×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

کنکاشی در تفکیک ایمان و معرفت در منابع وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۷/۲۸-۱۶:۱۰:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24042
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2350

همه ما دو واژه «شناخت» و «باور» را شنیده‌ایم و بارها و بارها آن را به کار برده‌ایم. اما با این همه وقتی سخن از تفاوت مفهوم این دو واژه به میان می‌آید، بیشترِ افراد دچار مشکل می‌گردند و اندک نیست مواردی که باور به جای شناخت و یا همراه شناخت به کار می‌رود.

رابطه باور و شناخت چیست؟ چگونه می‌توان مرز دقیق میان این دو مفهوم را درک نمود.

مفهوم «باور» با واژگانی دیگر همچون گرویدن، ایمان، عقیده، اعتقاد، یقین، قبول، پسند، تایید، تصدیق، تصویب، توافق، و… همان «پذیرش قلبی» و «راست پنداری» یک چیز است.

اما مفهوم معرفت و شناخت، معادلی گویاتر از خودشان ندارند.

هدف این نوشتار تفکیک میان شناخت و باور، یا همان معرفت و ایمان از منظر قرآن و حدیث است.

تردیدی نیست که بسیاری از باورها و اموری که ما آن را راست و درست می‌پنداریم، همان شناخته شده‌های ما هستند. یعنی در بسیاری از موارد، شناخت و باور یک چیز در کنار هم قرار می‌گیرند.

خدا را همگان می‌شناسند و مؤمنین علاوه بر این، به خدای شناخته شده ایمان هم می‌آورند و او را باور دارند.

أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ… (ابراهیم10)

مگر در باره خدا -پديد آورنده آسمانها و زمين- ترديدی هست؟

با این همه برخی به خدایی که در نهایت آشکاری است و شناخت آن بسیار آسان است، ایمان نمی‌آورند.

این جاست که شناخت، از ایمان و باور جدا می‌گردد. همچنان که کافران خدا را می‌شناسند، ولی به او ایمان ندارند.

نه تنها شناخت حق از باور تفکیک می‌شود، بلکه ممکن است باور نادرست نیز جای باور درست و حق را پر کند و ایمان به باطل به جای ایمان به حق بنشیند.

وَ الَّذينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (عنکبوت52)

و آنان كه به باطل گرويده و خدا را انكار كرده‏اند همان زيانكارانند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ… (نساء51)

آيا كسانی را كه از كتابِ [آسمانی‏] نصيبی يافته‏اند نديده‌ای؟ كه به «جِبت» و «طاغوت» ايمان دارند…

در باور باطل و نادرست، شناخت دیگر در کار نیست، چرا که شناخت به واقعیتهای موجود و حقایق تعلق می‌گیرد. پس باور باطل و نادرست، بر خلاف باور حق و درست، هرگز با شناخت جمع نمی‌گردد.

نتیجه این شد که ممکن است باور و شناخت یک چیز با هم جمع شوند و نیز ممکن است تنها یکی از این دو پیدا شود: باور تنها بدون شناخت آن چیز و یا شناخت تنها بدون باور آن چیز محقق شود.

از این رو طبق اصطلاح، رابطه میان باور و شناخت، رابطه عموم و خصوص من وجه است. یعنی هم نقطه اجتماع دارند و هم هر یک به تنهایی تحقق می‌یابند.

آن چه در این نوشتار مورد نظر است باور صرف، یعنی باور جدا از شناخت است.

تفکیک ایمان از معرفت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۷/۲۸-۱۶:۱۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24043
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 636

در قرآن درباره کافرین آل فرعون آمده است:

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ (13) وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ (نمل14)

این آیات چند نکته دارد:

۱- اقامه آیات مبصره برای کافران (یعنی آیاتِ علم‌آوری که هیچ جایی برای تردید برای کسی باقی نمی‌گذارد،مانند عصای موسی و ید بیضاء و…)

۲- یقین کافران به حقانیت موسی بر اثر آیات مبصره

۳- جحد و انکار کافران پس از یقین به حقانیت موسی

بر حسب این آیات، معجزات الهی سبب شد برای حصول معرفت و یقین و علم، اما آل فرعون انکار کردند و ایمان نیاوردند و کافر شدند.

لذا این آیات دلیل بر تفکیک معرفت و علم از ایمان است.

تفکیک علم و ایمان، در آیات دیگر نیز آمده است، آیاتی که برای کافران علم به حق را اثبات می‌کند، در عین حال بیان می‌کند که آنها ایمان نمی‌آورند.

به این آیات هم اشاره می‌کنیم:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ‏ آل‏عمران : 19

وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي‏ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُون‏ الجاثية : 17

این دو آیه می‌فرماید کافران بعد از تحقق علم، به خاطر بغی در حق اختلاف کردند.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ‏ الشورى : 14

این آیه در وصف کافران می‌فرماید بعد از تحقق علم به خاطر بغی از حق متفرق شدند.

همچنین کفار صفات دقیق پیامبر صلی الله علیه و آله را در تورات و انجیل می‌یافتند و وجدان می‌کردند.

الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ… (اعراف157)

اما با این همه کفر ورزیدند.

الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ‏ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (بقره146)

الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ‏ أَبْناءَهُمُ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (انعام20)

يَعْرِفُونَ‏ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ (نحل83)

در توضیح این آیات به این روایت توجه کنید:

يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» يَعْرِفُونَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ الْوَلَايَةَ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ، كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ «وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ»: أَنَّكَ الرَّسُولُ إِلَيْهِمْ «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا، ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذلِكَ، فَسَلَبَهُمْ رُوحَ الْإِيمَانِ…. کافی ج۳ ص698

در این آیات بالاترین درجه معرفت اثبات شده (معرفت ابنائهم فی بیوتم) و در عین اثبات علم، به عدم ایمان کافران نیز تصریح شده است.

اما گروهی دیگر پس از معرفت ایمان می‌آورند. توجه کنید:

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ (مائده83)

البته این پرسش کاملا به جاست که پس از معرفت حق، چرا ایمان نیاید؟

برای پاسخ این پرسش مهم، باید ریشه کفرِ پس از معرفت را شناخت.

آن چه مسلم این است که با ارایه آیات الهی، معرفت حاصل می‌شود و قطعا حجت تمام می‌گردد.

آیه زیر بیان می‌کند که سبب معرفت نیز ارایه آیات الهی است و معرفت حاصل از ارایه آیات (اقامه حجت) است:

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُريكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (نمل93)

اما پس از معرفت، آن چه باعث انکار و کفر می‌گردد کراهت حق است. توجه کنید:

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (مؤمنون70)

آیات یاد شده اثبات می‌کند که کفار در عین حالی که علم و معرفت و یقین به حق دارند، ایمان نیاوردند، بلکه کفر ورزیدند.

با کنار هم گذاشتن همه آیات پیشین با چهار مرحله آشنا می‌شویم:

۱- اقامه حجت با ارایه آیات و…

۲- تحقق معرفت و شناخت حق در بالاترین درجه

۳- کراهت یا رضای به حق

۴- کفر در صورت کراهت حق و ایمان در صورت رضای به حق

تفکیک معرفت از ایمان، در احادیث دیگر نیز تأکید شده است.

از جمله حدیثی که سخن از پنج کاربرد کفر در قرآن به میان آمده است.[1]

الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ…

اولین کاربرد قرآنی کفر، کفر جحود است.

فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ…

کفر جحود خود دو نوع است: کفر جحود ناشی از عدم علم، و کفر جحود ناشی از علم و معرفت.

وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْن…

کفر جحود ناشی از علم و معرفت، این گونه توصیف شده است:

وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ…

امام علیه السلام برای کفر جحود ناشی از علم، دو شاهد از قرآن آورده است:

۱- وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ (نمل14)

۲- وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ‏ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِين (بقره۸۹)

 

نتیجه آیات و روایت یاد شده این شد که:

کفر (نقطه مقابل ایمان)، ممکن است همراه علم و معرفت و یقین باشد، و ممکن است همراه عدم علم باشد.

از این رو علم و معرفت و یقین، مقسم است برای این که همراه با ایمان باشد و یا همراه با ایمان نباشد.

پس علم و یقین و معرفت، امری غیر از ایمان است.

علم و یقین و معرفت، حاصل آیات مبصره است، یعنی با اقامه حجت از سوی خداوند، علم و یقین و معرفت حاصل می‌شود.

پس از اقامه حجت از سوی خداوند، نوبت به تکلیف مردم می‌رسد.

تکلیف مردم پس از اقامه حجت، ایمان آوردن است.

با توجه به ادله‌ای که بیان شد، اصل تفکیک ایمان از علم و معرفت و یقین ثابت و روشن گردید.

 

[1]- اما متن روایت۱:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ

فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَيْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ يُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِيَّةُ وَ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ- وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ  وَ هُوَ دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْ‏ءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ‏  أَنَّ ذَلِكَ كَمَا يَقُولُونَ وَ قَالَ- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ‏ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ‏  يَعْنِي بِتَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ

وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ  وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ‏ ظُلْماً وَ عُلُوًّا  وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ‏ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ‏  فَهَذَا تَفْسِيرُ وَجْهَيِ الْجُحُود… الكافي ج‏2، ص: 389

حقیقت ایمان چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۷/۲۸-۱۶:۱۱:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24044
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 795

روشن شد که ایمان امری است غیر از معرفت و علم و یقین.

حالا ایمان چیست؟

در حدیثی سخن از چهار کاربرد ایمان در قرآن به میان آمده است.[1]

الْإِيمَانُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ…

سومین کاربرد قرآنی ایمان، تصدیق قلبی است.

مِنْهُ تَصْدِيقٌ بِالْقَلْبِ…

این کاربرد ایمان، این گونه توصیف شده است:

فَالْإِيمَانُ الْخَفِيُّ هُوَ التَّصْدِيقُ…

امام علیه السلام برای این کاربرد قرآنی از ایمان، چند شاهد از قرآن آورده است و معنی سوم ایمان را بر آنها تطبیق داده است:

۱- الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (یونس64)

يَعْنِي صَدَّقُوا

۲-‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ‏ (بقره۵۵) أَيْ لَا نُصَدِّقُكَ

۳-  يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً (نساء136) أَيْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَقَرُّوا صَدِّقُوا

نتیجه این شد که:

۱- خداوند با براهین و معجزات، حجت را بر مردم تمام می‌کند و آنان، عالم و عارف و متیقن به حق می‌گردند.

۲- برخی از مردم، آن چه که بدان عالم و عارف و متیقن هستند، قلبا نمی‌پذیرند و کافر می‌شوند و برخی می‌پذیرند و مؤمن می‌شوند.

۳- حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است.

تصدیق قلبی، همان عقد القلب است که به فارسی با تعبیراتی همچون باور و گرویدن و عقیده از آن یاد می‌شود.

معادل تصدیق قلبی و…، همان راست پنداری است.

 

[1]- متن روایت:

وَ الْإِيمَانُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ إِيمَاناً وَ مِنْهُ تَصْدِيقٌ بِالْقَلْبِ وَ مِنْهُ الْأَدَاءُ وَ مِنْهُ التَّأْيِيدُ…

وَ أَمَّا الْإِيمَانُ‏ الَّذِي‏ هُوَ التَّصْدِيقُ‏ فَقَوْلُهُ‏ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ  يَعْنِي صَدَّقُوا وَ قَوْلُهُ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ‏  أَيْ لَا نُصَدِّقُكَ وَ قَوْلُهُ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا أَيْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَقَرُّوا صَدِّقُوا فَالْإِيمَانُ الْخَفِيُّ هُوَ التَّصْدِيقُ…

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما