×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

درایت «فقهاء‌ حصن اسلام»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۰۸-۱۹:۵۴:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23794
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5782

در روایات، مصادیق متعددی برای حصن (دژ و قلعه) بیان شده است.

یکی این که تقوا، حصن مؤمن است.

دوم این که مؤمن، حصن مؤمنین دیگر است

سوم این که فقهاء، حصن اسلام هستند.

در ادامه با حصن‌های یاد شده بیشتر آشنا می‌شویم.

تقوا، حصن مؤمن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۰۸-۲۰:۰:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23795
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 586

در برخی از روایات از متقین با تعبیر حصون یاد شده است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ وَ الْأَتْقِيَاءُ حُصُونٌ‏ وَ الْأَوْصِيَاءُ سَادَةٌ.

علماء امینان خداوند هستند و متقین دژهای (تسخیر ناپذیر)ند و اوصیاء بزرگان (امت) هستند.

روایت زیر، راز حصن بودن متقین را بیان می‌کند.

أَمْنَعُ حُصُونِ‏ الدِّينِ التُّقَی.

تسخیر ناپذیرین دژهای دین، تقواست.

تقوای مؤمن، همانند دژی است که از نفوذ شیطان در اندیشه و گفتار و رفتار مؤمن جلوگیری می‌کند.

بر اساس روایت یاد شده، تقوای مؤمن، دژ برای دین خود مؤمن است.

از این منظر دژ بودن مؤمن، داخلی و فردی است و ارتباط مستقیمی به سایر افراد جامعه ندارد.

مؤمن، حصن مؤمنین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۰۸-۲۰:۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23796
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 625

گذشت تقوای مؤمن دژ و قعله‌ای است که شیطان نمی‌تواند از دژ تقوا به دین مؤمن نفوذ نماید. از این زوایه تقوای مؤمن، دژ برای خودش است.

همین مؤمن از زاویه‌ای دیگر نیز دژ برای دیگر مؤمنین است. زیرا هر مؤمنی در گرفتاری‌ها، پناه به سایر مؤمنین می‌برد. به این مطلب در روایت زیر اشاره شده است.

فقه الرضا عليه السلام‏ اعْلَمْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ أَنَّ حَقَّ الْإِخْوَانِ وَاجِبٌ فَرْضٌ لَازِمٌ أَنْ تفدونهم [تَفْدُوهُمْ‏] لأنفسكم [بِأَنْفُسِكُمْ‏] وَ أَسْمَاعِكُمْ وَ أَبْصَارِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ وَ أَرْجُلِكُمْ وَ جَمِيعِ جَوَارِحِكُمْ وَ هُمْ حُصُونُكُمُ‏ الَّتِي تَلْجَئُونَ إِلَيْهَا فِي الشَّدَائِدِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة

بدان خدا تو را رحمت کند… برادران ایمانی دژهای شما هستند که در شداید در دنیا و آخرت به آن دژها پناه می‌برید

دژ بودن مؤمن از این منظر، بیرونی است و ارتباط مستقیمی با دیگر افراد جامعه دارد.

فقهاء، حصن اسلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۰۸-۲۰:۰:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23797
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 666

تا اینجا روشن شد که دژ بودن مؤمن، دو بُعد دارد، زیرا مؤمن هم در برابر شیطان، دژ برای خودش است و هم در برابر مشکلات دنیا و آخرت، دژ برای دیگر مؤمنین است.

اگر مؤمن علاوه بر صفت تقوا، به صفت فقاهت هم آراسته شود، دستگاه دیگری گشوده می‌شود که از آن با تعبیر «حصن اسلام» یاد شده است. توجه کنید:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ إِذَا مَاتَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.

هنگامی که مؤمن بمیرد فرشتگان و مکان‌های زمین که مؤمن بر آن مکان خدا را عبادت می‌کرد و درهای آسمان که از آن درها کارهای مؤمن بالا برده می‌شد، بر او گریه می‌کنند و در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که چیزی آن را جبران نمی‌کند. زیرا مؤمنین فقیه، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.

برای روشن شدن دژ بودن فقیه، از روایت زیر توجه کنید:

الْجُنُودُ حُصُونُ‏ الرَّعِيَّةِ.

لشکریان، دژهای مردم هستند.

رعیت، چه از نظر اشتغالات و چه از نظر آمادگی شخصی، نمی‌تواند بالفعل در مقابل دشمن از خودش دفاع نماید.

لذا گروهی ویژه، آموزش می‌بینند تا از عهده این وظیفه خطیر برآیند. این گروه که نظامیان کشور هستند.

نظامیان، نقش مهم دفاع از رعیت را در مقابل دشمنان ایفاء می‌نمایند. این امر در مرزهای خاکی کاملا روشن و آشکار است. زیرا دشمنانِ مرزهای خاکی، با حواس ظاهری قابل درک است.

اما شناخت دشمنانِ مرزهای شناخت و ایمان، برای همگان چندان آسان نیست، هر چند خطر این دشمنان به مراتب شدیدتر و وحشتناک‌تر از دشمنانِ مرزهای خاکی است.

در مقابل دشمنانِ برونیِ مرزهای شناخت و ایمان، فقهاء همان «عِدّه»ای هستند که با سرمایه تعلم و تفقه، اسلحه و «عُدّه»ی شایسته را برای دفاع از اسلام تدارک می‌بینند.

همین ویژگی فقهاء است که موجب می‌شود حیاتشان، نقش فوق العاده‌ای در حیات اسلام داشته باشد.

در نقطه مقابل، مرگشان نیز رخنه‌ای است جبران نشدنی که با هیچ فاجعه دیگر قابل مقایسه نیست.

فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ يُنْتَظَرُ بِهَا مَتَى يَسْقُطُ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ وَ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة

پس همانا مَثَل عالم، مَثَل درخت خرماست (که بلند است و دست کسی به آن نمی‌رسد لذا) انتظار کشیده می‌شود که چه زمانی چیزی از آن بر تو فرو می‌افتد.

و عالم از نظر پاداش، از روزه‌دارِ نمازخوانِ جنگجوی در راه خدا برتر است.

و هنگامی که عالم بمیرد، رخنه‌ای در اسلام ایجاد می‌شود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمی‌کند.

فَإِنَّمَا هُوَ مِثْلُ‏ النَّخْلَةِ فَانْتَظِرْ مَتَى تَسْقُطُ عَلَيْكَ مِنْهَا مَنْفَعَةٌ وَ الْعَالِمُ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ انْثَلَمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا تُسَدُّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

پس عالم مثل درخت خرماست، پس باید منتظر باشی که چه زمانی منفعتی از آن بر تو فرو می‌افتد و عالم به منزله روزه‌دار نمازخوان مجاهد در راه خداست و هنگامی که عالم بمیرد در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمی‌کند.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا مَاتَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ.

هنگامی که عالم بمیرد در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمی‌کند.

دژ بودن فقهاء برای خود اسلام، و نه فقط مؤمن، نکته بسیار مهمی را در بردارد.

توضیح این که دژ بودن مؤمن، در برابر شیطان، دژ عملی است برای این که خود مؤمن، با گناه و معصیت هلاک نشود.

دژ بودن مؤمن در برابر مشکلات دنیا و آخرت نیز در برابر گرفتاری‌های دیگر مؤمنان است. این بُعد هم ناظر به دژ بودن عملی مؤمن برای مؤمن است.

اما دژ بودن فقیه، علاوه بر ضمانت حیات معنوی مؤمنان، ضمانت برای بقاء خود اسلام نیز هست. زیرا با از بین رفتن مرزهای معرفت و ایمان توسط دشمنان اسلام، به تدریج اثری از اصل اسلام نیز باقی نمی‌ماند.

شایسته توضیح است که در برخی از روایات از مؤمن نیز با عنوان حصن اسلام یاد شده است.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع يَقُولُ‏ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ‏ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ أَعْمَالُهُ فِيهَا وَ ثُلِمَ ثُلْمَةٌ فِي الْإِسْلَامِ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحُصُونِ‏ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.

هنگامی که مؤمن بمیرد فرشتگان و مکان‌های زمین که مؤمن بر آن مکان خدا را عبادت می‌کرد و درهای آسمان که از آن درها کارهای مؤمن بالا برده می‌شد، بر او گریه می‌کنند و در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که چیزی آن را جبران نمی‌کند. زیرا مؤمنین، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.

اولا با توجه به روایاتی که گذشت مقصود از مؤمن در این روایت نیز همان مؤمن فقیه است.

ثانیا به دلیل رابطه تنگاتنگی که میان ایمان و فقاهت وجود دارد و این که کمال ایمان به علم و معرفت و فقاهت است، می‌توان گفت مقصود از مؤمن، مؤمن کامل است که همان عالم است.

روایات زیر، این که مقصود از مؤمن، مؤمن عالم است را تقویت می‌کند.

قوله ص‏ إِذَا مَاتَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ- تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ سِتْراً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ عَلَيْهَا مَدِينَةً- أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّات‏

هنگامی که مؤمنی بمیرد و یک برگه به جا گذارد که بر آن علمی نوشته شده باشد، همین برگه میان او و آتش جهنم ساتر می‌شود و خداوند به عدد هر حرفی که بر آن برگه نوشته شده شهری هفت برابر بزرگتر از دنیا به او عطا می‌کند.

وَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏ إِذَا مَاتَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ.

هنگامی که مؤمن بمیرد عمل او قطع می‌شود (و چیزی جدیدی در پرونده اعمال او نوشته نمی‌شود.) مگر از سه چیز، صدقه‌ای که هنوز آثار آن جاری است یا علمی که به آن سود برده می‌شود و یا فرزند نیکوکاری که برای او دعا می‌کند.

در این دو روایت، ویژگی مؤمن عبارت است از برگه‌ای که علمی در آن نوشته شده باشد (تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ) و علمی که به آن سود برده می‌شود (عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ). این تعبیرات گواه بر این است که مقصود از مؤمن در این روایات، مؤمن عالم است و شامل مؤمن جاهل نمی‌شود.

اینک پای درایت حدیث می‌نشینیم تا از برکات آن خوشه چینیم.

رابطه حصن اسلام با تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۲۷-۸:۳۶:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۰/۰۹/۱۶-۶:۴۲:۳۸
    • کد مطلب:23798
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 735

توضیحات پیشین نوشتار روشن ساخت که تقوای مؤمن، دژ مؤمن در مقابل وسوسه‌های شیطان است.

پشتیابی مؤمن از مؤمنان دیگر هم دژ است در مقابل مشکلات زندگی مؤمنان.

مؤمن فقیه نیز دژ برای اسلام است.

اینک جای این پرسش هست که:

دژ اسلام یعنی چه؟

چه ویژگی در فقیه وجود دارد که او را دژ اسلام کرده است؟

مهم درایت «دژ اسلام بودن فقیه» است.

ویژگی دژ این است که در مقابل تیر و شمشیر و نیزه و… (یا توپ و تانک و بمب و…) نفوذ ناپذیر است. در حالی که خود افراد، در خارج از دژ، در مقابل این امور کاملا آسیب‌پذیر هستند.

دژ، آسیب‌پذیری افراد را، با نفوذ ناپذیری خودش جبران می‌کند و سلامت و امنیت افراد تحت حمایتش را تضمین می‌کند.

پس دژ بودن فقیه متفرع بر این است که:

۱) فقیه توانایی ویژه‌ای دارد که او را آسیب ناپذیر می‌کند.

۲) غیر فقیه به خاطر فقدان این توانایی، آسیب‌پذیر و فاقد امنیت است.

۳) آسیب ناپذیری فقیه، کاستی غیر فقیه را جبران می‌کند.

۴) امنیت غیر فقیه، توسط فقیه تحقق می‌یابد.

این گونه است که معادله میان یک دژ، از یک طرف، با امنیت ده‌ها یا صدها یا هزاران نفر از طرف دیگر، برقرار می‌گردد.

نوبت به پرسش دوم یعنی «ویژگی فقیه» می‌رسد.

پیداست که ویژگیِ فقاهت و علم و معرفت است که از فقیه دژ ساخته است.

فعلا به آثار فقاهت برای خود فقیه کاری نداریم.

اما آثار فقاهت فقیه برای حفظ اسلام فراوان است که خارج از حوصله نوشتار است.

دو اثر عمده فقاهت فقیه، تعلیم و مرجعیت است.

ناگفته پیداست که فقیه می‌تواند با تعلیم دین به جاهلان، فقیهی دیگر بپروراند.

پرورش فقیهی دیگر، به منزله تولید یک دژ جدید برای اسلام است. هر دژی در دژ بودن، مستقل از دژ دیگر است.

به سخن دیگر نتیجه تعلیم، «دژ سازی» است و نه «دژ بودن».

تعبیر به حصون الاسلام ظهور در دژ بودن خود فقیه دارد. لذا تعلم نمی‌تواند حصن بودن فقیه برای اسلام را توجیه کند.

در ماهیت دژ افتاده است که جان پناه عده‌ای دیگر است تعبیر به دژ بودن نیز جان پناه بودن برای دیگران را می‌رساند.

البته تعلم از فقیه دو حالت دارد، یا تعلم پیش از تحقق فقاهت برای متعلم است که متعلم می‌شود مصداق جاهل اما در مسیر تعلم.

یا بعد از تحقق فقاهت برای متعلم است. اگر بعد از تحقق فقاهتِ متعلم باشد، خود متعلم می‌شود فقیه.

با توجه به تشکیکی بودن فقاهت، متعلم به هر درجه‌ای که فقیه شود، به همان درجه خودش حصن می‌شود.

پیداست در اموری که تعلم متعلم هنوز فعلیت نیافته و به ثمر ننشسته باز هم در پناه حصن فقیه است. این روال همچنان ادامه دارد تا این که متعلم به کمال علمی برسد و از سایر فقهاء بی‌نیاز گردد.

در هر صورت حصن بودن فقیه برای خودش که معنا ندارد، برای متعلمی هم که با تعلم از فقیه، خودش فقیه شده است نیز معنا ندارد. لذا بایسته است حصن بودن برای اسلام درایت شود.

هر حصنی جان پناه کسانی است که به آن پناه برده‌اند. حصن اسلام نیز از اسلام محافظت می‌کند. محافظت از اسلام به معنی محافظت از دین مسلمانان است.

مسلمانانی که در حصن پناه گرفته‌اند، یا عالم هستند و یا جاهل.

روشن شد که عالم خودش حصن است و نیازی به حصن ندارد.

پس اهل حصن تنها جاهلانی هستند که در پناه فقاهت عالم، دینشان امنیت می‌یابد.

بنا بر این تجسم و تبلور عمده‌ی حصن بودن فقیه برای اسلام، پناه گرفتن غیر فقیهان در پناه فقاهت فقیه است.

اگر غیر فقیهان خود را در پناه فقاهت فقیه قرار دهند، کاستی‌هایشان جبران شده و از خطرات معنوی و علمی و اعتقادی و عملی در امان خواهند بود.

یکی از شؤونی که فقیه حافظ آن است و خطرات آن را دفع می‌کند، برطرف ساختن تحیرات عملی جاهلان است.

پناه گرفتن از فقیه، همان تبعیت علمی و عملی از فقیه است.

تبعیت از فقیه نیز ریشه در پذیرفتن و قبول سخن فقیه دارد.

با درایت حصن بودن فقهاء برای اسلام، با تبیین جدیدی از تبعیت و تقلید از فقیه آشنا شدیم.[1]

بنا بر این، این دسته از روایات نیز دلیل بر درستی و ضرورت تقلید است.

 

[1]- ممکن است گفته شود که حصن بودن در مصونیت در مقابل دشمنان ظهور دارد. ولی رفع تحیر عملی، مشکل داخلی مسلمانان است، ربطی به خطرات خارجی ندارد. از این رو حدیث شامل رفع تحیر عملی که همان تقلید است نمی‌شود.

در پاسخ باید به این امر توجه داشت که مقصود از دفع خطرات اعم از خطرات شیاطین جنی و انسی است. مسلما یکی از نقاط آسیب‌پذیری که شیطان از آن نقطه حمله می‌کند، تحیر عملی است.

توضیح این که طبق اصل موضوعی، غیر فقیه عالم به وظیفه نیست. در نتیجه در مقام امتثال باید احتیاط و یا تقلید نماید. احتیاط در بسیاری از موارد برای غیر فقیه ممکن نیست و در بسیاری از مواردِ ممکن هم غیر فقیه اهل احتیاط نیست. این نقطه ضعف غیر فقیه، بستر مناسبی برای حمله شیطان است که فرد از امتثال باز دارد. در بسیاری از مواقع نیز این بازدارندگی از راه شبهه افکنی در مورد تقلید عملی می‌شود.

با این توضیح روشن شد که حتی اگر حصن بودن را منحصر به دفع حملات خارجی نماییم، باز هم رفع تحیر عملی توسط فقیه یکی از مصادیق دفع حملات شیطانی شمرده می‌شود.

اطلاق حصن اسلام، شامل تقلید در فروع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۲۷-۸:۳۶:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23799
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 696

دژ، ابعاد فراوان و متعددی می‌تواند داشته باشد.

یک دژ، فقط از دشمن حفاظت می‌کند.

یک دژ، از گرما و سرما هم حفاظت می‌کند.

یک دژ، از زلزله و سیل و… هم حفاظت می‌کند.

ابعاد حفاظت دژ، می‌تواند بسیار فراوان باشد.

بر همین میزان، دژ فقیه هم می‌تواند ابعاد مختلف داشته باشد.

آیا دژ فقیه از همه آسیبها حمایت می‌کند یا اختصاص به بُعد خاصی دارد؟

مسلما دژ فقیه، اختصاص به شبهات توحید تنها ندارد.

مسلما دژ فقیه، اختصاص به شبهات فقهی در اختلاف دیه زن و مرد ندارد.

مسلما دژ فقیه، اختصاص به….

آن چه در حصن بودن فقیه، درایت آن مهم است، امنیت مردم از همه شبهات و تحیرات است.

یکی از شاخه‌های امنیت از تحیرات، تحیرات در مقام عمل است.

برطرف ساختن تحیرات در مقام عمل، همان مصداق تقلید در فروع فقهی است.

با این بیان روشن شد که حصن فقیه اختصاص به مباحث معرفتی و اعتقادی ندارد، بلکه کاملا مطلق است.

اگر به تناسب حکم و موضوع دقت شود، روشن می‌شود که اختصاص حصن فقیه به اعتقادات دلیل می‌خواهد نه اطلاقش.

به سخن دیگر جایگاه حصن اسلام، اقتضاء می‌کند که فقیه، جان پناه عوام در مقابل همه آسیب‌ها و خطرات باشد.

از جمله خطراتی که مردم به آن مبتلا هستند، تحیر در مقام عمل به وظایف شرعی است. حصن بودن فقیه اقتضا می‌کند که مردم را از تحیر عملی خارج سازد. این مهم با استنباط وظیفه شرعی و افتاء تحقق می‌یابد. با اخذ فتوای فقیه توسط مردم، تحیر عملی مردم برطرف می‌شود. اخذ فتوای فقیه همان تقلید است.

رابطه رخنه جبران ناپذیر با تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۲۷-۸:۳۶:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23800
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 785

در برخی از احادیث از جمله حدیث پیشین، از مرگ فقیه با تعبیر «رخنه‌ی جبران ناپذیر» یاد شده است.

إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة

هنگامی که عالم بمیرد در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمی‌کند.

وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا

و در اسلام رخنه‌ای ایجاد می‌شود که چیزی آن را جبران نمی‌کند. زیرا مؤمنین فقیه، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.

در این گونه روایات، حصن بودن فقهاء برای اسلام، علت است و معلول آن رخنه جبران ناپذیر بودن مرگ عالم است.

پیش از این، علت را که حصن بودن فقیه است، توضیح دادیم.

اینک به توضیح معلول آن می‌پردازیم.

اگر نقش فقیه را منحصر در تعلم نماییم، همه متعلمین می‌شوند حصن اسلام و با مرگ یکی، تنها یک حصن کم می‌شود. یعنی کاستی فردی است. چون کسی در پناه این حصن متصور نیست.

اما اگر راز حصن اسلام بودن، جان پناه بودن برای دیگران باشد، ضایعه مرگ فقیه، دیگر کاستی فردی نیست، بلکه کاستی اجتماعی است.

تجسم و تبلور جان پناهی فقیه برای دیگران، همان پیروی و تبعیت مردم از فقهاء است. لذا با مرگ یک فقیه، همه افرادی که در پناه دژ او قرار داشتند، بی سر پناه می‌شوند.

اینجاست که با مرگ فقیه، کاستی بر یک فرد وارد نشده است، بلکه کاستی بر مجموعه‌ای وارد شده است که در میان آنها فقیه نیست. این همان رخنه‌ای است که تا قیامت جبران شدنی نیست.

به سخن دیگر تا هنگامی که فقیه زنده است، از نظر ایمانی و عقیده‌ای، حملات شیاطین جنی و انسی را از مردم دفع می‌کند.

از منظر عملی نیز حیرتهای آنان را در انجام وظیفه برطرف می‌سازد.

با مرگ فقیه، مردم در مقابل حملات شیاطین و حیرتهای علمی و عملی، پناه و جان پناه‌شان را از دست داده‌اند. این همان بی‌پناهی است که تا روز قیامت هرگز جبران شدنی نیست.

با این بیان روشن شد که تعبیر «رخنه‌ی جبران ناپذیر» مناسب با مقام مرجعیت فقیه است و نه معلمیت او.

روی دوم سکه مرجعیت نیز تقلید از فقیه است.

در نتیجه خود تعبیر «رخنه‌ی جبران ناپذیر»، ناظر به درستی تقلید از فقیه است.

ضرورت تکفل حصن اسلام از بیت المال

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۲۷-۸:۳۶:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23801
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 699

نکته جالب دیگری که در روایت «حصون اسلام» قابل درنگ است، مباحث مالی حصن است.

مسلما ساختن برج و باروی شهر، امر فردی نیست که هر کسی خودش دست به کار ساختن حصن شود. بلکه ساختن برج و باروی شهر امری اجتماعی است. لذا این امر کلان وظیفه حکومت است و نه افراد رعیت.

برای توضیح این امر، از عهد مالک اشتر به عنوان مقدمه سود می‌گیریم.

وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ… فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ…

فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْكُتَّابِ…

وَ لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ…

اى مالك بدان مردم چند طبقه هستند… برخی از آن طبقات، لشكريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران انصاف و رفق هستند…

پس سپاهيان به فرمان خدا، دژ و پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاى تحقّق امنيّت كشورند. امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد،

و پايدارى سپاهيان، جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى‏شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى‏هاى خود را برطرف سازند.

سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمى‏توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند…

و همه آنان به مقدارى‏ كه امورشان اصلاح شود بر زمامدار، حقّى مشخصّ دارند…

اینک درنگی بیشتر در عهد مالک برای درایتی بیشتر.

در این روایت از قوای مختلف حکومت سخن به میان آمده و رابطه میان آنها تعریف شده است.

فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ...

این طبقه همان نیروی نظامی کشور است.

ثُمَّ لَا بَقَاءَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْكُتَّاب‏...

این طبقات هم ناظر به بخش‌های قضائی و اجرایی حکومت است.

آن چه مهم است درک این مطلب است که طبقه بندی یاد شده و روابط میان آنها تعبدی است یا امری عقلی است؟

مسلم از تعبد خبری نیست و کاملا عقلی است.

در بخشی از روایت این چنین آمده است:

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاج‏...

این فقره هم ناظر به منبع اقتصادی قوه نظامی است.

شکی نیست که کسی توهم نمی‌کند تکسب برای لشکریان شرعا واجب است و همچنین برای ِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْكُتَّاب‏.

یعنی این شک، هرگز عقلی و عقلایی نیست.

وقتی همه امور یاد شده، یعنی طبقه بندی جامعه و پشتیبانی مالی جنود، همه اینها عقلی شد، ماییم و مناطات این امور عقلی و دائره توسعه این مناطات.

این مطلب در حصن رعیت که لشکریان حافظ مرزهای خاکی و امنیت ظاهری جامعه هستند روشن است.

حصن اسلام نیز از این قاعده و قانون پیروی می‌کند.

گذشت که فقهاء حصون اسلام هستند.

تعبیر «حصون» در مورد فقهاء، در واقع ناظر به توسعه قوه نظامی از خاکی و ظاهری، به قوه نظامی معنوی و واقعی است.

یعنی دو دژ در روایات مطرح است، یکی دژ رعیت و یکی دژ اسلام.

حالا باید دید مناط پشتیبانی مالی دژ رعیت در مورد دژ اسلام نیز وجود دارد یا خیر؟ به عهد مالک اشتر برمی‌گردیم.

فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ

دقیقا همان مناطات عقلی که در حصون رعیت وجود دارد، همان مناطات در حصون اسلام نیز البته به شکل بسیار قوی‌تری وجود دارد.

مگر این که کسی عقلش به جنود محافظ مرزهای خاکی برسد، اما عقلش به جنود و حصون محافظ مرزهای معنوی و شناختی و ایمانی نرسد.

با توجه به آن چه گذشت عهد مالک اشتر از قبیل منصوص العلة می‌شود و العلة تعمم.

تعمیم علت هم عبارت است از این که:

همچنان که در حصن رعیت «ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاج‏…» همچنین حصن اسلام نیز قوامش به منبعی است که نیازهای آنها را تأمین نماید.

غرض عمده از طرح این مسئله، اصل ضرورت تأمین نیازهای مادی حصون اسلام توسط حکومت حقه است، اما کیفیت آن چگونه است، آیا دقیقا همانند حصون رعیت است یا خیر، این جزئیات امر دیگری است که در جای خودش بحث می‌شود.

آن چه مهم است این است که حصون اسلام نیز به خاطر مصلحت اسلام و رعیت اسلام، نباید دنبال کسب رزق و روزی بروند، بلکه باید والی اسلام آنها را تأمین نماید.

همین بحث از زاویه‌ای دیگر و با تفصیل بیشتر در سرفصل «مخارج طلبگی بر عهده کیست؟» از نوشتار «برترین و فروترین لبیک به آیه نَفْر» طرح شده است.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما