×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

مباحث روایی از اینجا و آنجا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۷-۱۶:۵۵:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18797
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 23704

خدا را سپاس که در جای جای این مجموعه‌ی تحقیقاتی، از منبع زلال وحی، برای بارور ساختن خرد و اندیشه مدد گرفته شده است.

تحقیقات روایی که در اینجا و آنجای سایت آمده، چه بسا در لابلای سایر مطالب آن چنان که باید و شاید دیده نشود.

از این رو این مباحث روایی در یک شاخه از «میز در پرتو وحی» درج می‌گردد.

سایر تحقیقات روایی کوچک و پراکنده نیز به این شاخه ضمیمه می‌شود.

بدیهی است که میان مباحثی که در این شاخه گردآوری شده، ارتباط مستقیمی نیست. بلکه مجموعه‌ای است از سرفصلهایی است که از سایر مقالات سایت استخراج شده و نیز تحقیقات روایی پراکنده.

نگاهی به خودشناسی در آینه وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۱-۸:۲۵:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1301
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7325

با اندک تأملي جدي در دو پرسش «من کيستم؟»، «من چيستم؟»، اهميت فوق العاده‌ي آن آشکار مي‌شود؛ چرا که خودشناسي هم يافتن «آن چه هستم» مي‌باشد و هم هدف «آن چه بايد باشم» را ترسيم مي‌کند.

اما آيا اين دو پرسش جدي گرفته شده‌اند يا اين که ما خود را فراموش کرده‌ايم؟!

و اگر چنين باشد با تلخ‌ترين واقعيت روبرو هستيم و آن اين که ما در جستجوي هر گم‌شده‌اي هستيم جز خويشتن!!!

اين واقعيت، آن چنان تلخ است که مولا اميرالمؤمنينC را شگفت‌زده مي‌کند:

در شگفتم از کسي که (هر) گم‌شده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتي که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختي از خودش ندارد) اما در جستجوي (شناخت) خويش نيست.

اما با اين همه نگاه دين به خودشناسي بسيار فراتر و برتر از افق خِردهاي خُرد است تا آن جا که جايگاه ژرف خودشناسي در منابع وحياني بس شگفت است!

افق بلند وحي در خودشناسي هم اهميت ويژه اين بحث را نشان مي‌دهد و هم گوشه‌اي کوچک از عظمت علمي دستگاه دين را به نمايش مي‌گذارد.

خُردي خِردها موجب شد که عصاره‌اي از برخي علوم انساني را مقدم بداريم تا اندکي بلندي افق دين را بشناسيم.

در هر صورت تتبع گسترده اين بحث در منابع وحياني کار هر کسي نيست و اين عذر تقصير اين کوچکترين است.

چه مي‌شود کرد؟! هر چند دريا به کاسه نيايد اما کاسه کام تشنه‌اي را سيراب مي‌کند. از اين رو مباحث پيش روي شما بيش از يک نگاه کاملا گذرا و کوتاه به گوشه‌اي از منابع وحياني شمرده نمي‌شود.

هر چند اين نگاه بسيار ناقص است اما مي‌تواند مقدمه‌اي باشد بر اهميت يافتن سلسله مباحث اين نوشتار.

پيش از اين به شگفتي اميرالمؤمنين اشاره کرديم و اينک ادامه منابع وحي.

خودشناسي نخستين گام شناختي

نسبت به شناخت خود نادان نباش چرا که بی­گمان کسی که از خود شناختی نداشته باشد، به همه چیز نادان است.[1]

نشناختن خود، براي اثبات جهالت (واقعي) فرد کافي است.[2]

خودشناسي بالاترين مصداق خردورزي

برترين مصداق خردورزي خودشناسي است؛ چرا که کسي که خودش را بشناسد، خرد پيشه مي‌کند (يا خويش را از هلاکت نگه مي‌دارد) و کسي که خودش را نشناسد گم‌راه مي‌گردد.[3]

برترين شناخت

برترين شناختها، خودشناسي است.[4]

برترين حکمتها، خودشناسي و ايستادن در جايگاه شايسته خود است.[5]

بزرگ‌ترين ناداني، نشناختن شأن خود است.[6]

خودشناسي، قله شناخت

کسي که خود را (واقعا) بشناسد، به راستي که به پايان (و اوج) هر شناختي و دانشي رسيده است.[7]

اوج شناخت، خودشناسي است.[8]

خودشناسي، بي‌نياز کننده شناخت انسان است.[9]

خودشناسي بزرگترين رستگاري

کسي که به شناخت خودش دست يابد، به بزرگ‌ترين رستگاري رسيده است.[10]

کسي که خود را نشناسد، از راه نجات دور گشته و بر گمراهي و ناداني‌ها گام گذاشته است.[11]

شخصيت واقعي در گرو خودشناسي

کسي که خود را بشناسد، مرتبه‌اش بلند مي‌گردد.[12]

خودشناسي ريشه همت

کسي که خود را بشناسد، (قدر) خويش را با (با دل­بستن و مشغول شدن به) آن چه فنا مي‌شود و از دست مي‌رود، خوار نمي‌کند.[13]

کسي که خود را نشناسد، خويش را رها مي‌کند (و جاي تلاش براي کمال به هر پستي دست مي‌زند).[14]

در شگفتم از کسي که (قدر و مرتبه واقعي) خودش را مي‌شناسد، چگونه به خانه فاني دل مي‌بندد![15]

کسي که خود را بشناسد (براي کمال) تلاش مي‌کند (يا خود را از آلودگي‌ها پاک مي‌کند).[16]

عارف واقعي کسي است که (جايگاه واقعي) خودش را بشناسد و خودش را از (اسارت‌ها و یا آتش دوزخ) آزاد کند و خويش را از آن چه (از کمال واقعيش) دور مي‌کند و موجب هلاکت او مي‌شود برتر بداند.[17]

خودشناسي مقدمه­ی مردم‌شناسي

کسي که خودش را بشناسد، ديگران را بهتر مي‌شناسد (و از مردم شناسي بالاتري برخوردار است).[18]

چگونه انسان مي‌تواند ديگران را بشناسد، در حالي که خودش را نمي‌شناسد.[19]

کسي که خودش را نمي‌شناسد، نسبت به ديگران نادان‌تر است.[20]

زرنگي يعني خودشناسي

زرنگ کسي است که خودش را بشناسد و کارهايش را (براي خداوند) خالص گرداند.[21]

خودشناسي راه خداشناسي  

کسي که خود را بشناسد خدايش را (که برترين موضوع شناختي است) شناخته است.[22]

کسي که خود را بشناسد، به راستي که خدايش را شناخته است…[23]

در شگفتم از کسي که خودش را نمي‌شناسد، چگونه خدايش را مي‌شناسد![24]

خودشناسي سودمندترين شناختها

شناخت خود، سودمندترين شناختهاست.[25]

در برخي ديگر از منابع وحي به جنبه‌هاي متفاوت خودشناسي هم اشاره شده است؛ اين حوزه بسيار گسترده‌تر از حوزه اول است که تنها به يک نمونه از قرآن بسنده مي‌شود:

مانند کساني نباشید که خداوند را فراموش کردند، پس خداوند خودشان را به خودشان فراموشاند؛ چنين کساني فاسقان هستند.[26]

هر چند ما ناچاريم دامن سخن را در اين جا جمع کنيم اما يقينا آن چه اشاره رفت نسبت آن چه باقي مانده است درصد اندکي بيش نيست. گذشته از اين که درک همين اندک اشاره رفته نيز شايستگي ويژه‌اي را مي‌طلبد.

 

[1]ـ  اميرالمؤمنينC: لا تجهل نفسك فإن الجاهل معرفة نفسه جاهل بكل شي‏ء

[2]ـ  اميرالمؤمنينC: كفي بالمرء جهلا أن يجهل نفسه

[3]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل

[4]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه

[5]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل الحكمة معرفة الإنسان نفسه و وقوفه عند قدره

[6]ـ  اميرالمؤمنينC: أعظم الجهل جهل الإنسان أمر نفسه

[7]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه فقد انتهي إلي غاية كل معرفة و علم

[8]ـ  اميرالمؤمنينC: غاية المعرفة أن يعرف المرء نفسه

[9]ـ  اميرالمؤمنينC: كفي بالمرء معرفة أن يعرف نفسه

[10]ـ  اميرالمؤمنينC: نال الفوز الأكبر من ظفر بمعرفة النفس

[11]ـ  اميرالمؤمنينC: من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة و خبط في الضلال و الجهالات

[12]ـ اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه جل أمره

[13]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف قدر نفسه لم يهنها بالفانيات

[14]ـ  اميرالمؤمنينC: من جهل نفسه أهملها

[15]ـ  اميرالمؤمنينC: عجبت لمن عرف نفسه كيف يأنس بدار الفناء

[16]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه تجرد

[17]ـ  اميرالمؤمنينC: العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها و يوبقها

[18]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه فهو لغيره أعرف

[19]ـ  اميرالمؤمنينC: كيف يعرف غيره من يجهل نفسه

[20]ـ  اميرالمؤمنينC: من جهل نفسه كان بغير نفسه أجهل

[21]ـ  اميرالمؤمنينC: الكيس من عرف نفسه و أخلص أعماله

[22]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه عرف ربه

[23]ـ  قَالَ النَّبِي1: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا يصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلاصُ

[24]ـ  عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه

[25]ـ  معرفة النفس أنفع المعارف

[26]ـ  و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون

دست گلی از بوستان وحی در انسان شناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۲۰:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۱-۲۲:۳۳:۲۱
    • کد مطلب:2394
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7187

تا کنون الفبای انسانیت را سیر کردیم. در سیر الفبای انسانیت، چراغ خرد را بر سر دست گرفته و تنها با دلیل و برهان پیش آمدیم تا روشن باشد که این سیر هرگز تعبدی نبوده و هیچ گاه مطلبی را دربسته و سربسته نگفتیم و نپذیرفتیم.

اما با این همه هر از چند گاهی در بزنگاه‌های مهم، جمله‌ای از منابع بلند وحی را شاهد آوردیم.

هدف از بیانات بلند وحی اشاره به دو چیز است:

یکی این که حق آموزگاریِ خرد توسط وحی را سپاس گفته باشیم و دیگر این که محجوریت تلخ وحی و ظلم بی پایان رفته بر انسانیت را یادآوری کرده باشیم.

یک بار دیگر شواهد وحیانی الفبای انسانیت را مرور می‌کنیم.

فاجعه جهانی و بسیار مهم «بحران هویت» را در کلام مولا اميرالمؤمنين علیه‌السلام دیدیم که فرمود:

در شگفتم از کسي که (هر) گم‌شده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتي که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختي از خودش ندارد) اما در جستجوي (شناخت) خويش نيست.[1]

و نیز نبرد پایان ناپذیر خرد و هوس:

خدای من قلب من (از درک حقایق) در پرده و نفس من معیوب است و خرد من مغلوب و هوای نفسم غالب است…[2]

برترين و جامع‌ترين سخني در ارتباط با ابعاد مختلف انسان:

از امام صادق عليه‌السلام پرسيدم فرشتگان برترند يا آدميزاد؟ پاسخ داد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‌السلام چنين فرموده است: به راستي كه خداوند در فرشتگان تنها خرد بدون شهوت را تركيب نمود، و در حيوانات شهوت بدون خرد را. اما در آدميزاد هر دوی خرد و شهوت را تركيب نمود. پس كسي كه خردش بر شهوتش پيروز گردد، او بهتر از فرشتگان است و كسي كه شهوتش بر خردش پيروز شود، او بدتر از حيوانات است.[3]

و تنزل انسان غریزه محور را یاد کردیم:

اینان همانند چهارپایان هستند، بلکه گمراه‌تر (چرا که خودخواسته پشت به خرد کرده و) غفلت‌زده هستند.[4]

و گفتیم در ادبيات ديني از خردگریزی با تعبير «ادبار و تولي» ياد شده است.[5]

از اهمیت راه و بیراهه به عنوان یک مصداق خرد محوری یاد کردیم:

کسی که بدون بصیرت (و معرفت) عمل کند، مانند کسی است که در بیراهه حرکت می‌کند. سرعت (و تلاش بیشتر او) حاصلی جز دوری از راه (حقیقت) ندارد.[6]

گفتیم ضرورت واعظ درونی و برونی هم جایگاهی بس مهم در دین دارد.

و در نهایت به هدف الهی در فرستادن پیامبران اشاره کردیم:

خداوند فرستادگانش را در جامعه انسانی برانگیخت و پیام‌آورانش را یکی پس از دیگری فرستاد تا این که… گنجینه‌های (خاک گرفته) خرد را برای انسانها آشکار کنند (و برافشانند)…!!![7]

آن چه اشاره رفت نه مشتی از خروار و نه برگی از هزار است، بلکه تنها نَمی از یَمِ عقلانیت دین است.

اگر دسته گلی از بوستان وحی این چنین هوش‌ربا است در بوستان بی کران وحی چه خبر است؟!

ای آزاد اندیشان ای خردورزان ای انسانها و ای… اندکی تنها اندکی اندیشه!!!

در کدامین دین و در کدامین آیین و در کدامین مکتب این گونه به خرد بها داده شده است؟!!!

و کدامین تصویر از انسانیت به زیبایی انسانیتی است که خرد به مدد وحی به تصویر می‌کشد؟!!!

 

[1]ـ عجبت لمن ينشد ضالته و قد أضل نفسه فلا يطلبها غررالحکم 223 4658

[2]ـ  إِلَهِي قَلْبِي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلِي مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِي غَالِبٌ وَ طَاعَتِي قَلِيلَةٌ وَ مَعْصِيَتِي كَثِيرَةٌ وَ لِسَانِي مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَكَيْفَ حِيلَتِي يَا سَتَّارَ الْعُيُوبِ وَ يَا عَلَّامَ الْغُيُوبِ وَ يَا كَاشِفَ الْكُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِي كُلَّهَا بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بحارالأنوار 84 339 باب 13

[3]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام فَقُلْتُ الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ.

[4]ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ  كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ   لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان 44)

[5]ـ وَ جَعَلْنا عَلي‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً اسراء (46)

إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلي‏ لَهُمْ محمد (25)

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ نمل (80)

[6]ـ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  الكافی 1 43

[7]- فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُولِ‏ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 44

مرجعیت ائمه علیهم‌السلام در آینه‌ی وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۲۰:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۱/۲۱-۶:۵۰:۱۷
    • کد مطلب:70
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5975

احادیث فراوانی درباره مرجعیت مطلق ائمه علیهم السلام آمده است و گردآوری همه آنها چندان آسان نیست. از این رو به چند حدیث مختصر بسنده می‌کنیم.

حمزه پسر طیار برخی از خطبه‌های امام باقر علیه‌السلام را بر امام صادق علیه‌السلام عرضه داشت تا به جایی از آن خطبه‌ها رسید، حضرت به او فرمود: دست نگهدار و ساکت باش، سپس امام صادق علیه‌السلام فرمود در آن چه که بر شما نازل می‌شود و حکم آن را نمی‌دانید، اختیاری ندارید مگر این که دست نگهدارید و متوقف شوید و آن را به ائمه هدا علیهم‌السلام ارجاع دهید تا این که آنان شما را بر راه راست رهنمون شوند و نابینایی در آن را از شما بزدایند و حق را در آن مورد به شما بشناسانند؛ چرا که خداوند فرموده است پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید.[1]

امام صادق علیه‌السلام فرمودند به راستی که در آن چه بر شما نازل می‌شود و حکم آن را نمی‌دانید اختیاری ندارید مگر این که دست نگهدارید و متوقف شوید و آن را به ائمه مسلمین علیهم‌السلام ارجاع دهید تا این که آنان حق را در آن مورد به شما بشناسانند و شما را بر راه راست رهنمون شوند؛ چرا که خداوند فرموده است پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید.[2]

عبد الله بن جندب از امام رضا علیه‌السلام در حدیثی چنین نقل نموده است، امام علیه‌السلام فرمودند به راستی که اینان گروهی هستند که شیطان برای آنان عارض شده است و به شبهه مغرورشان کرده است و امر دینشان را بر آن مشتبه نموده است و اینان هدایت را از نفس خود جویا شدند پس (به شبهه افتادند و گفتند) چرا چنین شد و کی چنان می‌شود و چگونه چنین است؟ پس نابودی از همان جایی که آنها تصور می‌کردند امنیت دارد بر آن وارد شد و این امر به خاطر آنچه خود به دست آورده‌اند بر آنان وارد شده است و پروردگار تو به بندگانش ظلم نمی‌کند، این امر (جویا شدن هدایت از نفس خود) نه برای آنان سزاوار بود و نه بر آن تکلیف شده بودند بلکه واجب و لازم بر آنان از این امور، توقف هنگام تحیر و ارجاع آنچه نمی‌دانند به دانای آن و مستنبط و استخراج کننده‌ی آن است؛ چرا که خداوند در قرآن می‌فرماید و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته کسانی از آنان که آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند مقصود از این کسان آل محمد است و آنان هستند که قرآن را استنباط می‌کنند و حلال و حرام را می‌شناسند و آنان هستند حجت خدا بر خلق او.[3]

سدیر می‌گوید به امام باقر علیه‌السلام گفتم من دوستداران شما را در حالی ترک کردم که با یکدیگر اختلاف داشتند و برخی از آنان از برخی دیگر بیزاری می‌جستند، امام علیه‌السلام فرمودند: تو را چه به این کارها؟! همانا مردم به سه چیز تکلیف شده‌اند: شناخت ائمه علیهم‌السلام و تسلیم برای ائمه علیهم‌السلام در آنچه از ائمه علیهم‌السلام به آنها می‌رسد و ارجاع به ائمه علیهم‌السلام در آنچه که در آن اختلاف دارند.[4]

احادیثی که گذشت اندکی از بسیار بود. از این احادیث لزوم مراجعه به معصومین علیهم‌السلام و مرجعیت آنان روشن می‌گردد.

 

[1]ـ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیارِ أَنَّهُ عَرَضَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام بَعْضَ خُطَبِ أَبِیهِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَوْضِعاً مِنْهَا قَالَ لَهُ كُفَّ وَ اسْكُتْ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام لا یسَعُكُمْ فِیمَا ینْزِلُ بِكُمْ مِمَّا لا تَعْلَمُونَ إِلا الْكَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ وَ الرَّدُّ إِلَی أَئِمَّةِ الْهُدَی حَتَّی یحْمِلُوكُمْ فِیهِ عَلَی الْقَصْدِ وَ یجْلُوا عَنْكُمْ فِیهِ الْعَمَی وَ یعَرِّفُوكُمْ فِیهِ الْحَقَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ الكافی/ج1/ص50/ح10

[2]ـ أبی عبد الله علیه‌السلام قال إنه لا یسعكم فیما ینزل بكم مما لا تعلمون إلا الكف عنه و التثبت فیه و الرد إلی أئمة المسلمین حتی یعرفوكم فیه الحق و یحملوكم فیه علی القصد قال الله عز و جل فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بحارالانوار/ج2/ص120/ب16/ح32

[3]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ إِنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ سَنَحَ لَهُمْ شَیطَانٌ اغْتَرَّهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ لَبَّسَ عَلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ وَ أَرَادُوا الْهُدَی مِنْ تِلْقَاءِ أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا لِمَ وَ مَتَی وَ كَیفَ فَأَتَاهُمُ الْهُلْكُ مِنْ مَأْمَنِ احْتِیاطِهِمْ وَ ذَلِكَ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَمْ یكُنْ ذَلِكَ لَهُمْ وَ لا عَلَیهِمْ بَلْ كَانَ الْفَرْضُ عَلَیهِمْ وَ الْوَاجِبُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْوُقُوفَ عِنْدَ التَّحَیرِ وَ ردّ مَا جَهِلُوهُ مِنْ ذَلِكَ إِلَی عَالِمِهِ وَ مُسْتَنْبِطِهِ لانَّ اللَّهَ یقُولُ فِی كِتَابِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ یعْنِی آلَ مُحَمَّدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَ مِنْهُمُ الْقُرْآنَ وَ یعْرِفُونَ الْحَلالَ وَ الْحَرَامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وسائل‌الشیعة/ج27/ص171/ب12/ح33519 بحارالانوار /ج23/ص295/ب17/ح36 تفسیرالعیاشی/ج1/ص260/ح206

[4]ـ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ قُلْتُ لابِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام إِنِّی تَرَكْتُ مَوَالِیكَ مُخْتَلِفِینَ یتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلاثَةً مَعْرِفَةَ الائِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ الكافی/ج1/ص390/ح1

مرجعیت فقها در آینه‌ی وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۲۰:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:74
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2373

قطعا تمامی موارد مرجعیت فقها در عصر ائمه علیهم‌السلام به ما نرسیده است، آن اندازه هم که در دسترس ما قرار دارد، دارای تنوع بسیاری است، از مرجعیت افراد خاص گرفته تا معرفی عناوین کلی یک مرجع شایسته، چه در امر اخذ دین و چه در رفع اختلاف و تحیر که در مجموع شاید به صدها روایت برسد. در اینجا تنها به برخی از آنها بسنده می‌نماییم.[1]

احمد بن حاتم و برادرش [ظاهرا در دو نامه جداگانه] به امام علی بن محمد تقی علیه‌السلام نوشتند: از چه کسی معالم دینم را بگیرم؟ حضرت در پاسخ نوشتند: آنچه شما ذکر کردید فهمیدم، در دینتان بر هر کسی که سنش [سابقه‌اش] در حب ما زیاد شده باشد، و در امر ما کثیر القدم [پر تلاش] باشد اعتماد کنید و البته این دو گروه برای شما کافی هستند انشاء الله تعالی.[2]

حضرت موسی بن جعفرI در جواب نامه علی بن سوید از زندان چنین می‌نویسند: ای علی اما دربارة آنچه پرسیده بودی که: از چه کسی معالم دینت را بگیری، [پاسخ این است که] هرگز نباید معالم دینت را از غیر شیعیان ما بگیری [پس ] اگر تو [در گرفتن معالم دین] از شیعیان تجاوز کنی [و به دیگران مراجعه کنی] دینت را از خائنین گرفته‌ای…[3]

علی بن مسیب گوید به حضرت رضا علیه‌السلام گفتم: راه من بسیار دور است و در هر وقتی نمی‌توانم به شما دسترسی پیدا کنم، از چه کسی معالم دینم را بگیرم؟ حضرت فرمودند: از زکریا بن آدم قمی، که او بر دین و دنیا امانتدار است، علی بن مسیب گفت وقتی برگشتم وارد بر زکریا بن آدم شدم و از هر چه که احتیاج پیدا کردم از او سؤال کردم.[4]

عبد العزیز مهتدی و حسن بن علی بن یقطین به حضرت رضا علیه‌السلام گفتند: همیشه به شما دسترسی نداریم تا از آنچه دربارة معالم دینمان بدان نیاز پیدا می‌کنیم از شما بپرسم، آیا یونس بن عبد الرحمن مورد اعتماد است تا از او دربارة آنچه از معالم دینمان که بدان احتیاج پیدا کردم بپرسم؟ حضرت فرمودند: آری.[5]

عبد العزیز مهتدی می‌گوید: از حضرت رضا علیه‌السلام پرسیدم: من هر وقتی شما را ملاقات نمی‌کنم، پس از چه کسی معالم دینم را بگیرم؟ حضرت فرمودند: از یونس بن عبد الرحمن بگیر.[6]

عبد العزیز مهتدی به حضرت رضا علیه‌السلام می‌گوید: راهم بسیار دور است هر وقتی به شما دسترسی ندارم، آیا معالم دینم را از یونس مولی آل یقطین بگیرم؟ حضرت فرمود: آری.[7]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام به قثم ابن عباس که فرماندار مکه از طرف حضرت بود در نامه‌ای چنین نوشتند: حج را برای مردم بپادار و ایام الله را برای آنان یادآوری کن و برای مردم صبح و عصر بنشین، پس برای مستفتی فتوا ده و جاهل را بیاموز و با عالم مذاکره نما…[8]

سلیم می‌گوید: هنگامی که می‌خواستم از امام صادق علیه‌السلام جدا شوم و خداحافظی نمایم به حضرت عرض کردم دوست دارم چیزی توشه من قرار دهی حضرت فرمودند: نزد ابان برو که براستی از من حدیث فراوانی شنیده است هر چه او روایت کرد تو از من روایت نما.

و فرمود امام باقر علیه‌السلام به ابان فرموده است در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوا ده، به راستی که من دوست دارم مانند تویی در شیعیانم دیده شود.[9]

عبد الله بن ابی یعفور می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم چنین نیست که هر ساعتی که بخواهم بتوانم شما را ملاقات کنم و همیشه آمدن نزد شما ممکن نیست (تا مشکلاتم را بپرسم) و (گاهی) مردی از اصحاب ما می‌آید و چیزی می‌پرسد که جواب تمام سؤالات او نزد من نیست (چه کنم؟) حضرت فرمودند: چرا به محمد بن مسلم مراجعه نمی‌کنی؟! به راستی که او از پدرم حدیث شنیده است و نزد او مقام و منزلتی داشت.[10]

شعیب می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام گفتم چه بسا (در اموری که نمی‌دانیم) احتیاج پیدا می‌کنیم که از چیزی بپرسیم (در این شرایط) از چه کسی باید پرسید؟ حضرت فرمودند بر تو باد به اسدی که مقصود امام علیه‌السلام ابوبصیر بود.[11]

یونس می‌گوید: نزد امام صادق علیه‌السلام بودیم، سپس حضرت فرمودند: مگر شما در مشکلات پناهگاهی ندارید؟ مگر در معضلات کسی را که شما را راحت نماید ندارید؟! چرا سراغ حارث بن مغیره نمی‌روید؟![12]

امام صادق علیه‌السلام به معاذ فرمودند: شنیده‌ام تو در مسجد می‌نشینی و به مردم فتوا می‌دهی، عرض کردم آری و خود نیز (در این باره مشکلی داشتم که) می‌خواستم قبل از رفتن از شما بپرسم، من در مسجد می‌نشینم و مردی می‌آید و از چیزی می‌پرسد اگر بدانم که از مخالفین شماست به آنچه آنها انجام می‌دهند او را آگاه می‌کنم و مردی می‌آید که می‌شناسم از دوستان شماست پس به آنچه که از شما رسیده است او را آگاه می‌کنم و مرد دیگری می‌آید که او را نمی‌شناسم پس به او می‌گویم از فلانی چنین رسیده و از فلانی چنان و نظر شما را در بین اقوال نقل می‌کنم (آیا این روش پسندیده‌ی شماست؟) حضرت فرمودند: چنین کن که من نیز چنین می‌کنم.[13]

عمر بن اذینه می‌گوید به زراره گفتم مردم از امام صادق علیه‌السلام و امام باقر علیه‌السلام برای من احادیثی درباره‌ی ارث نقل کرده‌اند، من آن احادیث را بر تو عرضه می‌کنم، پس تو تنها (اظهار نظر نما و) هر چه از این احادیث باطل است بگو این باطل است و هر چه حق است بگو این حق است، اما روایت نخوان و در نقل حدیث سکوت نما، سپس (یکی از مطالب ارث را عرضه کردم) و گفتم مردی از یکی از دو امام علیهما السلام نقل کرده اگر میت پدر و مادر داشت و برادران مادری، برادران مادری حاجب از یک سوم می‌شوند و خود نیز ارث نمی‌برند.

زراره گفت قسم به خدا که این باطل است و لکن من تنها به تو خبر می‌دهم و روایتی نقل نمی‌کنم و به خدا قسم که آنچه به تو می‌گویم حق است، هنگامی که میت پدر و مادر داشته باشد بر اساس کتاب خدا، مادر یک سوم ارث می‌برد و پدر دو سوم، اگر میت برادر پدر مادری داشت یا برادر پدری پس مادرش یک ششم و پدر پنج ششم ارث می‌برد، و تنها به این علت ارث پدر زیاد شده است که خرج زن و فرزندان بر عهده‌ی پدر است…[14]

عمر بن اذینه می‌گوید به زراره گفتم به راستی که برخی از مردم از امام باقر و صادقH درباره‌ی چیزهایی از ارث حدیث نقل کرده‌اند، پس این مطالب را بر تو عرضه می‌کنم، پس هر چه از اینها باطل است بگو این باطل است و هر چه حق است بگو این حق است (تنها به این مقدار اکتفا نما) و حدیثی نخوان و ساکت باش، سپس آنچه محمد بن مسلم از امام باقر علیه‌السلام درباره‌ی دختر و پدر و دختر و مادر و پدر و مادر برایم نقل کرده بود به او گفتم، او گفت قسم به خدا که این حق است.[15]

(کسانی که با یکدیگر اختلاف دارند)… مراجعه می‌کنند به کسی از شما که راوی حدیث ما و صاحب نظر در حلال و حرام ما و بینای به احکام ما باشد پس به حَکمیت او راضی شوند که من او را بر شما حاکم قرار دادم پس اگر به حکم ما حکم نماید و کسی از او قبول نکند همانا حکم خدا را خوار شمرده است و بر ما رد کرده است و رد کننده‌ی بر ما رد کننده‌ی بر خداست و این امر در حد شرک به خداست…[16]

و نیز درباره‌ی مرجعیت فقها در عصر غیبت چنین آمده است:

…اما هر یک از فقها که نگهدارنده نفس و محافظ دین و مخالف هوا و مطیع امر مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند، ولی تمام فقها چنین نمی‌باشند بلکه این منحصر است به برخی از فقیهان شیعه…[17]

همان گونه که قبلا اشاره شد نمی‌توان روایات مرجعیت را خصوصا با توجه به روایات غیر صریح، به مقدار روایات بیان شده محدود نمود، اما بیان این مقدار اندک تردیدی در اصل مرجعیت فقها باقی نمی‌گذارد. آنچه مهم است بررسی چگونگی و اساس مرجعیت فقها می‌باشد.

درک مرجعیت فقها در مورد تشخیص محکمات قرآن و سنت قطعیه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز سنت قطعیه ائمه علیهم‌السلام چندان دشوار نیست. آنچه شایسته‌ی تأمل است دو پرسش زیر است:

«آیا استنباط منحصر به ائمه علیهم‌السلام است یا این که فقها نیز می‌توانند استنباط کنند؟»

بر فرض جایز بودن استنباط فقها «آیا استنباط فقها می‌تواند اساس مرجعیت آنان باشد یا خیر؟»

 

[1]ـ روایات بدون متن عربی از درایت روایت 2 نقل شده است.

[2]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص151/ب11/ح33460

[3]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص150/ب11/ح33457

[4]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص146/ب11/ح33442

[5]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص147/ب11/ح33448

[6]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص148/ب11/ح33449

[7]ـ وسائل‏الشیعة/ج27/ص/148/ح33450

[8]ـ أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَینِ فَأَفت الْمُسْتَفتی وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ… نهج‏البلاغة/ص457 نامه67 همچنین مراجعه شود به: مستدرك‏الوسائل /ج9/ص358/ب23/ح11072-2 و/ج13/ص172/ب42 /ح15020-4 و/ج17/ص315 /ب11/ح21453-15 بحارالانوار/ج33/ص497/ب29/ح702 و/ج101/ص268/ ب1/ ح23 فقه‏القرآن/ج1/ص327

[9]ـ عَنْ سُلَیمِ بْنِ أَبِی حَیةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أُفَارِقَهُ وَدَّعْتُهُ وَ قُلْتُ أُحِبُّ أَنْ تُزَوِّدَنِی فَقَالَ ائْتِ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّی حَدِیثاً كَثِیراً فَمَا رَوَی لَكَ فَارْوِهِ عَنِّی قَالَ وَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یرَی فِی شِیعَتِی مِثْلُكَ. مستدرك‏الوسائل/ج17/ص315/ب11/ح21452-14 همچنین مراجعه شود به: رجال‌ابن‏داود /ص10/ش4 رجال‌العلامةالحلی/ص 21/ب8/ش1 رجال‌النجاشی/ص10/ش7 الفهرست‏للطوسی /ص17/ش51

[10]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لابِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِنَّهُ لَیسَ كُلَّ سَاعَةٍ أَلْقَاكَ وَ لا یمْكِنُ الْقُدُومُ وَ یجِی‏ءُ الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَیسْأَلُنِی وَ لَیسَ عِنْدِی كُلُّ مَا یسْأَلُنِی عَنْهُ فَقَالَ مَا یمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِی فَإِنَّهُ سَمِعَ مِنْ أَبِی وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِیهاً. وسائل‌الشیعة /ج27 /ص144/ب11/ح33438 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار /ج2 /ص249 /ب29/ح60 و/ج46/ص328 /ب8/ح10، رجال ابن‏داود/ص336/ش1473، رجال الكشی/ ص161 /ح273، مستدرك‏الوسائل/ج17/ص314/ب11/ح21449-11، الاختصاص/ص201

[11]ـ عَنْ شُعَیبٍ الْعَقَرْقُوفِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام رُبَّمَا احْتَجْنَا أَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَّی‏ءِ فَمَنْ نَسْأَلُ قَالَ عَلَیكَ بِالْأَسَدِی یعْنِی أَبَا بَصِیرٍ. وسائل‏الشیعة/ج27/ص142/ب11/ح33430 بحارالأنوار /ج2/ص249/ب29/ح61 رجال‏الكشی/ص171/ح291

[12]ـ عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقَالَ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مَفْزَعٍ أَ مَا لَكُمْ مِنْ مُسْتَرَاحٍ تَسْتَرِیحُونَ إِلَیهِ مَا یمْنَعُكُمْ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِی. وسائل‏الشیعة /ج27/ص145/ب11/ح33439 رجال‏العلامةالحلی/ص55/ش10 رجال‏الكشی /ص337 /ش620

[13]ـ عَنْ أَبِیهِ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ بَلَغَنِی أَنَّكَ تَقْعُدُ فِی الْجَامِعِ فَتُفْتِی النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّی أَقْعُدُ فِی الْمَسْجِدِ فَیجِی‏ءُ الرَّجُلُ فَیسْأَلُنِی عَنِ الشَّی‏ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا یفْعَلُونَ وَ یجِی‏ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ یجِی‏ءُ الرَّجُلُ لا أَعْرِفُهُ وَ لا أَدْرِی مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِیمَا بَینَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِی اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّی كَذَا أَصْنَعُ. وسائل‌الشیعة/ج16/ص233/ب30/ح21444

[14]ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَینَةَ قَالَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ إِنَّ أُنَاساً حَدَّثُونِی عَنْهُ یعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام وَ عَنْ أَبِیهِ علیه‌السلام بِأَشْیاءَ فِی الْفَرَائِضِ فَأَعْرِضُهَا عَلَیكَ فَمَا كَانَ مِنْهَا بَاطِلا فَقُلْ هَذَا بَاطِلٌ وَ مَا كَانَ مِنْهَا حَقّاً فَقُلْ هَذَا حَقٌّ وَ لا تَرْوِهِ وَ اسْكُتْ وَ قُلْتُ لَهُ حَدَّثَنِی رَجُلٌ عَنْ أَحَدِهِمَاH فِی أَبَوَینِ وَ إِخْوَةٍ لامٍّ أَنَّهُمْ یحْجُبُونَ وَ لا یرِثُونَ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ لَكِنِّی سَأُخْبِرُكَ وَ لا أَرْوِی لَكَ شَیئاً وَ الَّذِی أَقُولُ لَكَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَرَكَ أَبَوَیهِ فَلِلامِّ الثُّلُثُ وَ لِلابِ الثُّلُثَانِ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ یعْنِی لِلْمَیتِ یعْنِی إِخْوَةً لابٍ وَ أُمٍّ أَوْ إِخْوَةً لابٍ فَلامِّهِ السُّدُسُ وَ لِلابِ خَمْسَةُ أَسْدَاسٍ وَ إِنَّمَا وُفِّرَ لِلابِ مِنْ أَجْلِ عِیالِهِ وَ أَمَّا الاخْوَةُ لامٍّ لَیسُوا لابٍ فَإِنَّهُمْ لا یحْجُبُونَ الامَّ عَنِ الثُّلُثِ وَ لا یرِثُونَ وَ إِنْ مَاتَ رَجُلٌ وَ تَرَكَ أُمَّهُ وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لامٍّ وَ أَبٍ وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لابٍ وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لامٍّ وَ لَیسَ الابُ حَیاً فَإِنَّهُمْ لا یرِثُونَ وَ لا یحْجُبُونَهَا لانَّهُ لَمْ یورَثْ كَلالَةً الكافی/ج7/ص91/ح1 تهذیب‌الاحكام/ج9/ص280/ب25/ح1

[15]ـ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَینَةَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ فَإِنَّ أُنَاساً حَدَّثُونِی عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِH بِأَشْیاءَ فِی الْفَرَائِضِ فَأَعْرِضُهَا عَلَیكَ فَمَا كَانَ مِنْهَا بَاطِلا فَقُلْ هَذَا بَاطِلٌ وَ مَا كَانَ مِنْهَا حَقّاً فَقُلْ هَذَا حَقٌّ وَ لا تَرْوِهِ وَ اسْكُتْ فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حَدَّثَنِی بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام فِی الابْنَةِ وَ الابِ وَ الابْنَةِ وَ الامِّ وَ الابْنَةِ وَ الابَوَینِ فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ الكافی/ج7/ص94/ح3

[16]ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ رَجُلَینِ… قَالَ ینْظُرَانِ إِلَی مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ… الكافی/ج1/ص67/ح10

[17]ـ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِی علیه‌السلام… فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لامْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لا یكُونُ إِلا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لا كُلَّهُمْ… وسائل‌الشیعة/ج27/ص131/ب10/ح33401

انواع توانايی‌‌های شيطان در تسلط بر انسان‌‌ها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۲۵-۱۶:۴۴:۴۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۲۵-۱۶:۴۴:۳۷
    • کد مطلب:17064
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1634

ترديدی نيست كه شيطان در دنيا قدرت و سلطنت خاصی دارد؛ در قرآن مجيد به انواع اين شيوه‌‌های تسلط و دايره آن اشاره شده است.

برای آشنايی با برخی از انواع سيطره‌‌های شيطان بر انسان، برخی از آيات قرآن را بدون هيچ توضيحی تقديم می‌‌نماييم.

وعده دادن و امر كردن

شيطان به شما وعده تهيدستی می‌‌دهد [و از تهيدستی بيم می‌‌دهد] و شما را به زشتی وامی‌‌دارد...[1].

شيطان به آنان وعده می‌‌دهد، و ايشان را در آرزوها می‌‌افكند، و جز فريب به آنان وعده نمی‌‌دهد.[2]

وسوسه

پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: «ای آدم، آيا تو را به درخت جاودانگی و ملكی كه زايل نمی‌‌شود، راهنمايی كنم؟[3]

[به خدا پناه می‌‌برم...] از شرّ وسوسه‌‌گر نهانی، آن كس كه در سينه‌‌های مردم وسوسه می‌‌كند.[4]

آراستن و...

ولی [حقيقت اين است كه] دل‌‌هايشان سخت شده، و شيطان آنچه را انجام می‌‌دادند، برايشان آراسته است.[5]

و [ياد كن] هنگامی كه شيطان اعمال آنان را برايشان بياراست و گفت: «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نخواهد شد، و من در كنار [و پناه] شما هستم. «پس هنگامی كه دو گروه، يكديگر را ديدند [شيطان] به عقب برگشت و گفت: «من از شما بيزارم، من چيزی را می‌‌بينم كه شما نمی‌‌بينيد، من از خدا بيمناكم.» و خدا سخت كيفر است.[6]

سوگند به خدا كه به سوی امت‌‌های پيش از تو [رسولانی] فرستاديم [اما] شيطان اعمالشان را برايشان آراست و امروز [هم] سرپرستشان هموست و برايشان عذابی دردناك است.[7]

بی‌‌گمان، كسانی كه پس از آنكه [راهِ] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهای دور و درازشان انداخت.[8]

ترساندن

در واقع، همانا اين شيطان است كه دوستانش را می‌‌ترساند پس اگر مؤمن هستيد از آنان مترسيد و از من بترسيد.[9]

لغزاندن

پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و ايشان را از آنچه در آن بودند به درآورد...[10].

روزی كه دو گروه [در احد] با هم روياروی شدند، كسانی كه از ميان شما [به دشمن] پشت كردند، در حقيقت جز اين نبود كه به سبب پاره‌‌ای از آنچه [از گناه] حاصل كرده بودند، شيطان آنان را بلغزانيد. و قطعا خدا از ايشان درگذشت زيرا خدا آمرزنده بردبار است.[11]

نَزْغْ (تحريك و تهييج به فساد و شر به پا كردن)

و اگر از شيطان وسوسه‌‌ای به تو رسد، به خدا پناه بَر، زيرا او شنوای داناست.[12]

و به بندگانم بگو: «آنچه را كه بهتر است بگويند»، كه شيطان ميانشان را به هم می‌‌زند، زيرا شيطان همواره برای انسان دشمنی آشكار است.[13]

و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد، و [همه آنان ]برايش سجده كردند، و [يوسف] گفت: «ای پدر، اين است تعبير خواب پيشين من، به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آن گاه كه مرا از زندان خارج ساخت، و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آوردـ پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زدـ بی‌‌گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زيرا او دانای حكيم است.[14]

فراموشاندن

گفت: «آيا ديدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستيم، من ماهی را فراموش كردم، و جز شيطان، [كسی] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم...[15].

و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان می‌‌كرد خلاص می‌‌شود، گفت: «مرا نزد آقای خود به ياد آور.» پس شيطان، يادآوری به آقايش را از ياد او برد، در نتيجه [اين كار يوسف ]چند سال در زندان ماند.[16]

استفزاز (ايجاد ترس با حيله برای انجام عملی) و...

«و از ايشان هر كه را توانستی با آوای خود تحريك كن، و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز، و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده»، و شيطان جز فريب به آنها وعده نمی‌‌دهد.[17]

تماس

كسانی كه ربا می‌‌خورند، برنمی‌‌خيزند مگر مانند برخاستنِ كسی كه شيطان بر اثر تماس، آشفته‌‌سَرَش كرده است...[18]

در حقيقت، كسانی كه [از خدا] پروا دارند، چون تماسی از جانب شيطان گردشان بگردد [خدا را] به ياد آورند و بناگاه بينا شوند.[19]

غلبه و چيرگی

شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند.[20]

 

[1]. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» بقره: 268

[2]. «يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُورا» نساء: 120

[3]. «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلی» طه: 120

و همچنين: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ» اعراف: 20

[4]. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی يُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» ناس: 4 و5

[5]. «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
انعام: 43

[6]. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلی عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‌‌ءٌ مِنْكُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ» انفال: 48

[7]. «تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» نحل: 63

و همچنين: «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ» نمل: 24 «وَ عادا وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ» عنكبوت: 38

[8]. «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ» محمّد: 25

[9]. «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» آل‌‌عمران: 175

[10]. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِينٍ» بقره: 36

[11]. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ» آل عمران: 155

[12]. «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» اعراف: 200

 و همچنين: «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» فصلت: 36

[13]. «وَ قُلْ لِعِبادِی يَقُولُوا الَّتِی هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلاْءِنْسان عَدُوًّا مُبِينا» اسراء: 53

[14]. «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدا وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِی وَ بَيْنَ إِخْوَتِی‌‌إِنَّ رَبِّی لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» يوسف: 100

[15]. «قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبا» كهف: 63

[16]. «وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» يوسف: 42

[17]. «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُورا» اسراء: 64

[18]. «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِی يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ» بقره: 275

[19]. «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» اعراف: 201

[20]. «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ» مجادله: 19

اصل نیت است

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۰۱-۱۲:۲:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18815
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1852

نیت و قصد از مباحث مهمی است که تأثیر اساسی در بسیاری از مباحث دارد.

به چند سر فصل مهم در این راستا توجه کنید:

هسته و مغز عمل (الاعمال بالنیات ۱)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۶-۲۰:۵۶:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۱/۱۶-۱۸:۴:۵۷
    • کد مطلب:8576
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6786

نیت مغز و هسته عمل است. این مسئله ابعاد متعددی دارد که چند تای آن را می‌آوریم:

جهت اول اهمیت نیت این است که بعضی کارها عنوان دهن پر کنی دارد و خیلی چشم‌گیر که مثلا آقا جهاد کرده یا این چنین و آن چنان خدمت کرده یا…

کار خوب مسلما خوب است اما…

اما به شرطی که مغز و هسته‌اش هم خوب باشد.

اصلا اگر مغز نداشته باشد پوچ و بی‌ارزش است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: همانا ارزش کارها با نیت‌های آنها سنجیده می‌شود و پاداش هر شخصی همانی است که نیت واقعی اوست پس اگر کسی از وطنش دست بکشد و به قصد خدا و رسولش هجرت کند، هجرت او به حساب خدا و رسول نوشته می‌شود و اما اگر نیت هجرت، به دست آوردن دنیای بهتر یا ازدواج با زنی باشد، هجرتش همان اندازه ارزش دارد.

عَنِ النَّبِيِّ ص‏ إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّيَّاتِ‏ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ.

در حدیث دیگر از حضرت نقل شده است که در یکی از جنگهای امیرالمؤمنین علیه السلام، مردی از انصار به برادرش گفت تو هم با من در جنگ شرکت کن، شاید اسیری یا اسبی یا چیز دیگری از غنائم نصیب ما شود. وقتی این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید فرمود: همانا ارزش کارها با نیت‌های آنها سنجیده می‌شود و پاداش هر کسی همانی است که نیت کرده پس کسی که به خاطر ثواب خدا بجنگد اجرش بر خداست و کسی که برای به دست آوردن دنیا بجنگد جز همان دنیایی که نیت او بوده چیزی نصیبش نمی‌شود.

عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَغْزَى عَلِيّاً فِي سَرِيَّةٍ وَ أَمَرَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَنْتَدِبُوا مَعَهُ فِي سَرِيَّتِهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ لِأَخٍ لَهُ اغْزُ بِنَا فِي سَرِيَّةِ عَلِيٍّ لَعَلَّنَا نُصِيبُ خَادِماً أَوْ دَابَّةً أَوْ شَيْئاً نَتَبَلَّغُ بِهِ فَبَلَغَ النَّبِيَّ ص قَوْلُهُ فَقَالَ إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّيَّاتِ‏ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى.

با این حساب آیا جا دارد صورت کارهای خوب ما، ما را گول بزند و خیال کنیم علی آباد هم شهری است؟!

با این کتاب آیا جا دارد از صورت کارهای بزرگ دیگران شگفت زده شویم که بله فلانی چنین کرده و چنان کرده و دنیایی را به سر انگشتش چرخانده؟

البته این یک قسمت مشکل است. هنوز شرایط دیگری هم هست به این روایت هم توجه کنید:

همانا ارزش کارها با نیت سنجیده می‌شود و پایان کار!

إنّما الأعمال‏ بالنّيات‏ و الخواتيم.

پس من و شما کجاییم؟!

جهت دیگر اهمیت نیت این است که آفت به هر چیزی برسد خرابش می‌کند، چه پوسته باشد و چه مغز.

اما سرایت آفت به مغز چندان آسان نیست و اصلا بعضی از آفتها نمی‌توانند به مغز و هسته سرایت کنند.

یکی از شایع‌ترین و بدترین آفتهای عمل، ریا است.

آیا آفت ریا می‌تواند به خود نیت که هسته عمل است سرایت کند؟! (نیت ریا که از اساس گندیده است به او کاری نداریم)

در روایات آمده است نیت مؤمن بهتر از عملش است این مطلب اساسی چند جهت دارد که یکیش این است که آفت ریا، نمی‌تواند به نیت سرایت کند؛ چون نیت از همه پوشیده است و ریا بردار نیست. این هم دو تا روایت جالب:

نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ الْعَمَلُ يَدْخُلُهُ الرِّيَاءُ وَ النِّيَّةُ لَا يَدْخُلُهَا الرِّيَاء

امام علیه السلام فرمود نیت مؤمن بهتر از کارش است. از امام معنی این جمله را پرسیدم، حضرت فرمود در کار انسان ریا داخل می‌شود، اما در نیت ریا داخل نمی‌شود.

عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي سَمِعْتُكَ تَقُولُ نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ فَكَيْفَ تَكُونُ النِّيَّةُ خَيْراً مِنَ الْعَمَلِ قَالَ لِأَنَّ الْعَمَلَ رُبَّمَا كَانَ رِيَاءَ الْمَخْلُوقِينَ وَ النِّيَّةُ خَالِصَةٌ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ فَيُعْطِي عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النِّيَّةِ مَا لَا يُعْطِي عَلَى الْعَمَلِ

زید شحام گفت به امام صادق علیه السلام عرض کردم من از شما شنیدم که می‌فرمودید نیت مؤمن بهتر از کارش است. چگونه نیت بهتر از کار است؟ حضرت فرمود برای این که کار چه بسا برای ریای به مخلوقین باشد، ولی نیت خالص برای پروردگار جهانیان است، بنا بر این خداوند عز و جل آن پاداشی که بر طبق نیت می‌دهد بر طبق عمل نمی‌دهد.

با مطالب یاد شده (یعنی اصالت نیت در ارزش و اصالت نیت در خلوص) روشن شد که نیت حسابی مهم است. اما نیت باز هم از این مهم‌تر است…

سودآورترین معامله، پاداش نکرده‌ها (الاعمال بالنیات۲)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۶-۲۰:۵۶:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۱/۱۶-۱۸:۱:۴۷
    • کد مطلب:8577
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7712

نیت این قدر مهم است که اگر حقیقتا نیت کار خوب باشد اما توفیق عملی کردن آن را هم نداشته باشی باز هم به حسابت نوشته می‌شود.

مثلا پیش از خواب تصمیم واقعی داری که برای نماز شب بیدار شوی اما به خاطر شدت خستگی و… خواب می‌مانی، خداوند نه تنها نماز شب را به حسابت می‌نویسد که بماند، هر نفسی هم که می‌کشی تسبیح می‌نویسد و خود خوابت را هم صدقه حساب می‌کند.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَبْدَ لَيَنْوِي مِنْ نَهَارِهِ أَنْ يُصَلِّيَ بِاللَّيْلِ فَتَغْلِبُهُ عَيْنُهُ فَيَنَامُ فَيُثْبِتُ اللَّهُ لَهُ صَلَاتَهُ وَ يَكْتُبُ نَفَسَهُ تَسْبِيحاً وَ يَجْعَلُ نَوْمَهُ عَلَيْهِ صَدَقَةً.

امام صادق علیه السلام فرمود: واقعا که بنده از روز نیت می‌کند که در شب نماز شب بخواند، اما خواب بر چشمانش غلبه پیدا می‌کند و خواب می‌ماند. در این صورت خداوند هم برایش نمازش را می‌نویسد و هم هر نفسش را تسبیح می‌نویسد و هم خوابش را صدقه قرار می‌دهد

عجب تجارت سودآوری!

این هم یک جهت که نیت مؤمن بهتر از عملش هست.

اما مسئله بالاتر از این است؛ چرا که مؤمن هم آرزوها و هم نیتهای خیر فراوانی دارد که فرصتش را پیدا نمی‌ٔکند. البته کافر هم همین طور. برای همین نیت مؤمن بهتر و افضل از عملش هست و نیت کافر هم بدتر از عملش.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ‏ نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِهِ وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ يَنْوِي مِنَ الْخَيْرِ مَا لَا يُدْرِكُهُ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الْكَافِرَ يَنْوِي الشَّرَّ وَ يَأْمُلُ مِنَ الشَّرِّ مَا لَا يُدْرِكُهُ‏.

از امام باقر نقل شده است که آن حضرت می‌فرمود نیت مؤمن از کارش برتر است و این به دلیل این است که او از کارهای خیر چیزهایی را نیت می‌کند انجام دهد که به انجام آن نمی‌رسد و نیت کافر نیز بدتر از کارش است و این به دلیل این است که کافر نیت انجام شر می‌کند و آرزو دارد کارهای شری را انجام دهد که به آن نمی‌رسد.

اصلا با این که مؤمن و کافر در مدت محدودی در دنیا کار خوب و بد کرده‌اند، اما سرانجامشان بهشت و جهنم ابدی است، ریشه‌اش همین است.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى‏ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ‏ قَالَ عَلَى نِيَّتِهِ‏.

امام صادق علیه السلام فرمود: همانا اهل آتش یعنی جهنمیان، مخلّد در آتش شدند و تا ابد در آتش عذاب می‌شوند برای این که نیتهای آنان این بود اگر در دنیا مخلّد و همیشگی باشند خدا را همیشه معصیت کنند.

و همانا اهل بهشت مخلّد در بهشت شدند و تا ابد در بهشت می‌مانند برای این که نیتهای آنان این بود اگر در دنیا بمانند خدا را همیشه اطاعت کنند.

پس به سبب نیتها، آنها همیشه در جهنم می‌مانند و اینها همیشه در بهشت می‌مانند.

سپس حضرت این آیه قرآن را تلاوت کرد که: همه بر طبق شاکله خودشان کار می‌کنند. حضرت فرمود شاکله همان نیت است، یعنی همه بر طبق نیت خودشان کار می‌کنند و در نتیجه مطابق آن پاداش می‌گیرند.

روی این حسابم اگر واقعا به صدق نیت از خدا بخواهی که دست و بالت را باز کند تا کارهای خوب کنی همین دعایت برای این که تمامی ثوابهای مورد نظر به حسابت نوشته شود، بس است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمُ‏.

امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که بنده مؤمن فقیر می‌گوید ای خدای من، به من هم روزی بده تا این که فلان کار خوب و فلان کار خوب را انجام بدهم.

پس هنگامی که خداوند عز و جل بداند این گفته‌اش از روی صدق نیت است، از پاداش‌های الهی مقداری که اگر عمل کرده بود، برای او می‌نویسد. به راستی که خدا رحمتش گسترده است و خودش کریم است

حالا یک پرونده عجیب و غریب در قیامت را ببینید پرونده کارهای نکرده. عجیب نیست؟!

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُوقِفَ الْمُؤْمِنُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَكُونُ هُوَ الَّذِي يَلِي حِسَابَهُ فَيَعْرِضُ عَلَيْهِ عَمَلَهُ فَيَنْظُرُ فِي صَحِيفَتِهِ فَأَوَّلُ مَا يَرَى سَيِّئَاتُهُ فَيَتَغَيَّرُ لِذَلِكَ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِشُ فَرَائِصُهُ وَ تَفْزَعُ نَفْسُهُ ثُمَّ يَرَى حَسَنَاتِهِ فَتَقَرُّ عَيْنُهُ وَ تُسَرُّ نَفْسُهُ وَ تَفْرَحُ رُوحُهُ ثُمَّ يَنْظُرُ إِلَى مَا أَعْطَاهُ مِنَ الثَّوَابِ فَيَشْتَدُّ فَرَحُهُ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ لِلْمَلَائِكَةِ هَلُمُّوا الصُّحُفَ الَّتِي فِيهَا الْأَعْمَالُ الَّتِي لَمْ يَعْمَلُوهَا قَالَ فَيَقْرَءُونَهَا فَيَقُولُونَ وَ عِزَّتِكَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّا لَمْ نَعْمَلْ مِنْهَا شَيْئاً فَيَقُولُ صَدَقْتُمْ نَوَيْتُمُوهَا فَكَتَبْنَاهَا لَكُمْ ثُمَّ يُثَابُونَ عَلَيْهَا.

امام رضا علیه السلام فرمود: هنگامی که روز قیامت شود خداوند مؤمن را جلو خودش نگه می‌دارد، پس خود خداست که حساب مؤمن را رسیدگی می‌کند و اجازه نمی‌دهد فرشتگان دخالت کنند.

سپس پرونده عمل مؤمن را بر مؤمن عرضه می‌کنند و او به پرونده نگاه می‌کند.

اول چیزی که می‌بیند کارهای بدش است، رنگ مؤمن از ناراحتی تغییر می‌کند و دست و پایش به لرزه می‌افتد و ترس به جانش می‌افتد.

سپس کارهای خوبش را می‌بیند، پس چشمش روشن می‌شود و نفسش شادمان می‌گردد و روحش خوشحال می‌شود.

سپس به ثوابهایی که خدا برایش نوشته می‌نگرد، پس خوشحالیش زیاد می‌شود.

سپس خداوند به فرشتگان می‌گوید پرونده کارهایی که نکرده، بیاورید. فرشتگان پرونده را می‌آورند و مؤمن می‌خواند و می‌گوید سوگند به عزت خودت تو خوب می‌دانی که ما چیزی از این کارهایی که در پرونده ثبت شده انجام ندادیم، چطور چنین توابهایی برای ما نوشته‌ای؟

خداوند می‌فرماید راست گفتید اما شما نیت کردید که این کارها را انجام دهید ما هم آنها را برای شما نوشتیم.

سپس خداوند ثواب کارهای نکرده را به آنها می‌دهد.

دیگر وقتش است که دست به کار شویم از سر صدق خطاب به اصحاب امام حسین علیه السلام بگوییم:

یا لیتنا کنا معکم

ای کاش ما با شما بودیم و شما را یاری می‌کردیم

خب معلوم شد که نیت هم حساب و کتاب دارد، شایدم دقیق‌تر از خود عمل. اما یک چیزی اینجا هست و آن هم این که خداوند به فضلش نیت کار بد را تا وقتی که انجامش نداده‌ام به پایم نمی‌نویسد. البته این، هم مال جود و کرمش است و هم، خودش فرصت دادن برای برگشت است.

أَنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ إِذَا هَمَّ بِالسَّيِّئَةِ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ حَتَّى يَعْمَلَ.

به راستی که فرزند آدم هنگامی که تصمیم به انجام کار خوب بگیرد، برای او حسنه‌ای نوشته می‌شود و هنگامی که تصمیم به انجام کار بد بگیرد، برای نوشته نمی‌شود تا این که آن کار بد انجام دهد آن گاه برایش نوشته می‌شود.

بهترین معامله، پاداش پیشاپیش (الاعمال بالنیات 3)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۶-۲۰:۵۶:۲۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۰-۲۱:۳۹:۵۴
    • کد مطلب:8578
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6389

فکر کنم با این چند تا نکته، فرمول حل یک سری مسایل دیگر هم به دست آمد.

در دعای ندبه می‌خوانیم:

بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ [وَ قَدَّرْتَ‏] لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُمْ [كَرَّمْتَهُمْ‏] بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ [الذَّرِيعَةَ] إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ

اول، شرط خداوند است که باید اولیا او در این دنیا زاهد باشند.

دوم، پذیرش این شرط از سوی اولیا است.

سوم، خداوند از پیش می‌داند که اولیائش به این شرط وفادارند.

چهارم، اصلا پیش از فرصت عمل خداوند این شرط را عملی شده می‌شمارد.

اینجاست که در مرحله پنجم پاداش پیشاپیش هم حل می‌شود و…

خب در این جملات چند تا پاداش پیشاپیش است: یکی این که پیشاپیش اولیائش را مقرب کرد، دوم این که هنوز خبری نشده مدح و ثنایشان کرد، سوم آنها را برای خلافت انتخابشان کرد، چهارم این که علم خاصش را به آنها داد و پنجم هم این که اصلا آنها را وسیله رسیدن دیگران به رضوانش قرار داد.

یک مطلب را در گوشی بشنوید با این حساب مسئله آفرینش علیینی و سجیینی حل شد یا نه؟! نکنه این هم از همان پاداش‌های پیشاپیش باشد!

نیت توانایی آفرین است (الاعمال بالنیات 4)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۶-۲۰:۵۶:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۰-۲۱:۴۱:۱
    • کد مطلب:8579
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7474

حالا که این قدر نیت نیت کردیم یک مطلب کوچک دیگر هم بگویم و ببندم البته کوچک که چه عرض کنم.

هر کاری که می‌کنیم با یاری و کمک خداست. اما یاری خدا اندازه‌اش برای همه یکسان نیست، کم و زیاد دارد.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: کمک و یاری خدا فقط به اندازه نیت مردم است، کسی نیتش در کار خیر درست و حسابی باشد، یاری خداوند هم به تمام و کمال است و کسی که نیتش بلنگد به همان اندازه که نیتش می‌لنگد یاری خداوند هم کم می‌شود.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا قَدَّرَ اللَّهُ عَوْنَ الْعِبَادِ عَلَى قَدْرِ نِيَّاتِهِمْ فَمَنْ صَحَّتْ نِيَّتُهُ تَمَّ عَوْنُ اللَّهِ لَهُ وَ مَنْ قَصُرَتْ نِيَّتُهُ قَصُرَ عَنْهُ الْعَوْنُ بِقَدْرِ الَّذِي قَصَّرَ.

پس حساب همه ما روشن شد و گیر کارمان هم معلوم.

اصلا اگر نیت درست و حسابی باشد در هیچ کاری کم نمی‌آوریم. شاید معنای این روایت هم این باشد:

مَا ضَعُفَتْ نِيَّةٌ عَنْ نِيَّةٍ.

مشکل روایات استطاعت (در باب توحید و نه حج) کلیدش در این نکته است که در حوزه یاری خداوند (و قدرت ما بر کار) اصالت با نیت است.

دلت صاف باشه حاجی! (الاعمال بالنیات 5)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۶-۲۰:۵۶:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۰-۲۱:۴۱:۴۷
    • کد مطلب:8580
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7714

با این حساب و کتابهایی که در الاعمال بالنیات گفتیم یک خدمت جانانه هم به فساق و فجار کردیم!

چه جوری؟!

خب همه از زحمت طاعت خدا راحت شدند و دستشان هم در معصیت باز؛ چرا آدم باید این قدر برای کارهای خوب زحمت بکشد و یا از گناهان دوری بکند؟!

حاجی برو دلت را صاف کن و هر کاری خواستی بکن! ظاهر که مهم نیست!

عجب! راحت شدیم دیگر!

بله راحت شدیم اما یک مطلب یادمان رفت و آن هم این که این دل صاف، یعنی صدق نیت، یعنی واقعا اگر فرصت پیدا کردم کار خوب بکنم، و یعنی وقتش هم که رسید، در انجام کار خوب تردید نکنم.

پس حاجی راست است برو دلت را صاف کن اما…

خدا لعنت کند شیطان را فقط یک راه انحرافی کوچیک بود اما پایانش ته جهنم.

نیت طلایی‌ترین سرمایه و مهم‌ترین کلید موفقیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۰۵-۶:۴۹:۳۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۱/۰۵-۶:۵۵:۳۶
    • کد مطلب:18820
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1173

این که برای سود بیشتر کجا سرمایه بگذاریم، شگرد اصلی تجارت است، هم در تجارت دنیا و هم در تجارت آخرت.

هر جایی سود سرمایه بیشتر باشد، سرمایه گذاری هم عاقلانه‌تر است.

نیت سرمایه‌ای رایگان است، یعنی سرمایه‌ای است که در دسترس همگان است.

اما این سرمایه، سودی بی‌پایان دارد.

توجه کنید:

عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ اللَّهِ الْعَطِيَّةُ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم  316/ 4/1594).

بخشش از جانب خداوند، به مقدار نیت (هر فردی) است.

لَا يُقَنِّطَنَّكَ تَأْخِيرَ إِجَابَةِ الدُّعَاءِ فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ وَ رُبَّمَا تَأَخَّرَتِ الْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ النَّائِلِ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم311/ (3769/6

هرگز تأخیر اجابت دعا تو مأیوس نسازد. چرا که مسلما بخشش مطابق اندازه نیت است. (پس تردیدی در اجابت و پاسخ مکن) و چه بسا اجابت به تأخیر افتاده تا این که اجر سائل بزرگتر و پاداش و عطا چرب‌تر گردد.

پس اگر در تجارت با خدا ورشکسته هستیم، مال این است که درست سرمایه گذاری نکردیم.

یعنی نیت ما در طلب و گدایی، صادقانه نبوده و اگر هم واقعا نیتی داشته‌ایم چندان بلند نبوده است.

پس خوشا به تجارت بلند همتان!

و گوارا باید سود تجارتشان!

ادب و آداب سلام و صلوات بر صاحب الزمان ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۰۸-۶:۲۷:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18949
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2388

هر چیزی ادبی دارد و آدابی.

سلام و صلوات هم از این قاعده مستثنا نیست.

بند نیست با چند ادب و آداب از سلام و صلوات بر مولاو آقایمان امام زمان علیه السلام آشنا شویم.

سلام بر تو در زمان طاعت و گناه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۰-۷:۵۸:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۳/۰۹-۱:۲:۴۳
    • کد مطلب:18894
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7859

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که بر اساس رحمت گسترده و خزینه بی‌پایان الهی و سفره بی انتهای جود و کرم، کم خواستن از او بی معرفتی است.

گفتیم برای همین هم معنا ندارد که خواسته من محدود به این زمان بشود!

لذا در برخی از دعاها از خداوند می‌خواهیم که:

 (خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.[1]

چه خوب است که بر اساس همین ادبیات، به ساحت مقدس بقیة الله الاعظم عرض ادبی و ارادتی داشته باشیم:

سلام و صلوات بر مهدیِّ خالق و هادیِّ خلایق…

سلام بر او… در این زمان که روز جمعه است و متعلق به او…

سلام بر او… در هر زمانی دیگر…

سلام بر او… چه در زمانی که به یاد او هستم…

سلام بر او… چه در زمانی که غافلم و او را فراموش کرده‌ام…

سلام بر او… چه در زمانی به او پشت کرده و قلبش را شکسته‌ام…

سلام بر او… چه در زمانی که غرق گناه و معصیتم…

شاید سلام این زمان من، در آن زمانها بهانه‌ای شود…

بهانه‌ای شود برای این که دستم را بگیرد…

دستم را بگیرد و از گرداب معصیت بیرون آورد…

نه، شاید…

شاید این بهانه، نگذارد که دامنم آلوده نگردد…

که آلودگی همه جا بد است و شرم‌آور…

اما هنگامی با لطف و عطای او زنده‌ام…[2]

هنگامی حول و قوه‌ام از اوست…[3]

هنگامی…

معصیت او دیگر شرم‌آورترین و ننگین‌ترین است!!!

پس از اعماق جان فریاد می‌زنم:

سلام بر تو در این زمان…

سلام بر تو در همه زمانها…

به این امید که من چشمانت را ابری نکنم…

به این امید با شمشیر تو، قلبت را زخمی نکنم…

به این امید که سایه پدری تو از سرم کم رنگ نگردد…

به این امید که به برکت این سلام از رسوایی گناه در دنیا و آتش دوزخ در قیامت نجات یابم…

سلام بر تو در این زمان…

و سلام بر تو در همه زمانها…

این یکی از نکته‌های پنهان در «سلام بر او در این زمان و در همه زمانها» بود.

پس…

اللَّهُم‏كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

 

[1]- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَلْهَمْتَهُمْ عِلْمَكَ وَ اسْتَحْفَظْتَهُمْ كِتَابَكَ فَإِنَّهُمْ مَعْدِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ الْقُوَّامُ بِأَمْرِكَ صَلَاةً كَثِيرَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً تَامَّةً زَاكِيَةً نَامِيَةً وَ أَبْلِغْ أَرْوَاحَهُمْ وَ أَجْسَادَهُمْ مِنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلَاماً

خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست کسانی که علمت را به آنان الهام کرده‌ای و از آنان خواسته‌ای که از کتابت محافظت نمایند پس به حقیقت آنان معدن کلمات تو و خزینه‌داران علم تو و اساس و تکیه‌گاه دین تو قائمین به امر تو هستند

(خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست) صلوات فراوان و نیکو و مبارک و تمام و پاکیزه و رشد کننده

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.

[2]- َّ الْحُجَّةُ الْخَلَفُ الصَّالِحُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ الْمُرْجَى الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ

[3]- ِ فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْتَغَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ خَلَائِقِهِ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ

سلام بر تو در زمان حیات و ممات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۶-۷:۵۱:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۰۳-۹:۴۷:۷
    • کد مطلب:18895
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7193

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که بر اساس رحمت گسترده و خزینه بی‌پایان الهی و سفره بی انتهای جود و کرم، کم خواستن از او بی معرفتی است. برای همین هم معنا ندارد که خواسته من محدود به این زمان بشود!

این ادبیات نکات پنهان و نهفته‌ای دارد.

بر همین اساس در برخی از دعاها از خداوند می‌خواهیم که:

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.[1]

پس با همین ادبیات بر آن یار سفر کرده سلام می‌کنیم…

سلام بر او… در این زمان که به یمن او جان در بدن دارم و روزی او را می‌خورم…

سلام بر او… در هر زمانی دیگر…

سلام بر او… چه در زمانی که به او زنده‌ام…

سلام بر او… چه زمانی که…

زمانی که…

زمانی که… اجلم فرا رسد…، زمانی که… در دل خاک جای گیرم…

سلام بر او… زمانی که دیگر نیستم…

دیگر نیستم… اما…

اما او هست…

او هست تا وعده الهی را به سرانجام برساند…

خدا کند که بیایی…

خدا کند که بیایی… پیش از آن که من سر به خاک تیره گذارم…

خدا کند که بیایی… بیایی تا من…

تا من چشم به پایت دوزم…

و پیشانی بر خاک پایت سابم…

و خود بر تو سلام کنم…

اما…، اما اگر…

اما اگر پیش از آمدنت اجلم فرا رسید…

باز هم سلام بر تو…

سلام بر تو در تک تک لحظه‌هایت…

سلام بر تو…، سلام بر تو از من…

سلام بر تو از منی که با حسرت و افسوس… پیش از دیدن تو و چشیدن ظهورت… خاک چشمش را پر کرده…

سلام بر تو از منی که بر تو سلام نکرده… زبان در کام مرگ کشیده…

سلامی که هیچ گاه پایان نیابد…

سلامی که برکاتش در گور زنده‌ام کند…

سلام بر تو در این زمان…

سلام بر تو در همه زمانها…

این یکی از نکته‌های پنهان در «سلام بر او در این زمان و در همه زمانها» بود.

پس…

اللَّهُم‏كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

 

[1]- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَلْهَمْتَهُمْ عِلْمَكَ وَ اسْتَحْفَظْتَهُمْ كِتَابَكَ فَإِنَّهُمْ مَعْدِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ الْقُوَّامُ بِأَمْرِكَ صَلَاةً كَثِيرَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً تَامَّةً زَاكِيَةً نَامِيَةً وَ أَبْلِغْ أَرْوَاحَهُمْ وَ أَجْسَادَهُمْ مِنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلَاماً

خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست کسانی که علمت را به آنان الهام کرده‌ای و از آنان خواسته‌ای که از کتابت محافظت نمایند پس به حقیقت آنان معدن کلمات تو و خزینه‌داران علم تو و اساس و تکیه‌گاه دین تو قائمین به امر تو هستند

(خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست) صلوات فراوان و نیکو و مبارک و تمام و پاکیزه و رشد کننده

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.

سلام و صلوات در هم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۰۳-۱۰:۵۲:۱۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۰۶-۷:۵۳:۲۶
    • کد مطلب:18944
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5087

پیش از این در دو مطلب با عنوان «سلام بر تو در زمان طاعت و گناه» و «سلام بر تو در زمان حیات و ممات»  با دو ادب از سلام بر خورشیدآفرینش آشنا شدیم.

اما ادب و آداب فراوانی است که شناخته نشده تا چه رسد به بیانش!

چاق سلامتی با دوست، یا مدح و ثنای محبوب، مقدماتی دارد و شرایطی.

وقتی آدم به کسی خیانتی کرده، تحیت و سلام به او هم مشکل می‌شود. اصلا با چه رویی به چشم او نگاه کنیم تا چه رسد به عرض ادب!

این وضعِ خیانت است، اما اگر کار ما به جنایت رسیده باشد که دیگر واویلاه!

حالا ما با پدرمان امام زمان علیه السلام خیانت کردیم یا جنایت؟! بماند…

اگر بخواهیم همین طور پشت به او بکنیم و برویم که سر از ته جهنم درمی‌آوریم…

اگر هم بخواهیم رو به او کنیم که رویی نمانده…

پس باید فکر چاره‌ای کرد.

چاره‌اش را هم خودشان به ما یاد داده‌اند.

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که کم خواستن از خدا بی‌معرفتی به خداست.

حالا هم از همین کلک استفاده می‌کنیم و از جیب خلیفه بذل و بخشش می‌کنیم.

در یکی از زیارتهای امام زمان علیه السلام به ما یاد داده‌اند که این چنین بگوییم:

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي، وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ…

خداوندا به ارباب من، صاحب زمان، صلوات‌ها و تحیت‌ها… برسان…

البته که تو اهل کرمی و جودت بی‌پایان…

و صد البته که او هم شایسته برترین صلواتها و تحیت‌ها…

خداوندا صلوات و تحیاتت را به ارباب برسان…

از جانب چه کسی و از طرف کی؟!

از طرف من!!!

من…!

منِ روسیاهِ خطاکار…!

خطاکاری که شمارش خیانتها و جنایتهایش را نمی‌دادند…!

جود و کرم و خدا که درست است.

اهلیت مولا و ارباب هم برای هر سلام و صلواتی حرف ندارد.

اما این سلام و صلوات از جانب من باشد!!!

این دیگر شرم دارد و خجالت!

آخر سنخیتی میان معدن عصمت و آلوده‌ی به گناه نیست!

باید چاره‌ای کرد…

اول خودم را قایم می‌کنم و دیگران را پیش می‌کشم.

خداوندا سلام و صلواتت را از جانب…

از جانب من؟!

از جانب من، نه!

سلام و صلواتت را از جانب همه مردان و زنان با ایمان…

چه مناطق شرقی زمین و چه در مناطق غربی آن…

چه در خشکی‌ها و چه در مناطق دریایی و ساحلی…

چه در دشتها و چه در کوهستانها…

خداوندا سلام و صلواتت را از جانب همه اینها بفرست…

همه اینها، حتی یک نفر از اهل ایمان از قلم نیفتد…

آخر همه ما یک خانواده‌ایم!

آخر همه ما یک پدر داریم!

مهربان پدر معنوی و روحانی همه ما امام زمان است!

حالا که قرار است عرض ادب به او داشته باشم پس چه بهتر که دست جمعی عرض ادب داشته باشیم!

فراموش کردم، این جمع ناقص است، این خانواده هنوز کامل نشده…

اهل ایمان که منحصر به اینها نیستند…

اهل ایمان هم زنده‌ها هستند و هم مرده‌ها…

پس خداوندا سلام و صلواتت را از جانب همه مؤمنان در نقطه نقطه کره زمین، چه آنها که الان روزی او را می‌خورند و چه آنها که سر به خاک گذاشته‌اند…

خداوندا سلام و صلواتت را بر مهدی صاحب زمان بفرست، البته از جانب من نه…

از جانب تمامی اعضای خانواده اهل ایمان…

مسلم در میان اعضای این خانواده اولیاء هستند، پاکان هستند، مقربان هستند دل‌شکستگان هستند و…

صلواتت را از جانب اینها بفرست که شایسته مهدی باشد و او بپذیرد.

خداوند توی این خانواده، یک چند نفری را هم سفارشی داخل کن…

پدرم و مادرم را که برایم زحمتها کشیده‌اند…

فرزندانم را که همه امیدم به آنهاست…

خوب می‌خواهم انسانیت خودم را نشان بدهم یا حداقل ادای انسان‌ٔها را دربیاورم و مروتی به نمایش بگذارم که او فتوت کند و دست رد بر سینه‌ام نزند.

اصلا ما همه یک خانواده‌ایم…

مگر می‌شود بقیه را فراموش کرد؟!

همه را جلو انداختم…

آخر سر هم یکی مانده که اعتبار و آبرویی ندارد…

او را هم یواشکی به این خانواده می‌بندم…

خداوندا سلام و صلواتت را از جانت همه و همه و همه بر مهدی صاحب زمان برسان…

از جانب همه…

آخرینش هم یک نخاله است که از قلم افتاده…

آخر او خودش برای خودش آبرویی نگذاشته…

خداوندا آن نخاله را هم از قلم نینداز…

خداوندا از جانب من هم…

از جانب من هم به او…

از جانب من هم به او سلام برسان!!!

این همان سلام دادن با ادبیات در هم است!

میوه فروش در هم می‌فروشد تا نخاله‌ای برایش نماند.

خداوند تو هم در هم سلام و صلوات بفرست…

تا او در هم بخرد…

تا نخاله‌ای محروم نگردد!!!

 

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي، وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ.

اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ فَكَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ، وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ، وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ. فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ: صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۷/۱۰/۲۶-۸:۴۲:۱۹
احسنت بر شما
همه مطلب یک طرف مطلب درٍ گوشی یک طرف
به وجد امدم
اهل نظر نیستم ولی خب باید چه کرد با این زیبایی...
پاسخ‌ها
  • نظر شما