×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

استنباطات اصحاب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۵-۱۱:۱۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18576
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 23445

در شاخه‌های پیشین با کاربرد گسترده استنباط توسط ائمه هدی علیهم السلام و نیز پرورش اصحاب در این زمینه آشنا می‌شویم.

حاصل این دو مطلب هم این است که خود اصحاب نیز در زمان معصومین استنباطاتی داشته‌اند.

استنباط اصحاب در شاخه‌های مختلفی است از مسائل اعتقادی گرفته و تا مسائل فقهی دیده می‌شود.

در این شاخه توجه شما را به برخی از این موارد جلب می‌کنیم.

استنباطات مؤمن طاق در مقابل زید و تأیید امام صادق‌ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۵-۲۰:۵۳:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۱۸-۱۷:۳۴:۵۴
    • کد مطلب:18575
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5390

صحبت بسیار جالب و جذابی میان مؤمن طاق و زید بن علی فرزند امام سجاد علیه السلام پیش آمده است که نکات بسیاری در بر دارد.

ابتدا متن حدیث:

مؤمن طاق خبر داد که زید پسر امام سجاد علیه السلام در زمانی که (تحت تعقیب بود و) پنهانی زندگی می‌کرد، کسی را به دنبال من (مؤمن طاق) فرستاد، من هم نزد او رفتم.

به من گفت ای اباجعفر (کنیه مؤمن طاق) اگر کسی شبانه نزد تو آید[1] (و برای خروج و قیام از تو یاری بطلبد) آیا با او خروج خواهی کرد؟ به او پاسخ دادم اگر آن کس پدر تو (امام سجاد علیه السلام) یا برادر تو (امام باقر علیه السلام) [و یا پسر برادر تو امام صادق علیه السلام] باشد با او خروج می‌کنم.

زید به من گفت من تصمیم دارم قیام کنم با این قوم (غاصب و ستمکار) بجنگم، پس تو هم با من خروج نما. پاسخ دادم نه چنین کاری نمی‌کنم فدای شما گردم.

به من گفت آیا جانت را از من دریغ می‌کنی (و حاضر به فداکاری نیستی) به او پاسخ دادم (جان من) فقط یک جان بیشتر نیست، پس اگر حجتی برای خداوند در زمین باشد، کسی که از تو تخلف کرد (و با تو همراهی نکرد) نجات یافته است و کسی که با تو قیام کند هلاک شونده است. اما اگر حجتی برای خداوند در زمین نباشد، پس کسی که از تو تخلف کرده با کسی که همراه تو قیام کرده، یکسان هستند.

به من گفت ای اباجعفر با پدرم (امام سجاد) بر سفره می‌نشستم، پدرم لقمه چرب (و لذیذ) در دهانم می‌گذاشت و برایم لقمه داغ را سرد می‌کرد (این کارها) به خاطر دلسوزی او به من بود.

(اما با توجه به حرفهای تو) او از حرارت آتش جهنم بر من نترسید و دین (حق و تکلیف الهی) را به تو خبر داد و به من خبر نداد؟!

به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم می‌شوی.

ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا می‌ٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم.

سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف می‌گوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‏انديشند».

چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (می‌بینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد!

همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.)

(وقتی زید درمانده شد و نتوانست پاسخ مؤمن طاق را بدهد) گفت حالا که تو چنین می‌گویی سوگند به خدا بدان که صاحب تو (امام صادق علیه السلام) در مدینه به من گفت که به راستی من کشته می‌شوم در کناسه به صلیب کشیده می‌شوم و نزد او کتابی است که در آن کشته شدن و مصلوب شدن من نوشته شده است.

مؤمن طاق می‌گوید پس از این جریان به حج رفتم و به امام صادق علیه السلام سخنان زید و پاسخهای خودم را خبر دادم. حضرت به من فرمود او را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پایین گرفته (و محاصره کرده‌ای) و راهی برای فرارش باقی نگذاشته‌ای.[2]

نکات حدیث:

۱- زید فرزند امام سجاد در صدد قیام است و در حال جمع آوری یار و یاور.

۲- مؤمن طاق با زبان برّانی که دارد فرد بسیار مناسبی برای اوست. از این رو با او تماس می‌گیرد و طلب یاری می‌کند.

۳- پاسخ اجمالی مؤمن طاق به یاری طلبی او این است که «اگر کسی که از من طلب یاری کند، امام معصوم باشد، پاسخ من مثبت است و الا خیر».

۴- توضیح تفصیلی پاسخ هم این استدلال است که:

اگر خداوند حجتی در زمین دارد، وظیفه من اطاعت از اوست و پیروی از تو موجب هلاکت من است و اگر حجتی ندارد، بنا بر این من تکلیفی ندارم، چه با تو قیام کنم و چه نکنم، از نظر حکم الهی یکسان است.

اما با وجود امام صادق علیه السلام جایی برای قیام با تو باقی نمی‌ماند.

۵- زید، تالی فاسد استدلال مؤمن طاق را بیان می‌کند، تا استدلال او را خراب کند. به این بیان که اگر دین حق این است که تو می‌گویی، چرا تو از آن خبرداری و من بی‌خبر؟! با این که من برای پدرم بسیار عزیز بودم، چگونه این مطلب را به تو گفت و به من نگفت!

۶- مؤمن طاق با دو پاسخ حلی و نقضی به این تالی فاسد پاسخ می‌دهد:

۷- پاسخ حلی مؤمن طاق این است که چون امام سجاد می‌دانست تو مخالفت خواهی کرد و مستحق عقوبت دوزخ خواهی شد، تو را آگاه نساخت تا جرمت کمتر گردد.

۸- پاسخ نقضی مؤمن طاق هم این است که چرا یعقوب برادران یوسف را از خواب یوسف و آینده درخشان او آگاه نساخت یا جلو نیرنگ آنها را بگیرد؟!

۹- زید پس از درماندگی مطلبی را از امام صادق علیه السلام بیان می‌کند که از چند جهت قابل تأمل است:

نخست این که از امام صادق با تعبیر «صاحب تو» یاد می‌کند که شاید خیلی مؤدبانه نباشد.

مطلب دیگر هم این که قیام و شهادتش را به استناد به کتابی که نزد امام صادق علیه السلام است، تقدیر الهی می‌داند که از پیش رقم خورده است.

ممکن است مقصود این باشد که زید در مقابل پاسخ کوبنده مؤمن طاق، به جبر پناه برده باشد که من چه بخواهم و چه نخواهم این قیام مقدر شده و رقم خواهد خورد.

و ممکن است مقصودش این باشد که همچنان که تو موافقت نکردی، امام صادق هم موافقت ننمود و این اعترافی ناخواسته یا ضمنی به مخالفت با امام صادق علیه السلام است.

۱۰- پایان حدیث هم تأیید کامل و امضای صریح امام صادق نسبت به برخود مؤمن طاق با زید است.

درایت حدیث:

۱- موضوع مباحثه مؤمن طاق با زید «قیام و خروج بر علیه ظالمین» است که یک «حکم فقهی» است.

۲- «رأی» و نظر مؤمن طاق «عدم جواز قیام با غیر معصوم» است.

۳- رأی مؤمن طاق، «مستند» به استنباطاتی است که داشته است.

۴- تمامی استدلالهای مؤمن طاق عقلی است و هرگز به روایتی استناد نکرده است.

۵- این روش بر خلاف «نظریه نص حدیث» است که ادعا می‌کند تمامی اصحاب منحصرا به حدیث استناد می‌کردند.

۶- اجزاء استدلالها نیز اقسام برهان است که انواع قیاسهای منطقی در آن به کار برده شده است.

۷- این مطلب نیز بر خلاف «نظریه نص حدیث» است که کاربرد قیاس را در دین حرام و باطل می‌پندارد.

۸- این روایت شاهد بر چند امر بسیار مهم است:

الف- تفکیک رأی مؤمن طاق (عدم جواز قیام با غیر معصوم) از مستند آن (استدلالهای مؤمن طاق)

ب- استناد رأی مؤمن طاق به استدلالهای عقلی

ج- وجود استنباط در میان اصحاب ائمه و در زمان حضور معصومین

۹- مهم‌ترین بخش حدیث، تأیید امام صادق علیه السلام نسبت به حرکت مؤمن طاق است.

۱۰- این حدیث به وجوه متعدده «نظریه نص حدیث» اخباریون را باطل می‌کند.

این حدیث علاوه بر این، شاهد استنباط اصحاب در عصر حضور است، به لحاظ تأیید امام صادق علیه السلام به پرورش مستنبط نیز مرتبط است.

 

تجزیه و تحلیل استدلالهای مؤمن طاق

پاسخ اول مؤمن طاق به زید، یک استدلال عقلی است که مرکب از چند قیاس مضمره است.

توضیح استدلال اول:

من یک جان بیشتر ندارم (یک سرمایه و یک فرصت بیشتر برای امتحان ندارم)

بنا بر این، امکان جبران خطا نیست و مردودی در این امتحان مساوی با هلاکت است.

خردمند خودش را هلاک نمی‌کند.

 

قیاس اول:         سبر و تقسیم:       خدا یا حجتی دارد یا حجتی ندارد

اثبات هلاکت برای شق اول:

قیاس دوم: قیاس استثنایی:

قضیه شرطیه:        اگر خدا حجتی داشته باشد، تخلف از غیر او نجات و خروج با غیر او هلاکت است. (به برهان انحصار وجوب اطاعت حجت)

انتفاء شرط:          خدا حجتی دارد. (به ادله عقل و کتاب و سنت)

نتیجه:                 پس تخلف از غیر او نجات و خروج با غیر او هلاکت است.

قیاس سوم:

صغری:    زید حجت نیست

کبری:      هر غیر حجتی خروج با او هلاکت است

نتیجه: زید خروج با او هلاکت است

اثبات هلاکت برای شق دوم:

قیاس چهارم:       اگر خدا حجتی نداشته باشد، تخلف و پیروی از اشخاص اثری در نجات و هلاکت ندارد.

اثبات فرضی شرط:  فرض بر این است که حجتی ندارد.

نتیجه: در صورت مفروض، تخلف و پیروی از اشخاص اثری در نجات و هلاکت ندارد.

‍            نتیجه برهان سبر و تقسیم:     خروج با زید در هر صورتی هلاکت است.

                      خردمند از هلاکت می‌پرهیزد و در صدد نجات برمی‌آید.

 

پاسخ زید هم یک استدلال عقلی است.

قیاس اول: صغری:    پدرم دوستدار من بوده است.

کبری:      هر کس دوستدار من باشد، باید از هلاکت من جلوگیری کند.

نتیجه:     پدرم، باید از هلاکت من جلوگیری می‌کرد.

 

قیاس دوم: صغری:    قیام از افعال آدمی است.

کبری:      افعال آدمی از احکام خمسه خالی نیست. (به برهان سبر و تقسیم)

نتیجه:     قیام از احکام خمسه خالی نیست.

 

قیاس سوم:صغری:    قیام از احکام خمسه خالی نیست. (نتیجه قیاس دوم)

کبری:      هر چه از احکام خمسه خالی نباشد، محتمل الحرمه است. (به برهان سبر و تقسیم)

نتیجه:     قیام محتمل الحرمه است.

قیاس چهارم:       صغری:    قیام محتمل الحرمه است. (نتیجه قیاس سوم)

کبری:      هر چه محتمل الحرمه باشد، ندانستن حکم آن محتمل الهلاکیت است. (به برهان وجوب فحص)

نتیجه:     قیام، ندانستن حکم آن محتمل الهلاکیت است.

قیاس پنجم: قیاس استثنایی

قضیه شرطیه:        اگر ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من بود، پدرم باید با دانا کردن من از هلاکت من جلوگیری می‌کرد. (نتیجه قیاس اول و چهارم)

انتفاء جزاء:          پدرم با دانا کردن من از هلاکت من جلوگیری نکرد. (قضیه خارجیه)

نتیجه:                 پس ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من نیست.

 

قیاس ششم: قیاس استثنایی

قضیه شرطیه:        اگر قیام جایز نبود، ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من بود. (نتیجه قیاس سوم و چهارم)

انتفاء جزا:            ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من نیست. (نتیجه قیاس پنجم)

نتیجه:                 پس قیام جایز است.

 

پاسخ دوم مؤمن طاق هم یک استدلال عقلی است.

به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم می‌شوی.

ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا می‌ٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم.

قیاس اول: صغری:    پدرت دوستدار تو بود.

            کبری:      هر کس دوستدار تو باشد، از هلاک بیشتر تو جلوگیری می‌کند.

نتیجه:     پدرت از هلاکت بیشتر تو جلوگیری می‌کند.

 

قیاس دوم:         صغری:    قیام محتمل الحرمه است.

کبری:      هر چه محتمل الحرمه باشد، انجام آن با علم به حرمت هلاکت بیشتری دارد، نسبت به انجام آن با جهل به حرمت. (به برهان عدم تنجز تکلیف در صورت جهل)

نتیجه:     قیام، انجام آن با علم به حرمت هلاکت بیشتری دارد، نسبت به انجام آن با جهل به حرمت.

 

قیاس سوم: صغری:    علم تو به حرمت قیام، موجب هلاکت بیشتر تو بود. (نتیجه قیاس دوم)

کبری:      هر چه موجب هلاکت بیشتر تو باشد، پدرت باید از آن جلوگیری کند. (نتیجه قیاس اول)

نتیجه:     علم تو به حرمت قیام، پدرت باید از آن جلوگیری کند.

قیاس چهارم:        

قضیه شرطیه:        اگر عدم اخبار پدر تو فقط به این جهت بود که قیام جایز است، پس لازمه عدم اخبار جواز قیام بود.

انتفاء شرط:          لکن عدم اخبار پدر تو فقط به جهت جواز قیام نبود. (نتیجه قیاس سوم)

نتیجه:                 پس لازمه عدم اخبار، جواز قیام نیست. (رد قیاس پنجم زید)

 

پاسخ سوم مؤمن طاق:

سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف می‌گوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‏انديشند».

چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (میبینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد!

همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.)

قیاس اول:  صغری:    یعقوب دوستدار فرزندانش بود.

کبری:      هر دوستدار فرزندی، باید از هلاکت او جلوگیری کند.

نتیجه:     یعقوب باید از هلاکت فرزندانش جلوگیری می‌کرد.

قیاس دوم:           

قضیه شرطیه:        اگر اخبار به فضیلت یوسف موجب نجات فرزندان یعقوب از هلاکت می‌شد، باید یعقوب اخبار می‌کرد.

انتفاء شرط:          لکن اخبار به فضیلت یوسف موجب نجات فرزندان یعقوب از هلاکت نبود.

نتیجه:                 پس یعقوب اخبار نکرد.

قیاس سوم:

قضیه شرطیه:        اگر اخبار نکردن یعقوب نسبت به فضیلت یوسف، دلیل بر عدم فضیلت یوسف است، اخبار نکردن پدر تو نسبت به عدم جواز قیام دلیل بر عدم جواز قیام است.

انتفاء شرط:          لکن اخبار نکردن یعقوب، دلیل بر عدم فضیلت یوسف نیست.

نتیجه:                 اخبار نکردن پدر تو،  دلیل بر عدم جواز قیام نیست.

 

 

 


[1]- شاید کنایه از اطلاع سرّی باشد.

[2]- عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ قَالَ فَقَالَ لِي فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِي قَالَ قُلْتُ لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّى كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ قَالَ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ حَدَّثَنِي صَاحِبُكَ بِالْمَدِينَةِ أَنِّي أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْكُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِيفَةً فِيهَا قَتْلِي وَ صَلْبِي فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَقَالَةِ زَيْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ فَقَالَ لِي أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ وَ لَمْ تَتْرُكْ لَهُ مَسْلَكاً يَسْلُكُهُ.

استنباط عقلی اصحاب در وجوب اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۰/۱۷-۱۰:۱۳:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24523
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2287

در حدیث جالبی یکی از اصحاب استنباطی که خودش پیشاپیش کرده است خدمت امام علیه السلام عرضه می‌کند تا از درستی آن اطمینان پیدا کند. ابتدا به متن حدیث توجه کنید:

قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنِّي قُلْتُ لِلنَّاسِ: مَنِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ؟ فَقَالُوا: الْقُرْآنُ.

فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئَ وَ الْقَدَرِيَّ وَ الزِّنْدِيقَ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ.

فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ‏ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ.

وَ لَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ: إِنَّهُ يَعْرِفُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ.

فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ، وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً، وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ.

فَقَالَ: رَحِمَكَ اللَّهُ.

مردی به امام صادق علیه السلام گفت: من به مردم گفتم: حجه خداوند بر خلقش کیست؟ پاسخ دادند: قرآن.

پس من در قرآن نگریستم (دیدم) قرآن چیزی است که (همه فرقه‌های گمراه مانند) مرجئی و قدری و کافری که (اصلا) به آن ایمان ندارد به آن (آن چنان) استدلال می‌کنند که بر مردان (مخالفشان) غلبه پیدا می‌کنند. (از این که فرق باطل و متضاد به قرآن استدلال می‌کنند) دانستم که قرآن (به تنهایی) حجت نیست، جز این که به توسط قیّم و سرپرستی (به آن استدلال شود).

و هیچ کس جز علی بن ابی طالب را پیدا نکردم که گفته شود او تمام قرآن را می‌داند.

پس گواهی می‌دهم که علی علیه السلام قیّم و سرپرست قرآن بوده و فرمانبرداری از او واجب است و آن چه درباره قرآن گفته همان حق است (و بس).

(حضرت پس شنیدن سخن آن مرد، استنباط و استدلالش را تأیید کرد) و فرمود: خداوند تو را رحمت کند.

این حدیث جالب مشتمل بر چند قیاس مضمره است.

قیاس اول:

فرقه‌های متضاد برای اثبات خودشان به قرآن استدلال می‌کنند.

اثبات متضاد باطل است.

پس استدلال به قرآن متوقف بر وجود قیّم و سرپرستی برای قرآن است (و استدلال به آن به تنهایی باطل است).

قیاس دوم:

قیّم قرآن باید عالم به تمام قرآن باشد

تنها علی بن ابی طالب عالم به تمام قرآن است.

پس علی بن ابی طالب قیّم قرآن است.

قیاس سوم:

حجیت بیان و تفسیر قرآن، منحصر به قیم آن است.

تنها قیّم قرآن، علی علیه السلام است.

پس تنها بیان و تفسیر علی علیه السلام از قرآن حجت است.

 

نکات حدیث:

۱) روای برای امام حدیث نخواند، بلکه استنباط شخصی خود را عرضه کرد.

۲) استنباط شخصی راوی متشکل از چند قیاس منطقی بود.

۳) راوی از اجماع در استنباطش استفاده کرد.

۴) هیچ کدام از مقدمات قیاس‌های استنباط، روایت از معصوم نیست.

۵) با وجود این که راوی در صدد عرضه و اطمینان از درستی استنباطش بود، امام علیه السلام همه این موارد را امضا نمود.

استنباط حسن بن جهم در حضور امام ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۰۶-۱۰:۳۴:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24535
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2365

استنباط حسن بن جهم در حضور امام ع

حسن بن جهم گفت به امام کاظم علیه السلام گفتم مرا از دعا فراموش نفرمایید.

فرمود: آیا می‌دانی که من تو را فراموش می‌کنم؟

حسن بن جهم گفت با خودم اندیشیدم و گفتم حضرت برای شیعیانش دعا می‌کند و من هم از شیعیان او هستم. (بعد نتیجه گرفتم که پس برای من هم دعا می‌کند.) به امام گفتم: نه. شما مرا فراموش نمی‌کنی.

حضرت فرمود چگونه این را دانستی؟

گفتم من از شیعیان شما هستم و شما البته که برای آنها دعا می‌کنی (پس حتما برای من هم دعا می‌کنی).

حضرت فرمود: آیا این را به امر دیگری غیر از این هم دانستی (و استنباط کردی)؟

گفتم: نه.

فرمود: هنگامی که می‌خواهی بدانی چه موقعیتی در دل من دارد، بنگر به این که موقعیت من در دل تو چگونه است.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ قَالَ أَ وَ تَعْلَمُ‏ أَنِّی‏ أَنْسَاكَ‏ قَالَ فَتَفَكَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ هُوَ یدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِهِ قُلْتُ لَا لَا تَنْسَانِی قَالَ وَ كَیفَ عَلِمْتَ ذَلِكَ قُلْتُ إِنِّی مِنْ شِیعَتِكَ وَ إِنَّكَ لَتَدْعُو لَهُمْ فَقَالَ هَلْ عَلِمْتَ بِشَی‏ءٍ غَیرِ هَذَا قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَكَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَى مَا لِی عِنْدَكَ. الكافی ج‏2 / 652 / ح4

این روایت دلنشین و زیبا شامل دو استنباط است: یکی استنباط حسن بن جهم و دیگری استنباط امام علیه السلام.

استنباط حسن یک قیاس است به این شکل:

کبری: امام برای تمام شیعیانش دعا می‌کند.

صغری: من از شیعیان امام هستیم.

نتیجه: پس امام برای من دعا می‌کند.

امام علیه السلام نه تنها این استنباط حسن را امضاء‌ فرمود، بلکه خود وی نیز استنباط دیگری به او آموختند.

از این رو این روایت مصداق آموزش و پرورش  مستنبط نیز هست.

استنباطات یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام از قرآن در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۲۶-۵:۴۳:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24784
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2331

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباطهای جالب یکی از شاگردان امام  صادق علیه السلام آمده است.

نکته مهم این است که این روایت بیانگر ۱- آزمون امام از شاگردش و ۲- پاسخ‌های شاگرد امام و ۳- تأیید کامل حضرت است.

امام صادق عیله السلام به بعضی از شاگردانش فرمود: چه چیزی از من آموخته‌ای؟ شاگرد حضرت پاسخ داد: هشت مسئله ای مولای من.

حضرت فرمود: برایم تعریف کن تا بدانم.

گفت: مسئله اول این که دیدم هر محبوبی هنگام مرگ از حبیبش جدا می‌گردد. پس همتم را صرف چیزی کردم که از من جدا نمی‌شود بلکه در تنهاییم مونس من است و آن کار خیر است. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله دومی؟

گفت: دیدم مردمی به حسب و گروهی به ثروت و فرزند افتخار می‌کنند در حالی که این امور افتخاری ندارد و دیدم افتخار بزررگ در سخن خداوند تعالی است که فرمود: «حقیقتا که گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شما است» پس تلاش کردم که نزد خدا کریم باشم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله سومی؟

گفت سرگرمی و خوشی مردم را دیدم و این سخن خداوند متعال را شنیدم که «و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ پس بی تردید جایگاهش بهشت است.» پس در صرف هوای از نفسم تلاش کردم تا این که بر فرمانبرداری خداوند تعالی استقرار یافتم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله چهارمی؟

گفت دیدم هر کسی چیزی که نزد او عزیز است بیابد، در نگهداریش تلاش می‌کند و سخن خداوند سبحان را شنیدم که «کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او دو چندان کند و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد؟» پس دو چندان شدن (اموالم) را دوست داشتم و محفوظتر از آن چه نزد خدا می‌باشد نیافتم. پس هر چیزی یافتم که نزدم ارزشمند بود آن را به سوی خداوند فرستادم برای این که ذخیره من هنگام نیازم باشد. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله پنجمی؟

گفت: حسادت بعضی از مردم را نسبت به روزی بعضی دیدم و سخن خدای تعالی را شنیدم که «ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده‌ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می  کنند، بهتر است.» پس نسبت به هیچ کس حسادت نکردم و بر هیچ چیزی که از دستم رفت متأسف نشدم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله ششمی؟

گفت: دشمنی بعضی با بعضی را در دار دنیا و زخمی که در سینه آنهاست را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «واقعا که شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بگیرید» پس مشغول به دشمنی با شیطان شدم و از دشمنی غیر او رو برگرداندم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله هفتمی؟

گفت: کوشش و تلاش مردم در جستجوی روزی را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدم؛ از آنان هیچ رزقی نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا طعام دهند. بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.» پس دانستم که وعده و سخن او راست است پس به وعده او آرام شدم و به سخن او خشنود گشتم و به انجام واجبات او بر من مشغول شدم و از اشتغال به رزقی که نزد او برای من است منصرف شدم. سوگند به خدا خوب کردی. هشتمی؟

گفت: دیدم مردمی بر سلامتی بدنشان و گروهی بر زیادی ثروتشان و گروهی بر بندگانی مانند خودشان تکیه می‌کنند و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می  دهد. و او را از جایی که گمان نمی  برد روزی می  دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.» پس بر خداوند توکل کردم و تکیه کردن بر غیره از بین رفت.

حضرت به او فرمود: سوگند به خدا که بازگشت تورات و انجیلل و زبور و فرقان و بقیه کتب الهی به این هشت مسئله است.

نکات روایت:

۱) امام علیه السلام در این روایت جالب از یکی از شاگردانش امتحان می‌گیرد.

۲) موضوع آزمون، آموخته‌های از امام است و نه روایات حفظ شده از امام. أی شی‏ء تعلمت منی…

۳) در این آزمون حتی یک روایت مطرح نشده است.

۴) مستندات شاگرد، آیات قرآن بوده است و نه روایات شنیده شده از امام.

5) شاگرد امتحانش را به خوبی پس می‌دهد و مورد تأیید کامل امام قرار می‌گیرد.

۶) در نهایت امام می‌فرماید حاصل نهایی همه کتب آسمانی یاد شده مطالبی بوده است که شاگرد در آزمون بیان کرده است.

درایت روایت:

شاگرد امام حاصل استنباطاتش از قرآن را به عنوان «آموخته‌های از امام» بیان می‌کند و امام به این آزمون نمره بیست می‌دهد.

تأیید کامل امام نسبت به روش و محتوا، دلیل روشنی بر بطلان منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

روی عن الصادق عیله السلام أنه قال لبعض تلامذته أی شی‏ء تعلمت منی قال له یا مولای ثمان مسائل قال له ع قصها على لأعرفها قال الأولى رأیت كل محبوب یفارق عند الموت حبیبه فصرفت همتی إلى ما لا یفارقنی بل یؤنسنی فی وحدتی و هو فعل الخیر فقال أحسنت و الله الثانیة قال رأیت قوما یفخرون بالحسب و آخرین بالمال و الولد و إذا ذلك لا فخر و رأیت الفخر العظیم فی قوله تعالى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ[1] فاجتهدت أن أكون عنده كریما قال أحسنت و الله الثالثة قال رأیت لهو الناس و طربهم و سمعت قوله تعالى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوى[2] فاجتهدت فی صرف الهوى عن نفسی حتى استقرت على طاعة الله تعالى قال أحسنت و الله الرابعة قال رأیت كل من وجد شیئا یكرم عنده اجتهد فی حفظه و سمعت قوله سبحانه مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ[3] فأحببت المضاعفة و لم أر أحفظ مما یكون عنده فكلما وجدت شیئا یكرم عندی وجهت به إلیه لیكون لی ذخرا إلى وقت حاجتی إلیه قال أحسنت و الله الخامسة قال رأیت حسد الناس بعضهم للبعض فی الرزق و سمعت قوله تعالى نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ[4] فما حسدت أحدا و لا أسفت على ما فاتنی قال أحسنت و الله السادسة قال رأیت عداوة بعضهم لبعض فی دار الدنیا و الحزازات التی فی صدورهم و سمعت قول الله تعالى إِنَّ الشَّیطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[5] فاشتغلت بعداوة الشیطان عن عداوة غیره قال أحسنت و الله السابعة قال رأیت كدح الناس و اجتهادهم فی طلب الرزق و سمعت قوله تعالى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ[6] فعلمت أن وعده و قوله صدق فسكنت إلى وعده و رضیت بقوله و اشتغلت بما له علی عما لی عنده قال أحسنت و الله الثامنة قال رأیت قوما یتكلون على صحة أبدانهم و قوما على كثرة أموالهم و قوما على خلق مثلهم و سمعت قوله تعالى وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[7] فاتكلت على الله و زال اتكالی على غیره فقال له و الله إن التوراة و الإنجیل و الزبور و الفرقان و سائر الكتب ترجع إلى هذه الثمان المسائل. مجموعةورام 1 303

 

[1]) حجرات/13

[2]) نازعات/40و41

[3]) حدید/11

[4]) زخرف/32

[5]) فاطر/6

[6]) ذاریات/56-57

[7]) طلاق/2و3

استنباط خادم پیامبر صلی الله علیه و آله در محضر پیامبر ص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۱۲-۱۶:۴۸:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24785
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1701

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط ربیعه، خادم پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است. توجه کنید:

ربیعة پسر کعب گفت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: از ربیعه هفت سال به من خدمت کرده‌ای آیا حاجتی از من نمی‌خواهی؟

گفتم از رسول خدا به من مهلت بدهید تا بیندیشم. (آن شب را اندیشیدم تا) صبح کردم و بر حضرت وارد شدم.

حضرت به من فرمود حاجتت را بیاور (و بیان کن).

عرض کردم (حاجتم این است که) از خدا طلب کنی مرا همراه شما وارد بهشت کند.

حضرت به من فرمود: چه کسی این مطلب را به تو آموخته است؟

گفتم ای رسول خدا کسی به من نیاموخته است و لکن خودم در دلم اندیشیدم و گفتم اگر مال بخواهم سرانجامش تمام شدن است و اگر عمر طولانی واولاد بطلبم سرانجامشان مرگ است. (لذا این حاجت را انتخاب کردم که هیچگاه از دست نمی‌دهم.)

حضرت مدتی سرش را پایین گرفت (و اندیشید) پس فرمود این را انجام می‌دهم (اما تو هم) به سجود فراوان مرا یاری نما…

درایت روایت:

ربیعه خودش اندیشیده و استنباط کرده است. بدون این که به روایتی یا آموخته‌ای استناد کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله نه تنها او را توبیخ نکردند که چرا به رأی خودت عمل کردی، بلکه پاسخ مثبت به او دادند و درستی حاجتش را تأیید کردند.

 

متن روایت:

وَ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ كَعْبٍ قَالَ قَالَ لِی ذَاتَ یوْمٍ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یا رَبِیعَةُ خَدَمْتَنِی سَبْعَ سِنِینَ أَ فَلَا تَسْأَلُنِی حَاجَةً فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَمْهِلْنِی حَتَّى أُفَكِّرَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَیهِ قَالَ لِی یا رَبِیعَةُ هَاتِ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ تَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یدْخِلَنِی مَعَكَ الْجَنَّةَ فَقَالَ لِی مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ لَكِنِّی فَكَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ إِنْ سَأَلْتُهُ مَالًا كَانَ إِلَى نَفَادٍ وَ إِنْ سَأَلْتُهُ عُمُراً طَوِیلًا وَ أَوْلَاداً كَانَ عَاقِبَتُهُمُ الْمَوْتَ قَالَ رَبِیعَةُ فَنَكَسَ رَأْسَهُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ أَفْعَلُ ذَلِكَ فَأَعِنِّی بِكَثْرَةِ السُّجُودِ… بحارالأنوار ج : 90 ص : 326

استنباط حسن جهم در افضلیت مدینه از مکه در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۰۹-۲۰:۴:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24786
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1405

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط حسن بن جهم در مورد افضلیت مدینه از مکه این چنین آمده است:

حسن بن جهم گفت از ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسیدم کدامیک برتر است اقامت در مکه یا اقامت در مدینه؟

حضرت فرمود تو چه می‌گویی (و رأی و نظر تو چیست)؟

گفتم سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!

حضرت فرمود (اندیشه و) سخن گفتن تو، تو را به (نظر و) سخن من می‌رساند (یعنی با اندیشیدن خودت به مطلب حقی که در نظر من است می‌رسی).

عرض کردم اما من گمان می‌کنم که اقامت در مدینه برتر از اقامت در مکه است.

حضرت فرمود آگاه باش اگر چنین گفتی (و چنین رأیی داری) واقعا که امام صادق ؟ع؟ این مطلب را در روز عید فطری فرموده است، در حالی که به سوی قبر پیامبر ؟ص؟ آمده بود پس در مسجد النبی به آن حضرت سلام گفت و سپس فرمود واقعا که ما امروز به خاطر (فضیلت) سلام بر پیامبر؟ص؟ بر مردم برتری یافتیم.

درایت روایت:

امام علیه السلام حسن بن جهم را به اندیشیدن تشویق می‌کند.

راوی که حسن بن جهم باشد کاملا متوجه جایگاه خود در مقام امام معصوم هست. لذا می‌گوید: «سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!»

امام علیه السلام دلیل تشویق امام رسیدن خود حسن بن جهم به پاسخ درست است.

امام در تأیید حسن به جهم به روایتی اشاره می‌فرماید که پاسخ حسن بن جهم از آن استنباط می‌شود.

این رفتار امام علیه السلام در تضاد با منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام  أَیمَا أَفْضَلُ الْمُقَامُ بِمَكَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ أَی شَی‏ءٍ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا قَوْلِی مَعَ قَوْلِكَ قَالَ إِنَّ قَوْلَكَ یرُدُّكَ إِلَى قَوْلِی قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَمَّا أَنَا فَأَزْعُمُ أَنَّ الْمُقَامَ بِالْمَدِینَةِ أَفْضَلُ مِنَ الْمُقَامِ بِمَكَّةَ قَالَ فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ذَاكَ یوْمَ فِطْرٍ وَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَیهِ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ قَالَ قَدْ فَضَلْنَا النَّاسَ الْیوْمَ بِسَلَامِنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ؟ص؟. الكافی 4 557 1

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما