نخستین استدلالی که از اخباریون آوردیم، برداشت آنها از برخی از روایات بود.
بر اساس تخیل نادرست اخباریون نسبت به معنی این روایات، مقام ائمه علیهم السلام را در حد یک مسئلهگو تنزل پیدا میکند.
هر چند بطلان این تخیل کاملا پیداست، اما باز هم برخی از اشکالات آن را توضیح میدهیم.
یکی از اشکالات این تخیل، این است که برداشت اخباریون از روایات یاد شده مخالف با قرآن است؛ چرا كه در قرآن يكي از اقسام سهگانه سخن خداوند سخن مستقيم شمرده است:
چنين نيست كه خداوند با بشري سخن بگويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، [مستقیما و بدون هيچ واسطهاي] يا فرستادهاي را بفرستد پس به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. به راستی که اوست بلندمرتبه و حکیم.[1]
نكتهاي كه در اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه قرآن سخن گفتن خداوند با بشر را به سه گونه تقسيم نموده است: 1ـ از طريق پيامبران 2ـ مستقيم و بيواسطه 3ـ وحي.
اما بر اساس نظريه اين گروه سخن خداوند منحصر به روايات سينه به سينه ميگردد. از اين جهت اين نظريه با قرآن نيز مخالف است.
توضیح این که:
ترديدي نيست كه خداوند با برخي از بندگان برگزيدهاش بدون هيچ واسطهاي در دنيا سخن گفته است.
بهترين شاهد بر اين مطلب آيات قرآن و حديث معراج است:
خداوند گفت اي موسي به يقين من تو را بر تمامي مردم با اختصاص به رسالت و سخن خويش انتخاب نمودم پس آنچه به تو ميدهم بگير و از شكر گزاران باش.[2]
و خداوند با موسي سخن گفت سخن گفتني.[3]
اينان رسولان هستند كه برخي از آنان را بر برخي ديگر برتري داديم برخي از اينان كساني هستند كه خدا با آنان سخن گفته است…[4]
و هنگامي كه موسي به محل قرار آمد و پروردگارش با او سخن گفت…[5]
و نيز ترديدي نيست كه در قيامت پاداش گروهي، هم سخن شدن با خداست، و جزاي گروه ديگر، محروميت از كلام خداوند است:
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند. و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت، و پاكشان نخواهد كرد، و عذابى دردناك خواهند داشت.[6]
به راستی كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مىفروشند، آنان را در آخرت بهرهاى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمىگويد، و به ايشان نمىنگرد، و پاكشان نمىگرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت.[7]
نتيجهي قطعي كه از اين آيات به دست ميآيد اين است كه سخن گفتن خداوند با بشر امري مسلم است.
از سوي ديگر همان گونه که گذشت قرآن[8] سخن گفتن خدا را در سه گونه منحصر كرده است:
سخن بي واسطه
سخن با واسطه همراه با تشريفات خاص رسالت
ساير گونههاي سخن گفتن كه همگي در عنوان «وحي» جمع است.
در توضیح اين آيه از احادیث کمک میگیریم.
در تفسير اين آيه امام علیه السلام فرموده است: ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ (چنين نيست كه خداوند با بشري سخن بگويد مگر اين كه به شكل وحي باشد)؛
امام فرمودند: وحي مشافهه و وحي الهام كه همان انداختن در قلب است؛
أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ (يا اين كه بدون هيچ واسطهاي و مستقيما باشد)؛
امام فرمودند: همچنان كه خداوند با پيامبرش صلی الله علیه و آله و با حضرت موسي علیه السلام از درون آتش سخن گفت؛
أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ (يا اين كه فرستادهاي را بفرستند پس آنچه ميخواهد با اذن خود به او وحي نمايد)؛
امام فرمودند: وحي مشافهه به سوي مردم.[9]
زنديقي تصور ميكرد قرآن متناقض است. خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام رسيد و موارد تناقض را براي امام بيان كرد، حضرت پاسخ دادند: اما اين آيه «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» يعني شايسته نيست براي بشري كه خدا با او سخن گويد مگر اين كه به شكل وحي باشد [أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ] و چنين وحي نميباشد مگر مستقيم «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» خداوندي كه مقدس است و به نهايت بلند مرتبه است چنين فرموده است.
گاه وحي به پيامبر از طريق فرستادگان آسمان (فرشتگان) بود، پس فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين ميرساندند؛
و گاه سخن بين فرستادگان اهل زمين (پيامبران) و بين خود خدا بدون وساطت فرستادگان اهل آسمان بود.
به تحقيق كه رسول خدا6 به جبرئيل گفت اي جبرئيل آيا پروردگارت را ديدهاي؟ پاسخ داد به يقين كه پروردگار من ديده شدني نيست، پيامبر6 پرسيد از كجا دريافت وحي ميكني؟ گفت از اسرافيل ميگيرم، حضرت پرسيد اسرافيل از كجا ميگيرد؟ پاسخ داد از فرشتهاي در مرتبهي بالاتر از خودش كه از روحانيين است، پرسيد آن فرشته از كجا ميگيرد؟ پاسخ داد در قلب او انداخته ميشود.
اميرالمؤمنين علیه السلام ادامه دادند: پس اين وحي است، و وحي سخن خداي عز و جل است و سخن خدا به يك شكل نيست، نوعي از آن سخني است كه مستقيما خداوند با پيامبران گفته است و نوعي از آن در دل پيامبران انداخته است و نوعي از آن خوابي است كه به پيامبران نشان داده است و نوعي از آن وحي و تنزيل آياتي است كه تلاوت و خوانده ميشود.
پس اين سخن خداست، به اين اندازه از توصيفي كه از كلام خداوند برايت كردم اكتفا نما؛ چرا كه سخن خدا به يك شكل نيست، قسمي از آن سخني است كه فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين ميرسانند.
سؤال كنند گفت مشكل مرا گشايش نمودي خدا به تو گشايش دهد و گره از كار من گشودي پس أي اميرالمؤمنين علیه السلام خدا امر تو را بزرگ گرداند…[10]
در اين روايت چند نقطهي مهم بر خلاف نظريهي مورد بحث وجود دارد:
پيامبر صلی الله علیه و آله وحي را از جيرئيل ميگيرد و جبرئيل از اسرافيل و اسرافيل از فرشتهاي از روحانيين كه بالاتر از جبرئيل است و آن فرشته از خدا.
كيفيت دريافت وحي آخرين فرشته كه مقام فوقاني اسرافيل است از خدا به شكل «قذف در قلب»[11] ميباشد بنا بر اين رشتهي نقل لفظي حديث، آن هم سينه به سينه، (اگر درست باشد) قبل از رسيدن به خداوند بريده شده است.
سخن گفتن خدا با خلق چهار گونه است و نه آن چنان كه صاحبان اين نظريه تصور كردهاند منحصر به يك شكل باشد.
آنچه در اين روايت وجود دارد سلسلهي وحي از پيامبر صلی الله علیه و آله تا خداست؛ اما اثبات گفت و شنود و سخن سينه به سينه در اين سلسله ممكن نيست؛ به بياني ديگر آنچه در اين روايت آمده است «اخذ وحي» است و نه «گفت و شنيد وحي» و گفت و شنيد وحي نوعي از گرفتن وحي است، اما «اخذ وحي» عام است و همهي انواع آن را در برميگيرد بنا بر اين با عام نميتوان خاص را اثبات نمود.
به سایر روایات در این زمینه توجه کنید:
هشام بن سالم ميگويد كه برخي از اصحاب ما از امام صادق علیه السلام پرسيدند آيا چنين بود كه گاهي پيامبر صلی الله علیه و آله ميفرمودند جبرئيل چنين گفت و يا اين كه اين جبرئيل است كه چنين دستور ميدهد، اما در حالتي ديگر هنگام وحي حالتي شبيه بيهوشي به حضرت دست ميداد (چرا وحي بر پيامبر صلی الله علیه و آله اين گونه متفاوت بود؟)
امام فرمودند زماني كه وحي مستقيما از خود خداوند بود و جبرئيل واسطهي در وحي نبود از سنگيني وحي اين حالت به حضرت دست ميداد، و زماني كه جبرئيل واسطهي وحي بود اين حالت رخ نميداد، در اين هنگام بود كه ميفرمود جبرئيل برايم چنين گفت و اين جبرئيل است. [12]
زراره ميگويد به امام صادق علیه السلام گفتم فدايت شوم حالت (شبيه) بيهوشي كه هنگام نزول وحي به پيامبر صلی الله علیه و آله دست ميداد چه بود؟
امام فرمودند: اين حالت زماني بود كه هيچ واسطهاي بين پيامبر و خداوند نبود و آن زماني بود كه خدوند براي حضرت تجلي مينمود سپس (از عظمت مطلب) با حالت خشوع فرمودند اي زراره اين است نبوت! [13]
با توجه به آیه یاد شده و روایات ذیل آن روشن شد که تخیل اخباریون ب آیات متعدد قرآن در تضاد است.
هر چند اخباریون با برداشت نادرستی که گذشت به خیال خود خدمت به ائمه علیهم السلام کردهاند اما متأسفانه این برداشت جاهلانه به انکار برخی از ویژگیهای الهی آنان انجامیده است.
چرا که یکی از امتیازات انحصاری ائمه علیهم السلام سخن مستقیم خداوند با آنان است.
برای درک این مطلب به اين احاديث توجه كنيد:
صالح بن سهل ميگويد نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه حضرت آغاز به سخن نموده و فرمودند: اي صالح يقينا كه خداوند بين خود و پيامبر فرستادهاي (از فرشتگان) را واسطه قرار داده است، ولي بين خود و امام كسي را واسطه قرار نداده است.
گفتم اين امر چگونه است؟ فرمود بين خود و بين امام عمودي از نور قرار داده است كه خدا به آن به امام نظر ميكند و امام به خداوند، پس هنگامي كه امام علم چيزي را بخواهد در آن نور مينگرد پس آن امر را ميشناسد.[14]
امام صادق علیه السلام دربارهي روايتي كه نقل شده است سلمان محدَّث (به فتح دال) بوده است فرمودند او از سوي امامش محدَّث (به فتح دال) بوده نه از سوي پروردگارش، چرا كه جز حجت خدا كسي از سوي او سخن گفته نميشود.[15]
اين احاديث بدين معناست كه در صعود به قلهي افتخارِ هم كلامي با خداوند، آن هم بدون هيچ واسطهاي، احدي با كسي كه به مرتبهي امامت رسيده است، شراكت ندارد.
روشن شد که محدِّث دانستن ائمه (به کسر دال) علیهم السلام علاوه بر این که مخالفت آیات و روایات بسیاری است موجب تنزل مقام اهل بیت علیهم السلام هم میشود.
توضيح بيشتري در مورد آيه در بحث «محدَّث (به فتح دال) بودن ائمه علیهم السلام» خواهد آمد.
[1]ـ وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (شوري آيهي 51)
[2]ـ قالَ يا مُوسي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (اعراف آيهي 144)
[3]ـ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَكْلِيماً (نساء آيهي 164)
[4]ـ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ…(بقره آيهي 253)
[5]ـ وَ لَمَّا جاءَ مُوسي لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ…(اعراف آيهي 143)
[6]ـ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(بقره آيهي 174)
[7]ـ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(آل عمران آيهي 77)
[9]ـ تفسير القمي وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ الاية قال وحي مشافهة و وحي إلهام و هو الذي يقع في القلب أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ كما كلم الله نبيه6 و كما كلم الله موسي علیه السلام من النار أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ قال وحي مشافهة يعني إلي الناس…(بحارالانوار/ج18/ص254/ب2/ح3)
[10]ـ فيما أجاب به أمير المؤمنين علیه السلام عن أسئلة الزنديق المدعي للتناقض في القرآن قال علیه السلام فأما قوله ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ما ينبغي لبشر أن يكلمه الله إلا وحيا و ليس بكائن إلا من وراء حجاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ كذلك قال الله تبارك و تعالي علوا كبيرا قد كان الرسول يوحي إليه من رسل السماء فتبلغ رسل السماء رسل الأرض و قد كان الكلام بين رسل أهل الأرض و بينه من غير أن يرسل بالكلام مع رسل أهل السماء و قد قال رسول الله6 يا جبرئيل هل رأيت ربك فقال جبرئيل إن ربي لا يري فقال رسول الله6 من أين تأخذ الوحي فقال آخذه من إسرافيل فقال و من أين يأخذه إسرافيل قال يأخذه من ملك فوقه من الروحانيين قال فمن أين يأخذه ذلك الملك قال يقذف في قلبه قذفا فهذا وحي و هو كلام الله عز و جل و كلام الله ليس بنحو واحد منه ما كلم الله به الرسل و منه ما قذفه في قلوبهم و منه رؤيا يريها الرسل و منه وحي و تنزيل يتلي و يقرأ فهو كلام الله فاكتف بما وصفت لك من كلام الله فإن معني كلام الله ليس بنحو واحد فإنه منه ما تبلغ منه رسل السماء رسل الأرض قال فرجت عني فرج الله عنك و حللت عني عقدة فعظم الله أمرك يا أمير المؤمنين… (بحارالأنوار/ج18/ص257/ب2/ح8 و/ج90/ص135و136/ب129/ح2 التوحيد/ص264/ب36)
[11]ـ قذف در قلب به معناي انداختن در دل ميباشد، توضيح بيشتر در اين باره انشاءالله در «درايتِ روايت 12: محدَّث (به فتح دال) يا محدِّث (به كسر دال)» خواهد آمد.
[12]ـ عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله علیه السلام قال قال بعض أصحابنا أصلحك الله أ كان رسول الله صلی الله علیه و آله يقول قال جبرئيل و هذا جبرئيل يأمرني ثم يكون في حال أخري يغمي عليه قال فقال أبو عبد الله علیه السلام إنه إذا كان الوحي من الله إليه ليس بينهما جبرئيل أصابه ذلك لثقل الوحي من الله و إذا كان بينهما جبرئيل لم يصبه ذلك فقال قال لي جبرئيل و هذا جبرئيل (بحارالأنوار/ج18/ص268/ب2/ح30)
[13]ـ عن عبيد بن زرارة عن أبيه قال قلت لأبي عبد الله علیه السلام جعلت فداك الغشية التي كانت تصيب رسول الله صلی الله علیه و آله إذا نزل عليه الوحي قال فقال ذلك إذا لم يكن بينه و بين الله أحد ذاك إذا تجلي الله له قال ثم قال تلك النبوة يا زرارة و أقبل يتخشع (بحارالأنوار/ج18/ص256/ب2/ح6)
[14]ـ عن صالح بن سهل عن أبي عبد الله علیه السلام قال كنت جالسا عنده فقال لي ابتداء منه يا صالح بن سهل إن الله جعل بينه و بين الرسول رسولا و لم يجعل بينه و بين الإمام رسولا قال قلت و كيف ذاك قال جعل بينه و بين الإمام عمودا من نور ينظر الله به إلي الإمام و ينظر الإمام به إليه فإذا أراد علم شيء نظر في ذلك النور فعرفه(بحارالأنوار/ج26/ص134/ب8/ح10)
[15]ـ عن أحمد بن حماد المروزي عن الصادق علیه السلام أنه قال في الخبر الذي روي فيه إن سلمان كان محدثا قال إنه كان محدثا عن إمامه لا عن ربه لانه لا يحدث عن الله عز و جل إلا الحجة (بحارالانوار/ج22/ص349/ب10/ح70)
نخستین استدلالی که از اخباریون آوردیم، برداشت آنها از برخی از روایات بود.
بر اساس تخیل نادرست اخباریون نسبت به معنی این روایات، مقام ائمه علیهم السلام را در حد یک مسئلهگو تنزل پیدا میکند.
هر چند بطلان این تخیل کاملا پیداست، اما باز هم برخی از اشکالات آن را توضیح میدهیم.
یکی از اشکالات این تخیل، این است که برداشت اخباریون از روایات یاد شده مخالف با قرآن است؛ چرا كه در قرآن يكي از اقسام سهگانه سخن خداوند سخن مستقيم شمرده است:
چنين نيست كه خداوند با بشري سخن بگويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، [مستقیما و بدون هيچ واسطهاي] يا فرستادهاي را بفرستد پس به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. به راستی که اوست بلندمرتبه و حکیم.[1]
نكتهاي كه در اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه قرآن سخن گفتن خداوند با بشر را به سه گونه تقسيم نموده است: 1ـ از طريق پيامبران 2ـ مستقيم و بيواسطه 3ـ وحي.
اما بر اساس نظريه اين گروه سخن خداوند منحصر به روايات سينه به سينه ميگردد. از اين جهت اين نظريه با قرآن نيز مخالف است.
توضیح این که:
ترديدي نيست كه خداوند با برخي از بندگان برگزيدهاش بدون هيچ واسطهاي در دنيا سخن گفته است.
بهترين شاهد بر اين مطلب آيات قرآن و حديث معراج است:
...