تا اینجا روشن شد که دژ بودن مؤمن، دو بُعد دارد، زیرا مؤمن هم در برابر شیطان، دژ برای خودش است و هم در برابر مشکلات دنیا و آخرت، دژ برای دیگر مؤمنین است.
اگر مؤمن علاوه بر صفت تقوا، به صفت فقاهت هم آراسته شود، دستگاه دیگری گشوده میشود که از آن با تعبیر «حصن اسلام» یاد شده است. توجه کنید:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.
هنگامی که مؤمن بمیرد فرشتگان و مکانهای زمین که مؤمن بر آن مکان خدا را عبادت میکرد و درهای آسمان که از آن درها کارهای مؤمن بالا برده میشد، بر او گریه میکنند و در اسلام رخنهای ایجاد میشود که چیزی آن را جبران نمیکند. زیرا مؤمنین فقیه، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.
برای روشن شدن دژ بودن فقیه، از روایت زیر توجه کنید:
الْجُنُودُ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ.
لشکریان، دژهای مردم هستند.
رعیت، چه از نظر اشتغالات و چه از نظر آمادگی شخصی، نمیتواند بالفعل در مقابل دشمن از خودش دفاع نماید.
لذا گروهی ویژه، آموزش میبینند تا از عهده این وظیفه خطیر برآیند. این گروه که نظامیان کشور هستند.
نظامیان، نقش مهم دفاع از رعیت را در مقابل دشمنان ایفاء مینمایند. این امر در مرزهای خاکی کاملا روشن و آشکار است. زیرا دشمنانِ مرزهای خاکی، با حواس ظاهری قابل درک است.
اما شناخت دشمنانِ مرزهای شناخت و ایمان، برای همگان چندان آسان نیست، هر چند خطر این دشمنان به مراتب شدیدتر و وحشتناکتر از دشمنانِ مرزهای خاکی است.
در مقابل دشمنانِ برونیِ مرزهای شناخت و ایمان، فقهاء همان «عِدّه»ای هستند که با سرمایه تعلم و تفقه، اسلحه و «عُدّه»ی شایسته را برای دفاع از اسلام تدارک میبینند.
همین ویژگی فقهاء است که موجب میشود حیاتشان، نقش فوق العادهای در حیات اسلام داشته باشد.
در نقطه مقابل، مرگشان نیز رخنهای است جبران نشدنی که با هیچ فاجعه دیگر قابل مقایسه نیست.
فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ يُنْتَظَرُ بِهَا مَتَى يَسْقُطُ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْءٌ وَ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة
پس همانا مَثَل عالم، مَثَل درخت خرماست (که بلند است و دست کسی به آن نمیرسد لذا) انتظار کشیده میشود که چه زمانی چیزی از آن بر تو فرو میافتد.
و عالم از نظر پاداش، از روزهدارِ نمازخوانِ جنگجوی در راه خدا برتر است.
و هنگامی که عالم بمیرد، رخنهای در اسلام ایجاد میشود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمیکند.
فَإِنَّمَا هُوَ مِثْلُ النَّخْلَةِ فَانْتَظِرْ مَتَى تَسْقُطُ عَلَيْكَ مِنْهَا مَنْفَعَةٌ وَ الْعَالِمُ بِمَنْزِلَةِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ انْثَلَمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا تُسَدُّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
پس عالم مثل درخت خرماست، پس باید منتظر باشی که چه زمانی منفعتی از آن بر تو فرو میافتد و عالم به منزله روزهدار نمازخوان مجاهد در راه خداست و هنگامی که عالم بمیرد در اسلام رخنهای ایجاد میشود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمیکند.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ.
هنگامی که عالم بمیرد در اسلام رخنهای ایجاد میشود که تا روز قیامت چیزی آن را جبران نمیکند.
دژ بودن فقهاء برای خود اسلام، و نه فقط مؤمن، نکته بسیار مهمی را در بردارد.
توضیح این که دژ بودن مؤمن، در برابر شیطان، دژ عملی است برای این که خود مؤمن، با گناه و معصیت هلاک نشود.
دژ بودن مؤمن در برابر مشکلات دنیا و آخرت نیز در برابر گرفتاریهای دیگر مؤمنان است. این بُعد هم ناظر به دژ بودن عملی مؤمن برای مؤمن است.
اما دژ بودن فقیه، علاوه بر ضمانت حیات معنوی مؤمنان، ضمانت برای بقاء خود اسلام نیز هست. زیرا با از بین رفتن مرزهای معرفت و ایمان توسط دشمنان اسلام، به تدریج اثری از اصل اسلام نیز باقی نمیماند.
شایسته توضیح است که در برخی از روایات از مؤمن نیز با عنوان حصن اسلام یاد شده است.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ أَعْمَالُهُ فِيهَا وَ ثُلِمَ ثُلْمَةٌ فِي الْإِسْلَامِ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحُصُونِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.
هنگامی که مؤمن بمیرد فرشتگان و مکانهای زمین که مؤمن بر آن مکان خدا را عبادت میکرد و درهای آسمان که از آن درها کارهای مؤمن بالا برده میشد، بر او گریه میکنند و در اسلام رخنهای ایجاد میشود که چیزی آن را جبران نمیکند. زیرا مؤمنین، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.
اولا با توجه به روایاتی که گذشت مقصود از مؤمن در این روایت نیز همان مؤمن فقیه است.
ثانیا به دلیل رابطه تنگاتنگی که میان ایمان و فقاهت وجود دارد و این که کمال ایمان به علم و معرفت و فقاهت است، میتوان گفت مقصود از مؤمن، مؤمن کامل است که همان عالم است.
روایات زیر، این که مقصود از مؤمن، مؤمن عالم است را تقویت میکند.
قوله ص إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ- تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ سِتْراً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ عَلَيْهَا مَدِينَةً- أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّات
هنگامی که مؤمنی بمیرد و یک برگه به جا گذارد که بر آن علمی نوشته شده باشد، همین برگه میان او و آتش جهنم ساتر میشود و خداوند به عدد هر حرفی که بر آن برگه نوشته شده شهری هفت برابر بزرگتر از دنیا به او عطا میکند.
وَ قَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ.
هنگامی که مؤمن بمیرد عمل او قطع میشود (و چیزی جدیدی در پرونده اعمال او نوشته نمیشود.) مگر از سه چیز، صدقهای که هنوز آثار آن جاری است یا علمی که به آن سود برده میشود و یا فرزند نیکوکاری که برای او دعا میکند.
در این دو روایت، ویژگی مؤمن عبارت است از برگهای که علمی در آن نوشته شده باشد (تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ) و علمی که به آن سود برده میشود (عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ). این تعبیرات گواه بر این است که مقصود از مؤمن در این روایات، مؤمن عالم است و شامل مؤمن جاهل نمیشود.
اینک پای درایت حدیث مینشینیم تا از برکات آن خوشه چینیم.
تا اینجا روشن شد که دژ بودن مؤمن، دو بُعد دارد، زیرا مؤمن هم در برابر شیطان، دژ برای خودش است و هم در برابر مشکلات دنیا و آخرت، دژ برای دیگر مؤمنین است.
اگر مؤمن علاوه بر صفت تقوا، به صفت فقاهت هم آراسته شود، دستگاه دیگری گشوده میشود که از آن با تعبیر «حصن اسلام» یاد شده است. توجه کنید:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.
هنگامی که مؤمن بمیرد فرشتگان و مکانهای زمین که مؤمن بر آن مکان خدا را عبادت میکرد و درهای آسمان که از آن درها کارهای مؤمن بالا برده میشد، بر او گریه میکنند و در اسلام رخنهای ایجاد میشود که چیزی آن را جبران نمیکند. زیرا مؤمنین فقیه، دژهای اسلام هستند، همانند بارو و حصار شهر که برای شهر حفاظ هستند.
برای روشن شدن دژ بودن فقیه، از روایت زیر توجه کنید:
الْجُنُودُ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ.
لشکریان، دژهای مردم هستند.
...