحاب ابو خطاب اين احاديث باطل را مخفيانه در كتابهاي اصحاب امام صادق ـ عليه‌السلام ـ وارد مي‌كنند …

4.تحريف عمدي محتواي روايت

فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه و ذلك لا يكون إلا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم فأما من ركب من القبائح و الفواحش مراكب فسقة فقهاء العامة فلا تقبلوا منهم عنا شيئا و لا كرامة و إنما كثر التخليط فيما يتحمل عنا أهل البيت لذلك لان الفسقة يتحملون عنا فيحرفونه بأسره لجهلهم و يضعون الاشياء علي غير وجوهها لقلة معرفتهم و آخرين يتعمدون الكذب علينا ليجروا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلي نار جهنم و منهم قوم نصاب لا يقدرون علي القدح فينا فيتعلمون بعض علومنا الصحيحة فيتوجهون به عند شيعتنا و ينتقصون بنا عند نصابنا ثم يضيفون إليه أضعافه و أضعاف أضعافه من الاكاذيب علينا التي نحن برآء منها فيقبله المستسلمون من شيعتنا علي أنه من علومنا فضلوا و أضلوا و هم أضر علي ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد عليه اللعنة علي الحسين بن علي ـ عليه‌السلام ـ و أصحابه فإنهم يسلبونهم الارواح و الاموال و هؤلاء علماء السوء الناصبون المتشبهون بأنهم لنا موالون و لاعدائنا معادون يدخلون الشك و الشبهة علي ضعفاء شيعتنا فيضلونهم و يمنعونهم عن قصد الحق المصيب…[6]

امام صادق ـ عليه‌السلام ـ فرمودند: … اما هر يك از فقها كه نگهدارنده نفس و محافظ دين و مخالف هواي و مطيع امر مولايش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند ولي تمام فقها چنين نمي‌باشند بلكه اين منحصر است به برخي از فقيهان شيعه. و از فقيهي كه مانند فقهاي عامه زشتكار است، هرگز سخنان منسوب به ما را نپذيريد و [بدانيد] او هيچ ارزشي ندارد .

همين امر، سبب مخلوط شدن حق و باطل در احاديثي است كه از ما نقل مي‌شود چرا كه اهل فسق از ما حديث مي‌شنوند و به خاطر نادانيشان تمام آن را تحريف مي‌كنند و به دليل كمي شناختشان، امور را بر صورت نامطلوبي، قرار مي‌دهند.

و گروه ديگري (كه از دنيا پرستان هستند) به خاطر جلب منافع دنيايي، عمدا بر ما دورغ مي‌بندند كه همين منافع توشه آنها براي دوزخ است.

و گروه ديگري كه از دشمنان ما هستند ولي نمي‌توانند بر ما عيب و نقصي وارد كنند [اينان ناچارند كه] به خاطر مقبوليت يافتن نزد شيعيان مقداري از دانشهاي صحيح را از ما بياموزند و هنگامي كه نزد دشمنان ما هستند از ما بدگويي مي‌كنند ولي در جمع شيعيان با افزودن مقدار زيادي از دروغهايي كه ما از آن بيزار هستيم، احاديث ما را به شيعيان مطيع ما عرضه مي‌كنند و آنان به خاطر [ناتواني علمي و عقلي] آن احاديث را [با افزوده‌هاي باطل] به عنوان علوم ما قبول مي‌كنند پس اينان (دشمنان) هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهي مي‌كشانند.

ضرر و زيان اين گروه، بر شيعيان ضعيف ما بيشتر است از ضرري كه لشكر يزيد بر امام حسين ـ عليه‌السلام ـ و اصحابش وارد كردند، چرا كه لشكريان يزيد جان و مال مي‌گيرند، ولي اين علماي بد سيرتِ دشمن ما كه به دوستي ما و دشمني با دشمنان ما تظاهر مي‌كنند، موجب مي‌شوند كه شك و شبهه بر شيعيان ضعيف ما راه پيدا كند و آنان را گمراه كند و از راه حق باز دارد …

عن المفضل قال سمعت أبا عبد الله ـ عليه‌السلام ـ يوما و دخل عليه الفيض بن المختار فذكر له آية من كتاب الله عز و جل يأولها أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ فقال له الفيض جعلني الله فداك ما هذا الاختلاف الذي بين شيعتكم قال و أي الاختلاف يا فيض فقال له الفيض إني لاجلس في حلقهم بالكوفة فأكاد أن أشك في اختلافهم في حديثهم حتي أرجع إلي المفضل بن عمر فيوقفني من ذلك علي ما تستريح إليه نفسي و تطمئن إليه قلبي فقال أبو عبد الله ـ عليه‌السلام ـ أجل هو كما ذكرت يا فيض إن الناس أولعوا بالكذب علينا إن الله[7] افترض عليهم لا يريد منهم غيره و إني أحدث أحدهم بالحديث فلا يخرج من عندي حتي يتأوله علي غير تأويله و ذلك أنهم لا يطلبون بحديثنا و بحبنا ما عند الله و إنما يطلبون الدنيا و كل يحب أن يدعي رأسا إنه ليس من عبد يرفع نفسه إلا وضعه الله و ما من عبد وضع نفسه إلا رفعه الله و شرفه فإذا أردت حديثنا فعليك بهذا الجالس و أومأ بيده إلي رجل من أصحابه فسألت أصحابنا عنه فقالوا زرارة بن أعين.[8]

شخصي به نام فيض از امام صادق ـ عليه‌السلام ـ درباره اختلاف بين شيعه سؤال مي‌كند و مي‌گويد: من در جلسات اينان در كوفه شركت مي‌كنم و از فراواني اختلافي كه در احاديث بينشان هست به مرز ترديد مي‌رسم تا اين كه به مفضّل مراجعه مي‌كنم و او مرا بر مطالبي از اين احاديث آگاه مي‌كند كه آرامش و اطمينان پيدا مي‌كنم.

حضرت فرمودند: آري چنين است كه گفتي اي فيض! به راستي مردم بر دروغ بستن به ما حريص هستند، گويا خدا آن را واجب كرده است و از ايشان كاري غير از اين نخواسته است، من به يكي از آنها حديث مي‌گويم ولي هنوز از نزدم بيرون نرفته است كه آن را به غير مقصود من برمي‌گرداند. سبب اين امر چنين است كه مقصود اينان از [ياد گرفتن] احاديث ما و دوستي ما آنچه نزد خداست نمي‌باشد بلكه هدفشان دنياست و بس، و هر يك دوست دارد به رياست شناخته شود اما هيچ بنده‌اي خود را بلند نكرد مگر اين كه خدا او را پست قرار داد و هيچ بنده‌اي خويش را كوچك نشمرد مگر اين كه خدا او را بلند مرتبه و شريف ساخت.

[و در پايان حضرت فرمودند:] اگر حديث ما را خواستي به اين شخص نشسته، [با اشاره به يكي از اصحاب] مراجعه كن. از ديگر اصحاب پرسيدم اين شخص كيست؟ گفتند: او زراة بن اعين است.

البته تحريف عمدي محتواي روايت با تصرف در كتب اصحاب نيز قابل اجرا بوده است.

5.اشتباه

5.1.درك نادرست از كلام امام و نقل به معنا كردن آن يا به عبارت ديگر: تحريف ناآگاهانه؛ به اين معنا كه راوي به خلاف گروهاي قبلي قصد جعل و تحريف ندارد، ولي چون از طرفي كلام امام ـ عليه‌السلام ـ را درست درك نكرده است و از طرف ديگر عين كلمات امام ـ عليه‌السلام ـ را نقل نمي‌كند، تحريف روايت رخ مي‌دهد. به حديثي كه بخشي از آن قبلا گذشت توجه كنيد: .

وَ رَجُلٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَي وَجْهِهِ وَ وَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدِهِ يَقُولُ بِهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَرْوِيهِ فَيَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ لَمْ يَقْبَلُوهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ وَهِمَ لَرَفَضَهُ…[9]

در ادامه حديثي كه گذشت و اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ راويان را منحصر در چهار گروه فرمودند، چنين است: «[گروه دوم] فردي است كه از پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ مطلبي شنيده است ولي آنچنان كه بايد، آن را درك ننموده بلكه تصور غلطي از كلام پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ برايش پيش آمده است نه اين كه قصد دروغ داشته باشد. اين شخص، به حديثي كه در دست دارد معتقد است و به آن عمل مي‌كند و آن را روايت هم مي‌كند و مي‌گويد: خودم آن را از پيامبر ـ صلي‌الله‌عليه‌وآله ـ شنيدم. اگر مسلمانان بدانند كه وي كلام پيامبر را درست نفهميده است سخنش  را نخواهند پذيرفت و خودش هم آن را ترك خواهد كرد …

در پايان اين فصل توجه به اين نكته لازم است كه اصحاب ائمه ـ عليهم‌السلام ـ در يك تقسيم بندي كلي به سه گروه تقسيم مي‌شوند: اول: گروهي كه ائمه ـ عليهم‌السلام ـ راستگويي آنان را تأييد فرموده‌اند، دوم: گروهي كه ائمه به دروغ گويي آنان تصريح كرده‌اند، و گروه سوم: كساني كه هيچ گونه اظهار نظري از ائمه راجع به آنها نرسيده است. توجه كنيد:

عن زياد بن أبي الحلال قال كنت سمعت من جابر أحاديث فاضطرب فيها فؤادي و ضقت فيها ضيقا شديدا فقلت و الله إن المستراح لقريب و إني عليه لقوي فابتعت بعيرا و خرجت إلي المدينة و طلبت الاذن علي أبي عبد الله ـ عليه‌السلام ـ فأذن لي فلما نظر إلي قال رحم الله جابرا كان يصدق علينا و لعن الله المغيرة فإنه كان يكذب علينا….[10]

زياد مي‌گويد: از جابر احاديثي شنيدم كه قلبم به اضطراب افتاد و به شدت دلتنگ شدم. با خود گفتم: راحت شدن از اين مشكل نزديك است و من توانايي آن را دارم، پس شتري خريدم و به مدينه رهسپار شدم. از امام صادق ـ عليه‌السلام ـ اجازه ورود خواستم و آن حضرت نيز اجازه فرمودند. هنگامي كه نگاه ايشان بر من افتاد، فرمودند: خدا جابر را رحمت كند در نقل احاديث ما صادق بود و خدا لعنت كند مغيره را كه بر ما دروغ مي‌بست.

5.2.اشتباه در انتقال حديث

5.2.1.اشتباه در نقل

5.2.2.اشتباه در شنيدن

5.2.3.اشتباه در نوشتن

5.3.اشتباه در نسخه برداري

5.4.اشتباه خواندنِ ناشي از عدم نقطه گذاري و …

كساني كه با كتب مرجع، سروكار دارند با مشكلات گسترده‌اي روبرو هستند كه بر اثر انواع اشتباهات موجود در منابع، مصادر، نسخه‌هاي مختلف خطي و تحقيق شده رخ مي‌دهد و طرح آنها مجال ديگري مي‌طلبد اما سه نمونه از آنها در ضميمه ارايه مي‌گردد.

البته بحث آفات نقل دامنه وسيعي دارد كه ادامه آن بيش از اين اندازه لازم نيست. اكنون بحث قطعيت صدور از ناحيه راه وصول را آغاز مي‌نماييم.

 

[1]- الكافي/ج1/ص62/ح1

[2]- بحارالانوار ج25 /ص262/ح1

[3]- بحارالانوار ج26/ص45/ح80

[4]- بحارالانوارج47/ص354/ح64

[5]- بحارالانوارج2/ص250/ح62

[6]- بحارالانوارج2/ص88/ ح12

[7]-  در دعائم چنين است: حني كأن الله …

[8]- بحارالانوارج2/ص246/ح58

[9]- الكافي ج1/ص62/ح1

[10]- بحارالانوار ج25/ص62/ح41

آيا اسناد روايات علم‌آور است؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۲:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9709
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1942

احتمال هر یك از آفاتی كه از آن یاد شد به تنهایی موجب تردید و شك در قطعیت صدور یك نقل می‌گردد. در نتیجه برای دستیابی به نقلی كه صد در صد گفتار امام ـ علیه‌السلام ـ باشد باید همه این احتمالات منتفی گردد. ببینیم چه راههایی برای از بین بردن این احتمالات و اثبات علم‌آوری روایات تصور می‌شود.

راه اول علم‌آوری: عصمت از گناه و اشتباه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۳:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9710
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 92

روشن است اگر تمامی واسطه‌های وصول یك گفتار به ما (اعم از ناقلین، مصنفین، نسخه‌برداران، محققین و …) معصوم از گناه و اشتباه باشند، هر گونه شك و تردیدی نابجا خواهد بود. این مطلب را به عنوان اولین احتمال در سلسله سؤالات مورد پرسش قرار دادیم، توجه كنید:

به بیان دیگر: همه كسانی كه در زنجیرة نقل حدیث قرار گرفته‌اند و همچنین گردآورندگان كتابهای موجود، آیا از هر گونه اشتباهی در نقل كلمات معصومین ـ علیهم‌السلام ـ به دور بوده‌اند یا خیر؟ آیا همه كسانی كه در سلسله نقل حدیث هستند عصمت از دروغ دارند یا خیر؟

خوشبختانه معصوم نبودن تمامی افرادی كه در زنجیره نقل قرار دارند، ـ علاوه بر این كه از بدیهیات می‌باشد ـ مورد قبول واقع شده است؛ چنین نوشته‌اند:

آری بر اساس تعلیمات قرآن و معصومین ـ علیهم‌السلام ـ به پیروانشان كه در این مختصر فرصت ذكر آنها نیست، وثاقت (و نه معصوم بودن)، … جهت علم ویقین پیدا كردن (و نه گمان پیدا كردن) نسبت به فرمایشات صادر شده از اهل بیت نبوت و گنجینه داران علم خداوند و حافظین سرّ او می‌باشد. (ص5)

بنا بر این نفی «علم‌آوری روایات از راه عصمتِ تمامی حلقه‌های زنجیره نقل» احتیاج به برهان و دلیل ندارد. پس از بحث آن می‌گذریم. 

راه دوم علم‌آوری: تواتر خبر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۵:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9711
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 153

تواتر به این معناست كه خبر به اندازه‌ای از شیوع برسد كه احتمال دروغ گفتن همه ناقلان آن عادتا از بین برود. البته این امر دارای شرایط خاصی است از قبیل این كه: در نقلهای با وسائط متعدد، لازم است تواتر در تمامی طبقاتِ نقل محقق شود، همچنین در این كه چه اندازه از زیادی ناقلین موجب حصول علم است، بحثهایی وجود دارد.

بنا بر این بعد از روشن شدن معیار تواتر، در موارد ثبوت آن، علم به صدور روایات نیز محقّق می‌شود، هر چند ناقلین آنها معصوم نباشند.

با این بیان روشن گردید كه ابهامی پیش آمده برای برخی از افراد كاملا بی اساس است. به این ابهام توجه كنید:

… و اصلا پیامبری را كه ندیده‌اید و براهین واضح او را مشاهده نكرده‌اید و بلكه نهایتا از طریق مخبرین غیر معصوم شنیده‌اید چگونه یقینا به پیامبری او باور دارید؟ … (ص 5)

از آنجایی كه تعداد محدودی از روایات به شكل متواتر به ما رسیده است، در نتیجه اثبات قطعیت صدور تمامی روایات و حتی روایات كتب اربعه، به تواتر ممكن نیست.

راه سوم: وثاقت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۶:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9712
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 145

سه كلمه: وثوق، وثاقت و ثقه از یك خانواده هستند و در فارسی از آنها به اطمینان، مورد اعتماد بودن و شخص مورد اعتماد یاد می‌شود.برای اینكه وثاقت را ملاك وجوب عمل قرار دهیم، دو راه پیش رو داریم كه در ابتدا باید محور بحث را از میان آن دو مشخص نمود.

راه نخست این است كه بگوییم: حقیقت وثوق با علم یكی است و یا این كه وثاقت موجب پیدایش علم است و در نتیجه گفتار ثقه، علم‌آور است، پس باید به آن عمل نمود. این نگرش از وثاقت به بحث كنونی كاملا مرتبط است.

راه دوم این است كه معتقد باشیم: اگر چه اطمینان با علم متفاوت است و با تردیدِ اندكی اجتماع دارد، ولی وظیفه ما عمل به گفتار ثقه است. این ادعا ممكن است به دو بیان مورد استدلال قرار گیرد:

بیان اول این كه: همه مردم در تمام ابعاد زندگی به وثوق ترتیب اثر می‌دهند و برخوردشان با اطمینان، همان برخوردی است كه با علم دارند. بنا بر این در روایات نیز باید به اطمینان ترتیب اثر داد. این نگرش به بحث «حجیت سیره‌های عقلائی» مربوط می‌شود و حجیت سیره‌های عقلائی بر تأیید آن به وسیله شارع متوقف است.

بیان دیگر این است كه: لزوم عمل به گفتار ثقات به دلیل فرمان خاص ائمه ـ علیهم‌السلام ـ است، و تشكیك در كلام افراد مورد اعتماد ائمه ـ علیهم‌السلام ـ مورد نهی واقع شده است. آنجا كه فرموده‌اند: «… فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِی التَّشْكِيكِ فيمَا یؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا …»[1].

بدیهی است كه راه وصول فرمان ائمه ـ علیهم‌السلام ـ در این موارد باید علم‌آور باشد.

راه دوم، ـ به هر دو بیانی كه ارایه شد ـ در دائره حجیت قول ثقه قرار می‌گیرد، چرا كه عمل به قول ثقه واجب است، چه برای ما علم‌آور باشد و چه نباشد.در نتیجه مربوط به مرحله حجیت احادیث می‌گردد، با این تفاوت كه نتیجه بیان اول حجیت امضائی قول ثقه است، و نتیجه بیان دوم حجیت تأسیسی (تعبدی صرف) قول ثقه می‌باشد، كه انشاء الله بررسی آن در مرحله بعد انجام خواهد شد.

بررسی علم‌آوری وثاقت مستقلا در سلسله «درایت روایت‌ها» ارایه می‌شود كه نتیجه آن عدم امكان حصول علم به روایات از راه وثاقت در دوران ماست.

با توجه به آنچه كه در «درایت روایت، بحث وثاقت» ارایه می‌شود، پایه علمی گفته زیر روشن است. توجه كنید:

آری بر اساس تعلیمات قرآن و معصومین ـ علیهم‌السلام ـ به پیروانشان كه در این مختصر فرصت ذكر آنها نیست، وثاقت (و نه معصوم بودن)، آن هم در مورد راویان (و نه در مورد شیوخ اجازه)، و آن هم با محكهای تعلیم داده شده از ناحیه خود ثقلین (و نه محك های برخاسته از روی رأی و گمان)، و بعنوان یكی از راه‌ها (و نه بعنوان تنها راه)، جهت علم و یقین پیدا كردن (و نه گمان پیدا كردن)، نسبت به فرمایشات صادر شده از اهل بیت نبوت و گنجینه داران علم خداوند و حافظین سرّ او می‌باشد. (ص 5)

اگر مقصود گوینده، علم‌آوری وثاقت بدون هیچ قرینه دیگری است، تكلیف آن با توجه به آنچه در «درایت روایت، بحث وثاقت» بیان شده، روشن می‌گردد، و اگر مقصود علم‌‌آوری وثوق با توجه به وجود قرائن دیگر است، این امر در مرحله دوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

آیا راه دیگری برای اثبات علم‌آوری طریق وصول روایات به ما وجود دارد؟ اگر كسی مدعی راه دیگری است، در انتظار راهنمایی، صبر پیشه می‌كنیم.

اگر چه بحث قطعیت راه وصول روایات كنكاش بیشتری می‌طلبد، ولی موقتا آن را رها می‌كنیم و به مرحله بعد ـ قطعیت صدور روایات به دلیل وجود قرینه ـ نگاهی می‌افكنیم.

 

[1] - وسائل‏الشیعه ج1/ص38/ب2/ح61

آیا قرائنی برای علم‌آوری روایات وجود دارد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۸:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9713
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1847

قرائنی كه موجب علم می‌گردد به دو گروه تقسیم می‌شود.

الف‌ـ قرائنی كه در متن روایت قرار دارد و از آن به «وثوق خبری» یاد می‌شود.

ب‌ـ قرائنی كه در طریق وصول روایات به ما قرار دارد و از آن به «وثوق مخبری» تعبیر می‌شود.

از موارد گروه اول می‌توان به «قوت متن» اشاره كرد. به توضیح آن توجه كنید.

وثوق خبری (بلندی و قوت متن)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۸:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9714
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 191

قوت متن یعنی: روایت، گویای مطالبی است كه بیان آن از غیر معصوم ساخته نیست. به بیانی دیگر: از معجزات گفتاری ائمه ـ علیهم‌السلام ـ است. در مواردی كه این امر احراز گردد، انتساب روایت به معصوم جای هیچ گونه شك و تردیدی ندارد ولی مهمترین مشكل، شایستگی فرد برای احراز قوت متن می‌باشد. شخص باید در احادیث، بسیار كارگشته و متبحر باشد تا بتواند در این جهت اظهار نظر كند.

برای درك بهتر مشكلات «قوت متن»، اشاره به نوعی از خیانت در احادیث لازم است: با توجه به این كه ممكن است با هدف خاصی، چند بخش از احادیث مختلف را به یكدیگر تلفیق نمود و به عنوان یك حدیث عرضه كرد، در نتیجه اگر در نقلی به مطلب بلندی برخوردیم، نمی‌توانیم احراز كنیم كه تمامی آن نقل با انسجام خاصش از معصوم صادر شده است و اینجاست كه فقاهت و درایت و … باید كارگشایی نماید تا بتوان ـ به دلیل این كه قسمتی از روایت قوت متن دارد ـ احراز نمود كه كل محتوای روایت از معصوم ـ علیه‌السلام ـ صادر شده یا خیر.

به هر حال قوت متن یقینا قرینه قطعیت صدور روایت است، ولی به شرط صلاحیت شخص و احراز یقینی آن، اما این امر در محدودی از روایات مصداق پیدا می‌كند و اثبات قطعیت صدور اكثر روایات و حتی روایات كتب اربعه، فقط از این راه ممكن نیست.

وثوق مخبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۷:۵۹:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9715
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 127

قرائن گروه دوم یعنی آنچه كه مفید وثوق مخبری است، دامنه وسیعی دارد. اما سخن در این است كه آیا در همه روایات یا حداقل، تمامی روایات كتب اربعه چنین قرائنی وجود دارد یا خیر؟

تا كنون ثابت گردید كه كه راهی برای اثبات قطعیت صدور تمامی روایات یا روایات كتب اربعه، چه از طریق معصوم بودن تمامی زنجیره نقل، چه از راه تواتر و چه از راه وثاقت، وجود ندارد. ببینم راهی دیگری وجود دارد یا خیر؟ (البته بسیار مناسب است یك بار دیگر آفتهای نقل مطالعه شود.)

ادعایی كه نویسنده مزبور در این باب ارایه كرده است از چند مطلب تركیب شده است. هر چند این مطالب فاقد ارزش علمی است اما برای روشن‌تر شدن آن برای عموم، آنها را به شكل تفكیك شده بیان می‌كنیم، توجه كنید:

  • ثابت می‌شود كه احادیث موجود در كتب معتبره شیعه … كه غالب آنها بدون واسطه و یا با یك واسطه از امام معصوم صلوات الله علیه نقل شده است
  • و صاحبان آنها در میان شیعه شناخته شده بودند، اخذ گردیده است،
  • و این صاحبان اصل كتب روایی خویش را به افراد مورد اعتمادشان دیكته كرده …
  • … واسطه‌های بعد از تألیف كتاب اصل كه بعنوان شیوخ اجازه شناخته می‌شوند؛ هم به دلیل كثرتشان كه مثلا ممكن بود یك صاحب اصل كتاب خویش را در طی عمرش به صد نفر دیكته نماید و اجازه دهد و باز هر كدام به تعدادی دیگر دیكته كنند و اجازه دهند،
  • و هم به دلیل نوشته شدن؛ از طرفی احتمال سهو و خطا در كارشان بسیار اندك می‌شد
  • و به دلیل كثرت نسخه‌ها سهو و خطای احتمالی به سرعت كشف می‌شد،
  • و از طرفی در صورتی كه خائن و بی‌تقوا بودند نیز پس از نشر كتاب نمی‌توانستند در آن دخل و تصرف نمایند. (ص 5 و6 )

گرچه سستی این مطالب از آنچه در بحث آفات نقل گذشت روشن است ولی برای درك بهتر همگان، با تشریح بیشتری به بررسی ادعاهای مطرح شده می‌پردازیم:

1.      مهمترین مطلبی كه در صدد تحقیق آن هستیم تعیین احادیث و كتب معتبر حدیثی است، نویسنده، در عین حالی كه پذیرفته است برخی از كتب معتبر هستند ولی حاضر نشده است متونی را به عنوان كتب معتبر معین كند تا بررسی شود، آیا تمامی آن كتب، شامل ضوابطی است كه ادعا شده یا خیر؟ بلكه تنها به كلی‌گویی بسنده نموده است.

2.      تنها اثر با واسطه یا بی واسطه بودن روایت از امام ـ علیه‌السلام ـ ، پایین آمدن درصد احتمالاتی است كه در آفات نقل طرح شد ولی هیچگاه ریشه احتمالاتی را كه گذشت، نمی‌خشكاند، در نتیجه ادعای پیدا شدن علم بی‌دلیل است.

3.      بر فرضی هم كه تمامی صاحبان اصول شناخته شده باشند، آیا این امر موجب شناخت راویانی است كه صاحبان اصول از آنها نقل كرده‌اند؟! با گروه زیادی از روایان كه به عنوان «ناشناخته‌ها» مطرح شده‌اند، چه باید كرد؟

4.      بر فرض اثبات شناخت صاحبان اصول، این امر ـ نه تنها برای نفی احتمال اشتباهات یاد شده مفید نیست ـ بلكه احتمال جعل غیر مستقیم ـ ولو در درجه‌ای ضعیف ـ باقی است.

5.      بر فرض اثبات دیكته كردن تمامی اصول به افراد مورد اعتماد، راه جعل غیر مستقیم برای امثال ابوالخطاب در دورانهای بعدی همچنان باز می‌ماند.

6.      گذشته از این، نه تنها تمامی احتمالات اشتباهات مطرح شده در انتقال روایت، به قوت خود باقی است، بلكه این احتمالات به علت تعدد واسطه به شكل تصاعدی بالا می‌رود.

7.      تفكیك بین راویان و شیوخ اجازه اگر هم دلیل داشته باشد، هیچ تأثیری در از بین بردن احتمال آفات نقل ندارد.

8.      تنها تأثیر كثرت افراد یك طبقه در یك كتاب، پایین آمدن درجه احتمال است ولی هیچگاه نفی كامل احتمالات ممكن نیست.

9.      اگر چه نوشتن، احتمالات خطای ناشی از فراموشی را بعد از نوشته شدن نفی می‌كند، ولی احتمال تحقق خطاهای مربوط به انتقالِ قبل از نوشتن همچنان باقی است. همچنین احتمال خطاهای مربوط به متون مانند: خطای در نوشتن، زنده می‌شود.

10.  احتمال دست‌بردن در متون خطی همچنان كه در زمان امام صادق ـ علیه‌السلام ـ به وسیله ابوالخطاب و … ممكن بود، در دورانهای بعد نیز وجود دارد.

11.  اگر چه برخی از خطاها بر اثر تعدد نسخه‌ها قابل كشف است، اما چگونه می‌توان ادعا كرد كه تمامی خطاها كشف شده است؟ برای روشن شدن این مطلب به مشكلات اختلاف نسخه‌ها در تصحیح كتابهای تحقیق شده مراجعه كنید.(چند نمونه در ضمیمه ارایه می‌گردد)

12.  این ادعا كه: «پس از نشر كتاب، تصرف در كتاب ممكن نیست.» علاوه بر این كه بطلان آن در خارج مسلم است، مخالف با احادیثی است كه گویای تصرف یاران امثال ابوالخطاب در كتب اصحاب امام صادق ـ علیه‌السلام ـ می‌باشد.

و در نهایت نویسنده چنین نوشته است:

و احادیثی كه نسبت به صحت صدورشان با محك‌های ذكر شده در بند 2 و 3 حاصل نشود، طبق دستور العمل صادر شده از جانب خود معصومین ـ علیهم‌السلام ـ كه از جمله … با عرضه شدن بر قرآن و احادیث ثابت شده محك زده می‌شوند، و بسیار است كه از این طریق نسبت به صدور احادیثی یقین حاصل می‌گردد. (ص6)

همان گونه كه می‌بینید، نویسنده در پایان بند دوم و سوم ـ كه بررسی آن گذشت ـ از اثبات قطعیت صدور روایات به بحث حجیت روایات پناه برده است ولی بیان نكرده است كه چه ارتباطی بین حجیت روایات با یقین به صدور وجود دارد؟ احتمالا ایشان تفاوت بین مرحله حجیت روایات و قطعیت صدور را درك نكرده است.

به دلیل این كه بحث حجیت روایات هیچ ربطی به مرحله كنونی ندارد و مخلوط كردن مباحث از نتیجه مفید می‌كاهد، از آن می‌گذریم و بررسی آن را به مرحله آینده واگذار می‌كنیم، انشاء الله.

حقیقت گویی مرحوم فیض كاشانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9716
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 120

فیض كاشانی ـ رضوان الله علیه ـ كه یكی از بزرگان محدثین است، درباره قطعیت صدور روایات كتب اربعه حقیقت را با صراحت تمام بیان نموده است. فیض در انتقاد از «ملا محمد امین استرابادی» و تندروی وی در ادعای قطعیت صدور احادیث كتب اربعه، به عنوان یكی از دو امر عجیب، چنین یاد می‌كند:

…واما الأمران الإمران فاحدهما - افراطه فی القول بالاخبار وغلوه فیه حیث ادعی ان جمیع ما فی الكتب الاربعة المشهورة مما یفید القطع بصدورها عن أهل البیت ـ علیهم‌السلام ـ . والثانی - طعنه فی طائفة من أجلة فقهائنا ونسبته ایاهم الى الفساد والافساد وغلوه فی مؤاخذتهم بما خاضوا فیه من الاجتهاد …[1]

اما دو مطلب عجیبی كه (ملا محمد استرآبادی آورده است) یكی زیاده‌روی و غلو وی در روایات است؛ چرا كه ادعا كرده است كه صدور تمام روایات كتب اربعه از اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ قطعی است، و امر عجیب دوم بدگویی از اجله فقها و نسبت فساد و افساد به ایشان و مبالغه در انتقاد از اجتهاد آنهاست …

 

[1] - الحق المبین الفیض الكاشانی /ص12 (در ذیل كتاب الاصول الاصیله، سازمان چاپ دانشگاه سال 1349)

نتیجه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۷:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۸:۵۹
    • کد مطلب:9717
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2170

حاصل این كنكاش كوتاه این شد كه قطعیت صدور روایات، چه با توجه به راه وصول روایات و چه با در نظر گرفتن قرائن عام، اثبات نگردید.

البته وجود قرائن خاص برای روایتی یا مجموعه كوچكی از روایات قابل انكار نیست ولی مسأله اصلی این است كه برای همه روایات چه باید كرد؟

اگر قطعیت صدور اثبات می‌شد و روایات از جهت سند علم‌آور می‌شدند و از بحثهای رجالی در مجموعه تمامی روایات یا كتب اربعه آسوده خاطر می‌شدیم و دیگر نیازی به بررسی اسناد روایات وجود نداشت، و همچنین نوبت به مرحله حجیت روایات نمی‌رسید؛ چرا كه عمل به روایات، ـ صرف نظر از بحثهای دو مرحله دلالت و جهت ـ عمل به علم بود.

اما با توجه به بررسی كه انجام شد، دیگر برهان وافی و كافی و دلیل شافی در بساط باقی نماند و روشن شد كه مجالی برای ادعای عمل به علم از این ناحیه وجود ندارد، البته راه گزاف‌گویی همیشه و برای همه كس باز است، توجه كنید:

با براهین وافی و كافی و برای اهل آن شافی اكثر روایات موجود در كتب معتبره شیعه را از روی یقین عین كلمات معصومین ـ علیهم‌السلام ـ می‌دانند. (نامه… ص 4)

حال ثابت شد كه عمل… به لطف الهی و هدایت امامان معصومشان به علم و یقین است … (نامه… ص6)

ولی با این همه، نویسنده چند اعتراف جالب نموده است كه ما به عنوان نقاط مشترك از آنها استقبال می‌كنیم و امیدواریم كه روز بروز بر نقاط مشترك افزوده شود، توجه كنید:

۱- برخی از كتب، معتبر هستند نه تمام آنها.

۲- و از كتب معتبره نیز اكثر روایات علم‌آور هستند نه همه آنها.

۳- با تمامی استدلالها، احتمال خطای اندك را پذیرفته است اگر چه بر اثر كثرت نسخه‌ها به سرعت كشف می‌شده است.

متن اعترافات نویسنده در لابلای جملاتی كه  نقل شد، گذشت.

اما باز هم رنج تعیین دقیق كتب معتبره را بر دوش نگرفته و مجمل گویی را برگزیده است. انشاء الله در آینده به وضوح شاهد جواب این پرسش خواهیم بود كه آیا تمامی روایات مثلا كتب اربعه معتبر است یا خیر؟

البته این نتیجه‌گیری در حد مطالبی است كه طرح شده است ولی بحث قطعیت صدور یا قرائنی كه اثبات كننده قطعیت صدور هستند، همچنان باز می‌ماند و چشم انتظار ادامه یافتن این مرحله از بحث به شكل «مجادله باللتی هی احسن» نشسته‌ایم، و برای شنیدن دلایل بیشتری بر قطعیت صدور و یا ارایه قرائن دیگری در این راستا، صبر پیشه می‌كنیم.

اگر چه ضرورت طرح این مباحث كاملا روشن است ولی لازم است از دیدگاه دیگری نیز این بحث را تجزیه و تحلیل كنیم تا ضرورت آن بیشتر آشكار گردد.

تجزیه و تحلیل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۹:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9718
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2129

در آغاز تجزیه و تحلیل اشاره‌ای به گونه‌های مختلف برخورد با حدیث لازم است.

روشهای متفاوت برخورد با حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۰:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9719
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 78

اولین انشعابی كه در برخورد با حدیث ـ كه یكی از مهمترین زیر مجموعه‌های دستگاه وحی می‌باشد ـ جلب توجه می‌كند، بحث محدوده عقل و وحی (و تقابلی كه بین این دو تصور شده است) می‌‌باشد.
گروهی هدفشان اصالت دادن مطلق به عقل می‌باشد، كه نتیجه آن حذف یا توجیه هر آیه و روایتی است كه با یكی از براهین عقلی تعارض داشته باشد. نقطه مقابل این گروه كسانی هستند كه در عمل، عقل را به شكل مطلق از دائره دین به معنی عام، حذف نموده‌اند.
ولی برخی با تدبر و داریت در آیات و روایات، به تفكیك محدوده عقل و وحی پی‌برده‌اند كه نتیجه آن رفع تنافی بین عقل و وحی بدون حذف مطلق عقل می‌باشد.
این بحث بسیار مهم و حیاتی است و انشاء الله در آینده به اندازه تناسب و ارتباط آن با هدف سلسله بحثهای درایت روایت، طرح خواهد شد.
دومین انشعاب، در محدوده استفاده از حدیث می‌باشد. برخی با ادعای قطعی بودن صدور تمامی احادیث یا مجموعه خاصی، خود را از زحمت بررسی اسناد روایات راحت ساخته، و بحثهای رجالی را كاملا حذف كرده‌اند. نقطه مقابل، كسانی هستند كه به بررسی سطحی اسناد روایات در حد مراجعه به چند كتب رجالی برای یافتن تنها یك كلمه «فلانی ثقه است» یا مانند آن اكتفا می‌كنند و در صورتی كه چنین توثیقی نیافتند، هیچ اعتنایی به روایت نمی‌كنند.
جبهه مقابل این افراط و تفریطها روش دقیق و محتاطانه‌ای است كه برخی از خصوصیات آن چنین است:
1.    ادعای قطعیت صدور بر اساس موازین علمی، تنها در موارد محدودی ممكن است و در نتیجه، باید سند تك‌تك روایات بررسی گردد.
2.    مجموعه زیادی از احادیث، مشمول دلیل حجیت قرار می‌گیرد و در نتیجه عمل به آن واجب است، اگر چه قطعی الصدور هم نباشد (البته خود دلیل حجیت باید قطعی باشد).
3.    جستجوی كامل مورد به مورد برای یافتن تمامی قرائنی كه دالّ بر قطعیت صدور یا قطعیت حجیت روایت لازم است، و مراجعه به چند كتاب رجالی و تنها، تكیه به توثیقات یا تضعیفات صریح كافی نیست.
4.    بررسی قرائن خارجی كه ممكن است در حجیت روایات تردید ایجاد كند، ـ مانند اعراض مشهور فقها و … ـ ضروری است.
5.    در مواردی كه قوت قرائن به حدی نیست كه موجب قطع به حجیت شود، باید احتیاط كرد. به این معنا كه: اگر چه با تمسك به این گونه روایات نمی‌توان فتوا داد، ولی به خاطر قوت قرائن، فتوای مستند به سایر روایاتی كه حجیت آن تمام است، ولی مخالف با این گروه از روایات است، بر خلاف احتیاط است. به عنوان نمونه: از روایاتی كه وثاقت راویان آن ثابت نشده است ولی كلینی از آنان بسیار روایت می‌كند ، نباید گذشت.
6.    روایاتی كه حجیتشان اثبات نمی‌شود به طور كامل از ارزش نمی‌افتند، بلكه یقینا بسیاری از حقایق و معارف همچنان در لابلای برخی از آنها وجود دارد كه البته به خاطر عدم وجود دلیل كافی، به شارع نسبت داده نمی‌شود.
7.    طبق دستورات اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ در سایر موارد كسی حق رد و تكذیب هیچ روایتی را ندارد، ولی بیش از واگذاری علم آن را به اهلش مسؤلیت عملی وجود ندارد، مگر این كه در مورد آن فرمان صریحی رسیده باشد، مانند: روایات مخالف با نص قرآن یا ….

كاربردهای منفی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۱:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9720
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 105

كنكاش در ادعای گروه اول كه قطعیت صدور است از دو دیدگاه عملی می‌گردد:

دیدگاه نخست رسیدگی به ارزش علمی این ادعا است، كه فقها عظام راه آن را گشوده‌اند و انشاء الله آن را به زبان ساده تشریح می‌نماییم.

دیدگاه دوم، شناخت كاربردهای منفی این ادعا است كه از سوی برخی از افراد ـ و نه همه ـ مورد استفاده قرار می‌گیرد. و در اینجا پاره‌ای از آنها ارایه می‌شود.

فقاهت آسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9721
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 131

این مبنا برای برخی بسیار كارگشاست، چرا كه خود را از رنج تحقیق و تلاش در یكی مقدمات فقاهت رها نموده‌اند و در نتیجه با سرعت بیشتری به تخیل فقاهت و معرفت احكام خدا نائل می‌گردند. محصول این كاربرد این است كه هر بقال و عطاری و یا هر مهندس و دكتری می‌تواند بر مسند فتوا ـ ولو به نام دیگری ـ تكیه زند و نه تنها خود، از حلال و حرام دم زند بلكه اشتباهات دیگران را نیز بگیرد.

گاهی این مطلب به شكل آراسته‌ای ارایه می‌شود: كه مگر اصحاب ائمه ـ علیهم‌السلام ـ خرما فروش و … نبودند! غافل از این كه یكی از تفاوتهای این افراد با خرمافروش آن زمان، این است كه آن خرمافروش، حكم را از دو لب مبارك امام ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید و علم پیدا می‌كرد ولی خرمافروش زمان ما، باید از زنجیره‌ای كه بیش از ده قرن درازا دارد، علم پیدا كند. گذشته از این كه خرمافروش آن زمان در كنار شغل ساده خود، ساعتها در ساحل اقیانوس علم الهی سیراب می‌شد و سالها در پرتو مستقیم تربیت و فقاهت خاندان عصمت ـ علیهم‌السلام ـ پرورش می‌یافت. آیا چنین فردی را می‌توان با عوام این زمان مقایسه نمود؟!

گرچه كالبدشكافی این كاربرد، بسیار سودمند و مهم است ولی با توجه به این كه با بحث اجتهاد ارتباط بیشتری دارد، از آن می‌گذریم.

ابزار حمله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۳:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9722
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 120

از طرف دیگر، حذف تحقیق در اسناد روایات، راه را برای استفادة ابزاری دیگری از احادیث باز می‌كند. سرمایه این كاربرد، كشكولی است پر از چراهایی كه هدف آنها تخریب تلاشگران عرصه فقاهت و حدیث می‌باشد، از قبیل اینكه:

در وسایل الشیعه آمده است: این عمل واجب است، چرا با امام صادق ـ علیه‌السلام ـ مخالفت می‌كنید؟

این عمل، در حدیث تحریم شده است. چرا حدیث را زیر پا گذاشتید؟

در روایت… و…

جالب این است برخی از اینان كه عربی شكسته بسته‌ای هم خوانده‌اند، كتاب «وسائل الشیعه» در دست گرفته و به این و آن حمله می‌نمایند و اگر از این اندازه عربی هم محروم باشند، مفاتیح الجنان خاتم المحدثین شیخ عباس قمی ـ رضوان الله علیه ـ كافی است.

همین كه حدیثی را دیده باشند كفایت می‌كند، اما آیا حجیت حدیث، اثبات شده یا نه؟ و یا این كه درایت حدیث چیست؟ اهمیتی ندارد.

اتهام عمل به گمان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۴:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9723
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 100

برای روشن شدن این كاربرد، اشاره‌ای اجمالی به برخی مطالب علمی ـ البته به زبان ساده ـ لازم است. قبلا گفتیم كه بین قطع به صدور و حجیت یقینی فرق است. و شهادت عادل را به عنوان نمونه آوردیم و اشاره كردیم: اگر چه با توجه به اشتباه و خیانت برخی از شهود، در بسیاری از موارد شهادت عادل برای قاضی علمی ایجاد نمی‌كند ولی با توجه به وجود دلیل قطعی بر حجیت بینه (شهود عادل)، قاضی باید، به گفته شاهد عادل ترتیب اثر دهد. بسیار است كه اگر خود «بینه» را به تنهایی در نظر بگیریم، چیزی بیشتر از گمان ایجاد نمی‌كند و ترتیب اثر به چنین بینه‌ای، عمل به «ظن» خواهد بود ولی با توجه به ادله یقینی كه وجود دارد، عمل به آن واجب است.

به بیان دیگر: اگر چه در این موارد، قاضی هنوز هم نسبت به محتوای شهادت عادل، یقین ندارد ولی نسبت به این كه وظیفه او ترتیب اثر به گفته بینه است، علم و یقین دارد.

در مورد روایات نیز، با توجه به این كه دلیلی برای علم‌آور بودن برخی از روایات وجود ندارد، نمی‌توان ادعا كرد كه به حكم خداوند متعال علم داریم. پس نسبت به این گونه روایات، قطعا بیش از گمان، چیزی در دست نداریم، و این گمان هم فردی از مجموعه گمانهایی است كه به طور كلی از عمل بر طبق آن نهی شده است، در نتیجه نمی‌توان در حكم خدا به آن استناد نمود.

ولی با توجه به وجود ادله‌ قطعی و یقینی كه در جای خود بیان شده است، عمل بر طبق همین احادیث واجب است، و همین احادیث حجت بین ما و خداست، و عذری در رها كردن آنها نداریم. كاملا واضح است كه در این ادله ـ كه اثبات كننده وجوب عمل به احادیث است ـ هیچ تردید وشكی وجود ندارد. در نتیجه در عین حالی كه نمی‌توانیم به شكل صد در صد بگوییم این حدیث، از دو لب مبارك امام ـ علیه‌السلام ـ خارج شده است (یعنی نسبت به محتوای حدیث چیزی بیش از گمان در دست نیست) ولی با قطعیت و یقین می‌دانیم كه وظیفه ما عمل به این احادیث است. البته با توجه به اثبات حجیت آن، استناد به امام ـ علیه‌السلام ـ اشكالی ندارد، گرچه هنوز هم تردید در صدور واقعی آن از امام وجدانی است.

به بیان دیگر: در چنین احادیثی دو جهت وجود دارد: یكی جهت محتواست كه نسبت به آن گمان داریم و دیگری جنبه وجوب عمل بر طبق آن است، كه نسبت به آن علم داریم. در نتیجه ظنِ در محتوای حدیث با علم به وجوب عمل بر طبق آن، هیچ گونه منافاتی ندارد.

به لحاظ محتوای حدیث از آن به «ظن و گمان» یا «ادله ظنیه» تعبیر می‌كنند، ولی به لحاظ ادله‌ای كه وجوب عمل بر طبق روایت را اثبات می‌كند، آن را «حجت» می‌نامند، و گاهی هم از چنین گمانی، به «ظن معتبر» یاد می‌شود.

اكنون به هدف اصلی بازمی‌گردیم: از توضیحات گذشته روشن شد كه علت كاربرد كلمه «ظن و گمان» چیست و اگر غیر از این باشد نیاز به دلیل دارد و طرح بحث جاری در حاشیه درایت نیز برای بررسی همین امر است. و نیز روشن شد كه دلیل استفاده از كلمه «حجت» چیست.

برخی، همین كلمه ظن و گمان را می‌گیرند و بقیه مطالب دقیق و علمی را ـ كه به اشاره گذشت ـ حذف می‌نمایند، و سپس داد و هوار برمی‌آورند كه فقها، به ظن عمل می‌نمایند.

این روش، به كار شخصی می‌ماند كه نماز نمی‌خواند، وقتی به او اعتراض كردند، پاسخ داد كه در خود قرآن آمده است كه نماز نخوانید! پرسیدند كجا قرآن چنین چیزی دارد؟ پاسخ داد: «لاتقربوا الصلاة» (به نماز نزدیك نشوید) به او گفتند: دنبالش را هم بخوان كه خدا می‌فرماید: «و انتم سكاری» (در حال مستی نماز نخوانید). این افراد كلمه ظن و گمان را می‌بینند ولی وجود دلیل قطعی و یقینی بر عمل به این روایات را نادیده می‌انگارند.

امیدواریم كه این روش دانسته و آگاهانه نباشد و تنها از روی نادانی و جهالت سرزده باشد. البته منشأ این اشتباه، كاربردهای متعدد كلمه ظن است، چون این مطلب را درك نكرده‌اند و به تواضعِ پرسش هم تن نداده‌اند، دچار شبهه شده‌اند و بر اساس این شبهه حمله نموده‌اند.

در سلسله مطالبی كه منتشر شد، دو نمونه دیگر از این گونه موارد را ارایه نمودیم، یكی اتهام «تصویب» و دیگری اتهام «المجتهد ان اصاب له اجران …»، در این دو مورد نیز فقط كلمه تصویب و … را در برخی از كتب دیده بودند، ولی معنی عبارت كتاب را درك نكرده بودند، در حالی كه مقصود كتاب مثلا معالم، درست نقطه مقابل اتهامی است كه نسبت داده شده است.

این شیوه تخریب، یادآور جریان جالبی است[1]: نقل می‌كنند كه عالمی پس از پایان تحصیل، روستایی را برای انجام وظیفه انتخاب نمود. ملای مكتبی سابق روستا متوجه شد كه با وجود این عالم با سواد، دكانش برای همیشه تخته خواهد شد. در نتیجه نقشه‌ای را در انظار عموم مردم به اجرا گذاشت: ابتدا رو به عالم نمود و گفت شما برای مردم بنویسید «مار». آن عالم، بدون این كه دست ملای مكتبی خائن را بخواند، نوشت «مار». ملای مكتبی كاغذ را از عالم گرفته و زیر آن تصویر ماری را نقاشی كرد و سپس رو به مردم نموده و گفت: مردم! این مار است كه این آقا نوشته یا این كه من كشیده‌ام؟ روشن است كه مردم بی‌سواد هم فقط تصویر مار را می‌شناختند و بس، بنا بر این تصویر را نشان دادند. ملای مكتبی گفت: نگفتم این آقا بی‌سواد است. مردم تحریك شده و آن عالم بزرگوار را از روستا اخراج كردند و روستا برای همیشه از نعمت علم محروم ماند و ملای مكتبی مار گیر، یكه‌تاز معركه گردید.

 

[1]- در كتاب قصص العلماء صفحه 181 شبیه این جریان نسبت به میرزای قمی ـاعلی الله مقامه ـ نقل شده است.

اندیشه و عبرت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۴:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9724
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1974

به حمد خداوند متعال در ادامه این سلسله بحثها، بی اساس بودن یكی دیگر از اتهامات نسبت داده شده به فقهای عظام و اصولیین كرام اعلی الله مقامهم روشن گردید، البته می‌توان این مطلب را حمل به صحت نمود و گفت: با توجه به این كه درك مطالب علمی مشكل است و نیاز به وقت زیادی دارد، مطالب را درك نكرده‌اند، نه این كه خدای نخواسته، دانسته و آگاهانه، دست به چنین اعمالی ـ كه با تقوی سازگاری ندارد ـ زده باشند.

البته هرگز كسی با بیان كردن حقایق دینی برای توده مردم ـ كه فاقد تخصص در رشته دین هستند ـ مخالف نیست، ولی همچنان كه طرح یك قضیه ریاضی بدون تفهیم مقدماتش، عاقلانه نیست، در مطالب علمی نیز نخست باید ـ با امانتداری ـ مقدمات را بیان كرد و سپس اگر اشكالی به نظر كسی رسید، ابهامش را با حفظ ادب و تقوی با دلیل و برهان بیان نماید.

اكنون خود قضاوت كنید، آیا قبل از معین شدن روش علمی در برخورد با حدیث و … می‌توان بحث رساله‌های عملیه را پیش كشید؟!

همه گفته‌اند و نوشته‌اند كه مهمترین منبع دین، «حدیث» است و فقه و اصول به اندازه‌ای بر احادیث استوار است كه با حذف احادیث چیزی از آن باقی نمی‌ماند، در این مطالب اندك تردیدی وجود ندارد، اما سخن در این است كه چگونه سیر علمی در احادیث به رساله‌های عملیه منتهی می‌گردد؟

راه درك این سیر علمی برای كسانی كه دارای آمادگی و استعداد داشته باشند كاملا باز است و صعود بر بام فقاهت برای اهلش ممكن است، اما به شرطی كه از نردبان مناسب آن پله‌پله بالا آمد تا به مقصود رسید.

و باز هم اكنون خود قضاوت كنید: اگر كسی تمام تلاشش این باشد كه تمامی مقدمات و اصول اولیه مورد نیاز  را رها نموده و تنها و مستقیما سراغ نقد و بررسی رساله رود، چقدر عاقل و منصف است؟!

و آیا قبل از روشن شدن حال این اتهامات، می‌توان به رساله‌های عملیه اشكال نمود؟!

انشاء الله این سلسله مباحث، كلید تفاهم و زداینده خیالات شیطانی گردد، چرا كه در محیطی دوستانه، امكان حل ابهامات، بهتر و بیشتر است.

ضميمه: سه نمونه از اختلاف نسخه‌ها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۱۵:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۰۲-۱۸:۴۸:۳۳
    • کد مطلب:9725
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1959

برای معرفی اندكی از اختلافاتی كه بر اثر اشتباهات گوناگون رخ می‌دهد سه نمونه ارایه می‌گردد:

نمونه الف: روایتی از كتاب «بحار»، انتخاب شده است. با توجه به این كه مصدر روایت، كتاب «رجال كشی» است، باید نقل روایت در این دو كتاب هیچ اختلافی نداشته باشد. از طرفی روایتی در كتاب دعائم وجود دارد كه به سند آن اشاره‌ای نشده است، اما با توجه به متن روایت، اطمینان پیدا می‌شود كه همان روایت رجال كشی است، در نتیجه این سه كتاب یك روایت را نقل كرده‌اند.

نمونه ب: تصویر  صفحه‌ای است از كتاب سلیم بن قیس هلالی كه گویای فراوانی اختلاف نسخه‌‌ها می‌باشد، «الف» «ب» و … در پاورقی، هر یك بیانگر یك مجموعه از شش مجموعة نسخه‌های مشابه است كه در كل، شامل شصت نسخه مختلف می‌شود.

نمونه ج: روایتی از كتاب وسائل الشیعه كه شامل یكی از احكام فقهی است با چند اختلاف.

این نمونه‌ها برای كسانی كه با عربی آشنا هستند ارایه می‌گردد و برای اختصار از توضیحات بیشتر صرف نظر می‌شود. اكنون توجه كنید:

نمونه الف ـ ارایه مقایسه‌ای یك روایت از سه كتاب

در تفاوتهای این سه نقل اگر تمامی جزئیات را در نظر بگیریم عدد اختلافات بسیار زیاد است اما به خاطر اختصار، از بیان تك‌تك آنها می‌گذریم و فقط سه نقل را، خط به خط به شكل مقایسه‌ای، ارایه می‌‌كنیم. كلماتی كه در یكی از نسخه‌ها وجود ندارد با نقطه چین مشخص شده است و بخشهای متفاوت، با خطی در زیر كلمه، نشان داده شده است.

اما در پایان نیز به چند اختلاف مهم اشاره خواهیم كرد.

سطر 1

     بحار          58- كش، [رجال الكشی] ابن قولویه عن .......... سعد عن .................................................. ابن أبی الخطاب عن محمد بن سنان عن المفضل ..........

     رجال         216- ...................... محمد بن قولویه، قال حدثنی سعد بن عبد الله، قال حدثنی محمد بن الحسین بن أبی الخطاب عن محمد بن سنان عن المفضل بن‌عمر

     دعائم        و روینا عنه ص .................................................................................................................................................................................................

سطر 2

     بحار         قال سمعت أباعبد الله ع یوما ودخل علیه الفیض بن المختار فذكر له آیة من كتاب الله عزو جل یأولها أبوعبد الله ع فقال له الفیض جعلنی الله فداكماهذا

     رجال        قال سمعت أباعبد الله (ع)یوماودخل علیه الفیض بن المختار فذكر له آیة من كتاب الله عزو جل تأولها أبوعبد الله(ع)فقال له الفیض جعلنی الله فداكماهذا

     دعائم      ........................................ أن العیص بن المختار دخل علیه ................................................................................ فقال ............. جعلت .... فداكماهذا

سطر 3

      بحار       الاختلاف الذی بین شیعتكم قال و أی الاختلاف یا فیض ....... فقال له الفیض إنی لأجلس فی حلقهم بالكوفة فأكاد أن أشك فی اختلافهم فی حدیثهم حتی

      رجال       الاختلاف الذی بین شیعتكم قال و أی الاختلاف یا فیض ........فقال له الفیض إنی لأجلس فی حلقهم بالكوفة فأكاد ....أشك فی اختلافهم فی حدیثهم حتی

      دعائم      الاختلاف الذی بین شیعتك فقال ...أی الاختلاف یا عیص بینهم  قال ............ربما أجلس فی حلقتهم بالكوفة فأكاد أن أشك    لاختلافهم و حدیثهم ....  

سطر 4

      بحار          .أرجع إلی المفضل بن عمر فیوقفنی من ذلك علی ما تستریح إلیه نفسی و تطمئن إلیه قلبی فقال أبوعبد الله ع  أجل هو كما ذكرت یا فیض إن الناس

     رجال          .أرجع إلی المفضل بن عمر فیوقفنی من ذلك علی ما تستریح إلیه نفسی و یطمئن إلیه قلبی فقال أبوعبد الله(ع) أجل هو كما ذكرت یا فیض إن الناس

     دعائم         فأرجع إلی المفضل .............فأجد عنده ما أرید فأسكن إلیه............................................ فقال أبوعبد الله صأجل هو كما ذكرت یا عیص إن الناس

سطر 5

     بحار           أولعوا بالكذب علینا ........ إن الله ............. افترض علیهم لا یرید منهم غیره و إنی أحدث أحدهم بالحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی.......

     رجال          أولعوا بالكذب علینا ........ إن الله ............. افترض علیهم لا یرید منهم غرة  و إنی أحدث أحدهم بالحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی.......

     دعائم         أغروا  بالكذب علینا حتی كان الله عز و جل افترضهعلیهم لا یرید منهم غیره و إنی لأحدث أحدهم  الحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی علی

سطر 6

     بحار           غیر تأویله و ذلك أنهم لایطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عند الله و إنما یطلبون الدنیا و كل یحب أن یدعی رأسا ..........إنه لیس من‌عبدیرفعنفسهإلاوضعه

     رجال          غیر تأویله و ذلك أنهم لایطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عند الله و إنما یطلبون الدنیا و كل یحب أن یدعی رأسا...........أنه لیس من‌عبدیرفعنفسهإلاوضعه

     دعائم         غیر تأویله و ذلك أنهم لایطلبون دینا  و أنتم تطلبون الدین وإنما یحب كل واحد منهم        أن یكون رأسا أی‌عیص  لیس من‌عبد.رفعرأسهإلاوضعه

سطر 7

     بحار           اللهومامنعبدوضع‌نفسه‌إلارفعهاللهوشرفه فإذا أردت حدیثنا فعلیك بهذا الجالس وأومأ بیده إلی‌رجل‌من‌أصحابه فسألت أصحابنا ....فقالوا زرارة‌بن‌أعین

     رجال          اللهومامنعبدوضع‌نفسه‌إلارفعهاللهوشرفه‌‌‌فإذاأردت بحدیثنا فعلیك بهذا الجالس وأومی ....إلیرجل‌من‌ أصحابه فسألت أصحابناعنه فقالوا‌ زرارةبن‌أعین

     دعائم         الله وما منعبد وضع نفسه إلا رفعه الله وشرفه ...................................................................................................................................................

به برخی از اختلافات مهم توجه كنید:

1.    در دعائم به جای نام «فیض بن مختار» «عیص بن مختار» آمده است و بر اساس اتحاد روایت، روشن است كه اختلاف، از این مطلب ناشی شده است كه در گذشته از علائم و نقطه‌گذاری استفاده نمی‌شده است، و این یكی از مشكلات می‌باشد، كه نمونه دیگر آن «تسعون» و «سبعون» است، اگر نقطه‌های این دو عدد برداشته شود تشخیص آن دو ممكن نیست، از این جهت برخی احتمال داده‌اند كه یكی از علل اختلاف در تاریخ شهادت صدیقه كبری فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بین «خمسة و سبعین یوما» هفتاد و پنج روز، و « خمسة و تسعین یوما» نود و پنج روز، همین امر باشد.
2.    در بحار چنین است: « إن الله افترض علیهم لا یرید منهم غیره» (خداوند دروغ بستن بر ما را بر مردم واجب كرده است و از آنان غیر از این را نمی‌خواهد)، ولی در دعائم چنین است « حتی كان الله عز و جل افترضه علیهم» (به حدی مردم به دروغ بر ما حریص هستند كه گویا خداوند آن را بر آنان واجب كرده است و از آنان غیر این چیزی نمی‌خواهد). كاملا روشن است كه دو كلمه « حتی ك» كه در نسخه دعائم وجود دارد، ضروری است، و اگر غیر این باشد پیدا كردن معنی درستی برای روایت مشكل است.
3.    در بحار و دعائم همین جمله چنین است: « لا یرید منهم غیره» (خداوند از آنان غیر از این را نخواسته است) ولی در رجال چنین است: « لا یرید منهم غرة » كه معنی كردن آن مشكل است.
4.    در بحار و رجال چنین است: « حتی یتأوله علی غیر تأویله » (تا این كه حدیث مرا بر غیر معنایش حمل می‌كند) ولی در دعائم چنین است: « حتی یتأوله علی علی غیر تأویله » (تا این كه حدیث مرا بر غیر معنایش بر ضد من حمل می‌كند).

 

نمونه ب: تصویر كتاب سلیم بن قیس هلالی

نمونه ج: تصویر كتاب وسائل الشیعه

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما