تردیدی نیست كه خداوند با برخی از بندگان برگزیدهاش بدون هیچ واسطهای در دنیا سخن گفته است.
بهترین شاهد بر این مطلب آیات قرآن و حدیث معراج است:
قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیتُكَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِكَلامِی فَخُذْ ما آتَیتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِینَ[1]
خداوند گفت ای موسی به یقین من تو را بر تمامی مردم با اختصاص به رسالت و سخن خویش انتخاب نمودم پس آنچه به تو میدهم بگیر و از شكر گزاران باش.
…وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَكْلِیماً[2]
و خداوند با موسی سخن گفت سخن گفتنی.
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ…[3]
اینان رسولان هستند كه برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری دادیم برخی از اینان كسانی هستند كه خدا با آنان سخن گفته است…
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ…[4]
و هنگامی كه موسی به محل قرار آمد و پروردگارش با او سخن گفت…
و نیز تردیدی نیست كه در قیامت پاداش گروهی، هم سخن شدن با خداست، و جزای گروه دیگر، محرومیت از كلام خداوند است:
إِنَّ الَّذِینَ یكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ یشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِكَ ما یأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ[5]
به یقین كسانی كه آنچه از كتاب كه خداوند فرستاده است پنهان میكنند و به آن بهای اندكی میگیرند ،(در مصرف بهای آن) به جز آتش نمیخورند و خداوند روز قیامت با آنان سخن نخواهد گفت و آنان را پاك نخواهد گرداند و برایشان عذاب دردناكی است.
إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ[6]
به راستی كه كسانی كه عهد و قسمهای خدا را (با شیطان معامله میكنند و) به بهای اندكی میفروشند برای اینان در آخرت نصیبی نیست و خداوند با آنان سخن نخواهد گفت و به آنان نخواهد نگریست و آنان را پاك نخواهد كرد و برایشان عذاب دردناكی است.
نتیجهی قطعی كه از این آیات به دست میآید، این است كه سخن گفتن خداوند با بشر امری مسلم است.
از سوی دیگر قرآن سخن گفتن خدا را در سه گونه منحصر كرده است:
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً فَیوحِی بِإِذْنِهِ ما یشاءُ إِنَّهُ عَلِی حَكِیمٌ[7]
چنین نیست كه خداوند با بشری سخن بگوید مگر این كه به شكل وحی باشد یا این كه بدون هیچ واسطهای و مستقیما باشد و یا این كه فرستادهای را بفرستند پس آنچه میخواهد با اذن خود به او وحی نماید به راستی كه او بزرگ و حكیم است.
در این آیه سخن گفتن خداوند با بشر منحصر شده است در:
- سخن بی واسطه
- سخن با واسطه همراه با تشریفات خاص رسالت
- سایر گونههای سخن گفتن كه همگی در عنوان «وحی» جمع است.
با ذكر دو حدیث در این باره از این آیه میگذریم:
تفسیر القمی وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ الایة قال وحی مشافهة و وحی إلهام و هو الذی یقع فی القلب أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ كما كلم الله نبیه صلی الله علیه و آله و كما كلم الله موسی علیهم السلام من النار أَوْ یرْسِلَ رَسُولا فَیوحِی بِإِذْنِهِ ما یشاءُ قال وحی مشافهة یعنی إلی الناس…[8]
در تفسیر این آیه امام علیهم السلام فرموده است: چنین نیست كه خداوند با بشری سخن بگوید مگر این كه به شكل وحی باشد؛
امام فرمودند: وحی مشافهه و وحی الهام كه همان انداختن در قلب است؛
یا این كه بدون هیچ واسطهای و مستقیما باشد؛
امام فرمودند: همچنان كه خداوند با پیامبرش صلی الله علیه و آله و با حضرت موسی علیهم السلام از درون آتش سخن گفت؛
و یا این كه فرستادهای را بفرستند پس آنچه میخواهد با اذن خود به او وحی نماید؛
امام فرمودند: وحی مشافهه به سوی مردم.
فیما أجاب به أمیر المؤمنین علیهم السلام عن أسئلة الزندیق المدعی للتناقض فی القرآن قال علیهم السلام فأما قوله ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ما ینبغی لبشر أن یكلمه الله إلا وحیا و لیس بكائن إلا من وراء حجاب أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ ما یشاءُ كذلك قال الله تبارك و تعالی علوا كبیرا قد كان الرسول یوحی إلیه من رسل السماء فتبلغ رسل السماء رسل الأرض و قد كان الكلام بین رسل أهل الأرض و بینه من غیر أن یرسل بالكلام مع رسل أهل السماء و قد قال رسول الله صلی الله علیه و آله یا جبرئیل هل رأیت ربك فقال جبرئیل إن ربی لا یری فقال رسول الله صلی الله علیه و آله من أین تأخذ الوحی فقال آخذه من إسرافیل فقال و من أین یأخذه إسرافیل قال یأخذه من ملك فوقه من الروحانیین قال فمن أین یأخذه ذلك الملك قال یقذف فی قلبه قذفا فهذا وحی و هو كلام الله عز و جل و كلام الله لیس بنحو واحد منه ما كلم الله به الرسل و منه ما قذفه فی قلوبهم و منه رؤیا یریها الرسل و منه وحی و تنزیل یتلی و یقرأ فهو كلام الله فاكتف بما وصفت لك من كلام الله فإن معنی كلام الله لیس بنحو واحد فإنه منه ما تبلغ منه رسل السماء رسل الأرض قال فرجت عنی فرج الله عنك و حللت عنی عقدة فعظم الله أمرك یا أمیر المؤمنین…[9]
زندیقی تصور میكرد قرآن متناقض است خدمت امیرالمؤمنین علیهم السلام رسید و موارد تناقض را برای امام بیان كرد، حضرت پاسخ دادند: اما این آیه «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» یعنی شایسته نیست برای بشری كه خدا با او سخن گوید مگر این كه به شكل وحی باشد [أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ] و چنین وحی نمیباشد مگر مستقیم «أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ ما یشاءُ» خداوندی كه مقدس است و به نهایت بلند مرتبه است چنین فرموده است.
گاه وحی به پیامبر از طریق فرستادگان آسمان (فرشتگان) بود، پس فرستادگان آسمان به فرستادگان زمین میرساندند؛
و گاه سخن بین فرستادگان اهل زمین (پیامبران) و بین خود خدا بدون وساطت فرستادگان اهل آسمان بود.
به تحقیق كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفت ای جبرئیل آیا پروردگارت را دیدهای؟ پاسخ داد به یقین كه پروردگار من دیده شدنی نیست، پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید از كجا دریافت وحی میكنی؟ گفت از اسرافیل میگیرم، حضرت پرسید اسرافیل از كجا میگیرد؟ پاسخ داد از فرشتهای در مرتبهی بالاتر از خودش كه از روحانیین است، پرسید آن فرشته از كجا میگیرد؟ پاسخ داد در قلب او انداخته میشود.
امیرالمؤمنین علیهم السلام ادامه دادند: پس این وحی است، و وحی سخن خدای عز و جل است و سخن خدا به یك شكل نیست، نوعی از آن سخنی است كه مستقیما خداوند با پیامبران گفته است و نوعی از آن در دل پیامبران انداخته است و نوعی از آن خوابی است كه به پیامبران نشان داده است و نوعی از آن وحی و تنزیل آیاتی است كه تلاوت و خوانده میشود.
پس این سخن خداست، به این اندازه از توصیفی كه از كلام خداوند برایت كردم اكتفا نما؛ چرا كه سخن خدا به یك شكل نیست، قسمی از آن سخنی است كه فرستادگان آسمان به فرستادگان زمین میرسانند.
سؤال كنند گفت مشكل مرا گشایش نمودی خدا به تو گشایش دهد و گره از كار من گشودی پس أی امیرالمؤمنین علیهم السلام خدا امر تو را بزرگ گرداند…
با توجه به این كه در روایات تحدیث نیز كلمهی وحی و الهام به كار رفته، روشن میشود كه محدَّث (به فتح دال) بودن در قسم سوم از انواع سخن گفتن خداوند قرار دارد.
در این كه هم سخنی با فرشته هم سخنی با خداوند است تردیدی نیست؛ چرا كه فرشته از مأمورین الهی است و بدون دستور خداوند كاری انجام نمیدهد، از این جهت كار فرشته كار خداست و میتوان آن را به خداوند نسبت داد. روایت زیر كه بخشی از روایت قبلی است این مطلب را به روشنی بیان میكند:
[الإحتجاج] جاء بعض الزنادقة إلی أمیر المؤمنین علیهم السلام و قال لو لا ما فی القرآن من الاختلاف و التناقض لدخلت فی دینكم فقال له علی علیهم السلام: …فأما قوله تعالی اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و قوله یتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ و تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا و تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَیبِینَ و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فهو تبارك و تعالی أجل و أعظم من أن یتولی ذلك بنفسه و فعل رسله و ملائكته فعله لأنهم بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ فاصطفی جل ذكره من الملائكة رسلا و سفرة بینه و بین خلقه و هم الذین قال الله فیهم اللَّهُ یصْطَفِی مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ فمن كان من أهل الطاعة تولت قبض روحه ملائكة الرحمة و من كان من أهل المعصیة تولی قبض روحه ملائكة النقمة و لملك الموت أعوان من ملائكة الرحمة و النقمة یصدرون عن أمره و فعلهم فعله و كل ما یأتونه منسوب إلیه و إذا كان فعلهم فعل ملك الموت ففعل ملك الموت فعل الله لأنه یتوفی الأنفس علی ید من یشاء و یعطی و یمنع و یثیب و یعاقب علی ید من یشاء و إن فعل أمناؤه فعله كما قال وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشاءَ اللَّهُ…[10]
امیرالمؤمنین علیهم السلام دربارهی تصور تناقض نسبت به آیات قبض روح فرمودند:… اما این كه آیه كه خداوند میفرماید « خدا نفسها را هنگام مرگ میمیراند» و همچنین این آیه كه «فرشتگان كسانی را كه به خود ستم كرده بودند میمیراند»؛
خداوند برتر و بزرگتر است از این كه مستقیما میراندن را بر عهده گیرد، بلكه نسبت دادن به خدا از این جهت است كه كار فرستادگان او و فرشتگانش كار خود اوست؛ زیرا آنان به دستور او انجام میدهند، پس خداوند از فرشتگان فرستادگانی انتخاب نمود كه سفارت بین او و خلق او را عهده دار شوند.
پس هر كس از مردم كه اهل بندگی خدا باشد فرشتگان رحمت متولی مرگ او هستند، و كسی كه اهل نافرمانی باشد فرشتگان عذاب متولی مرگ او هستند، و ملك الموت (عزرائیل) یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب دارد كه تحت فرمان او كار میكنند، و كار آن فرشتگان كار خود عزرائیل است، و هر چه آنان انجام دهند به عزرائیل نسبت داده میشود.
هنگامی كه كار آن فرشتگان كار عزرائیل محسوب شود و كار عزرائیل كار خدا محسوب شود، اوست كه نفسها را به دست هر كس كه خواهد میمیراند و اوست كه عطا میكند و منع میكند و پاداش میدهد و مؤاخذه میكند به دست هر كه بخواهد، و به راستی كه كار كارگذاران امین او كار خود اوست هم چنان كه گفته است آنان خواستی ندارند جز آنچه خدا میخواهد…
ضابطهای كه امام در این روایت بیان فرموده است این است كه كار نماینده و امین خداوند، كار خود خداست. این ضابطه بدیهی است؛ چرا كه مثلا اگر سربازان كشوری به پیروزی دست یابند میتوان این پیروزی را علاوه بر سرباز به فرمانده و یا ارتش و یا دولت و یا رئیس آن كشور نسبت داد.
بنا بر این با توجه به این كه فرشتگان مأمورین اجرایی خداوند میباشند، و بدون فرمان او كاری نمیكنند، اگر سخن فرشتگان را به خدا نسبت دهیم و بگوییم خدا با این شخص سخن گفته درست است.
اما آیا محدَّث (به فتح دال) بودن منحصر به شنیدن سخن فرشته است، یا دامنهی آن گستردهتر از این است؟
به بیانی روشنتر آیا تعریف محدَّث (به فتح دال) به «كسی كه سخن فرشته را میشنود» برای بیان معنی دقیق محدَّث (به فتح دال) است یا از جهت نزدیك بودن به فهم مردم میباشد، ولی هر امری كه نتیجهی سخن فرشته را داشته باشد تحدیث الهی است؟
اگر محدَّث (به فتح دال) بودن منحصر به شنیدن سخن فرشته باشد دو قسم دیگر كلام الهی داخل در محدَّث (به فتح دال) نیست، اما اگر منحصر نباشد تمامی سه قسم كلام الهی داخل در محدَّث (به فتح دال) بودن است.
اگر بین «كلام» و «حدیث» از نظر موضوع بحث[11] تفاوتی قایل نشویم ممكن است بگوییم كلام خداوند با تحدیث الهی یكی است اما انواع گوناگونی دارد.
شاهد بر این امر دو مطلب است:
امر اول این كه نتیجهی محدَّث (به فتح دال) بودن «تفهیم» است همچنان كه در روایات متعددی به آن اشاره شده است، نتیجهی كلام الهی نیز «تفهیم» است. از سوی دیگر در برخی از روایاتی که پیش از این گذشت، امام محدَّث (به فتح دال) را به «مفهَّم» تفسیر فرموده است. این امر قرینه است بر این كه كلام خداوند با تحدیث یكی است هر چند فرشته به شكل مستقیم سخنگو نباشد.
امر دوم این كه در برخی از موارد گویندهی سخن به عنوان روح القدس آمده است و در حقیقت روح القدس احتمالاتی وجود دارد كه یكی از آنها این است كه از فرشتگان نباشد.
اگر از این مطلب هم تنزل كنیم كاملا روشن است كه انحصار محدَّث (به فتح دال) بودن به شنیدن مستقیم سخن فرشته بر خلاف روایات است؛ چرا كه در برخی از روایات تعبیر «نكت قلب» كه همان الهام است در قبال «حدیث الملائكه» آمده است و از سوی دیگری تردیدی نیست كه محدَّث (به فتح دال) با تعبیر «نكت در قلب» توضیح داده شده است. توجه كنید:
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ لابِي الْحَسَنِC رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC أَنَّهُ قَالَ إِنَّ عِلْمَنَا غابر وَ مزبور وَ نَكْتٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الاسْمَاعِ فَقَالَ أَمَّا الْغابر فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا وَ أَمَّا الْمزبور فَمَا يَأْتِينَا وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِي الاسْمَاعِ فَأَمْرُ الْمَلَكِ[12]
مفضل میگوید به امام كاظم علیهم السلام گفتم از امام صادق علیهم السلام این چنین روایت به ما رسیده است كه علم ما چند گونه است غابر و مزبور و نكت در قلب و نقر در گوش (توضیح این كلمات چیست؟) امام فرمودند: اما غابر علمی است كه گذشته است، و اما مزبور علمی است كه در آینده اتفاق خواهد افتاد، و اما نكت در دل الهام است، و اما نقر در گوش امر فرشته است.
این مطلب با مطالعهی «نكت» بیشتر آشكار میشود:
«نكت» در لغت به معنی علامت مشخصی است كه از برخورد چوب یا انگشت یا ریگ بر زمین باقی میماند؛
همچنین هر نقطهی مخالف رنگ شیئی مانند سیاهی در سفیدی یا به عكس «نكت» است؛
همچنین هر اثر خارجی بر شیئ كه جدای از شیئ است و جلب توجه میكند «نكت» است؛
بنا بر این مسلما دامنهی محدَّث (به فتح دال) فراتر از شنیدن مستقیم كلام فرشته است.
نتیجهی مهمی كه گرفته میشود این است كه ذكر سخن فرشته در بیشتر روایات تحدیث، از دو جهت میباشد..
جهت اول این كه در بیشتر موارد تحدیث، واسطهی سخن فرشته است؛
و جهت دیگر این كه درك سخن گفتن خداوند با بشر برای همگان آسان نبوده است و الا سخن فرشته هیچ خصوصیتی ندارد كه تحدیث الهی را منحصر به آن نماییم، بلكه به عنوان یكی از مصادیق عام تحدیث الهی آورده شده است.
بنا بر این اگر بگوییم محدَّث (به فتح دال) هم سخن خداوند است سخن گزافی نگفتهایم. به بیانی دیگر در همهی موارد محدَّث (به فتح دال)، خداست كه با بشر سخن میگوید. اما سخن خداوند با بشر دو گونه تصور میشود: سخن مستقیم و بدون واسطه و سخن با واسطه. در فصلهای آینده به این مطلب میپردازیم.
[8]ـ بحارالانوار/ج18/ص254/ب2/ح3
[9]ـ بحارالأنوار/ج18/ص257/ب2/ح8 و/ج90/ص135و136/ب129/ح2 التوحید/ص264/ب36
[10]ـ بحارالأنوار/ج90/ص108/ب129/ح1
[11]ـ موضوع بحث انواع ارتباط خاص خداوند با بشر است خواه كاربرد كلمهی تحدیث با توجه به خصوصیات آن درست باشد و خواه نباشد. اما با توجه به محدودیت زبان فارسی كه گستردگی زبان عربی را ندارد ممكن است كاربرد كلام و سخن یكی باشد.
[12]ـ الكافي/ج1/ص264/ح3 بحارالانوار/ج26/ص60/ب1/ح133
تردیدی نیست كه خداوند با برخی از بندگان برگزیدهاش بدون هیچ واسطهای در دنیا سخن گفته است.
بهترین شاهد بر این مطلب آیات قرآن و حدیث معراج است…
و نیز تردیدی نیست كه در قیامت پاداش گروهی، هم سخن شدن با خداست، و جزای گروه دیگر، محرومیت از كلام خداوند است…
از سوی دیگر قرآن سخن گفتن خدا را در سه گونه منحصر كرده است…
o سخن بی واسطه
o سخن با واسطه همراه با تشریفات خاص رسالت
o سایر گونههای سخن گفتن كه همگی در عنوان «وحی» جمع است…
با توجه به این كه در روایات تحدیث نیز كلمهی وحی و الهام به كار رفته، روشن میشود كه محدَّث (به فتح دال) بودن در قسم سوم از انواع سخن گفتن خداوند قرار دارد…
بنا بر این مسلما دامنهی محدَّث (به فتح دال) فراتر از شنیدن مستقیم كلام فرشته است…