مناظره کوتاه و پر بار زراره و محمد بن مسلم با امام باقر علیه السلام یکی از مصادیق پرورش مستنبط توسط حضرت است.
در حدیثی با اندکی تصرف این چنین آمده است:
زراره و محمد بن مسلم: درباره نماز در مسافرت چه میفرمایی و نماز در سفر چگونه و چقدر است؟
امام علیه السلام: خداوند در این باره میفرماید «و چون در زمين سفر كرديد، باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد» بنا بر این نماز شکسته خواندن در سفر واجب گردید (از این رو وجوب آن) همانند وجوب نماز تمام در حضر است.
زراره و محمد بن مسلم: خداوند تنها فرموده که «باکی بر شما نیست» و نفرموده «این چنین بکنید» (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا). بنا بر این چگونه نماز قصر را واجب کرده همچنان که نماز تمام را در حضر واجب ساخته است؟!
امام علیه السلام: آیا چنین نیست که خداوند درباره صفا و مروه فرموده است «پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد» آیا نمیبینید که سعی صفا و مروه واجب مفروض است.
چون خداوند [این چنین] در کتابش آورده و پیامبرش نیز آن را انجام داده (سعی واجب است).
نماز شکسته در سفر نیز کاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام داده و خداوند در کتابش ذکر کرده است.[1]
نکات حدیث:
۱- زراره و محمد بن مسلم از امام علیه السلام دلیل وجوب نماز قصر را مطالبه میکنند.
۲- امام به آیه مربوط به حکم نماز شکسته اشاره میفرماید.
۳- آن دو قانع نمیشوند و بر استدلال امام اشکال میکنند که جملهی «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ…» ظهور در وجوب ندارد.
۴- امام به دو استدلال، اشکال زراره و محمد بن مسلم را پاسخ میدهد: یکی آیهی وجوب سعی در حج و دیگری عمل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.
درایت حدیث:
۱- با توجه به این که بحث نماز مسافر از اول اسلام مطرح بوده است و با توجه به شخصیت زراره و محمد بن مسلم، میتوان گفت پرسش این دو از امام، برای دانستن اصل مسئله نبوده است، بلکه پرسش آنها از دلیل وجوب قصر بوده است.
۲- دلیل امام علیه السلام بر وجوب قصر این آیه است: «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (و چون در زمين سفر كرديد، باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد).
در نگاه نخست این استدلال، مشکل دارد. چرا که معنای «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد)، جواز قصر است نه وجوب آن.
احتمال میرود که اصل مراجعه این دو صحابی به امام نیز دچار شدن به همین اشکال بوده است.
۳- پاسخ نخست امام علیه السلام، آیهی وجوب سعی است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد).
محور وجوب و جواز در هر دو مسئله (قصر نماز مسافر و سعی صفا و مروه)، یک چیز است و آن تعبیر «لا جناح» (باکی نیست)، است.
از این رو به حسب ظاهر پاسخ امام ازدیاد و توسعه اشکال است و نه پاسخ.
بنا بر این، إقناع دو صحابی بزرگ، مانند زراره و محمد بن مسلم معنا ندارد.
إقناع این دو نشان از قوت استدلال امام دارد که باید درایت شود.
این استدلال چیست؟
۴- احتمال نخست این است که امام تنها به آوردن یک نقض بسنده فرموده و آن این که وجوب سعی صفا و مروه مسلم است و مستند آن نیز همین آیه است. بنا بر این «لا جناح» میتواند برای وجوب باشد. اما چگونگی این امر، بیان نشده است.
۵- احتمال دوم این است که امام با آوردن این شاهد، مشکل را از اساس حل کرده باشد. با مراجعه به روایات وجوب سعی این احتمال متعین میگردد.
توضیح این که همین پرسش در مورد سعی صفا و مروه نیز مطرح شده است. از جمله:
از امام صادق علیه السلام از سعی بین صفا و مروه پرسیده شد که فریضه است یا سنت؟ حضرت فرمود فریضه است. (سائل میگوید به امام) گفتم آیا چنین نیست که خداوند عز و جل تنها فرموده است «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (پس وجوب از کجای آیه درمیآید؟!) حضرت فرمود این مطلب در عمرة القضاء بوده است (سال بعد از صلح حدیبیه) که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر کفار شرط فرمود که بتها را از صفا و مروه برچینند (تا مسلمانان اعمال حج انجام دهند) پس (در این میان) مردی گرفتار شده تا این که روزها(ی فرصت داده شده) تمام شد. پس بتها به جای پیشین خود برگشت داده شد (از این رو مردم) به سوی آن حضرت آمدند و گفتند ای پیامبر خدا فلانی سعی میان صفا و مروه را انجام نداده و بتها برگشت داده شده (چه کند؟) پس خداوند عز و جل این آیه را نازل فرمود «پس بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد».[2]
از این حدیث روشن میشود که مسلمانان بر اثر گذاشتن بتها در محل سعی، شبهه ممنوعیت سعی میان صفا و مروه را داشتند.
در حدیث دیگری این چنین آمده است:
مسلمانان چنین میپنداشتند که سعی میان صفا و مروه کاری است که مشرکین آن را (به اعمال حج افزوده و) انجام دادهاند. پس خداوند این آیه را فرود آورد که «در حقيقت، صفا و مروه از شعاير خداست؛ پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد».[3]
۶- حاصل دو روایت سعی، این است که مسلمانان دچار توهماتی شدهاند:
توهم مانعیت بتها در روایت اول
و توهم ساخته و پرداخته بودن سعی توسط مشرکین در روایت دوم
بر اساس این توهمات، وجوب سعی مورد تردید قرار گرفته است.
خداوند با تعبیر «باکی نیست» مانع احتمالی را منتفی ساخته و در نتیجه وجوب سعی، اثبات میگردد.
۷- بنا بر این امام علیه السلام ظهور لغوی «لا جناح» در ترخیص را انکار نفرموده است، بلکه با توجه به مناسبات مورد، ظهور عرفی دیگری برای تعبیر «لا جناح» اثبات فرموده که بر اساس آن وجوب سعی ثابت میگردد.
۸- امام باقر علیه السلام این ظهور عرفی در آیه سعی را، بر آیه نماز قصر تطبیق میفرماید.
در تطبیق بر نماز قصر احتمالاتی هست که به هدف نوشتار ارتباط ندارد. اما اشاره به یکی از این احتمالات مناسب است و آن این که با توجه به اهمیت نماز، کوتاه کردن نماز در مسافرت، امری حرام تصور میشده است. با تعبیر «لا جناح» این توهم نفی گردیده است.
۹- روشن شد که اساس اشکال زراره و محمد بن مسلم ظهور لغوی است، ولی این آیه مصداق ظهور عرفی مغایر با ظهور لغوی است.
۱۰- با این استدلال امام علیه السلام، اشکال زراره و محمد بن مسلم مرتفع گردیده است.
11- استدلال دوم امام، فعل پیامبر صلی الله علیه و آله در هر دو مورد است: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِيُّهُ ص وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ» (چون خداوند [این چنین] در کتابش آورده و پیامبرش نیز آن را انجام داده سعی واجب است. نماز شکسته در سفر نیز کاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام داده و خداوند در کتابش ذکر کرده است).
۱۲- احتمال نخست در این استدلال این است که امام علیه السلام، فعل پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان دلیل مستقلی آورده باشد.
در این مورد مباحثی وجود دارد که ارتباطی به نوشتار ندارد. از جمله این که فعل پیامبر به تنهایی دلالت بر وجوب ندارد. اما جواز به معنای اعم را اثبات میکند. با ضمیمه کردن این که تکلیف نماز عمومی و همگانی و همیشگی است. اگر نماز قصر مثلا مصداق وجوب تخییری بود مسلما میبایست حضرت به آن اشاره میکردند. با توجه به این که حضرت به انجام نماز قصر بسنده کرده است، میتوان نتیجه گرفت که نماز قصر تنها تکلیف مسافر است.
ممکن است احتمالات دیگری نیز وجود داشته باشد که خارج از بحث ماست.
۱۴- احتمال دوم هم این است که این بیان برای تتمیم استدلال پیشین باشد.
بر ساحل فقاهت:
۱- یکی از مباحث مهم در «اصول فقه» بحث «ظهورات» است.
روایتی که در آغاز نوشتار مطرح شد، شاهدی است بر نیاز به بحث ظهورات. چرا که در عصر حضور معصومین دو نفر که اتفاقا زبان مادری آنها عربی هم هست، در ظهور آیه قرآن دچار مشکل شدهاند. مسلما این گونه اشکالات در دورانهای بعدی، به ویژه با فاصله از زمان حضور، بیشتر و بیشتر است و نیاز به بحث ظهور نیز شدیدتر است.
۲- «تفکیک میان ظهور لغوی و ظهور عرفی» در «اصول فقه» مطرح شده است. این روایت شاهد خوبی بر نیاز به این بحث اصولی است.
۳- بحث «امر عقیب حذر»، یکی از مباحث «اصول فقه» است. در این روایت یکی از شاخههای بحث یاد شده مطرح شده است.
۴- بحث «ظهور امر در وجوب» یکی از مسائل «اصول فقه» است. این روایت یکی از مستندات این مسئله است.
۵- یکی از مباحث «اصول فقه»، «جبر و وهن دلالی به وسیله عمل اصحاب» است. استدلال به عمل پیامبر صلی الله علیه و آله (بر اساس یک احتمال)، یک مصداق از رفع اجمال و جبر دلالی است. به سخن دیگر عمل پیامبر رافع اجمال آیه است. بر این اساس جای این بحث هست که آیا عمل اصحاب معاصر امام و نیز عمل فقهای متقدم نیز در جبر و وهن دلالی مؤثر است یا خیر؟
نتیجه گیری:
روش بزرگان اصحاب، کسب فقاهت بوده است و نه صرف تعبد محض به کلام امام. از این رو با هدف تفقه بر امام معصوم اشکال میکردند.
روش امام معصوم نیز پرورش فقیه و آموزش استنباط بوده است. زیرا اگر امام صرفا پاسخ به وجوب نماز قصر میداد و هیچ دلیلی اقامه نمیکرد، مسلما وظیفه اصحاب، تعبیت از امام بود.
حتی اگر امام آیه قصر را به عنوان دلیل اقامه میکرد و میفرمود استنباط من از این آیه این است و تو باید متعبد باشی، باز هم وظیفه زراره و محمد بن مسلم تعبیت محض بود.
اما امام از اشکال این دو استقبال کرده و به بیان حکم نیز بسنده ننموده، بلکه مستند آن را بیان فرموده و علاوه بر بیان مستند، نحوه استنباط از آن را نیز بیان فرموده است.
از این روش روشن میشود که امام علیه السلام از اصحابش، تعبد صرف نمیخواهد، بلکه تفقه میطلبد. تفقه نیز در گرو استنباط است. از این رو تمام سعی و تلاش امام علیه السلام بر آموزش استنباط و پرورش مستنبط است.
حاصل این روش زراره و محمد بن مسلم و این برخورد امام باقر علیه السلام در دوران جوانی آنها، باعث شد که این دو از فقیهان بزرگ دوران امام صادق علیه السلام گردند.
بابی و امی یا محمد بن علی یا باقر العلوم و یا معلم الفقهاء!
[1]- رُوِيَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَنَّهُمَا قَالَا قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَ كَمْ هِيَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ فَصَارَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِباً كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ قَالَا قُلْنَا إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا فَكَيْفَ أَوْجَبَ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فِي الْحَضَرِ فَقَالَ ع أَ وَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِيُّهُ ع وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ قَالَا قُلْنَا لَهُ…
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَ كَمْ هِيَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ- وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ قَالَ فَالتَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِبٌ كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ قِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يَقُلْ اقْصُرُوا فَكَيْفَ أَوْجَبَ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فَقَالَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ قَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَ فَلَا تَرَى أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُمَا بِهَذَا فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ ذَكَرَهُ اللَّهُ هَكَذَا فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص.
[2]- سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَرِيضَةٌ أَوْ سُنَّةٌ فَقَالَ فَرِيضَةٌ قُلْتُ أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما قَالَ ذَلِكَ فِي عُمْرَةِ الْقَضَاءِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص شَرَطَ عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْفَعُوا الْأَصْنَامَ عَنِ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَتَشَاغَلَ رَجُلٌ حَتَّى انْقَضَتِ الْأَيَّامُ فَأُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ فَجَاءُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً لَمْ يَسْعَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَدْ أُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَيْ وَ عَلَيْهِمَا الْأَصْنَامُ.
[3]- وَ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَانُوا يَظُنُّونَ أَنَّ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ شَيْءٌ صَنَعَهُ الْمُشْرِكُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما
۱- زراره و محمد بن مسلم از امام علیه السلام دلیل وجوب نماز قصر را مطالبه میکنند.
۲- امام به آیه مربوط به حکم نماز شکسته اشاره میفرماید.
۳- آن دو قانع نمیشوند و بر استدلال امام اشکال میکنند که جملهی «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ…» ظهور در وجوب ندارد.
۴- امام به دو استدلال، اشکال زراره و محمد بن مسلم را پاسخ میدهد: یکی آیهی وجوب سعی در حج و دیگری عمل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله…
روش بزرگان اصحاب، کسب فقاهت بوده است و نه صرف تعبد محض به کلام امام. از این رو با هدف تفقه بر امام معصوم اشکال میکردند.
روش امام معصوم نیز پرورش فقیه و آموزش استنباط بوده است. زیرا اگر امام صرفا پاسخ به وجوب نماز قصر میداد و هیچ دلیلی اقامه نمیکرد، مسلما وظیفه اصحاب، تعبیت از امام بود.
حتی اگر امام آیه قصر را به عنوان دلیل اقامه میکرد و میفرمود استنباط من از این آیه این است و تو باید متعبد باشی، باز هم وظیفه زراره و محمد بن مسلم تعبیت محض بود.
اما امام از اشکال این دو استقبال کرده و به بیان حکم نیز بسنده ننموده، بلکه مستند آن را بیان فرموده و علاوه بر بیان مستند، نحوه استنباط از آن را نیز بیان فرموده است.
از این روش روشن میشود که امام علیه السلام از اصحابش، تعبد صرف نمیخواهد، بلکه تفقه میطلبد. تفقه نیز در گرو استنباط است. از این رو تمام سعی و تلاش امام علیه السلام بر آموزش استنباط و پرورش مستنبط است.
حاصل این روش زراره و محمد بن مسلم و این برخورد امام باقر علیه السلام در دوران جوانی آنها، باعث شد که این دو از فقیهان بزرگ دوران امام صادق علیه السلام گردند.