×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۵ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

رياضت چرا و چگونه؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۱:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۱:۴۵
    • کد مطلب:18572
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 30460

تاكنون با جايگاه كرامت درويشانه در دستگاه دين و فاصله‌‌زياد آن با كرامت انسانی آشنا شديم.

يكی از مباحثِ گره خورده به كرامت درويشانه بحث «رياضت» است. جای اين پرسش وجود دارد كه رابطه «كرامت انسانی» با «رياضت» چيست؟

در مبحث گذشته تا اندازه‌‌ای با كرامت انسانی آشنا شديم و گفتيم كه اين كرامت فقط از طريق عبوديّت و شناخت به دست می‌‌آيد.

مسلّماً درجات بالای شناخت واقعی، آدمی را در گردونه عمل به حركت وامی‌‌دارد و نيازی به چيز ديگری نيست، اما با كمال تأسف آن چه از خود در مسير شناخت مشاهده می‌‌كنيم وضعيت ديگری دارد.

بحث را اين پرسش ادامه می‌دهیم كه چرا شناخت ما، ما را به گردونه عمل وانمی‌دارد؟ چرا و چگونه؟!

حضرت علی عليه‌‌السلام می‌‌فرمايد:

پايين‌‌ترين درجه علم، علمی است كه بر زبان ايستد [و هيچ اثری نداشته باشد] و برترين درجه آن، علمی است كه در اعضا و جوارح انسان آشكار گردد.[1]

علم دو گونه است: علمی كه در قلب [جای گيرد] پس اين علم سودمند است، و ديگر علمی كه بر زبان [توقف كند] پس اين علم حجت خداوند بر بندگان است.[2]

از اين روايات روشن می‌‌شود كه شناخت ما تنها زبانی است و به قلب ما وارد نمی‌‌شود[3] و لذا ضرورت پرداختن به مبحث پيراستگی و پرورش نفْس، به عنوان آماده‌‌سازی نفْس برای علمِ قلبی بسيار مهم است.

در اين‌‌جا سؤالی مطرح می‌‌شود: آيا پرورش نفس بدون تمرين عملی و تحمل رياضت امكان‌‌پذير است؟!

 

[1]. وَ قَالَ عليه‌‌السلام إِنَّ أَوْضَعَ الْعِلْمِ مَا وَقَفَ عَلَی اللِّسَانِ وَ أَرْفَعَهُ مَا ظَهَرَ فِی‌‌الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ.  بحارالأنوار، ج 2، ص 56، باب 11، ح 35؛ نهج‌‌البلاغة، 92، 483

[2]. قالَ صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمٌ فِي الْقَلْبِ فَذَاكَ الْعِلْمُ النَّافِعُ وَ عِلْمٌ عَلَی اللِّسَانِ فَذَاكَ حُجَّةُ اللّه‌‌ عَلَی الْعِبَاد معدن‌‌الجواهر، ص 25

[3]. بر اساس آن چه در مبحث «عقلانيّت فراگير» بيان شده است، روشن می‌‌شود كه اين امر خود يكی از مصاديق تبعيض در عقلانيّت است و اگر نگوييم در همه جا، اما مسلّم است كه در عمده موارد، تبعيض در عقلانيّت، ريشه در نفسانيات ما دارد.

1ـ بررسی واژه رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۵:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۶:۱۱
    • کد مطلب:18573
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1310

با تأمل در موارد كاربرد واژه رياضت، و در تطبيق اين واژه بر معنای آن، غالباً از مثال حيوانی مانند اسب سود جسته می‌‌شود؛ مانند:

1ـ رام كردن سركشی 2ـ تأديب 3ـ آموزش سير 4ـ نرم شدن اسب و آسان شدن سواری 5ـ سواری گرفتن از اسب

اين معانی در طول يكديگر قرار دارند چرا كه با رام كردن اسب، امكان تأديب و آموزش فراهم می‌‌آيد و با آموزش نيز، اسب نرم می‌‌شود و سواری آسان می‌‌شود و بالاخره سواركاری امكان‌‌پذير می‌‌گردد.

در مراجعه به كتب لغت، بيشتر با سه معنی نخست ارتباط پيدا می‌‌كنيم. از اين رو لازم است كه بدانيم كدام معنی اصل، و كدام فرع است.

شايد اين كلمه شبيه واژه «تهذيب» باشد كه دو معنی «پيراستگی» و «رشد» برای آن آورده می‌‌شود. اما حقيقت تهذيب همان پيراستگی است كه هرگز از رشد جدا نمی‌‌شود. مثلاً اگر علف هرزه‌‌ها را در زمين كشاورزی نابود كنيم مسلّماً رشد گياه بيشتر خواهد شد.

در واژه رياضت نيز آموختن سواركاری اسب زمانی ممكن می‌‌شود كه با تمرينات عملی، چموشی اسب از بين برود.

همچنين می‌‌توان برای اين تمرينات عملی تعبير پرورش را نيز به كار برد. اسب با پرورش درست، ورزيدگی لازم برای دويدن را پيدا می‌‌كند، از اين رو رياضت نيز مانند تهذيب (كه حقيقت آن پيراستگی از علف هرزه‌‌ها و سپس رشد كه حاصل اين پيراستگی است) اصلِ آن پرورش بوده، و ورزيدگی حاصل پرورش است.

با يك كاربردی روايی در اين زمينه، بحث لغوی را پايان می‌‌دهيم:

عدالت (نهادن هر چيز در جای خودش) يك شكل دارد و جور و ستم شكل‌‌های فراوان. و از همين رو ارتكاب جور آسان، و انجام عدل دشوار است. اين دو به اصابت و خطا در تيراندازی می‌‌مانند كه اصابت تير نيازمند رياضت (پرورش و ورزيدگی) و رعايت دقيق است؛ ولی خطای در تيراندازی، احتياج به چيزی از اين امور ندارد.[1]

 

[1]. العَدْلُ صُورَةٌ وَاحِدَةٌ وَالْجَوْرُ صُوَرٌ كَثِيرَةٌ وَ لِهذَا سَهَّل إِرْتِكَابَ الْجَوْرِ وَ صَعُبَ تَحَرِّي الْعَدْلِ وَهُمَا يَشْبِهَانِ الاْءِصَابَةَ فِي الرِّمَايَةِ وَالْخَطَأَ فِيهَا وَ إِنَّ الاْءِصَابَةَ تَحْتَاجُ إِلَی إِرْتِيَاضٍ وَ تَعَهُّدٍ وَالْخَطَأُ لا يَحْتَاجُ إِلَی شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ. شرح نهج‌‌البلاغه ابن ابی‌‌الحديد، ج 20، ص 276، ح 186 .

2ـ رياضت در آينه وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۹-۱۱:۱۲:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18591
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1356

ریاضت، واژه‌ی کلیدی برای مجموعه‌ی کارهایی است که متکفل پرورش عملی روح است. نسخه‌های فراوانی برای ریاضت پیچیده شده است.

مطالعه ریاضت در آینه وحی، نخست تعریف آن را روشن می‌سازد و در مرحله دوم راه را برای شناخت ارزش و اعتبار نسخه پیچی‌های یاد شده، با ترازوی وحی باز می‌کند.

بخشهای آینده به این مهم می‌پردازد.

ضرورت رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۹-۱۱:۱۶:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۹-۱۱:۱۳:۴۲
    • کد مطلب:18592
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1916

انسان موجودی است دارای دو بُعد عقل و بُعد جاذبه‌‌ها و دافعه‌‌های احساسات.

رهايی جاذبه‌‌ها و دافعه‌‌ها به حال خود، و سيطره مطلق آنها بر اراده و سپس سكّانداری غرايز در حركت انسانی، انحطاط را برای انسان به ارمغان می‌‌آورد. در ادبيات قرآن از این مطلب با تعبير «پست‌‌تر از حيوان» (بَل هُم اَضَلّ) یاد شده است.

به عبارت ديگر نگاه تك بُعدی به انسان، و انحصار آدمی به بُعد غرائز (جاذبه‌‌ها و دافعه‌‌ها) از آدمی موجودی به مراتب خطرناك‌‌تر از همه حيوانات می‌‌سازد. همين ويژگی نفس آدمی است كه از خود انسان، دشمن‌‌ترين دشمنان را برای او می‌‌آفريند. در منابع وحی آمده است:

دشمن‌‌ترين دشمن تو نفس توست كه در دو پهلويت قرار دارد.[1]

اين تفسير از انسان تك بعدی و منحصر به غرائز، از شگفتی‌‌های وحی است. از اين رو بحث پرورش نفس و جهاد با آن، ضرورت حياتی پيدا می‌‌كند:

به راستی كه برترين جهاد، جهاد كسی است كه با نفسش كه بين دو پهلوی اوست بجنگد.[2]

 

[1]. قَالَ النَّبِيُّ صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ. بحار الانوار، ج 67، ص 64، ح 1

[2]. قَالَ عليه‌‌السلام إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْهِ. وسائل الشيعه، ج 15، ص 163 

عقل، سرمايه رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۹-۱۱:۱۶:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۹-۱۱:۱۴:۵۹
    • کد مطلب:18593
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1780

شگفت‌‌تر از تفسير وحی از انسانِ تك بُعدیِ خلاصه شده در غرائز، راهكار وحی در ستيز با اين انسان تك بعدی است، و آن برجسته ساختن بُعد دوم انسان يعنی عقل، و تشويق به سيطره و سلطنت عقل بر اراده اوست.

آن چه وحی به عنوان سلاحِ برخورد با نفس (دشمن‌‌ترينِ دشمنان) مطرح ساخته، چيزی جز عقل نيست:

عقل مهار كننده انسان از جهالت اوست، و نفس به مانند سركش‌‌ترين حيوانات است؛ پس اگر [نفس به عقل] مهار نشود سرگردان [يا هلاك] می‌‌شود از اين رو عقل مهار از جهل انسان است.[1]

البته تهذيب و رياضت با عقل رابطه دو سويه دارند، يعنی علاوه بر اين كه عقل يا خِرد وسيله رياضت نفس است، تهذيب و رياضت نيز نردبان سود جستن بيشتر از خرد است:

كسی كه نفسش را [از آلودگی‌‌ها] پيراسته نكند از خرد سود نمی‌‌برد.[2]

 

[1]. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ فَالْعَقْلُ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْل بحار الانوار، ج 1، ص 117، ح 11

[2]. مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ غرر الحكم، ص 651، ح 1319 

گستره رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۰:۳۱:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۰:۲۵:۵۲
    • کد مطلب:18601
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1753

پس از اين كه پای عقل به عنوان تنها مياندار رياضتِ نفس به ميان آمد، گستره رياضت نيز در پرتو روشنگری خرد تبيين می‌‌شود:

خردمند در هر كاری نياز به رياضت [و ورزيدگی و پرورش] دارد.[1]

بدين ترتيب نمی‌‌توان برای رياضت محدوده خاصی قائل شد بلكه خردمند، در سرتاسر زندگی نيازمند رياضت است.

 

[1]. لِلْعَاقِلِ فِي كُلِ عَمَلٍ اِرْتِياضٌ غرر الحكم، ص 545، ح 22 

شخصيت انسانی، در گرو رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۰:۳۱:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18602
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1711

با توجه به اهميت خرد در پرورش نفس، با تفسير جالب‌‌تری از تعريف «شخصيت» در منابع وحيانی آشنا می‌‌شويم:

جايگاه و شخصيت انسان بستگی به مرتبه‌‌ای دارد كه شخص با رياضت و پرورش خود، خودش را در آن قرار می‌‌دهد؛ پس اگر نفس را [از پستی‌‌ها و آلودگی‌‌ها] دور كند، شخصيتش پاك می‌‌شود و اگر نفسش را آلوده كند شخصيتش آلوده می‌‌شود.[1]

 

[1]. الْمَرْءُ حَيْثُ وَضَعَ نَفْسَهُ بِرِيَاضَتِهِ وَ طَاعَتِهِ فَإِنْ نَزَّهَهَا تَنَزَّهَتْ وَ إِنْ دَنَّسَهَا تَدَنَّسَتْ  غرر الحكم، ص 104، ح 1927 

جهالت، نقطه كور رياضت نفس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۰:۳۱:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18603
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1020

به ميان آمدن شخصيت عقلانی انسان، ردّ پای دانش را نيز در رياضت نمايان می‌‌كند. لذا در نقطه مقابل دانش، يعنی جهالت، سخن گفتن از پرورش نفس بسيار دشوار خواهد بود:

رياضت و پرورش نادان و بازداشتن كسی كه به چيزی عادت كرده است شبه محال است.[1]

پس جهالت، نقطه كور رياضت نفس است.

 

[1]. وَقَالَ عليه‌‌السلام رِيَاضَةُ الْجَاهِلِ وَرَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ. بحار الانوار، ج 75، ص 374 

بيدار دلی، شرط نخست رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۷-۶:۴۴:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18604
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1556

وقتی با جهالت، امكان رياضت و پرورش نفس وجود نداشته باشد، گام نخست در پرورش، بيداری نفس است:

رياضت جز در نفس بيدار به نتيجه نمی‌‌رسد.[1]

 

[1]. لاَ تَنْجَعُ الرِّيَاضَةُ إِلاَّ فِي نَفْسٍ يَقَظَةٍ غرر الحكم، ص 792، ح 464 

دانش، بارور كننده رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۷-۶:۴۴:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۱۷-۶:۴۵:۳۶
    • کد مطلب:18605
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1008

هر چند پرورش آدمی، با خرد جوانه می‌‌زند، اما به ثمر نشستن آن، نيازمند آبياری با دانش و حكمت است؛ از اين رو هر رياضتی به ثمر نمی‌‌نشيند، بلكه دراست و آموختن است كه رياضت را بارور می‌‌كند:

آموختن حكمت و چيره شدن بر عادت، موجب بارور شدن رياضت و پرورش [و به ثمر نشستن آن] می‌‌شود.[1]

در واقع كسب دانش مهم‌‌ترين مصداق رياضت است.

خدمت كردن واقعی نفس [در چند چيز است:] محافظت نفس از لذت‌‌ها و برگزيده‌‌ها [و مشتهيات نفس]، و رياضت و پرورش نفس به دانش‌‌ها و حكمت‌‌ها، و واداشتن آن به تلاش در عبادات و طاعات، و نجات نفس در اين امور است.[2]

 

[1]. لِقَاحُ الرِّيَاضَةِ دِرَاسَةُ الْحِكْمَةِ وَ غَلَبَةُ الْعَادَةِ غرر الحكم، ص 572، ح 16

[2]. خِدْمَةُ النَّفْسِ صِيَانَتُهَا عَنِ اللَّذَّاتِ وَ الْمُقْتَنَيَاتِ وَ رِيَاضَتُهَا بِالْعُلُومِ وَ الْحِكَمِ وَ اجْتِهَادُهَا
[إِجْهَادُهَا ]بِالْعِبَادَاتِ وَ الطَّاعَاتِ وَ فِي ذَلِكَ نَجَاةُ النَّفْسِ غرر الحكم، ص 365، ح 61 

استمرار، شرط سودمندی رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۷-۶:۴۴:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18606
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1651

پس از اين كه درخت رياضت به ثمر نشست، باز هم نبايد از پا نشست، بلكه بايد ادامه داد تا نتيجه واقعی رياضت به دست آيد:

[تنها] كسی كه رياضت نفسش را ادامه دهد سود می‌‌برد.[1]

 

[1]. مَنِ اسْتَدَامَ رِيَاضَةَ نَفْسِهِ انْتَفَعَ غرر الحكم، ص 608، ح 660 

رياضت نفس، هدف دين

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۷-۶:۴۴:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18607
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1044

اگر همه گفته‌‌ها و ناگفته‌‌های وحی را در يك كلمه خلاصه كنيم،به اين جمله می‌‌رسيم:

 [سرتاسر] شريعت [و برنامه‌‌های الهی در حقيقت] رياضت و ورزيدگی نفس است.[1]

 

[1]. الشَّرِيعَةُ رِيَاضَةُ النَّفْسِ غرر الحكم، ص 37، ح 596 

راهكارهای عملی دين برای رياضت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۶:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18608
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1550

پس از آشنايی كلی با رياضت در آينه وحی، راهكارهای عملی دين، در وادی رياضت را می‌‌جوييم تا بتوانيم تفاوت و فاصله رياضت دينی با برخی ديگر از نسخه‌‌های پيچيده شده را، بهتر و بيشتر بشناسيم. در راه رسيدن به اين آگاهی از سه حديث بهره‌‌مند می‌‌شويم.

تقوا، رياضت اميرالمؤمنين عليه‌‌السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۷:۳۶
    • کد مطلب:18610
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1122

همانا اين نفس من است كه با پرهيزكاری آن را رياضت می‌‌دهم و می‌‌پرورانم تا در ترسناك‌‌ترين روزها (قيامت) در امان آيد...؛ سوگند به خدا، سوگندی [محكم و بی‌‌استثنا] كه تنها مشيت خدا را استثنا می‌‌كنم، صد البته نفس خودم را آن چنان رياضت و پرورش می‌‌دهم كه به يك قرص نان، [آن هم] زمانی كه آن را بيابم، شاد گردد و به جای خورشت، به نمك قناعت كند.[1]

 

[1]. إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ... وَ اَيْمُ اللّه‌‌ يَمِينا أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللّه‌‌ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوما وَ تَقْتَنِعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوما نهج البلاغه، ص 416، نامه 45 

رياضت فرمانداران علی عليه‌‌السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۶:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۷:۵۸
    • کد مطلب:18611
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1128

هرگاه رعيت [به تو بد گمان شود و] گمان ستمگری بر تو ببرند، آشكارا عذرت را با آنان در ميان بگذار، و با آشكارا بيان كردن، بد گمانی‌‌شان را از خودت دور كن؛ چراكه اين كار [التزام به قانع كردن مردم ]رياضتی است برای تو، و نرمی كردن با رعيت است،و بيان عذری است كه تو را به خواسته‌‌ات در واداشتن رعيت به حق می‌‌رساند.[1]

 

[1]. وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفا فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَاعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ فَإِنَّ فِی ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَرِفْقا بِرَعِيَّتِكَ وَإِعْذَارا تَبْلُغُ فِيهِ [بِهِ ]حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَی الْحَق. نهج البلاغه، ص 441، نامه 53 

يكی از جامع‌‌ترين نسخه‌‌های پرورش انسانيّت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۶:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۳۶:۳۶
    • کد مطلب:18612
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1057

عنوان بصری پيرمردی كه نودوچهار سال از عمرش گذشته بود، گفت: سال‌‌ها با مالك بن انس رفت‌‌وآمد داشتم. پس از اينكه حضرت صادق عليه‌‌السلام به مدينه آمد، خدمت او می‌‌رفتم و دوست داشتم، همانگونه كه از مالك بن انس ياد می‌‌گرفتم از وی نيز علم بياموزم.

روزی به من فرمود: من طالب [فراوان] دارم و با اين همه، در هر ساعتی از شب و روز اذكاری دارم. [با رفت و آمدت] مرا از ذكرم باز ندار؛ [دانشت را] از مالك بگير و با او رفت و آمد كن، همچنان كه پيش از اين چنين می‌‌كردی.

عنوان گويد: من از اين سخنان غمگين شدم و از نزدش خارج شدم و با خود گفتم اگر در من خيری می‌‌ديد مرا از رفت‌‌وآمد با خودش و گرفتن دانش از خودش باز نمی‌‌داشت. پس به مسجد رسول خدا صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله رفتم و بر آن حضرت سلام [و صلوات] فرستادم.

روز بعد به مسجد پيامبر صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز گزاردم و اين چنين دعا كردم: خداوندا، خداوندا، از تو می‌‌خواهم كه دل جعفر عليه‌‌السلام را به طرف من مايل كنی، و از دانشش مرا روزی دهی، تا به وسيله او راه درست تو را پيدا كنم. [آنگاه ]با اندوه به منزلم بازگشتم و نزد مالك هم نرفتم.

چون محبت جعفر [ عليه‌‌السلام] در دلم جای گرفته بود، از منزل خود جز برای نماز واجب بيرون نمی‌‌شدم. تا آنگاه كه صبرم تمام شد و دلم به تنگ آمد، پس كفش در پا كرده و ردا بر دوش افكنده، بعد از نماز عصر به طرف خانه جعفر عليه‌‌السلام رفتم.

هنگامی كه به درِ خانه او رسيدم، اذن ورود خواستم، خادمی آمد و گفت: چه می‌‌خواهی؟ گفتم: می‌‌خواهم خدمت اين مرد شريف سلام بدهم. خادم گفت: او نماز می‌‌خواند، من كنار درِ خانه‌‌اش نشستم، بعد از مدت كمی خادم آمد و گفت: به بركت خدا وارد منزل شو. من وارد شدم و سلام كردم. امام عليه‌‌السلام سلام مرا پاسخ داد و فرمود: بنشين خداوند تو را رحمت كند. پس نشستم.

او اندكی سر به زير انداخت، سپس سر بلند كرد و فرمود: كنيه‌‌ات چيست؟ گفتم: ابوعبداللّه‌‌. فرمود: خداوند اين كنيه را برای شما نگه دارد و توفيقت دهد. چه می‌‌خواهی؟ با خود گفتم: اگر از اين ملاقات جز اين دعا استفاده ديگری نبرم، برای من زياد هم هست، گفتم: از خدا خواستم قلبت را بر من مهربان كند و از علم شما روزی‌‌ام نمايد و اميدوارم كه خدای تعالی مرا در اين خواسته از شما، پاسخ داده باشد.

امام عليه‌‌السلام فرمود: علم به آموختن نيست.[1] همانا آن نوری است كه در قلب هر كس كه خداوند اراده هدايت او كند، می‌‌افتد. پس اگر علم می‌‌خواهی، نخست در نفس خودت حقيقت بندگی را بياب و علم را با به كارگيری آن جستجو نما، و از خداوند فهم طلب كن كه او به تو می‌‌فهماند.

گفتم: ای شريف! امام عليه‌‌السلام فرمود: مرا اباعبداللّه‌‌ نام بِبر. گفتم: ای اباعبداللّه‌‌! حقيقت عبوديت چيست؟

فرمود: سه چيز:

يكی اين كه بنده آنچه را كه خداوند به او بخشيده، ملك خود نداند؛ زيرا بندگان خدا، مالك نيستند و هر چه دارند از آنِ خدا می‌‌بينند و مال را هر جا كه خدا امر كند، می‌‌نهند [و خرج می‌‌كنند].

و [دوم] اين كه بنده برای خودش تدبيری [جز آن چه خدا خواسته] نمی‌‌كند.

و [سوم] اينكه [تمام] اشتغالش را در آن چه خداوند به او امر كرده و يا از آن نهی نموده استقرار دهد.

هرگاه بنده برای خودش در آن چه خدا بخشيده ملكی نبيند، انفاق در آن چه كه خداوند به او فرمان داده بر او آسان می‌‌شود.

و هرگاه بنده تدبير امور خود را به تدبيركننده‌‌اش واگذارد، مصيبت‌‌های دنيا بر او آسان می‌‌گردد.

و هرگاه بنده به اوامر و نواهی خداوند مشغول شود، فرصتی برای جدال و فخرفروشی با مردم پيدا نمی‌‌كند.

و هر وقت خداوند بنده را به [داشتن] اين سه خصلت گرامی دارد، دنيا و شيطان و خلق بر او كوچك می‌‌شود و دنبال جمع كردن مال و تفاخر نمی‌‌رود، و به خاطر دست يافتن به بزرگی و برتری، آن چه را نزد مردم است طلب نمی‌‌كند و اوقات خود را به هدر نمی‌‌دهد. خداوند تبارك و تعالی [در قرآن] می‌‌فرمايد: سرای آخرت را برای كسانی قرار می‌‌دهيم كه در زمين خواستار برتری و فساد نيستند، و فرجام [خوش ]از آنِ پرهيزگاران است.

گفتم: ای اباعبداللَّه! مرا [به آن چه لازم است] سفارش فرما.

فرمود: تو را به نُه چيز سفارش می‌‌كنم، و به راستی كه اينها سفارش‌‌های من به جويندگان راه خداست و از خداوند می‌‌خواهم كه تو را در به كارگيری آنها توفيق دهد.

سه تای آنها در رياضت و پرورش نفس و سه تای آنها در حلم و بردباری، و سه تای آنها در علم است. اين وصيّت‌‌ها را حفظ كن و از سهل‌‌انگاری [در عمل كردن] به آنها بپرهيز.

من قلبم را برای شنيدن سخنان آن‌‌حضرت از همه چيز خالی كردم.

 پس فرمود: آنچه كه درباره رياضت و پرورش است، اين است كه: از خوردن بدون اشتها بپرهيز كه آن حماقت و ابلهی می‌‌آورد، و جز در حال گرسنگی نخور، و هرگاه خواستی غذايی بخوری از حلال بخور و نام خدا را بر زبان آور، و گفتار حضرت رسول صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله را ياد آور كه فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شكمش را پر نكرده است، پس اگر غذا خوردن لازم شد كه چاره‌‌ای هم نيست، يك سوم شكم را برای غذايش و يك ثلث را برای آبش و ثلث سوم را برای نَفَسش قرار ده.

اما آنچه درباره حلم است: پس اگر كسی به تو گفت كه اگر يكی بگويی ده تا می‌‌شنوی، بگو: اگر ده تا بگويی يكی هم نمی‌‌شنوی؛ هر كس تو را دشنام داد، بگو: اگر در آن چه می‌‌گويی راستگو هستی از خداوند می‌‌خواهم مرا بيامرزد و اگر در آن چه می‌‌گويی دروغگو هستی، از خداوند می‌‌خواهم تو را بيامرزد؛ و هر كس به تو وعده حرف زشت داد، تو او را به اندرز و رعايت حال او وعده بده.

و اما آن سه كه درباره علم است: پس هر چه نمی‌‌دانی از علما بپرس؛ و بپرهيز از اين كه به خاطر آزار و آزمايش از آنان سؤال كنی؛ و بپرهيز از اين كه چيزی را به رأی خود عمل كنی؛ و در تمام مواردی كه راهی برای احتياط می‌‌يابی، روش احتياط را پيش گير و از فتوا دادن فرار كن همانطور كه از شير فرار می‌‌كنی و گردنت را پل ديگران قرار نده.

سپس فرمود: ای ابوعبداللّه‌‌ از نزد من برخيز كه به يقين برای تو خيرخواهی نمودم، و اوراد مرا خراب نكن كه من [در استفاده از فرصت‌‌هايم] به خودم بخيل هستم؛ درود بر كسی كه هدايت را پيروی كند.[2]

 

[1]. در برخی از نسخ چنين است «علم به زياد آموختن نيست» در هر صورت مقصود اين است كه تعلم نقش مستقل و محوری و ذاتی‌‌در كسب علم ندارد؛ بلكه مبدأ علم و معرفت، خداست. البته او ما را مكلف به تعلّم نموده است.

 همانند نقش تكسّب در روزی انسان؛ هر چند روزی دهنده حقيقی‌‌خداست، اما او ما را مكلف به تحصيل ظاهری برای تحصيل روزی كرده است.

 بر اين اساس خود تعلّم، به عنوان يك تكليف از سوی خود خداوند يكی از مصاديق عبوديت است.

[2]. عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِی وَكَانَ شَيْخا كَبِيرا قَدْ أَتَی عَلَيْهِ أَرْبَعٌ وَتِسْعُونَ سَنَةً قَالَ كُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَی مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ سِنِينَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عليه‌‌السلام الْمَدِينَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَيْهِ وَأَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ كَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِكٍ فَقَالَ لِی يَوْما إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَمَعَ ذَلِكَ لِی أَوْرَادٌ فِی كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ فَلاَ تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَخُذْ عَنْ مَالِكٍ وَاخْتَلِفْ إِلَيْهِ كَمَا كُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِكَ وَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِی خَيْرا لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الاِخْتِلاَفِ إِلَيْهِ وَالْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله وَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَی الرَّوْضَةِ وَصَلَّيْتُ فِيهَا رَكْعَتَيْنِ وَقُلْتُ أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَی قَلْبَ جَعْفَرٍ وَتَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَی صِرَاطِكَ الْمُسْتَقِيمِ وَرَجَعْتُ إِلَی دَارِی مُغْتَمّاً وَلَمْ اخْتَلِفْ إِلَی مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أشْرِبَ قَلْبِی مِن حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلاّ إِلَی الصَّلاَةِ الْمَكْتُوبَةِ حَتَّی عِيلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّيْتُ وَقَصَدْتُ جَعْفَراً وَكَانَ بَعْدَ مَا صَلَّيْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُكَ فَقُلْتُ السَّلاَمُ عَلَی الشَّرِيفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلاَّهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِئْتُ إِلاَّ يَسِيراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَی بَرَكَةِ اللّه‌‌ فَدَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ السَّلاَمَ وَقَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللّه‌‌ لَكَ فَجَلَسْتُ فَاطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وَقَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبو عَبْدِ اللّه‌‌ قَالَ ثَبَّتَ اللّه‌‌ كُنْيَتَكَ وَوَفَّقَكَ يَا أبَا عَبْدِ اللّه‌‌ مَا مَسْأَلتُكَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ يَكُنْ لِی مِنْ زِيَارَتِهِ وَالتَّسْلِيمِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَكَانَ كَثِيراً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلتُكَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللّه‌‌ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَی وَيَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِكَ وَأرْجُو أَنَّ اللّه‌‌ تَعَالَی أجَابَنِی فِی الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ يَا أبَا عَبْدِ اللّه‌‌ لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللّه‌‌ تَبَارَكَ وَتَعَالَی أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِنْ أَرَدْتُ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَاطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَاسْتَفْهِمِ اللّه‌‌ يُفْهِمُكَ قُلْتُ يَا شَرِيفُ فَقَالَ قُلْ يَا أبَا عَبْدِ اللّه‌‌ قْلْتُ يَا أبَا عَبْدِ اللّه‌‌ مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ قَالَ ثَلاَثَةُ أَشْيَاءَ أَنْ لاَ يَرَی العَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللّه‌‌ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ اللّه‌‌ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمرَهُمُ اللّه‌‌ بِهِ وَلاَ يُدَبِّرُ العَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً وَجُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمرَهُ تَعَالَی بِهِ وَنَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ يَرَ العَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللّه‌‌ تَعَالَی مِلْكاً هَانَ عَلَيْهِ الإِنْفَاقُ فِيمَا أمَرَهُ اللّه‌‌ تَعَالَی أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ وَإِذَا فَوَّضَ العَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنْيَا وَإِذَا اشْتَغَلَ العَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللّه‌‌ تَعَالَی وَنَهَاهُ لاَ يَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی المِراءِ وَالْمُباهاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَكْرَمَ اللّه‌‌ العَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَإِبْلِيسُ وَالخَلْقُ وَلاَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُراً وَتَفَاخُراً وَلاَ يَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَعُلُوّاً وَلاَ يَدَعُ أَيَّامُهُ بَاطِلاً فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی قَالَ اللّه‌‌ تَبَارَكَ وَتَعَالَی تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ قُلْتُ يَا أبَا عَبْدِ اللّه‌‌ أوْصِنی قَالَ أوصِيكَ بِتِسْعَةِ أَشْيَاءَ فَإِنَّهَا وَصِيَّتِی لِمُرِيدِی الطَّرِيقِ إِلَی اللّه‌‌ تَعَالَی واللّه‌‌ أَسْأَلُ أنْ يُوَفِّقَكَ لاِسْتِعْمَالِهِ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی رِيَاضَة النَّفْسِ وَثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی العِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَإِيَّاكَ وَالتَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ..... الرِّيَاضَةِ فَإِيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِيهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الحِمَاقَةَ وَالبُلْهَ وَلاَ تَأْكُلْ إِلاَّ عِنْدَ الجُوعِ وَإِذَا أكَلْتَ فَكُلْ حَلاَلاً وَسَمِّ اللّه‌‌ وَاذْكُرْ حَدِيثَ الرَّسُولِ صلی‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌آله مَا مَلَأ آدَمِی وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ كَانَ وَلاَ بُدَّ فَثُلثٌ لِطَعَامِهِ وَثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَثُلُثٌ لِنَفسِهِ وَأَمَّا اللَّوَاتِی فِی الحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَكَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةٌ سَمِعْتُ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَمَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ لَهُ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَقُولُ فَأَسْألُ اللّه‌‌ أنْ يَغْفِر لِی وَإِنْ كُنْتَ كَاذِباً فِيمَا تَقُولُ فَاللّه‌‌ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَكَ وَمَنْ وَعَدَكَ بِالخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ والرِّعَاءِ وَأَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَأسْأَلِ العُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَإِيَّاكَ أَنْ تَسْأَلُهُمْ تَعَنُّناً وَتَجْرِبَةً وَإِيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئاً وَخُذْ بِالاِحْتِيَاطِ فِی جَمِيعِ مَا تَجِدُ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَاهْرُبْ مِنَ الفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ وَلاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی يَا أَبَا عَبْدِ اللّه‌‌ فَقَدْ نَصَحْتُ لَكَ وَلاَ تُفْسِدُ عَلَی وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِی وَالسَّلامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی. بحارالأنوار، ج 1، ص 224، ح 17 

3ـ رياضت‌‌های فقيهانه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۶-۲۰:۴۸:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18609
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1584

رياضت هم مثل بسياری چيزهای ديگر، هم جاهلانه دارد و هم عالمانه.

رياضت جاهلانه فراوان و مشهور است مثل رياضت‌‌های جوكی‌‌ها، هندوها، صوفيه، عرفای ساختگی، و...، از اين رو از رياضت‌‌های جاهلانه می‌‌گذريم.

آن چه پيدا نمی‌‌شود رياضت‌‌های عالمانه است لذا در اين‌‌جا به چند نمونه از رياضت‌‌های عالمانه دقت می‌‌كنيم.

رياضت در نظر مرحوم فشاركی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۶-۲۰:۵۱:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۶-۲۰:۵۱:۳۱
    • کد مطلب:18654
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3055

پيش از اين، نقش حياتی عقل و علم در رياضت واقعی را بيان نموديم. مرحوم حاج شيخ مرتضی حائری در اين مورد جريان جالبی را نقل فرموده‌‌اند كه غنيمتی بسيار گران‌‌بهاست. ايشان در كتاب سرّ دلبران چنين نوشته‌‌اند:

مرحوم آقای سيد حسين حائری فشاركی كه علی‌‌الظاهر اخوی‌‌زاده مرحوم آقای سيد محمد فشاركی استاد [والد[1]] بود و مرد صالح و فقيه روشن ضميری بود... داستان سوّمی از آن مرحوم نقل می‌‌شود كه راجع به موقع تشرف ايشان به سامراء بوده است.

می‌‌فرمود: من در حمام بودم، آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادیـ كه مرحوم ميرزا حسين نوری قريب نيم صفحه از كتاب دار السلام چاپ جديد را گاهی به توصيف ايشان اختصاص می‌‌دهدـ هم در حمام بود. ايشان كور بودند و جايی را نمی‌‌ديدند، من رفتم خدمتش و سلام كردم و خودم را به عنوان برادرزاده آقای سيد محمد فشاركی به ايشان معرفی كردم. ايشان در ضمن اظهار لطف گفتند: چه درس می‌‌خوانی؟ گفتم: شرح لمعه و قوانين. گفتند: نماز شب نيز می‌‌خوانی؟ گفتم: نه، چنين دستوری عمّ محترم نداده است. سه مرتبه گفت: عليك بصلاة الليل.

حرف ايشان در گوش من همواره تأثير می‌‌كرد تا آن كه بالاخره بعد از بيرون آمدن از حمام يك سره به منزل ايشان رفتم كه دستور رياضت و آدميت را از او بگيرم، چون معروف به سير و سلوك و توجه الی اللّه‌‌ تعالی بود. رفتم خدمتش و ايشان دستور رياضت اربعين دادند.

به خانه عمّ محترم كه برگشتم ايشان با بی‌‌تابی سؤال كردند: كجا بودی و چرا ما و بچه‌‌ها را منتظر گذاشتی؟ من واقع امر را برای ايشان ذكر كردم، گفت: افسوس اين جوان را هم آخوند ملافتحعلی از دست ما می‌‌گيرد [و] ديگر به دنبال تحصيل و ترقی نخواهد رفت. پسرجان من! اين رياضت آخوند برای پيره‌‌زن‌‌هاست، تو اگر اهل رياضتی بيا من دستوری به تو بدهم كه رياضت اهل علم و تحصيل باشد.

شب موقع خواب تسبيح را به دست بگير و دود خود را روشن كن و مشغول كشيدن بشو و از اول صبح كه از خواب بيدار شدی تا به حال كه می‌‌خواهی بخوابی، حساب خودت را [تسويه] بكن كه چه گناهی از تو سر زده است. همه را با تسبيح تعداد كن و پس از آن، از ته دل توبه كن و بنا بگذار كه ديگر اين گناه را انجام ندهی، تا چهل شب اين عمل را انجام بده. و شب چهلم اگر هر چه فكر كردی چيزی از دانه‌‌های تسبيح نيفتاد و هيچ گناهی نكرده بودی، جدّا از ته دل خداوند متعال را شكر كن و پس از اين بنا بگذار [كه] سعی كنی هر عمل انجام می‌‌دهی برای خدا باشد، و آقا هم (يعنی ميرزای بزرگ استاد) مشغول اين رياضت (يعنی دومی) هست.

آقای شيخ محمد علی اراكی كه از شاگردان طبقه اول مرحوم والد می‌‌باشد نقل كردند كه مرحوم آقای حاج شيخ والد قدّس سرّه فرمودند: با عده‌‌ای در اطراف مرحوم آقا سيد محمد فشاركی بوديم و شايد از من فاضل‌‌تر هم در شاگردان او بود، ولی يك عنايتی مخصوص به خصوص من داشت كه اسرار خود را به من می‌‌گفت، گفت من سعی می‌‌كنم كه اين درسی كه می‌‌گويم از اول تا آخر برای خدا باشد و بحمد اللّه‌‌ موفق هستم، مگر وقتی كه يكی ايرادی می‌‌گيرد كه من در صدد دفاع برمی‌‌آيم، ديگر اين مراقبت نيست.[2]

 

[1]. منظور پدر مرحوم حاج شيخ مرتضی حائری است.

[2]. سرّ دلبران، ص 103

رياضت مرحوم آميرزا كاظم تبريزی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۳۱-۹:۳۵:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18655
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2922

از رياضت‌‌های فقيهانه، كه ظرافت فوق‌‌العاده‌‌ای دارد، از مرحوم آمیرزا کاظم تبریزی رحمة الله علیه است.

تهذيب نفس و رياضت‌‌های شرعی با بهره‌‌گيری از راهنمايی‌‌های اساتيد برجسته، سبب شده بود آيت اللّه‌‌ [ميرزا كاظم] تبريزی به پاره‌‌ای از امور خارق‌‌العاده دست يابد. روزی آيت اللّه‌‌ خويی از ايشان پرسيده بود: آميرزا! چگونه رياضت می‌‌كشی؟ در پاسخ، چگونگی رياضت خود را اين گونه توضيح داده بود: گوشت تنها را [بدون نمك و ادويه] در آب می‌‌جوشانم و می‌‌خوردم تا هم نيرو بخش باشد و هم مزه نداشته باشد. آيت اللّه‌‌ خويی فرموده بود: آميرزا هم ريّاض است و هم فقيه.[1]

 

[1]. كتاب سينای معرفت، ص 167

آخرين دستاورد يك عمر رياضت شيخ حسنعلی نخودکی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۳۱-۹:۳۵:۴۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۶-۲۱:۳:۴۶
    • کد مطلب:18656
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2158

بهرمندی از تجربیات دیگران بسیار مهم است. از این رو نباید تجربيات ديگران را فراموش كنيم.

در این راستا به سخنی از كتاب صحيفه مهديه توجه می‌‌نماييم:

اكنون كه از مرحوم حاج شيخ حسنعلی اصفهانی سخن به ميان آمد، جريان مهمی را از ايشان كه مناسب با مطلب ما است نقل می‌‌كنيم:

ايشان از كودكی به عبادات و رياضات اشتغال داشته و زحمات فراوان و طاقت فرسايی را برای رسيدن به اهداف بلند روحی، متحمل شده بودند كه فوق العاده مهم و پر زحمت بوده است.

آن بزرگوار هر چه از اذكار و اوراد و ختومات و همچنين نمازها و آيات قرآنی را كه در مدت عمر خود از كودكی انجام داده بودند يادداشت كرده و به خاطر متضمن بودن آن نوشته بر اسرار و نكات مهم، دارای ارزش بسياری بوده و به جهت اسراری كه در آن كتاب نوشته بودند صلاح نمی‌‌دانستند كه آن را در اختيار همگان قرار دهند. به اين جهت آن را مخفی نگه داشته و در دسترس افراد قرار نمی‌‌دادند.

مرحوم والد معظم در ارتباط با آن كتاب می‌‌فرمودند:

مرحوم حاج شيخ حسنعلی اصفهانی در اواخر حيات خود، آن كتاب را به مرحوم آيت اللّه‌‌ حاج سيد علی رضوی دادند.

مقصود از نقل اين جريان، نكته مهمی است كه آن را مرحوم حاج شيخ حسنعلی اصفهانی در آخر آن كتاب مرقوم فرموده‌‌اند و بايد درس مهمی برای همه كسانی كه در راه معنويات و سير و سلوك شرعی سعی می‌‌كنند باشد. آنچه ايشان در آخر كتاب خود نوشته بودند، اين نكته بود كه:

«ای كاش اين اذكار و ختومات و اين اوراد و زحمات را در راه نزديك شدن و تقرب به امام زمان عجل اللّه‌‌ تعالی له الفرج انجام می‌‌دادم!»

ببينيد يك شخصيت مهم كه نام ايشان زبانزد خاص و عام بوده و هست، چگونه در آخر عمر پس از آن همه تلاش و كوشش خستگی‌‌ناپذير و بی‌‌نظير، آرزو می‌‌كند كه ای كاش هدف خود را از انجام آن همه زحمت و آن همه رنج و مشقت، تقرب به حضرت بقية اللّه‌‌ ارواحنا فداه قرار داده بودم.

هيچ گونه شك و ترديدی وجود ندارد كه مرحوم حاج شيخ حسنعلی اصفهانی دارای قدرت مهم روحی بوده و از نيرو و قدرتی بسيار كم نظير در ميان افراد و چهره‌‌های شناخته شده، بهره‌‌مند بوده است؛ با اين همه آرزو می‌‌كند كه كاش سعی و تلاش خود را در راه تقرب به اميرِ عالمِ هستی زمان خويش به كار می‌‌برد، و دارا بودن قدرت تصرف در افراد و باز گرداندن صحت و سلامتی را به افراد مريض و كارهايی ديگر از اين قبيل را هدف خود قرار نمی‌‌داد و برای به دست آوردن آنها سعی و تلاش نمی‌‌كرد.

بزرگ‌‌ترين درس برای انسان‌‌ها اين است كه در هر مسيری كه می‌‌پيمايند از تجربه‌‌های مردانِ بزرگِ آن راه، تجربه آموخته و از يك عمر تلاش و كوشش آنها درس بگيرند و از آنچه كه آنان پس از سال‌‌های سال به دست آورده‌‌اند، درس عبرت بياموزند و آخرين نتيجه‌‌هايی را كه آنان در مسير طولانی حيات خود به آن رسيده‌‌اند، كاملاً توجه نموده و به آن عمل نمايند.

به اين نكته توجه كنيد:

استفاده از تجربه‌‌های مهم مردان بزرگ، ارزش حيات و نتيجه زندگی را صدها برابر افزايش می‌‌دهد. پس اهداف كوچك را كنار بگذاريد و سعی كنيد به آنچه كه مرحوم حاج شيخ حسنعلی اصفهانی تجربه نموده و در نوشته خود متذكر شده‌‌اند، عمل نماييد، و دعاها، زيارات و ساير عباداتی را كه انجام می‌‌دهيد، در راه تقرب به ساحت مقدس امام عصر ارواحنا فداه باشد. اين حقيقتی است كه اگر به آن عمل كنيد از حيات و زندگی خود كاملاً نتيجه می‌‌گيريد.[1]

بد نيست كه اين پرسش را مطرح كنيم: آيا تقرب به امام زمان روحی له الفداء زير بنايی جز معرفت حقيقی آن حضرت و شناخت تفصيلی ولايت خاندان عصمت دارد؟ و آيا برای اين تقرب، بجز كسب فقاهت حقيقی و دست يافتن به معرفت واقعی راهی وجود دارد؟!

يك بار ديگر افسوسی كه مرحوم شيخ حسنعلی نخودكی اصفهانی در آخر عمر داشتند تكرار می‌‌كنيم:

ای كاش اين اذكار و ختومات، و اين اوراد و زحمات را در راه نزديك شدن و تقرب به امام زمان عجل اللّه‌‌ تعالی له الفرج انجام می‌‌دادم!

با اين سخنان، نتيجه می‌‌گيريم كه به دست آوردن رضايت امام زمان عليه‌‌السلام اصل مهمی در رياضت محسوب می‌‌شود لذا بايد بكوشيم تا بفهميم از كجا می‌‌توانيم رضای حضرت را جستجو كنيم.

 

[1]. صحيفه مهديه، ص 61 و 62

مرحوم ميرزا كاظم تبريزی و اهميت در طلب علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۳۱-۹:۳۶:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18657
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2714

مرحوم ميرزا كاظم تبريزی از افراد بسيار نادر است و برخی از ابعاد شخصيت ايشان به هيچ وجه شناخته نشد. قسمتی از حالات ايشان را البته بدون هيچ قضاوتی نقل می‌‌نماييم.

مدتی كه آقا ميرزا كاظم (طاب ثراه) در مدرسه بخارايی سكونت داشت (حدود سال 1327 شمسی) فقط برای درس يا نماز، يا بعضی اوقات شب‌‌های جمعه آن هم آخر شب برای تشرف به حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه‌‌السلام از حجره خارج می‌‌شد. در غير اين موارد، در حجره بسته، مشغول مطالعه بود. حتی بارها ديده شد كه هنگام غذا خوردن، مشغول مطالعه بود؛ يعنی بعد از برداشتن لقمه، هنگام جويدن و بلعيدن غذا مشغول مطالعه می‌‌شد.

شب‌‌های جمعه طلاب از نجف به كربلا می‌‌رفتند. اما معظم له روی پشت بام، حضرت اباعبد اللّه‌‌ عليه‌‌السلام را زيارت می‌‌كرد. با اين كار، هم در مصرف سهم امام عليه‌‌السلام احتياط می‌‌كرد و هم در مصرف وقت.[1]

ممكن است برخی از جريانات، در خِرَدهای خُرد ما نگنجد، اما اين نهايت خودپرستی است كه همه چيز و همه كس را با ترازوی خودمان بسنجيم و بر اساس آن قضاوت نماييم.

 

[1]. سينای معرفت، ص 39

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما