×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تحقیق در «استنباط» (دومین‌اساس‌فتوا)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۴/۰۷-۱۰:۲۹:۴۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۱-۶:۵۳:۲۲
    • کد مطلب:12073
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 13398

جایگاه مهم استنباط در شناخت نیازمند تحقیقی عمیق و گسترده است.

از این رو نیازمند تحقیق است.

تحقیق در استنباط از دو منظر متفاوت امکان پذیر است.

منظر نخست تحقیق از منظر عقل است که از آن با عنوان «تحقیق در تحقیق» یاد می‌شود.

منظر دوم تحقیق از منظر منابع وحیانی است که با عنوان «تحقیق در استنباط» ارایه می‌شود.

با «تحقیق در استنباط» افق‌های بلند وحیانی در حوزه شناخت و معرفت گشوده می‌شود، افق‌هایی که کمتر بدان توجه شده است.

«تحقیق در استنباط» نمودی است از استحکام نظام علمی دین که اندکی از عظمت اسلام کامل را پرده برداری می‌کند.

این موضوع مهم و کلیدی بخشهای متعددی دارد که به تدریج ارایه می‌شود.

نگرش وحی به استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۷-۷:۵۰:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۷-۷:۵۲:۳۷
    • کد مطلب:9899
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 29090

دستگاه شناخت از خرد آغاز و به شناخت پایان می‌یابد.

و صد البته کلید تمامی حرکتهای انسانی از ایمان گرفته تا بندگی همه و همه (مجموعه حرکتهای جوانحی و جوارحی)، گوهر ارزشمند شناخت است.

استنباط در دستگاه شناخت جایگاه و نقشی بس خطیر و فوق العاده حیاتی برای انسان دارد.

با توجه به عظمت و ضرورت دین در حیات انسانی، استنباط دین به عنوان یکی از شاخه‌های استنباط، از مهم‌ترین نیازها و والاترین جایگاه و پر حاصل‌ترین برداشتها است.

پنهان ماندن عظمت استنباط از خِرَدهای خُرد، تبعات منفی بسیاری داشته است.

ساده پنداری دین و به تبع آن خورده گرفتن بر نظام علمی دین به شکل عام معلول ناشناخته ماندن جایگاه استنباط است.

اثرات مخرب ساده پنداری دین در حوزه معارف و عقاید گفتنی نیست!

تنها با اشاره‌ای برای نکته سنجان از آن می‌گذریم.

حاصل ساده پنداری دین در حوزه معارف پنهان ماندن عظمت علمی دین، مهجوریت حقایق وحی، غربت و مظلومیت ائمه دین و محرومیت امت اسلام است.

اثرات مخرب ساده پنداری دین در حوزه فتوا (نظام علمی استخراج احکام الهی) به شکل خاص نیز اندک نبوده است.

با توجه به آن چه گذشت می‌توان گفت ساده پنداری دین مادر فاجعه‌هاست.

شناخت جایگاه استنباط شاه کلیدی است که می‌تواند ما را در درمان این فاجعه یاری دهد.

واژه کلیدی استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۷-۷:۵۰:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۱۷:۴۷:۱۹
    • کد مطلب:9898
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1866

پیش از آغاز بحث بسیار شایسته است که به دلایل انتخاب واژه کلیدی استنباط اشاره‌ای داشته باشیم.

۱- واژه استنباط و مشتقات آن علاوه بر کاربرد لغوی، کاربرد قرآنی و روایی دارد.

۲- واژه استنباط در لغت و قرآن و روایات به یک معنا به کار رفته است.

۳- رسایی و گویایی واژه استنباط

۴- تناسب این واژه با اصطلاح اصولی

۵- نداشتن کاربرد دوگانه (مثبت و منفی همانند رأی و...)

۶- عدم اشتراک با کاربرد عامه (همانند اجتهاد و قیاس و...)

۷- ویژگی‌های بسیار مهم معنای استنباط به توضیحی که در تجزیه و تحلیل استنباط خواهد آمد.

۸- جامعیت و فراگیری معنای استنباط نسبت به علوم و مباحث مختلف

۹- ...

عناوین یاد شده نشان می‌دهد که واژه استنباط برترین و کلیدی‌ترین واژه در حوزه دستگاه شناخت است.

استنباط در لغت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۷-۷:۵۰:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۷-۷:۵۹:۱۱
    • کد مطلب:9897
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1867

كاربرد «استنباط» و مشتقات آن در روايات اندك نيست و در قرآن نيز يك مورد وجود دارد.

در آغاز مروري بر گزيده‌اي از كلمات لغت‌شناسان:[1]

نَبْط جوشيدن آب چشمه و چاه است؛

به اولين آبي كه پس از حفاري از چاه در مي‌آيد نَبَط گفته مي‌شود؛

انباط و «استنباط» به معني در آوردن آب با حفاري كردن است؛

يكي از لغت‌شناسان «استنباط» را مرحله‌ي خاصي از حفّاري دانسته، مراحل به ترتيب عبارت است از:

1.       حفر؛ مطلق كندن زمين

2.       إثلاج؛ كندن زمين به اندازه‌ي رسيدن به خاك مرطوب و گِل

3.       إنباط و «استنباط»؛ كندن زمين به اندازه‌ي رسيدن به اولين آب

4.       إمهاء؛ كندن چاه به اندازه‌ي رسيدن به آب فراوان

5.       إسهاب[2]؛ كندن چاه به اندازه‌اي كه آب آن خشك نمي‌شود[3]

به برخي از اقوام نَبَط يا نَبيط گفته مي‌شود از جهت اين كه اولين اقوامي هستند كه آب از زمين استخراج كرده‌اند؛

«استنباط» استخراج است؛

«استنباط» استخراج با اجتهاد (تلاش) است؛

استخراج دانش يا مال يا خبر را «استنباط» مي‌گويند؛

«استنباط» فقيه يعني با اجتهاد و فهم، فقهي را كه پوشيده است استخراج كند؛

نبوط آشكار شدن هر چيزي است؛

به هر چيزي كه پنهان باشد و سپس به وسيله‌اي ظاهر شود «استنباط» گفته مي‌شود؛

كاربرد «استنباط» در استخراج آب از زمين با حفر چاه و چشمه صريح لغت مي‌باشد، بنا بر اين ترديدي در درستي كاربرد «استنباط» در استخراج آب وجود ندارد.

اما كاربرد آن در ساير معاني نيز به صراحت در لغت آمده است، آيا اين كاربرد حقيقي است يا خير؟ و ضابطه‌ي آن چيست؟

معياري كه در لغت براي كاربرد «استنباط» آمده است عبارت است از: آشكار كردن هر چيزي كه در درون چيز ديگري پنهان باشد.

بنا بر اين تمامي معاني «استنباط» در اين معنا جمع است و اختلافي كه در كاربردهاي گوناگون ديده مي‌شود اختلاف در مورد كاربرد است نه در اصل كاربرد.

اكنون ببينيم اين توسعه‌ي كاربرد شاهدي از روايات دارد يا خير؟

 

[1]ـ مشروح كلمات لغت‌شناسان در ضمايم خواهد آمد.

[2]ـ تعبير لغت‌شناسان به شن رسيدن است، لازمه‌ي اين امر اين كه آب هيچگاه قطع نخواهد شد، ما براي وضوح بيشتر مقصود به لازم معنا كرديم.

[3]ـ اختلاف حفر و استنباط از كاربردهاي ديگر نيز استفاده مي‌شود، مانند حديث 1 از همين نوشتار و روايت زير:

روي عن علي بن يقطين أنه قال أمر أبو جعفر الدوانيقي يقطين أن يحفر بئرا بقصر العبادي فلم يزل يقطين في حفرها حتي مات أبو جعفر و لم يستنبط منها الماء فأخبر المهدي بذلك فقال له احفر أبدا حتي تستنبط الماء و لو أنفقت عليها جميع ما في بيت المال قال فوجه يقطين أخاه أبا موسي في حفرها فلم يزل يحفر حتي ثقبوا ثقبا في أسفل الارض فخرجت منه الريح قال فهالهم ذلك فأخبروا به أبا موسي فقال أنزلوني قال و كان رأس البئر أربعين ذراعا في أربعين ذراعا فأجلس في شق محمل و دلي في البئر فلما صار في قعرها نظر إلي هول و سمع دوي الريح في أسفل ذلك فأمرهم أن يوسعوا الخرق فجعلوه شبه الباب العظيم ثم دلي فيه رجلان في شق محمل فقال ائتوني بخبر هنا ما هو قال فنزلا في شق محمل فمكثا مليا ثم حركا الحبل فاصعدا فقال لهما ما رأيتما قالا أمرا عظيما رجالا و نساء و بيوتا و آنية و متاعا كله مسوخ من حجارة فأما الرجال و النساء فعليهم ثيابهم فمن بين قاعد و مضطجع و متكئ فلما مسسناهم إذا ثيابهم تتفشي شبه الهباء و منازل قائمة قال فكتب بذلك أبو موسي إلي المهدي فكتب المهدي إلي المدينة إلي موسي بن جعفرC  يسأله أن يقدم عليه فقدم عليه فأخبره فبكي بكاء شديدا و قال يا أمير المؤمنين هؤلاء بقية قوم عاد غضب الله عليهم فساخت بهم منازلهم هؤلاء أصحاب الاحقاف قال فقال له المهدي يا أبا الحسن و ما الاحقاف قال الرمل بحارالانوار /ج11/ص356/ب4/ح13

واژه استنباط در قرآن و روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9900
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1943

درستي كاربرد «استنباط» در استخراج آب با كندن چاه يا در آوردن چشمه مسلم است.

اما استنباط کاربردهای دیگری هم در روایات دارد که در ادامه طرح می‌کنیم.

استخراج آب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9901
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 130

عَنِ النَّبِيِّ6 قَالَ… مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِلْمَاءِ حَتَّي اسْتَنْبَطَ مَاءَهَا فَبَذَلَهَا لِلْمُسْلِمِينَ كَانَ لَهُ كَأَجْرِ مَنْ تَوَضَّأَ مِنْهَا وَ صَلَّي‌…[1]

پيامبر6 فرمودند: …كسي كه چاهي براي آب حفر كند تا اين كه آب آن را در آورد پس آن را در اختيار مسلمانان بگذارد براي او پاداش هر كسي است كه از اين آب وضو بگيرد و نماز بخواند…

 

[1]ـ وسائل‌الشيعة/ج16/ص340/ب20/ح21708 

استخراج امور درونی انسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9902
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 85

و قالC لبعض ولده یا بنی لا تواخ أحدا حتی تعرف موارده و مصادره فإذا استنبطت الخبرة و رضیت العشرة فآخه علی إقالة العثرة و المواساة فی العسرة.[1]

امام حسنC به برخی از فرزندانشان فرمودند: ای پسرم با كسی برادری نكن مگر این كه امور درونی و برونی او را بشناسی پس هنگامی كه باطن او را استخراج نمودی و به معاشرت با او راضی شدی بر اساس گذشت از لغزش او و برابری در حال سختی با او برادری كن.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج75/ص105/ب19/ح4

استخراج انواع خلایق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9903
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 159

عن أمیر المؤمنینC قال خطب فقال الحمد لله الذی… فطرها بقدرته و صیرها إلی مشیته فصاغ أشباحها و برأ أرواحها و استنبط أجناسها خلقا مبروءا مذروءا فی أقطار السماوات و الارضین…[1]

امیرالمؤمنینC در سخنرانی خود فرمودند:… خداوند همه‌ی چیزها را به قدرت خودش آفرید و به آنچه كه مشیتش تعلق گرفته بود گردانید پس اشباح آن را ریخت و ارواح آن را آفرید و اجناس آن را استخراج نمود…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج54/ص171/ب1/ح118

استخراج درستی و نادرستی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9904
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 102

ما استنبط الصواب بمثل المشاورة.[1]

امیرالمؤمنینC فرمودند: هیچ درستی استخراج نشده است به مانند استخراج با مشورت.

 

[1]ـ غررالحكم/ص442/ش10065

استخراج باطن اشیاء

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9905
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 145

روی عن الصادقC أنه قال المؤمن هاشمی لانه هشم الضلال و الكفر و النفاق و المؤمن قرشی لانه أقر للشی‏ء و نحن الشی‏ء و أنكر لا شی‏ء الدلام و أتباعه و المؤمن نبطی لانه استنبط الاشیاء تعرف[1] الخبیث عن الطیب و المؤمن عربی لانه عرب عنا أهل البیت و المؤمن أعجمی لانه أعجم عن الدلام فلم یذكره بخیر و المؤمن فارسی لانه تفرس فی الاسماء لو كان الایمان منوطا بالثریا لتناوله أبناء فارس یعنی به المتفرس فاختار منها أفضلها و اعتصم بأشرفها و قد قال رسول الله6 اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله[2]

از امام صادقC روایت شده است كه فرمودند مؤمن هاشمی نامیده می‌شود؛ چرا كه او گمراهی و كفر و نفاق را شكسته است. مؤمن قرشی نامیده می‌شود؛ چرا كه او اقرار بر شیئ (ثابت یعنی حق) كرده و ما شیئ هستیم و هیچ (یعنی باطل)[3] را انكار كرده كه عمر و اتباع او باشد. مؤمن نبطی نامیده می‌شود چرا كه حقیقت اشیاء را استخراج نموده و فاسد و پست را از خوب تشخیص می‌دهد…

 

[1]ـ در اختصاص به جای «تعرف» «فعرف» آمده است.

[2]ـ بحارالانوار/ج64/ص61/ب1/ح5، الاختصاص 143

[3]ـ ترجمه بر اساس بیان بحار الانوار است مراجعه كنید به بحار/ج35/ص336.

استخراج ازدیاد عطای الهی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9914
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 124

قنوت مولانا الوفی الحسن بن علی العسكریC: یا من غشی نوره الظلمات یا من أضاءت بقدسه الفجاج… و أی مستنبط لمزیدك أكدی دون استماحة سجال عطیتك…[1]

امام حسن عسگریC در قنوت چنین می‌فرمودند:… چه كسی رحمت بیشتر تو را استخراج كرد و بدون سطل لبالب از عطای تو (نصیب كامل) به زمین سخت رسید (و آب رحمت نصیب او نگردید)؟!…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج82/ص228 و 229/ب33

استخراج احاطه به خداوند (محال)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9906
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 95

الهیثم بن عبد الله الرمانی قال حدثنی علی بن موسی الرضا عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علیG قال خطب أمیر المؤمنینC الناس فی مسجد الكوفة فقال: الحمد لله الذی… قد یئست من استنباط الاحاطة به طوامح العقول…[1]

امیرالمؤمنینC در یكی از سخنرانی‌هایشان چنین فرمودند:… یقینا عقلهای بلند پرواز از استخراج احاطه‌ی به تو مأیوس شده است…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج4/ص221 تا 225/ب4/ح2

استخراج هدایت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9907
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 129

در حدیثی که کامل آن بعدا خواهد آمد چنین بیان شده است

سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادقC شنیدم كه می‌فرمودند هیچ كس یاد ما و احادیث پدرم را زنده نكرد به جز زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند هیچ كس هدایتی را استنباط و استخراج نمی‌كرد، اینان حافظین دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا هستند و اینان پیشی‌گرفتگان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند.

استخراج علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9908
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 123

عن یعقوب بن شعیب عن أبی عبد اللهC قال قلت له ما یزال الرجل ممن ینتحل أمرنا یقول لمن من الله علیه بالاسلام یا نبطی قال فقال نحن أهل البیت و النبط من ذریة إبراهیم إنما هما نبطان من النبط الماء و الطین و لیس بضاره فی ذریته شی‏ء فقوم استنبطوا العلم فنحن هم.[1]

یعقوب بن شعیب به امام صادقC شكایت می‌كند از این كه كسانی كه خود را وابسته‌ی به اهل بیت می‌دانند به كسانی كه خداوند بر آنان به اسلام منت نهاده است طعنه می‌زنند و از روی تحقیر می‌گویند ای نبطی، امام فرمودند ما اهل بیت هستیم و نبط قومی از نسل ابراهیم است، نبط دو قسم بیشتر نیست، یك قسم استخراج خاك و گل (چاه كندن) و این ضرری در نسل او ندارد، قسم دیگر استخراج علم است كه آن قومی كه علم را استخراج كردند ما هستیم.

عن ابن عمارة عن أبیه قال سمعت الصادق جعفر بن محمدC یقول المؤمن علوی لانه علا فی المعرفة و المؤمن هاشمی لانه هشم الضلالة و المؤمن قرشی لانه أقر بالشی‏ء المأخوذ عنا و المؤمن عجمی لانه استعجم علیه أبواب الشر و المؤمن عربی لان نبیه6 عربی و كتابه المنزل بلسان عربی مبین و المؤمن نبطی لانه استنبط العلم و المؤمن مهاجری لانه هجر السیئات و المؤمن أنصاری لانه نصر الله و رسوله و أهل بیت رسول الله و المؤمن مجاهد لانه یجاهد أعداء الله عز و جل فی دولة الباطل بالتقیة و فی دولة الحق بالسیف.[2]

امام صادقC فرمودند: به مؤمن علوی گفته می‌شود چرا كه او در درجات معرفت بالا رفته است و مؤمن هاشمی است چرا كه او گمراهی را شكسته است و مؤمن قرشی است چرا كه او به چیزی كه از ما گرفته است (یعنی حق مغصوب ما اعتراف و) اقرار كرده است و مؤمن عجمی است چرا كه درهای شر بر او بسته است و مؤمن عربی است چرا كه پیامبرش عربی است و كتاب نازل شده‌ی او به زبان عربی آشكار است و مؤمن نبطی است چرا كه او علم را استخراج كرده است…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج64/ص177/ب9/ح15

[2]ـ بحارالانوار/ج64/ص171/ب9/ح3

استخراج چشمه‌های حکمت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9909
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 121

در حدیثی که کاملا آن بعدا خواهد آمد می‌خوانیم

بقیة الله الاعظم صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ملاقات تاریخی با علی بن مهزیار چنین می‌فرمایند:… پدرم كه صلوات خدا بر او باد برای من چشمه‌هایی از گنجهای حكمت و علوم پنهان را جاری ساخت كه اگر یك جزء آن را به تو دهم از تمامی علوم بی‌نیاز خواهی شد…

…إلا صلیت علی محمد و آل محمد و كفیتنی أمر معادی و معاشی و أصلحت شأنی كله و لم تكلنی إلی نفسی طرفة عین و أصلحت أمری و أمر عیالی و كفیتنی أمرهم و أغنیتنی و إیاهم من كنوزك و خزائنك و سعة فضلك و أنبطت قلبی من ینابیع الحكمة التی تنفعنی بها و تنفع بها من ارتضیت من عبادك…[1]

در دعای بعد از نماز زیارت امام حسینC چنین آمده است:… خداوندا از تو می‌خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستی و امر قیامت و دنیای مرا كفایت كنی و تمامی امور مرا اصلاح نمایی و به اندازه‌ی یك چشم زدن مرا به خودم وانگذاری و امر من و عیالم را اصلاح نمایی و امورات آنها را كفایت نمایی و مرا و آنان را از گنج‌ها و خزینه‌ها و سعه‌ی تفضلت بی‌نیاز كنی و چشمه‌های حكمت را در قلبم جاری سازی كه مرا بدان منتفع سازی…

 

[1]ـ بحارالانوار/ج98/ص288/ب23 ذیل شماره 2

استخراج علم الهی و حجتهای او

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9910
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 131

در حدیثی که کاملا آن بعدا خواهد آمد می‌خوانیم

اینان والیان امر خداوند عز و جل و اهل استنباط علم الهی هستند…

استخراج محکمات قرآن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9911
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 117

در بخشی از حدیثی که در مباحث پیشین گذشت می‌خوانیم

ماییم اهل بیت پیامبر كه آیات محكم قرآن را استخراج می‌كنیم و آیات متشابه آن را جدا می‌كنیم و ناسخ را از منسوخ تشخیص می‌دهیم…

استخراج دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9912
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 138

در حدیثی که کاملا آن بعدا خواهد آمد می‌خوانیم

سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادقC شنیدم كه می‌فرمودند: هیچ كس را نمی‌یابم كه یاد ما و احادیث پدرم را زنده كرده باشد به جز زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند هیچ كس این دین را استنباط و استخراج نمی‌كرد اینان حافظین دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا هستند و اینان پیشی‌گرفتگان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند.

استخراج حکم حادثه‌ها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۱۵:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9913
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 110

در حدیثی که کاملا آن بعدا خواهد آمد می‌خوانیم

این روایات مرجع نهایی است كه هر شبهه‌ای به آن عرضه می‌شود و حكم هر حادثه‌ای از آن استنباط می‌گردد…

جدول کاربرد استنباط در منابع وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۳۷:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۲/۱۰-۱۶:۱۰:۳۶
    • کد مطلب:9921
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1979

در جدول زیر تجزیه و تحلیل آیات و روایات استنباط را فهرست می‌کند.

بدیهی است که تمامی شواهدی که در جدول آورده شده متن کامل آنها به همراه آدرس در همین نوشتار آمده است.

این مهم ناظر به بخش «تجزیه و تحلیل استنباط» (بخش بعدی) است. از این رو ضروری است که ابتدا بخش بعدی مرور شود.

در این جدول اركان «استنباط» در مواردی كه در قرآن و روایات آمده است (به استثنای عملیات استنباط) تفكیك شده است.

جدول استنباط

تجزیه و تحلیل استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۴۳:۵۳
    • کد مطلب:9915
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1764

پس از آشنایی با واژه استنباط و مرور بر موارد و کاربردهای آن در روایات بایسته است به تجزیه و تحلیل آن بپردازیم.

تجزیه و تحلیل استنباط بسیار مهم است و اساس مباحث شگرفی است.

از جمله این مباحث، بحث مهم تحقیق در تحقیق به شکل عام و اجتهاد در اجتهاد در حوزه فقه می‌باشد.

در بخش خواهیم دید که 
1.    «استنباط» یعنی استخراج و آشكار كردن هر چیز پنهان.
2.    مفهوم «استنباط» دارای پنج ركن «مستنبِط» ـ‌استخراج كننده‌ـ، «مستنبَطٌ منه» ـ‌ منبع، بستر استنباط، «ابزار استنباط»، «عملیات استنباط» و «مستنبَط» ـ‌حاصل استنباط‌ـ می‌باشد.
3.    «استنباط» به طور كلی دارای دو نوع تكوینی و تشریعی است.
4.    «استنباط» تكوینی مانند استخراج آب از زمین است.
5.    «استنباط» تشریعی همان «استنباط» دین از منابع معتبر آن است.
6.    هر استنباطی نیاز به ابزار و عملیات مناسب خود دارد.
7.    عملیات استنباط دو گونه است: عملیات فیزیكی و عملیات اداركی.
8.    به عملیات استنباطی كه توسط ادراك انجام می‌گیرد تفكر گفته می‌شود.
9.    نقش تفكر در تعقل كه همان رسیدن به مجهول است بسیار حیاتی است

 

مفهوم استنباط: آشکار کردن امر پوشیده

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9916
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1734

با نگاهی اجمالی به تمامی موارد كاربرد «استنباط» خواهیم دید امری كه «استنباط» می‌شود ـ‌مستنبَط‌ـ، قبل از عملیات «استنباط» پنهان و پوشیده است و با اجرای «استنباط» آشكار می‌شود.

این مطلب با اندك تأملی در رایج‌ترین كاربرد یعنی «استنباط آب از زمین» روشن می‌شود، بدیهی است اگر آب در سطح زمین و در دسترس همگان قرار داشته باشد موردی برای «استنباط» وجود نخواهد داشت، حتی اگر كسی از وجود آب غفلت داشته باشد و دیگری او را متوجه نماید كاربرد «استنباط» درست نخواهد بود، بلكه این عمل توجه دادن است نه استخراج و «استنباط».

بنا بر این اموری كه ضروری و بدیهی است و هیچ اختلافی در آن راه ندارد و تنها نیاز به توجه دارد، مورد «استنباط» نیست. مثلا اصل وجوب نماز از ضروریات اسلام است پس نمی‌توان گفت وجوب نماز را «استنباط» كردم.[1]

اساسا هنگامی «استنباط» موضوعیت پیدا می‌كند كه امری مخفی و پوشیده در كار باشد. از این پوشیدگی در روایات با تعبیرهای گوناگونی یاد شده است، از قبیل «معاریض كلام»، «لحن قول» و…

ممكن است این مطلب به روایتی كه خواهد آمد تأیید گردد:

پدرم كه صلوات خدا بر او باد برای من چشمه‌هایی از گنجهای حكمت و علوم پنهان را جاری ساخت كه اگر یك جزء آن را به تو دهم از تمامی علوم بی‌نیاز خواهی شد.

 

[1]ـ ریشه‌ی جدا كردن مسایل قطعی و ضروری از سایر احكام در وجوب تقلید در اینجا نهفته است.

ارکان استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۳-۱۰:۲۸:۵۱
    • کد مطلب:9917
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1909

با نگاهی دیگر به تمامی موارد كاربرد «استنباط»، به امور مشتركی در تمامی موارد خواهیم رسید، در آغاز به رایج‌ترین كاربرد یعنی «استنباط آب از زمین با حفر چاه» نگاه می‌كنیم، اركانی كه در كار «استنباط» آب وجود دارد عبارت است از:

ركن اول: زمینی كه آب از آن استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَطٌ منه» می‌گویند؛ از این ركن می‌توان به «منبع استنباط» یا «بستر استنباط» نیز تعبیر كرد.

ركن دوم: چاه‌كَن و حفّار كه به آن «مستنبِط» می‌گویند؛

ركن سوم: ابزار حفّاری از قبیل بیل و كلنگ كه «ابزار استنباط» می‌باشد؛

ركن چهارم: «عملیات استنباط» مانند كندن زمین؛

ركن پنجم: «حاصل استنباط»؛ یعنی آبی كه با حفّاری استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَط» می‌گویند؛

اكنون این اركان را بر استنباطی كه در قرآن آمده است تطبیق می‌كنیم:[1]

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الامْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا[2]

و هنگامی كه امری اطمینان بخش یا هراسناك برایشان آید آن را پخش می‌نمایند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از مسلمانان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود هر آینه همه‌ی شما مگر اندكی پیروی شیطان می‌كردید.

مستنبِط: اولوا الامر (ائمهG)

مستنبَطٌ منه: قرآن[3]

ابزار استنباط: روح القدس[4]

عملیات استنباط: با توجه به علم حضوری ائمهG، صرف توجه به مطلب برای آنان كافی است، اما به لحاظ بیان برای دیگران عملیات همان اقامه‌ی بینه و برهان از قرآن است.

مستنبَط: حجتهای خداوندی، احكام الهی و…

با اندكی دقت، می‌توان این اركان پنجگانه را در تمامی موارد «استنباط» پیدا نمود.

 

[1]ـ ان‌شاءالله توضیح بیشتر این مطلب در بخش‌های آینده خواهد آمد.

[2]ـ نساء آیه‌ی 83

[3]ـ توضیح آن در فصل تفاوت استنباط ائمهG با فقهاء خواهد آمد.

[4]ـ توضیح آن در فصل تفاوت استنباط ائمه G با فقهاء خواهد آمد.

انواع استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9918
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1766

«استنباط» با توجه به اركان آن، دارای تقسیمات گوناگونی است، مهمترین آن تقسیم به حسب حاصل «استنباط» ـ‌مستنبَط‌ـ می‌باشد.

در یك نگاه كلی «استنباط» دارای دو حوزه  تفکیک شده است.

الف‌ـ استنباط در حوزه تكوین

ب‌ـ استنباط در حوزه تشریع

«استنباط» در حوزه تكوین نیز انواع گوناگونی دارد كه برخی از موارد مطرح شده در روایات عبارت است از:

«استنباط» خلایق از ماده‌ی اولیه خلقت

«استنباط» آب

«استنباط» صلاحیت دوستی

«استنباط» درستی و نادرستی

«استنباط» عطای بیشتر الهی

«استنباط» خبیث و طیب

«استنباط» تكوینی ارتباطی به هدف ما ندارد، بنا بر این از آن می‌گذریم.

اما «استنباط» در حوزه تشریع و دین در راستای هدف بحث است كه ان‌شاءالله در بخش دوم به آن می‌پردازیم.

ابزار استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9919
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1827

یكی از تقسیماتی كه در «استنباط» قابل طرح است تقسیم آن به حسب ابزاری است كه «استنباط» با آن تحقق می‌یابد. باز هم با توجه به آنچه در روایات طرح شده است به انواع ابزار «استنباط» اشاره می‌نماییم.
قدرت الهی؛ در «استنباط» اجناس خلائق
ابزار فیزیكی از قبیل بیل و كلنگ؛ در «استنباط» آب
تجربه؛ در «استنباط» صلاحیت دوستی
مشورت؛ در «استنباط» درستی و نادرستی
دعا؛ در «استنباط» عطای الهی
حواس پنجگانه
عقل
روح القدس؛ در «استنباط» ائمه از قرآن
در میان ابزارهای مطرح شده، قدرت الهی از بحث ما خارج است و همچنین به ابزار «استنباط» ائمه در فصل «اختلاف در ابزار»  اشاره خواهیم كرد.
اما سایر ابزارها نیز دو گونه است؛ گونه‌ی اول ابزار فیزیكی، مانند بیل و كلنگ در «استنباط» آب و گونه‌ی دوم ابزار غیر فیزیكی در سایر موارد.
در مورد ابزار غیر فیزیكی لازم است كاوش شود كه آیا همه‌ی آنها در نهایت به یك امر تكیه دارند و آن عقل است و یا این كه هر كدام ابزار جدای از عقل هستند، این كاوش ان‌شاءالله در فصل «رابطه‌ی استنباط با عقل» عرضه خواهد شد.
نکته مهم: تعبیر به ابزار مسامحه آمیز است و تنها به خاطر گویایی آن در بعضی جهات از آن استفاده شده است بعید نیست تعبیر واسطه یا وسیله مناسب‌تر باشد. اما در قدرت الهی كه عین ذات قدوس اوست تعبیر به ابزار با تسامح بیشتری است.

عملیات استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۹:۴۰:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۸:۴۲:۱۲
    • کد مطلب:9920
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1827

با عملیات استنباط در استنباط فیزیكی كاملا آشنا هستیم؛ مثلا در استنباط آب، عملیات استنباط همان حفاری است، احیانا در استنباط فیزیكی نیز با مشكلاتی روبرو می‌شویم كه عملیات فیزیكی به تنهایی كارساز نیست بلكه نیاز به عملیات ادراكی و فكری است. این امر خارج از هدف نوشتار است.

اما در استنباط علمی، عملیات استنباط باید متناسب با مجهولی باشد كه ما در صدد كشف آن هستیم، هر چند عملیات استنباط علمی خالی از عملیات فیزیكی مانند مراجعه به كتاب و… نیست، اما نقش عمده را عملیات ادراكی ایفا می‌كند. عملیات ادراكی همان تفكر است بنا بر این نقش تفكر در استنباط مجهولات كه همان تعقل باشد بسیار حیاتی است.

جریان استنباط در حوزه دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۶:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9922
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 35105

با مروری که در کاربرد استنباط در قرآن و روایات داشتیم روشن شد که استنباط در حوزه‌های مختلف راه دارد.

آن چه مهم است این است که آیا استنباط در حوزه دین هم راه دارد یا خیر؟

آیات و روایاتی که گذشت در اصل راه یافتن استنباط به حوزه دین تردیدی باقی نگذاشت.

اینک زمان آن رسیده است که اندکی این مجمل را تفصیل دهیم.

اگر استنباط در حوزه دین راه پیدا کند، که قطعا چنین است، راه برای مباحث بسیاری هم گشوده می‌شود. مانند:

فتوا یا همان رأی مستنبط از احادیث

اجتهاد یا همان استنباط دشوار

قیاس یا همان عملیات استنباط

مجتهد یا متخصص در امر استنباط دین

تقلید یا مراجعه به مستنبط دین

بطلان نظریه نص حدیث هم از مباحث استنباط کاملا آشکار خواهد شد.

از این رو استنباط مادر بسیاری از مباحث مهم و کلیدی است.

استنباط در حوزه دین در دو مرحله تقدیم می‌گردد: 1ـ استنباط ائمه علیهم السلام 2ـ استنباط فقها.

استنباط ائمه علیهم السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9923
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1865

بحث استنباط ائمهG بسیار گسترده است و فهم و درك ما توانایی رسیدن به حقیقت آن را آنچنان كه باید و شاید ندارد. اما بسیار مناسب برخی از روایاتی كه در این باره رسیده است مورد تأمل قرار گیرد. این روایات را در چند فصل تقدیم می‌نماییم.

ائمه، مستنبطین از قرآن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۵/۰۸-۹:۳۱:۲۵
    • کد مطلب:9924
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1828

وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ قَالَ هُمُ الائِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ علیهم السلام [1]

امام باقر علیه السلام  در مورد این آیه «و اگر آن را به پيامبر و اولو الامر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند حکم‏] آن را استنباط نمایند» امام فرمودند مقصود خداوند ائمه معصوم است.

و عن أبی جعفر محمد بن علی علیه السلام  أنه قال فی قول الله عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ قال هم الائمة من أهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله جعلهم الله أهل العلم الذین یستنبطونه ثم أوجب طاعتهم فقال أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ[2]

در مورد این آیه «و اگر آن را به پيامبر و اولو الامر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند حکم‏] آن را استنباط نمایند» امام باقر علیه السلام فرمودند اینان ائمه از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند خداوند اینان را اهل علمی قرار داده است كه (آن علم) را استنباط می‌كنند سپس اطاعت اینان را واجب نموده و فرمود «فرمانبرید خدا و رسول و اولوا الامر از شما را».

 


[1]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص200/ب13/ح33592

[2]ـ دعائم‏الاسلام/ج1/ص24

استنباط علم الهی، حق انحصاری اولو الامر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9925
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1786

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍC قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَی آدَمَ… لِوُلَاةِ الْأَمْرِ اسْتِنْبَاطُ الْعِلْمِ وَ لِلْهُدَاةِ فَهَذَا شَأْنُ الْفُضَّلِ مِنَ الصَّفْوَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْحُكَمَاءِ وَ أَئِمَّةِ الْهُدَی وَ الْخُلَفَاءِ الَّذِینَ هُمْ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ (اهل)[1] اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ وَ أَهْلُ آثَارِ عِلْمِ اللَّهِ مِنَ الذُّرِّیةِ الَّتِی بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ مِنَ الصَّفْوَةِ بَعْدَ الْأَنْبِیاءِC مِنَ الْآبَاءِ وَ الْإِخْوَانِ وَ الذُّرِّیةِ مِنَ الْأَنْبِیاءِ فَمَنِ اعْتَصَمَ بِالْفُضَّلِ انْتَهَی بِعِلْمِهِمْ وَ نَجَا بِنُصْرَتِهِمْ وَ مَنْ وَضَعَ وُلَاةَ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِهِ فِی غَیرِ الصَّفْوَةِ مِنْ بُیوتَاتِ الْأَنْبِیاءِC فَقَدْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ الْجُهَّالَ وُلَاةَ أَمْرِ اللَّهِ وَ الْمُتَكَلِّفِینَ بِغَیرِ هُدًی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ أَهْلُ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ رَغِبُوا عَنْ وَصِیهِC وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ یضَعُوا فَضْلَ اللَّهِ حَیثُ وَضَعَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی…[2]

امام باقرC فرمودند:… حق استنباط علم برای والیان امر و هدایتگران است، پس این موقعیت برتران از بندگان انتخاب شده‌ی خدا و پیامبران و رسولان و حكیمان و ائمه هدی و خلفاء الهیG است، اینان والیان امر خداوند عز و جل و اهل استنباط علم الهی و اهل آثار بر جا مانده علم خداوند هستند اینان از نسلی هستند كه برخی از اینان از برخی دیگر هستند (همه‌ی آنان در داشتن كمالات الهی شریك هستند و اول و آخرشان حكم واحدی دارند) از برگزیدگان بعد از انبیاء از پدران و برادران و ذریه از نسل انبیاء هستند، پس كسی كه به برتران چنگ زند به علم آنان خواهد رسید و به یاری آنان نجات خواهد یافت، و كسی كه مقام ولایت امر خدای عز و جل را و مقام اهلیت استنباط علم خدا را در غیر برگزیدگان از خاندان پیامبران قرار دهد امر خدای عز و جل را مخالفت كرده و نادانان و مدعیان دورغین را بدون هدایتی از خدا، والیان امر خدا قرار داده است، و این نادانان و مدعیان خیال می‌كنند آنها اهل استنباط علم خدا هستند به تحقیق بر خدا و رسول دروغ گفته‌اند و از وصی پیامبر و اطاعت او رو برگردانده‌اند و فضل خدا را در آنجایی كه خدای تبارك و تعالی نهاده است قرار نداده‌اند…

عن أمیر المؤمنینC قال… ثم بین محل ولاة أمره من أهل العلم بتأویل كتابه فقال عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ…[3]

سپس خداوند موقعیت والیان امرش را از عالمان به تأویل قرآن بیان نمود و خداوند عز و جل چنین فرمود و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند…

احتجاجهC علی الناكثین فی خطبة خطبها حین نكثوها فقال… و قد أمركم الله أن تردوا الامر إلی الله و إلی رسوله و إلی أولی الامر منكم المستنبطین للعلم فأقررتم ثم جحدتم…[4]

امیرالمؤمنینC در یكی از سخنرانی‌هایشان چنین فرمودند:… و به تحقیق خداوند شما را امر كرد كه امر را به سوی خدا و رسول او و اولو الامر از شما كه اهل استنباط علم هستند ارجاع دهید پس در آغاز اقرار كردید و پذیرفتید سپس انكار كردید…

روی أن علیاC كتب إلی معاویة من عبد الله أمیر المؤمنین علی بن أبی طالبC إلی معاویة …أ لم تعلم یا معاویة أن الائمة منا لیست منكم و قد أخبركم الله أن أولی الامر هم المستنبطوا العلم و أخبركم أن الامر الذی تختلفون فیه یرد إلی الله و إلی الرسول و إلی أولی الامر المستنبطی العلم…[5]

امیرالمؤمنینC در نامه‌ای به معاویه چنین نوشتند:… ای معاویه آیا نمی‌دانی ائمهG از ما هستند و از شما نیستند و تحقیقا خداوند به شما خبر داده است كه اولو الامر همان استنباط كنندگان علم هستند و به شما خبر داده است كه امری كه در آن اختلاف می‌كنید به خدا و رسول و اولو الامری كه استنباط كننده‌ی علم است ارجاع داده می‌شود…

عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَC فِی احْتِجَاجِهِ عَلَی بَعْضِ الزَّنَادِقَةِ أَنَّهُ قَالَC وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلا وَ فَرَضَ عَلَی الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ وَ بِقَوْلِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ…[6]

امیرالمؤمنینC فرمودند:… تحقیقا كه خداوند كسانی را برای علم اهل قرار داد و اطاعت آنان را بر بندگان واجب كرد؛ زیرا فرمود فرمان برید خدا را و فرمان برید رسول و اولو الامر از شما را و فرمود و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند…

 

[1]ـ كلمه‌ی «اهل» را از نسخه‌ی بحار اضافه كردیم.

[2] ـ الكافی/ج8/ص118/ح92

[3]ـ بحارالانوار/ج66/ص80/ب30/ح29 بحارالانوار/ج90/ص55/ب128

[4]ـ بحارالانوار/ج32/ص96/ب1/ح67

[5]ـ بحارالانوار/ج33/ص134/ب16/ح420

[6]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص74/ب7/ح33235 و/ج27/ص194/ب13/ح33575 بحارالانوار/ج65/ص266/ب24/ح23

مستنبَط ائمه، علم حقیقی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9926
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1762

وَ لا أُضِیعُ الایمَانَ الَّذِی أَرْسَلْتُكَ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَیتِكَ مِنْ بَعْدِكَ عُلَمَاءِ أُمَّتِكَ وَ وُلاةِ أَمْرِی بَعْدَكَ وَ أَهْلِ استنباط الْعِلْمِ الَّذِی لَیسَ فِیهِ كَذِبٌ وَ لا إِثْمٌ وَ لا زُورٌ وَ لا بَطَرٌ وَ لا رِیاءٌ فَهَذَا بَیانُ مَا ینْتَهِی إِلَیهِ أَمْرُ هَذِهِ الامَّةِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ طَهَّرَ أَهْلَ بَیتِ نَبِیهِC وَ سَأَلَهُمْ أَجْرَ الْمَوَدَّةِ وَ أَجْرَی لَهُمُ الْوَلایةَ وَ جَعَلَهُمْ أَوْصِیاءَهُ وَ أَحِبَّاءَهُ ثَابِتَةً بَعْدَهُ فِی أُمَّتِهِ فَاعْتَبِرُوا یا أَیهَا النَّاسُ فِیمَا قُلْتُ حَیثُ وَضَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلایتَهُ وَ طَاعَتَهُ وَ مَوَدَّتَهُ وَ استنباط عِلْمِهِ وَ حُجَجَهُ فَإِیاهُ فَتَقَبَّلُوا…[1]

امام باقرC فرمودند:… (خداوند می‌فرماید) من ایمانی كه تو را برای آن فرستادم ضایع نمی‌كنم از اهل بیت تو بعد از تو، كه آن ها علما امت تو و والیان امر من پس از تو و اهل استنباط علمی هستند كه در آن دروغ و گناه و باطل و طغیان و ریاء نیست پس این بیان آن چیزی است كه عاقبت امر این امت است به راستی كه خداوند جل و عز پاك گردانده است اهل بیت پیامبرش را و (رعایت حق) اینان را (به عنوان) مزد (رسالت كه همان) دوستی (اینان باشد) از مردم خواسته است و جاری ساخته است ولایت را برای آنان و آنان را اوصیا و دوستان ثابت بعد از خود در میان امتش قرار داد پس عبرت بگیرید ای مردم در آنچه گفتم كه خداوند عز و جل ولایت و طاعت و دوستی و استنباط علم و حجتهایش را كجا نهاده است پس تنها او را بپذیرید…

 

[1]ـ الكافی/ج8/ص119/ح92 بحارالانوار/ج23/ص357/ب21/ح8

وجوب استنباط امت از ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9936
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1785

و عن الكاظمC صل یوم المباهلة ما أردت من الصلاة و كلما صلیت ركعتین استغفرت الله تعالی بعقبهما سبعین مرة ثم تقوم قائما و تومی بطرفك فی موضع سجودك و تقول و أنت علی غسل الحمد لله رب العالمین… فجعلت قلوبهم مكامن لإرادتك و عقولهم مناصب لأمرك و نهیك و ألسنتهم تراجمة لسنتك ثم أكرمتهم بنورك حتی فضلتهم من بین أهل زمانهم و الأقربین إلیهم فخصصتهم بوحیك و أنزلت إلیهم كتابك و أمرتنا بالتمسك بهم و الرد إلیهم و الاستنباط منهم‏…[1]

در دعای روز مباهله از امام كاظمC این چنین آمده است:… پس قلب‌های آل محمدG را پنهانگاه اراده‌ی خودت و عقلهای آنها را محل بر افراشته شدن امر و نهیت قرار دادی،[2] (اراده‌ی تو از قلب آنان آشكار می‌شود و امر و نهی تو را عقل آنان ظاهر می‌كند) و زبانهایشان را ترجمه كننده‌ی سنت خود قرار دادی، سپس آنان را به نور خود اكرام نمودی تا آنجا كه آنان را در میان اهل زمانشان و نزدیكانشان برتری دادی، سپس آنان را به وحی خودت اختصاص دادی و كتابت را بر آنان فرو فرستادی و به ما فرمان دادی كه به آنان تمسك جوییم و اختلافات را به آنان ارجاع دهیم و از آنان دین تو را استنباط و استخراج نماییم…

در مباحث پیشین گذشت:

همانا خداوند قرآن را به این جهت معما گونه نازل كرده است كه مردم برای فهم آن نیازمند ابواب خدا و راه او باشند و خدا را (با پذیرفتن سرسپردگی نسبت به ابواب الهی) عبادت كنند و در گفته‌ی خدا به فرمانبرداری از نگهدارندگان قرآن و گویندگان از امر خدا مراجعه نمایند و بدین جهت قران را معما گونه نازل فرمود كه هر آنچه مردم بدان نیازمند هستند از نگهدارنگان قرآن استنباط نمایند و نه از نفس خود. سپس حضرت فرمودند و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند…

 

[1] ـ البلدالأمین/ص265 تا 267مصباح‏المتهجد/ص766

[2]ـ منصب به معانی اصل، مرجع، محل روییدن، محل آشكار كردن و محل قرار دادن عَلَم نیز آمده است. ظاهرا همه‌ی این معانی از لوازم یك حقیقت است.

دلیل محرومیت از استنباط ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۲۷:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9927
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1798

با وجود این كه حیات دینی و دنیایی بشر در گرو مراجعه به اهل استنباط علم الهی است، عواملی موجب شده است كه امت اسلام به اهل استنباط پشت نمایند. به برخی از این علتها توجه كنید.

عن جابر عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالبC قال قال ابن عباس كنت أتتبع غضب أمیرالمؤمنینC إذا ذكر شیئا أو هاجه خبر فلما كان ذات یوم… و لقد أطال یا ابن عباس فكری و همی و تجرعی غصة بعد غصة ورود قوم علی معاصی الله و حاجتهم إلی فی حكم الحلال و الحرام حتی إذا أتاهم أمن الدنیا أظهروا الغنی عنی كأن لم یسمعوا الله عز و جل یقول وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ…[1]

ابن عباس می‌گوید در پی این بودم كه امری امیرالمؤمنینC را به هیجان آورد؛ چرا كه حضرت در حال غضب مطالب استثنایی بیان می‌فرمودند، تا این كه روزی… امامC فرمودند… ابن عباس واقعا كه وارد شدن گروهی بر معصیتهای خدا، فكر و پریشانی من و جرعه نوشیدن غصه بعد از غصه‌ی مرا طولانی كرده است، در حالی كه در حكم حلال و حرام به من نیاز داشتند تا این كه دنیا بر آنان امن شد خود را بی‌نیاز از من نشان دادند، گویا نشنیده‌اند كه خدا می‌گوید و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند…

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِC فِی حَدِیثٍ قَالَ یظُنُّ هَؤُلاءِ الَّذِینَ یدَّعُونَ أَنَّهُمْ فُقَهَاءُ عُلَمَاءُ أَنَّهُمْ قَدْ أَثْبَتُوا جَمِیعَ الْفِقْهِ وَ الدِّینِ مِمَّا تَحْتَاجُ إِلَیهِ الامَّةُ وَ لَیسَ كُلُّ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ6 عَلِمُوهُ وَ لا صَارَ إِلَیهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ6 وَ لا عَرَفُوهُ وَ ذَلِكَ أَنَّ الشَّی‏ءَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرَامِ وَ الاحْكَامِ یرِدُ عَلَیهِمْ فَیسْأَلُونَ عَنْهُ وَ لا یكُونُ عِنْدَهُمْ فِیهِ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ6 وَ یسْتَحْیونَ أَنْ ینْسُبَهُمُ النَّاسُ إِلَی الْجَهْلِ وَ یكْرَهُونَ أَنْ یسْأَلُوا فَلا یجِیبُوا فَیطْلُبَ النَّاسُ الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ فَلِذَلِكَ اسْتَعْمَلُوا الرَّأْی وَ الْقِیاسَ فِی دِینِ اللَّهِ وَ تَرَكُوا الاثَارَ وَ دَانُوا بِالْبِدَعِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ فَلَوْ أَنَّهُمْ إِذَا سُئِلُوا عَنْ شَی‏ءٍ مِنْ دِینِ اللَّهِ فَلَمْ یكُنْ عِنْدَهُمْ فِیهِ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ6 رَدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلَی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ 6[2]

امام صادقC فرمودند:… اینان كه مدعی هستند فقها و علما هستند گمان می‌كنند تمام فقه و دینی كه نیاز امت است نزد اینان ثابت است، و در حالی كه چنین نیست كه تمام علم پیامبر6 را بدانند و از پیامبر نیز تمام علم به اینان نرسیده است.

اما علت این كه چنین ادعایی می‌كنند این است كه بر اینان چیزی از حلال و حرام وارد می‌شود پس از اینان سؤال می‌شود و نزدشان در این مورد چیزی از پیامبر6 نیست  و خجالت می‌كشند كه مردم اینان را جاهل بدانند و خوش ندارند كه سؤال بشوند و جواب ندهند چرا كه نتیجه‌ی آن این می‌شد كه مردم (با پی بردن به نادانی اینان) علم از معدن علم طلب می‌كردند بدین خاطر اینان رأی و قیاس در دین خدا به كار گرفتند و آثار پیامبر6 را رها كردند و به بدعتها دیانت نمودند، در حالی كه پیامبر6 فرموده بود هر بدعتی در گمراهی است، پس اگر هنگامی كه اینان از چیزی در دین مورد سؤال واقع می‌شدند و نزد آنان اثری از پیامبر6 نبود آن را به خدا و رسول و اولو الامر ارجاع می‌دادند البته كسانی از آل محمد كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند

در مباحث پیشین چنین گذشت:

عبد الله بن جندب از امام رضاC در حدیثی چنین نقل نموده است امام فرمودند به راستی كه اینان گروهی هستند كه شیطان برای آنان عارض شده است و به شبهه مغرورشان كرده است و امر دینشان را بر آن مشتبه نموده است و اینان هدایت از نفس خود جویا شدند پس (به شبهه افتادند و گفتند) چرا چنین شد و كی چنان می‌شود و چگونه چنین است؟ پس نابودی از همان جایی كه آنها تصور می‌كردند امنیت دارد بر آن وارد شد و این امر به خاطر آنچه خود به دست آورده‌اند بر آنان وارد شده است و پروردگار تو به بندگانش ظلم نمی‌كند.

این امر (جویا شدن هدایت از نفس خود) برای آنان سزاوار نبود و نه بر آن تكلیف شده بودند، بلكه واجب و لازم بر آنان از این امور توقف هنگام تحیر و ارجاع آنچه نمی‌دانند به دانای آن و مستنبط و استخراج كننده‌ی آن است زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید «و اگر آن امر را به رسول و اولوا الامر از آنان ارجاع می‌دادند البته كسانی از آنان كه آن را استنباط و استخراج می‌نمایند آن امر را می‌دانستند» مقصود از این كسان آل محمدG هستند و آنان هستند كه قرآن را استنباط می‌كنند و حلال و حرام را می‌شناسند و آنان هستند حجت خدا بر خلق او.

 

[1]ـ الیقین/ص323/ب122

[2]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص61/ب6/ح33199 بحارالانوار/ج2/ص207/ب26/ح100

استنباط فقهاء

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۷:۳۰:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۶/۱۱-۱۱:۳۳:۴۶
    • کد مطلب:9937
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2009

در روایات علاوه بر استنباط معصومین علیهم السلام، سخن از استنباط غیر معصوم نیز به میان آمده است.

البته باید توجه داشت كه همگان توان صعود به قله‌ی استنباط ندارند، حتی در عصر حضور معصومینC نیز كه استنباط دشواری و پیچیدگی عصر غیبت را نداشت، تنها عده‌ی معدودی به این شرافت نایل آمده‌اند. این مطلب از اصحاب معدودی كه در دوران ائمهG فتوا می‌دادند روشن می‌گردد.

برای تأكید بیشتر بر این امر مراجعه به فصل «مرجعیت فقهاء در آینه‌ی وحی» از بحث «مرجعیت در دین كامل» بسیار سودمند است.

همچنین پاره‌ای از ستایش‌های معصومینG نسبت به اصحاب خاص به ویژگی استنباط آنان اشاره دارد.

عن سلیمان بن خالد قال سمعت أبا عبد اللهC یقول ما أحد أحیا ذكرنا و أحادیث أبی إلا زرارة و أبو بصیر المرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویة و لو لا هؤلاء ما كان أحد یستنبط هدی هؤلاء حفاظ الدین و أمناء أبی علی حلال الله و حرامه و هم السابقون إلینا فی الدنیا و فی الاخرة[1]

سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادقC شنیدم كه می‌فرمودند هیچ كس یاد ما و احادیث پدرم را زنده نكرد به جز زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند هیچ كس هدایتی را استنباط و استخراج نمی‌كرد اینان حافظان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا هستند و اینان پیشی‌گرفتگان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند.

از این رو به جرأت می‌توان گفت استنباط در عصر ائمهG در انحصار زراره‌ها و محمد بن مسلم‌ها بوده است. اینان از یك سو خود به مقام استنباط دین نایل شده بودند و از سوی دیگر با تلاشی طاقت فرسا، از پرسش از ائمهG گرفته تا نقل پاسخ ائمهG به دیگران و حفظ آنها برای اعصار بعد، منابع استنباط (احادیث) را ایجاد و تدوین نمودند و به شرافت نفرات اول مسابقه‌ی الهی در دنیا و آخرت نایل آمدند.

استنباط همچنان كه در دوران حضور معصوم زنده بود، در عصر غیبت نیز به حیات خود ادامه داده است تا دین محفوظ بماند.

گفتیم استنباط كنندگان عصر حضور معصومینG بسیار انگشت شمار بودند.

البته اگر كسی كه به دشواری‌های مخصوص استنباط دوران كنونی توجه كند، خواهد یافت كه تصور استنباط همگانی در این دوران بسیار ساده لوحانه است. اما تردیدی وجود ندارد كه در این دوره نیز عده‌ای به این مقام نایل آمده‌اند:

ابن المتوكل عن الحمیری عن إبراهیم بن مهزیار قال قدمت مدینة الرسول و آله فبحثت عن أخبار آل أبی محمد الحسن بن علی الاخیرC فلم أقع علی شی‏ء منها فرحلت منها إلی مكة مستبحثا عن ذلك فبینا أنا فی الطواف إذ تراءی لی فتی أسمر اللون رائع الحسن جمیل المخیلة یطیل التوسم فی فعدلت إلیه مؤملا منه عرفان ما قصدت له فلما قربت منه سلمت فأحسن الاجابة ثم قال من أی البلاد أنت قلت رجل من أهل العراق… فقال لی مرحبا بك یا أبا إسحاق لقد كانت الایام تعدنی وشك لقائك و المعاتب بینی و بینك علی تشاحط الدار و تراخی المزار تتخیل لی صورتك حتی كأن لم نخل طرفة عین من طیب المحادثة و خیال المشاهدة… ثم قال إن أبی صلی الله علیه عهد إلی أن لا أوطن من الارض إلا أخفاها و أقصاها إسرارا لامری و تحصینا لمحلی من مكاید أهل الضلال و المردة من أحداث الامم الضوال فنبذنی إلی عالیة الرمال و جبت صرائم الأرض تنظرنی الغایة التی عندها یحل الأمر و ینجلی الهلع و كان صلوات الله علیه أنبط لی من خزائن الحكم و كوامن العلوم ما إن أشعت إلیك منه جزءا أغناك عن الجملة… و اعلم أن قلوب أهل الطاعة و الاخلاص نزع إلیك مثل الطیر إذا أمت أوكارها و هم معشر یطلعون بمخائل الذلة و الاستكانة و هم عند الله بررة أعزاء یبرزون بأنفس مختلة محتاجة و هم أهل القناعة و الاعتصام استنبطوا الدین فوازروه علی مجاهدة الاضداد خصهم الله باحتمال الضیم لیشملهم باتساع العز فی دار القرار و جبلهم علی خلائق الصبر لتكون لهم العاقبة الحسنی و كرامة حسن العقبی‌…[2]

در حدیث بسیار شیرین دیدار علی بن مهزیار با محبوب دلهای عالم و آدم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین آمده است: …سپس امامC به من فرمودند خوش آمدی ای ابا اسحق (كنیه‌ی علی بن مهزیار) به راستی كه روزگار، نزدیكی ملاقات تو را به من وعده داده بود، و شوق به وصالی كه بین من و توست علی رغم دوری مسكن و فاصله‌ی زمان ملاقات، صورت تو را در نظرم به تصویر می‌كشید، گویا كه حتی برای یك لحظه از لذت سخن گفتن با تو و خیال دیدار تو جدا نبوده‌ام…

سپس فرمود پدرم كه صلوات خدا بر او باد به من سفارش نموده است كه به خاطر پوشیده ماندن راز امر من و محفوظ ماندن مكان من از حیله‌های گمراهان و سركشان و گرفتاری‌های امت‌های گمراه به جز دورترین و پنهان‌ترین سرزمین جایی را برای زندگی انتخاب نكنم، این سفارش پدرم مرا به بلندی تپه‌ها[3] و بیابانهای دور افتاده انداخته است، زمانی كه در آن هنگام گره امر گشوده می‌شود و ناراحتی بر طرف می‌گردد در انتظار من است.

پدرم كه صلوات خدا بر او باد برای من چشمه‌هایی از گنجهای حكمت و علوم پنهان را جاری ساخت كه اگر یك جزء آن را به تو دهم از تمامی علوم بی‌نیاز خواهی شد…

پدرم كه صلوات خدا بر او باد فرموده است ای پسرم بدان كه دلهای فرمانبرداران و مخلصان همانند پرنده‌ای كه به لانه‌اش باز می‌گردد به سوی تو پرمی‌كشد.

اینان گروهی هستند كه در دید مردم با تصویر ذلت و خواری ظاهر می‌شوند این در حالی است كه كه نزد خداوند نیكوكار و عزیز هستند، (در چشم مردم) با نفس‌های فقیر و نیازمند آشكار می‌شوند در حالی كه این نیازمندی به خاطر این است كه اینان اهل قناعت و توكل بر خدا هستند، اینان دین را استنباط و استخراج كرده و آن را علی رغم مخالفت مخالفین دین یاری نموده‌اند…

اگر از همه آن چه در مورد استنباط اصحاب و فقهاء اهل بیت گذشت صرف نظر کنیم، از یک مطلب نمی‌توان گذشت.

و آن این که در سیره اهل بیت علاوه بر استنباط خود آن بزرگواران با «آموزش استنباط و پرورش مستنبِط» توسط آنان روبرو می‌شویم.

این امر مهم دلیل روشنی است بر این که استنباط غیر معصومین (البته با حفظ مرتبه و شرایط آن) نه تنها جایز بلکه از ضروریات حفظ دین می‌باشد.

برای توضیح بیشتر این امر فصلی را به «آموزش استنباط و پرورش مستنبِط» اختصاص دادیم.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج47/ص390/ب11/ح112

[2]ـ بحارالانوار/ج52/ص32 تا 35/ب18 ح28 كمال‌الدین/ج2/ص445 تا 448/ب43/ح19

[3]ـ عالیة به معنی مكان و منطقه‌ی خاص در حجاز نیز آمده است.

تفاوت استنباط ائمه با فقهاء

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۱-۸:۸:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9938
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1973

با توجه به روایات ثابت شد كه اصل استنباط منحصر به ائمه علیهم السلام نیست، اما استنباط ائمه علیهم السلام با فقها تفاوتهای بسیاری دارد.

به دلیل این که اشاره به دو مورد از آنها ضروری است، به همین موارد بسنده می‌کنیم.

۱- اختلاف بستر و منابع استنباط

۲- اختلاف در ابزار استنباط

اختلاف بستر و منابع استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۱-۸:۸:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۹-۱۶:۴۶:۸
    • کد مطلب:9939
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1897

گذشت كه تمامی حقایق و علوم در قرآن نهفته است، اما نیل به همه‌ی آنها در انحصار اهل قرآن است و بس، چرا كه:

عَنْ زَیدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ C… فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ C وَیحَكَ یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ[1]

امام باقرC به قتاده فرمودند:… وای بر تو ای قتاده به جز مخاطبین واقعی قرآن كسی قرآن را (با تمام رموزش) نمی‌شناسد.

بنا بر این تفاوت نخست این است كه «استنباط» همه‌ی امور از قرآن در انحصار ائمهG می‌باشد و هیچ كس در آن شركت ندارد. اما بستر و منابع معتبر «استنباط» فقها محدود است به:

منبع اول فقها: محكمات قرآن و سنتهای قطعی؛

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در عهد مالک اشتر می‌فرمایند: پس ارجاع به خدا، گرفتن آیات محکم قرآن است، و ارجاع به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفتن سنت مورد اتفاق پیامبر1 است و ماییم اهل بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که محکم از قرآن را استنباط می‌کنیم و ماییم اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که آیات متشابه از قرآن را تشخیص می‌دهیم و ناسخ را از منسوخ می‌شناسیم.[2]

منبع دوم فقها: حاصل «استنباط» ائمهG از قرآن؛

پیش از این چنین گذشت:

آنان را در میان اهل زمانشان و نزدیكانشان برتری دادی سپس آنان را به وحی خودت اختصاص دادی و كتابت را بر آنان فرو فرستادی و به ما فرمان دادی كه به آنان تمسك جوییم و اختلافات را به آنان ارجاع دهیم و از آنان دین تو را استنباط و استخراج نماییم…

در بحث مرجعیت چنین گذشت:

همانا خداوند قرآن را به این جهت معما گونه نازل کرده است که مردم برای فهم آن نیازمند ابواب خدا و راه او باشند و خدا را (با پذیرفتن سرسپردگی نسبت به ابواب الهی) عبادت کنند و در گفته‌ی خدا به فرمانبرداری از نگهدارندگان قرآن و گویندگان از امر خدا مراجعه نمایند و بدین جهت قران را معما گونه نازل فرمود که هر آن چه مردم بدان نیازمند هستند، از نگهدارندگان قرآن استنباط نمایند و نه از نفس خود…[3]

بنا بر این بستر «استنباط» ائمهG ـ‌مستنبط منه‌ـ در انحصار خود آنان است. و از این جهت «استنباط» فقها در طول «استنباط» ائمهG قرار دارد. اما بحث از این كه «منابع انحصاری ائمهG منحصر به قرآن است یا خیر؟» مجال دیگری می‌طلبد كه خارج از هدف ماست.[4]

 

[1]ـ الكافی/ج8/ص312/ح485

[2]ـ هذا ما أمر به عبد الله علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام مالك بن حارث الاشتر فی عهده الیه حین ولاه المصر… و قد قال الله لقوم أحب إرشادهم یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا و قال وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا فالرد إلی الله الاخذ بمحكم كتابه و الرد إلی الرسول الاخذ بسنته الجامعة غیر المتفرقة و نحن أهل رسول الله الذین نستنبط المحكم من كتابه و نمیز المتشابه منه و نعرف الناسخ مما نسخ الله و وضع إصره… بحارالانوار/ج74/ص251/ب10/ح1 عهد أمیر المؤمنین علیه‌السلام إلی الاشتر

[3]ـ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فِی رِسَالَةٍ فَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنِ الْقُرْآنِ فَذَلِكَ أَیضاً مِنْ خَطَرَاتِكَ الْمُتَفَاوِتَةِ الْمُخْتَلِفَةِ لانَّ الْقُرْآنَ لَیسَ عَلَی مَا ذَكَرْتَ وَ كُلُّ مَا سَمِعْتَ فَمَعْنَاهُ (عَلَی‌) غَیرِ مَا ذَهَبْتَ إِلَیهِ وَ إِنَّمَا الْقُرْآنُ أَمْثَالٌ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ دُونَ غَیرِهِمْ وَ لِقَوْمٍ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ هُمُ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَ یعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا غَیرُهُمْ فَمَا أَشَدَّ إِشْكَالَهُ عَلَیهِمْ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ مَذَاهِبِ قُلُوبِهِمْ وَ لِذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله إِنَّهُ لَیسَ شَی‏ءٌ أَبْعَدَ مِنْ قُلُوبِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ فِی ذَلِكَ تَحَیرَ الْخَلائِقُ أَجْمَعُونَ إِلا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ اللَّهُ بِتَعْمِیتِهِ فِی ذَلِكَ أَنْ ینْتَهُوا إِلَی بَابِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ أَنْ یعْبُدُوهُ وَ ینْتَهُوا فِی قَوْلِهِ إِلَی طَاعَةِ الْقُوَّامِ بِكِتَابِهِ وَ النَّاطِقِینَ عَنْ أَمْرِهِ وَ أَنْ یسْتَنْبِطُوا مَا احْتَاجُوا إِلَیهِ مِنْ ذَلِكَ عَنْهُمْ لا عَنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ… وسائل‌الشیعة/ج27/ص191/ب13/ح33569 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار /ج89/ص100/ب8/ح72

[4]ـ انشاءالله در «درایتِ روایت 11: پشتوانه‌‌های علمی ائمهG» مطالبی در این زمینه خواهد آمد.

اختلاف در ابزار استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۱-۸:۸:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9940
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1839

تفاوت دوم بین استنباط ائمهG و استنباط فقها این است كه ابزار «استنباط» ائمهG از قرآن موهبتی الهی است كه در انحصار خود آنان است و احدی در آن با ائمهG شركت ندارد. توضیح بیشتر این امر ان‌شاءالله در «پشتوانه‌‌های علمی ائمه» و «محدَّث (به فتح دال) یا محدِّث (به كسر دال)» خواهد آمد.

اما در این بحث از زاویه‌ی دیگری به اختلاف ابزار استنباط ائمهG با سایرین اشاره می‌شود:

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] بالإسناد المتقدم عنهC قال سمعته یقول لنا أعین لا تشبه أعین الناس و فیها نور لیس للشیطان فیها نصیب[1]

امام رضاC فرمودند: برای ما چشمانی است كه به چشمان مردم شباهتی ندارد و در آن چشمان نوری است كه شیطان سهمی از آن نمی‌برد.

عن أبی إسحاق الجریری قال كنت عند أبی عبد اللهC فسمعته و هو یقول إن لله عمودا من نور حجبه الله عن جمیع الخلائق طرفه عند الله و طرفه الآخر فی أذن الإمام فإذا أراد الله شیئا أوحاه فی أذن الإمامC[2].

ابو اسحاق می‌گوید نزد امام صادقC بودم پس از آن حضرت شنیدم كه فرمود: به راستی كه عمودی از نور برای خداوند می‌باشد كه آن را از همه‌ی خلایق پوشیده داشته، یك طرف آن نزد خداست و طرف دیگر آن در گوش امام است پس هرگاه خداوند چیزی را اراده نماید در گوش امامC وحی می‌نماید.

عن محمد بن مروان عن أبی عبد اللهC قال إن الإمام یسمع الصوت فی بطن أمه فإذا بلغ أربعة أشهر كتب علی عضده الأیمن وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ فإذا وضعته سطع له نور ما بین السماء و الأرض فإذا درج رفع له عمود من نور یری به ما بین المشرق و المغرب.[3]

امام صادقC فرمودند: به یقین امام در شكم مادر صدا را می‌شنود پس هنگامی كه به چهار ماهگی رسید این آیه بر بازوی راستش نوشته می‌شود «و كلمه‌ی پروردگارت از روی صدق و عدل كمال و تمام گردید و برای كلمات خداوند تبدیل كننده‌ای نیست» پس هنگامی كه امام به دنیا آید برای او نوری بین زمین و آسمان ساطع خواهد شد و هنگامی كه به راه افتد عمودی از نور برای او بلند خواهد شد كه آنچه بین مشرق و مغرب است می‌بیند.

عن الثمالی قال قال أبو جعفرC إن الإمام منا لیسمع الكلام فی بطن أمه حتی إذا سقط علی الأرض أتاه ملك فیكتب علی عضده الأیمن وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ حتی إذا شب رفع الله له عمودا من نور یری فیه الدنیا و ما فیها لا یستر عنه منها شی‏ء.[4]

امام باقر C فرمودند: یقینا كه امام از ما در شكم مادرش سخن را می‌شنود تا زمانی كه به دنیا آید فرشته‌ای می‌آید و بر بازوی راستش می‌نویسد «و كلمه‌ی پروردگارت از روی صدق و عدل كمال و تمام گردید و برای كلمات خداوند تبدیل كننده‌ای نیست و او شنوا و داناست»، هنگامی كه جوان گردد خداوند برای او عمودی از نور بلند می‌نماید كه در آن عمود نور دنیا و آنچه در آن است می‌بیند و چیزی از آنها از امام پوشیده نمی‌ماند.

عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله C إن الإمام یسمع الصوت فی بطن أمه فإذا سقط إلی الأرض كتب علی عضده الأیمن وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الآیة فإذا ترعرع نصب له عمود من نور من السماء إلی الأرض یری به أعمال العباد و زاد یونس بن ظبیان فیه فإذا خرج إلی الأرض أوتی الحكمة و زین بالحلم و الوقار و ألبس الهیبة و جعل له مصباح یعرف به الضمیر و یری به أعمال العباد.[5]

اسحاق می‌گوید امام صادق C فرمودند: یقینا امام در شكم مادرش صدا را می‌شنود پس هنگامی كه به دنیا آید بر بازوی راستش نوشته می‌شود «و كلمه‌ی پروردگارت از روی صدق و عدل كمال و تمام گردید» پس هنگامی كه رشد كند برای او عمودی از نور از زمین تا آسمان نصب می‌گردد كه به آن كارهای بندگان را می‌بیند.

یونس اضافه كرده است كه امام فرمود: پس هنگامی كه به دنیا آید حكمت به او داده می‌شود و به حلم و قار مزین می‌گردد و بر قامت او لباس هیبت پوشیده می‌شود و برای او چراغی قرار داده می‌شود كه ضمیر اشخاص را می‌شناسد و كارهای بندگان را می‌بیند…

عن إسحاق القمی قال قلت لأبی جعفر C جعلت فداك ما قدر الإمام قال یسمع فی بطن أمه فإذا وصل إلی الأرض كان علی منكبه الأیمن مكتوبا وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ثم یبعث أیضا له عمودا من نور من تحت بطنان العرش إلی الأرض یری فیه أعمال الخلائق كلها ثم یتشعب له عمود آخر من عند الله إلی أذن الإمام كلما احتاج إلی مزید أفرغ فیه إفراغا.[6]

اسحاق می‌گوید به امام باقر C گفتم فدای شما گردم مقام امام چه اندازه است؟ فرمودند: در شكم مادرش سخن را می‌شنود پس هنگامی كه به زمین رسید در شانه‌ی راستش چنین نوشته شده است «و كلمه‌ی پروردگارت از روی صدق و عدل كمال و تمام گردید و برای كلمات خداوند تبدیل كننده‌ای نیست و او شنوا و داناست» سپس برای او نیز عمودی از نور از زیر مركز عرش نا زمین برانگیخته می‌شود كه در آن كارهای تمامی بندگان را می‌بیند سپس برای او عمود دیگری از نزد خدا تا گوش امام منشعب می‌شود كه هرگاه نیاز به علم اضافه داشته باشد در گوش او ریخته می‌شود.

اما ابزار استنباط فقها، نور «عقل» است كه موهبت عام الهی است، ولی اختلاف افراد در درجات آن است، این امر نیاز به تحقیق گسترده‌ای دارد كه ان‌شاءالله در بخشی از همین سلسله نوشتارها خواهد آمد. اما اشاره‌ای كوتاه به این بحث را در فصل رابطه‌ی «استنباط با عقل» خواهید دید.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج26/ص66/ب2/ح3

[2]ـ بحارالانوار/ج26/ص134/ب8/ح9

[3]ـ بحارالأنوار/ج26/ص132/ب8/ح1

[4]ـ بحارالأنوار/ج26/ص133/ب8/ح2

[5]ـ بحارالأنوار/ج26/ص136/ب8/ح16

[6]ـ بحارالأنوار/ج26/ص135/ب8/ح12

استنباط شاهرگ حیات دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۰:۸:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9941
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1835

در «مرجعیت در دین كامل» گذشت: مرجعیت ائمهG درمان دردهای جهالت و تحیر و اختلاف ماست، میوه این ردّ و ارجاع نیز سه گونه است: 1ـ آموزش و تذكر به محكمات قرآن 2ـ آموزش و تذكر به سنتهای قطعی 3ـ «استنباط» حقایق پوشیده‌ی دین و عرضه‌ی آن به دیگران.

اما دایره‌ی محكمات قرآن و سنتهای قطعی بسیار محدود است و بر عكس، حادثه‌هایی كه دچار آن می‌گردیم بسیار فراوان، بنا بر این می‌توان گفت اساس عمده‌ی فتوای ائمه هدیG ـ‌علاوه بر حقِ قانون گذاری كه خداوند به آنان مرحمت نموده است‌[1]ـ «استنباط» آنهاست. اینجاست كه به این نتیجه‌ی مهم می‌رسیم كه «استنباط ائمهG شاهرگ حیات دینی» ماست. بدین ترتیب اهمیت فوق العاده‌ی «استنباط» آشكارتر می‌گردد.

اما اینك كه در عصر غیبت به سر می‌بریم آیا می‌توان چنین نقشی برای استنباط قایل شد؟

همان گونه كه گذشت محكمات قرآن و سنت قطعیه بسیار محدود است، بنا بر این مرجعیت ائمهG در بخش عمده‌ای بر استنباط آنان از قرآن تكیه دارد. حال اگر بر محكمات قرآن و سنت قطعیه‌ی پیامبر6، استنباطات ائمهG را نیز بیفزاییم آیا می‌توان گفت نیازهای ما در تمامی حوادث برآورده می‌گردد؟ هرگز!

پس باز هم ضروری است پای استنباط به میان آید؛ استنباطی كه از سوی ائمهG بر ما واجب شده است از این رو در عصر غیبت نیز «استنباط فقها شاهرگ حیات دینی» ماست.

از آنجایی كه همگان قادر به درك حقیقت «استنباط» نیستند اهمیت فوق العاده‌ی «استنباط» پوشیده مانده است. این امر ممكن است موجب این توهم شود كه تعبیرات یاد شده درباره‌ی استنباط اغراق آمیز و مبالغه گونه است؛ از این رو پرده برداشتن از بخشی از نقش حیاتی «استنباط» برای دیگران نیز ضروری به نظر می‌آید.

بدیهی است كه حیات دینی ما وابستگی تمام به منابع و متون به میراث مانده از معصومینG دارد؛ از این رو احادیث و روایات دارای اهمیت ویژه‌ای هستند. از سوی دیگر تأكید فوق العاده‌ی ائمهG بر حفظ و نقل و نوشتن احادیث نیز بر كسی پوشیده نیست. چرا چنین نباشد كه احادیث بستر و منبع استنباط دین ماست.

عدم توجه لازم به نقش واقعی حدیث در دین، راز غفلت از دو عنصر درایت و فقاهت می‌باشد، تا آنجا كه برخی به تحریف این دو عنصر آلوده گشته‌اند. یكی از احادیثی كه در آن تأمل كافی نشده است این حدیث است:

عَنْ عَلِی بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ اعْرِفُوا مَنَازِلَ الرِّجَالِ مِنَّا عَلَی قَدْرِ رِوَایاتِهِمْ عَنَّا.[2]

حضرت صادقC فرمودند: قدر و ارزش مردان را نسبت به ما، از مقدار [نقل] روایات آنها از ما بشناسید.

اولین شماره از «درایت راویت‌ها» اشاره‌ای اجمالی به رفع این گونه توهمات بود. البته روایات دیگری نیز وجود دارد كه عدم درك آن ممكن است منشأ این گونه توهمات گردد ، به برخی از آنها توجه كنید:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِC قَالَ لَهُ فِی حَدِیثٍ لَوْ لا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَظَنَنْتُ أَنَّ أَحَادِیثَ أَبِی سَتَذْهَبُ[3]

امام صادقC به ابو بصیر فرمودند: اگر زراره و امثال او نبودند گمان می‌كردم احادیث پدرم به زودی نابود می‌شود.

قال فیه الصادقC لو لا زرارة لقلت إن أحادیث أبی علیه السلام ستذهب[4]

امام صادقC فرمودند: اگر زراره نبود می‌گفتم احادیث پدرم به زودی نابود می‌شود.

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ غَیرِهِ قَالُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِC رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْینَ لَوْ لا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لانْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِیC‌[5]

امام صادقC فرمودند: خدا زراره را رحمت كند اگر زراره و امثال او نبودند احادیث پدرم نابود می‌شد.

عن إبراهیم بن عبد الحمید قال قال أبو عبد اللهC رحم الله زرارة بن أعین لو لا زرارة لاندرست آثار النبوة أحادیث أبیC‌[6]

امام صادقC فرمودند: خدا زراره را رحمت كند اگر زراره نبود آثار نبوت كه احادیث پدرم باشد نابود می‌شد.

عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِC یقُولُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ بِالْجَنَّةِ بُرَیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ الْعِجْلِی وَ أَبُو بَصِیرٍ لَیثُ بْنُ الْبَخْتَرِی الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لا هَؤُلاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ[7]

جمیل بن دراج می‌گوید شنیدم كه امام صادقC این آیه را می‌خواندند و اضافه می‌فرمودند: «مخبتین[8] را مژده ده» به بهشت، اینان برید بن معاویه و ابو بصیر و محمد بن مسلم و زراره هستند، چهار بزرگوار كه امین خداوند بر حلال و حرام او هستند اگر اینان نبودند آثار بر جا مانده از پیامبر بریده و نابود می‌شد.

روایات پیشین، برای زراره‌ها نقش منحصر به فردی را بیان می‌كند كه شخصیت زراره‌ها را از دیگران جدا می‌كند. این نقش عبارت از «حفظ آثار نبوت و احادیث» و پیشگیری از نابودی آن، و این تاج افتخار بزرگی است كه امام صادقC تنها بر سر نظایر زراره‌ها گذاشته است. راز دست یافتن زراره‌ها به این مقام و منزلت چیست؟

احادیث زیر كلید كشف این راز است توجه كنید:

عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِC یقُولُ مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْیا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِیثَ أَبِیC إِلا زُرَارَةُ وَ أَبُو بَصِیرٍ لَیثٌ الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ الْعِجْلِی وَ لَوْ لا هَؤُلاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ یسْتَنْبِطُ هَذَا هَؤُلاءِ حُفَّاظُ الدِّینِ وَ أُمَنَاءُ أَبِیC عَلَی حَلالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَینَا فِی الدُّنْیا وَ السَّابِقُونَ إِلَینَا فِی الاخِرَةِ[9]

سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادقC شنیدم كه می‌فرمودند: هیچ كس را نمی‌یابم كه یاد ما و احادیث پدرمC را زنده كرده باشد به جز زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند هیچ كس این دین را استنباط و استخراج نمی‌كرد اینان حافظان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا هستند و اینان پیشی‌گرفتگان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند.

عن سلیمان بن خالد قال سمعت أبا عبد اللهC یقول ما أحد أحیا ذكرنا و أحادیث أبی إلا زرارة و أبو بصیر المرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویة و لو لا هؤلاء ما كان أحد یستنبط هدی هؤلاء حفاظ الدین و أمناء أبی علی حلال الله و حرامه و هم السابقون إلینا فی الدنیا و فی الاخرة[10]

سلیمان بن خالد می‌گوید از امام صادقC شنیدم كه می‌فرمودند هیچ كس یاد ما و احادیث پدرم را زنده نكرد به جز زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند هیچ كس هدایتی را استنباط و استخراج نمی‌كرد اینان حافظان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا هستند و اینان پیشی‌گرفتگان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند.

دو حدیث گذشته برای زراره‌ها علاوه بر نقش آنها در زنده نگاه داشتن اهل بیتG و حفاظت از دین و امانتداری بر حلال و حرام خدا، با دو نكته‌ی مهم دیگر روبرو می‌شویم:

  • نكته‌ی نخست: گشوده نگاه داشتن راه استنباط دین و هدایت برای همگان

توضیح نكته‌ی نخست این است كه احادیث بستر استنباط فقها می‌باشد (همچنان كه قرآن بستر استنباط ائمهG می‌باشد)؛ استنباط بدون بستر مناسب امكان ندارد؛ زراره‌ها در حفظ احادیث نقش یگانه‌ای دارند؛ پس زراره‌ها با حفظ احادیث (بستر استنباط دین) راه استنباط دین و هدایت را (علاوه بر خود) بر آیندگان نیز گشوده نگاه داشتند.

با گشوده بودن استنباط، حیات دین امكان می‌یابد و آثار نبوت منقطع و مندرس نمی‌گردند.

اینجاست كه ادامه‌ی حیات دین با استنباط، به آثار نبوت گره می‌خورد، و هدف از حفظ آثار نبوت، امكان یافتن استنباط است تا دین همچنان زنده بماند. از این رو می‌توان گفت در رتبه‌ی دوم (پس از ائمهG) «استنباط فقها «شاهرگ حیات دینی» ماست.

  • نكته‌ی دوم: زراره‌ها نخستین پیروزمندان مسابقه‌ی الهی در دنیا و در آخرت هستند.

با توجه به نكته‌ی نخست، تمامی كسانی كه در بقا این شاهرگ حیاتی نقش نخست را داشته باشند، همانند زراره‌ها در مسابقه‌ی الهی هم در دنیا و هم در آخرت به احراز مقام برتر مفتخر می‌گردند.

 

[1]ـ برای توضیح بیشتر به «درایتِ روایت 7: قانون گذاری؛ نخستین اساس فتوا» مراجعه نمایید.

[2]ـ وسائل الشیعة, جلد 27, صفحه 150, باب 11, حدیث 33456

[3]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص142/ب11/ح33431 رجال‌الكشی/ص133/ح210

[4]ـ رجال‌ابن‏داود/ص156/ش619

[5]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص144/ب11/ح33435 مستدرك‏الوسائل/ج17/ص314/ب11/ح21448-10 بحارالانوار/ج47/ص390 /ب11/ح113

[6]ـ الاختصاص/ص66

[7]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص142/ب11/ح33429

[8]ـ به معنی عبادت كنندگان، تواضع كنندگاه و كسانی كه به وعده‌های خداوند اطمینان دارند آمده است.

[9]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص144/ب11/ح33436

[10]ـ بحارالانوار/ج47/ص390/ب11/ح112

تشویق و بزرگداشت مستنبِطین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۴-۸:۱۹:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9947
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1730

اثر گذاری عنصر تشویق در دو زمینه است: زمینه‌ی اول دلگرمی كسانی است كه در راستای هدف مطلوب ترقی كرده‌اند، و زمینه‌ی دوم ترغیب دیگرانی است كه وارد گود تلاش برای دستیابی به كمال مورد نظر نشده‌اند.

احادیثی كه در این زمینه وارد شده بسیار گسترده است اما از جهت این كه در احادیث گذشته به استنباط امثال زراره‌ها اشاره شد در این بخش نیز از زراره سخن می‌گوییم.

عن عبد الله بن زرارة قال قال لی أبو عبد اللهC اقرأ منی علی والدك السلام و قل له إنی أعیبك دفاعا منی عنك فإن الناس و العدو یسارعون إلی كل من قربناه و حمدنا مكانه لإدخال الأذی فیمن نحبه و نقربه و یذمونه لمحبتنا له و قربه و دنوه منا و یرون إدخال الأذی علیه و قتله و یحمدون كل من عیبناه نحن و إن یحمد أمره فإنما أعیبك لأنك رجل اشتهرت بنا و بمیلك إلینا و أنت فی ذلك مذموم عند الناس غیر محمود الأثر بمودتك لنا و لمیلك إلینا فأحببت أن أعیبك لیحمدوا أمرك فی الدین بعیبك و نقصك و یكون بذلك منا دفع شرهم عنك یقول الله جل و عز أَمَّا السَّفِینَةُ فَكانَتْ لِمَساكِینَ یعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ یأْخُذُ كُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً هذا التنزیل من عند الله صالحة لا و الله ما عابها إلا لكی تسلم من الملك و لا تعطب علی یدیه و لقد كانت صالحة لیس للعیب فیها مساغ و الحمد لله فافهم المثل یرحمك الله فإنك و الله أحب الناس إلی و أحب أصحاب أبیC حیا و میتا فإنك أفضل سفن ذلك البحر القمقام الزاخر و إن من ورائك ملكا ظلوما غصوبا یرقب عبور كل سفینة صالحة ترد من بحر الهدی لیأخذها غصبا ثم یغصبها و أهلها و رحمة الله علیك حیا و رحمته و رضوانه علیك میتا…[1]

عبد الله فرزند زراره می‌گوید امام صادقC به من فرمودند: از طرف من به پدرت سلام برسان و بگو عیب جویی من از تو (نزد مردم) تنها به خاطر دفاع از توست، به یقین مردم و دشمن در اذیت و آزار هر كه را كه ما او را به خود نزدیك كنیم و از موقعیت او تعریف نماییم مسابقه می‌دهند، و چنین كسی را به خاطر دوستی ما نسبت به او نزدیكی او به ما مورد بدگویی قرار می‌دهند، و نظرشان این است كه باید چنین كسی را اذیت و آزار نمایند و بكشند، و اینان هر كس را كه ما از او عیب جویی نماییم ـ‌‌هر چند كار او پسندیده باشدـ‌ مدح و ثنا می‌كنند، پس جز این نیست كه عیب جویی ما از تو به خاطر این است كه تو به ارتباط با ما و تمایل به ما شناخته شده‌ای و تو در این جهت نزد مردم ناپسندیده‌ای، و كارت به خاطر دوستی با ما و تمایل به ما مورد خشنودی آنان نیست، پس من خواستم از تو عیب جویی نمایم تا این كه مردم به خاطر عیب و نقص تو نزد ما، امر تو را در دین بپسندند، و به این كار ما بدی آنان از تو دفع گردد.

(همچنان نظیر این جریان در قرآن نیز آمده است) خداوند عز و جل در قرآن (در قصه‌ی موسی و خضر از قول خضر) می‌گوید «اما كشتی كه (من آن را سوراخ كردم به خاطر این بود كه این كشتی) از آنِ بی‌چارگانی بود كه در دریا كار می‌كردند، پس من آن را سوراخ كردم، زیرا در جلوی آنان پادشاه غاصبی بود كه هر كشتی را غصب می‌كرد».

این آیه (مناسب جریان من تو) است، به خدا سوگند خضر كشتی را معیوب نكرد مگر برای این كه از پادشاه در امان بماند و بر دست پادشاه نابود نشود، تحقیقا كشتی سالم بود و عیب راهی به آن نداشت، و سپاس برای خداست.

پس این مَثَل را درك نما، خدا تو رحمت كند، پس واقعا كه تو چه زنده باشی و چه بمیری محبوب‌ترین مردم و محبوب‌ترین یاران پدرم C نزد من هستی، پس واقعا تو برترین كشتی نجات این اقیانوس مواج هستی و در پیش روی تو پادشاه ستمگر و غاصبی است كه كه مراقب عبور هر كشتی سالمی است كه از این دریای هدایت بگذرد تا این كه آن را با اهلش غصب نماید.

رحمت خدا بر تو در حیاتت و رحمت او و رضوانش بر تو در مرگت.

عن أبی العباس الفضل بن عبد الملك، قال سمعت أبا عبد اللهC یقول أحب الناس إلی أحیاء و أمواتا أربعة برید بن معاویة العجلی، و زرارة، و محمد بن مسلم، و الاحول، و هم أحب الناس إلی أحیاء و أمواتا[2]

امام صادقC فرمودند محبوب‌ترین مردم نزد من در حال حیات و ممات چهار نفرند: برید بن معاویه و زراره و محمد بن مسلم و مؤمن طاق، و اینان محبوب‌ترین مردم نزد من هستند چه زنده باشند و چه بمیرند.

عن جمیل بن دراج، قال دخلت علی أبی عبد اللهC فاستقبلنی رجل خارج من عند أبی عبد اللهC من أهل الكوفة من أصحابنا، فلما دخلت علی أبی عبد اللهC قال لی لقیت الرجل الخارج من عندی فقلت بلی هو رجل من أصحابنا من أهل الكوفة، فقال لا قدس الله روحه و لا قدس مثله، إنه ذكر أقواما كان أبیC ائتمنهم علی حلال الله و حرامه و كانوا عیبة علمه و كذلك الیوم هم عندی، هم مستودع سری أصحاب أبیC حقا إذا أراد الله بأهل الارض سوءا صرف بهم عنهم السوء، هم نجوم شیعتی أحیاء و أمواتا یحیون ذكر أبیC بهم یكشف الله كل بدعة ینفون عن هذا الدین انتحال المبطلین و تأول الغالین، ثم بكی، فقلت من هم؟ فقال من علیهم صلوات الله و رحمته أحیاء و أمواتا، برید العجلی و زرارة و أبو بصیر و محمد بن مسلم، أما إنه یا جمیل سیبین لك أمر هذا الرجل إلی قریب، قال جمیل فو الله ما كان إلا قلیلا حتی رأیت ذلك الرجل ینسب إلی آل أبی الخطاب، قلت الله یعلم حیث یجعل رسالته، قال جمیل و كنا نعرف أصحاب أبی الخطاب ببغض هؤلاء رحمة الله علیهم[3]

جمیل بن دراج می‌گوید هنگام ورود بر امام صادقC به مرمی از اصحاب ما از اهل كوفه كه از نزد امام بیرون می‌آمد برخوردم، هنگامی كه نزد امام رفتم فرمودند این مردی كه از نزد من خارج شد دیدی؟ گفتم آری این مردی از اصحاب ما از اهل كوفه است، پس فرمود خداوند روح این شخص و امثال او را پاكیزه نگرداند، این مرد از مردمانی بدگویی می‌كرد كه در حلال و حرام خدا مورد اعتماد پدرم بودند، اینان جایگاه علم پدرم بودند و اكنون نیز نزد من چنین هستند، اینان حقیقتا محل اسرار اصحاب پدرم بودند، هنگامی كه خداوند بخواهد به زمینیان بدی اراده نماید به خاطر اینان آن بدی را برمی‌گرداند، اینان در حال حیات و ممات ستارگان شیعیان من هستند، یاد پدرم را زنده نگه می‌دارند، خداوند به وسیله‌ی اینان هر بدعتی را آشكار می‌كند، اینان ادعاهای اهل باطل و تفسیر نادرست غلو كنندگان را از این دین نفی می‌كند.

سپس امام گریست، گفتم اینان كیانند؟ فرمود كسانی هستند كه در حیات و ممات صلوات و رحمت خدا بر آنان است، اینان برید عجلی و زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم هستند، ای جمیل آگاه باش كه به زودی عاقبت كار این مرد برای تو روشن خواهد شد.

جمیل می‌گوید به خدا سوگند اندكی نگذشت مگر این كه انحراف این مرد را دیدم و جزو گروه ابو الخطاب قرار گرفت با خود گفتم خدا می‌داند رسالتش را كجا بنهد.

جمیل می‌گوید ما یاران ابو الخطاب را با این نشانه می‌شناختیم كه اینان با یاران خاص امام دشمنی داشتند.

البته همچنان كه ازرش اینان را تنها امامC می‌داند، از سوی مقابل نیز تنها اینان هستند كه ارزش فتوای ائمهC را درك می‌كنند، توجه كنید:

عن زرارة، قال أسمع و الله بالحرف من جعفر بن محمدC من الفتیا فازداد به إیمانا.[4]

زراره گفت: قسم به خدا كه یك حرف از فتوای جعفر بن محمدC را كه می‌شنوم ایمانم زیاد می‌گردد.

 

[1]ـ بحارالأنوار/ج2/ص247/ب29/ح59 رجال‏الكشی/ص138/ح221

[2]ـ رجال‌الكشی/ص135/ح215

[3]ـ رجال‌الكشی/ص137/ح220

[4]ـ رجال الكشی/ص133/ح209

عملیات کلی استنباط دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۵-۵:۰:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9948
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1800

عملیات استنباط حكم الهی بسیار گسترده است كه كلیات آن در «اصول فقه» و جزئیات آن در «فقه» مطرح شده است. ریشه یابی عملیات استنباط در روایات و ارجاع عملیات استنباط موجود به اصول آن كاری بسیار بزرگ و عین حال ضروری است كه مجال دیگری می‌طلبد، اما در اینجا به اشاره‌ای بسیار كوتاه بسنده می‌كنیم.

«عملیات استنباط» هر امری متناسب با همان امر است، از این رو عملیات «استنباط دین» نیز متناسب «منابع استنباط دین» می‌باشد.

از جهت این كه «منابع استنباط دین»؛ یعنی بستر استنباط، متعدد است، مناسب است بحث عملیات پس از گردآوری و تعیین «منابع استنباط دین» مطرح گردد، اما برای روشن اصل آن به دو روایت كه بیانگر عملیات استنباط است توجه كنید، یكی استنباط درستی روایات از روایات دیگر و دیگری استنباط حكم حادثه‌ها از روایات مورد اتفاق.

استنباط روایات از روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۵-۵:۰:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9949
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1691

من علی بن محمدC سلام علیكم و علی من اتبع الهدی و رحمة الله و بركاته فإنه ورد علی كتابكم و فهمت ما ذكرتم من اختلافكم فی دینكم… و قد اجتمعت الأمة قاطبة لا اختلاف بینهم أن القرآن حق لا ریب فیه عند جمیع أهل الفرق و فی حال اجتماعهم مقرون بتصدیق الكتاب و تحقیقه مصیبون مهتدون و ذلك بقول رسول الله6 لا تجتمع أمتی علی ضلالة فأخبر أن جمیع ما اجتمعت علیه الأمة كلها حق هذا إذا لم یخالف بعضها بعضا و القرآن حق لا اختلاف بینهم فی تنزیله و تصدیقه فإذا شهد القرآن بتصدیق خبر و تحقیقه و أنكر الخبر طائفة من الأمة لزمهم الإقرار به ضرورة حین اجتمعت فی الأصل علی تصدیق الكتاب فإن هی جحدت و أنكرت لزمها الخروج من الملة فأول خبر یعرف تحقیقه من الكتاب و تصدیقه و التماس شهادته علیه خبر ورد عن رسول الله6 و وجد بموافقة الكتاب و تصدیقه بحیث لا تخالفه أقاویلهم حیث قال إنی مخلف فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی أهل بیتی لن تضلوا ما تمسكتم بهما و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فلما وجدنا شواهد هذا الحدیث فی كتاب الله نصا مثل قوله جل و عز إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ و روت العامة فی ذلك أخبارا لأمیر المؤمنینC أنه تصدق بخاتمه و هو راكع فشكر الله ذلك له و أنزل الآیة فیه فوجدنا رسول الله6 قد أتی بقوله من كنت مولاه فعلی مولاه و بقوله أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی و وجدناه یقول علی یقضی دینی و ینجز موعدی و هو خلیفتی علیكم من بعدی فالخبر الأول الذی استنبطت منه هذه الأخبار خبر صحیح مجمع علیه لا اختلاف فیه عندهم و هو أیضا موافق للكتاب فلما شهد الكتاب بتصدیق الخبر و هذه الشواهد الأخر لزم علی الأمة الإقرار بها…[1]

امام دهمC در نامه‌ای به شیعیان در مورد اختلافات آنان چنین نوشتند:… تحقیقا تمامی امت اسلام بدون اختلاف اتفاق نظر دارند كه قرآن حق است و تردیدی در آن نیست… پس هنگامی كه قرآن به درستی روایتی شهادت دهد ولی گروهی از امت آن را انكار كنند، اقرار به آن روایت بر آنان لازم است زیرا هنگامی همگی بر اصل درستی قرآن اتفاق نظر دارند خروج گروهی از این اصل به منزله خروج از ملت اسلام است.

اولین روایتی كه حقیقت و درستی آن از قرآن شناخته می‌شود و قرآن بر آن شاهد است این روایت پیامبر6 است كه به اتفاق كل و بدون اختلاف موافق قرآن است، و آن این كه حضرت فرمودند: من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم كتاب خدا و عترت من كه اهل بیتم هستند تا هنگامی كه به آن تمسك جویید گمراه نخواهید شد و این دو هرگز از یكدیگر جدا نخواهند گردید تا این كه در قیامت بر من در كنار حوض كوثر وارد شوند.

هنگامی كه شاهد صریح درستی این خبر را از قرآن یافتیم، آنجا كه قرآن می‌گوید همانا ولی شما خدا و رسول او و كسانی هستند كه ایمان آوردند و نماز را بپاداشتند و در حال ركوع زكات دادند و كسانی كه خدا و رسول و كسانی كه ایمان آوردند دوست داشته باشد پس به راستی كه حزب خداوند غالب است.

و از سوی دیگر مخالفین ما در این باره روایاتی را نقل كرده‌اند كه امیرالمؤمنینC در حال ركوع انگشترش را صدقه داد و خداوند با نزول این آیه شكر حضرت را به جا آورد.

پس (درستی این روایات را) یافتیم كه پیامبر6 فرموده است كه كسی كه من مولای اویم علی مولای اوست و همچنین فرمود ای علی نسبت تو به مانند نسبت هارون به موسی است، جز این كه پیامبری پس از من نیست و همچنین (درستی این روایت را) یافتیم كه پیامبر6 فرمود علیC بدهكاری مرا اداء خواهد كرد و وعده‌های مرا وفا خواهد نمود و او پس از من جانشین من بر شما است.

پس اولین روایت (حدیث ثقلین كه درستی آن از قرآن استنباط گردید) روایت درست و مورد اتفاق همگی است و هیچ اختلافی در آن نیست، درستی سایر روایات نیز از همان روایت اول استنباط شده است…

 

[1]ـ تحف‏العقول/ص458

استنباط حكم حادثه‌ها از روایات مورد اتفاق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۵-۵:۰:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9950
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1626

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍC أَنَّهُ كَانَ لابِی یوسُفَ مَعَهُ كَلامٌ فِی مَجْلِسِ الرَّشِیدِ فَقَالَ الرَّشِیدُ بَعْدَ كَلامٍ طَوِیلٍ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍC بِحَقِّ آبَائِكَ لَمَّا اخْتَصَرْتَ كَلِمَاتٍ جَامِعَةً لِمَا تَجَارَبْنَاهُ فَقَالَ نَعَمْ وَ أُتِی بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ فَكَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ جَمِیعُ أُمُورِ الادْیانِ أَرْبَعَةٌ أَمْرٌ لا اخْتِلافَ فِیهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الامَّةِ عَلَی الضَّرُورَةِ الَّتِی یضْطَرُّونَ إِلَیهَا وَ الاخْبَارُ الْمُجْمَعُ عَلَیهَا وَ هِی الْغَایةُ الْمَعْرُوضُ عَلَیهَا كُلُّ شُبْهَةٍ وَ الْمُسْتَنْبَطُ مِنْهَا كُلُّ حَادِثَةٍ وَ أَمْرٌ یحْتَمِلُ الشَّكَّ وَ الانْكَارَ فَسَبِیلُهُ اسْتِیضَاحُ أَهْلِهِ لِمُنْتَحِلِیهِ بِحُجَّةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُجْمَعٍ عَلَی تَأْوِیلِهَا وَ سُنَّةٍ مُجْمَعٍ عَلَیهَا لا اخْتِلافَ فِیهَا أَوْ قِیاسٍ تَعْرِفُ الْعُقُولُ عَدْلَهُ وَ لا تَسَعُ خَاصَّةُ الامَّةِ وَ عَامَّتُهَا الشَّكَّ فِیهِ وَ الانْكَارَ لَهُ وَ هَذَانِ الامْرَانِ مِنْ أَمْرِ التَّوْحِیدِ فَمَا دُونَهُ وَ أَرْشِ الْخَدْشِ فَمَا فَوْقَهُ فَهَذَا الْمَعْرُوضُ الَّذِی یعْرَضُ عَلَیهِ أَمْرُ الدِّینِ فَمَا ثَبَتَ لَكَ بُرْهَانُهُ اصْطَفَیتَهُ وَ مَا غَمَضَ عَلَیكَ صَوَابُهُ نَفَیتَهُ فَمَنْ أَوْرَدَ وَاحِدَةً مِنْ هَذِهِ الثَّلاثِ وَ هِی الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الَّتِی بَینَهَا اللَّهُ (وَ رَسُولُهُ) فِی قَوْلِهِ لِنَبِیهِ قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِینَ تَبْلُغُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الْجَاهِلَ فَیعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ كَمَا یعْلَمُهُ الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ لانَّ اللَّهَ عَدْلٌ لا یجُورُ یحْتَجُّ عَلَی خَلْقِهِ بِمَا یعْلَمُونَ یدْعُوهُمْ إِلَی مَا یعْرِفُونَ لا إِلَی مَا یجْهَلُونَ وَ ینْكِرُونَ فَأَجَازَهُ الرَّشِیدُ وَ رَدَّهُ الْحَدِیثَ[1]

امام موسی كاظمC خلاصه‌ی مباحثی كه در مجلس هارون با ابو یوسف داشتند چنین نوشتند:… تمامی امور ادیان چهار قسم است كه هیچ اختلافی در آن نیست و آن اجماع امت بر امور ضروری است كه چاره‌ای جز قبول آن ندارند و روایاتی است كه مورد اتفاق كل می‌باشد.

این روایات مرجع نهایی است كه هر شبهه‌ای به آن عرضه می‌شود و حكم هر حادثه‌ای از آن استنباط می‌گردد…

 

[1]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص103/ب8/ح33329

اعضای خانواده استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۶-۷:۴۵:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11024
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 28564

آشنایی با استنباط، آشنایی با حقایق بسیاری را در پی دارد.

در این بخش، تنها یک بُرِش از آن حقایق مورد نظر ماست.

یک بار دیگر بحث «ارکان استنباط» را مرور می‌نماییم.

ركن اول: زمینی كه آب از آن استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَطٌ منه» می‌گویند؛ از این ركن می‌توان به «منبع استنباط» یا «بستر استنباط» نیز تعبیر كرد.

ركن دوم: حفّار كه به آن «مستنبِط» می‌گویند؛

ركن سوم: ابزار حفّاری از قبیل بیل و كلنگ كه «ابزار استنباط» می‌باشد؛

ركن چهارم: «عملیات استنباط» مانند كندن زمین؛

ركن پنجم: «حاصل استنباط»؛ یعنی آبی كه با حفّاری استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَط» می‌گویند؛

بدیهی است که حقیقت استنباط بدون وجود هر یک از این ارکان، شدنی نیست.

از این رو می‌توان گفت حقیقت استنباط خانواده‌ای است متشکل از اعضای مشخص.

البته باید توجه داشت تمامی این اعضا، نقش رئیسی در خانواده استنباط دارند. همانند نقش پدر و مادر که اگر یکی از این دو از کیان زندگی بشر حذف شوند خانواده‌ای دیگر در کار نخواهد بود.

در خانواده استنباط نیز اگر یکی از اعضا حذف شود اصلا هیچ خبری و اثری از استنباط باقی نخواهد ماند.

اینک به معرفی اجمالی اعضای خانواده استنباط البته به ترتیب اهمیت، می‌پردازیم. 

ثقلین (بستر استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۵:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11025
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1658

گذشت که یکی از ارکان استنباط آب، زمینی است كه آب از آن استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَطٌ منه» می‌گویند؛ از این ركن می‌توان به «منبع استنباط» یا «بستر استنباط» نیز تعبیر كرد.

در حوزه دین به شکل عام، عمده‌ترین بستر استنباط، ثقلین (قرآن و عترت) است. از این امر به عنوان توقیفیت دین یاد می‌شود.

البته توقیفیت دین در حوزه احکام بالخصوص، بسیار برجسته‌تر است.

دلیل این که قید «عمده‌ترین» را به کار بردیم، برخی از روایات است. مانند «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ…»

توضیح این مهم را در بحثی با عنوان «عقل منبع است یا ابزار» ببینید.

در هر صورت بی هیچ تردیدی منبع نخست، اصلی و عمده‌ی دین، ثقلین است. این امر یک قانون مهم است که از پشتوانه کامل خرد و دین برخوردار است.

با توجه به ضرورت ثقلین و با توجه به توقیفیت دین، حذف ثقلین به این می‌ماند که ما همه امکانات برای حفاری آب را داشته باشیم و همه شرایط فراهم باشد اما زمینی برای استنباط آب نداشته باشیم.

در این وضعیت حاصلی جز تهی دستی نخواهیم داشت.

بنا بر این مهم‌ترین عضو خانواده استنباط، بستر استنباط دین یعنی همان آثار به جا مانده از ثقلین است.

با وجود این بستر عظیم است که دین شناسی و استخراج دین ممکن می‌گردد.

اما در غیر این صورت، یعنی در صورت نبود بستر عظیم ثقلین، از استنباط خبری نخواهد بود مگر این که کسی خودش را بفریبد و دین تراشی و اختراع دین را به جای استنباط قالب زند.

اینک زمان آن فرا رسیده است که با کنار هم گذاشتن چند حدیث، با نکته سنجان به تماشای گوشه‌ای از زیبایی‌ها و عظمت علمی دین بنشینیم.

۱) انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی…

من در میان شما دو چیز گران سنگ گذاشتم، کتاب خدا و عترت من…

۲) یغُوصُ الْعَقْلُ عَلَی الْكَلامِ فَیسْتَخْرِجُهُ مِنْ مَكْنُونِ الصَّدْرِ كَمَا یغُوصُ الْغَائِصُ عَلَی اللُّؤْلُؤِ الْمُسْتَكِنَّةِ [فِی الْبَحْرِ][1]

امام صادقC فرمودند: همچنان كه غواص در دریا غواصی می‌كند و مروارید پنهان در دریا را استخراج می‌كند، همان گونه عقل در سخن گوینده غواصی می‌كند و جان مراد او را از درون پوشیده‌ی او استخراج می‌نماید.

۳) إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ…

به راستی که برای خداوند دو حجت بر مردم هست: حجت آشکار و حجت پنهان. اما حجت آشکار همان پیامبران و انبیا و ائمه هستند و اما حجت پنهان همان عقل‌ها است…

پس از روشن شدن این عظمت علمی دین، درک نقش دومین عضو خانواده استنباط یعنی ابزار استنباط (عقل)، آسان‌تر می‌گردد.

 

[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج11/ص208/ب8/ح12757-17

عقل (ابزار استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۷:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11026
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1811

سومین عضو خانواده استنباط، عقل است که ابزار استنباط است.

كاملا روشن است كه با توجه به حاصل «استنباط» ـ‌مستنبَط‌ـ، با انواع گوناگونی از «استنباط» برخورد می‌كنیم، همچنین روشن است كه هر استنباطی ابزار خاص خود را می‌طلبد.

از آنجایی كه برای بسیاری، درک معقولات با محسوسات آسان‌تر است از توضیح ابزار در استنباط فیزیكی آغاز می‌كنیم.

استنباط فیزیكی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۷:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11027
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1581

در نگاه سطحی به «استنباط» آب از زمین، تصور می‌گردد كه ابزار «استنباط» آب چیزهایی از قبیل بیل و كنلگ است. اما اگر با تیزبینی به آن بنگریم قضاوت دیگری خواهیم داشت.

برای رسیدن به این مطلب خوب است یك پرسش طرح شود و آن این كه اگر كسی ابزار استخراج آب یعنی بیل و كلنگ داشته باشد، اما دستش فلج باشد آیا می‌تواند استخراج آب نماید؟ پاسخ روشن است، خیر.

پرسش دومی هم لازم است و آن این كه اگر كسی ابزار استخراج آب یعنی بیل و كلنگ داشته باشد، دستش هم سالم باشد اما توانایی كندن زمین را نداشته باشد آیا می‌تواند استخراج آب نماید؟ باز هم پاسخ روشن است، خیر.

نتیجه‌ی این دو پرسش این گردید كه برای استخراج آب، علاوه بر بیل و كلنگ، دست سالم و قدرت نیز لازم است.

اكنون باید دید این سه امر ـ‌یعنی بیل، دست سالم و توانایی‌ـ چه رابطه‌ای دارند.

معمولا در هر كاری از مجموعه‌ای از ابزار استفاده می‌شود، این مجموعه‌ی ابزار در دو گروه جای دارند: گروه اول ابزاری كه در محدوده‌ی خود انسان قرار دارند، مانند اعضای بدن، و گروه دوم ابزاری است كه خارج از بدن انسان است. در استخراج آب، دست از ابزار داخلی، و بیل از ابزار خارجی حفاری است.

توانایی و قدرت، موهبتی الهی است كه بر اساس حكمت ربوبی به خلایق عطا شده است، اما درجاتِ توانایی موهبتی خداوند به مخلوقات بسیار متفاوت است.

روشن است كه إعمال قدرت خود ذات اقدس الهی ـ‌كه عین ذات اوست‌ـ بدون هیچ ابزار و وسیله‌ای است. چرا که فاعلیت خداوند متعال هیچ نقصی ندارد.

در مورد توانایی خلایق نیز بستگی به اندازه‌ای است كه خداوند لطف فرموده است.

ممكن است توانایی مرحمتی او به مخلوق در حدی باشد كه صرفا با اراده و بدون هیچ ابزاری بتواند آن را إعمال نماید، همچنان كه كسانی كه روح را از قید و بند بدن آزاد می‌كنند با یك اراده و بدون هیچ ابزاری قدرت نمایی می‌نمایند. البته آزاد سازی قوای روحی راه‌های گوناگونی دارد كه برخی از آنها حق و برخی دیگر باطل است.

یك نمونه‌ی از موارد توانایی موهبتی، جریان آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان است كه در كمتر از چشم زدن تخت بلقیس را حاضر ساخت، قرآن در این باره می‌گوید:

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی…[1]

كسی كه نزد او مقداری از علم كتاب بود گفت من تخت بلقیس را قبل از این كه چشم بهم زنی نزد تو می‌آورم پس هنگامی كه سلیمان تخت را نزد خود دید گفت این از فضل پروردگار من است…

اما در بسیاری از موارد توانایی موهبتی خداوند محدود است به این كه با ابزار مناسب إعمال گردد. به سخنی دیگر فاعلیت موهبتی مخلوق ناقص است و با ضمیمه شدن شرایط به فاعلیت کامل می‌رسد.

در این صورت نیز وسیله‌ی واقعی «استنباط» فیزیكی نیز همان قدرت الهی است، اما در شرایط عادی این توانایی محدود به بكار گیری ابزار داخلی ـ‌یعنی دست سالم‌ـ و ابزار خارجی ـ‌یعنی بیل و كلنگ‌ـ. است.

 

[1]ـ نمل آیه‌ی 40

استنباط علمی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۷:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11028
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1925

امور علمی با توجه به ابزاری كه در آن به كار برده می‌شود به دو گونه تقسیم می‌گردد: یكی استنباط به وسیله‌ی حواس ظاهری و دیگری استنباط به وسیله‌ی عقل.

توجه شما را به این دو امر جلب می‌كنیم.

الف‌ـ استنباط به وسیله‌ی حواس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۷:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11029
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1604

«استنباط» در بسیاری از موارد، با حواس پنجگاه صورت می‌پذیرد، همچنان كه در یکی از احادیث استنباط چنین گذشت

ای پسرم با كسی برادری نكن مگر این كه امور درونی و برونی او را بشناسی پس هنگامی كه باطن او را استخراج نمودی و به معاشرت با او راضی شدی بر اساس گذشت از لغزش او و برابری در حال سختی با او برادری كن.

و در حدیث دیگری چنین گذشت:

هیچ درستی استخراج نشده است به مانند استخراج با مشورت.

آیا می‌توان گفت ابزار «استنباط» همان حواس است؟ به این حدیث توجه كنید:

روی أن أبا شاكر الدیصانی وقف ذات یوم فی مجلس أبی عبد الله فقال له إنك لاحد النجوم الزواهر و كان آباؤك بدورا بواهر و أمهاتك عقیلات عباهر و عنصرك من أكرم العناصر و إذا ذكر العلماء فعلیك تثنی الخناصر خبرنا أیها البحر الزاخر ما الدلیل علی حدوث العالم فقال أبو عبد الله من أقرب الدلیل علی ذلك ما أذكره لك ثم دعا ببیضة ثم وضعها فی راحته و قال هذا حصن ملموم داخله غرقئ رقیق یطیف به كالفضة السائلة و الذهبة المائعة أ تشك فی ذلك فقال أبو شاكر لا شك فیه قال أبو عبد الله ثم إنه تنفلق عن صورة كالطاوس أ دخله شی‏ء غیر ما عرفت قال لا قال فهذا الدلیل علی حدوث العالم قال أبو شاكر دللت أبا عبد الله فأوضحت و قلت فأحسنت و ذكرت فأوجزت و قد علمت أنا لا نقبل إلا ما أدركناه بأبصارنا أو سمعناه بآذاننا أو ذقناه بأفواهنا أو شممناه بآنافنا أو لمسناه ببشرتنا فقال أبو عبد الله ذكرت الحواس الخمس و هی لا تنفع فی الاستنباط إلا بدلیل كما لا تقطع الظلمة بغیر مصباح[1]

ابو شاكر دیصانی كه از منكرین آفرینش جهان بود روزی در مجلس امام صادقC ایستاد و به امام چنین گفت: به راستی كه تو یكی از ستارگان درخشان هستی و پدران تو نیز ماه‌های نورانی بودند و مادرانت زنان بزرگواری چون مروارید در صدف (عفاف) بودند، اصل تو از بهترین اصلهاست و زمانی كه از دانشمندان یاد می‌شود از تو آغاز می‌شود (یا انگشتها به سوی تو اشاره می‌رود)!

(سپس) به حضرت گفت دلیل این كه جهان از نبود بود شده است چیست؟

امام صادقC فرمودند: یكی از نزدیكترین دلیلها این است كه برای تو می‌گویم ـ‌سپس تخم پرنده‌ای را خواستند و آن را در كف دست گذاشته و فرمودند‌ـ این دژی بسته است درون آن پوستی نازك است، چیزی مانند نقره‌ی مذاب و طلای آب شده همه جای آن را فرا گرفته است، آیا در وجود این شك داری؟

ابوشاكر گفت شكی در این نیست.

امام فرمودند: پس از زمانی این تخم شكافته می‌شود و چیزی به شكل طاووس از آن خارج می‌شود آیا چیزی جز آنچه می‌دانی داخل آن شده است (كه چنین موجودی از آن ساخته است)؟

گفت خیر.

امام فرمود این دلیل بر این است كه جهان نیز از نبود بود شده است.

ابو شاكر گفت راهنمایی كردی پس آشكار نمودی و سخن گفتی پس نیكو و مختصر آوردی، اما می‌دانی كه ما جز آنچه به چشم یا گوش یا چشیدن و یا بوییدن و لمس كردن درك كنیم نمی‌پذیریم.

امام فرمودند از حواس پنجگاه یاد كردی در حالی كه این حواس در استنباط و استخراج حقایق بدون دلیل نتیجه نمی‌دهد، همچنان كه تاریكی بدون چراغ از بین نمی‌‌رود.[2]

در این روایت «استنباط» با حواس به تنهایی غیر ممكن شمرده شده است، بر طبق بیان امامC علاوه بر حواس، وسیله‌ی دیگری نیز لازم است كه امام از آن به عنوان «دلیل» یاد نموده‌اند و به یك خصوصیت این «دلیل» نیز اشاره فرموده‌اند و آن این كه «همچنان كه بدون چراغ به جنگ تاریكی نمی‌توان رفت در غلبه‌ی بر مجهولات نیز بدون دلیل از حواس پنجگانه كاری ساخته نیست».

از اینجا روشن می‌شود كه مقصود از «دلیل» همان چراغی است كه در دل نهاده شده است، این مطلب از روایت زیر بیشتر آشكار می‌شود:

عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَنَّ النَّبِی سُئِلَ مِمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَقْلَ… حَتَّی یولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ یبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ كُشِفَ ذَلِكَ السِّتْرُ فَیقَعُ فِی قَلْبِ هَذَا الانْسَانِ نُورٌ فَیفْهَمُ الْفَرِیضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَیدَ وَ الرَّدِی‏ءَ أَلا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الْبَیتِ[3]

تا هنگامی كه بچه به دنیا می‌آید و به حد مردانگی و زنانگی می‌رسد پس زمانی كه به آن حد رسید آن پرده به كناری می‌رود سپس در قلب این انسان نوری می‌افتد كه فریضه و سنت و خوب و بد را می‌فهمد، آگاه باشید كه مَثَل عقل در قلب مانند مَثَل چراغ در خانه است.

برای توضیح بیشتر اشاره‌ای به مناظره‌ی هشام لازم است، این حدیث مفصل است و کامل آن در بحث «آیا مناظره مشروط به نقل حدیث است» آمده است. اما اینك به بخشی از ترجمه‌ی آن توجه كنید:

(هشام در مناظره با عالم بصره) …گفتم آیا چشم داری؟ گفت آری گفتم با چشم چه می‌كنی؟ گفت رنگها و اشخاص را با آن می‌بینم

گفتم بینی داری؟ گفت آری گفتم با آن چه می‌كنی؟ گفت بوها را تشخیص می‌دهم

گفتم زبان داری گفت آری گفتم با آن چه می‌كنی گفت مزه‌ها را با آن تشخیص می‌دهم

گفتم گوش داری گفت آری گفتم با آن چه می‌كنی گفت با آن صداها را تشخیص می‌دهم

گفتم قلب داری گفت آری گفتم با آن چه می‌كنی گفت هر چه از اعضا و حواس وارد می‌شود قلب تشخیص می‌دهد.

گفتم آیا این اعضا بی‌نیاز از قلب نیستند گفت خیر

گفتم چگونه چنین است در حالی این اعضا درست و سالم هستند گفت ای پسرم هنگامی كه اعضا در آنچه تشخیص می‌دهند دچار شك و تردید شوند به قلب مراجعه می‌كند و قلب با باطل كردن شك یقین را پا برجا می‌كند.

گفتم پس خداوند قلب را برای رفع شك اعضا آفریده است گفت آری گفتم پس به قلب نیازمندیم و الا اعضا به یقین نمی‌رسند گفت آری

گفتم ای مرد خداوند تبارك و تعالی اعضای تو را بدون امام رها نكرده است تا در موارد شك به یقین برسد اما تمام این خلایق را در حیرت و شك و اختلافشان رها ساخته و برای آنان امامی قرار نداده است تا شك و تردید آنان را بر طرف نماید؟! در حالی كه برای اعضای تو امامی قرار داده تا در شك حیرت به او مراجعه نمایند؟!

عمرو درماند و سكوت كرد و چیزی نگفت.

پس از مدتی رو به من كرد و گفت تو هشام هستی گفتم نه گفت از دوستان او هستی گفتم نه گفت از كدام شهری گفتم از كوفه گفت پس تو همان هشام هستی.

سپس مرا كنار خود كشید و از جایش برخواسته و مرا در جای خودش نشاند و تا هنگامی كه نشسته بودم حرفی نزد.

سپس امام صادق خندیدند و فرمودند: ای هشام چه كسی این مطلب را به تو آموخته است، گفتم چیزی است كه (اصول آن را) از شما گرفته‌ام و خود (اجزاء) آن را (این چنین) در كنار یكدیگر چیده‌ام سپس حضرت فرمودند قسم به خدا این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است.

توضیح لازم این است كه برهان هشام بر ضرورت وجود امام، در قالب این مَثَل بیان شده است كه همچنان كه حواس پنجگانه در نهایت سلامتی بدون قلب نمی‌توانند از عهده‌ی وظیفه‌ی خود بر آیند، جامعه بشریت نیز به هدف مقصود بدون امام معصوم نخواهد رسید.

نقشی كه هشام از آن برای قلب یاد نموده است همان نقش دلیلی است كه امامC در روایت قبلی در رابطه‌ی با حواس پنجگانه فرموده بود.

نتیجه‌ی مهم این است كه در «استنباط» به حواس نیز وسیله‌ی «استنباط» همان عقل است و حواس ابزار داخلی است كه عقل از آن استفاده می‌نماید.

عقل نیز همانند قدرت و توانایی، موهبتی است الهی كه خداوند بر اساس حكمت به فراخور هر كسی عطا فرموده است.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج10/ص211/ب13/ح12 الارشاد/ج2/ص201 أعلام‏الدین/ص36 إعلام‏الوری‌/ص290 كشف‏الغمة/ج2/ص177

[2]ـ این روایت نسخه‌های مختلفی دارد كه سایر نسخ عبارت است از:أو شممناه بمناخرنا أو ذقناه بأفواهنا أو تصور فی القلوب بیانا و استنبطنه الروایات إیقانا فقال الصادقC ذكرت الحواس الخمس و هی لا تنفع شیئا بغیر دلیل كما لا تقطع الظلمة بغیر مصباح (بحارالانوار/ج3/ص39/ب3/ح13)، أو ذقناه بأفواهنا أو تصور فی القلوب بیانا و استنبطته الروایات إیقانا فقال الصادقC ذكرت الحواس الخمس و هی لا تنفع شیئا بغیر دلیل كما لا نقطع الظلمة بغیر مصباح (الامالی‏للصدوق/ص351 المجلس السادس و الخمسون/ح5)، أو لمسناه بأكفنا أو تصور فی القلوب بیانا أو استنبطه الرویات إیقانا قال أبو عبد اللهC ذكرت الحواس الخمس و هی لا تنفع شیئا بغیر دلیل كما لا یقطع الظلمة بغیر مصباح (التوحید/ص292/ب42/ح1)، فقد علمت أنا لا نقبل إلا ما أدركنا بأبصارنا أو سمعنا بآذاننا أو لمسناه بأكفنا و شممناه بمناخرنا و ذقناه بأفواهنا أو تصور فی القلوب بیانا و استنبطته الروایات إیقانا فقال الصادقC ذكرت الحواس الخمس و هی لا تنفع شیئا بغیر دلیل كما لا تقطع الظلمة بغیر مصباح روضةالواعظین/ج1/ص22)

[3]ـ مستدرك‏الوسائل/ج1/ص81/ب3/ح31-2 بحارالانوار/ج1/ص99/ب2/ح14

ب‌ـ استنباط به وسیله‌ی عقل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۸-۹:۲۷:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۴/۲۳-۱۱:۴۱:۴۵
    • کد مطلب:11030
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1601

اگر اندكی حقیقت عقل را بهتر بشناسیم، در این كه وسیله‌ی درك تمامی حقایق و روشنگر تمامی تاریكی‌ها عقل می‌باشد تردیدی نخواهیم داشت.

برخی از تعبیرهایی كه در روایات آمده است به روشنی به این امر اشاره دارد مانند: «نور» و «چراغی كه در درون خانه‌ی دل افروخته شده است» و…

بنا بر این بدون شك وسیله‌ی «استنباط» هر استنباط كننده‌ای چیزی جز عقل نمی‌تواند باشد. تشریح این امر، مجال گسترده‌ای می‌طلبد كه به حول و قوه‌ی الهی در آینده به آن خواهیم پرداخت.

اما به خاطر این كه اندكی از این نسیه را نقد كنیم به چند روایت اشاره می‌‌شود:

وَ قَالَ یغُوصُ الْعَقْلُ عَلَی الْكَلامِ فَیسْتَخْرِجُهُ مِنْ مَكْنُونِ الصَّدْرِ كَمَا یغُوصُ الْغَائِصُ عَلَی اللُّؤْلُؤِ الْمُسْتَكِنَّةِ [فِی الْبَحْرِ][1]

امام صادقC فرمودند: همچنان كه غواص در دریا غواصی می‌كند و مروارید پنهان در دریا را استخراج می‌كند، همان گونه عقل در سخن گوینده غواصی می‌كند و جان مراد او را از درون پوشیده‌ی او استخراج می‌نماید.

در این روایت زیبا سه تشبیه وجود دارد: تشبیه عقل به غواص، و تشبیه آنچه در سینه‌ی گوینده است كه با كلام تجلی پیدا كرده به دریا، و تشبیه جان كلام به مروارید.

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ یا هِشَامُ… وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یعْتَقَدُ وَ لا عِلْمَ إِلا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِی وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ[2]

آموخته‌ها به وسیله‌ی عقل (شناخته می‌شوند و مورد تصدیق قرار می‌گیرند و سپس) مورد اعتقاد و ایمان قرار می‌گیرند وهیچ علمی جز از دانشمند الهی وجود ندارد و شناخت علم به عقل میسر می‌گردد.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِی وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَینَ الْعِبَادِ وَ بَینَ اللَّهِ الْعَقْلُ[3]

امام صادقC فرمودند: حجت خداوند بر بندگان پیامبر است و حجت میان بندگان و خداوند عقل است.

العقل أصل العلم و داعیة الفهم[4]

امیرالمؤمنینC فرمودند: عقل اصل علم است و فهم را می‌طلبد.

عَنْ یحْیی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ كَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یقُولُ بِالْعَقْلِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْحِكْمَةِ وَ بِالْحِكْمَةِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْعَقْلِ وَ بِحُسْنِ السِّیاسَةِ یكُونُ الادَبُ الصَّالِحُ قَالَ وَ كَانَ یقُولُ التَّفَكُّرُ حَیاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ كَمَا یمْشِی الْمَاشِی فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ[5]

امام صادقC فرمودند امیرالمؤمنینC مكررا می‌فرمودند: قعر حكمت به عقل استخراج می‌گردد، و به حكمت نیز قعر عقل استخراج می‌شود و به مدیریت نیكو ادب شایسته تحقق می‌یابد.

همچنین امیرالمؤمنینC مكررا می‌فرمودند: فكر كردن روحِ دلِ بیناست، همان گونه كه كسی كه در تاریكی راه می‌رود به وسیله‌ی نور از مهالك به نیكویی خلاص می‌گردد بدون این كه نیاز به پاییدن زیاد باشد.

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍC… یا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ[6]

ای هشام به یقین كه خداوند تبارك و تعالی به عقل حجت‌ها را برای مردم كامل نمود.

در اینجا این پرسش اساسی زنده می‌شود كه اگر نقش عقل این اندازه حیاتی است، چرا از تصرف در امور دینی به دور نگاهداشته شده است؟ در آینده به این پرسش پاسخ می‌دهیم.

 

[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج11/ص208/ب8/ح12757-17

[2]ـ الكافی/ج1/ص17/ح12

[3]ـ الكافی/ج1/ص25/ح22

[4]ـ غررالحكم/ص53/ح439

[5]ـ الكافی/ج1/ص28/ح34

[6]ـ الكافی/ج1/ص13/ح12

قیاس (عملیات استنباط - با یک نمونه روایی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۸:۵۹:۵۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۴/۰۱-۸:۲۴:۴۴
    • کد مطلب:11035
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1748

عضو چهارم خانواده استنباط، «عملیات استنباط» است مانند كندن زمین در استنباط آب.

عملیات استنباط در استنباط علمی، همان برهانی است که عقل برای کشف مجهول اقامه می‌کند.

با مراجعه به استنباطات ائمه علیهم السلام با انواع برهان روبرو می‌شویم.

نمونه‌هایی از براهینی که ائمه در استنباط به کار برده‌اند در دو بخش «آموزش استنباط و پرورش مستنبط» و «استنباطات ائمه» ارایه شده است.

«استنباطات اصحاب» را هم به این دو بخش، بیفزایید.

گردآوری تمامی این موارد به خصوص استنباطات ائمه تتبع کاملی می‌طلبد. از این رو این بخشها به تدریج تکمیل می‌شوند.

در این جا استنباط یکی از اصحاب در محضر امام علیه السلام را می‌آوریم.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع لَا تَنْسَنِي مِنَ الدُّعَاءِ قَالَ أَ وَ تَعْلَمُ‏ أَنِّي‏ أَنْسَاكَ‏ قَالَ فَتَفَكَّرْتُ فِي نَفْسِي وَ قُلْتُ هُوَ يَدْعُو لِشِيعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِيعَتِهِ قُلْتُ لَا لَا تَنْسَانِي قَالَ وَ كَيْفَ عَلِمْتَ ذَلِكَ قُلْتُ إِنِّي مِنْ شِيعَتِكَ وَ إِنَّكَ لَتَدْعُو لَهُمْ فَقَالَ هَلْ عَلِمْتَ بِشَيْ‏ءٍ غَيْرِ هَذَا قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَكَ عِنْدِي فَانْظُرْ إِلَى مَا لِي عِنْدَكَ. الكافي ج‏2 / 652 / ح4

حسن بن جهم می‌گوید به امام کاظم علیه السلام عرض کردم مرا از دعا فراموش نکنید.

امام فرمود آیا چنین می‌دانی که من تو را فراموش می‌کنم؟

حسن بن جهم می‌گوید با خودم فکر کردم و گفتم:

امام برای شیعیانش دعا می‌کند.

و من از شیعیان امام هستم.

[پس امام برای من هم دعا می‌کند.]

سپس به امام عرض کردم نه، چنین نیست. شما مرا فراموش نمی‌فرمایی.

حضرت فرمود چگونه به این مطلب پی بردی؟

گفتم من از شیعیان شما هستم. و شما برای آنها دعا می‌کنی. [پس برای من هم دعا می‌کنی.]

سپس امام فرمود آیا به غیر این مطلب [از راه دیگری] به این مطلب رسیدی؟ [برهان دیگری بر این مطلب داری؟]

گفتم نه.

فرمود زمانی که خواستی بدانی چه موقعیتی نزد من داری بنگر من نزد تو چه موقعیتی دارم.

در این حدیث امام علیه السلام نخست حسن بن جهم را وادار می‌کند که خود استنباط کند.

حسن بن جهم نیز با تشکیل قیاس (یکی از انواع برهان) دست به استنباط می‌زند.

امام پس از تأیید استنباط حسن، استنباط مهم دیگری را مطرح می‌فرماید. که از توضیح آن می‌گذریم.

این روایت یک نمونه از عملیات استنباط را نشان می‌دهد.

عنوان کلی عملیات استنباط، برهان است و قیاس یکی از اقسام برهان است.

این بحث تتمه لازمی دارد که در بحث «اصطلاح دو گانه قیاس منطقی و تمثیلی» خواهید دید.

فتوا و رأی (حاصل استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۱۲:۴۷:۵۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۱۲:۴۶:۱۷
    • کد مطلب:11037
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1640

عضو پنجم خانواده استنباط «حاصل استنباط» است؛ یعنی آبی كه با حفّاری استخراج می‌شود كه به آن «مستنبَط» می‌گویند.

«حاصل استنباط» در استنباط علمی همان مجهولی است که در استنباط کشف شده است.

از «حاصل استنباط» به تناسب مورد آن، با تعابیر مختلفی یاد می‌شود.

در حوزه استنباط دین یکی از این تعابیر «حاصل استنباط» فتوا و دیگری رأی است. از این رو نگاهی اجمالی به هر دو آنها داردیم

فتوای حاصل از استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۱۲:۴۷:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11038
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1583

در مطالب پیشین روشن شد كه فتوا بیان حكم است.

فتوای به حق بیان حکم با مستندات معتبر است.

اساس فتوای خداوند منحصر به قانون گذاری است.

در «قانون گذاری؛ نخستین اساس فتوا» تحقیق گردیده كه حق قانون گذاری از ناحیه‌ی خداوند متعال به معصومین علیهم السلام نیز تفویض شده است، بنا بر این یكی اساس فتوای معصومین علیهم السلام ولایت تشریعی آنان است؛ یعنی بر طبق اختیاری كه خداوند به آنان داده است قانون گذاری می‌نمایند و آن را برای دیگران بیان می‌نمایند.

اما محدوده‌ی ولایت تشریعی مواردی است كه خداوند در آن مورد قانونی جعل نكرده باشد.

بنا بر این، اساس فتوای معصومین علیهم السلام در مواردی كه قانونی از طرف خداوند جعل شده باشد امر دیگری غیر از قانون گذاری است.

اساس دوم فتوای معصومین علیهم السلام می‌باشد‌. «استنباط» احكام الهی از منابع آن است.

چون حقیقت امر، در ولایت تشریعی تدوین قانون است، نه «استنباط» و استخراج از منابع آن، لذا بر فتوای معصومین علیهم السلام بر اساس قانون گذاری عنوان «استنباط» صادق نیست. بنا بر این در مواردی كه امام حكمی را بر اساس ولایت تشریعی و حق قانون گذاری ـ‌كه خداوند به او مرحمت كرده است‌ـ بیان می‌فرماید كاربرد «استنباط» درست نیست.

نتیجه این گردید كه فتوا در مورد ائمه هدیG دارای دو اساس جداگانه می‌باشد؛ یكی ولایت تشریعی و دیگری «استنباط» از قرآن.

اما غیر معصومین ولایت تشریعی و حق قانون گذاری ندارند.

بنا بر این اساس فتوای آنان منحصر به «استنباط» می‌باشد و بس.

فتوا به دو قسم تقسیم می‌شود: فتوای به حق و فتوای به غیر حق.

از این رو نگاهی داریم به رابطه فتوای به حق و استنباط.

در بیان معنی لغوی «استنباط» گذشت كه حفّاری با «استنباط» فرق دارد؛ چرا كه حفر مطلق كندن زمین است، چه آبی در كار باشد و چه نباشد، اما «استنباط» به مرحله‌ای از حفّاری گفته می‌شود كه به آب رسیده باشد، حتی اگر به خاك مرطوب و گِل برسد كاربرد «استنباط» درست نیست.

از این مطلب می‌توان نتیجه گرفت كه آنچه با «استنباط» آشكار می‌شود امری است كه واقعا وجود دارد، اما پوشیده و پنهان است ولی با ابزار مناسب آشكار می‌گردد.

در «استنباط» دین نیز باید بستری را ـ‌مستنبَطٌ منه‌ی راـ انتخاب نمود كه دین و احكام در آن وجود داشته باشد تا دین از آن «استنباط» گردد.

روشن است كه بستر دین ـ‌مستنبَطٌ منه دین‌ـ منابع معتبر دینی می‌باشد، نه رأی و هوی و…

در نتیجه بیان حكم بر طبق هوای نفس و رأی بشری نمی‌تواند «استنباط دین» باشد، حتی در مواردی كه انحراف عمدی در كار نباشد ولی به اشتباه از منابع غیر معتبر حكمی استخراج و بیان شود «استنباط دین» نیست، بلكه تخیل «استنباط دین» است.

همچنین اگر ابزار مناسبی برای دستیابی به حكم وجود نداشته باشد، باز هم تخیل «استنباط دین» است نه واقعیت آن.

در این نوشتار سخن از «استنباط حقیقی دین» است و نه «استنباط تخیلی» و یا ادعایی.

البته تذكر دو نكته لازم است:

نكته‌ی اول این كه آنچه در این نوشتار تحقیق می‌شود اصل حقانیت «استنباط دین» است، اما این كه چه كسی توانایی بر «استنباط دین» دارد و چه كسی ندارد، خارج از موضوع بحث است، انشاءالله در بحث «فقاهت و فقیه» به شرایط «استنباط كننده» می‌پردازیم.

نكته‌ی دوم این است كه بحث از این كه كدام فتوا بر اساس «استنباط» است و كدام فتوا بر اساس رأی و هوی، در مرحله‌ی فروعات طرح می‌شود و فعلا اصول و كلیات «استنباط دین» مورد نظر است؛ از این جهت مطرح كردن فتوایی در مورد خاصی از اهلی یا از نااهلی منحرف كردن بحث است.

بنا بر این به اقتضای روش علمی، پس از تمام شدن بحثهای اصلی وارد بحثهای فرعی شویم.

انشاءالله در «اخباریت در گرداب اصطلاحات» به برخی از نکات ضروری اشاره می‌کنیم.

رأی حاصل از استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۱۲:۴۷:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۳۰-۱۲:۴۷:۴۳
    • کد مطلب:11039
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1582

گاهی از «حاصل استنباط» با تعبیر رأی و نظر یاد می‌شود.

رأی و نظر، همان دید قلب است.

دیدن قلب کاری است اختیاری که از فاعل سر می‌زند.

ارزش رأی بستگی تمام به مستند و اساسی دارد که صاحب رأی و نظر به آن اعتماد کرده است.

از این رو با دو دسته از آراء رو به برو می‌شویم. آرائی که مستند آنها از اعتبار کافی برخوردار است و آرائی که مستندی ندارند و یا این که مستند آنها از اعتبار کافی برخوردار نیستند.

آرائی که مستند آنها معتبر است حق و سایر آراء باطل هستند.

رأی حاصل از استنباط، همان رأی مستند و رأی از روی علم است.

همان گونه که گذشت در روایات دستور داده شده است که رأی بر اساس قرآن باشد. مسلم است رأیی که حاصل استنباط از قرآن است رأی بر اساس قرآن است.

از آن چه که گذشت حکم رأی به ناحق هم آشکار شد. رأیی که مستند نداشته باشد یا مستند آن معتبر نباشد نقطه مقابل رأی حاصل از استنباط است.

انشاءالله در «اخباریت در گرداب اصطلاحات» به برخی از نکات ضروری اشاره می‌کنیم.

اجتهاد (استنباط دشوار)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۱-۸:۵۷:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۳۱-۸:۵۸:۲۹
    • کد مطلب:11040
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1672

گرچه بحث از چگونگی «استنباط» ائمه علیهم السلام در خور دیگران نیست، اما این توضیح لازم است كه:

از آنجایی كه علم ائمهG و احاطه‌ی آنان به حقایق موهبتی الهی است آنان نیازی به تحصیل و اكتساب ندارند، همه‌ی امور برایشان بدیهی است. بنا بر این امری برای خود آنان پوشیده نیست كه آنان نیازمند به «استنباط» آن باشند، نتیجه‌ی این امر دو مطلب است:

یكم: «استنباط» آنان صرف رفع پوشیدگی امور برای دیگران است، نه برای خودشان.

دوم: با توجه به علم حضوری ائمهG، تصور دشواری در «استنباط» آنان باطل است.

اما نسبت به غیر معصومین بدیهی است كه «استنباط» آنان اولا برای رفع خفا و پوشیدگی است چه برای خودشان و چه برای دیگران.

ثانیا غیر معصومین (بر خلاف معصومین) در برخی از موارد استنباط، به مشكلات و دشواریهایی نیز دچار شوند.

البته دشواری «استنباط» اصحاب در زمان حضور معصومینG بسیار كمتر از دوران غیبت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بوده است، برخی از اموركلی[1] كه باعث دشواری «استنباط» عصر غیبت گردیده است عبارت است از:

۱- عدم امكان دسترسی مستقیم به امامC

۲- واسطه‌های متعدد بین عصر غیبت با آثار امامC

۳- نابودی بسیاری از منابع دین

۴- تصرف نااهلان در اصول روایی اولیه

۵- ناشناخته بودن بسیاری از راویان حدیث

۶- از دست رفتن قرینه‌های مقامیه روایات

۷- تغییرات زبان عربی در طول زمان

۸- …

چنین اموری باعث می‌شود كه «استنباط» در این دوران به كوشش و تلاش فوق العاده‌ای نیاز داشته باشد و به این جهت از «استنباط» دوران حضور معصومینG جدا گردد.

انکار دشواری استنباط برای ناآشنایان و ناآگاهان ممکن است و اتفاق هم افتاده است. تنها سرمایه‌ی این انكار عدم درك لازم می‌باشد .

ان‌شاءالله با طرح سیر پیچیده‌ی فقه در مسائل فرعی، این انكار هم به تصدیق تبدیل خواهد شد.[2]

در نتیجه کاملا درست است كه بگوییم: «فقیه آل محمدG اجتهاد در استنباط دین می‌كند» و یا بگوییم: «فقها، مجتهدین در استنباط دین هستند».

چرا كه معنی لغوی «اجتهاد» همان تلاش و كوشش است.

از سوی دیگر عمل به دین باید از روی علم باشد، راه علم نیز در عمده‌ی موارد منحصر به «استنباط» آن است. بنا بر این ـ‌خصوصا با توجه به روایات درایت و فقاهت و طلب علم‌ـ «استنباط» از واجبات و طاعات خواهد بود.

در نتیجه «اجتهاد در استنباط در دین» یكی از مهمترین مصادیق اجتهاد در عبادت خداست كه در روایات آمده است.

بحث اجتهاد محورهای گوناگونی دارد كه ان‌شاءالله به تفصیل ارایه خواهد شد.

انشاءالله در «اخباریت در گرداب اصطلاحات» به برخی از نکات ضروری اشاره می‌کنیم.

 

[1]ـ دشواری استنباط آن چنان كه باید و شاید، با طرح فروعات فقهی كاملا آشكار خواهد شد كه ان‌شاءالله پس از مباحث اصلی به برخی از آنها خواهیم پرداخت.

[2]ـ برای نمونه به آنچه در «علم آوری وثوق و وثاقت» گذشت مراجعه كنید.

مجتهد (متخصص در استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۱-۱۸:۳۶:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11041
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1763

چهار عضو از اعضای خانواده استنباط معرفی شدند. اما عضو دوم آن باقی ماند.

عضو دوم خانواده استنباط، حفّار است كه به آن «مستنبِط» می‌گویند.

در حوزه عمومی تحقیق از «مستنبِط» با تعبیر محقق یاد می‌شود.

ولی حوزه استنباط دین از «مستنبِط» با تعبیراتی چون مفتی، عالم، فقیه، عارف به احکام و… یاد می‌شود.

همچنان که گذشت احیانا استنباط با دشواری‌های طاقت فرسایی روبرو می‌شود.

طی استنباطهای دشوار نیازمند تلاش و کوشش بیشتری است. در این صورت استنباط عادی، تبدیل به اجتهاد در استنباط (تلاش در استنباط) می‌گردد.

البته خود اجتهاد به عنوان یکی از اعضا خانواده استنباط نیست بلکه اجتهاد وصف خود استنباط است.

اما «مستنبِط» یکی از اعضای اصلی خانواده استنباط است.

از آن جایی که استنباط «مستنبِط» آن چنان دچار دشواری می‌گردد که باید با تلاش و اجتهاد بر انجام آن توفیق یافت، به همین دلیل از «مستنبِط» با عنوان «مجتهد» یعنی تلاشگر در استنباط یاد می‌شود.

انشاءالله در «اخباریت در گرداب اصطلاحات» به برخی از نکات ضروری اشاره می‌کنیم.

تقلید (وظیفه غیر متخصص در استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۳۱-۱۹:۱۲:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:11042
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1663

با اندكی تأمل در «استنباط» فیزیكی مانند «استنباط» آب از زمین، خواهیم دید توانایی همه در این امر یكسان نیست، این مطلب كاملا بدیهی است.

البته موارد «استنباط» هم مختلف است، مثلا ممكن است كسی در جایی كه آب در عمق یك متری زمین است قدرت بر «استنباط» آب داشته باشد، ولی اگر سطح آب پایین‌تر باشد خیر.

در «استنباط» دین چطور؟ آیا همگان در قدرت بر «استنباط» دین در همه‌ی موارد یكسان هستند؟

كاملا روشن است كه چنین نیست، بلكه افراد اختلاف كلی در این زمینه دارند، این امر برای كسانی كه اندكی با «استنباط» دین آشنایی دارند از ضروریات اولیه است.

اما برای دیگرانی كه ساده به امور نگریسته و از خم و چم «استنباط» بیگانه‌اند و بویی از دشواری «استنباط» در عصر غیبت نبرده‌اند و از تلاش و كوشش و از اجتهاد جانفرسایی كه فقاهت لازم دارد بی‌خبرند، توضیح بیشتر لازم است، با مراجعه به فصل «مرجعیت در آینه‌ی وحی» روشن می‌شود كه عده‌ی معدودی از اصحاب شایستگی فتوا و مرجعیت داشته‌اند و این اشاره به دشواری استنباط دین و اختلاف توانایی اصحاب دارد.

البته این روایات به عصر حضور نظر دارد، حال اگر مشكلات عصر غیبت را به آن ضمیمه كنیم دشواری‌های «استنباط» به كجا خواهد رسید؟!

در موردی از دین كه «استنباط» جا دارد،[1] اگر توانایی «استنباط» را داشته باشد خود «استنباط» می‌كند.

اما اگر شخصی خود توانایی «استنباط» را ندارد و از «استنباط» ناتوان است، آیا می‌تواند برای حل مشكل به مرجع صالحی مراجعه كند؟!

با توجه به امور حسی مطلب روشن‌تر می‌شود، اگر كسی نیاز به آب داشته باشد و بر استخراج آن نیز توانا باشد، خود نیازش را بر طرف می‌كند، و در غیر این صورت باید به كسی كه توانایی استخراج آب دارد مراجعه نماید.

نتیجه‌ی عجز و ناتوانی عده‌ی بسیاری در «استنباط» دین، ضرورت عمل به احتیاط می‌باشد، و با عملی نبودن احتیاط در همه‌ی موارد، بستر بحث استفاده از «استنباط مستنبِطِ امین» فراهم می‌آید،[2] و این امر ریشه‌ی بحث «تقلید» است كه ان‌شاءالله تحقیق آن مستقلا خواهد آمد.

 

[1]- یعنی در غیر ضروریات كه تقلید در آن معنی ندارد.

[2]ـ گرچه هنوز بحث تقلید بررسی نشده است، اما همین حد از بیان، سخاوت این اشكال را روشن می‌كند كه: «به چه دلیل در اول رسائل عملیه نوشته‌اند كسانی كه قدرت بر اجتهاد (در استنباط دین) و احتیاط را ندارند باید تقلید نمایند؟»!!!

آموزش استنباط و پرورش مستنبِط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۳-۸:۳۲:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9942
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 59842

در راستای اهمیت ویژه‌ی استنباط توجه دقیق به شیوه‌ی تربیتی و پرورشی ائمه هدیG بسیار مفید است، ولی شیوه شناسی تربیتی ائمهG تتبع گسترده‌ای می‌طلبد تا كشف برخی از عناصری كه مورد توجه ائمهG بوده است امكان پذیر گردد.

در این میان نقش دو عنصر آموزش عملی و تشویق در خور توجه است كه در دو فصل آینده طرح می‌شود.

بدیهی است كه در برخی از موارد كوتاه‌ترین راه آموزش، روش عملی است؛ یكی از ویژگی‌های این روش این است كه اطمینان به انتقال و تفهم بیشتر است.

در آغاز به چند روایت اشاره نموده و سپس به تجزیه‌ی و تحلیل آن می‌پردازیم.

آموزش استنباط قاعده اهم و مهم توسط ائمه ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۷-۱۰:۴۲:۴۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۷-۱۰:۴۵:۴۲
    • کد مطلب:9945
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1710

از امام باقر علیه السلام پرسیده شد:

نجات دادن اسیر مؤمنی از دوستان ما، از دست دشمنی كه تصمیم دارد او را با چرب زبانی گمراه نماید بهتر است یا نجات دادن اسیری از دست رومیان؟

امام فرمودند: تو به من بگو:

كسی می‌بیند مردی از خوبان اهل ایمان در حال غرق شدن است

و گنجشكی هم در حال غرق شدن است

و او قدرت بر نجات هر دو را ندارد، به هر كدام بپردازد دیگری از دست می‌رود،

نجات كدام یك برتر است؟

مرد پاسخ گفت نجات مردی كه از خوبان اهل ایمان است.

امام فرمودند:

فاصله‌ی میان آنچه تو پرسیدی (نجات اسیر از دست دشمن دین و اسیری از دست دشمن دنیا) بیشتر است از فاصله‌ی بین نجات مردی از خوبان اهل ایمان و نجات گنجشكی؛

چرا كه او (اسیر دست دشمن دینی اگر نجات پیدا كند) به دین و بهشت دست می‌یابد

و این مظلوم (و اسیر دشمن دنیایی اگر هم كشته شود) به سوی بهشت می‌رود.[1]

 

درایت روایت:

۱- روای یک نمونه از مصادیق بین المحذورین را که برایش مشتبه شده طرح می‌کند (موردی که نصی به راوی نرسیده)

۲- امام به جای پاسخ مستقیم به پرسش روای (طفره از خواندن روایت و جواب آماده و موردی)

۳- یک مصداق آشکار از مصادیق اهم و مهم یعنی مؤمن فاضل و گنجشک را مطرح می‌کند (آغاز پرورش استنباطی)

۴- امام با پرسش از راوی تلاش می‌کنند در نمونه مطرح شده توسط امام (گنجشک و مؤمن) خرد و عقل روای را به کار گیرد (کمک به حرکت عقلانی و جریان اندیشه)

۵- بالاخره با پرسش امام، خود روای به نتیجه می‌رسد (یافتن عقلانی و نه تعبدی ضابطه اهم و مهم)

۶- سپس امام نمونه آشکار و بیّن عرفی را بر مورد سؤال راوی تطبیق می‌دهد. (تنقیح مناط قطعی و تأسیس قاعده کلی برای تعمیم و تسری حکم)

۷- تسری حکم توسط امام همراه با اولویت شدید است (تطبیق کبرای قیاس اولویت)

۸- امام با بیان عقلی، اولویت شدت را برهانی می‌کند (بیان عقلی برای اثبات صغرای قیاس اولویت در مورد)

۹- حاصل روش استنباطی امام، توانا شدن راوی بر حل مشکل در سایر موارد قاعده است. (القاء اصول توسط امام برای قدرت بر تفریع راوی و استقلال در استنباط)

نتیجه­گیری:

کاربرد و تأیید قاعده اهم و مهم

کاربرد و تأیید قیاس اولویت

کاربرد و تأیید عقل برای اثبات صغرای قیاس اولویت.

در حاشیه روایت ۱:

بدیهی است که امام علیه السلام می‌توانستند با یک جمله کوتاه پاسخ راوی را بدهند که: «نجات مؤمن از دست ناصبی بهتر است.»

اما در این روایت امام علیه السلام روش استنباطی را پیش گرفته و استنباط قانون اهم و مهم را به راوی آموزش می‌دهند.

به این صورت که یك قاعده‌ی عقلی را معیار حل مشكل راوی قرار داده است و با توجه دادن راوی به این قانون عقلی، ریشه‌ی مشكل او را برای همیشه و در همه جا می‌خشكاند. به سخن دیگر او را بر استنباط این گونه موارد توانا می‌سازد.

مسلم است که ابزار استنباط، عقل است و امام نحوه تعقل در استنباط حکم را برای راوی تشریح فرموده است.

اگر كاربرد عقل در دین به تمامی اشكال آن ممنوع است، چرا امام از عقل برای بیان حكم شرعی استفاده نموده است؟!

و اگر كسی همین قاعده‌ی كلی عقلی را در موارد دیگر به كار گیرد آیا می‌توان او را تخطئه نمود؟!

در حاشیه روایت 2:

بر اساس استنباطی که امام آموزش داده‌اند،

اگر كسی بگوید با توجه به نیاز و مشكلات بی حد و حصر ایتام آل محمد علیهم السلام و با توجه به گستردگی حملات دشمن بر علیه تشیع، پیوسته عده‌ای از ایتام آل محمد علیهم السلام گمراه می‌شوند.

از سوی دیگر كسب و كار همگانی (بر فرض این كه وجوب آن برای همگان ثابت شود) ـ‌هر چند در بخشی از روز‌ـ مزاحم این امر خطیر است.

بنا بر این بر كسانی كه قدرت دارند ایمان ایتام آل محمد را نجات دهند، لازم است تنها و تمام وقت به مسایل علمی بپردازند و كسب و كار را ترك نمایند، آیا این حرف بر خلاف مكتب اهل بیت است؟!


{C}[1]{C}- سئل الباقر محمد بن علی علیه السلام:

إنقاذ الأسیر المؤمن من محبینا من ید الناصب یرید أن یضله بفضل لسانه و بیانه أفضل،

أم إنقاذ الأسیر من أیدی [أهل] الروم؟

قال الباقر علیه السلام للرجل أخبرنی أنت عمن رأی:

رجلا من خیار المؤمنین یغرق

و عصفورة تغرق

لا یقدر علی تخلیصهما بأیهما اشتغل فاته الآخر

أیهما أفضل أن یخلصه؟

قال: الرجل من خیار المؤمنین.

قال علیه السلام فبعد ما سألت فی الفضل أكثر من بعد ما بین هذین،

إن ذاك یوفر علیه دینه و جنان ربه، و ینقذه من النیران، و هذا المظلوم إلی الجنان یصیر.

تفسیرالإمام‏العسكری/ص349/ح233

آموزش استنباط از قرآن توسط ائمه ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۷-۱۲:۱۵:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۷-۱۲:۱۴:۵۸
    • کد مطلب:9946
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2270

ابو الجارود می‌گوید امام باقر علیه السلام از من پرسیدند ای ابو الجارود سنیان درباره‌ی امام حسن و امام حسین علیهما السلام چه می‌گویند؟

گفتم بر این عقیده‌ی ما كه آن دو را پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌دانیم اعتراض دارند.

فرمودند شما جواب آنان را چگونه می‌دهید؟

گفتم این آیه را كه درباره‌ی حضرت عیسی علیه السلام است می‌خوانیم «و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون از فرزندان او (نوح) هستند و چنین ما نیكوكاران را پاداش می‌دهیم و همچنین زكریا و یحیی و عیسی پسر مریم از فرزندان نوح است» (پس همچنان كه عیسی از طریق مادر فرزند نوح محسوب می‌شود امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز از طریق مادر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله هستند).

امام پرسیدند سنیان چه پاسخی به شما دادند؟

گفتم می‌گویند گاهی پسر دختر (از روی مسامحه) پسر گفته می‌شود اما پسر (حقیقی) از نسل شخص محسوب نمی‌شود.

امام پرسیدند شما با چه دلیلی حرف آنان را باطل می‌كنید؟

گفتم با این آیه‌ی قرآن كه درباره‌ی مباهله‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله می‌گوید «ای پیامبر بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان را بخوانیم همچنین زنانمان و زنانتان را خودمان را خودتان را بخوانیم…» (بدین ترتیب به صریح قرآن بر امام حسن و امام حسین علیهما السلام اطلاق فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله شده است).

امام پرسیدند آنان چه پاسخ می‌دهند؟

گفتم می‌گویند گاهی در كلام عرب كسی به پسران دیگری (مجازا) پسرانمان می‌گوید (نه این كه واقعا امام حسن و امام حسینI پسران پیامبر صلی الله علیه و آله محسوب شوند).

در اینجا امام باقر علیه السلام فرمودند ای ابو الجارود در باره‌ی این كه امام حسن و امام حسین علیهما السلام از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، از كتاب خدا دلیلی به تو ارایه دهم كه جز كافر آن را رد نمی‌كند.

پرسیدم فدای شما گردم این دلیل در كجای قرآن است؟

فرمودند: آنجا كه خداوند فرمود «ازدواج با مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و… همسران پسرانتان كه از نسل شما هستند بر شما حرام است».

ای ابو الجارود از آنان بپرس آیا برای پیامبر صلی الله علیه و آله حلال است كه با همسران امام حسن و امام حسین  علیهما السلام (پس از طلاق آنان) ازدواج نماید؟

اگر بگویند آری، دورغ گفته‌اند و گناه گرده‌اند،

و اگر بگویند نه، این چنین نتیجه گرفته می‌شود كه آن دو حقیقتا پسر پیامبر صلی الله علیه و آله از نسل خود حضرت می‌باشد.[1]

 

نكات مهم روایت:

این روایت بیانگر عمق تلاش سنیان برای ابطال حق آل محمد علیهم السلام است؛

همچنین بیانگر تلاش پیوسته‌ی اصحاب در راه دفاع از حق آل محمد علیهم السلام است؛

امام علاوه بر تأیید و تشویق تلویحی دو استنباط راوی، به تقویت استنباط او و در نتیجه استحكامات دفاعی مرزهای شیعه می‌پردازند؛

برهانی كه امام در این استنباط بیان می‌فرمایند یک «قیاس مضمره» است که خود از چند «قیاس» تشكیل شده است.

 

درایت استدلال امام علیه السلام:

برهان امام برخی از حقایق را آشكار و افشا می‌كند، از این رو توضیح بیشتری عرضه می‌گردد. ابتدا ادعای امام را جدا می‌نماییم.

ادعای امام عبارت است از:

از كتاب خدا دلیلی به تو ارایه دهم كه جز كافر آن را رد نمی‌كند؛ (استنباط جدید)

اجزاء استنباط امام مركب از یك آیه‌ی قرآن و سه جمله‌ی خود امام است.

اكنون استنباط امام علیه السلام را بررسی کرده و به تجزیه‌ی قیاس مضمره‌ی ایشان با تطبیق آن بر روایت و به همراهی اصطلاحات منطقی می‌پردازیم:

 

1ـ [برهان سبر و تقسیم اول:]

ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسران سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام یا حرام است و یا حلال؛ (هَلْ كَانَ یحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نِكَاحُ حَلِیلَتَیهِمَا)؛

اما ادعای حلیت آن دروغ و گناه است؛ (فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ كَذَبُوا وَ فَجَرُوا)؛

[نتیجه:] پس ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسران سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام حرام است؛

 

2ـ [برهان سبر و تقسیم دوم:]

حرمت ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با اینان از ناحیه‌ى یكی از سیزده مورد آیه‌ای است که گذشت. این موارد طبق مفاد آیه عبارتند از: مادر، دختر، خواهر، عمه، خاله، دختر خواهر، دختر برادر، مادر رضاعی، خواهر رضاعی، مادر زن، دختر زن، خواهر زن و همسران سابق فرزندان صلبی.

دوازده عنوان اول قطعا بر همسران سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام قابل انطباق نیست.

[نتیجه:] پس اگر ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسران سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام حرام باشد، تنها از ناحیه‌ی انطباق عنوان «حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» (همسران سابق فرزندان صلبی) می‌باشد.

 

3ـ [قیاس استثنائی (اثبات مقدم اثبات تالی):]

[كبری:] اگر ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با زنان سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام حرام باشد، پس طبق آیه‌ی شریفه امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان صلبی پیامبر صلی الله علیه و آله هستند [نتیجه‌ی برهان سبر و تقسیم دوم]؛

[صغری:] ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسران سابق امام حسن و امام حسین علیهما السلام حرام است [اثبات مقدم: نتیجه‌ى برهان سبر و تقسیم اول]؛

[نتیجه:] پس امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان صلبی پیامبر صلی الله علیه و آله هستند (وَ إِنْ قَالُوا لَا فَهُمَا ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ) [اثبات تالی].

 

4ـ [قیاس اقترانی شكل اول:]

[كبری:] انكار مقتضای قرآن كفر است؛

[صغری:] انكار فرزند صلبی بودن انكار مقتضای قرآن است؛

[نتیجه:] پس انكار فرزند صلبی بودن امام حسن و امام حسین علیهما السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله كفر است (لَا یرُدُّهَا إِلَّا الْكَافِرُ).

 

این برهان مجموعه‌ای از قیاس است كه در اصول كاربرد دارد. البته روشن است كه نتیجه‌ی آن علم صد در صد و وجدانی است.

 

در حاشیه روایت:

امام علیه السلام در این روایت استنباطی را به راوی آموزش می‌دهند.

عملیات استنباط امام، قیاس مضمره‌ای است که در دل آن چهار قیاس منطقی دیگر وجود دارد.

قیاس همان برهان است.

از یک طرف مسلما دخالت عقول ناقصه و قیاس تمثیلی در دین عقلا باطل و شرعا حرام و بدعت است.

از سوی دیگر خود امام به راوی آموزش می‌دهد چگونه برهان اقامه کند و با کاربرد قیاس منطقی از عقلش در دین بهره گیرد.

آیا جمع میان این دو ممکن است؟!

آیا روش استنباطی امام و آموزش آن به راوی، برهان این نیست که حکم قیاس تمثیلی (که در مخالفین شایع بود) با حکم قیاس منطقی (برهان عقلی) فرق می‌کند؟!


{C}[1]{C}- عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ [لِی] أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یا أَبَا الْجَارُودِ مَا یقُولُونَ لَكُمْ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ علیهما السلام؟

قُلْتُ ینْكِرُونَ عَلَینَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

قَالَ فَأَی شَی‏ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیهِمْ؟

قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیمَ علیه السلام وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَكَرِیا وَ یحْیی وَ عِیسی فَجَعَلَ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ مِنْ ذُرِّیةِ نُوحٍ علیه السلام.

قَالَ فَأَی شَی‏ءٍ قَالُوا لَكُمْ؟

قُلْتُ قَالُوا قَدْ یكُونُ وَلَدُ الِابْنَةِ مِنَ الْوَلَدِ وَ لَا یكُونُ مِنَ الصُّلْبِ.

قَالَ فَأَی شَی‏ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیهِمْ؟

قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی لِرَسُولِهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ.

قَالَ فَأَی شَی‏ءٍ قَالُوا؟

قُلْتُ قَالُوا قَدْ یكُونُ فِی كَلَامِ الْعَرَبِ أَبْنَاءُ رَجُلٍ وَ آخَرُ یقُولُ أَبْنَاؤُنَا.

قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِینَّكَهَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ تَعَالَی أَنَّهُمَا مِنْ صُلْبِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یرُدُّهَا إِلَّا الْكَافِرُ.

قُلْتُ وَ أَینَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟

قَالَ مِنْ حَیثُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ الْآیةَ إِلَی أَنِ انْتَهَی إِلَی قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ فَسَلْهُمْ.

یا أَبَا الْجَارُودِ هَلْ كَانَ یحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نِكَاحُ حَلِیلَتَیهِمَا؟

فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ كَذَبُوا وَ فَجَرُوا

وَ إِنْ قَالُوا لَا فَهُمَا ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ.          

الكافی/ج8/ص317/ح501

پرورش زراره در استنباط حکم ازدواج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۳-۸:۳۲:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9943
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2089

علی بن رئاب می‌گوید زراره بر امام صادقC وارد شد، امام فرمودند ای زراره تو ازدواج كرده‌ای؟

زراره: نه.

امام: چه چیزی مانع ازدواج تو شده است؟

زراره: چون من نمی‌دانم ازدواج با سنیان حلال است یا خیر.

امام: با این كه جوان هستی چگونه صبر می‌كنی؟

زراره: كنیز می‌خرم.

امام: از كجا زناشویی با كنیزها برای تو حلال است؟

زراره: از این جهت كنیز می‌خرم كه اگر به امر مشكوكی برخورد كردم آن را می‌فروشم.

امام: از این مطلب نپرسیدم ولی از این پرسیدم كه از كجا زناشویی با كنیز برای تو حلال شده است؟

(زراره در جواب امام درماند و) گفت آیا دستور می‌دهی ازدواج كنم؟

امام: خودت می‌دانی.

زراره: این جواب به دو گونه تحلیل می‌گردد یا مقصود شما این است كه معصیت كردن من برای شما اهمیتی ندارد (از این رو وظیفه‌ی مرا تعیین نمی‌فرمایید) و احتمال دیگر این كه (به خاطر حلال بودن ترك ازدواج) مرا آزاد گذاشته‌ای.

امام: با كسانی كه تشخیص درستی ندارند ازدواج نما.

علی بن رئاب می‌گوید به امام گفتم مثل زنانی كه انحرف فكری دارند و بر عقیده‌ی حكم بن عتیبه و سالم بن ابی حفصه هستند ازدواج كنم؟

امام: نه، با كسی ازدواج نما كه نه شناختی نسبت به دین شما دارند و نه دشمنی و عدوات با ما دارند. پیامبر6 نیز دختر به ابو العاص و عثمان داد و با عایشه و حفصه و دیگران ازدواج نمود.

زراره: من مانند پیامبر نیستم كه بر آنان ولایت داشت (شاید مسأله‌ی ازدواج پیامبر6 از احكام اختصاصی حضرت باشد) اما (به نظر من) هر كسی یا مؤمن است و یا كافر (و ازدواج با كافر حرام است و چون اینان كافرند نمی‌شود با اینان ازدواج كرد) چرا كه خداوند در قرآن فرموده است پس برخی از آنان كافر هستند و برخی مؤمن.

امام: پس اصحاب اعراف كجا رفتند؟ مؤلفة قلوبهم كجا رفتند؟ و كسانی كه عمل نیكو و بد را مخلوط كردند كجا رفتند؟ و كسانی كه مصداق این آیه هستند كه «وارد بهشت نشدند در حالی آنان طمع بهشت دارند» اینان كجا رفتند؟ (یعنی بین كفر و ایمان جایگاه سومی وجود دارد)

زراره: آیا مؤمن داخل آتش می‌شود؟

امام: داخل آتش نمی‌شود مگر این كه خدا بخواهد

زراره: آیا كافر داخل بهشت می‌شود؟

امام: خیر.

زراره: آیا یك فرد از این دو حالت ایمان و كفر خارج می‌شود؟

امام: ای زراره سخن خدا راست‌تر است از استدلال تو و من به كلام خدا قائل هستم و خداوند می‌فرماید برخی از مردم «داخل بهشت نشدند در حالی كه طمع آن را داشتند»، اگر اینان مؤمن بودند داخل بهشت می‌شدند و اگر كافر بودند داخل جهنم می‌شدند

زراره: پس این گروه چه كسانی هستند؟

امام: همچنان كه خداوند تعیین وضعیت اینان را تأخیر انداخته تو نیز چنین نما، بدان كه اگر زنده بمانی از این نظر باز خواهی گشت و این گونه زنان به نظر تو نیز حلال خواهد شد. [1]

ابتدا روایت را مورد تجزیه‌ی و تحلیل قرار می‌دهیم:

  • آغاز جریان، پرسش امامC از زراره است كه چرا تا كنون ازدواج نكرده است.
  •  دلیلی كه زراره می‌آورد شبهه‌ای است كه در ازدواج با مخالفین اهل بیت داشته است.
  • امام بر راه حلی كه زراره انتخاب نموده است به همان شبهه‌ای كه در اصل ازدواج داشته بر زراره نقض می‌كنند.
  • در مرحله اول امام تكلیفی برای زراره معین نمی‌فرمایند.
  • زراره جواب امام را به دو احتمال تجزیه می‌كند: احتمال اول این كه زراره در تكلیفش آزاد است؛ یعنی می‌تواند با آنها ازدواج كند، و احتمال دوم این كه برای امام اهمیتی ندارد كه زراره با تصمیم نادرست، خدا را معصیت كند یا نه.
  • در مرحله‌ی دوم به زراره دستور می‌دهند كه با كسانی كه درك كافی برای تشخیص مسأله‌ی ولایت ندارند ازدواج كند.
  • علی بن رئاب مصادیقی برای كلام امام (احتمالا برای نقض بر امام) طرح می‌كند.
  • امام مصداق را معین می‌فرمایند.
  • امام بر حكمی كه به زراره فرموده‌اند به ازدواج پیامبر6 با عایشه و حفصه و … استدلال می‌كنند.
  • زراره در استدلال امام از نظر موضوعی اشكال می‌كند و این كه حكم او با پیامبر یكی نیست.
  • زراره در اشكال دوم از نظر حكمی نیز استدلال امام را با یك آیه‌ی قرآن نقض می‌كند.
  • امام استدلال زراره را با چند آیه‌ی قرآن نقض می‌فرمایند.
  • زراره بر استدلال به آیات اشكال عقلی می‌كند و امام پاسخ می‌دهند.
  • زراره در پاسخ امام عاجز می‌گردد و تعبدا حكم امام را می‌پذیرد.
  • در نهایت امام به زراره می‌فرمایند كه با كامل شدن عقل زراره، اشكال عقلی او در آینده بر طرف می‌گردد.

بدیهی است كه امامC می‌توانسته است با یك كلمه بگوید «با عقل‌های ناقص نمی‌توان به دین خدا رسید، فضولی موقوف! تنها باید به روایت عمل كنی!» اما چنین نكرد.

اكنون جای این پرسش وجود دارد با وجود این كه امامC می‌توانسته است چنین كند، چرا با تنزل خود در حد فهم زراره، با او دست و پنجه نرم می‌كند و در صدد قانع كردن اوست؟!

این كار امامC به این می‌ماند (البته با حفظ مراتب) كه بچه‌ی خردسالی از پدرش چیزی بپرسد و بر پاسخ پدرش با عقل كودكانه‌ی خود اشكال كند، اما پدر كه هدفی جز تكامل او ندارد با بیانی متناسب با درك كودكانه ابهامات كودك را بر طرف كند.

سلام خدا بر جعفر بن محمد روحی له الفداء باد كه این چنین فقیه و مستنبط پرورش می‌دهد تا فقه شیعه با كوته فكری‌ها بر باد فنا نرود! هزاران سلام بر او باد!

 

[1]ـ عن علی بن رئاب، قال دخل زرارة علی أبی عبد اللهC فقال یا زرارة متأهل أنت قال لا، قال و ما یمنعك من ذلك قال لانی لا أعلم تطیب مناكحة هؤلاء أم لا، قال فكیف تصبر و أنت شاب قال أشتری الاماء، قال و من أین طاب لك نكاح الاماء قال لان الامة إن رابنی من أمرها شی‏ء بعتها، قال لم أسألك عن هذا و لكن سألتك من أین طاب لك فرجها قال له فتأمرنی أن أتزوج قال له ذاك إلیك، فقال له زرارة هذا الكلام ینصرف علی ضربین إما أن لا تبالی أن أعصی الله إذ لم تأمرنی بذلك و الوجه الاخر أن تكون مطلقا لی، قال، فقال علیك بالبلهاء، قال، فقلت مثل التی تكون علی رأی الحكم بن عتیبة و سالم بن أبی حفصة قال لا، التی لا تعرف ما أنتم علیه و لا تنصب، قد زوج رسول الله6 أبا العاص بن الربیع و عثمان بن عفان و تزوج عائشة و حفصة و غیرهما، فقال لست أنا بمنزلة النبی (ص) الذی كان یجری علیهم حكمه، و ما هو إلا مؤمن أو كافر قال الله عز و جل فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ، فقال له أبو عبد اللهC فأین أصحاب الاعراف، و أین المؤلفة قلوبهم، و أین الذین خَلَطُوا عَمَلا صالِحاً وَ آخَرَ سَیئاً، و أین الذین لَمْ یدْخُلُوها وَ هُمْ یطْمَعُونَ قال زرارة أ یدخل النار مؤمن فقال أبو عبد اللهC لا یدخلها إلا أن یشاء الله، قال زرارة فیدخل الكافر الجنة فقال أبو عبد الله لا، فقال زرارة هل یخلو أن یكون مؤمنا أو كافرا فقال أبو عبد اللهC قول الله أصدق من قولك یا زرارة، بقول الله أقول، یقول الله تعالی لَمْ یدْخُلُوها وَ هُمْ یطْمَعُونَ، لو كانوا مؤمنین لدخلوا الجنة و لو كانوا كافرین لدخلوا النار، قال فما ذا فقال أبو عبد اللهC أرجهم حیث أرجاهم الله أما إنك لو بقیت لرجعت عن هذا الكلام و لحللت عندك رجال‌الكشی/ص141/ح223

پرورش حفص در استنباط حکم سوق المسلمین و ید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۴-۵:۳۷:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9944
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1754

حفص می‌گوید مردی به امام صادقC گفت اگر چیزی را در دست كسی دیدم آیا می‌توانم نزد قاضی شهادت دهم كه این مال از آن اوست؟

امام فرمود آری.

مرد گفت شهادت بدهم كه این مال در دست اوست، ولی شهادت ندهم كه این مال از آن اوست؟ چرا ممكن است (این مال را دزدیده باشد) و از آن دیگری باشد؟

امام فرمود آیا خرید چنین مالی بر تو حلال است؟

مرد گفت آری.

امام فرمود شاید این مال از آنِ دیگری باشد (و او دزیده باشد) پس از كجا برای تو جایز است كه آن را بخری و مالك آن شوی و بعد بگویی این مال من است و بر آن قسم هم بخوری؟! (آیا این امر جایز است؟) اما جایز نیست بگویی این مال از آنِ اوست؟!

سپس امام فرمودند اگر چنین چیزی جایز نباشد بازاری برای مسلمین وجود نخواهد داشت.[1]

این روایت را نیز تجزیه و تحلیل می‌كنیم:

  • حفص از امام می‌پرسد كه اگر چیزی در دست كسی باشد می‌توان نزد قاضی شهادت داد كه مال اوست؟
  • امام پاسخ می‌دهند: آری.
  • حفص پاسخ امام را تجزیه می‌كند شهادت بدهیم به این كه این مال اوست یا این كه شهادت بدهم این مال در اختیار اوست.
  • سپس با طرح این اشكال كه شاید مال دزدی باشد شهادت به گونه‌ی اول را باطل می‌كند.
  • امام استدلال حفص را نقضا باطل می‌فرمایند.
  • سپس با بیان جواب حلی مشكل حفص را از اساس باطل می‌نمایند.

روشن است كه در این مورد نیز امامC می‌توانست با یك كلمه دهان حفص را ببندد كه «در دین خدا عقل راه ندارد و باید به روایت عمل كنی و بس» اما برای پرورش آنان این چنین مباحثه می‌نمودند.

 

[1]ـ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِC قَالَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَ رَأَیتَ إِذَا رَأَیتُ شَیئاً فِی یدَی رَجُلٍ أَ یجُوزُ لِی أَنْ أَشْهَدَ أَنَّهُ لَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنَّهُ فِی یدِهِ وَ لا أَشْهَدُ أَنَّهُ لَهُ فَلَعَلَّهُ لِغَیرِهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِC أَ فَیحِلُّ الشِّرَاءُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِC فَلَعَلَّهُ لِغَیرِهِ فَمِنْ أَینَ جَازَ لَكَ أَنْ تَشْتَرِیهُ وَ یصِیرَ مِلْكاً لَكَ ثُمَّ تَقُولَ بَعْدَ الْمِلْكِ هُوَ لِی وَ تَحْلِفَ عَلَیهِ وَ لا یجُوزُ أَنْ تَنْسِبَهُ إِلَی مَنْ صَارَ مِلْكُهُ مِنْ قِبَلِهِ إِلَیكَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِC لَوْ لَمْ یجُزْ هَذَا لَمْ یقُمْ لِلْمُسْلِمِینَ سُوقٌ الكافی/ج7/ص387/ح1

امام باقر ع چگونه زراره را پرورش می‌دهد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۵-۱۰:۱۸:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۶/۰۵-۱۰:۲۱:۴۷
    • کد مطلب:14360
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1650

مطالعه روایات زیر علاوه بر بیان استدلال و استنباط ائمه علیهم السلام، اندکی از تلاش آنا برای پرورش مستنبط پرده برمی‌دارد.

ما در (ضمن) گروهی از بزرگان اصحاب نزد امام صادق علیه السلام جمع بودیم و در میان ما حمران بن اعین هم بود پس در مناظره با یکدیگر فرو رفتیم در حالی که حمران ساکت بود.

پس امام صادق علیه السلام به او فرمود ای حمران چرا تو سخن نمی‌گویی؟ گفت ای سید من عهد کرده‌ام که در مجلس شما سخن نگویم.

امام صادق فرمود البته (اینک) به تو در سخن گفتن اجازه دادم.

سپس حمران به سخن آمد و گفت شهادت می‌دهم به این که خدایی جز الله نیست یگانه است و شریکی ندارد نه همسری گزیده و نه فرزندی، از دو مرز خارج است، مرز تعطیل و نبودن، و مرز شبیه دیگر موجودات بودن، و به راستی که حق، اعتقادی بین این دو اعتقاد است، نه جبری است و نه تفویضی، و شهادت می‌دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، او را به هدایت و دین حق فرستاده است برای این که دین حق را بر تمامی ادیان چیره سازد، هر چند مشرکان ناخوش دارند، و شهادت می‌دهم به این که بهشت حق است و آتش دوزخ حق است و برانگیخته شدن پس از مرگ حق است و شهادت می‌دهم به این که علی حجت خدا بر خلقش است، مردم در نشناختنش آزاد نیستند، و شهادت می‌دهم به این که حسن بعد اوست و حسین پس از حسن حجت اوست، سپس علی بن الحسین و محمد بن علی و سپس شما حجت خدا پس از آنهایید.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود شاغول، شاغول حمران است. (یعنی همین مطالب اعتقادی که حمران بیان کرد، میزان درستی و غلطی اعتقاد همگان است، همانند شاغول بنایی که راستی و کجی دیوار را آشکار می‌کند.)[1]

سپس فرمود ای حمران مطمر (شاغول) را در امتداد خودت و عالم نصب کن.

گفتم ای مولای من مطمر چیست؟ فرمود همان که شما شاغول می‌نامید، پس هر کس که با تو در این امر مخالف بود او زندیق است. (هر کس با این شاغول سازگار است حق، و هر کس سازگار نیست باطل است، همچون میزان کردن خشت‌های دیوار).

حمران گفت اگر چه (آن مخالف) علوی فاطمی باشد؟!

حضرت فرمود و اگر چه محمدی علوی فاطمی باشد![2]

و در روایت دیگری این گونه فرمودند:

پس هر کس که با شما مخالفت کند و از آن تجاوز کند از او بیزار شوید هر چند علوی فاطمی باشد![3]

همان گونه که مشاهده کردیم این ویژگی اسلام، یعنی داشتن مرزهای دقیق از جهت مسائل و مبانی، اقتضا می‌کند که برای شناخت اسلام حقیقی از صورت‌های ظاهری اسلام، میزانی دقیق نیز وجود داشته باشد.

میزان دقیق دراین روایت اعتقاداتی بود که «حمران» بیان کرد.

اما با این همه باز هم میزان‌های کلی دچار اشکال می‌شوند. از جمله همین میزان حمران. توجه کنید:

زراره گفت: من و حمران، یا من و بکیر، بر امام باقر علیه السلام وارد شدیم (و) به حضرت گفتیم به راستی که ما مطمار را می‌کشیم (و بر اساس آن قضاوت می‌کنیم.)

حضرت فرمود مطمار چیست؟

گفتم شاغول (مقصود بیان میزان حق و باطل است که برای بیان آن از تشبیه به شاغول بنایی استفاده شده است) پس هر کس با ما موافق باشد، چه از علوی‌ها باشد و چه از غیر آنها، او را دوست داریم و هر کس با ما مخالف باشد، چه از علوی‌ها باشد و چه از غیر آنها، (او را کافر می‌دانیم و) از او بیزار می‌شویم.

پس حضرت به من فرمود: ای زراره گفته خداوند از گفته تو راست‌تر است.

پس کجا هستند کسانی که خداوند عز و جل درباره آنان فرموده است: «مگر آن مردان و زنان و كودكان مستضعفی (ناتوان، بی‌چاره و فرودستى در معرفت) كه چاره‏جويى نتوانند و راهى نيابند.» (نساء 98)

کجا هستند «الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»؟ (کسانی که ترک کفر کرده و اسلام آورده اما معرفت کافی ندارند.)

کجا هستند کسانی که «به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى‏] ديگر كه بد است درآميخته‏اند. اميد است خدا توبه آنان را بپذيرد، كه خدا آمرزنده مهربان است.» (توبه 102)

کجا هستند «أَصْحابُ الْأَعْرافِ»؟

کجا هستند «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»؟

(حضرت اشاره به مجموعه‌ای از آیات قران فرمود که منزله‌ای میان کفر و استحقاق قطعی دوزخ، و میان ایمان و استحقاق بهشت را بیان می‌فرماید.)

حماد در ادامه حدیث افزود (بحث بالا گرفت به جوری که) صدای امام باقر علیه السلام و صدای من آن چنان بلند شد، که کسانی بیرون خانه بودند می‌شنیدند.

جمیل در ادامه حدیث به نقل از زراره افزود: هنگامی که سخن میان من و امام علیه السلام فراوان شد حضرت به من فرمود ای زراره به حق و حقیقت بر خداوند است که گمراهان را داخل بهشت نکند.[4]

این حدیث جالب شامل نکات فراوانی است.

۱- نخستین بحث در این حدیث رابطه زمانی میان این حدیث و حدیث پیشین حمران است. این مطلب از این جهت مهم است که زراره تردید دارد در این حدیث با حمران همراه بوده یا با بکیر، در حالی که شخص اصلی و محوری حدیث پیشین همان حمران بوده است.

از این رو باید این مشکله احتمالی را حل کرد.

حدیث زراره در زمان امام باقر علیه السلام اتفاق افتاده و حدیث حمران در زمان امام صادق علیه السلام. بنا بر این حدیث زراره پیش از زمان حدیث حمران بوده است.

از این رو می‌توان گفت میزان و معیار شدن حمران، پس از مباحثی که با امام باقر علیه السلام داشته، کامل و دقیق شده و مورد امضای امام قرار گرفته است.

۲- باید دید نقطه اختلاف زراره با امام باقر علیه السلام چیست؟ در این باره چند احتمال می‌رود:

احتمال نخست این که اختلاف در فقره «تولی موافقان با میزان زراره» است، «فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ تَوَلَّيْنَاهُ».

بر این اساس سخن بر سر جایگاه شیعیانی است که به نوعی معرفت آنان ناقص است و در گروه‌هایی همچون «مستضعفین»، «الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» و… قرار می‌گیرند.

اینان هر چند به ظاهر با میزان زراره مورد تولی قرار می‌گیرند، اما با توجه به عدم معرفت کافی، چگونه وارد بهشت می‌شوند؟

ممکن است گفته شود که جمله آخر حدیث نیز شاهد بر این مطلب است که امام فرمود «يَا زُرَارَةُ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّة».

احتمال دوم اختلاف در فقره «تبری مخالفان با میزان زراره» است «وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ».

بر این اساس سخن بر سر جایگاه مخالفینی است که معرفت درستی ندارند و در یکی از گروه‌های «مستضعفین» «الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» «أَصْحابُ الْأَعْرافِ» «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» و… جای دارند.

احتمال سوم این است که اختلاف شامل هر دو فقره باشد.

بر این اساس موضوع اختلاف امام با زراره این است که در میزان تو برای کسانی که اتمام حجت کامل با آنان نشده، جایی اندیشیده نشده است. خواه به ظاهر از شیعیان شمرده شوند و خواه از مخالفین.

بنا بر این، جمله اخیر امام تنها شاهد برای یک طرف است، اما بیانگر انحصار مشکل نیست.

۳- جالب‌ترین نکته حدیث روش برخورد امام با اصحاب است. برای تقریب این مطلب از مَثَلی استفاده می‌کنیم.

فرض کنید برترین پهلوان جهان بخواهد فن خودش را به پسرش آموزش دهد. روشن است که برای این منظور با تنازل از مرتبه خودش، این امکان را فراهم می‌آورد که فرزند خردسالش جسورانه پنجه در پنجه پدر بیفکند و حتی به ظاهر صورت شکست پدر هم نمایش داده شود.

مسلما این جسارت از طرف فرزند خردسال به معنای بی احترامی به پدر نیست. اصلا خود پدر این شرایط را مهیا ساخته، تا بستر ترقی و کمال فرزندش را فراهم آورد.

ائمه اطهار علیهم السلام با تمامی عصمت و علم و قدرت مطلق خود، میدان را برای پرورش اصحاب می‌گشودند تا به آنان تفکر و استنباط را بیاموزند و بتوانند در شرایطی که دسترسی به معصوم ممکن نیست از عهده حل مشاکل برآیند.

بنا بر این سخن برخی از شراح در ذیل این حدیث، مبنی بر بی ادبی زراره و یا حتی انحراف او از حق، نادرست است.

در هر صورت تردیدی نیست در این که میزان زراره حق بوده، اما دقت لازم را نداشته است. از همین رو هم امام تنها در موارد خاصی آن نقض می‌کند و نه به شکل مطلق.

البته این پرورش در نهایت به بار نشسته است از این رو در روایت محمد ابن سنان امام صادق این گونه از شاغول حمران سخن می‌گوید:

شاغول، شاغول حمران است. سپس فرمود ای حمران مطمر (شاغول) را در امتداد خودت و عالم نصب کن… پس هر کس که با تو در این امر مخالف بود او زندیق است.

 

[1]- کلمه تُر و مطمر به معنی ریسمان کار بنایی است. بناها دو ریسمان برای کار دارند یکی ریسمانی که افقی از ابتدا تا انتهای دیوار می‌کشند با آجرها در یک خط مستقیم چیده شوند و دیگری ریسمانی که سر آن فلزی آویزان است برای کنترل کردن عمودی دیوار است که به آن شاغول می‌گویند. چون کلمه شاغول گویاتر از ریسمان کار بود آن را به کار بردیم.

[2]- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمْزَةَ وَ مُحَمَّدٍ ابْنَيْ حُمْرَانَ قَالا اجْتَمَعْنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي جَمَاعَةٍ مِنْ أَجِلَّةِ مَوَالِيهِ وَ فِينَا حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ فَخُضْنَا فِي الْمُنَاظَرَةِ وَ حُمْرَانُ سَاكِتٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا لَكَ لَا تَتَكَلَّمُ يَا حُمْرَانُ فَقَالَ يَا سَيِّدِي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي أني لَا أَتَكَلَّمَ فِي مَجْلِسٍ تَكُونُ فِيهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكَ فِي الْكَلَامِ فَتَكَلَّمْ فَقَالَ حُمْرَانُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ وَ أَنَّ الْحَقَّ الْقَوْلُ بَيْنَ الْقَوْلَيْنِ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ لَا يَسَعُ النَّاسَ جَهْلُهُ وَ أَنَّ حَسَناً بَعْدَهُ وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا سَيِّدِي مِنْ بَعْدِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع التُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ مُدَّ الْمِطْمَرَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الْعَالمِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَا الْمِطْمَرُ فَقَالَ أَنْتُمْ تُسَمُّونَهُ خَيْطَ الْبَنَّاءِ فَمَنْ خَالَفَكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ فَهُوَ زِنْدِيقٌ فَقَالَ حُمْرَانُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ إِنْ كَانَ مُحَمَّدِيّاً عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً. بحار الانوار ۶۳ ،3

[3]- فَمَنْ خَالَفَكُمْ وَ جَازَهُ فَابْرَءُوا مِنْهُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً. بحار الانوار ۶۳ ،133

[4]- عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ أَوْ أَنَا وَ بُكَيْرٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ قَالَ وَ مَا الْمِطْمَارُ قُلْتُ التُّرُّ فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ تَوَلَّيْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ فَقَالَ لِي يَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللَّهِ‏ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ فَأَيْنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا أَيْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً أَيْنَ أَصْحابُ الْأَعْرافِ أَيْنَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ.

وَ زَادَ حَمَّادٌ فِي الْحَدِيثِ قَالَ: فَارْتَفَعَ صَوْتُ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ صَوْتِي حَتَّى كَانَ يَسْمَعُهُ مَنْ عَلَى بَابِ الدَّارِ.

وَ زَادَ فِيهِ جَمِيلٌ عَنْ زُرَارَةَ فَلَمَّا كَثُرَ الْكَلَامُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَالَ لِي يَا زُرَارَةُ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّة. الكافي/ ج‏2 / 382 /3

آزمایش استنباط حسن بن جهم توسط امام رضا ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۱-۱۷:۵۳:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۲۱-۱۷:۵۳:۱۱
    • کد مطلب:18524
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1849

در حدیث جالبی امام رضا علیه السلام یکی از اصحابش به نام حسن بن جهم این گونه می‌آزماید:

حسن بن جهم می‌گوید: امام ابوالحسن الرضا علیه السلام از من پرسید ای ابا محمد (کنیه حسن بن جهم) درباره (حکم) مردی که پس از ازدواج با زن مسلمان، با زن مسیحی ازدواج کند، چه می‌گویی؟

گفتم فدای شما گردم سخن من نزد شما چه ارزشی دارد؟

حضرت فرمود: البته که باید سخن بگویی. چرا که با سخن گفتن نزد من قول من هم دانسته می‌شود. (یعنی وقتی نزد من اظهار نظر کنید، اگر مطلب شما درست باشد مورد تأیید قرار می‌گیرد و اگر نادرست باشد اصلاح می‌شود و به این طریق قول من بر شما آشکار می‌شود.)

(پس از دستور امام) گفتم: ازدواج با زن مسیحی (هرگز جایز نیست) چه پس از ازدواج با زن مسلمان و چه پس از ازدواج با زن غیر مسلمان.

حضرت پرسید: چرا؟

پاسخ دادم: به خاطر سخن خداوند عز و جل که: «و با زنانِ مشرك ازدواج مكنيد، تا ايمان بياورند».

حضرت (بر استدلال من اشکال کردند) پس درباره این آیه چه می‌گویی که: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى‏] به آنان داده شده‏»؟

پاسخ دادم: آیه‌ی «و با زنانِ مشرك ازدواج مكنيد، تا ايمان بياورند» این آیه را نسخ کرده است.

حضرت لبخندی زدند و سپس سکوک کردند.

متن حدیث:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع یا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ یتَزَوَّجُ نَصْرَانِیةً عَلَى مُسْلِمَةٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا قَوْلِی بَینَ یدَیكَ قَالَ لَتَقُولَنَّ فَإِنَّ ذَلِكَ یعْلَمُ بِهِ قَوْلِی قُلْتُ لَا یجُوزُ تَزْوِیجُ النَّصْرَانِیةِ عَلَى مُسْلِمَةٍ وَ عَلَى غَیرِ مُسْلِمَةٍ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى یؤْمِنَّ قَالَ فَمَا تَقُولُ فِی هَذِهِ الْآیةِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ قُلْتُ فَقَوْلُهُ وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ نَسَخَتْ هَذِهِ الْآیةَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ سَكَتَ

درایت روایت:

۱- راه دانستن حکم خداوند منحصر به پرسش از امام یا کلام ابتدایی امام نیست. بلکه با اظهار نظر در حکم خدا نزد امام معصوم، و واکنش امام معصوم نیز می‌توان به حکم خدا آگاهی پیدا کرد.

این مطلب در تضاد با «نظریه نص حدیث» اخباریون است.

۲- در ابتدا امام علیه السلام با طرح پرسش غلط انداز در صدد آزمایش حسن بن جهم برمی‌آید و از حکم ازدواج دوم با زن مسیحی سؤال می‌فرماید.

۳- حسن بن جهم متوجه این نکته می‌شود و می‌گوید اصل ازدواج با زن مسیحی جایز نیست.

استدلال حسن بن جهم در حرمت ازدواج با زن مسیحی به آیه 221 سوره بقره است:

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُم‏ (و با زنانِ مشرك ازدواج مكنيد، تا ايمان بياورند. قطعاً كنيزِ با ايمان بهتر از زنِ مشرك است، هر چند [زيبايى‏] او شما را به شگفت آوَرَد. و به مردانِ مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند. قطعاً برده با ايمان بهتر از مردِ آزاد مشرك است، هر چند شما را به شگفت آوَرَد.)

۴- امام علیه السلام به آیه 5 سوره مائده بر حسن بن جهم نقض می‌فرماید:

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدان‏ (و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان، و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى‏] به آنان داده شده، به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد، در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوست خود بگيريد.)

۵- حسن بن جهم پاسخ می‌دهد به دلیل نسخ این آیه، این آیه صلاحت نقض ندارد.

۶- لبخند و سکوت پایانی حضرت، نیز دو پیام دارد:

پیام نخست آن خشنودی حضرت از آزمایش حسن بن جهم است.

پیام دوم آن نیز این نفی «نظریه نص حدیث» است. چرا که طبق نظریه نص حدیث تنها منطوق معصوم معتبر است و لبخند و سکوت حجت نیست.

اما این حدیث تأیید حکم حسن بن جهم و استدلال او از سوی امام را آشکارا نشان می‌ٔدهد.

این روایت علاوه بر پرورش مستنبط، آزمایش مستنبط از سوی معصومین را هم نشان می‌دهد.

استنباط ویژه امام رضا ع در چگونگی شناخت وظیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۷-۱۷:۳۹:۲۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۱۲/۰۴-۸:۴۱:۷
    • کد مطلب:14436
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1611

در روایتی که با عنوان «شاه کلید طلایی امام رضا ع» گذشت، شاهد یک نسخه جامع و کامل، همه جایی و همه زمانی از امام رضا علیه السلام بودیم که از آن با تعبیر شاه کلید طلایی یاد کردیم.

حاصل آن روایت این بود که:

۱- همه حق و باطل‌ها را یک جا جمع کن

۲- حق‌ها یک طرف و باطل‌ها را هم طرف دیگر بگذار

۳- حالا اینی که در آن گیر کردی به کدام طرف می‌خورد و با کدام گروه همخوانی دارد

۴- اگر دیدی باید بفرستی توی گروه باطل‌ها، دیگر چه معنا دارد بروی سراغش؟! اصلا چیزی که باطل باشد خیری دارد؟!

آن چه مهم است این است که امام علیه السلام نوعی از استدلال را، خود به کار برده و این استدلال ویژه را به راوی هم آموخته است.

مسلما این شکل از استدلال باید تجزیه و تحلیل شود و نوع آن و حاصل آن تشریح گردد. که انشاء الله در ادامه استفاده‌های این حدیث بیان می‌شود.

حاصل این استدلال، استنباط وظیفه است. به سخن دیگر یکی از راه‌های استنباط وظیفه، روشی است که امام رضا علیه السلام به ما آموخته است.

پرورش عبدالملک بن اعین توسط امام باقر ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۱-۵:۵۸:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۱-۵:۵۸:۵۷
    • کد مطلب:18569
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1940

حدیث جالب دیگری در پرورش مستنبط:

عبد الملک بن اعین می‌گوید: امام باقر علیه السلام برخی از کتابهای علی (بن ابی طالب علیه السلام) را به من نشان داد.

سپس پرسید: به چه علتی امیرالمؤمنین این کتابها را نوشته است؟

عرض کردم: رأی و نظر در این باره بسیار واضح است.

حضرت فرمود: (رأی و نظری که داری) بیاور.

به حضرت پاسخ دادم: امیرالمؤمنین می‌دانست که (بالاخره) روزی قائم شما قیام خواهد کرد. پس حضرت دوست داشت که (در دوران ظهور امام زمان علیه السلام) به آن چه در این کتابهاست عمل شود.

حضرت فرمود: راست گفتی.

اینک متن حدیث:

عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: أَرَانِي أَبُو جَعْفَرٍ ع بَعْضَ كُتُبِ عَلِيٍّ ع ثُمَّ قَالَ لِي لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ كَتَبَ هَذِهِ الْكُتُبَ قُلْتُ مَا أَبْيَنَ الرَّأْيَ فِيهَا قَالَ هَاتِ قُلْتُ عَلِمَ أَنَّ قَائِمَكُمْ يَقُومُ يَوْماً فَأَحَبَّ أَنَّ يُعْمَلَ بِمَا فِيهَا قَالَ صَدَقْتَ. بحار الأنوار ج 62 ص 51 : 98

درایت روایت:

۱- امام باقر با طرح پرسشی، یکی از اصحابش را می‌آزماید.

۲- هدف از این آزمایش، پرورش قدرت علمی و استنباطی اوست.

۳- پس از سرافراز بیرون آمدن عبدالملک از آزمایش، امام علیه السلام پاسخ او را تأیید می‌فرماید.

چند نکته دیگر در روایت وجود دارد.

۱- امام از عبدالملک می‌خواهد آن چه درباره موضوع مطرح شده می‌داند، بیان کند و نه این که برای حضرت روایت بخواند. این مطلب بر خلاف «نظریه نص حدیث» است.

۲- عبدالملک در ابتدا پاسخ می‌دهد که «ما أَبْيَنَ الرَّأْيَ فِيهَا» (رأی و نظر در این باره بسیار واضح است). حضرت دستور می‌دهد که رأی و نظرت را بیان کن.

از این مطلب روشن می‌شود که رأی و نظر به شکل مطلق مذموم و نکوهیده نیست. بلکه رأی و نظری که از روی علم و آگاهی باشد، مورد تأیید اهل بیت می‌باشد.

این مطلب هم بر خلاف «نظریه نص حدیث» است.

چرا که بر اساس این نظریه، باید امام به پاسخ عبدالملک اشکال کند که رأی و نظر در دین راه ندارد، تو چکاره‌ای که نظر می‌دهی؟! وظیفه تو این است که تنها باید حدیث بخوانی!

اما این روایت بر عکس آن را بیان می‌کند.

۳- با توجه به این که عبدالملک برای امام روایت نخوانده، روشن می‌شود که رأی صحیح و نظر حجت، چیزی غیر از روایت است. (تغایر رأی و روایت)

۴- ظاهر روایت این است که پیش از پرسش امام، حدیث و روایتی به عبدالملک نرسیده است. بنا بر این می‌توان نتیجه گرفت که حجت در دین، منحصر به روایت نیست. بلکه ممکن است در مواردی حجت داشته باشیم، اما روایت نداشته باشیم. انشاء الله توضیح این مسئله در بحث «عقل ابزار است یا منبع؟» خواهد آمد.

۵- نکته دیگر هم امضای صریح و تأیید آن حضرت نسبت به فهم و دانش عبدالملک است. از این مطلب هم می‌توان نتیجه گرفت علاوه بر گفتار اهل بیت، امضای آنها نیز حجت است.

پرورش حسن بن جهم با پرسش و پاسخ امام رضا ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۲:۹:۱۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۱۳-۱۲:۹:۱۰
    • کد مطلب:18613
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1852

حدیث جالب دیگری در پرورش استنباطی اصحاب توسط امام رضا علیه السلام.

حسن بن جهم می‌‌گوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم: اقامت در مکه فضیلت بیشتری دارد یا در مدینه؟

حضرت فرمود تو چه چیزی می‌‌گویی؟ (و نظر خودت چیست؟)

پاسخ دادم سخن گفتن من، نزد سخن (و نظر) شما چیست؟! (و چه ارزشی دارد؟!)

حضرت فرمود: سخن گفتن تو، (موجب می‌شود که) تو را به سخن من (برساند و) بازگرداند. (یعنی این پرسش و پاسخ موجب می‌شود به نظر من برسی و آن را بیابی.)

عرض کردم: اما من گمان می‌کنم اقامت در مدینه برتر از اقامت در مکه است.

حضرت فرمود اگر تو چنین می‌گویی (و چنین نظری داری بدان که) امام صادق علیه السلام (نیز) در روز عید فطری به سوی قبر پیامبر آمد، پس بر آن  حضرت در مسجد سلام گفت و سپس فرمود:

ما از (سایر) مردم به سبب (شرافت) سلام کردن‌مان بر رسول خدا، برتری یافتیم.

متن حدیث:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع أَیمَا أَفْضَلُ الْمُقَامُ بِمَكَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ أَی شَی‏ءٍ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا قَوْلِی مَعَ قَوْلِكَ قَالَ إِنَّ قَوْلَكَ یرُدُّكَ إِلَى قَوْلِی قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَمَّا أَنَا فَأَزْعُمُ أَنَّ الْمُقَامَ بِالْمَدِینَةِ أَفْضَلُ مِنَ الْمُقَامِ بِمَكَّةَ قَالَ فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاكَ یوْمَ فِطْرٍ وَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلَّمَ عَلَیهِ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ قَالَ قَدْ فَضَلْنَا النَّاسَ الْیوْمَ بِسَلَامِنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص الكافی 4 557 و تهذیب‏الأحكام 6 14

 

نکات حدیث:

۱- حسن بن جهم یکی از احکام را از امام رضا علیه السلام می‌پرسد.

۲- حضرت به جای این که مختصر و مفید به او پاسخ تعبدی دهد، پرسش را به خودش برمی‌گرداند.

۳- حسن بن جهم ادب به خرج می‌دهد و از پاسخ خوداری می‌کند.

۴- این مطلب از سویی معرفت حسن بن جهم را نشان می‌دهد و از سویی دیگر ناآگاهی به روش پرورشی امام رضا را می‌رساند.

۵- اما امام رضا علیه السلام دلیل این امر را شیوه‌ای دیگر برای رسیدن به مقصود بیان می‌کند.

توضیح این که یک شیوه از پاسخ دادن، بیان تعبدی حکم است که مختصر و مفید است.

شیوه دوم پرورش مخاطب، با وادار کردن او به اندیشیدن است.

حضرت شیوه دوم را برگزیده است.

۶- سپس حسن بن جهم رأی و نظر خودش را ابراز می‌کند، بدون این که مستند آن را بیان کند. به سخن دیگر به پاسخ چکیده بسنده می‌کند و از پاسخ تفصیلی صرف نظر می‌کند.

۷- حضرت این گونه پاسخ او را، هم از نظر محتوا و هم از نظر روش، تأیید می‌فرماید.

۸- تأیید روش از سوی حضرت، از این روشن می‌شود که امام علیه السلام به او اعتراض نکرد که چرا حدیث نخواندی و چرا مستند آن را بیان نکردی؟!

۹- تأیید محتوا نیز از نقل روایتی از امام صادق روشن می‌گردد.

۱۰- در در ظاهر روایتی که از امام صادق نقل می‌فرماید تأیید صریح لفظی برای نظر حسن بن جهم دیده نمی‌شود. بلکه این تأیید در دل استدلالی نهفته است.

 

استدلال به روایت امام صادق علیه السلام:

برتری حضرت بر سایر مردم، به علت سلام کردن به پیامبر صلی الله علیه و اله است.

سلام کردن بر پیامبر، ملازم با اقامت در مدینه است.

بنا بر این برتری حضرت بر سایرین به دلیل اقامت آن حضرت در مدینه است.

 

از سوی دیگر می‌دانیم که برتری حضرت از جهت سلام بر پیامبر، هیچ اختصاصی به حضرت ندارد. بلکه علت برتری، عموم دارد.

بنا بر این هر کس بر پیامبر سلام کند از دیگران برتر است.

و…

نتیجه می‌گیریم که اقامت در مدینه افضل است.

 

درایت روایت:

۱- بخش نخست این حدیث در تعارض با «نظریه نص حدیث» است. چرا که اولا حضرت نظر حسن بن جهم را خواسته و نه حدیثی در این زمینه و ثانیا حسن بن جهم به مستند رأی خود اشاره نکرده و عدم اعتراض حضرت نیز تأیید روش حسن بن جهم است.

۲- حسن بن جهم از رأی و گمان خود سخن گفته و این مطلب نیز مورد مورد اعتراض حضرت واقع نشده است.

این مطلب هم مخالف روش اخباریون است که با برخورد به یک کلمه رأی یا گمان، تعصب دینی!!! آنها گل کرده و تمام اصول و فقه و اجتهاد را به آتش تکفیر می‌کشند!

البته روشن است که مقصود از رأی و گمان حسن بن جهم چیست.

۳- بخش دوم حدیث (کلام امام صادق علیه السلام) مشتمل بر عملیات استنباط (قیاس) و به کار گیری عقل است.

۴- امام رضا علیه السلام نظر حسن بن جهم را با دلالت استنباطی کلام امام صادق علیه السلام تأیید می‌فرماید.

 

عصاره آن چه گذشت عبارت است از این که امام رضا علیه السلام استنباط حسن بن جهم را آزموده تا موجب پرورش عملی و استنباطی او گردد.

پرورش سعد بن عبدالله در محضر امام زمان علیه السلام (۱)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۰۳-۱۶:۳۵:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۱/۰۳-۱۶:۳۷:۵۸
    • کد مطلب:18818
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2313

سعد بن عبدالله قمی از دانشمندان معاصر امام حسن عسگری است. وی در دفاع غیرتمندانه از اهل بیت علیهم السلام سر از پا نمی‌شناخت. تا آن جا که جان بر کف نهاده به آشکارا دشمنان را رسوا می‌نمود.

وی در این راستا در مطالعه و مسلح شدن علمی بسیار کوشا بود و در معضلات علمی هرگز متوقف نمی‌گردید و تا دست یابی به حل آنها از پای نمی‌نشست.

برخورد بسیار جالب وی با امام زمان علیه السلام در سنین کودکی خواندنی است.

از جمله آن حدیث جریان زیر است.

در ضمن حدیث مفصلی از سعد بن عبد الله قمی نقل شده است: مولای ما به من نگریست و فرمود ای سعد چه چیز تو را به اینجا آورده است پاسخ دادم احمد بن اسحاق مرا به ملاقات مولایمان تشویق کرد.

حضرت فرمود و مسایلی که می‌خواستی بپرسی…؟

گفتم بر حال خودش است ای مولای من.

فرمود پس از نور چشمم بپرس و به پسر بچه‌ای (یعنی حجة‌ ابن الحسن) اشاره کرد.

پسر بچه به من گفت هر کدام از آن (پرسشهایی) که برایت آشکار شده (و پیش آمده) بپرس.

پس به او گفتم ای مولای ما و پسر مولای ما به راستی که از شما برای ما روایت شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله طلاق زنانش را به دست امیرالمؤمنین قرار داده. تا آن جا که هنگام جنگ جمل به سوی عایشه پیام فرستاد که با فتنه خودت واقعا بر زیان اسلام و مسلمین گرد و خاک راه انداخته‌ای و به سبب نادانیت، فرزندان خودت را در معرض نابودی قرار داده‌ای. از این رو اگر از تفرقه (و خشونت و خون ریزی)ات دست برداری (که خوب) و الا تو را طلاق خواهم داد.

(این در حالی است که) طلاق زنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، وفات آن حضرت بوده است.

حجة بن الحسن از من پرسید: طلاق چیست؟

پاسخ دادم باز شدن راه ازدواج مجدد زن.

فرمود اگر وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و اله، طلاق زنان حضرت بوده، پس واقعا راه ازدواج مجدد آنها باز بوده (و می‌توانستند پس از وفات پیامبر، مجددا ازدواج کنند) پس چرا شوهر گرفتن برای آنها حلال نبود؟!

پاسخ دادم چون خداوند تبارک و تعالی شوهران را بر آنها حرام کرده بود.

حجة ابن الحسن فرمود چگونه (چنین چیزی ممکن است) در حالی که مرگ راه آنها را برای ازدواج باز کرده است؟!

گفتم ای فرزند مولای من پس شما معنای این که «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حکم طلاق را به امیرالمؤمنین واگذار کرد» به من بگویید.

فرمود به راستی که خداوند تقدس اسمه، شأن و مقام زنان پیامبر را بزرگ کرده و آنان را به شرافت مادری برای مسلمانان اختصاص داد.

پیامبر فرموده ای ابا الحسن به راستی که این شرافت برای آنها تا زمانی باقی است که بر فرمان برداری خداوند باشند. هر کدام از آنها، پس از من با خروج بر تو، خداوند را نافرمانی کرد، او را در ازدواج مجدد آزاد کن و از شرافت مادری مؤمنین اسقاط نما.

 

متن حدیث:

فَلَمَّا انْصَرَفَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ لِيَأْتِيَهُ بِالثَّوْبِ نَظَرَ إِلَيَّ مَوْلَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ‏ مَا جَاءَ بِكَ يَا سَعْدُ فَقُلْتُ شَوَّقَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا قَالَ وَ الْمَسَائِلُ الَّتِي أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَهُ عَنْهَا قُلْتُ عَلَى حَالِهَا يَا مَوْلَايَ قَالَ فَسَلْ قُرَّةَ عَيْنِي وَ أَوْمَأَ إِلَى الْغُلَامِ فَقَالَ لِيَ الْغُلَامُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ مِنْهَا فَقُلْتُ لَهُ مَوْلَانَا وَ ابْنَ مَوْلَانَا إِنَّا رُوِّينَا عَنْكُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَعَلَ طَلَاقَ نِسَائِهِ بِيَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع حَتَّى أَرْسَلَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى عَائِشَةَ أَنَّكِ قَدْ أَرْهَجْتِ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ بِفِتْنَتِكِ وَ أَوْرَدْتِ بَنِيكِ حِيَاضَ الْهَلَاكِ بِجَهْلِكِ فَإِنْ كَفَفْتِ عَنِّي غَرْبَكِ وَ إِلَّا طَلَّقْتُكِ وَ نِسَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ كَانَ طَلَاقُهُنَّ وَفَاتَهُ قَالَ مَا الطَّلَاقُ قُلْتُ تَخْلِيَةُ السَّبِيلِ قَالَ فَإِذَا كَانَ طَلَاقُهُنَّ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ خُلِّيَتْ لَهُنَّ السَّبِيلُ فَلِمَ لَا يَحِلُّ لَهُنَّ الْأَزْوَاجُ قُلْتُ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَرَّمَ الْأَزْوَاجَ عَلَيْهِنَّ قَالَ كَيْفَ وَ قَدْ خَلَّى الْمَوْتُ سَبِيلَهُنَّ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي يَا ابْنَ مَوْلَايَ عَنْ مَعْنَى الطَّلَاقِ الَّذِي فَوَّضَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُكْمَهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَقَدَّسَ اسْمُهُ عَظَّمَ شَأْنَ نِسَاءِ النَّبِيِّ ص فَخَصَّهُنَّ بِشَرَفِ الْأُمَّهَاتِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ هَذَا الشَّرَفَ بَاقٍ لَهُنَّ مَا دُمْنَ لِلَّهِ عَلَى الطَّاعَةِ فَأَيَّتُهُنَّ عَصَتِ اللَّهَ بَعْدِي بِالْخُرُوجِ عَلَيْكَ فَأَطْلِقْ لَهَا فِي الْأَزْوَاجِ وَ أَسْقِطْهَا مِنْ شَرَفِ أُمُومَةِ الْمُؤْمِنِين‏

تجزیه و تحلیل حدیث:

۱- سعد میان دو مطلب تنافی می‌بیند:

یکی این که طلاق، آزادی زن برای ازدواج مجدد است. مرگ شوهر نیز سبب قهری طلاق است. با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، این سبب حاصل شده است.

از سوی دیگر پیامبر امر طلاق زنانش را پس از مرگ خود به امیرالمؤمنین واگذار کرده است.

۲- امام به جای پاسخ مستقیم، نخست از سعد معنای طلاق را می‌پرسد.

۳- سپس تناقض میان طلاق حاصل از مرگ پیامبر و حرمت ازدواج پس از وفات پیامبر را مطرح می‌کند.

۴- سعد به تعبد به آیه قرآن پناه می‌برد.

۵- امام مجددا بر مشکل تناقض پافشاری می‌کند.

۶- سعد در رفع تناقض درمانده می‌شود.

۷- امام با بیان این که موضوع طلاق، اسقاط شرافت مادری مؤمنان است، مشکله تنافی را حل می‌فرماید.

درایت حدیث:

۱- مشکله سعد بن عبدالله همان «محذور تحصیل حاصل» است.

۲- امام برای «تنقیح صورت مسئله» معنای طلاق را می‌پرسد و در واقع از سعد «اقرار» می‌گیرد.

۳- پافشاری امام بر وجود «تناقض» میان «طلاق حاصله از مرگ» و «حرمت ازدواج مجدد زنان پیامبر»، یکی از موضوعات بسیار چالشی است.

و آن این که آیا تعبد می‌تواند رافع محذور عقلی باشد یا خیر؟ و آیا تعبد می‌تواند حلال مشکل عقلی باشد؟

۴- امام در مرتفع ساختن تناقض، در موضوع حکم ازدواج تصرف می‌کند.

با این بیان که «حکم حرمت ازدواج» چند موضوع دارد.

یکی از موضوعات حرمت ازدواج، «زن شوهردار» است. یعنی بر زن شوهردار ازدواج حرام است.

با مرگ شوهر که طلاق قهری است، موضوع شوهرداری منتفی شده و قهرا حکم حرمت ازدواج از زن برداشته می‌شود.

«شرافت مادری مؤمنین» دلیل بر «توسعه موضوع حرمت ازدواج» است.  یعنی شأن زنان پیامبر در زمان حیات توسعه یافته و پس از مرگ آن حضرت هم ادامه می‌یابد.

توسعه موضوع، قهرا موجب «توسعه حکم حرمت ازدواج» می‌گردد.

در نتیجه همچنان که در حیات پیامبر ازدواج بر زنان آن حضرت حرام بود، به دلیل شرافت مادری مؤمنین پس از وفات پیامبر هم ازدواج بر آنها حرام است.

به سخن دیگر به دلیل شرافت مادری مؤمنین، حکم زمان حیات پیامبر (حرمت ازدواج) پس از وفات پیامبر هم جاری و ساری است. گویا زنان پیامبر پس از مرگ آن حضرت شوهردار هستند.

به تبع «توسعه حکم حرمت ازدواج»، «حکم طلاق» نیز توسعه می‌یابد به این معنا که پس از وفات، باز هم موضوع طلاق باقی است.

بدین سان مشکله تنافی و تناقض حل می‌گردد.

این روایت ناظر به یکی از مباحث بسیار مهم و پیچیده اصولی است که تحت عنوان «حکومت و ورود» مطرح شده است. آن چه امام بیان می‌فرماید در واقع یکی از مصادیق حکومت است.

نتیجه:

امام زمان علیه السلام در دوران کودکی، استنباطی را مطرح می‌فرماید که در رابطه با یکی از مباحث کلیدی اصول فقه است.

هدف از طرح این استنباط توسط امام، پرورش دانشمندی جلیل القدر همچون سعد بن عبدالله است تا وی بر استنباط دین توانا گردد.

پرورش سعد بن عبد الله در محضر امام زمان علیه السلام (۲)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۰-۱۱:۵۹:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۰-۱۲:۱:۴۷
    • کد مطلب:18619
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1836

یکی از احادیث بسیار جالب که شاهد پرورش مستنبط است،  چگونگی برخورد علمی امام زمان علیه السلام با سعد بن عبد الله قمی می‌باشد.

هنگامی که امام حسن عسگری علیه السلام پرسشهای سعد را به فرزندش امام زمان سلام الله علیه ارجاع می‌دهند، یکی از پرسشهای سعد از حضرت این چنین است:

ای آقای من از دلیلی که مردم را انتخاب امام برای خودشان باز می‌دارد، به من خبر ده (و بگو به چه دلیل مردم حق انتخاب امام ندارند؟)

امام زمان علیه السلام: (مقصود انتخاب امام) مصلح است یا مفسد؟

سعد: (روشن است که مقصود انتخاب) امام مصلح (است).

امام زمان علیه السلام: با توجه به این که کسی از خطورات قلبی دیگری خبر ندارد و نمی‌ٔداند (نیت آنها)صلاح است یا فساد، آیا امکان دارد که (مردم اشتباه کنند و مورد) انتخاب آن مفسد از کار درآید؟

سعد: آری (ممکن است).

امام زمان علیه السلام: همین دلیل است که برایت ایراد کردم همراه با برهانی است که خرد تو به او وثوق پیدا می‌کند (و تسلیم به آن می‌شود و آن را می‌پذیرد).

به من خبر ده از پیامبرانی که خداوند آنها را برگزیده است و کتابها(ی آسمانی) بر آنان نازل کرده است و با وحی و عصمت آنها را تأیید کرده، زیرا آنها اعلام امتها هستند و برای انتخاب و گزینش افراد از مردم شایسته‌تر هستند.

آیا مانند موسی و عیسی با فراوانی خردشان و کمال علمشان، زمانی که آن دو تصمیم به انتخاب بگیرند، آیا ممکن است مورد انتخاب آنها منافق قرار گیرد و آن دو بپندارند که انتخاب شده‌ها مؤمن هستند؟

سعد: نه ممکن نیست.

امام زمان علیه السلام: این موسای کلیم الله است با فراوانی خردش و کمال علمش و نزول وحی بر او، از بزرگان قومش و سران لشگرش، برای قرار و وعده‌گاه پروردگارش هفتاد مرد از کسانی که در ایمان و اخلاص آنها تردیدی نداشت، انتخاب کرد، (اما) منافقین مورد انتخاب او قرار گرفتند (در این باره) خداوند عز و جل فرموده است: «و موسى‏ از ميان قوم خود هفتاد مرد براى ميعاد ما برگزيد»، تا به این گفته خداوند که: «اى موسى، تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. پس به سبب ظلم‌شان صاعقه آنها را فرا گرفت».

هنگامی که یافتیم انتخاب کسی که خداوند او را برای پیامبری برگزیده بر افسد واقع شده و نه بر اصلح، با این که گمان می‌کرد که مورد انتخاب اصلح نه افسد، خواهیم دانست که حق انتخابی نیست مگر برای کسی که آن چه سینه‌ها پنهان کرده و ضمایر مخفی نموده و سریره‌ها بر آن تصرف می‌کند، می‌داند، و این که پس از وقوع انتخاب پیامبر در صاحبان فساد با این که انتخاب اهل صلاح را اراده کرده بود (خواهیم دانست که) انتخاب مهاجرین و انصار (در امر خلافت) ارزشی ندارد.

متن حدیث:

[سعد بن عبدالله قمی] قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ قَالَ مُصْلِحٍ أَوْ مُفْسِدٍ قُلْتُ مُصْلِحٍ قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ بِمَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهِيَ‏ الْعِلَّةُ أُورِدُهَا لَكَ بِبُرْهَانٍ يَثِقُ بِهِ عَقْلُكَ‏ أَخْبِرْنِي عَنِ الرُّسُلِ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ الْكُتُبَ عَلَيْهِمْ وَ أَيَّدَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ الْعِصْمَةِ إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ وَ أَهْدَى إِلَى الِاخْتِيَارِ مِنْهُمْ مِثْلُ مُوسَى وَ عِيسَى هَلْ يَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا وَ كَمَالِ عِلْمِهِمَا إِذَا هَمَّا بِالاخْتِيَارِ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ وَ هُمَا يَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ قُلْتُ لَا فَقَالَ هَذَا مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ كَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْيِ عَلَيْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْيَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْكَرِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِينَ رَجُلًا مِمَّنْ لَا يَشُكُّ فِي إِيمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَتْ خِيَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا إِلَى قَوْلِهِ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ فَلَمَّا وَجَدْنَا اخْتِيَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ لِلنُّبُوَّةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِيَارَ إِلَّا لِمَنْ يَعْلَمُ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ تُكِنُّ الضَّمَائِرُ وَ يَتَصَرَّفُ عَلَيْهِ السَّرَائِرُ وَ أَنْ لَا خَطَرَ لِاخْتِيَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعْدَ وُقُوعِ خِيَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى ذَوِي الْفَسَادِ لَمَّا أَرَادُوا أَهْلَ الصَّلَاحِ ثُمَّ قَالَ مَوْلَانَا ع يَا سَعْدُ بحار الأنوارج‏52 ص84

نکات حدیث:

۱- امام حسن عسگری علیه السلام با اشاره به معضلات علمی سعد بن عبد الله، او را به امام زمان علیه السلام ارجاع می‌دهند.

۲- موضوع یکی از پرسشهای سعد، عدم حق انتخاب امام برای مردم است.

۳- امام زمان علیه السلام برای پاسخ به سعد، روش پرسش و پاسخ را به کار می‌گیرند. (محاوره‌ای)

۴- در ابتداء با تقسیم صور، موضوع بحث را معین می‌کنند. (تنقیح موضوع)

۵- سپس حضرت از سعد اقرار می‌گیرد که احتمال خطا در انتخاب مردم وجود دارد. (امکان خطا در مقام ثبوت)

۶- در مرحله بعد امکان خطای انتخاب پیامبران را مطرح ساخته که سعد آن را انکار می‌کند.

۷- حضرت با بیان مصداقی خطای انتخاب از پیامبران، آن را تثبیت می‌نماید. (تمامیت مقام اثبات)[1]

۸- با قیاس اولویت، خطای مردم در انتخاب هم اثبات می‌شود. (تطبیق نتیجه بر مورد بحث)

درایت حدیث:

۱- روشن است که روش محاوره‌ای مورد استفاده حضرت برای پرورش اندیشه و خرد به کار می‌رود.

۲- برهان سبر و تقسیم مورد استفاده حضرت نیز از قوی‌ترین براهین منطقی است.

۳- کاربرد نقض در استدلال حضرت نیز روشن است.

۴- نتیجه نهایی نیز با قیاس اولویت گرفته شده است.

۵- همه امور یاد شده در تضاد با «نظریه نص حدیث» و «روش اخباریون» است.

 

[1]- موضوع مصرح در این حدیث هم عصمت پیامبران است و هم خطای در انتخاب آنها.

جمع میان این دو مجالی دیگر می‌طلبد. از این رو به یک اشاره بسنده می‌کنیم و آن این که پیامبران در غالب امور مکلف به تکلیف ظاهری هستند که موضوعات آنها از طرق متعارف به دست می‌آید.

آموزش تقیید اطلاق لفظی به قرائن عقلیه (تقیید به نقض غرض)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۷-۷:۳۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۳۱-۱۷:۱۰:۸
    • کد مطلب:18892
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 4618

استنباط تقیید دلیل لفظی توسط عقل، یکی از مصادیق رابطه ادله لفظیه با عقل است.

امام صادق علیه السلام در روایت زیر، این استنباط را به حسین منذر می‌آموزد.

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع دَفَعَتْ إِلَيَّ امْرَأَتِي مَالًا أَعْمَلُ بِهِ مَا شِئْتُ فَأَشْتَرِي مِنْ مَالِهَا الْجَارِيَةَ أَطَأُهَا قَالَ لَا إِنَّمَا دَفَعَتْ إِلَيْكَ لِتَقَرَّ عَيْنُهَا وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُسْخِنَ عَيْنَهَا

حسین بن منذر می‌گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم همسرم مالی به من داد که هر کاری خواستم با آن بکنم.

آیا می‌توانم از مال همسرم کنیزی بخرم که با او آمیزش کنم؟

حضرت پاسخ داد: نه (حق چنین کاری نداری زیرا) همسرت مال به تو داده است که چشم او را روشن کنی (و او را خوشحال سازی) و تو (با خرید کنیز و…) می‌خواهی چشمش را بسوزانی (و اشکش را درآوری)!

نکات حدیث:

۱- موضوع حدیث مالی است که زن به شوهرش داده است.

۲- زن تصریح کرده است که شوهرش برای هر گونه تصرف همسرش در مال اجازه مطلق دارد (أَعْمَلُ بِهِ مَا شِئْتُ).

۳- مرد بر اساس اجازه مطلق زن می‌خواهد کنیزی برای خوش گذرانی خودش بخرد.

۴- امام علیه السلام اجازه تصرف مطلق را انکار می‌کند.

۵- امام علیه السلام برای این انکار مستند ارایه می‌دهد (لَا إِنَّمَا دَفَعَتْ إِلَيْكَ لِتَقَرَّ عَيْنُهَا وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُسْخِنَ عَيْنَهَا).

درایت حدیث:

۱- موضوع روایت انکار «اطلاق لفظی مصرّح» در کلام زن، توسط امام علیه السلام است.

۲- مستندی که امام برای انکار اطلاق لفظی مصرح بیان می‌فرماید، عبارت است از:

إِنَّمَا دَفَعَتْ إِلَيْكَ لِتَقَرَّ عَيْنُهَا وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُسْخِنَ عَيْنَهَا

همسرت مالی به تو داده است که چشم او را روشن کنی (و او را خوشحال سازی) و تو (با خرید کنیز و…) می‌خواهی چشمش را بسوزانی (و اشکش را درآوری)!

۳- این بیان مشتمل بر حلقه‌ای پنهان است که امام آن را به وضوحش گذاشته است و آن حلقه عبارت است از:

«همسرت مالی به تو داده است که تو از مال او استفاده کنی و خوشحال شوی».

۴- بنا بر این تمامی حلقه‌های مستند عبارتند از:

همسرت مالی به تو داده است (کار همسر).

هدف همسرت از دادن مال، احسان به تو است که از مال او استفاده کنی.

با این احسان همسرت، تو هم خوشحال شوی. (غرض اولیه)

در مقابل این احسان همسرت، تو هم به او احسان کنی و همسرت را خوشحال سازی. (غرض نهایی)

۵- در نتیجه اطلاق لفظی و مصرح کلام زن (یعنی هر کاری می‌ٔخواهی با این مال بکن) در کنار این غرض نهایی (یعنی خوشحال کردن زن توسط شوهر) قرار می‌گیرد.

۶- خرید کنیز برای خوشگذرانی با غرض نهایی زن متضاد است.

۷- لذا اطلاق لفظی کلام زن شامل خرید کنیز نمی‌شود.

۸- بنا بر این اطلاق لفظی مصرح به این قرینه عقلی مقید می‌شود.

در اصول از این گونه قرائن عقلیه با تعبیرات مختلفی یاد می‌شود. مانند نقض غرض، یلزم من وجوده عدمه، قرینه داخلیه، قرینه مقامیه، قرینه لبیه متصله، تناسب حکم و موضوع و….[1]

 

همچنین این روایت مصداق قاعده «العلة تعمم و تخصص» است. البته در این روایت حکم توسط علت تخصیص یافته است.

این گونه موارد از سوی غیر متخصصان به ناحق دخالت عقل در احکام نامیده می‌شود و مصداق «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيم‏» شمرده می‌شود.

در حالی که این گونه موارد مصداق استنباط و کشف عقلی و درایت روایات است.

آن چه مهم است این است که امام در مورد پرسش راوی می‌توانست تنها به بیان حکم، یعنی عدم جواز خرید کنیز، بسنده کند. همچنان که در حدیث دیگری چنین کرده است.[2] اما در این حدیث علاوه بر بیان حکم، مستند آن را نیز بیان می‌فرماید.

امام با بیان مستند حکم، کیفیت تقیید اطلاقات لفظی به قرینه عقلیه را به استفتاء کننده آموزش می‌دهد.

بدین ترتیب امام حکم را از حالت تعبدی خارج نموده و آن را برای عموم قابل تعقل کرده است. لذا اگر روایت سند معتبری هم نداشته باشد در استنباط حکم مشکلی نداریم.

هدف امام از بیان مستند، چیزی جز آموزش استنباط و پرورش استفتاء کننده نیست.

 

[1]- اگر چه ممکن است از نظر اصطلاحات این گونه تعبیرات تفاوتهایی داشته باشند و تطبیق این گونه اصطلاحات بر این روایت مورد نقض و ابرام قرار گیرد، اما روح همه آنها یکی است. از این جهت مطابقت و عدم مطابقت با اصطلاحات صدمه‌ای به اصل مطلب نمی‌زند.

[2]- عن هشام و غيره عن أبي عبد الله عليه السلام في الرجل يدفع إليه امرأته المال فتقول: اعمل به و اصنع به ما شئت أ له أن يشتري الجارية يطأها؟ قال: لا ليس له ذلك‏

 

پرورش مستنبط در استنباط تفاوت قتل و مرگ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۸/۰۶-۶:۵۶:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۸/۰۶-۶:۵۶:۲۶
    • کد مطلب:21565
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 4310

زراره جریانی دارد که در کتب روایی با تفاوتهای اندکی تکرار شده است. توجه شما را به ترجمه آزاد این مجموعه روایات جلب می‌کنیم:

هدف زراره حل یک مشکل علمی درباره رجعت است. اما به دلالیلی خوش ندارد که این مسئله را مستقیما از امام باقر علیه السلام بپرسد.

از این رو اصل مشکلش پنهان کرده و نقشه می‌کشد که با طرح مسئله ظریف دیگری، غیر مستقیم به نیاز علمیش برسد.

بر اساس این نقشه، از امام درباره رابطه مرگ و قتل می‌پرسد که آیا کشته شدن و مرگ یکی است؟

امام پاسخ می‌دهد نه، این دو متفاوت هستند، مرگ، مرگ است و قتل، قتل است.

زراره به امام اشکال می‌کند که هیچ کسی کشته نمی‌شود مگر این که می‌میرد.

امام پاسخ می‌دهد که سخن خدا راست‌تر از سخن توست. خداوند میان قتل و مرگ تفاوت قائل شده است و سپس حضرت از قرآن چند شاهد می‌ٔآورد:

آيا اگر او بميرد يا كشته شود… (آل عمران 144)

و اگر [در راه جهاد] بميريد يا كشته شويد، قطعاً به سوى خدا گردآورده خواهيد شد. (آل عمران 158)

در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‏] اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است؛ همان كسانى كه در راه خدا مى‏جنگند و مى‏كُشند و كشته مى‏شوند. [اين‏] به عنوان وعده حقّى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست‏. (توبه 111)

زراره بر امام نقض می‌کند که خداوند می‌فرماید:

هر جاندارى چشنده [طعم‏] مرگ است.‏ (آل‏عمران 185، الأنبياء 35، العنكبوت 57)

آیا به نظر شما کسی که کشته شده، مرگ را نچشیده است؟!

امام پاسخ می‌دهد کسی که با شمشیر کشته شده، مانند کسی که در رختخوابش مرده است نیست.

از این رو اگر کسی کشته شود، ناچار است به دنیا باز گردد و پس از حیات دوباره، مرگ را بچشد.

در برخی از نقل‌ها امام استدلالی دیگر می‌افزاید:

اگر کسی برادرت را بکشد او را می‌کشی؟ زراره پاسخ می‌دهد آری. حضرت می‌پرسد اگر برادرت بمیرد کسی را می‌کشی؟ زراره پاسخ می‌دهد نه.

امام از تفاوت حکم قتل و مرگ، نتیجه می‌گیرد که قتل و مرگ دو امر جداگانه هستند.[1]

 

سیر مباحثه میان امام و زراره در این مجموعه روایات این گونه است:

۱- طرح مسئله از طرف زراره

۲- پاسخ امام به پرسش زراره

۳- اشکال زراره به پاسخ امام با استدلال به ظهور عرفی (یکسان بودن معنی قتل و مرگ)

۴- ابطال ظهور عرفی زراره، با استشهاد به چند آیه قرآن، توسط امام

۵- نقض زراره بر امام به آیاتی از قرآن

۶- حل نقض توسط امام

۷- استدلال دوم امام به تعدد قتل و مرگ از راه تعدد حکم

 

نکات بسیار جالب روایت:

الف) شیوه اصحاب در پرسش از ائمه علیهم السلام

زراره پرسشی غیر مستقیم در پی حل مشکل رجعت است.

توجه به کاربرد شیوه غیر مستقیم ممکن است آثار و نتایج بسیار شگفتی در فهم روایات داشته باشد.

ب) نقض و ابرام و مباحثه با امام واجب الاطاعه

مسلما وظیفه زراره تبعیت محض از امام معصوم بوده است. اما با این همه باز هم با امام بحث می‌کند.

جالب‌تر این که امام هرگز او را تخطئه نمی‌کند که وظیفه تو تسلیم است.  

بلکه از این مباحثه استقبال کرده و تلاش می‌کند با استدلال، اشکالات علمی او را بر طرف کند.

ج) به کار گیری انواع استدلال

 

درایت بیشتر

در این مباحثه چندین استدلال متنوع به کار برده شده است.

با صرف نظر از شکل قیاسهای منطقی آن، به طور کلی دو روش در استدلال به کار برده شده است:

1- تشخیص موضوع قتل و مرگ، از طریق ظهور این دو کلمه

هم زراره در اثبات مدعای خودش از ظهور عرفی سود برده است و هم امام از ظهور آیات قرآن، حرف زراره را باطل می‌فرماید.

2- در نقض زراره به امام، در واقع زراره ظهوراتی را که امام اثبات کرده، متناقض آیه محکم «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» می‌بیند و بر این اساس ظهورات مورد استدلال امام را باطل می‌کند.

اما امام با رفع تناقض، استدلال زراره را ردمی‌فرماید.

در همین نقطه مشکل بحث رجعت زراره نیز حل می‌گردد.

3- تشخیص تعدد موضوع از طریق تعدد حکم شرعی آن

در استدلال دوم امام با اشاره به این که حکم و آثار شرعی قتل با مرگ متفاوت است، اثبات می‌فرماید که تعدد حکم (قصاص و عدم قصاص) نشانه تعدد موضوع (قتل و مرگ) است.

 

نتیجه‌گیری

زراره در دوران امام باقر علیه السلام، جوان بوده است.

برخورد زیبای امام باقر علیه السلام با زراره جوان، قابل درنگ بسیار است.

مسلما هدف از برخورد این چنینی با زراره، چیزی جز پرورش زراره نیست.

در این شیوه پرورشی، امام، هم خود، دست به استنباط می‌زند و هم استنباط زراره را باطل می‌کند تا از زراره جوان فقیهی مستنبط بسازد.

 

[1]- عَنْ زُرَارَةَ قَالَ كَرِهْتُ أَنْ أَسْأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِي الرَّجْعَةِ فَاحْتَلْتُ مَسْأَلَةً لَطِيفَةً لِأَبْلُغَ بِهَا حَاجَتِي مِنْهَا فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ قُتِلَ مَاتَ قَالَ لَا الْمَوْتُ مَوْتٌ وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ فَقُلْتُ مَا أَحَدٌ يُقْتَلُ إِلَّا مَاتَ قَالَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ قَدْ فَرَّقَ بَيْنَ الْقَتْلِ وَ الْمَوْتِ فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ ع أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ وَ قَالَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ فَلَيْسَ كَمَا قُلْتَ يَا زُرَارَةُ الْمَوْتُ مَوْتٌ وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا قَالَ فَقُلْتُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ أَ فَرَأَيْتَ مَنْ قُتِلَ لَمْ يَذُقِ الْمَوْتَ فَقَالَ لَيْسَ مَنْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ كَمَنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ إِنَّ مَنْ قُتِلَ لَا بُدَّ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يَذُوقَ الْمَوْتَ.

عن زرارة قال كرهت أن أسأل أبا جعفر ع عن الرجعة و استخفيت ذلك، قلت: لأسألن مسألة لطيفة أبلغ فيها حاجتي، فقلت: أخبرني عمن قتل أ مات قال: لا، الموت موت، و القتل قتل، قلت: ما أحد يقتل إلا و قد مات فقال: قول الله أصدق من قولك، فرق بينهما في القرآن فقال: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» و قال: «لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» و ليس كما قلت يا زرارة الموت موت و القتل قتل، قلت: فإن الله يقول: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» قال: من قتل لم يذق الموت، ثم قال: لا بد من أن يرجع حتى يذوق الموت.

عن زرارة قال كرهت أن أسأل أبا جعفر ع في الرجعة، فأقبلت مسألة لطيفة أبلغ فيها حاجتي، فقلت: جعلت فداك أخبرني عمن قتل مات قال: لا، الموت موت و القتل قتل، قال: فقلت له: ما أحد يقتل إلا مات، قال: فقال: يا زرارة قول الله أصدق من قولك- قد فرق بينهما في القرآن قال: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» و قال «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» ليس كما قلت يا زرارة، الموت موت و القتل قتل، و قد قال الله: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» الآية- قال: فقلت له: إن الله يقول: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» أ فرأيت من قتل لم يذق الموت قال: فقال: ليس من قتل بالسيف- كمن مات على فراشه، إن من قتل لا بد من أن يرجع إلى الدنيا- حتى يذوق الموت.

عن زرارة عن أبي جعفر ع في قول الله: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» و قد قال الله: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» فقال أبو جعفر ع: قد فرق الله بينهما- ثم قال: أ كنت قاتلا رجلا لو قتل أخاك قلت: نعم، قال: فلو مات موتا أ كنت قاتلا أحدا قلت: لا، قال: أ لا ترى كيف فرق الله بينهما.

عن جابر عن أبي جعفر ع قال سألته عن قول الله: «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ» قال لي يا جابر أ تدري ما سبيل الله قال: لا أعلم إلا أن أسمعه منك، فقال سبيل الله علي و ذريته ع و من قتل في ولايتهم قتل في سبيل الله، و من مات في ولايتهم مات في سبيل الله.

آموزش استنباط اطلاق «علی قسیم الجنة و النار» توسط امام صادق ع

  • نویسنده:محمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۹/۲۶-۵:۴۲:۵۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۹/۲۶-۵:۴۴:۴۷
    • کد مطلب:21603
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2822

یکی از مطالبی که بارها شنیده‌ایم این است که امیرالمؤمنین علیه السلام تقسیم کننده‌ی بهشت و جهنم است. دلیل آن هم این است که کلید ورود به بهشت، محبت امیرالمؤمنین است و کلید ورود به جهنم، دشمنی با آن حضرت؛ چرا که محبت او، ایمان و دشمنی با او، کفر است.
سؤالی که ممکن است ذهن را مشغول کند این است که امت‌های گذشته تکلیفشان چیست؟! آنان که در امت اسلام نبودند که این کلیدها به دستشان برسد. آنان با چه معیاری وارد بهشت و جهنم می‌شوند؟!
این سؤال جواب‌های متعددی دارد که از اهل بیت عصمت و طهارت به ما رسیده است.
از جمله این پرسش برای مفضل نیز پیش آمده است. در بخشی از یک روایت مفضل از امام می‌پرسد آیا پیامبران و اوصیاء پیشین (به تبع آنها امتهای آنان) علی علیه السلام را دوست داشتند (تا شرط ورود به بهشت را داشته باشند)؟
امام صادق با یک قیاس منطقی، این سؤال مفضل را جواب فرموده‌اند.

خلاصه استنباط امام علیه السلام:
صغری:  امیرالمؤمنین محبوب خدا است و خدا محبوب امیرالمؤمنین است.
کبری:  همه مؤمنین در هر زمان و مکانی که باشند، محبوب خدا را و کسی خدا محبوب او باشد را دوست دارند.
نتیجه:  همه مؤمنین در هر زمان و مکانی که باشند امیرالمؤمنین را دوست دارند.

توضیح استنباط امام علیه السلام:
در این استدلال دو مقدمه وجود دارد که نتیجه‌ی روشنی در پی دارد.
امام صادق برای اثبات مقدمه اول به دو روایت از پیامبر تمسک کرده‌اند:
1.  ماجرای جنگ خیبر و حدیث معروف پیامبر اکرم که فرمودند فردا پرچم را به دست کسی می‌سپارم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست می‌دارند و پرچم را به دست امیرالمؤمنین داد.
2.  ماجرای مرغ بریانی که برای پیامبر هدیه آوردند و پیامبر فرمود: خدایا! محبوب‌ترین خلق تو نزد تو و من را به سوی من فرست تا شریک من در غذا باشد و مقصود پیامبر امیرالمؤمنین بود.
پس مقدمه اول ثابت شد.
امام صادق مقدمه دوم را با عبارت «آیا جایز است؟!» به عقل احاله داده‌اند که پرواضح است. قطعا کسی که به خدا ایمان دارد، هم محبوب خدا را دوست می‌دارد و هم کسی که خدا محبوب او است را. 
این مقدمه حاصل یک تلازم عقلی است. از این رو مصداقی از  کاربرد عقل در دین است.
بعد از این مقدمه نتیجه می‌شود که کلید بهشت حتی برای امت‌های گذشته محبت امیرالمؤمنین است.
نسبت به کلید جهنم هم حضرت بدون تکرار قیاس می‌فرمایند: «ثابت شد که دشمنان انبیاء گذشته دشمن امیرالمؤمنین هستند».
حضرت این قیاس را به عقل مخاطب واگذار کرده است و آن این است:

خلاصه استنباط:
صغری:  امیرالمؤمنین محبوب خدا است و خدا محبوب امیرالمؤمنین است.
کبری:  دشمن خدا در هر زمانی که باشد، با محبوب خدا و کسی که خدا محبوب او باشد دشمن است.
نتیجه:  پس دشمن خدا در هر زمانی که باشد، با امیرالمؤمنین دشمن است.

کبرای این قیاس هم کاملا عقلی است و لذا امام برای اثبات این مقدمه به عبارت «آیا جایز است؟!» بسنده کرده‌اند.

این روایت شامل نکته مهمی است که عبارت است از این که:
امام برای اثبات مقدمه اول از عبارت «آیا نمی‌دانی؟!» (أ ما علمت…) استفاده کرده است.
در مورد مقدمه دوم نیز امام عبارت «آیا شدنی است؟! (أ یجوز…) را به کار برده است.
به سخن دیگر مفضل نسبت به هر دو مقدمه آگاه بود. اما از ملازمه عقلی آنها با نتیجه استنباط ناآگاه بود.
اما با کنار هم چیدن دو مقدمه، ملازمه عقلی را برای مفضل آشکار ساختند.
واقعیت استنباط نیز چیزی جز این امر نیست.
جالب‌ترین نکته روایت هم این است که علاوه بر این که امام مجهول مورد نظر مفضل را استنباط می‌فرماید، این استنباط را به شکلی بیان می‌کند که مفضل نیز پرورش یافته و بر استنباط توانا گردد. [۱]

-------------------------------

[۱] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أَبُو الْعَبَّاسِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع لِمَ صَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَسِيمَ‏ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؟ قَالَ لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ وَ إِنَّمَا خُلِقَتِ الْجَنَّةُ لِأَهْلِ الْإِيمَانِ وَ خُلِقَتِ النَّارُ لِأَهْلِ الْكُفْرِ فَهُوَ ع قَسِيمُ‏ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ فَالْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ مَحَبَّتِهِ وَ النَّارُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ بُغْضِهِ قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَالْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ ع كَانُوا يُحِبُّونَهُ وَ أَعْدَاؤُهُمْ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَكَيْفَ ذَلِكَ قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ فَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى يَدَيْهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُتِيَ بِالطَّائِرِ الْمَشْوِيِّ قَالَ ص اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ وَ عَنَى بِهِ عَلِيّاً ع قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ لَا يُحِبَّ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ ع رَجُلًا يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقُلْتُ لَهُ لَا قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُونَ مِنْ أُمَمِهِمْ لَا يُحِبُّونَ حَبِيبَ اللَّهِ وَ حَبِيبَ رَسُولِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ ع قُلْتُ لَا قَالَ فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ كَانُوا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مُحِبِّينَ وَ ثَبَتَ أَنَّ أَعْدَاءَهُمْ وَ الْمُخَالِفِينَ لَهُمْ كَانُوا لَهُمْ وَ لِجَمِيعِ أَهْلِ مَحَبَّتِهِمْ مُبْغِضِينَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَحَبَّهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَبْغَضَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَهُوَ إِذَنْ قَسِيمُ‏ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ فَزِدْنِي مِمَّا عَلَّمَكَ اللَّهُ… (علل الشرایع)

مناظره کوتاه و پر بار زراره و محمد بن مسلم با امام باقر ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۲۹-۸:۵۹:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۱۲/۲۸-۱۹:۱۱:۵۹
    • کد مطلب:21795
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3673

مناظره کوتاه و پر بار زراره و محمد بن مسلم با امام باقر علیه السلام یکی از مصادیق پرورش مستنبط توسط حضرت است.

در حدیثی با اندکی تصرف این چنین آمده است:

زراره و محمد بن مسلم: درباره نماز در مسافرت چه می‌فرمایی و نماز در سفر چگونه و چقدر است؟

امام علیه السلام: خداوند در این باره می‌فرماید «و چون در زمين سفر كرديد، باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد» بنا بر این نماز شکسته خواندن در سفر واجب گردید (از این رو وجوب آن) همانند وجوب نماز تمام در حضر است.

زراره و محمد بن مسلم: خداوند تنها فرموده که «باکی بر شما نیست» و نفرموده «این چنین بکنید» (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا). بنا بر این چگونه نماز قصر را واجب کرده همچنان که نماز تمام را در حضر واجب ساخته است؟!

امام علیه السلام: آیا چنین نیست که خداوند درباره صفا و مروه فرموده است «پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد» آیا نمی‌بینید که سعی صفا و مروه واجب مفروض است.

چون خداوند [این چنین] در کتابش آورده و پیامبرش نیز آن را انجام داده (سعی واجب است).

نماز شکسته در سفر نیز کاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام داده و خداوند در کتابش ذکر کرده است.[1]

نکات حدیث:

۱- زراره و محمد بن مسلم از امام علیه السلام دلیل وجوب نماز قصر را مطالبه می‌کنند.

۲- امام به آیه‌ مربوط به حکم نماز شکسته اشاره می‌فرماید.

۳- آن دو قانع نمی‌شوند و بر استدلال امام اشکال می‌کنند که جمله‌ی «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ…» ظهور در وجوب ندارد.

۴- امام به دو استدلال، اشکال زراره و محمد بن مسلم را پاسخ می‌دهد: یکی آیه‌ی وجوب سعی در حج و دیگری عمل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.

درایت حدیث:

۱- با توجه به این که بحث نماز مسافر از اول اسلام مطرح بوده است و با توجه به شخصیت زراره و محمد بن مسلم، می‌توان گفت پرسش این دو از امام، برای دانستن اصل مسئله نبوده است، بلکه پرسش آنها از دلیل وجوب قصر بوده است.

۲- دلیل امام علیه السلام بر وجوب قصر این آیه است: «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (و چون در زمين سفر كرديد، باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد).

در نگاه نخست این استدلال، مشکل دارد. چرا که معنای «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد)، جواز قصر است نه وجوب آن.

احتمال می‌رود که اصل مراجعه این دو صحابی به امام نیز دچار شدن به همین اشکال بوده است.

۳- پاسخ نخست امام علیه السلام، آیه‌ی وجوب سعی است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد).

محور وجوب و جواز در هر دو مسئله (قصر نماز مسافر و سعی صفا و مروه)، یک چیز است و آن تعبیر «لا جناح» (باکی نیست)، است.

از این رو به حسب ظاهر پاسخ امام ازدیاد و توسعه اشکال است و نه پاسخ.

بنا بر این، إقناع دو صحابی بزرگ، مانند زراره و محمد بن مسلم معنا ندارد.

إقناع این دو نشان از قوت استدلال امام دارد که باید درایت شود.

این استدلال چیست؟

۴- احتمال نخست این است که امام تنها به آوردن یک نقض بسنده فرموده و آن این که وجوب سعی صفا و مروه مسلم است و مستند آن نیز همین آیه است. بنا بر این «لا جناح» می‌تواند برای وجوب باشد. اما چگونگی این امر، بیان نشده است.

۵- احتمال دوم این است که امام با آوردن این شاهد، مشکل را از اساس حل کرده باشد. با مراجعه به روایات وجوب سعی این احتمال متعین می‌گردد.

توضیح این که همین پرسش در مورد سعی صفا و مروه نیز مطرح شده است. از جمله:

از امام صادق علیه السلام از سعی بین صفا و مروه پرسیده شد که فریضه است یا سنت؟ حضرت فرمود فریضه است. (سائل می‌گوید به امام) گفتم آیا چنین نیست که خداوند عز و جل تنها فرموده است «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (پس وجوب از کجای آیه درمی‌آید؟!) حضرت فرمود این مطلب در عمرة القضاء بوده است (سال بعد از صلح حدیبیه) که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر کفار شرط فرمود که بتها را از صفا و مروه برچینند (تا مسلمانان اعمال حج انجام دهند) پس (در این میان) مردی گرفتار شده تا این که روزها(ی فرصت داده شده) تمام شد. پس بتها به جای پیشین خود برگشت داده شد (از این رو مردم) به سوی آن حضرت آمدند و گفتند ای پیامبر خدا فلانی سعی میان صفا و مروه را انجام نداده و بتها برگشت داده شده (چه کند؟) پس خداوند عز و جل این آیه را نازل فرمود «پس بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد».[2]

از این حدیث روشن می‌شود که مسلمانان بر اثر گذاشتن بتها در محل سعی، شبهه ممنوعیت سعی میان صفا و مروه را داشتند.

در حدیث دیگری این چنین آمده است:

مسلمانان چنین می‌پنداشتند که سعی میان صفا و مروه کاری است که مشرکین آن را (به اعمال حج افزوده و) انجام داده‌اند. پس خداوند این آیه را فرود آورد که «در حقيقت، صفا و مروه از شعاير خداست؛ پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد».[3]

۶- حاصل دو روایت سعی، این است که مسلمانان دچار توهماتی شده‌اند:

توهم مانعیت بتها در روایت اول

و توهم ساخته و پرداخته بودن سعی توسط مشرکین در روایت دوم

بر اساس این توهمات، وجوب سعی مورد تردید قرار گرفته است.

خداوند با تعبیر «باکی نیست» مانع احتمالی را منتفی ساخته و در نتیجه وجوب سعی، اثبات می‌گردد.

۷- بنا بر این امام علیه السلام ظهور لغوی «لا جناح» در ترخیص را انکار نفرموده است، بلکه با توجه به مناسبات مورد، ظهور عرفی دیگری برای تعبیر «لا جناح» اثبات فرموده که بر اساس آن وجوب سعی ثابت می‌گردد.

۸- امام باقر علیه السلام این ظهور عرفی در آیه سعی را، بر آیه نماز قصر تطبیق می‌فرماید.

در تطبیق بر نماز قصر احتمالاتی هست که به هدف نوشتار ارتباط ندارد. اما اشاره به یکی از این احتمالات مناسب است و آن این که با توجه به اهمیت نماز، کوتاه کردن نماز در مسافرت، امری حرام تصور می‌شده است. با تعبیر «لا جناح» این توهم نفی گردیده است.

۹- روشن شد که اساس اشکال زراره و محمد بن مسلم ظهور لغوی است، ولی این آیه مصداق ظهور عرفی مغایر با ظهور لغوی است.

۱۰- با این استدلال امام علیه السلام، اشکال زراره و محمد بن مسلم مرتفع گردیده است.

11- استدلال دوم امام، فعل پیامبر صلی الله علیه و آله در هر دو مورد است: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِيُّهُ ص وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْ‏ءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ» (چون خداوند [این چنین] در کتابش آورده و پیامبرش نیز آن را انجام داده سعی واجب است. نماز شکسته در سفر نیز کاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام داده و خداوند در کتابش ذکر کرده است).

۱۲- احتمال نخست در این استدلال این است که امام علیه السلام، فعل پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان دلیل مستقلی آورده باشد.

در این مورد مباحثی وجود دارد که ارتباطی به نوشتار ندارد. از جمله این که فعل پیامبر به تنهایی دلالت بر وجوب ندارد. اما جواز به معنای اعم را اثبات می‌کند. با ضمیمه کردن این که تکلیف نماز عمومی و همگانی و همیشگی است. اگر نماز قصر مثلا مصداق وجوب تخییری بود مسلما می‌بایست حضرت به آن اشاره می‌کردند. با توجه به این که حضرت به انجام نماز قصر بسنده کرده است، می‌توان نتیجه گرفت که نماز قصر تنها تکلیف مسافر است.

ممکن است احتمالات دیگری نیز وجود داشته باشد که خارج از بحث ماست.

۱۴- احتمال دوم هم این است که این بیان برای تتمیم استدلال پیشین باشد.

بر ساحل فقاهت:

۱- یکی از مباحث مهم در «اصول فقه» بحث «ظهورات» است.

روایتی که در آغاز نوشتار مطرح شد، شاهدی است بر نیاز به بحث ظهورات. چرا که در عصر حضور معصومین دو نفر که اتفاقا زبان مادری آنها عربی هم هست، در ظهور آیه قرآن دچار مشکل شده‌اند. مسلما این گونه اشکالات در دورانهای بعدی، به ویژه با فاصله از زمان حضور، بیشتر و بیشتر است و نیاز به بحث ظهور نیز شدیدتر است.

۲- «تفکیک میان ظهور لغوی و ظهور عرفی» در «اصول فقه» مطرح شده است. این روایت شاهد خوبی بر نیاز به این بحث اصولی است.

۳- بحث «امر عقیب حذر»، یکی از مباحث «اصول فقه» است. در این روایت یکی از شاخه‌های بحث یاد شده مطرح شده است.

۴- بحث «ظهور امر در وجوب» یکی از مسائل «اصول فقه» است. این روایت یکی از مستندات این مسئله است.

۵- یکی از مباحث «اصول فقه»، «جبر و وهن دلالی به وسیله عمل اصحاب» است. استدلال به عمل پیامبر صلی الله علیه و آله (بر اساس یک احتمال)، یک مصداق از رفع اجمال و جبر دلالی است. به سخن دیگر عمل پیامبر رافع اجمال آیه است. بر این اساس جای این بحث هست که آیا عمل اصحاب معاصر امام و نیز عمل فقهای متقدم نیز در جبر و وهن دلالی مؤثر است یا خیر؟

نتیجه گیری:

روش بزرگان اصحاب، کسب فقاهت بوده است و نه صرف تعبد محض به کلام امام. از این رو با هدف تفقه بر امام معصوم اشکال می‌کردند.

روش امام معصوم نیز پرورش فقیه و آموزش استنباط بوده است. زیرا اگر امام صرفا پاسخ به وجوب نماز قصر می‌داد و هیچ دلیلی اقامه نمی‌کرد، مسلما وظیفه اصحاب، تعبیت از امام بود.

حتی اگر امام آیه قصر را به عنوان دلیل اقامه می‌کرد و می‌فرمود استنباط من از این آیه این است و تو باید متعبد باشی، باز هم وظیفه زراره و محمد بن مسلم تعبیت محض بود.

اما امام از اشکال این دو استقبال کرده و به بیان حکم نیز بسنده ننموده، بلکه مستند آن را بیان فرموده و علاوه بر بیان مستند، نحوه استنباط از آن را نیز بیان فرموده است.

از این روش روشن می‌شود که امام علیه السلام از اصحابش، تعبد صرف نمی‌خواهد، بلکه تفقه می‌طلبد. تفقه نیز در گرو استنباط است. از این رو تمام سعی و تلاش امام علیه السلام بر آموزش استنباط و پرورش مستنبط است.

حاصل این روش زراره و محمد بن مسلم و این برخورد امام باقر علیه السلام در دوران جوانی آنها، باعث شد که این دو از فقیهان بزرگ دوران امام صادق علیه السلام گردند.

بابی و امی یا محمد بن علی یا باقر العلوم و یا معلم الفقهاء!

 

 

[1]- رُوِيَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَنَّهُمَا قَالَا قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَ كَمْ هِيَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ فَصَارَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِباً كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ قَالَا قُلْنَا إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا فَكَيْفَ أَوْجَبَ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فِي الْحَضَرِ فَقَالَ ع أَ وَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِيُّهُ ع وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْ‏ءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ قَالَا قُلْنَا لَهُ…

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ص‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَ كَمْ هِيَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ- وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ قَالَ فَالتَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِبٌ كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ قِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَلا جُناحَ‏ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يَقُلْ اقْصُرُوا فَكَيْفَ أَوْجَبَ‏ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فَقَالَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ قَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَ فَلَا تَرَى أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُمَا بِهَذَا فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ ذَكَرَهُ اللَّهُ هَكَذَا فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص.

[2]- سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَرِيضَةٌ أَوْ سُنَّةٌ فَقَالَ فَرِيضَةٌ قُلْتُ أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما قَالَ ذَلِكَ فِي عُمْرَةِ الْقَضَاءِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص شَرَطَ عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْفَعُوا الْأَصْنَامَ عَنِ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَتَشَاغَلَ رَجُلٌ حَتَّى انْقَضَتِ الْأَيَّامُ فَأُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ فَجَاءُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً لَمْ يَسْعَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَدْ أُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَيْ وَ عَلَيْهِمَا الْأَصْنَامُ.

[3]- وَ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَانُوا يَظُنُّونَ أَنَّ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ شَيْ‏ءٌ صَنَعَهُ الْمُشْرِكُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما

مفهوم شرط (آموزش استنباط توسط امام)

  • نویسنده:محمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۵-۲۱:۴۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23194
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5421

یکی از ابوابی که در مباحث اصول فقه مطرح است و جزء مسائل مهم اصول می‌باشد، مبحث مفهوم شرط است.

ردپای این بحث مهم اصولی را می‌توان در روایات نیز جستجو نمود.

از جمله در روایتی از امام صادق این گونه آمده است:

شخصی در ضمن سؤالاتی از امام صادق سؤال می‌کند که قرآن در قصه حضرت ابراهیم [زمانی که بت‌ها را شکست و او را مؤاخذه کردند از قول حضرت ابراهیم] می‌فرماید: قالَ بَلْ فَعَلَهُ‏ كَبيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون[1]. [چگونه است با این که بت بزرگ، بت‌ها را نشکسته است، حضرت ابراهیم شکستن بت‌ها را به آن نسبت می‌دهد؟]

حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید: نه بت بزرگ بت‌ها را شکسته بود و نه ابراهیم دروغ گفته است.

راوی می‌پرسد: چگونه ممکن است؟

حضرت جواب می‌دهد: ابراهیم گفته است از بت‌ها سؤال کنید اگر سخن گفتند، بت بزرگ آن‌ها را شکسته است و اگر سخن نگفتند پس بت بزرگ کاری انجام نداده است و بت‌ها سخن نگفتند و ابراهیم هم دروغ نگفته است.[2]

نکاتی در این روایت حائز اهمیت است:

  1. جمله شرطیه جمله است که در صورتی که شرط ثابت باشد، جزا هم ثابت است و این منطوق جمله شرطیه است.

این روایت به صراحت دلالت می‌کند که جمله شرطیه علاوه بر منطوق آن، دلالت می‌کند که در صورتی که شرط منتفی باشد، جزا هم منتفی است و این مفهوم جمله شرطیه است.

این همان مطلبی است که با عنوان «حجیت مفهوم شرط» در اصول مطرح است.

  1. امام می‌توانست با یک کلمه به راوی بگوید که ابراهیم دروغ نگفته است و راوی هم باید بدون چون و چرا می‌پذیرفت و دقیقا در بعضی از روایات آمده است که امام به این روش پاسخ داده‌اند، مانند روایت زیر:

صیقل به امام صادق عرض می‌کند که از امام باقر در مورد این آیه: بَلْ فَعَلَهُ‏ كَبيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون، برای ما روایت شده که حضرت فرموده است: نه آنان سخن گفتند و نه ابراهیم دروغ گفته است.

امام می‌فرماید: ای صیقل نزد شما نسبت به این آیه چه مطلبی است؟

صیقل هم در پاسخ عرض می‌کند: غیر از تسلیم [در مقابل شما] هیچ.[3]

با این حال امام در روایت نخست در پاسخ، برای آموزش استنباط و پرورش مستنبِط، دلیل این که ابراهیم دروغ نگفته است را توضیح می‌دهد.

  1. اگر دو روایت پیشین را با یکدیگر مقایسه نماییم به نکته بسیار جالبی می‌رسیم. توجه کنید:

روایت ۱: قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع‏ فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً فَمَا نَطَقُوا وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ

روایت ۲: هذا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ وَ دَلَالَةً عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَفْعَلُونَ

مسلما هر دو پاسخ درست است.

اما نکته ظریف اینجا است که امام برای هر یک از روایان پاسخی مناسب درک آنها داده است.

از این نکته می‌توان استفاده نمود که همه افراد شایسته آموزش استنباط نبودند. از این رو پرورش امام تنها منحصر به افرادی است که قابلیت پرورش داشته‌اند.

 

[1]ـ انبیاء/63

[2]ـ أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ إِبْرَاهِيمَ ع‏ قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ قَالَ مَا فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ ع فَقُلْتُ فَكَيْفَ ذَاكَ قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع‏ فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً فَمَا نَطَقُوا وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ… (معاني الأخبار/ص209)

[3]ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ يُوسُفَ ع- أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‏ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع- بَلْ‏ فَعَلَهُ‏ كَبِيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ‏ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا فَعَلُوا وَ مَا كَذَبَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عِنْدَكُمْ فِيهَا يَا صَيْقَلُ قَالَ فَقُلْتُ مَا عِنْدَنَا فِيهَا إِلَّا التَّسْلِيمُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ اثْنَيْنِ وَ أَبْغَضَ اثْنَيْنِ أَحَبَّ الْخَطَرَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَّيْنِ وَ أَحَبَّ الْكَذِبَ فِي الْإِصْلَاحِ وَ أَبْغَضَ الْخَطَرَ فِي الطُّرُقَاتِ‏ وَ أَبْغَضَ الْكَذِبَ فِي غَيْرِ الْإِصْلَاحِ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع إِنَّمَا قَالَ- بَلْ‏ فَعَلَهُ‏ كَبِيرُهُمْ‏ هذا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ وَ دَلَالَةً عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَفْعَلُونَ وَ قَالَ يُوسُفُ ع إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ. (الكافي-الإسلامية/ج‏2/باب الکذب/ص341/ح17)

آموزش استنباط از لازمه فعل پیامبر صلی الله علیه و آله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۳۱-۱۲:۳۶:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23802
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2498

تردیدی نیست که گفتار و رفتار و تقریر معصوم، مستند و منبع فتواست و می‌توان حکم شرعی را از آن استنباط کرد.

روایت زیر کیفیت استنباط از رفتار معصوم را به ما می‌آموزد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا عَلَيْنَا فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ النَّفْرَ يَوْمَ الْأَخِيرِ بَعْدَ الزَّوَالِ أَفْضَلُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ الزَّوَالِ فَكَتَبَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِمَكَّةَ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا وَ قَدْ نَفَرَ قَبْلَ‏ الزَّوَالِ‏. (کافی ج4 ص521)

ایوب بن نوح گفت به امام علیه السلام نامه نوشتم [و در آن نامه عرض کردم] واقعا که یاران ما [در بیان حکم شرعی] بر ما به شدت اختلاف کردند. پس بعضی از آنها گفتند کوچ از منا به مکه بعد از زوال افضل است و بعضی گفتند قبل از زوال افضل است. [کدام  فتوا درست است؟]

حضرت [در پاسخ] مرقوم فرمود: آیا نمی‌دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر را در مکه خواندند.

و خواندن نماز ظهر و عصر در مکه نمی‌شود، مگر این که حضرت پیش از زوال کوچ کرده باشند.

نکات روایت:

۱) اختلاف اصحاب در حکم شرعی

۲) ابراز اختلاف به شکل بیان دو فتوای متغایر و بدون ذکر مستند فتوایشان

۳) امام علیه السلام رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله را برای حل مشکل بیان کردند.

۴) البته آن چه حل مشکل می‌کند لازمه رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله است نه خود رفتار حضرت

درایت روایت (تجزیه و تحلیل روایت):

نخستین نکته روایت این است که اصحاب فتوا می‌دادند.

شاهدش در این روایت تعبیر «فَقَالَ بَعْضُهُمْ… وَ قَالَ بَعْضُهُمْ…» است که اصحاب رأی و نظر خودشان را در این حکم شرعی بیان کرده‌اند. بیان رأی و نظر در حکم شرعی همان فتواست.

پیداست که فتوای اصحاب، مستند به روایات بوده است. اما آن چه مهم است راوی به بیان فتوای آنها اکتفاء کرده و از مستند فتوای آنها ذکری به میان نیاورده است.

در نتیجه روشن می‌شود که اولا افتاء در میان اصحاب رایج بوده و ثانیا افتاء منحصر به بیان حدیث نبوده است و ثالثا افتاء جایز است. چرا که این عمل اصحاب، مورد اشکال امام قرار نگرفته است. به سخن دیگر امام این روش را تقریر فرموده است.

این روش دقیقا متضاد با منطق «نص حدیث» است. چرا که صاحبان این نظریه، مدعی هستند تنها با نص حدیث می‌توان حکم شرعی را بیان کرد.

نکته دوم: امام علیه السلام می‌توانستند یک کلمه بفرمایند که کوچ قبل یا بعد زوال، افضل است.

اما امام ابتدا فعل پیامبر صلی الله علیه و آله را مطرح کرده و سپس از لازم آن حکم را استفاده نموده‌اند.

این همان استنباط است.

نکته سوم: تردیدی نیست که امام علیه السلام پیش از بیان استنباط، حکم شرعی را می‌دانست و نیازی به استنباط نداشت. اما برای آموزش استنباط به راوی و پرورش مستنبط، اقدام به بیان استنباط کرده است.

نکته چهارم: استنباط امام، چند حلقه مفقوده دارد که حضرت آن را به خاطر وضوحش رها کرده است.

از جمله این که:

حلقه ۱: اگر نماز پیامبر صلی الله علیه و آله اول وقت نبود، می‌توانست بعد از زوال کوچ کرده باشد. پس حضرت در اول وقت نماز خوانده است.

حلقه 2: پیامبر صلی الله علیه و آله در حالت عادی جز افضل عمل نمی‌کردند. یعنی میان دو امر مستحب و مباح، تنها امر مستحب را انتخاب می‌کرده است.

حلقه 3: همچنین در کوچ پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ داعی خاصی در کار نبوده است.

توضیح این که امکان دارد داعی پیامبر صلی الله علیه و آله در نفر قبل از زوال، اخذ به رخصت الهی یا امور دیگر باشد. پس داعی پیامبر صلی الله علیه و آله بر کوچ اعم است.

اگر رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله اعم باشد، دیگر ممکن نیست افضلیت کوچ قبل از زوال استنباط شود.

تمامیت استنباط امام از رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها در صورتی ممکن است که برای فعل حضرت اطلاقی باشد، یعنی عدم داعی دیگر در کوچ حضرت، دلیل بر نبود داعی دیگر است.

امام علیه السلام نیز به همین اطلاق رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله اخذ کرده است.

در هر صورت حلقه‌های استنباط عبارتند از:

۱) پیامبر صلی الله علیه و آله نمازش در مکه خوانده است.

۲) نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه، در اول وقت بوده است.

۳) لازمه نماز اول وقت خواندن در مکه، کوچ قبل از زوال است.

۴) پس کوچ پیامبر صلی الله علیه و آله، قبل از زوال بوده است.

۴) پیامبر صلی الله علیه و آله میان دو امر مستحب و مباح، تنها امر مستحب را انتخاب می‌کرده است.

۵) در فعل پیامبر صلی الله علیه و آله، داعی‌ای جز عمل به احکام اولیه وجود نداشته است.

۶) پس کوچ قبل از زوال، افضل است.

تربیت مستنبط و آموزش تخصیص عام قرآنی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۲۱-۱۰:۵۸:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۴/۲۵-۱۰:۲۴:۲
    • کد مطلب:24341
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2954

در این نوشتار با یک حدیث دیگر و کلی نکات درایتی آن با شما هستیم.

عمار ساباطی گفت به امام صادق علیه السلام گفتم که ابوامیه یوسف بن ثابت از شما نقل کرده است که واقعا شما چنین فرموده‌اید که: با ایمان (هیچ) عمل (بد و هیچ گناهی به شخص) زیان نمی‌رساند و با کفر (نیز هیچ) عمل (خوبی به شخص) سودی نمی‌رساند. (این مطلب که درست نیست!)

امام علیه السلام فرمود: ابوامیه از تفسیر این مطلب از من نپرسید. (لذا به خاطر نفهمیدن مقصود من به خطا رفتی) همانا به این سخن قصد کردم که:

کسی که امام از آل محمد را بشناسد و ولایت او را بپذیرید، سپس آن چه از عمل خیر (و طاعت خداوند) بخواهد انجام دهد، آن عمل خیر از او پذیرفته می‌شود و چندین برابر برای او (نوشته) می‌شود، پس به کارهای خیر با معرفت امام سود می‌برد. این است آن چه که من از این سخن قصد کرده‌ام.

و نیز هنگامی که بندگان، ولایت امام ستمکاری را که از جانب خداوند تعالی نیست بپذیرند، خداوند کارهای نیکی که (چنین) بندگانی انجام می‌دهند، نمی‌پذیرد.

عبدالله بن یعفور (که در مجلس حاضر بود) به امام عرض کرد آیا خداوند تعالی (در قرآن) نگفته است که:

هر كس نيكی آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند؟! (نمل 89)

پس چگونه عمل صالح از کسانی که ولایت امامان ستمکار را داشته باشند، پذیرفته نمی‌شود؟!

امام صادق علیه السلام به او فرمود: آیا می‌دانی که حسنه و کار نیکی که خداوند در این آیه قصد کرده چیست؟ (به خدا سوگند که) این حسنه شناخت امام و فرمانبرداری از اوست و (دلیلش هم این آیه است که) واقعا که خداوند عز و جل (در قرآن) فرموده است:

و هر كس سیئه و بدی به ميان آورَد، به رو در آتش [دوزخ‏] سرنگون شوند. آيا جز آنچه می‏كرديد سزا داده می‏شويد؟ (نمل ۹۰)

و همانا خداوند از سیئه و کار بد، اراده کرده است انکار امامی را که از جانب خداوند تعالی است.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که روز قیامت همراه با ولایت امام ستمگری که از جانب خدا نیست بیاید و منکر حق ما و ولایت ما نزد خداوند حاضر شود، خداوند تعالی در روز قیامت او را به رو در آتش سرنگون سازد.[1]

نکات حدیث:

۱) امام علیه السلام مطلبی را فرموده است که مورد برداشت نادرست برخی از اصحاب قرار گرفته است.

۲) با تفسیر امام این برداشت نادرست مرتفع می‌گردد.

۳) تفسیر امام مورد اشکال یکی دیگر از اصحاب امام قرار می‌گیرد.

۴) مستند اشکال این صحابی، یک آیه قرآن است.

۵) امام با استناد به یک آیه دیگر از قرآن اشکال مطرح شده را رد می‌فرماید.

درایت روایت:

راوی، عمل با ایمان را مطلق پنداشته و آن را شامل گناه نیز کرده است.

امام، عمل با ایمان را مقید به عمل خیر فرموده است.

به این ترتیب اشکال راوی مرتفع می‌گردد.

اما در نقطه مقابل، امام، حسنه‌ی بدون ایمان را فاقد شایستگی پذیرش می‌داند.

عبدالله بن یعفور با استناد به اطلاق آیه‌ی:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (هر كس نيكی به ميان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند؟!)

بر تقیید حسنه به ایمان، اشکال می‌کند.

امام با استناد به آیه‌ی: وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ‏ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (و هر كس سیئه و بدی به ميان آورَد، به رو در آتش [دوزخ‏] سرنگون شوند. آيا جز آنچه می‏كرديد سزا داده می‏شويد؟)

امام علیه السلام، اطلاق حسنه در آیه یاد شده را، معارض با آیه دیگر قرآن قرار می‌دهد و اطلاق حسنه را باطل می‌کند.

پیش از توضیح شایسته است ابتدا بررسی شود آیا روایت مطرح شد:

اولا صرفا بیانگر امر تعبدی است یا غرض امام تعقل مطلب از سوی پرسشگر بوده است؟

ثانیا بر فرض تعقلی بودن روایت آیا امام به صرف ادعا بسنده است یا این که بر مدعای خودش استدلال کرده است؟

به نظر می‌رسد که روایت ناظر به شاخه سوم است. یعنی یک با بیان استدلال پاسخ پرسشگر را داده است. بر این اساس استدلال امام باید فهمیده شود.

اما توضیح این استدلال و استنباط امام این است که:

خداوند در آیه ۹۰ سوره نمل، مرتکب سیئه را شایسته دوزخ می‌داند.

بالاترین سیئه، پس از شرک و انکار پیامبر، ولایت امام جائر است که منصب الهی امامت را غصب کرده است.

لذا چنین شخصی قطعا جهنمی است.

اگر حسنه در آیه ۸۹ سوره نمل اطلاق داشته باشد و هر حسنه‌ی خُرد و کوچکی را بگیرد، آیه ۹۰ مبتلا به تخصیص اکثر می‌گردد و سخن خداوند را غیر حکیمانه می‌کند.

این امر، موجب می‌شود که اطلاق حسنه در آیه ۸۹ ساقط گردد.

البته این مطلب تفصیل بیشتری می‌طلبد. از جمله این که رابطه آیه حسنه با آیه سیئه چیست؟ این دو موضوع بیگانه از هم هستند یا این که هر یک اطلاق دارد و دیگر اطلاق آن را تقیید می‌زند؟ و در صورت اطلاق چند اطلاق در حسنه متصور است؟ پرداختن به این امور خارج از مجال این نوشتار است.

 

این روایت شریف شامل امور زیر است:

۱) استنباط امام علیه السلام

۲) اهتمام حضرت به تربیت مستنبط

۳) تطبیق برخی از قواعد اصول فقه

 

[1]- عَنِ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَبَا أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنَ ثَابِتٍ حَدَّثَ عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ لَا يَضُرُّ مَعَ‏ الْإِيمَانِ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا يَنْفَعُ مَعَ الْكُفْرِ عَمَلٌ

فَقَالَ إِنَّهُ لَمْ يَسْأَلْنِي أَبُو أُمَيَّةَ عَنْ تَفْسِيرِهَا إِنَّمَا عَنَيْتُ بِهَذَا أَنَّهُ:

مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَمِلَ لِنَفْسِهِ بِمَا شَاءَ مِنْ عَمَلِ الْخَيْرِ قُبِلَ مِنْهُ ذَلِكَ وَ ضُوعِفَ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً فَانْتَفَعَ بِأَعْمَالِ الْخَيْرِ مَعَ الْمَعْرِفَةِ فَهَذَا مَا عَنَيْتُ بِذَلِكَ

وَ كَذَلِكَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِي لَيْسَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی

فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَی قَالَ‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏ فَكَيْفَ لَا يَنْفَعُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ مِمَّنْ تَوَلَّی أَئِمَّةَ الْجَوْرِ

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هَلْ تَدْرِي مَا الْحَسَنَةُ الَّتِي عَنَاهَا اللَّهُ تَعَالَی فِي هَذِهِ الْآيَةِ هِيَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ:

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ‏ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالسَّيِّئَةِ إِنْكَارَ الْإِمَامِ الَّذِي هُوَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ جَاءَهُ مُنْكِراً لِحَقِّنَا جَاحِداً لِوَلَايَتِنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ تَعَالَی يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي النَّارِ. بحار الأنوار ج‏27، ص: ۱۷۰

آمورش استنباط اعلمیت امیرالمؤمنین ع از موسی و عیسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۰/۲۶-۹:۹:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24526
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2286

بحث اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام از تمامی پیامبران از زمان حضور معصومین علیهم السلام مطرح بود و مورد انکار مخالفین قرار گرفته است.

لذا امام صادق علیه السلام به اصحابشان استنباط این امر را از قرآن آموزش می‌داده‌اند.

عبدالله بن ولید گفت امام صادق علیه السلام فرمود: یاران تو در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام و عیسی علیه السلام و موسی علیه السلام چه می‌گویند؟ (نزد آنان) کدامشان اعلم و داناتر هستند؟

به حضرت عرض کردم آنها کسی را بر پیامبران اولو العزم مقدم نمی‌دارند (و لذا آنها را از امیرالمؤمنین علیه السلام اعلم نمی‌دانند).

حضرت فرمود آگاه باش اگر  تو با کتاب خدا با آنها مناظره کنی آنان را محکوم می‌کنی.

عرض کردم این مطلب در کجای کتاب خداست؟

فرمود: به راستی که خداوند درباره موسی (در آیه 145 سوره اعراف) فرموده است «و در الواح [تورات‏] براى او از هر چیزی پندى نگاشتيم» ولی نگفت تمام چیزها و (همچنین) درباره عیسی (در آیه 63 سوره زخرف) فرمود «و تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد برايتان توضيح دهم» اما در مورد صاحب شما (امیرالمؤمنین علیه السلام در آیه 43 سوره رعد) فرمود: «كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.» [1]

توضیح استنباط حضرت این است که قرآن در مورد الواح حضرت موسی «مِنْ» تبعیضیه را به کار برده است که صریح در نفی کل علم است. همچنین در مورد آن چه حضرت عیسی برای هدایت مردم بیان کرده تعبیر «بعض» را به کار برده که صریح در نفی کل علم است.

اما در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام تعبیر «علم الکتاب» را به کار برده است که «ال» وارد بر «کتاب» دال بر این است که علم تمام کتاب نزد امیرالمؤمنین علیه السلام است.

استنباط امام صادق علیه السلام شامل چند قیاس مضمره است که با درنگ در بیان حضرت روشن می‌گردد.

 

[1]ـ عن عبد الله بن الولید قال قال أبو عبد الله علیه السلام ما یقول أصحابك فی أمیر المؤمنین علیه السلام و عیسی علیه السلام و موسی علیه السلام؟ أیهم أعلم؟ قال قلت ما یقدمون علی أولی العزم أحدا، قال أما إنك لو خاصمتهم بكتاب الله لحججتهم، قال قلت و أین هذا فی كتاب الله؟ قال إن الله قال فی موسی وَ كَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَی‏ءٍ مَوْعِظَةً و لم یقل كل شی‏ء، و قال فی عیسی وَ لِأُبَینَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ و لم یقل كل شی‏ء، و قال فی صاحبكم كَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ بحارالأنوار/ج14/ص245/ب18/ح23

آموزش استنباط حکم زکات در مال قرضی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۰۶-۶:۴۵:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24534
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2279

در حدیث زیر امام صادق علیه السلام با بیان قاعده‌ای مهم، چگونگی استنباط حکم زکات را به پرسشگر آموزش می‌دهد.

یعقوب بن شعیب گفت از امام صادق علیه السلام از (حکم زکات) مردی پرسیدم که مالش را به مرد دیگری یک سال دو سال سه سال یا بیشتر قرض می‌دهد. زکات (این مالی که قرض داده شده) بر کیست؟ بر قرض دهنده است یا بر قرض گیرنده؟

حضرت فرمود: زکات بر قرض گیرنده است.

زیرا سود این مال برای قرض گیرنده است پس زکاتش هم بر عهده اوست.

يعقوب بن شعيب، قال: سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) عن الرجل يقرض المال للرجل السنة و السنتين أو الثلاث أو ما شاء اللّٰه، على من الزكاة، على المقرض، أو على المستقرض؟ «فقال: على المستقرض، لأنّ له نفعه و عليه زكاته». تهذیب ج۴ ص۳۳

در این حدیث امام علیه السلام علاوه بر بیان حکم و وظیفه، علت حکم را نیز بیان کرده است.

ناگفته پیداست که اگر امام علت حکم را هم بیان نمی‌کرد وظیفه مشخص شده بود و می‌بایست به آن عمل شود.

اما غرض امام از بیان علت این است که ۱- وجه استنباط حکم مورد پرسش را بیان کند و ۲- استنباط این گونه موارد را نیز به پرسشگر آموزش دهد.

در واقع امام علیه السلام با بیان «له نفعه و عليه زكاته» (سود این مال برای قرض گیرنده است پس زکاتش هم بر عهده اوست)، این قاعده کلی را به پرسشگر می‌آموزد تا هر جا چنین باشد در شناخت حکم متحیر نماند و حکم موارد این چنینی را از این قاعده استنباط نماید.

استنباطات یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام از قرآن در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۲۶-۵:۴۳:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24784
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2329

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباطهای جالب یکی از شاگردان امام  صادق علیه السلام آمده است.

نکته مهم این است که این روایت بیانگر ۱- آزمون امام از شاگردش و ۲- پاسخ‌های شاگرد امام و ۳- تأیید کامل حضرت است.

امام صادق عیله السلام به بعضی از شاگردانش فرمود: چه چیزی از من آموخته‌ای؟ شاگرد حضرت پاسخ داد: هشت مسئله ای مولای من.

حضرت فرمود: برایم تعریف کن تا بدانم.

گفت: مسئله اول این که دیدم هر محبوبی هنگام مرگ از حبیبش جدا می‌گردد. پس همتم را صرف چیزی کردم که از من جدا نمی‌شود بلکه در تنهاییم مونس من است و آن کار خیر است. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله دومی؟

گفت: دیدم مردمی به حسب و گروهی به ثروت و فرزند افتخار می‌کنند در حالی که این امور افتخاری ندارد و دیدم افتخار بزررگ در سخن خداوند تعالی است که فرمود: «حقیقتا که گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شما است» پس تلاش کردم که نزد خدا کریم باشم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله سومی؟

گفت سرگرمی و خوشی مردم را دیدم و این سخن خداوند متعال را شنیدم که «و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ پس بی تردید جایگاهش بهشت است.» پس در صرف هوای از نفسم تلاش کردم تا این که بر فرمانبرداری خداوند تعالی استقرار یافتم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله چهارمی؟

گفت دیدم هر کسی چیزی که نزد او عزیز است بیابد، در نگهداریش تلاش می‌کند و سخن خداوند سبحان را شنیدم که «کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او دو چندان کند و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد؟» پس دو چندان شدن (اموالم) را دوست داشتم و محفوظتر از آن چه نزد خدا می‌باشد نیافتم. پس هر چیزی یافتم که نزدم ارزشمند بود آن را به سوی خداوند فرستادم برای این که ذخیره من هنگام نیازم باشد. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله پنجمی؟

گفت: حسادت بعضی از مردم را نسبت به روزی بعضی دیدم و سخن خدای تعالی را شنیدم که «ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده‌ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می  کنند، بهتر است.» پس نسبت به هیچ کس حسادت نکردم و بر هیچ چیزی که از دستم رفت متأسف نشدم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله ششمی؟

گفت: دشمنی بعضی با بعضی را در دار دنیا و زخمی که در سینه آنهاست را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «واقعا که شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بگیرید» پس مشغول به دشمنی با شیطان شدم و از دشمنی غیر او رو برگرداندم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله هفتمی؟

گفت: کوشش و تلاش مردم در جستجوی روزی را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدم؛ از آنان هیچ رزقی نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا طعام دهند. بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.» پس دانستم که وعده و سخن او راست است پس به وعده او آرام شدم و به سخن او خشنود گشتم و به انجام واجبات او بر من مشغول شدم و از اشتغال به رزقی که نزد او برای من است منصرف شدم. سوگند به خدا خوب کردی. هشتمی؟

گفت: دیدم مردمی بر سلامتی بدنشان و گروهی بر زیادی ثروتشان و گروهی بر بندگانی مانند خودشان تکیه می‌کنند و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می  دهد. و او را از جایی که گمان نمی  برد روزی می  دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.» پس بر خداوند توکل کردم و تکیه کردن بر غیره از بین رفت.

حضرت به او فرمود: سوگند به خدا که بازگشت تورات و انجیلل و زبور و فرقان و بقیه کتب الهی به این هشت مسئله است.

نکات روایت:

۱) امام علیه السلام در این روایت جالب از یکی از شاگردانش امتحان می‌گیرد.

۲) موضوع آزمون، آموخته‌های از امام است و نه روایات حفظ شده از امام. أی شی‏ء تعلمت منی…

۳) در این آزمون حتی یک روایت مطرح نشده است.

۴) مستندات شاگرد، آیات قرآن بوده است و نه روایات شنیده شده از امام.

5) شاگرد امتحانش را به خوبی پس می‌دهد و مورد تأیید کامل امام قرار می‌گیرد.

۶) در نهایت امام می‌فرماید حاصل نهایی همه کتب آسمانی یاد شده مطالبی بوده است که شاگرد در آزمون بیان کرده است.

درایت روایت:

شاگرد امام حاصل استنباطاتش از قرآن را به عنوان «آموخته‌های از امام» بیان می‌کند و امام به این آزمون نمره بیست می‌دهد.

تأیید کامل امام نسبت به روش و محتوا، دلیل روشنی بر بطلان منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

روی عن الصادق عیله السلام أنه قال لبعض تلامذته أی شی‏ء تعلمت منی قال له یا مولای ثمان مسائل قال له ع قصها على لأعرفها قال الأولى رأیت كل محبوب یفارق عند الموت حبیبه فصرفت همتی إلى ما لا یفارقنی بل یؤنسنی فی وحدتی و هو فعل الخیر فقال أحسنت و الله الثانیة قال رأیت قوما یفخرون بالحسب و آخرین بالمال و الولد و إذا ذلك لا فخر و رأیت الفخر العظیم فی قوله تعالى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ[1] فاجتهدت أن أكون عنده كریما قال أحسنت و الله الثالثة قال رأیت لهو الناس و طربهم و سمعت قوله تعالى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوى[2] فاجتهدت فی صرف الهوى عن نفسی حتى استقرت على طاعة الله تعالى قال أحسنت و الله الرابعة قال رأیت كل من وجد شیئا یكرم عنده اجتهد فی حفظه و سمعت قوله سبحانه مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ[3] فأحببت المضاعفة و لم أر أحفظ مما یكون عنده فكلما وجدت شیئا یكرم عندی وجهت به إلیه لیكون لی ذخرا إلى وقت حاجتی إلیه قال أحسنت و الله الخامسة قال رأیت حسد الناس بعضهم للبعض فی الرزق و سمعت قوله تعالى نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ[4] فما حسدت أحدا و لا أسفت على ما فاتنی قال أحسنت و الله السادسة قال رأیت عداوة بعضهم لبعض فی دار الدنیا و الحزازات التی فی صدورهم و سمعت قول الله تعالى إِنَّ الشَّیطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[5] فاشتغلت بعداوة الشیطان عن عداوة غیره قال أحسنت و الله السابعة قال رأیت كدح الناس و اجتهادهم فی طلب الرزق و سمعت قوله تعالى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ[6] فعلمت أن وعده و قوله صدق فسكنت إلى وعده و رضیت بقوله و اشتغلت بما له علی عما لی عنده قال أحسنت و الله الثامنة قال رأیت قوما یتكلون على صحة أبدانهم و قوما على كثرة أموالهم و قوما على خلق مثلهم و سمعت قوله تعالى وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[7] فاتكلت على الله و زال اتكالی على غیره فقال له و الله إن التوراة و الإنجیل و الزبور و الفرقان و سائر الكتب ترجع إلى هذه الثمان المسائل. مجموعةورام 1 303

 

[1]) حجرات/13

[2]) نازعات/40و41

[3]) حدید/11

[4]) زخرف/32

[5]) فاطر/6

[6]) ذاریات/56-57

[7]) طلاق/2و3

استنباط خادم پیامبر صلی الله علیه و آله در محضر پیامبر ص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۱۲-۱۶:۴۸:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24785
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1698

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط ربیعه، خادم پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است. توجه کنید:

ربیعة پسر کعب گفت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: از ربیعه هفت سال به من خدمت کرده‌ای آیا حاجتی از من نمی‌خواهی؟

گفتم از رسول خدا به من مهلت بدهید تا بیندیشم. (آن شب را اندیشیدم تا) صبح کردم و بر حضرت وارد شدم.

حضرت به من فرمود حاجتت را بیاور (و بیان کن).

عرض کردم (حاجتم این است که) از خدا طلب کنی مرا همراه شما وارد بهشت کند.

حضرت به من فرمود: چه کسی این مطلب را به تو آموخته است؟

گفتم ای رسول خدا کسی به من نیاموخته است و لکن خودم در دلم اندیشیدم و گفتم اگر مال بخواهم سرانجامش تمام شدن است و اگر عمر طولانی واولاد بطلبم سرانجامشان مرگ است. (لذا این حاجت را انتخاب کردم که هیچگاه از دست نمی‌دهم.)

حضرت مدتی سرش را پایین گرفت (و اندیشید) پس فرمود این را انجام می‌دهم (اما تو هم) به سجود فراوان مرا یاری نما…

درایت روایت:

ربیعه خودش اندیشیده و استنباط کرده است. بدون این که به روایتی یا آموخته‌ای استناد کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله نه تنها او را توبیخ نکردند که چرا به رأی خودت عمل کردی، بلکه پاسخ مثبت به او دادند و درستی حاجتش را تأیید کردند.

 

متن روایت:

وَ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ كَعْبٍ قَالَ قَالَ لِی ذَاتَ یوْمٍ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یا رَبِیعَةُ خَدَمْتَنِی سَبْعَ سِنِینَ أَ فَلَا تَسْأَلُنِی حَاجَةً فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَمْهِلْنِی حَتَّى أُفَكِّرَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَیهِ قَالَ لِی یا رَبِیعَةُ هَاتِ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ تَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یدْخِلَنِی مَعَكَ الْجَنَّةَ فَقَالَ لِی مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ لَكِنِّی فَكَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ إِنْ سَأَلْتُهُ مَالًا كَانَ إِلَى نَفَادٍ وَ إِنْ سَأَلْتُهُ عُمُراً طَوِیلًا وَ أَوْلَاداً كَانَ عَاقِبَتُهُمُ الْمَوْتَ قَالَ رَبِیعَةُ فَنَكَسَ رَأْسَهُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ أَفْعَلُ ذَلِكَ فَأَعِنِّی بِكَثْرَةِ السُّجُودِ… بحارالأنوار ج : 90 ص : 326

استنباط حسن جهم در افضلیت مدینه از مکه در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۰۹-۲۰:۴:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24786
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1401

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط حسن بن جهم در مورد افضلیت مدینه از مکه این چنین آمده است:

حسن بن جهم گفت از ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسیدم کدامیک برتر است اقامت در مکه یا اقامت در مدینه؟

حضرت فرمود تو چه می‌گویی (و رأی و نظر تو چیست)؟

گفتم سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!

حضرت فرمود (اندیشه و) سخن گفتن تو، تو را به (نظر و) سخن من می‌رساند (یعنی با اندیشیدن خودت به مطلب حقی که در نظر من است می‌رسی).

عرض کردم اما من گمان می‌کنم که اقامت در مدینه برتر از اقامت در مکه است.

حضرت فرمود آگاه باش اگر چنین گفتی (و چنین رأیی داری) واقعا که امام صادق ؟ع؟ این مطلب را در روز عید فطری فرموده است، در حالی که به سوی قبر پیامبر ؟ص؟ آمده بود پس در مسجد النبی به آن حضرت سلام گفت و سپس فرمود واقعا که ما امروز به خاطر (فضیلت) سلام بر پیامبر؟ص؟ بر مردم برتری یافتیم.

درایت روایت:

امام علیه السلام حسن بن جهم را به اندیشیدن تشویق می‌کند.

راوی که حسن بن جهم باشد کاملا متوجه جایگاه خود در مقام امام معصوم هست. لذا می‌گوید: «سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!»

امام علیه السلام دلیل تشویق امام رسیدن خود حسن بن جهم به پاسخ درست است.

امام در تأیید حسن به جهم به روایتی اشاره می‌فرماید که پاسخ حسن بن جهم از آن استنباط می‌شود.

این رفتار امام علیه السلام در تضاد با منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام  أَیمَا أَفْضَلُ الْمُقَامُ بِمَكَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ أَی شَی‏ءٍ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا قَوْلِی مَعَ قَوْلِكَ قَالَ إِنَّ قَوْلَكَ یرُدُّكَ إِلَى قَوْلِی قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَمَّا أَنَا فَأَزْعُمُ أَنَّ الْمُقَامَ بِالْمَدِینَةِ أَفْضَلُ مِنَ الْمُقَامِ بِمَكَّةَ قَالَ فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ذَاكَ یوْمَ فِطْرٍ وَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَیهِ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ قَالَ قَدْ فَضَلْنَا النَّاسَ الْیوْمَ بِسَلَامِنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ؟ص؟. الكافی 4 557 1

جلوگیری از سوء استفاده از اطلاق لفظی توسط امام صادق ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۱/۲۶-۱۶:۴۲:۴۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۱/۲۶-۱۶:۴۲:۴۰
    • کد مطلب:24895
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1439

اسحاق بن عمار مسئله زیر را از امام صادق علیه السلام پرسید:

مردی به غلامش هزار درهم یا کمتر یا بیشتر می‌بخشد و به او می‌گوید از این که تو را زده‌ام یا هر تقصیری که از من نسبت به تو سرزده یا تو را بی جهت ترسانده و به هراس افکنده‌ام مرا حلال کن.

غلام هم به خاطر این مبلغ، مولایش را حلال می‌کند (و آن مبلغ را دریافت می‌کند و در جایی می‌گذارد).

سپس مولای غلام همان درهم‌ها را برداشته است.

آیا این مال برای مولی حلال است؟

امام صادق علیه السلام و فرمود: نه، حلال نیست.

اسحاق: مگر این چنین نیست که غلام و اموال او، ملک مولایش نیست؟

حضرت فرمود این مال از آن مال‌هایی نیست که ملک مولایش است.

سپس امام فرمود به مولای او بگو درهم‌ها را به غلام بازگرداند. واقعا که این مال بر او حلال نیست.

زیرا این درهم‌ها (در واقع) فدیه‌ای بوده که مولا از ترس عقوبت و قصاص در روز قیامت به غلام داده است….

درایت روایت:

یکی از مسلمات فقه، قاعده عمومی «العبد و ما فی یده لمولاه» است.

این قاعده مستند به روایات قطعی است.

بر طبق این قاعده، تمام ثروت غلام و کنیز، ملک مولای او است.

طبق مفروض مسئله، فدیه مولا (مالی که مولا به عبدش داده است تا او را حلال کند) ملک عبد می‌گردد.

در نتیجه با تطبیق قاعده «العبد و ما فی یده لمولاه» همین فدیه نیز ملک مولا می‌گردد.

اما به دقت عقلی آن چه تحت عنوان «ما فی یده» (آن چه غلام مالک آن است) قرار می‌گیرد، در حیطه حقوق و اموال دنیایی است. اما حقوقی که مولا بر اثر ظلم به غلامش، در قیامت باید پاسخگوی آن باشد، متفاوت است.

توضیح این که در نظر عقل ملاک مالکیت غلام متفاوت است:

اگر مالکیت عبد در حوزه اموال دنیایی باشد، قاعده «العبد و ما فی یده لمولاه» ملاک دارد.

اما اگر مالکیت عبد ناشی از فدیه و رهایی مولای در قیامت از کیفر ظلم و ستم به عبد باشد، قاعده «العبد و ما فی یده لمولاه» ملاک ندارد.

ریشه این تفاوت هم عبارت است از این که ملاک جعل فدیه جلوگیری و یا جبران ظلمی است که به مولا نسبت به غلامش مرتکب شده یا می‌شود.

اگر قاعده «العبد و ما فی یده لمولاه» شامل فدیه شود عملا جعل فدیه لغو می‌گردد.

لازمه جلوگیری لغویت فدیه در حکم شارع حکیم این است که اموالی که ناشی از فدیه نصیب غلام می‌گردد خارج از قاعده یاد شده باشد.

در اصول از این گونه قرائن عقلیه با تعبیرات مختلفی یاد می‌شود. مانند نقض غرض، یلزم من وجوده عدمه، قرینه داخلیه، قرینه مقامیه، قرینه لبیه متصله، تناسب حکم و موضوع و….

این گونه موارد از سوی غیر متخصصان به ناحق دخالت عقل در احکام نامیده می‌شود و مصداق «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيم‏» شمرده می‌شود.

در حالی که این گونه موارد مصداق استنباط و کشف عقلی و درایت روایات است.

متن روایت:

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ یهَبُ لِعَبْدِهِ أَلْفَ دِرْهَمٍ أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ فَیقُولُ حَلِّلْنِی مِنْ ضَرْبِی إِیاكَ أَوْ مِنْ كُلِّ مَا كَانَ مِنِّی إِلَیكَ أَوْ مِمَّا أَخَفْتُكَ وَ أَرْهَبْتُكَ فَیحَلِّلُهُ وَ یجْعَلُهُ فِی حِلٍّ رَغْبَةً فِیمَا أَعْطَاهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَوْلَى بَعْدُ أَصَابَ الدَّرَاهِمَ الَّتِی أَعْطَاهُ فِی مَوْضِعٍ قَدْ وَضَعَهَا فِیهِ الْعَبْدُ فَأَخَذَهَا الْمَوْلَى أَ حَلَالٌ هِی لَهُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ لَهُ أَ لَیسَ الْعَبْدُ وَ مَالُهُ لِمَوْلَاهُ قَالَ لَیسَ هَذَا ذَاكَ ثُمَّ قَالَ ع قُلْ لَهُ فَلْیرُدَّهَا عَلَیهِ فَإِنَّهُ لَا یحِلُّ لَهُ فَإِنَّهُ افْتَدَى بِهَا نَفْسَهُ مِنَ الْعَبْدِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ الْقِصَاصِ یوْمَ الْقِیامَةِ فَقُلْتُ لَهُ فَعَلَى الْعَبْدِ أَنْ یزَكِّیهَا إِذَا حَالَ عَلَیهَا الْحَوْلُ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ یعْمَلَ لَهُ بِهَا وَ لَا یعْطَى‏ الْعَبْدُ مِنَ‏ الزَّكَاةِ شَیئاً. من لایحضره الفقیه ج3 ص232

تأیید و تقویت استنباط صالح بن میثم توسط امام باقر علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۳/۰۳-۱۰:۱۶:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24919
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1234

صالح بن میثم گفت به امام باقر علیه السلام گفتم: با من صحبت کنید (و برایم مطلبی نقل فرمایید). حضرت فرمود: آیا از پدرت حدیث نشنیدی؟ گفتم من بچه بودم که پدرم مرد (و نتوانستم از او حدیث بشنوم). [ظاهرا شرایط برای سخن گفتن امام علیه السلام فراهم نبود و حضرت سکوت کردند و سخنی نگفتند.

لذا] به حضرت عرض کردم من سخن می‌گویم اگر سخنم درست بود شما سکوت می‌کنی و اگر خطا رفتم مرا از خطایم بازمی‌گردانی. حضرت فرمود این ساده‌تر (و کم مشکل‌تر) است.

به امام عرض کردم به راستی که من گمان می‌کنم علی علیه السلام «دابة الارض» است (که در آیه ۸۲ سوره نمل به آن اشاره شده است).

این را که گفتم امام ساکت شد (و تأیید کرد).

سپس امام باقر علیه السلام فرمود این چنین می‌بینم که به زودی (پس از این سخن) می‌گویی واقعا که علی علیه السلام (در رجعت) به سوی ما بازمی‌گردد.

و آیه ۸۵ سوره قصص را خواند که: «در حقيقت، همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد، يقيناً تو را به سوى وعده‏گاه بازمى‏گرداند.»

به حضرت گفتم به خدا سوگند که این مطلب را در فهرست آن چه که می‌خواستم از شما بپرسم، قرار داده بودم، اما فراموشش کرده بودم.

امام باقر علیه السلام فرمود آیا از مطلبی بزرگتر از این به تو خبر بدهم؟!

و در ادامه آیه ۲۸ سوره سبأ را خواند که: «و ما تو را برای همه مردم جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم».

سپس این آیه را این چنین توضیح داد که زمینی باقی نمی‌ماند مگر این که شهادت أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله در آن فریاد زده می‌شود و با دست اشاره به تمامی آفاق زمین کرد (و نشان داد که اسلام کاملا فراگیر می‌گردد).

 

درایت روایت:

صالح بن میثم با اندیشه در قرآن، از آیه ۸۲ سوره سبأ، رجعت را استنباط کرده بود و با عرضه آن بر امام، می‌خواست از استنباطش اطمینان پیدا کند.

امام علاوه بر تأیید استنباط او خود نیز از دو آیه دیگر رجعت را استنباط می‌نماید.

 

نکات روایت:

سیره و روش اصحاب تنها حدیث شنوی و حدیث خوانی نبوده است. بلکه از قرآن و حدیث نیز استنباط می‌کرده‌اند.

سیره و روش استنباطی مورد تأیید امام قرار گرفته است.

امام یا طرح دو استنباط دیگر، در پرورش مستنبِط تلاش می‌کند.

سیره اصحاب و امام علیه السلام، دلیل بر بطلان منطق «نص‌زدگی» و اخباریت است.

 

متن روایت:

عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ حَدِّثْنِی قَالَ أَ لَیسَ قَدْ سَمِعْتَ أَبَاكَ قُلْتُ هَلَكَ أَبِی وَ أَنَا صَبِی قَالَ قُلْتُ فَأَقُولُ فَإِنْ أَصَبْتُ سَكَتَّ وَ إِنْ أَخْطَأْتُ رَدَدْتَنِی عَنِ الْخَطَاءِ قَالَ هَذَا أَهْوَنُ قَالَ قُلْتُ فَإِنِّی أَزْعُمُ أَنَّ عَلِیاً دَابَّةُ الْأَرْضِ.[1] قَالَ وَ سَكَتَ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ أَرَاكَ وَ اللَّهِ سَتَقُولُ إِنَّ عَلِیاً رَاجِعٌ إِلَینَا وَ قَرَأَ «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»[2] قَالَ قُلْتُ وَ اللَّهِ قَدْ جَعَلْتَهَا فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَنَسِیتُهَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» لَا تَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِی فِیهَا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَى آفَاقِ الْأَرْضِ. بحارالانوار ج۵۳ ص۱۱۳

 

[1]) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآیاتِنا لا یوقِنُون.نمل/۸۲‏

[2]) قصص/۸۵

استنباطات ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۱۰:۱۴:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۸-۱۰:۱۰:۱
    • کد مطلب:9928
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 57837

روایات حاوی «استنباط» ائمهG از قرآن و غیر آن، بسیار است.

گردآوری همه مصادیق استنباطات ائمه ممکن نیست. اما اشاره به چند نمونه از «استنباط» ائمهG لازم است.

انشاءالله ارایه مصادیق استنباطات ائمه به تدریج تکمیل خواهد شد.

مطالعه در مصادیق استنباطات ائمه علاوه بر بحث استنباط در حوزه دین، از ابعاد متعددی بسیار سودمند و مغتنم است.

استنباط حرمت شراب از قرآن توسط امام ع (تخطئه نظریه اخباریون)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۶-۱۰:۲:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۷-۱۲:۳۰:۱۶
    • کد مطلب:5547
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2208

علی بن یقطین می‌گوید: مهدی خلیفه‌ی عباسی از امام كاظم علیه السلام از شراب پرسید كه آیا حرمت شراب در قرآن وجود دارد؟ چرا كه مردم نهی از شراب را در قرآن می‌شناسند، اما حرمت آن را نمی‌شناسند (و اثری از آن نیست؛ پس می‌توان شراب نوشید).

امام كاظم علیه السلام فرمودند: ای امیرالمؤمنین چنین نیست؛ بلكه حرمت شراب در كتاب خدا آمده است.

خلیفه گفت: در كجای قرآن حرمت شراب بیان شده است ای ابا الحسن؟

امام علیه السلام فرمود: در این آیه از قرآن كه گفته‌ی خداوند عز و جل چنین است: بگو همانا پروردگار من كارهای زشت آشكار و پنهان و «گناه» و ظلم را حرام كرده است…

اما (از خود قرآن روشن می‌شود که) مقصود خداوند از «گناه» (اثم) خود «شراب» است؛

زیرا خداوند در جای دیگر چنین فرموده است:

از تو درباره‌ی «شراب» و قمار می‌پرسند. بگو در این دو «گناه» بزرگی است و منافعی برای مردم دارد.

(پس مسلم است که) «گناه» در كتاب خدا همان «شراب» و قمار است و همچنان كه خداوند فرموده است «گناه» این دو بزرگتر است.

خلیفه (که تیرش به سنگ خورد از درماندگی) رو به علی بن یقطین نمود و گفت ای علی قسم به خدا این فتوای هاشمی است.

به او گفتم راست گفتی ای امیرالمؤمنین، سپاس خدا كه این فضیلت را از خاندان شما اهل بیت خارج نساخت.

علی بن یقطین می‌گوید قسم به خدا كه خلیفه نتوانست این فضیلت امام علیه السلام را تحمل كند و (بی اختیار ناخشنودیش را آشکار کرد و) گفت راست گفتی ای رافضی.[1]

 

نكات روایت:

در دیدگاه خلیفه‌ی عباسی و سنیان عصر وی این جمله‌ی قرآن «فاجتنبوه» تنها نهی از شراب خواری است و برای اثبات حرمت شراب كافی نیست. بلکه لازم است دقیقا عین تعبیر «حرام است» در متن قرآن آمده باشد تا بتوان حكم به حرمت نمود.

این مطلب همان نظریه‌ی «نص­زدگی اخباریون» است. زیرا اخباریون قایل هستند باید به عین تعبیر روایات ملتزم شد و تنها دلالت مطابقی را می‌پذیرند اما زیر بار دلالت التزامی قرآن و حدیث نمی‌روند.

اما در عین حالی كه تعبیر «حرمت شراب» در قرآن وجود ندارد، امام علیه السلام تصریح به وجود «حرمت شراب» در قرآن نموده است؛ این بدان معناست كه لازم نیست بیان حكم دقیقا عین تعبیری باشد كه در قرآن و روایات آمده است.

سپس امام با استنباط از قران و تشکیل قیاس منطقی استدلال می‌کند که شراب در قرآن حرام است.

 

درایت استدلال امام علیه السلام:

استدلال امام علیه السلام یك قیاس منطقی است؛

مقدمه‌ی اول از قرآن (صغری):

یسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ كَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ

در باره شراب و قمار، از تو مى‏پرسند، بگو: «در آن دو، گناهى بزرك، و سودهایى براى مردم است

مقدمه‌ی دوم از قرآن (كبری):

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الاثْمَ وَ الْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ

بگو: «پروردگار من فقط زشتكاریها را- چه آشكارش [باشد] و چه پنهان- و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است

نتیجه‌ی امام علیه السلام:

فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بَلْ هِی مُحَرَّمَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

شراب در کتاب خدا حرام است.

در حاشیه روایت:

از این روایت روشن می‌شود که شیوه «نص زدگی» در زمان معصومین علیهم السلام هم وجود داشته و با این شیوه کارهای باطل و گناهان توجیه می‌شده است.

امام علیه السلام با رد سخن خلیفه عباسی، در واقع نظریه اخباریون یعنی لزوم آوردن نص حدیث باطل کرده است.

سپس با استنباط از قرآن و تشکیل یک قیاس منطقی حرمت شراب را در قرآن اثبات می‌کند.

آیا این مطلب ثابت نمی‌کند که در نظر مقدس امام، حکم استنباط و قیاس منطقی با قیاس تمثیلی فرق دارد؟!


{C}[1]{C}- سَأَلَ الْمَهْدِی أَبَا الْحَسَن علیه السلام عَنِ الْخَمْرِ هَلْ هِی مُحَرَّمَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟

فَإِنَّ النَّاسَ إِنَّمَا یعْرِفُونَ النَّهْی عَنْهَا وَ لا یعْرِفُونَ التَّحْرِیمَ لَهَا.

فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بَلْ هِی مُحَرَّمَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.

فَقَالَ لَهُ فِی أَی مَوْضِعٍ هِی مُحَرَّمَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ یا أَبَا الْحَسَنِ؟

فَقَالَ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الاثْمَ وَ الْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ…

وَ أَمَّا الاثْمُ فَإِنَّهَا الْخَمْرَةُ بِعَینِهَا

وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ

یسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ كَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ.

فَأَمَّا الاثْمُ فِی كِتَابِ اللَّهِ فَهِی الْخَمْرَةُ وَ الْمَیسِرُ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی.

قَالَ فَقَالَ الْمَهْدِی یا عَلِی بْنَ یقْطِینٍ هَذِهِ وَ اللَّهِ فتوَی هَاشِمِیةٌ.

قَالَ قُلْتُ لَهُ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یخْرِجْ هَذَا الْعِلْمَ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ.

قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا صَبَرَ الْمَهْدِی أَنْ قَالَ لِی صَدَقْتَ یا رَافِضِی.‌

                                                         الكافی‌/ج6/ص406/ح1 

استنباط جالب امام صادق ع از «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۱۷-۱۸:۳۰:۴۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۱۷-۱۸:۳۲:۱۴
    • کد مطلب:18511
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5656

امام صادق علیه السلام در استنباطی جالب چنین می‌فرماید:

درباره این گفته خداوند تعالی که «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» یعنی هر هنگامی که خواستید از فرج [با زنانتان مباشرت کنید]. دلیل بر این مطلب [خود] سخن خداوند تعالی است که «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» (زنان شما کشتزار شما هستند) «حرث»، کشت و کار در فرج است، [یعنی کشت و کار] در جایی که فرزند به دنیا می‌آید.[1]

 

برای درک این استنباط امام، مقدمه‌ای لازم است.

در سوره بقره آیه 223 این چنین آمده است:

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ

کلمه «أَنَّى» مشکل ساز شده است، چرا که این کلمه مشترک است بین زمانی و مکانی.

اگر «أَنَّى» مکانی باشد، این گونه ترجمه می‌شود:

زنانِ شما كشتزار شما هستند. پس، از هر جا [و هر گونه‏] كه خواهيد به كشتزار خود [در] آييد

لازمه این مطلب هم جواز مباشرت با همسر در دبر است.

اما اگر «أَنَّى» زمانی باشد این گونه ترجمه می‌شود:

زنانِ شما كشتزار شما هستند. پس، هر زمانی كه خواهيد به كشتزار خود [در] آييد

بر این اساس، مباشرت در دبر جایز نیست. حداقل قرآن در این باره سکوت کرده و آیه دلالتی بر جواز آن ندارد.

پس از روشن شدن این مقدمه نوبت به استدلال امام می‌رسد.

امام صادق علیه السلام از خود آیه استدلال فرموده است که «أَنَّى» زمانی است.

توضیح استدلال حضرت این گونه است که:

خداوند پیش از این جمله، زنان را به کشتزار تشبیه کرده است. (نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ)

غرض عقلائی از کشت و کار، برداشت محصول است. (ظهور عرفی)

لذا کشتزار هم، محل برداشت محصول است. (لازمه ظهور عرفی)

محصول متناسب با انسان، فرزند آوری است. (تناسب عقلی حکم و موضوع)

محل فرزند آوری، منحصر به فرج است.

بنا بر این «أَنَّى» نمی‌تواند مکانی باشد تا نتیجه گرفته شود که…

از نظر فنی این بیان امام، قیاس مضمره است، یعنی قیاسی است که چند قیاس در دل خود جای داده است.

برای اختصار صور قیاسهای مضمره را شرح نمی‌دهیم.

اما این توضیح را برای نکته سنجان می‌افزاییم که اساس این بیان پذیرفتن چند امر است

نخست این که این استدلال بر اساس ظهور عرفی و عقلایی «حرث» (کشتزار) است.

لازمه کشتزار بودن، «قابلیت برداشت محصول» است.

این لازمه، مسلم مصداق دلالت التزامی نیست، زیرا بیّن به معنای اخص نیست.

بنا بر این، خارج از دلالت لفظ و منطوق آیه است.

اما در عین حال قابلیت برداشت محصول، لازمه عقلی کشتزار است.

به سخن دیگر امام علیه السلام در این استدلال به لازمه عقلی مفهوم عرفی تکیه فرموده است.

البته هدف از قرآن و احادیث درایت آنهاست.

و صد البته این گونه درایتها از هر کوچه بازاری ساخته نیست. حتی توضیحاتی هم که تقدیم شد بعید می‌دانم برای همه اخباریون کافی باشد.

و هزار البته از درایت همین یک روایت روشن می‌شود که اعتراض اخباریون به اصولیون درباره کاربرد قیاس و رأی و کاربرد عقل در دین و… چقدر از درایت ناشی شده است!

 

[1]- قَالَ الصَّادِقُ ع‏ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ‏- أَيْ مَتَى شِئْتُمْ فِي الْفَرْجِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى قَوْلِهِ فِي الْفَرْجِ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ‏- فَالْحَرْثُ الزَّرْعُ فِي الْفَرْجِ فِي‏ مَوْضِعِ‏ الْوَلَدِ.

استنباط تقیید از وصیت مطلق زرتشتی توسط امام رضا ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۳۱-۱۷:۵:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۴/۱۵-۱۶:۲۸:۵۷
    • کد مطلب:20362
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3112

استنباط تقیید دلیل لفظی توسط عقل، یکی از مصادیق رابطه ادله لفظیه با عقل است.

امام رضا علیه السلام در روایت زیر، این گونه استنباط می‌کند.

كَتَبَ الْخَلِيلُ بْنُ هَاشِمٍ إِلَى ذِي الرِّئَاسَتَيْنِ وَ هُوَ وَالِي نَيْسَابُورَ أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْمَجُوسِ مَاتَ وَ أَوْصَى لِلْفُقَرَاءِ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ مَالِهِ فَأَخَذَهُ قَاضِي نَيْسَابُورَ فَجَعَلَهُ فِي فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ فَكَتَبَ الْخَلِيلُ إِلَى ذِي الرِّئَاسَتَيْنِ بِذَلِكَ فَسَأَلَ الْمَأْمُونَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَيْسَ عِنْدِي فِي ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ فَسَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ الْمَجُوسِيَّ لَمْ يُوصِ لِفُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ لَكِنْ يَنْبَغِي أَنْ يُؤْخَذَ مِقْدَارُ ذَلِكَ الْمَالِ مِنْ مَالِ الصَّدَقَةِ فَيُرَدَّ عَلَى فُقَرَاءِ الْمَجُوس‏

خلیل بن هاشم در زمان استانداری نیشابور به ذوالریاستین نوشت که مردی از زرتشتیان مرده است و مقداری از مالش را برای نیازمندان وصیت کرده است. پس (از مرگ او) قاضی نیشابور مال مورد وصیت را گرفته و در نیازمندان مسلمانان قرار داده است.

خلیل این نامه را به ذوالریاستین نوشت او نیز این مسئله را از مأمون پرسید. مأمون نیز گفت در این باره نزد من چیزی نیست. پس مأمون مسئله را از ابوالحسن امام رضا علیه السلام پرسید.

ابوالحسن امام رضا علیه السلام فرمود: به راستی که زرتشتی  چیزی برای نیازمندان مسلمانان وصیت نکرده است.

(از این رو قاضی خطا کرده است) و لکن (برای جبران این خطای قاضی) به مقدار مالی که قاضی از وصیت زرتشتی به فقراء مسلمان داده، از مال صدقه برداشته شود و سپس آن مال به نیازمندان زرتشتی داده شود.

نکات حدیث:

۱- موضوع حدیث مالی است که زرتشتی برای نیازمندان وصیت کرده است.

۲- وصیت زرتشتی مطلق است و قیدی ندارد که مال به چه گروهی از نیازمندان داده شود.

۳- قاضی بر اساس همین اطلاق مال مورد وصیت را در نیازمندان مسلمان مصرف کرده است.

۴- امام علیه السلام اطلاق وصیت را انکار می‌کند و با قاطعیت می‌فرماید مورد وصیت، نیازمندان مسلمان نیست. (إِنَّ الْمَجُوسِيَّ لَمْ يُوصِ لِفُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ)

۵- امام علیه السلام برای این انکار مستندی ارایه نمی‌دهد.

درایت حدیث:

۱- موضوع روایت انکار «اطلاق لفظی مصرّح» در کلام زرتشتی، توسط امام علیه السلام است.

2- بیان امام مشتمل بر حلقه‌ای پنهان است که آن را به وضوحش گذاشته است و آن حلقه عبارت است از:

«کسی که مدعی بطلان اسلام و حقانیت آیین زرتشت است، چنین کسی برای نیازمندان مسلمان که از نظر او دینشان باطل است، وصیت نمی‌کند.»

۳- در نتیجه اطلاق لفظی و مصرح زرتشتی (دادن مال به نیازمندان) در کنار این غرض نهایی (یعنی حمایت از نیازمندان اهل حق) قرار می‌گیرد.

بنا بر این اطلاق لفظی مصرح به این قرینه عقلی مقید می‌شود.

در اصول از این گونه قرائن عقلیه با تعبیرات مختلفی یاد می‌شود. مانند نقض غرض، یلزم من وجوده عدمه، قرینه داخلیه، قرینه مقامیه، قرینه لبیه متصله، تناسب حکم و موضوع و….[1]

همچنین این روایت مصداق قاعده «العلة تعمم و تخصص» است. البته در این روایت حکم توسط علت تخصیص یافته است.

این گونه موارد از سوی غیر متخصصان به ناحق دخالت عقل در احکام نامیده می‌شود و مصداق «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيم‏» شمرده می‌شود.

در حالی که این گونه موارد مصداق استنباط و کشف عقلی و درایت روایات است.

با درایت کلام امام، حکم از حالت تعبدی خارج شده و برای عموم قابل تعقل کرده است. لذا اگر روایت سند معتبری هم نداشته باشد در استنباط حکم مشکلی نداریم.

 

[1]- اگر چه ممکن است از نظر اصطلاحات این گونه تعبیرات تفاوتهایی داشته باشند و تطبیق این گونه اصطلاحات بر این روایت مورد نقض و ابرام قرار گیرد، اما روح همه آنها یکی است. از این جهت مطابقت و عدم مطابقت با اصطلاحات صدمه‌ای به اصل مطلب نمی‌زند.

تقیید اطلاق لفظی با استنباط عقلی از امام صادق ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۳۱-۶:۴۴:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:20407
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3503

استنباط تقیید دلیل لفظی توسط عقل، یکی از مصادیق رابطه ادله لفظیه با عقل است.

امام صادق علیه السلام در دو روایت زیر، این گونه استنباط می‌کند:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ‏ فَاعْمَلْ‏ مَا شِئْتَ‏ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ‏ فَاعْمَلْ‏ مَا شِئْتَ‏ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ.

محمد بن مارد گفت: به امام صادق علیه السلام گفتم حدیثی برای ما روایت شده که شما فرموده‌اید «هنگامی که معرفت (به حق) پیدا کردی پس هر کاری که خواستی انجام ده». (آیا این حدیث درست است؟)

حضرت فرمود واقعا من این حدیث را گفته‌ام.

گفتم: اگر چه زنا کنند یا دزدی نمایند یا شراب بنوشند؟

حضرت (از شدت ناراحتی) به من فرمود انا لله و انا الیه راجعون.

(و این چنین ادامه داد) سوگند به خدا که با ما انصاف نکرده‌اند اگر (قایل شوند که خود ما از جانب خداوند مکلف هستیم و) به عمل (تکالیف) مؤاخذه می‌شویم و(لی) عمل از آنان برداشته شده است.

همانا گفته‌ام «هنگامی که (حق را) شناختی، پس آن چه می‌خواهی از خیر کم و خیر زیاد، انجام ده که واقعا از تو پذیرفته می‌شود». (در نقطه مقابل اگر کسی حق را نشناخت اعمال او پذیرفتنی نیست.)

عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لَهُ- إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ يَرْوُونَ عَنْ أَبِيكَ يَقُولُونَ إِنَّ أَبَاكَ ع قَالَ إِذَا عَرَفْتَ‏ فَاعْمَلْ‏ مَا شِئْتَ‏ فَهُمْ يَسْتَحِلُّونَ بَعْدَ ذَلِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ قَالَ مَا لَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّمَا قَالَ أَبِي ع إِذَا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ خَيْرٍ يُقْبَلُ مِنْكَ.

به امام صادق علیه السلام گفته شد راستی که این بد نهادها (یا بیگانگان) از پدر شما روایتی نقل می‌کنند. می‌گویند راستی که پدر شما فرموده است «هنگامی که معرفت (به حق) پیدا کردی، پس هر کاری که خواستی انجام ده».

پس از این هم (با اتکا‌ء بر این حدیث) تمامی محرمات را حلال می‌شمارند.

حضرت فرمود آنان از جان ما چه می‌خواهند؟! خداوند آنان را لعنت کند!

همانا پدرم فرمود «هنگامی که حق را شناختی، پس آن چه از خیر بخواهی (انجام دهی) انجام ده که از تو پذیرفته می‌شود».

نکات حدیث:

۱- موضوع حدیث درایت روایتی است که امام باقر و امام صادق علیهما السلام بیان کرده‌اند.

۲- در این روایت جمله فَاعْمَلْ‏ مَا شِئْتَ (هر کاری که خواستی انجام ده) مطلق است و قیدی ندارد. بنا بر این لفظ آن شامل تمامی محرمات نیز می‌گردد.

۳- دشمن و دوست نادان تصور کرده‌اند که بر اساس همین اطلاق، پس از معرفت به حق، هر گناهی حلال است.

۴- امام علیه السلام اطلاق جمله یاد شده را به شدت تمام انکار می‌کند.

۵- در یک روایت امام علیه السلام مقصود از جمله یاد شده را بیان فرموده و آن را مقید می‌فرماید. ولی برای انکار اطلاق، مستندی ارایه نمی‌دهد.

۶- در روایت دوم تنها مستند امام بیان یک تناقض است و آن این که چگونه می‌شود خود ائمه که ارکان دین هستند مأخوذ به عمل به تکالیف باشند، اما سایرین در محرمات آزاد باشند؟!

درایت حدیث:

۱- موضوع روایت انکار «اطلاق لفظی مصرّح» در روایت امام، توسط خود امام علیه السلام است.

2- بیان امام مشتمل بر حلقه‌های پنهان است که آن را به وضوحش گذاشته است و آن حلقه‌ها عبارتند است از:

خداوند برای خیر و صلاح بندگان، آن چه را که نزدیک کننده بنده به سوی اوست (مقرِّبات) بر بندگان واجب ساخته و آن چه را که دور کننده بنده از اوست (مبعِّدات) حرام کرده است.

محال است که مقصود خداوند از تکالیف، تقرب بنده به او باشد، اما در عین حال او را در مبعدات آزاد سازد.

با توجه به این حلقه، تناقض عقلی میان غرض تکلیف و اطلاق لفظی روایت آشکار می‌شود.

توضیح این که کلید تأثیرگذاری همه مقربات و نخستین و مهمترین گام برای تقرب، معرفت حق است و بدون معرفت هیچ عبادتی مقرب نیست. از این رو انجام واجبات پیش از معرفت شایسته نیست.

اگر معرفت حاصل شد، آن گاه در انجام سایر مقربات آزاد هستیم.

۳- در نتیجه اطلاق لفظی و مصرح امام (فَاعْمَلْ‏ مَا شِئْتَ هر کاری که خواستی انجام ده) در کنار این غرض نهایی  از تکالیف (یعنی تقرب به خداوند) قرار می‌گیرد.

این تناقض عقلی، اطلاق لفظی مصرح را مقید می‌سازد. بنا بر این اطلاق لفظی مصرح به این قرینه عقلی مقید می‌شود.

در اصول از این گونه قرائن عقلیه با تعبیرات مختلفی یاد می‌شود. مانند نقض غرض، یلزم من وجوده عدمه، قرینه داخلیه، قرینه مقامیه، قرینه لبیه متصله، تناسب حکم و موضوع و….[1]

همچنین این روایت مصداق قاعده «العلة تعمم و تخصص» است. البته در این روایت حکم توسط علت تخصیص یافته است.

این گونه موارد از سوی غیر متخصصان به ناحق دخالت عقل در احکام نامیده می‌شود و مصداق «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيم‏» شمرده می‌شود.

در حالی که این گونه موارد مصداق استنباط و کشف عقلی و درایت روایات است.

با درایت کلام امام، حکم از حالت تعبدی خارج شده و برای عموم قابل تعقل کرده است. لذا اگر روایت سند معتبری هم نداشته باشد در استنباط حکم مشکلی نداریم.

 

[1]- اگر چه ممکن است از نظر اصطلاحات این گونه تعبیرات تفاوتهایی داشته باشند و تطبیق این گونه اصطلاحات بر این روایت مورد نقض و ابرام قرار گیرد، اما روح همه آنها یکی است. از این جهت مطابقت و عدم مطابقت با اصطلاحات صدمه‌ای به اصل مطلب نمی‌زند.

استنباط حد سرقت از آیه أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۵/۲۴-۰:۲:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۵/۲۴-۰:۴:۳۰
    • کد مطلب:9929
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2645

زرقان دوست صمیمی ابن ابو داود می‌گوید: روزی ابن ابو داود غمگین از نزد خلیفه معتصم بازگشت، از او در این باره پرسیدم، گفت: ای كاش بیست سال قبل مرده بودم، پرسیدم چرا؟ (این ناصبی ملعون به خاطر كینه‌ی شدیدی كه از امام جوادC در دل داشت) گفت به خاطر آنچه امروز از این سیاه نزد خلیفه دیدم (مقصود این ناصبی امام محمد تقی جواد الائمه علیه آلاف التحیة و السلام است كه حضرت قدری سبزه بودند اما این ناصبی از روی دشمنی این چنین حضرت را با تحقیر یاد نموده است) گفتم چه شده است؟

گفت: كسی به دزدی اقرار كرده است و از خلیفه خواسته است با اجراء حد او را پاك گرداند، خلیفه فقها را برای این امر در مجلس خود جمع نمود و امام جواد  Cرا نیز حاضر ساخت، پس از ما پرسید دست از كجا باید قطع شود؟ گفتم از مچ دست، پرسید به چه دلیل؟ گفتم به دلیل این كه دست به انگشتان و كف گفته می‌شود، زیرا در قرآن درباره‌ی تیمم چنین است «پس به صورت و دستهایتان مسح كنید» (و مقداری كه از پشت دست لازم است مسح شود پشت انگشتان و كف دست است)، عده‌ای با من همراهی كردند.

ولی دیگران گفتند باید از آرنج قطع شود، خلیفه گفت دلیل بر این مطلب چیست؟ گفتند چون خداوند در وضو می‌فرماید «بشویید دستهایتان را تا آرنج»، این دلیل بر این است كه اندازه‌ی دست تا آرنج است.

سپس خلیفه به امام جوادC توجه كرد و گفت شما در این باره چه می‌گویید؟ فرمود دیگران در این باره سخن گفتند (كافی است)، گفت آنچه اینان گفتند رها كن، نزد تو چیست؟ فرمود ای خلیفه از من بگذر گفت تو را سوگند به خدا به آنچه می‌دانی خبر ده، فرمود اكنون كه به خدا قسم دادی می‌گویم:

اینان در این باره سنت را اشتباه كرده‌اند، قطع باید از مفصل آخر انگشتان باشد و باید كف دست باقی بماند، گفت دلیل در این باره چیست؟ فرمود سخن پیامبر6 كه فرموده است «سجود بر هفت عضو است، صورت و دو دست و دو زانو و دو پا» اگر دست را از مچ یا آرنج قطع كنی برای او دستی كه سجده نماید باقی نمی‌ماند، (از سوی دیگر) خداوند تبارك و تعالی می‌فرماید «اعضائی كه بر آن سجده می‌شود از آن خداست پس با خدا كسی را نخوانید»، و آنچه از آن خداست قطع نمی‌شود.

معتصم بسیار خوشش آمد و دستور داد دست دزد را از مفصل انگشتان قطع نمایند.

ابو داود می‌گوید به این خاطر از شدت ناراحتی گویا قیامت من بر پا شد و آرزو كردم ای كاش زنده نبودم…

 

عن زرقان صاحب ابن أبی داود و صدیقه بشدة قال رجع ابن أبی داود ذات یوم من عند المعتصم و هو مغتم فقلت له فی ذلك فقال وددت الیوم أنی قد مت منذ عشرین سنة قال قلت له و لم ذاك قال لما كان من هذا الاسود أبی جعفر محمد بن علی بن موسیC الیوم بین یدی أمیر المؤمنین قال قلت له و كیف كان ذلك قال إن سارقا أقر علی نفسه بالسرقة و سأل الخلیفة تطهیره بإقامة الحد علیه فجمع لذلك الفقهاء فی مجلسه و قد أحضر محمد بن علی فسألنا عن القطع فی أی موضع یجب أن یقطع قال فقلت من الكرسوع قال و ما الحجة فی ذلك قال قلت لان الید هی الاصابع و الكف إلی الكرسوع لقول الله فی التیمم فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَیدِیكُمْ و اتفق معی ذلك قوم و قال آخرون بل یجب القطع من المرفق قال و ما الدلیل علی ذلك قالوا لان الله لما قال وَ أَیدِیكُمْ إِلَی الْمَرافِقِ فی الغسل دل ذلك علی أن حد الید هو المرفق قال فالتفت إلی محمد بن علیC فقال ما تقول فی هذا یا أبا جعفر فقال قد تكلم القوم فیه یا أمیر المؤمنین قال دعنی مما تكلموا به أی شی‏ء عندك قال أعفنی عن هذا یا أمیر المؤمنین قال أقسمت علیك بالله لما أخبرت بما عندك فیه فقال أما إذا أقسمت علی بالله إنی أقول إنهم أخطئوا فیه السنة فإن القطع یجب أن یكون من مفصل أصول الاصابع فیترك الكف قال و ما الحجة فی ذلك قال قول رسول الله6 السجود علی سبعة أعضاء الوجه و الیدین و الركبتین و الرجلین فإذا قطعت یده من الكرسوع أو المرفق لم یبق له ید یسجد علیها و قال الله تبارك و تعالی وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ یعنی به هذا الاعضاء السبعة التی یسجد علیها فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً و ما كان لله لم یقطع قال فأعجب المعتصم ذلك و أمر بقطع ید السارق من مفصل الاصابع دون الكف قال ابن أبی داود قامت قیامتی و تمنیت أنی لم أك حیا…[1]


[1]ـ بحارالانوار/ج50/ص5/ب1/ح7

استنباط رؤیت معصومین در هنگام مرگ از قرآن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۶/۰۱-۶:۲۰:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۶/۰۱-۶:۳۷:۴۴
    • کد مطلب:9930
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2572

عقبه می‌گوید امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای عقبه خداوند روز قیامت جز عقیده‌ای كه شما بر آن هستید نمی‌پذیرد، میان شما و دیدن آنچه چشم شما را روشن می‌كند، فاصله‌ای جز این كه نفس به گلو برسد (هنگام مرگ) نیست.

امام علیه السلام پس از این سخن، تكیه كرده و سخن را ادامه ندادند.

و معلّی همراه من بود، به من اشاره كرد که از آن حضرت از جزئیات مطلب بپرسم، گفتم ای پسر رسول خدا هنگامی كه جان به گلو برسد چه چیزی می‌بیند؟ (من این پرسش را) بیش از ده بار تكرار كردم و حضرت به جز این جمله كه «می‌بیند» پاسخ بیشتری نمی‌دادند.

در آخر كار حضرت، راست نشسته و فرمودند ای عقبه! گفتم لبیك امر بفرمایید،

فرمودند تصمیم گرفته‌ای به هر قیمتی است این مطلب را بدانی؟ گفتم آری ای پسر رسول خدا، زیرا دین من تنها با دین شماست (و تنها به همانی كه شما بفرمایید اعتقاد دارم) بنا بر این (اگر شما سكوت نمایید و من ندانم، دین من از بین رفته است و) اگر دین من از بین رفت آن امر (كه از آن می‌ترسم) خواهد بود (و آن هلاكت و نابودی من است)، ای پسر رسول خدا چگونه هر ساعتی كه بخواهم به شما دسترسی پیدا كنم؟! و سپس از شدت غصه گریستم.

امام دلش به حال من سوخت و فرمود قسم به خدا آن دو نفر را می‌بیند،

گفتم پدر و مادرم فدای شما گردد، آن دو نفر كیستند؟

فرمودند: آن دو رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، ای عقبه هرگز مؤمنی نمی‌میرد تا این که آنان را ببیند،

گفتم زمانی كه مؤمن آن دو را می‌بیند به دنیا برمی‌گردد؟ فرمودند: نه، به (سوی آخرت) پیش می‌رود، هنگامی كه آن دو را ببیند به سوی آخرت می‌رود. گفتم آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام چیزی هم می‌فرمایند؟

فرمودند آری هر دو وارد بر مؤمن می‌شوند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالین او می‌نشیند و امیرالمؤمنین علیه السلام پایین پای او، پس رسول خدا كاملا بر روی او خم می‌شود و می‌گوید ای ولی خدا تو را بشارت باد، من پیامبر هستم و به راستی كه من برای تو بهترم از دنیایی كه پشت سر نهادی، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله برمی‌خیزد و امیرالمؤمنین علیه السلام می‌آید و كاملا بر روی او خم می‌شود و می‌گوید ای ولی خدا تو را بشارت باد من علی بن ابی طالب هستم، همان كسی كه تو او را دوست می‌داشتی، بدان كه صد البته امروز به تو سود می‌رسانم.

سپس امام فرمودند این مطلبی كه به تو گفتم در قرآن وجود دارد.

پرسیدم فدای شما گردم كجای قرآن هست؟

فرمودند در سوره‌ی یونس آنجا كه خداوند عز و جل می‌فرماید «كسانی كه ایمان آوردند و تقوا پیشه نمودند برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت بشارت است، تبدیلی در كلمات خدا نیست و این امر همان رستگاری بزرگ است».

 

عَنْ عَلِی بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِC یا عُقْبَةُ لَا یقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیهِ وَ مَا بَینَ أَحَدِكُمْ وَ بَینَ أَنْ یرَی مَا تَقَرُّ بِهِ عَینُهُ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ إِلَی هَذِهِ ثُمَّ أَهْوَی بِیدِهِ إِلَی الْوَرِیدِ ثُمَّ اتَّكَأَ وَ كَانَ مَعِی الْمُعَلَّی فَغَمَزَنِی أَنْ أَسْأَلَهُ فَقُلْتُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَذِهِ أَی شَی‏ءٍ یرَی فَقُلْتُ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ مَرَّةً أَی شَی‏ءٍ فَقَالَ فِی كُلِّهَا یرَی وَ لَا یزِیدُ عَلَیهَا ثُمَّ جَلَسَ فِی آخِرِهَا فَقَالَ یا عُقْبَةُ فَقُلْتُ لَبَّیكَ وَ سَعْدَیكَ فَقَالَ أَبَیتَ إِلَّا أَنْ تَعْلَمَ فَقُلْتُ نَعَمْ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا دِینِی مَعَ دِینِكَ فَإِذَا ذَهَبَ دِینِی كَانَ ذَلِكَ كَیفَ لِی بِكَ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كُلَّ سَاعَةٍ وَ بَكَیتُ فَرَقَّ لِی فَقَالَ یرَاهُمَا وَ اللَّهِ فَقُلْتُ بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ هُمَا قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ6 وَ عَلِیC یا عُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّی تَرَاهُمَا قُلْتُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیهِمَا الْمُؤْمِنُ أَ یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا فَقَالَ لَا یمْضِی أَمَامَهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیهِمَا مَضَی أَمَامَهُ فَقُلْتُ لَهُ یقُولَانِ شَیئاً قَالَ نَعَمْ یدْخُلَانِ جَمِیعاً عَلَی الْمُؤْمِنِ فَیجْلِسُ رَسُولُ اللَّهِ6 عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عَلِیC عِنْدَ رِجْلَیهِ فَیكِبُّ عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ6 فَیقُولُ یا وَلِی اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِنِّی خَیرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ مِنَ الدُّنْیا ثُمَّ ینْهَضُ رَسُولُ اللَّهِ6 فَیقُومُ عَلِیC حَتَّی یكِبَّ عَلَیهِ فَیقُولُ یا وَلِی اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی كُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّكَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ أَینَ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاكَ هَذَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَالَ فِی یونُسَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ كانُوا یتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ[1]

 


[1]ـ الكافی/ج3/ص128/ح1

استنباط حلال زادگی از قرآن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۶/۱۵-۶:۲۵:۴
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۶/۱۵-۶:۲۵:۱
    • کد مطلب:9931
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2491

روایت كرده‌اند كه زنی شش ماهه زایمان كرد، او را نزد عمر آوردند او تصمیم گرفت به جرم زنا آن زن را سنگسار نماید،

اما امیرالمؤمنین علیه السلام از حد جلوگیری نموده و فرمودند این بچه فرزند حلال زاده‌ی پدرش می‌باشد و بر این زن حدی نیست.

عمر دلیل این حكم حضرت را پرسید.

حضرت فرمودند: دلیل این حكم قرآن است.

چرا كه خداوند در یك آیه می‌فرماید «زمان حمل بچه تا تمام شدن شیرخوارگی سی ماه می‌باشد»

و در آیه‌ی دیگری می‌فرماید «مادران فرزندانشان را دو سال كامل شیر می‌دهند»

(اگر دو سال را از سی ماه كم نماییم) شش ماه برای حد اقل حمل باقی می‌ماند.

در اینجا بود كه عمر دستور داد از سنگسار كردن زن دست بردارند و بچه به پدرش ملحق شود،

و سپس گفت اگر علی نبود صد البته كه عمر نابود می‌شد.

 

رَوَوْا أَنَّ عُمَرَ أَرَادَ أَنْ یحُدَّ امْرَأَةً أَتَتْ بِوَلَدٍ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ فَقَالَ عَلِیC الْوَلَدُ یلْحَقُ بِزَوْجِهَا وَ لَیسَ عَلَیهَا حَدٌّ قَالَ لَهُ وَ مِنْ أَینَ قُلْتَ ذَلِكَ یا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً وَ قَالَ وَ الْوالِداتُ یرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ كامِلَینِ فَصَارَ أَقَلُّ الْحَمْلِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَأَمَرَ عُمَرُ بِالْمَرْأَةِ أَنْ یخَلَّی سَبِیلُهَا وَ أُلْحِقَ الْوَلَدُ بِأَبِیهِ وَ قَالَ لَوْ لَا عَلِی لَهَلَكَ عُمَرُ[1]

 


[1]ـ مستدرك‏الوسائل/ج15/ص125/ب12/ح17737-8

استنباط بهشتی بودن شیعه از لا یسأل عن ذنبه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۹/۲۶-۹:۴۳:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۹/۲۶-۹:۴۸:۱۹
    • کد مطلب:9932
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2241

میسره می‌گوید از امام رضا علیه السلام شنیدم كه می‌فرمودند: به خدا سوگند هرگز كسی از شما شیعیان، حتی دو نفر، در آتش جهنم دیده نمی‌شوند، نه، به خدا سوگند كه حتی یك نفر هم دیده نمی‌شود.

از امام پرسیدم خدا سلامتتان بدارد این مطلب در كجای قرآن است؟

امام فرمودند: در سوره‌ی الرحمن آنجا كه خدا می‌فرماید «پس در آن روز (روز قیامت) از شما (شیعیان) چه از جنس بشر و چه از جنس جنیان، درباره‌ی گناهانتان مؤاخذه نمی‌شود».

به امام گفتم در قرآن كلمه‌ی «منكم» (از شما) وجود ندارد.

امام فرمودند: چرا قسم به خدا در قرآن این كلمه وجود دارد و اولین كسی كه این آیه را تغییر داد عثمان بود.

(گذشته از این كه در قرآن چنین بوده است، از نظر عقلی نیز باید چنین باشد و مقصود خداوند غیر از این نیست. چرا كه درستی آیه در صورتی است كه آیه مربوط به شیعه به تنهایی باشد و اگر عمومی باشد) و كلمه‌ی «منكم» در آیه نباشد، لازمه‌ی این آیه این است كه در قیامت از گناه هیچ كس مؤاخذه نشود (و این بر خلاف برهان عقلی و شرعی است؛ زیرا لازم می‌آید نیكوكار و بدكار مساوی باشند و تساوی این دو با عدل خداوند سازگاری ندارد).

در این روایت امام علیه السلام علاوه بر اشاره به تحریف قرآن، با توجه به برهان عقلی اثبات می‌نماید كه مقصود خداوند در برداشتن مؤاخذه نمی‌تواند همه‌ی مردم باشد چرا برهان عقلی خلاف آن را اثبات می‌كند.

عن میسرة قال سمعت الرضا علیه السلام یقول و الله لا یری فی النار منكم اثنان أبدا و الله و لا واحد قال قلت له أصلحك الله أین هذا فی كتاب الله قال فی سورة الرحمن و هو قوله تعالی فیومئذ لا یسأل عن ذنبه منكم إنس و لا جان قال قلت لیس فیها منكم قال بلی و الله إنه لمثبت فیها و إن أول من غیر ذلك لابن أروی و ذلك لكم خاصة و لو لم یكن فیها منكم لسقط عقاب الله عن الخلق[1]

 


[1]ـ بحارالأنوار/ج8/ص353/ب27/ح3

استنباط اعلمیت امیرالمؤمنین از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۱۱-۵:۲۱:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9933
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2570

عن عبد الله بن الولید قال قال أبو عبد اللهC ما یقول أصحابك فی أمیر المؤمنینC و عیسیC و موسیC؟ أیهم أعلم؟ قال قلت ما یقدمون علی أولی العزم أحدا، قال أما إنك لو خاصمتهم بكتاب الله لحججتهم، قال قلت و أین هذا فی كتاب الله؟ قال إن الله قال فی موسی وَ كَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَی‏ءٍ مَوْعِظَةً و لم یقل كل شی‏ء، و قال فی عیسی وَ لِأُبَینَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ و لم یقل كل شی‏ء، و قال فی صاحبكم كَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ[1]

عبد الله بن ولید می‌گوید امام صادقC فرمودند: اصحاب تو درباره‌ی امیرالمؤمنینC و عیسیC و موسیC چه نظر دارند و كدام یك را داناتر می‌دانند؟

پاسخ دادم آنان كسی را بر پیامبران اولو العزم مقدم نمی‌دارند (و بر این اساس آنان را از امیرالمؤمنینC داناتر می‌دانند)

امام فرمودند: بدان كه اگر با قرآن با آنان مناظره كنی آنان را محكوم می‌نمایی، پرسیدم این مطلب در كجای قرآن است؟

امام فرمودند: خداوند درباره‌ی موسیC این چنین فرموده «و در الواح از هر چیزی موعظه‌ای نوشتیم» اما نفرمود همه چیز را نوشتیم. همچنین درباره‌ی عیسیC فرموده «و برای این كه برخی از آنچه كه در آن اختلاف دارید بیان نمایم» اما نفرمود همه‌ی آنچه كه در آن اختلاف دارید.

اما در مورد امیرالمؤمنینC فرموده است «خداوند و كسی كه نزد او (تمام) علم كتاب است از نظر شاهد بودن برای شما كافی است».

 

[1]ـ بحارالأنوار/ج14/ص245/ب18/ح23

استنباط حد مال کثیر از فِی مَواطِنَ كَثِیرَةٍ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۱۱-۵:۲۱:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9934
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2605

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ذَكَرَهُ قَالَ لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَكِّلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِی أَنْ یتَصَدَّقَ بِمَالٍ كَثِیرٍ فَلَمَّا عُوفِی سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِیرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَیهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ فَقَالُوا فِیهِ أَقَاوِیلَ مُخْتَلِفَةً فَاشْتَبَهَ عَلَیهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ یقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَی هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ الْمُتَوَكِّلُ مَنْ تَعْنِی وَیحَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا فَقَالَ لَهُ وَ هُوَ یحْسِنُ مِنْ هَذَا شَیئاً فَقَالَ إِنْ أَخْرَجَكَ مِنْ هَذَا فَلِی عَلَیكَ كَذَا وَ كَذَا وَ إِلَّا فَاضْرِبْنِی مِائَةَ مِقْرَعَةٍ فَقَالَ الْمُتَوَكِّلُ قَدْ رَضِیتُ یا جَعْفَرَ بْنَ مَحْمُودٍ صِرْ إِلَیهِ وَ سَلْهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِیرِ فَصَارَ جَعْفَرُ بْنُ مَحْمُودٍ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍC فَسَأَلَهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِیرِ فَقَالَ الْكَثِیرُ ثَمَانُونَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ یا سَیدِی إِنَّهُ یسْأَلُنِی عَنِ الْعِلَّةِ فِیهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِC إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَةٍ فَعَدَدْنَا تِلْكَ الْمَوَاطِنَ فَكَانَتْ ثَمَانِینَ[1]

هنگامی كه متوكل عباسی مسموم شد نذر كرد كه اگر خدا او را شفا دهد مال فراوانی را صدقه بدهد (ولی دقیقا آن را معین نكرد) پس از شفا یافتن از فقها راجع به مقدار مال فراوان پرسید، فقهای دربار اختلاف كردند، برخی گفتند مال فراوان صد هزار است و برخی گفتند ده هزار است و برخی مطلب دیگری گفتند، متوكل در تحیر ماند، یكی از ندیمان او به نام صفعان گفت آیا كسی را نزد این سیاه نمی‌فرستی تا از او بپرسی؟ (مقصود این ناصبی امام محمد تقی جواد الائمه علیه آلاف التحیة و السلام بود زیرا حضرت قدری سبزه بودند اما این ناصبی ملعون از روی دشمنی این چنین حضرت را با تحقیر یاد نموده است) متوكل گفت وای بر تو مقصودت كیست؟ گفت ابن الرضا (امام جواد)C گفت آیا او در این باره چیز می‌داند؟ صفعان شرط كرد كه اگر امام تو را از این مشكل رها كرد این كارها را برای من انجام بده و اگر چنین نكرد مرا صد ضربه چوب بزن. متوكل گفت راضی شدم.

جعفر بن محمود را روانه كرد او از امامC پرسید و امام پاسخ داد مال فراوان هشتاد مال است، به امام گفت ای آقای من، متوكل از دلیل حكم شما می‌پرسد چه پاسخ دهم؟ امام فرمودند خداوند در قرآن می‌فرماید «به یقین كه خداوند در موارد زیادی شما را یاری نموده است» ما موارد یاری الهی را نسبت به پیامبر شمردیم هشتاد مورد بیشتر نبود (بنا بر این كلمه‌ی فراوان در «مواطن كثیرة» بر هشتاد مورد صادق است).

 

[1]ـ الكافی/ج7/ص463/ح21

استنباط فضیلت شیعیان بر عرب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۸-۹:۱۲:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۶/۰۸-۹:۱۲:۴۰
    • کد مطلب:14382
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1810

در حدیثی از امام صادق علیه السلام این چنین آمده است:

مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: به راستی که مردم (سنیان) می‌گویند کسی که عرب خالص نباشد و (یا) مولای صریح نباشد پس او از مردمان پست شمرده می‌شود.

امام فرمود مولای صریح چیست؟ آن مرد گفت کسی که پدر و مادرش مملوک (عربی) باشند (و او آزاد شده باشد).

امام پرسید چرا چنین حرفی گفته‌اند؟ پاسخ داد به خاطر سخن پیامبر صلی الله علی و آله که آزاد شده هر قومی از خود آنان شمرده می‌شود.

حضرت فرمود سبحان الله آیا این مطلب به تو نرسیده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود من مولای کسی هستم که مولا ندارد، من مولای هر مسلمانی هستم چه عرب باشد و چه عجم. پس کسی که ولایت رسول خدا را داشته باشد آیا از خود رسول خدا نیست؟!

سپس فرمود کدامیک شریف‌تر هستند، کسی که از نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله شمرده شود یا کسی که از نفس اعرابی پستی که ایستاده می‌شاشد؟!

و ادامه دادند کسی که با میل و رغبت مسلمان شود بهتر است از کسی که به خاطر ترس مسلمان شود. این در حالی است که منافقون با ترس اسلام آوردند و موالی با میل رغبت.[1]

علامه مجلسی رضوان الله علیه در ذیل حدیث موالی را به فرزندان فارس تفسیر می‌کند و استدلال امام را تشریح می‌فرماید.

این روایت بیانگر نکات جالبی است. از این رو آن را اندکی باز می‌کنیم.

در این حدیث به دو وجه برای اثبات ولاء پیامبر اشاره شده است: یکی «أنا مولی كل مسلم» و دیگری «انا مولی من لا مولی له».

نتیجه هر دو مناط این است که عجم از موالیان پیامبر هستند. توجه کنید:

من بر هر مسلمانی چه عرب و چه عجم ولایت دارم. (أنا مولی كل مسلم عربیها و عجمیها)

عجم هم از مسلمانان هستند.

پس عجم از موالی پیامبرند.

 

پیامبر صلی الله علیه و آله مولای کسانی است که مولا ندارند. (أنا مولی من لا مولی له)

عجم مولا ندارند.

پس عجم همگی از موالی رسول خدا هستند.

 

با ثبوت ولاء پیامبر بر عجم این استدلال هم زنده می‌شود:

مولای هر قومی از خود آنها شمرده می‌شود. (مولی القوم من أنفسهم)

عجم موالی رسول خدا هستند.

پس عجم از نفس پیامبرند.

 

اینک نوبت به قیاس اولویت زیر می‌رسد:

موالی اعراب، حتی پست‌ترین آنها، بر عجم برتری دارند. (من كان من نفس أعرابی جلف بائل علی عقبیه افضل من العجم)

موالی پیامبر (به دلیل اشرفیت انتساب به پیامبر) برتر از موالی سایر اعراب هستند.

پس موالی پیامبر برتر هستند از سایر موالی و نیز برتر هستند از همه عجم‌هایی که ایمان نیاورده‌اند. (أیهما أشرف من كان من نفس رسول الله صل الله علیه و آله أو من كان من نفس أعرابی جلف بائل علی عقبیه)

 

در مرحله آخر وجه دیگری از اولویت عجم بر عرب بیان شده است و آن نفاق اعراب و ایمان عجم ها است. چرا که ایمان بسیاری از اعراب از روی ترس (و برخی دیگر به خاطر طمع به ریاست در آینده اسلام) بود اما موالیانی که شیعه شدند با میل و رغبت خود ایمان آوردند. تردیدی نیست که کسانی که با طوع و رغبت ایمان آوردند، برتر از منافقین هستند.

این هم یک روایت جالب در فضیلت عجم و به تعبیر علامه مجلسی فرزندان فارس بر عرب.

 

 

[1]- قال رجل لأبی عبد الله علیه السلام إن الناس یقولون من لم یكن عربیا صلبا و مولی صریحا فهو سفلی فقال و أی‏ شی‏ء المولی الصریح فقال له الرجل من ملك أبواه قال و لم قالوا هذا قال لقول رسول الله ص مولی القوم من أنفسهم فقال سبحان الله أ ما بلغك أن رسول الله ص قال أنا مولی من لا مولی له أنا مولی كل مسلم عربیها و عجمیها فمن والی رسول الله ص أ لیس یكون من نفس رسول الله ثم قال أیهما أشرف من كان من نفس رسول الله صل الله علیه و آله أو من كان من نفس أعرابی جلف بائل علی عقبیه ثم قال ع من دخل فی الإسلام رغبة خیر ممن دخل رهبة و دخل المنافقون رهبة و الموالی دخلوا رغبة. بحار الانوار ج64 ص168

حکم مسح بر کفش در استنباط امام صادق علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۵/۰۷-۵:۲۴:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24343
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2572

کلبی نسابه جریان شیعه شدنش را به تفصیل نقل می‌کند. در بخشی از این جریان چنین آمده است:

(پس از پاسخ امام به سؤال اولم، امام صادق علیه السلام) فرمود (باز هم) بپرس.

گفتم در مورد مسح کردن بر روی کفش چه می‌گویی؟

امام تبسمی کرد پس از آن فرمود: هنگامی که روز قیامت شود و خداوند هر چیزی را به اصلش بازگرداند و پوست(ی که کفش از آن ساخته شده و بر آن مسح شده) را به گوسفند بازگرداند، وضوی کسانی که بر کفش مسح کرده‌اند، به کجا می‌رود؟!

(پس از این پاسخ علمی) با خودم گفتم این دومین (نشانه برای امامت جعفر بن محمد است.)[1]

علامه مجلسی در توضیح این حدیث فرموده است:

شاید این بیان برای آگاه ساختن بر این نکته باشد که آیه وضو شامل مسح بر کفش نمی‌شود زیرا خداوند فرموده است مسح کنید پاهایتان را (و پوستی که کفش از آن ساخته شده پای انسان نیست و مسح بر آن نیز مسح بر پا نیست)…[2]

طبق احتمالی که علامه بیان کرده (که به نظر متعین می‌رسد)، امام علیه السلام از تعبیر مسح بر پاها که در قرآن آمده است (وَ امْسَحُوا… أَرْجُلَكُم‏)‌ استنباط فرموده است که مسح بر کفش جایز نیست چون کفش از اجزاء پای انسان نیست.

اما درایت روایت:

همچنان که علامه هم اشاره کرده است پاسخ امام ناظر به آیه وضو است. در این آیه مسح بر پا واجب شده است.

از سوی دیگر از ادله استفاده می‌شود که وضو تطهیر بدن مکلف است.

لذا ممکن است استدلال امام این گونه باشد که:

با این دو پیش فرض یاد شده، مسح بر کفش دیگر نمی‌تواند تطهیر مکلف باشد. زیرا در قیامت پوستی که کفش از آن ساخته شده است، به گوسفند ملحق می‌شود. با الحاق پوست گفش به گوسفند تمام آثار اخروی مسح بر آن نیز از مکلف گرفته می‌شود و به گوسفند ملحق می‌شود. برای جلوگیری از چنین امری لازم است مسح بر پای خود فرد باشد نه بر کفش.

 

[1]- الْكَلْبِيُّ النَّسَّابَةُ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ وَ لَسْتُ أَعْرِفُ شَيْئاً مِنْ هَذَا الْأَمْرِ… فَرَفَعَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ رَأْسَهُ فَقَالَ ائْتِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَهُوَ أَعْلَمُ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ فَلَامَهُ بَعْضُ مَنْ كَانَ بِالْحَضْرَةِ فَقُلْتُ‏ إِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا مَنَعَهُمْ مِنْ إِرْشَادِي إِلَيْهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ الْحَسَدُ فَقُلْتُ لَهُ وَيْحَكَ إِيَّاهُ أَرَدْتُ فَمَضَيْتُ حَتَّی صِرْتُ إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَخَرَجَ غُلَامٌ لَهُ فَقَالَ ادْخُلْ يَا أَخَا كَلْبٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ أَدْهَشَنِي فَدَخَلْتُ وَ أَنَا مُضْطَرِبٌ وَ نَظَرْتُ فَإِذَا شَيْخٌ عَلَی مُصَلًّی بِلَا مِرْفَقَةٍ وَ لَا بَرْدَعَة… ثُمَّ قَالَ سَل‏ قُلْتُ مَا تَقُولُ فِي الْمَسْحِ عَلَی الْخُفَّيْنِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ رَدَّ اللَّهُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِلَی شَيْئِهِ وَ رَدَّ الْجِلْدَ إِلَی الْغَنَمِ فَتَرَی أَصْحَابَ الْمَسْحِ أَيْنَ يَذْهَبُ وُضُوؤُهُمْ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي ثِنْتَان‏… الكافي ج‏1، ص: ۳۴۹

[2]- "و رد كل شي‏ء إلى شيئه" أي رد أجزاء كل حيوان إليه، و لعل هذا تنبيه على أن آية الوضوء لا تشمل المسح على الخفين، لأنه تعالى قال: "وَ أَرْجُلَكُمْ‏" فلو كانت شاملة للمسح على الخف لكان يوم القيامة يرد الخف إلى أرجلهم لا إلى ظهر الغنم، و يحتمل أن يكون إلزاما عليهم بما اشتهر عندهم من استدلال عائشة و غيرها بذلك، أو يكون الاستدلال به بانضمام الأخبار الواردة بأن آثار الوضوء في القيامة تظهر على الجوارح التي تقع عليها… مرآة العقول ج‏4 ص 92

استنباط عقلی بر بطلان تقسیم سالانه بیت المال

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۱۹-۴:۳۰:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24536
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2664

استنباط عقلی بر بطلان تقسیم سالانه بیت المال

در بخشی از حدیثی که به احتمال قوی از امیرالمؤمنین علیه السلام است و احتمال دارد ناظر به سنت باطل عمر در ترک تقسیم بیت المال باشد، چنین آمده است:

گوینده به آنها(یی که خراج و اموال را در بیت المال جمع کرده و آن را سالانه تقسیم می‌کنند) می‌گوید (تقسیم) خراجِ سال را تا سال آینده تأخیر نیندازید (و آن را سالانه نکنید اگر چنین کنید)گویا اطمینان به بقاء (و زنده ماندن) تا سال دیگر دارید.

البته (این مطلب) برای تعجب از رأی و نظر (باطل) آنان و رأی کسانی که این امر را برای آنان زینت می‌دهند کافی است.

(اما دلیل بطلان این رأی این است که) والی جز بر یکی از دو منزلت (و صورت) نیست:

یا این که تا سال آینده زنده می‌ماند در نتیجه با پخش روزانه خراج، زمین را آباد ساخته و حال رعیت را نیکو گردانیده و….

و یا این که مدت و عمر والی در این سال تمام می‌شود در نتیجه با پخش روزانه خراج، نیاز او به صلاح مردم و احسان به آنها (پیش از فرا رسیدن مرگش) بیشتر است…

اما اگر (تقسیم خراج را سالانه کند و) آن را در خزانه‌های دولت جمع کند و برای دیگری بگذارد، موجب خرابی سرزمین و نابودی رعیت می‌گردد (در این صورت) اموال را برای (والی) دیگری (پس از خودش) حفظ کرده ولی گناه (و مسئولیت) آن بر گردن اوست….

وَ یقُولُ الْقَائِلُ لَهُمْ لَا تُؤَخِّرُوا جِبَایةَ الْعَامِ إِلَى قَابِلٍ كَأَنَّكُمْ وَاثِقُونَ بِالْبَقَاءِ إِلَى قَابِلٍ وَ لَكَفَى عَجَباً بِرَأْیهِمْ فِی ذَلِكَ وَ بِرَأْی مَنْ یزَینُهُ لَهُمْ فَمَا الْوَالِی إِلَّا عَلَى إِحْدَى مَنْزِلَتَینِ إِمَّا أَنْ یبْقَى إِلَى قَابِلٍ فَیكُونُ قَدْ أَصْلَحَ الْأَرْضَ وَ اسْتَصْلَحَ رَعِیتَهُ فَرَأَى حَسَناً فِی عَاقِبَةِ أَثَرِهِ فِی ذَلِكَ مَا تَقَرُّ بِهِ عَینُهُ وَ یكْثُرُ بِهِ سُرُورُهُ وَ تَقِلُّ بِهِ هُمُومُهُ وَ یسْتَوْجِبُ بِهِ حُسْنَ الثَّوَابِ عَلَى رَبِّهِ وَ إِمَّا أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ قَبْلَ الْقَابِلِ فَهُوَ إِلَى مَا عَمِلَ بِهِ مِنْ صَلَاحٍ وَ إِحْسَانٍ أَحْوَجُ وَ الثَّنَاءُ عَلَیهِ وَ الدُّعَاءُ لَهُ أَكْثَرُ وَ الثَّوَابُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ وَ إِنْ جَمَعَ لِغَیرِهِ فِی الْخَزَائِنِ مَا أَخْرَبَ بِهِ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ بِهِ الرَّعِیةَ صَارَ مُرْتَهِناً لِغَیرِهِ وَ الْإِثْمُ فِیهِ عَلَیهِ…. مستدرك‏الوسائل 13 153

نکته مهمی که در استنباط حضرت دیده می‌شود این است که اجزاء قیاس‌های حضرت عقلی است.

استنباط امام رضا علیه السلام از طریق تنقیح مناط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۲/۰۲-۱۱:۱۶:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24540
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2674

روایت زیر بیانگر چگونگی استنباط حکم سایر نوشیدنی‌های مست کننده، از حکم شراب است.

محمد بن سنان گفت از علی بن موسی الرضا شنیدم که می‌فرمود: خداوند شراب را حرام کرده است به خاطر (این که سبب) فساد و تغییر عقل نوشنده آن (می‌شود) و مردم به خاطر نوشیدن شراب وادار بر انکار خداوند عزوجل و تهمت به خداوند و فرستادگانش (می‌شوند) و (همچنین وادار می‌شوند بر) سایر آن چه از مردم سر می‌زند که عبارت است از فساد و قتل و تهمت و زنا و ناپرهیزی از کارهای حرام.

به این خاطر حکم کردیم بر همه نوشیدنی‌های مست کننده، به این که آنها (نیز) حرام محرَّم هستند.

زیرا از نوشیدن اینها همان نتایجی حاصل می‌شود که از نوشیدن شراب حاصل می‌شود…

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع يَقُولُ حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَ لِمَا فِيهَا مِنَ الْفَسَادِ وَ مِنْ تَغْيِيرِهَا عُقُولَ شَارِبِيهَا وَ حَمْلِهَا إِيَّاهُمْ عَلَى إِنْكَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْفِرْيَةِ عَلَيْهِ وَ عَلَى رُسُلِهِ وَ سَائِرِ مَا يَكُونُ مِنْهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ الْقَتْلِ وَ الْقَذْفِ وَ الزِّنَاءِ وَ قِلَّةِ الِاحْتِجَازِ مِنْ شَيْ‏ءٍ مِنَ‏ الْحَرَامِ فَبِذَلِكَ قَضَيْنَا عَلَى كُلِّ مُسْكِرٍ مِنَ الْأَشْرِبَةِ أَنَّهُ حَرَامٌ مُحَرَّمٌ لِأَنَّهُ يَأْتِي مِنْ عَاقِبَتِهَا مَا يَأْتِي مِنْ عَاقِبَةِ الْخَمْرِ فَلْيَجْتَنِبْهُ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَوَلَّانَا وَ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا كُلَّ شَرَابٍ مُسْكِرٍ فَإِنَّهُ لَا عِصْمَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ شَارِبِيهَا. عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص98

نکات روایت عبارت است از:

مفروض روایت حرمت شراب است.

علت حرمت شراب، مفاسدی است که حضرت بیان کرده‌اند.

علت یاد شده، علت تامه برای حرمت شراب است.

همین علت در سایر نوشیدنی‌های مست کننده نیز وجود دارد.

امام از طریق علت، حکم شراب را توسعه داده و در سایر مست کننده‌ها نیز جاری فرموده است.

استنباط امام همان قیاس منصوص العلة است.

از استنباط امام کشف می‌کنیم که هر گاه علت تامه حکم موضوع خاصی را احراز کردیم، می‌توانیم همان حکم را به سایر موضوعاتی که در علت مشترک هستند، توسعه دهیم، هر چند در قرآن و روایات موضوعات یاد شده محکوم به حکم مربوطه نشده باشند.

استنباط شرعی مالکیت حریم ساختمان از «أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۲/۲۳-۶:۲۹:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24681
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3528

امام صادق علیه السلام از آیه «أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ…» یک قانون کلی را استنباط کردند که اتفاقا خیلی هم به درد شهرسازی می‌خورد.

در زمان منصور، خلیفه عباسی، بر اثر کثرت حجاج می‌خواستند مسجد الحرام را توسعه دهند.

منصور مردمی را که در اطراف مسجد خانه داشتند طلبید، تا خانه آنها را خریداری کند، ولی آنها حاضر به فروش نشدند. خلیفه قیمت را بالا برد اما باز هم مردم حاضر به فروش نشدند.

منصور در بن بست سختی قرار گرفته بود (زیرا از یک طرف نمی خواست با إعمال زور خانه‌های آنها را خراب کند، چون انعکاس خوبی نداشت و از طرف دیگر آنها هم حاضر به واگذاری خانه خود نبودند).

به ناچار نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت من از این مردم مقداری از خانه‌ها و حریم خانه‌های مردم را برای توسعه مسجد الحرام خواسته‌ام ولی مردم نپذیرفتند و این مرا شدیدا اندوهگین ساخته است.

امام صادق علیه السلام فرمود: اندوهگین مباش در باره جواز توسعه مسجد الحرام دلیل تو روشن داری که می توانی با آن بر علیه آنان استدلال کنی.

منصور پرسید به کدام دلیل بر علیه آنها استدلال کنم؟

امام فرمود: به کتاب خدا.

پرسید به کجای کلام الهی؟

فرمود: به این آیه: إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكا[1] (کعبه نخستین خانه‌ای بود که برای مردمان در مکه ساخته شد)

خداوند به تو خبر داده است که نخستین خانه‌ای که برای مردم ساخته شده همانی است که در مکه است.

(قانون کلی در این باره این است که) اگر مردم پیش از ساختن کعبه به ساختن خانه‌های خود اقدام کرده بودند، مردم مالک (خانه و) حریم آن بودند.

ولی اگر خانه خدا از قدیم و پیش از خانه‌های آنها بوده، مالک حریم مورد نیاز کعبه، خود کعبه است.

منصور دستور داد مالکان را حاضر ساختند و به همین سخن در برابر آنها استدلال کرد.

آنان در پاسخ فرو ماندند و گفتند: هر طور می‌خواهی انجام بده.[2]

قانون کلی مورد استنباط امام علیه السلام، درباره مالکیت حریم ساختمان‌ها است. و آن این که:

هر ساختمانی که پیش از ساختمان‌های دیگر ساخته شده است مالک حریم اطرافش نیز هست.

 

[1]) آل عمران۹۶

[2]) تفسیر العیاشی عن عبد الصمد بن سعد قال: طلب‏ أبو جعفر أن‏ یشتری‏ من‏ أهل‏ مكة بیوتهم‏ أن یزیده فی المسجد فأبوا فأرغبهم فامتنعوا فضاق بذلك فأتى أبا عبد الله ع فقال له إنی سألت هؤلاء شیئا من منازلهم و أفنیتهم لتزید فی المسجد و قد منعونی ذلك فقد غمنی غما شدیدا فقال أبو عبد الله ع لم یغمك ذلك و حجتك علیهم فیه ظاهرة فقال و بما أحتج علیهم فقال بكتاب الله فقال فی أی موضع فقال قول الله تعالى‏ إن أول بیت وضع للناس للذی ببكة مباركا قد أخبرك الله أن أول بیت وضع للناس هو الذی ببكة فإن كانوا هم تولوا قبل البیت فلهم أفنیتهم و إن كان البیت قدیما قبلهم فله فناؤه فدعاهم أبو جعفر فاحتج علیهم بهذا فقالوا له اصنع ما أحببت. بحارالأنوار ج96 ص8۳

استنباط عقلی مالکیت حریم ساختمان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۵/۱۶-۵:۳۲:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24732
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2505

امام کاظم علیه السلام از یک قانون عقلی، حکم کلی توسعه مسجد الحرام را استنباط کردند که اتفاقا خیلی هم به درد شهرسازی می‌خورد.

به این استنباط جالب توجه کنید:

هنگامی که مهدی عباسی دست به تجدید بنا در مسجد الحرام زد (خانه‌های اطراف را خرید و داخل در فضای مسجد الحرام کرد اما) یک خانه در گوشه مسجد باقی ماند که آن را از صاحبان آن طلب کرد اما آنها حاضر نشدند (خانه خود را برای توسعه مسجد الحرام واگذار کنند) لذا مهدی عباسی از فقهاء در این باره پرسید. همگی به او گفتند که سزاوار نیست زمین غصبی داخل مسجد شود.

علی بن یقطین به خلیفه گفت ای امیرالمؤمنین ای کاش نامه‌ای به (حضرت) موسی بن جعفر (علیه السلام) می‌نوشتی البته که او راه چاره را در این مورد به تو خبر می‌داد.

پس خلیفه به والی مدینه نامه‌ای نوشت که از موسی بن جعفر بپرسد از حکم خانه‌ای که می‌خواهیم داخل مسجد الحرام کنیم ولی صاحبش امتناع می‌کند راه حل این مشکله چیست؟

والی این مسئله را به حضرت عرض کرد. حضرت فرمود حتما باید جواب این مسئله را داد؟ والی گفت چاره‌ای از جواب نیست.

پس حضرت به او فرمود بنویس:

بسم الله الرحمن الرحیم اگر (مردم در ابتدا ساکن این منطقه بوده‌اند) و سپس کعبه ساخته شده است، اولویت با مردم است.

ولی اگر مردم پس از ساختن کعبه در اطراف آن فرود آمده‌اند، اولویت با کعبه است.

هنگامی که نامه به مهدی عباسی رسید نامه را بوسید و دستور خراب کردن خانه یاد شده را صادر کرد.

صاحبان خانه خدمت اباالحسن موسی بن جعفر آمدند از او خواستند که درباره پرداخت قیمت خانه‌شان نامه‌ای به مهدی بنویسد. حضرت هم به مهدی نوشتند که چیزی به صاحبان خانه بدهد مهدی هم آنها را راضی ساخت.[1]

قانون عقلی مورد استنباط امام علیه السلام، درباره مالکیت حریم ساختمان‌ها است. و آن این که:

هر ساختمانی که پیش از ساختمان‌های دیگر ساخته شده است مالک حریم اطرافش نیز هست.

 

[1]) عن الحسن بن علی بن النعمان قال: لما بنى المهدی فی المسجد الحرام بقیت دار فی تربیع المسجد فطلبها من أربابها فامتنعوا فسأل عن ذلك الفقهاء فكل قال له إنه لا ینبغی أن یدخل شیئا فی المسجد الحرام غصبا قال له علی بن یقطین یا أمیر المؤمنین لو كتبت إلى موسى بن جعفر لأخبرك بوجه الأمر فی ذلك فكتب إلى والی المدینة أن یسأل موسى بن جعفر عن دار أردنا أن ندخلها فی المسجد الحرام فامتنع علینا صاحبها فكیف المخرج من ذلك فقال ذلك لأبی الحسن ع فقال أبو الحسن و لا بد من الجواب فی هذا فقال له الأمر لا بد منه فقال له اكتب بسم الله الرحمن الرحیم إن كانت الكعبة هی النازلة بالناس فالناس أولى بفنائها و إن كان الناس هم النازلون [النازلین‏] بفناء الكعبة فالكعبة أولى بفنائها فلما أتى الكتاب المهدی أخذ الكتاب فقبله ثم أمر بهدم الدار فأتى أهل الدار أبا الحسن ع فسألوه أن یكتب لهم إلى المهدی كتابا فی ثمن دارهم فكتب إلیه أن ارضخ لهم شیئا فأرضاهم‏ . بحارالأنوار ج96 ص8۴

استنباط عدالت ممکن و محال در مورد زنان از راه تناسب حکم و موضوع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۳/۲۱-۹:۱۱:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۰۳/۲۱-۹:۱۴:۳۵
    • کد مطلب:24700
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2939

استنباط جالبی امام صادق علیه السلام از دو آیه قرآن دارد که جریان آن چنین است:

ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم پرسید: آیا خداوند حکیم نیست؟

هشام: آری حکیم است و او حکیم‌ترین حکیمان است.

ابن ابی العوجاء: پس به من از این آیه قرآن خبر بده که:

«هر چه از زنان كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گيريد. پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد، به يك [زنِ آزاد] يا به آنچه [از كنيزان‏] مالك شده‏ايد [اكتفا كنيد]».

آیا این حکم واجب نیست (که در صورت عدم رعایت عدالت باید به یک زن بسنده کرد)؟

هشام: بله این حکم واجب است.

ابن ابی العوجاء:پس از این آیه قرآن هم به من خبر بده که:

«و شما هرگز نمى‏توانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند [بر عدالت‏] حريص باشيد! پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن [زن ديگر] را سرگشته [=بلا تكليف‏] رها كنيد».

(این دو آیه متناقض است آیه اول می‌گوید به شرط عدالت می‌توانید چند همسر بگیرید و آیه دوم می‌گوید هرگز نمی‌توانید عدالت کنید ولی باز هم می‌توانید چند همسر اختیار کنید) کدام حکیم این گونه سخن می‌گوید؟!

هشام می‌گوید جوابی نداشتم که به ابن ابی العوجاء بدهم. لذا بار سفر بستم و به مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم.

هنگامی چشم امام به من افتاد فرمود: ای هشام در غیر زمان حج و عمره سفر کردی؟

(غالب سفرهای اصحاب برای سؤال و پرسش از امام در زمان حج و عمره بوده است).

هشام: آری فدای شما گردم برای امر مهمی (به اجبار) مسافرت کردم.

ابن ابی العوجاء از مسئله‌ای پرسید که پیش من چیزی برای پاسخ به او نبود.

امام: و آن مسئله چیست؟

هشام جریان را برای امام عرض کرد.

امام: اما آیه اول که «اگر نمی‌توانید عدالت کنید یک زن بگیرید»، عدالت در این آیه تساوی در نفقه و خرجی است.

اما آیه دوم که «هرگز نمی‌توانید عدالت کنید…» تساوی در دوستی و محبت است.

(طبیعی است شوهر به اقتضای طبیعت مردانگی و اختلاف زنان در کمالات ظاهری و باطنی، بعضی از زنانش را بیشتر دوست دارد. اما این امر مجوز این نیست که حقوق شرعی زنان دیگر را رعایت نکند.

وقتی با قرائن خود آیات روشن شد که عدالت در آیه اول با عدالت در آیه دوم فرق دارد، دیگر تناقض مرتفع می‌گردد.)

هشام به کوفه بازگشت و  پاسخ امام را به ابن بی العوجاء داد.

ابن ابی العوجاء متوجه شد که هشام پاسخ را از امام گرفته است و گفت این پاسخ از خودت نیست.[1]

 

نکات روایت:

ابن ابی العوجاء با جمود بر لفظ عدالت، عدالت را در هر دو آیه مطلق گرفته و لذا دو آیه یاد شده را متناقض می‌بیند.

امام علیه السلام با توجه به تناسب حکم و موضوع، عدالت را مقید کرده است، در آیه اول به عدالت در نفقه و در آیه دوم به عدالت در محبت.

 

درایت روایت:

پاسخ تعبدی به ابن ابی العوجائی که منکر خداوند و اصل دین است، جا ندارد.

با توجه إقناع پاسخ امام برای ابن ابی العوجاء روشن می‌شود که قطعا بیان امام بیان تعبدی نیست.

ممکن است در توضیح پاسخ امام گفته شود:

اقتضای قضیه شرطیه‌ی «اگر عدالت می‌کنید چند زن و اگر عدالت نمی‌کنید یک زن» امکان عدالت است.

اقتضای «هرگز نمی‌توانید عدالت کنید… هر چند تلاش کنید» استحاله عدالت است.

لذا باید دید عدالت در کجا ممکن است و در کجا ناممکن است.

به قرینه‌ی «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ» (پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن [زن ديگر] را سرگشته [=بلا تكليف‏] رها كنيد) که نهی از میل کامل به یک طرف و اعراض کامل از طرف دیگر است، روشن می‌شود که بخشی از میل به زن ممکن و بخش دیگری ناممکن است.

بخش ممکن، رعایت حقوق شرعی زن است. شوهر در عین حالی یک زنش را بیشتر دوست دارد می‌تواند حقوق زن دیگرش را به تمام و کمال ادا کند.

بخش ناممکن تمایل قلبی است که ناشی از طبیعت مردانگی و زنانگی است.

به سخن دیگر تناسب حکم «هرگز نمی‌توانید عدالت کنید…» با استحاله تمایل قلبی است که همان عدالت در محبت است.

تناسب حکم «نهی از یک میل کامل به یک طرف» که لازمه آن «حفظ بخشی از میل برای زن دیگر است» امکان عدالت است.

عدالت در محبت محال و عدالت در بخشی از امور ممکن شد.

عدالت ممکن همان ادا حقوق شرعی است که لازمه تفکیک ناپذیر ازدواج است.

عدالت ناممکن همانی است که معلول طبیعت مردانگی و زنانگی است.

 

نکته مهم این است که پاسخ امام در واقع استنباطی است که حضرت از خود آیات قرآن کرده است.

این استنباط را هشام درک کرده است و قانع شده است.

همچنین همین استنباط مورد پذیرش ابن ابی العوجاء منکر تمام دین نیز شده است.

 

[1]) عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: سَأَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ فَقَالَ لَهُ أَ لَيْسَ اللَّهُ حَكِيما قَالَ بَلَی وَ هُوَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِینَ.

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً  أَ لَیسَ هَذَا فَرْضاً؟

قَالَ بَلی.

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیلِ‏ 

أَی حَكِیمٍ یتَكَلَّمُ بِهَذَا؟!

فَلَمْ یكُنْ عِنْدَهُ جَوَابٌ فَرَحَلَ إِلَى الْمَدِینَةِ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام.

فَقَالَ یا هِشَامُ فِی غَیرِ وَقْتِ حَجٍّ وَ لَا عُمْرَةٍ؟

قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِأَمْرٍ أَهَمَّنِی إِنَّ ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ سَأَلَنِی عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ یكُنْ عِنْدِی فِیهَا شَی‏ءٌ.

قَالَ وَ مَا هِی قَالَ فَأَخْبَرَهُ بِالْقِصَّةِ.

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً یعْنِی فِی النَّفَقَةِ.

وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ یعْنِی فِی الْمَوَدَّةِ.

قَالَ فَلَمَّا قَدِمَ‏ عَلَیهِ‏ هِشَامٌ‏ بِهَذَا الْجَوَابِ وَ أَخْبَرَهُ قَالَ وَ اللَّهِ مَا هَذَا مِنْ عِنْدِكَ. كافی ج5 ص362

استنباط جالب امام رضا ع از «هؤُلاءِ بَناتِی‏ هُنَ‏ أَطْهَرُ لَكُمْ‏»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۶/۲۵-۱۰:۳۶:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24752
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2397

پیش از این در عنوان «استنباط جالب امام صادق علیه السلام از نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» استنباط عدم جواز اتیان دبر گذشت.

اما در روایات دیگری جواز این عمل در شرایط خاصی از آیه دیگری استنباط شده است.

حسین بن علی بن یقین گفت: از امام رضا علیه السلام درباره اتیان دبر پرسیدم.

حضرت فرمود: آیه‌ای در کتاب خدا آن را حلال کرده است و آن سخن لوط پیامبر است که در مقابل کفاری که لواط می‌کردند گفت اینها دختران من هستند اینها برای شما پاکیزه‌ترند.

و به تحقیق لوط می‌دانست که کفار قومش اراده فرج نکرده بودند.

همان گونه که اشاره رفت از «استنباط جالب امام صادق علیه السلام از نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» عدم جواز این عمل استنباط شده است. اما طبق آن چه از این روایات استنباط شده است، جواز این عمل است.

ممکن است گفته شود میان این دو دسته روایات تنافی وجود ندارد. دسته نخست عدم جواز به حسب حکم اولیه را بیان کرده و دسته دوم حکم به جواز در شرایط خاص نموده است.

متن روایات:

عن الحسین بن علی بن یقطین قال‏ سألت أبا الحسن عن إتیان الرجل المرأة من خلفها قال: أحلتها آیة فی كتاب الله قول لوط «هؤُلاءِ بَناتِی‏ هُنَ‏ أَطْهَرُ لَكُمْ‏»[1] و قد علم أنهم لیس الفرج یریدون. بحارالانوار ج101 ص29

عَلِی بْنِ یقْطِینٍ وَ مُوسَى بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ إِتْیانِ الرَّجُلِ الْمَرْأَةَ مِنْ خَلْفِهَا فَقَالَ أَحَلَّتْهَا آیةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُ لُوطٍ هؤُلاءِ بَناتِی‏ هُنَ‏ أَطْهَرُ لَكُمْ‏ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُمْ لَا یرِیدُونَ الْفَرْجَ. تهذیب ج۷ ص419

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ یقْطِینٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ إِتْیانِ الرَّجُلِ الْمَرْأَةَ مِنْ خَلْفِهَا فِی دُبُرِهَا فَقَالَ أَحَلَّتْهَا آیةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى قَوْلُ لُوطٍ ع‏ هؤُلاءِ بَناتِی‏ هُنَ‏ أَطْهَرُ لَكُمْ‏ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُمْ لَا یرِیدُونَ الْفَرْجَ. استبصار ج۳ ص243

 

[1]) هود/87

استنباطات اصحاب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۵-۱۱:۱۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18576
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 23432

در شاخه‌های پیشین با کاربرد گسترده استنباط توسط ائمه هدی علیهم السلام و نیز پرورش اصحاب در این زمینه آشنا می‌شویم.

حاصل این دو مطلب هم این است که خود اصحاب نیز در زمان معصومین استنباطاتی داشته‌اند.

استنباط اصحاب در شاخه‌های مختلفی است از مسائل اعتقادی گرفته و تا مسائل فقهی دیده می‌شود.

در این شاخه توجه شما را به برخی از این موارد جلب می‌کنیم.

استنباطات مؤمن طاق در مقابل زید و تأیید امام صادق‌ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۵-۲۰:۵۳:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۱۸-۱۷:۳۴:۵۴
    • کد مطلب:18575
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5387

صحبت بسیار جالب و جذابی میان مؤمن طاق و زید بن علی فرزند امام سجاد علیه السلام پیش آمده است که نکات بسیاری در بر دارد.

ابتدا متن حدیث:

مؤمن طاق خبر داد که زید پسر امام سجاد علیه السلام در زمانی که (تحت تعقیب بود و) پنهانی زندگی می‌کرد، کسی را به دنبال من (مؤمن طاق) فرستاد، من هم نزد او رفتم.

به من گفت ای اباجعفر (کنیه مؤمن طاق) اگر کسی شبانه نزد تو آید[1] (و برای خروج و قیام از تو یاری بطلبد) آیا با او خروج خواهی کرد؟ به او پاسخ دادم اگر آن کس پدر تو (امام سجاد علیه السلام) یا برادر تو (امام باقر علیه السلام) [و یا پسر برادر تو امام صادق علیه السلام] باشد با او خروج می‌کنم.

زید به من گفت من تصمیم دارم قیام کنم با این قوم (غاصب و ستمکار) بجنگم، پس تو هم با من خروج نما. پاسخ دادم نه چنین کاری نمی‌کنم فدای شما گردم.

به من گفت آیا جانت را از من دریغ می‌کنی (و حاضر به فداکاری نیستی) به او پاسخ دادم (جان من) فقط یک جان بیشتر نیست، پس اگر حجتی برای خداوند در زمین باشد، کسی که از تو تخلف کرد (و با تو همراهی نکرد) نجات یافته است و کسی که با تو قیام کند هلاک شونده است. اما اگر حجتی برای خداوند در زمین نباشد، پس کسی که از تو تخلف کرده با کسی که همراه تو قیام کرده، یکسان هستند.

به من گفت ای اباجعفر با پدرم (امام سجاد) بر سفره می‌نشستم، پدرم لقمه چرب (و لذیذ) در دهانم می‌گذاشت و برایم لقمه داغ را سرد می‌کرد (این کارها) به خاطر دلسوزی او به من بود.

(اما با توجه به حرفهای تو) او از حرارت آتش جهنم بر من نترسید و دین (حق و تکلیف الهی) را به تو خبر داد و به من خبر نداد؟!

به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم می‌شوی.

ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا می‌ٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم.

سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف می‌گوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‏انديشند».

چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (می‌بینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد!

همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.)

(وقتی زید درمانده شد و نتوانست پاسخ مؤمن طاق را بدهد) گفت حالا که تو چنین می‌گویی سوگند به خدا بدان که صاحب تو (امام صادق علیه السلام) در مدینه به من گفت که به راستی من کشته می‌شوم در کناسه به صلیب کشیده می‌شوم و نزد او کتابی است که در آن کشته شدن و مصلوب شدن من نوشته شده است.

مؤمن طاق می‌گوید پس از این جریان به حج رفتم و به امام صادق علیه السلام سخنان زید و پاسخهای خودم را خبر دادم. حضرت به من فرمود او را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پایین گرفته (و محاصره کرده‌ای) و راهی برای فرارش باقی نگذاشته‌ای.[2]

نکات حدیث:

۱- زید فرزند امام سجاد در صدد قیام است و در حال جمع آوری یار و یاور.

۲- مؤمن طاق با زبان برّانی که دارد فرد بسیار مناسبی برای اوست. از این رو با او تماس می‌گیرد و طلب یاری می‌کند.

۳- پاسخ اجمالی مؤمن طاق به یاری طلبی او این است که «اگر کسی که از من طلب یاری کند، امام معصوم باشد، پاسخ من مثبت است و الا خیر».

۴- توضیح تفصیلی پاسخ هم این استدلال است که:

اگر خداوند حجتی در زمین دارد، وظیفه من اطاعت از اوست و پیروی از تو موجب هلاکت من است و اگر حجتی ندارد، بنا بر این من تکلیفی ندارم، چه با تو قیام کنم و چه نکنم، از نظر حکم الهی یکسان است.

اما با وجود امام صادق علیه السلام جایی برای قیام با تو باقی نمی‌ماند.

۵- زید، تالی فاسد استدلال مؤمن طاق را بیان می‌کند، تا استدلال او را خراب کند. به این بیان که اگر دین حق این است که تو می‌گویی، چرا تو از آن خبرداری و من بی‌خبر؟! با این که من برای پدرم بسیار عزیز بودم، چگونه این مطلب را به تو گفت و به من نگفت!

۶- مؤمن طاق با دو پاسخ حلی و نقضی به این تالی فاسد پاسخ می‌دهد:

۷- پاسخ حلی مؤمن طاق این است که چون امام سجاد می‌دانست تو مخالفت خواهی کرد و مستحق عقوبت دوزخ خواهی شد، تو را آگاه نساخت تا جرمت کمتر گردد.

۸- پاسخ نقضی مؤمن طاق هم این است که چرا یعقوب برادران یوسف را از خواب یوسف و آینده درخشان او آگاه نساخت یا جلو نیرنگ آنها را بگیرد؟!

۹- زید پس از درماندگی مطلبی را از امام صادق علیه السلام بیان می‌کند که از چند جهت قابل تأمل است:

نخست این که از امام صادق با تعبیر «صاحب تو» یاد می‌کند که شاید خیلی مؤدبانه نباشد.

مطلب دیگر هم این که قیام و شهادتش را به استناد به کتابی که نزد امام صادق علیه السلام است، تقدیر الهی می‌داند که از پیش رقم خورده است.

ممکن است مقصود این باشد که زید در مقابل پاسخ کوبنده مؤمن طاق، به جبر پناه برده باشد که من چه بخواهم و چه نخواهم این قیام مقدر شده و رقم خواهد خورد.

و ممکن است مقصودش این باشد که همچنان که تو موافقت نکردی، امام صادق هم موافقت ننمود و این اعترافی ناخواسته یا ضمنی به مخالفت با امام صادق علیه السلام است.

۱۰- پایان حدیث هم تأیید کامل و امضای صریح امام صادق نسبت به برخود مؤمن طاق با زید است.

درایت حدیث:

۱- موضوع مباحثه مؤمن طاق با زید «قیام و خروج بر علیه ظالمین» است که یک «حکم فقهی» است.

۲- «رأی» و نظر مؤمن طاق «عدم جواز قیام با غیر معصوم» است.

۳- رأی مؤمن طاق، «مستند» به استنباطاتی است که داشته است.

۴- تمامی استدلالهای مؤمن طاق عقلی است و هرگز به روایتی استناد نکرده است.

۵- این روش بر خلاف «نظریه نص حدیث» است که ادعا می‌کند تمامی اصحاب منحصرا به حدیث استناد می‌کردند.

۶- اجزاء استدلالها نیز اقسام برهان است که انواع قیاسهای منطقی در آن به کار برده شده است.

۷- این مطلب نیز بر خلاف «نظریه نص حدیث» است که کاربرد قیاس را در دین حرام و باطل می‌پندارد.

۸- این روایت شاهد بر چند امر بسیار مهم است:

الف- تفکیک رأی مؤمن طاق (عدم جواز قیام با غیر معصوم) از مستند آن (استدلالهای مؤمن طاق)

ب- استناد رأی مؤمن طاق به استدلالهای عقلی

ج- وجود استنباط در میان اصحاب ائمه و در زمان حضور معصومین

۹- مهم‌ترین بخش حدیث، تأیید امام صادق علیه السلام نسبت به حرکت مؤمن طاق است.

۱۰- این حدیث به وجوه متعدده «نظریه نص حدیث» اخباریون را باطل می‌کند.

این حدیث علاوه بر این، شاهد استنباط اصحاب در عصر حضور است، به لحاظ تأیید امام صادق علیه السلام به پرورش مستنبط نیز مرتبط است.

 

تجزیه و تحلیل استدلالهای مؤمن طاق

پاسخ اول مؤمن طاق به زید، یک استدلال عقلی است که مرکب از چند قیاس مضمره است.

توضیح استدلال اول:

من یک جان بیشتر ندارم (یک سرمایه و یک فرصت بیشتر برای امتحان ندارم)

بنا بر این، امکان جبران خطا نیست و مردودی در این امتحان مساوی با هلاکت است.

خردمند خودش را هلاک نمی‌کند.

 

قیاس اول:         سبر و تقسیم:       خدا یا حجتی دارد یا حجتی ندارد

اثبات هلاکت برای شق اول:

قیاس دوم: قیاس استثنایی:

قضیه شرطیه:        اگر خدا حجتی داشته باشد، تخلف از غیر او نجات و خروج با غیر او هلاکت است. (به برهان انحصار وجوب اطاعت حجت)

انتفاء شرط:          خدا حجتی دارد. (به ادله عقل و کتاب و سنت)

نتیجه:                 پس تخلف از غیر او نجات و خروج با غیر او هلاکت است.

قیاس سوم:

صغری:    زید حجت نیست

کبری:      هر غیر حجتی خروج با او هلاکت است

نتیجه: زید خروج با او هلاکت است

اثبات هلاکت برای شق دوم:

قیاس چهارم:       اگر خدا حجتی نداشته باشد، تخلف و پیروی از اشخاص اثری در نجات و هلاکت ندارد.

اثبات فرضی شرط:  فرض بر این است که حجتی ندارد.

نتیجه: در صورت مفروض، تخلف و پیروی از اشخاص اثری در نجات و هلاکت ندارد.

‍            نتیجه برهان سبر و تقسیم:     خروج با زید در هر صورتی هلاکت است.

                      خردمند از هلاکت می‌پرهیزد و در صدد نجات برمی‌آید.

 

پاسخ زید هم یک استدلال عقلی است.

قیاس اول: صغری:    پدرم دوستدار من بوده است.

کبری:      هر کس دوستدار من باشد، باید از هلاکت من جلوگیری کند.

نتیجه:     پدرم، باید از هلاکت من جلوگیری می‌کرد.

 

قیاس دوم: صغری:    قیام از افعال آدمی است.

کبری:      افعال آدمی از احکام خمسه خالی نیست. (به برهان سبر و تقسیم)

نتیجه:     قیام از احکام خمسه خالی نیست.

 

قیاس سوم:صغری:    قیام از احکام خمسه خالی نیست. (نتیجه قیاس دوم)

کبری:      هر چه از احکام خمسه خالی نباشد، محتمل الحرمه است. (به برهان سبر و تقسیم)

نتیجه:     قیام محتمل الحرمه است.

قیاس چهارم:       صغری:    قیام محتمل الحرمه است. (نتیجه قیاس سوم)

کبری:      هر چه محتمل الحرمه باشد، ندانستن حکم آن محتمل الهلاکیت است. (به برهان وجوب فحص)

نتیجه:     قیام، ندانستن حکم آن محتمل الهلاکیت است.

قیاس پنجم: قیاس استثنایی

قضیه شرطیه:        اگر ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من بود، پدرم باید با دانا کردن من از هلاکت من جلوگیری می‌کرد. (نتیجه قیاس اول و چهارم)

انتفاء جزاء:          پدرم با دانا کردن من از هلاکت من جلوگیری نکرد. (قضیه خارجیه)

نتیجه:                 پس ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من نیست.

 

قیاس ششم: قیاس استثنایی

قضیه شرطیه:        اگر قیام جایز نبود، ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من بود. (نتیجه قیاس سوم و چهارم)

انتفاء جزا:            ندانستن حکم قیام موجب هلاکت من نیست. (نتیجه قیاس پنجم)

نتیجه:                 پس قیام جایز است.

 

پاسخ دوم مؤمن طاق هم یک استدلال عقلی است.

به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم می‌شوی.

ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا می‌ٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم.

قیاس اول: صغری:    پدرت دوستدار تو بود.

            کبری:      هر کس دوستدار تو باشد، از هلاک بیشتر تو جلوگیری می‌کند.

نتیجه:     پدرت از هلاکت بیشتر تو جلوگیری می‌کند.

 

قیاس دوم:         صغری:    قیام محتمل الحرمه است.

کبری:      هر چه محتمل الحرمه باشد، انجام آن با علم به حرمت هلاکت بیشتری دارد، نسبت به انجام آن با جهل به حرمت. (به برهان عدم تنجز تکلیف در صورت جهل)

نتیجه:     قیام، انجام آن با علم به حرمت هلاکت بیشتری دارد، نسبت به انجام آن با جهل به حرمت.

 

قیاس سوم: صغری:    علم تو به حرمت قیام، موجب هلاکت بیشتر تو بود. (نتیجه قیاس دوم)

کبری:      هر چه موجب هلاکت بیشتر تو باشد، پدرت باید از آن جلوگیری کند. (نتیجه قیاس اول)

نتیجه:     علم تو به حرمت قیام، پدرت باید از آن جلوگیری کند.

قیاس چهارم:        

قضیه شرطیه:        اگر عدم اخبار پدر تو فقط به این جهت بود که قیام جایز است، پس لازمه عدم اخبار جواز قیام بود.

انتفاء شرط:          لکن عدم اخبار پدر تو فقط به جهت جواز قیام نبود. (نتیجه قیاس سوم)

نتیجه:                 پس لازمه عدم اخبار، جواز قیام نیست. (رد قیاس پنجم زید)

 

پاسخ سوم مؤمن طاق:

سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف می‌گوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‏انديشند».

چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (میبینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد!

همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.)

قیاس اول:  صغری:    یعقوب دوستدار فرزندانش بود.

کبری:      هر دوستدار فرزندی، باید از هلاکت او جلوگیری کند.

نتیجه:     یعقوب باید از هلاکت فرزندانش جلوگیری می‌کرد.

قیاس دوم:           

قضیه شرطیه:        اگر اخبار به فضیلت یوسف موجب نجات فرزندان یعقوب از هلاکت می‌شد، باید یعقوب اخبار می‌کرد.

انتفاء شرط:          لکن اخبار به فضیلت یوسف موجب نجات فرزندان یعقوب از هلاکت نبود.

نتیجه:                 پس یعقوب اخبار نکرد.

قیاس سوم:

قضیه شرطیه:        اگر اخبار نکردن یعقوب نسبت به فضیلت یوسف، دلیل بر عدم فضیلت یوسف است، اخبار نکردن پدر تو نسبت به عدم جواز قیام دلیل بر عدم جواز قیام است.

انتفاء شرط:          لکن اخبار نکردن یعقوب، دلیل بر عدم فضیلت یوسف نیست.

نتیجه:                 اخبار نکردن پدر تو،  دلیل بر عدم جواز قیام نیست.

 

 

 


[1]- شاید کنایه از اطلاع سرّی باشد.

[2]- عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ قَالَ فَقَالَ لِي فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِي قَالَ قُلْتُ لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّى كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ قَالَ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ حَدَّثَنِي صَاحِبُكَ بِالْمَدِينَةِ أَنِّي أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْكُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِيفَةً فِيهَا قَتْلِي وَ صَلْبِي فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَقَالَةِ زَيْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ فَقَالَ لِي أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ وَ لَمْ تَتْرُكْ لَهُ مَسْلَكاً يَسْلُكُهُ.

استنباط عقلی اصحاب در وجوب اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۰/۱۷-۱۰:۱۳:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24523
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2287

در حدیث جالبی یکی از اصحاب استنباطی که خودش پیشاپیش کرده است خدمت امام علیه السلام عرضه می‌کند تا از درستی آن اطمینان پیدا کند. ابتدا به متن حدیث توجه کنید:

قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنِّي قُلْتُ لِلنَّاسِ: مَنِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ؟ فَقَالُوا: الْقُرْآنُ.

فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئَ وَ الْقَدَرِيَّ وَ الزِّنْدِيقَ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ.

فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ‏ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ.

وَ لَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ: إِنَّهُ يَعْرِفُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ.

فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ، وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً، وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ.

فَقَالَ: رَحِمَكَ اللَّهُ.

مردی به امام صادق علیه السلام گفت: من به مردم گفتم: حجه خداوند بر خلقش کیست؟ پاسخ دادند: قرآن.

پس من در قرآن نگریستم (دیدم) قرآن چیزی است که (همه فرقه‌های گمراه مانند) مرجئی و قدری و کافری که (اصلا) به آن ایمان ندارد به آن (آن چنان) استدلال می‌کنند که بر مردان (مخالفشان) غلبه پیدا می‌کنند. (از این که فرق باطل و متضاد به قرآن استدلال می‌کنند) دانستم که قرآن (به تنهایی) حجت نیست، جز این که به توسط قیّم و سرپرستی (به آن استدلال شود).

و هیچ کس جز علی بن ابی طالب را پیدا نکردم که گفته شود او تمام قرآن را می‌داند.

پس گواهی می‌دهم که علی علیه السلام قیّم و سرپرست قرآن بوده و فرمانبرداری از او واجب است و آن چه درباره قرآن گفته همان حق است (و بس).

(حضرت پس شنیدن سخن آن مرد، استنباط و استدلالش را تأیید کرد) و فرمود: خداوند تو را رحمت کند.

این حدیث جالب مشتمل بر چند قیاس مضمره است.

قیاس اول:

فرقه‌های متضاد برای اثبات خودشان به قرآن استدلال می‌کنند.

اثبات متضاد باطل است.

پس استدلال به قرآن متوقف بر وجود قیّم و سرپرستی برای قرآن است (و استدلال به آن به تنهایی باطل است).

قیاس دوم:

قیّم قرآن باید عالم به تمام قرآن باشد

تنها علی بن ابی طالب عالم به تمام قرآن است.

پس علی بن ابی طالب قیّم قرآن است.

قیاس سوم:

حجیت بیان و تفسیر قرآن، منحصر به قیم آن است.

تنها قیّم قرآن، علی علیه السلام است.

پس تنها بیان و تفسیر علی علیه السلام از قرآن حجت است.

 

نکات حدیث:

۱) روای برای امام حدیث نخواند، بلکه استنباط شخصی خود را عرضه کرد.

۲) استنباط شخصی راوی متشکل از چند قیاس منطقی بود.

۳) راوی از اجماع در استنباطش استفاده کرد.

۴) هیچ کدام از مقدمات قیاس‌های استنباط، روایت از معصوم نیست.

۵) با وجود این که راوی در صدد عرضه و اطمینان از درستی استنباطش بود، امام علیه السلام همه این موارد را امضا نمود.

استنباط حسن بن جهم در حضور امام ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۱/۰۶-۱۰:۳۴:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24535
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2365

استنباط حسن بن جهم در حضور امام ع

حسن بن جهم گفت به امام کاظم علیه السلام گفتم مرا از دعا فراموش نفرمایید.

فرمود: آیا می‌دانی که من تو را فراموش می‌کنم؟

حسن بن جهم گفت با خودم اندیشیدم و گفتم حضرت برای شیعیانش دعا می‌کند و من هم از شیعیان او هستم. (بعد نتیجه گرفتم که پس برای من هم دعا می‌کند.) به امام گفتم: نه. شما مرا فراموش نمی‌کنی.

حضرت فرمود چگونه این را دانستی؟

گفتم من از شیعیان شما هستم و شما البته که برای آنها دعا می‌کنی (پس حتما برای من هم دعا می‌کنی).

حضرت فرمود: آیا این را به امر دیگری غیر از این هم دانستی (و استنباط کردی)؟

گفتم: نه.

فرمود: هنگامی که می‌خواهی بدانی چه موقعیتی در دل من دارد، بنگر به این که موقعیت من در دل تو چگونه است.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ قَالَ أَ وَ تَعْلَمُ‏ أَنِّی‏ أَنْسَاكَ‏ قَالَ فَتَفَكَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ هُوَ یدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِهِ قُلْتُ لَا لَا تَنْسَانِی قَالَ وَ كَیفَ عَلِمْتَ ذَلِكَ قُلْتُ إِنِّی مِنْ شِیعَتِكَ وَ إِنَّكَ لَتَدْعُو لَهُمْ فَقَالَ هَلْ عَلِمْتَ بِشَی‏ءٍ غَیرِ هَذَا قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَكَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَى مَا لِی عِنْدَكَ. الكافی ج‏2 / 652 / ح4

این روایت دلنشین و زیبا شامل دو استنباط است: یکی استنباط حسن بن جهم و دیگری استنباط امام علیه السلام.

استنباط حسن یک قیاس است به این شکل:

کبری: امام برای تمام شیعیانش دعا می‌کند.

صغری: من از شیعیان امام هستیم.

نتیجه: پس امام برای من دعا می‌کند.

امام علیه السلام نه تنها این استنباط حسن را امضاء‌ فرمود، بلکه خود وی نیز استنباط دیگری به او آموختند.

از این رو این روایت مصداق آموزش و پرورش  مستنبط نیز هست.

استنباطات یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام از قرآن در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۲۶-۵:۴۳:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24784
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2329

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباطهای جالب یکی از شاگردان امام  صادق علیه السلام آمده است.

نکته مهم این است که این روایت بیانگر ۱- آزمون امام از شاگردش و ۲- پاسخ‌های شاگرد امام و ۳- تأیید کامل حضرت است.

امام صادق عیله السلام به بعضی از شاگردانش فرمود: چه چیزی از من آموخته‌ای؟ شاگرد حضرت پاسخ داد: هشت مسئله ای مولای من.

حضرت فرمود: برایم تعریف کن تا بدانم.

گفت: مسئله اول این که دیدم هر محبوبی هنگام مرگ از حبیبش جدا می‌گردد. پس همتم را صرف چیزی کردم که از من جدا نمی‌شود بلکه در تنهاییم مونس من است و آن کار خیر است. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله دومی؟

گفت: دیدم مردمی به حسب و گروهی به ثروت و فرزند افتخار می‌کنند در حالی که این امور افتخاری ندارد و دیدم افتخار بزررگ در سخن خداوند تعالی است که فرمود: «حقیقتا که گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شما است» پس تلاش کردم که نزد خدا کریم باشم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله سومی؟

گفت سرگرمی و خوشی مردم را دیدم و این سخن خداوند متعال را شنیدم که «و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ پس بی تردید جایگاهش بهشت است.» پس در صرف هوای از نفسم تلاش کردم تا این که بر فرمانبرداری خداوند تعالی استقرار یافتم. حضرت فرمود: سوگند به خدا خوب کردی. مسئله چهارمی؟

گفت دیدم هر کسی چیزی که نزد او عزیز است بیابد، در نگهداریش تلاش می‌کند و سخن خداوند سبحان را شنیدم که «کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او دو چندان کند و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد؟» پس دو چندان شدن (اموالم) را دوست داشتم و محفوظتر از آن چه نزد خدا می‌باشد نیافتم. پس هر چیزی یافتم که نزدم ارزشمند بود آن را به سوی خداوند فرستادم برای این که ذخیره من هنگام نیازم باشد. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله پنجمی؟

گفت: حسادت بعضی از مردم را نسبت به روزی بعضی دیدم و سخن خدای تعالی را شنیدم که «ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده‌ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می  کنند، بهتر است.» پس نسبت به هیچ کس حسادت نکردم و بر هیچ چیزی که از دستم رفت متأسف نشدم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله ششمی؟

گفت: دشمنی بعضی با بعضی را در دار دنیا و زخمی که در سینه آنهاست را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «واقعا که شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بگیرید» پس مشغول به دشمنی با شیطان شدم و از دشمنی غیر او رو برگرداندم. سوگند به خدا خوب کردی. مسئله هفتمی؟

گفت: کوشش و تلاش مردم در جستجوی روزی را دیدم و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدم؛ از آنان هیچ رزقی نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا طعام دهند. بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.» پس دانستم که وعده و سخن او راست است پس به وعده او آرام شدم و به سخن او خشنود گشتم و به انجام واجبات او بر من مشغول شدم و از اشتغال به رزقی که نزد او برای من است منصرف شدم. سوگند به خدا خوب کردی. هشتمی؟

گفت: دیدم مردمی بر سلامتی بدنشان و گروهی بر زیادی ثروتشان و گروهی بر بندگانی مانند خودشان تکیه می‌کنند و سخن خداوند متعال را شنیدم که «و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می  دهد. و او را از جایی که گمان نمی  برد روزی می  دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.» پس بر خداوند توکل کردم و تکیه کردن بر غیره از بین رفت.

حضرت به او فرمود: سوگند به خدا که بازگشت تورات و انجیلل و زبور و فرقان و بقیه کتب الهی به این هشت مسئله است.

نکات روایت:

۱) امام علیه السلام در این روایت جالب از یکی از شاگردانش امتحان می‌گیرد.

۲) موضوع آزمون، آموخته‌های از امام است و نه روایات حفظ شده از امام. أی شی‏ء تعلمت منی…

۳) در این آزمون حتی یک روایت مطرح نشده است.

۴) مستندات شاگرد، آیات قرآن بوده است و نه روایات شنیده شده از امام.

5) شاگرد امتحانش را به خوبی پس می‌دهد و مورد تأیید کامل امام قرار می‌گیرد.

۶) در نهایت امام می‌فرماید حاصل نهایی همه کتب آسمانی یاد شده مطالبی بوده است که شاگرد در آزمون بیان کرده است.

درایت روایت:

شاگرد امام حاصل استنباطاتش از قرآن را به عنوان «آموخته‌های از امام» بیان می‌کند و امام به این آزمون نمره بیست می‌دهد.

تأیید کامل امام نسبت به روش و محتوا، دلیل روشنی بر بطلان منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

روی عن الصادق عیله السلام أنه قال لبعض تلامذته أی شی‏ء تعلمت منی قال له یا مولای ثمان مسائل قال له ع قصها على لأعرفها قال الأولى رأیت كل محبوب یفارق عند الموت حبیبه فصرفت همتی إلى ما لا یفارقنی بل یؤنسنی فی وحدتی و هو فعل الخیر فقال أحسنت و الله الثانیة قال رأیت قوما یفخرون بالحسب و آخرین بالمال و الولد و إذا ذلك لا فخر و رأیت الفخر العظیم فی قوله تعالى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ[1] فاجتهدت أن أكون عنده كریما قال أحسنت و الله الثالثة قال رأیت لهو الناس و طربهم و سمعت قوله تعالى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوى[2] فاجتهدت فی صرف الهوى عن نفسی حتى استقرت على طاعة الله تعالى قال أحسنت و الله الرابعة قال رأیت كل من وجد شیئا یكرم عنده اجتهد فی حفظه و سمعت قوله سبحانه مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ[3] فأحببت المضاعفة و لم أر أحفظ مما یكون عنده فكلما وجدت شیئا یكرم عندی وجهت به إلیه لیكون لی ذخرا إلى وقت حاجتی إلیه قال أحسنت و الله الخامسة قال رأیت حسد الناس بعضهم للبعض فی الرزق و سمعت قوله تعالى نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ[4] فما حسدت أحدا و لا أسفت على ما فاتنی قال أحسنت و الله السادسة قال رأیت عداوة بعضهم لبعض فی دار الدنیا و الحزازات التی فی صدورهم و سمعت قول الله تعالى إِنَّ الشَّیطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[5] فاشتغلت بعداوة الشیطان عن عداوة غیره قال أحسنت و الله السابعة قال رأیت كدح الناس و اجتهادهم فی طلب الرزق و سمعت قوله تعالى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ[6] فعلمت أن وعده و قوله صدق فسكنت إلى وعده و رضیت بقوله و اشتغلت بما له علی عما لی عنده قال أحسنت و الله الثامنة قال رأیت قوما یتكلون على صحة أبدانهم و قوما على كثرة أموالهم و قوما على خلق مثلهم و سمعت قوله تعالى وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[7] فاتكلت على الله و زال اتكالی على غیره فقال له و الله إن التوراة و الإنجیل و الزبور و الفرقان و سائر الكتب ترجع إلى هذه الثمان المسائل. مجموعةورام 1 303

 

[1]) حجرات/13

[2]) نازعات/40و41

[3]) حدید/11

[4]) زخرف/32

[5]) فاطر/6

[6]) ذاریات/56-57

[7]) طلاق/2و3

استنباط خادم پیامبر صلی الله علیه و آله در محضر پیامبر ص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۱۲-۱۶:۴۸:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24785
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1698

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط ربیعه، خادم پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است. توجه کنید:

ربیعة پسر کعب گفت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: از ربیعه هفت سال به من خدمت کرده‌ای آیا حاجتی از من نمی‌خواهی؟

گفتم از رسول خدا به من مهلت بدهید تا بیندیشم. (آن شب را اندیشیدم تا) صبح کردم و بر حضرت وارد شدم.

حضرت به من فرمود حاجتت را بیاور (و بیان کن).

عرض کردم (حاجتم این است که) از خدا طلب کنی مرا همراه شما وارد بهشت کند.

حضرت به من فرمود: چه کسی این مطلب را به تو آموخته است؟

گفتم ای رسول خدا کسی به من نیاموخته است و لکن خودم در دلم اندیشیدم و گفتم اگر مال بخواهم سرانجامش تمام شدن است و اگر عمر طولانی واولاد بطلبم سرانجامشان مرگ است. (لذا این حاجت را انتخاب کردم که هیچگاه از دست نمی‌دهم.)

حضرت مدتی سرش را پایین گرفت (و اندیشید) پس فرمود این را انجام می‌دهم (اما تو هم) به سجود فراوان مرا یاری نما…

درایت روایت:

ربیعه خودش اندیشیده و استنباط کرده است. بدون این که به روایتی یا آموخته‌ای استناد کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله نه تنها او را توبیخ نکردند که چرا به رأی خودت عمل کردی، بلکه پاسخ مثبت به او دادند و درستی حاجتش را تأیید کردند.

 

متن روایت:

وَ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ كَعْبٍ قَالَ قَالَ لِی ذَاتَ یوْمٍ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یا رَبِیعَةُ خَدَمْتَنِی سَبْعَ سِنِینَ أَ فَلَا تَسْأَلُنِی حَاجَةً فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَمْهِلْنِی حَتَّى أُفَكِّرَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَیهِ قَالَ لِی یا رَبِیعَةُ هَاتِ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ تَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یدْخِلَنِی مَعَكَ الْجَنَّةَ فَقَالَ لِی مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ لَكِنِّی فَكَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ إِنْ سَأَلْتُهُ مَالًا كَانَ إِلَى نَفَادٍ وَ إِنْ سَأَلْتُهُ عُمُراً طَوِیلًا وَ أَوْلَاداً كَانَ عَاقِبَتُهُمُ الْمَوْتَ قَالَ رَبِیعَةُ فَنَكَسَ رَأْسَهُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ أَفْعَلُ ذَلِكَ فَأَعِنِّی بِكَثْرَةِ السُّجُودِ… بحارالأنوار ج : 90 ص : 326

استنباط حسن جهم در افضلیت مدینه از مکه در محضر امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۰۹-۲۰:۴:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24786
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1401

در نوشتار «اخباریت، آفت تعبد» استنباط حسن بن جهم در مورد افضلیت مدینه از مکه این چنین آمده است:

حسن بن جهم گفت از ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسیدم کدامیک برتر است اقامت در مکه یا اقامت در مدینه؟

حضرت فرمود تو چه می‌گویی (و رأی و نظر تو چیست)؟

گفتم سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!

حضرت فرمود (اندیشه و) سخن گفتن تو، تو را به (نظر و) سخن من می‌رساند (یعنی با اندیشیدن خودت به مطلب حقی که در نظر من است می‌رسی).

عرض کردم اما من گمان می‌کنم که اقامت در مدینه برتر از اقامت در مکه است.

حضرت فرمود آگاه باش اگر چنین گفتی (و چنین رأیی داری) واقعا که امام صادق ؟ع؟ این مطلب را در روز عید فطری فرموده است، در حالی که به سوی قبر پیامبر ؟ص؟ آمده بود پس در مسجد النبی به آن حضرت سلام گفت و سپس فرمود واقعا که ما امروز به خاطر (فضیلت) سلام بر پیامبر؟ص؟ بر مردم برتری یافتیم.

درایت روایت:

امام علیه السلام حسن بن جهم را به اندیشیدن تشویق می‌کند.

راوی که حسن بن جهم باشد کاملا متوجه جایگاه خود در مقام امام معصوم هست. لذا می‌گوید: «سخن من با وجود سخن شما چه ارزشی دارد؟!»

امام علیه السلام دلیل تشویق امام رسیدن خود حسن بن جهم به پاسخ درست است.

امام در تأیید حسن به جهم به روایتی اشاره می‌فرماید که پاسخ حسن بن جهم از آن استنباط می‌شود.

این رفتار امام علیه السلام در تضاد با منطق «نص حدیث» است.

متن روایت:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام  أَیمَا أَفْضَلُ الْمُقَامُ بِمَكَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ أَی شَی‏ءٍ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا قَوْلِی مَعَ قَوْلِكَ قَالَ إِنَّ قَوْلَكَ یرُدُّكَ إِلَى قَوْلِی قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَمَّا أَنَا فَأَزْعُمُ أَنَّ الْمُقَامَ بِالْمَدِینَةِ أَفْضَلُ مِنَ الْمُقَامِ بِمَكَّةَ قَالَ فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ذَاكَ یوْمَ فِطْرٍ وَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَیهِ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ قَالَ قَدْ فَضَلْنَا النَّاسَ الْیوْمَ بِسَلَامِنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ؟ص؟. الكافی 4 557 1

  • نظر خوانندگان
تقی ۱۳۹۴/۰۴/۰۱-۱۷:۲۲:۲۵
احسنتم ثم احسنتم ، الان اری سلاسة البيان في ما افدتم بالفارسية
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۴/۰۴/۰۲-۱۱:۳۵:۵۵
: برای دیدن موارد بیشتر در این زمینه به بخشهای «آموزش استنباط» و «استنباطات ائمه علیهم السلام» مراجعه کنید.
این بخشها به تدریج تکمیل می‌شود.
۱۳۹۶/۰۳/۲۲-۰:۲۸:۵۷
مربوط به موضوع: استخراج هدایت
ممنون از زحماتتون
خیلی مفیده
عنوان غلط تایپی داره
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۶/۰۳/۲۲-۹:۲۶:۴۱
: با تشکر از تذکر شما
غلط تایپی یاد شده اصلاح شد
ممنون می‌شویم اگر ما را بیشتر یاری کنید.
۱۳۹۶/۰۳/۲۲-۱۴:۱۰:۶
اصلاح عنوان
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۶/۰۳/۲۳-۰:۳۴:۳۲
: با تشکر
۱۳۹۶/۰۳/۲۲-۱۴:۱۳:۱۲
مربوط به موضوع: استخراج دین
استخراج دین و استخراج هدایت یکیه
روایتی رو هم که آوردین یکیه
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۶/۰۳/۲۳-۰:۴۰:۵۵
: با تشکر از دقت شما
در منابع روایی هر دو تعبیر نقل شده است:
لَوْ لا هَؤُلاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ یسْتَنْبِطُ هَذَا
لو لا هؤلاء ما كان أحد یستنبط هدی
هر چند احتمال می‌رود هر دو نقل، یک صدور داشته باشند اما این احتمال نیز می‌رود که امام علیه السلام این جملات را دوبار برای سلیمان بن خالد نقل فرموده باشند.
از این رو معامله نسخه بدل نکردیم.
۱۳۹۶/۰۶/۱۰-۱۳:۳۱:۵۲
مربوط به موضوع: استنباط فقهاء
لینک مرجعیت در آینه وحی را نگذاشتید.
متشکرم
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۶/۰۶/۱۱-۱۱:۳۴:۵۲
: متشکر از تذکر شما
اصلاح شد
  • نظر شما