×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

آیا ائمه محدِّث (به کسر دال) بوده‌اند؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۳۴:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8604
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 32148

اخباریون بر این باورند که جز روایت نمی‌گویند و جز روایت نمی‌پذیرند و در مجموع عنواني كه خود انتخاب نموده‌اند «عمل انحصاري به حديث» است و با استفاده از «پرچم پيروي از اهل بيت علیهم السلام» و با اين شعار كه «جز روايت نمي‌گوييم و جز روايت عمل نمي‌كنيم و جز روايت نمي‌پذيريم» به پيش مي‌روند.

برخی بر این اساس قایل به حرمت فتوا شدند.

اما برخی دیگر با توجه به منابع فراوان جواز فتوا، اندکی این نظریه را تعدیل کردند و ادعا کردند که «فتوا بايد به عين لفظ روايت باشد».

در هر صورت نتیجه یکی است و آن این است که مستند معتبر، «منحصرا» دلالت منطوقی روایات و احادیث است.

یکی از ادله‌ای که برای این نظریه اقامه کردند این ادعای جدید است كه: «ائمه علیهم السلام محدِّث (به كسر دال) بوده‌اند».

هدف اصلي خلق نظريه‌ي محدِّث بودن ائمه علیهم السلام، استحكام نظريه‌ي لزوم استفاده از عين لفظ روايت در فتواست.

عمده‌ترين دليل نظريه‌ي محدِّث بودن ائمه علیهم السلام، رواياتي است با اين مفهوم كه: ائمه علیهم السلام از خودشان حديثي نمي‌فرمايند بلكه تمامي احاديث هر يك از ائمه علیهم السلام سخن با واسطه‌ي خداست.

به اين ترتيب كه هر امامی حديث را از پدر بزرگوارش، و پدر از جد، و جد از… تا پيامبر صلی الله علیه و آله، و پيامبر از جبرئيل، و جبرئيل از خداوند متعال نقل مي‌كنند.

نتيجه اين است كه:

1ـ امام علیه السلام هيچ چيز غير از حديث نمي‌گويد.

2ـ تمامی احاديثي كه امام علیه السلام نقل مي‌فرمايد همه از خداست البته با اين سلسله‌ي نقل.

روايات مورد استدلال برای محدث بودن ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۳۹:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8605
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2091

حدیث 1:

جابر مي‌گويد به امام باقر علیه السلام گفتم هنگامي كه حديثي برايم نقل مي‌فرماييد سند آن را نيز بيان فرماييد پس امام فرمودند حديث نمود مرا پدرم از جدم از پيامبر صلی الله علیه و آله از جبرئيل از خداوند تبارك و تعالي، و هر چيزي كه برايت نقل نمايم به اين سند مي‌باشد و سپس فرمودند البته كه يك حديثي كه از راستگو بگيري برايت بهتر است از دنيا و آنچه در اوست.[1]

حدیث 2:

از امام باقر علیه السلام درباره‌ي حديثي كه آن را بدون سند ذكر مي‌كند پرسيده شد امام فرمودند هنگامي كه حديثي نقل كردم و سند آن را نگفتم پس سند آن پدرم از جدم از پدرش از جدش از رسول خدا صلی الله علیه و آله از جبرئيل از خداي عز و جل است…[2]

حدیث 3:

امام باقر علیه السلام فرمودند: كسي دروغگوتر نيست از كسي كه ما اهل بيت را تكذيب كند يا دروغ بر ما ببندد؛ زيرا هنگامي كه ما را تكذيب كند يا بر ما دروغ ببندد يقينا خدا و رسول او را تكذيب كرده است، چون ما تنها از خداوند تبارك و تعالي و رسول او نقل مي‌كنيم. [3]

 

[1]ـ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قُلْتُ لابِي جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا حَدَّثْتَنِي بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدْهُ لِي فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ كُلُّ مَا أُحَدِّثُكَ بِهَذَا الاسْنَادِ وَ قَالَ لَحَدِيثٌ وَاحِدٌ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا. (وسائل‌الشيعة/ج27/ص97 /ب8/ح33312 بحارالانوار/ج2/ص148/ ب19/ ح21 و/ج2/ص178 /ب23/ح27 الامالي‏للمفيد/ص42 المجلس 5/ح10

[2]ـ روي عنه علیه السلام أنه سئل عن الحديث ترسله و لا تسنده فقال إذا حدثت الحديث فلم أسنده فسندي فيه أبي عن جدي عن أبيه عن جده رسول الله صلی الله علیه و آله عن جبرئيل عن الله عز و جل… بحارالانوار/ج46/ص288/ ب6/ح11 الارشاد/ج2/ص167 إعلام‏الوري‌/ص270 الفصل الرابع الخرائج‏والجرائح/ج2/ص893 روضةالواعظين /ج1 /ص204 الصراط‌المستقيم /ج3/ص261/ب17 كشف‏الغمة/ج2/ص128

[3]ـ عن البزنطي قال كتبت إلي الرضا علیه السلام… فكتب قال أبو جعفر ما أحد أكذب علي الله و علي رسوله ص ممن كذبنا أهل البيت أو كذب علينا لانه إذا كذبنا أو كذب علينا فقد كذب الله و رسوله لانا إنما نحدث عن الله تبارك و تعالي و عن رسوله صلی الله علیه و آله‌. بحارالانوار/ج49/ص266/ب18/ح8

تحليل اين نظريه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۵۲:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8606
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2097

اگر ما جمود بر لفظ نماييم و بگوييم مراد از حديث، سخن است، نتيجه اين است كه تمامي كلمات ائمه علیهم السلام از خداوند متعال است، در نتيجه كلمات ائمه علیهم السلام نظير احاديث قدسي است.

اين معنا با ساير رواياتي كه در آن از لفظ «قول» استفاده شده است و نه «حديث»، تقويت مي‌گردد.

همچنين اگر به ظاهر روايت نگاه كنيم بايد بگوييم اين احاديث سينه به سينه رسيده است؛ يعني خدا به جبرئيل و جبرئيل به پيامبر صلی الله علیه و آله و پيامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علي علیه السلام و حضرت علي علیه السلام به … تا برسد به امام زمان علیه السلام. به بيان ديگر اين احاديث به طريق عادي كه همان انتقال الفاظ است (یعنی مشافهةً) منتقل شده است.

با اين دو نكته، بر اساس برداشت صاحبان اين نظريه عنوان «محدِّث» (به كسر دال) كاملا بر ائمه علیهم السلام منطبق است. ولي منحصر به ائمه علیهم السلام نيست، بلكه اولا دايره‌ي آن از جبرئيل شروع شده تا به امام زمان علیهم السلام ادامه پيدا كرده است.

اما به امام زمان علیهم السلام پايان نيافته است؛ چرا كه اين احاديث توسط راويان سينه به سينه و سپس با نوشتن ادامه پیدا کرده و علماء اخباری نیز همین سلسله را تکمیل کرده و احادیث به این شکل به ما رسيده است.

تنها خداوند از اين جمع كثير عقب مانده و از عنوان محدِّث (به كسر دال) محروم گرديده است.

البته و صد البته تخیل شده است که اين كمال بزرگي براي اخباریون است؛ چرا كه اينان هم در اين سلسله با ائمه علیهم السلام ـ‌با حفظ مراتب‌ـ شريك هستند و خط و مشي اينان با خط و مشي ائمه علیهم السلام يكي است.

براي روشن شدن اين ادعا، تجزيه و تحليل بيشتري در اين نظريه لازم است:

در تحليل اين نظريه چند احتمال وجود دارد:

احتمال اول اين كه تمامي سخنان ائمه علیهم السلام بدون استثنا ـ‌اعم از فتوا و غير فتوا‌ـ منحصر به نقل حدیث آن هم به اين سند است.

در نتیجه ائمه علیهم السلام هرگز سخني جز نقل حدیث با این سند نداشته و نگفته‌اند.

اگر بخواهيم اين نظريه را به زبان علمي بيان كنيم، چنين مي‌توان گفت: «مجرای علمي ائمه علیهم السلام منحصر به گفتارهايي است كه با واسطه از خدا با آنان رسيده است».[1]

ظاهرا مقصود صاحبان اين نظريه، همين احتمال است.

چرا كه بر اساس اين مطلب اگر ائمه علیهم السلام فتوايي داده‌اند، در ظاهر فتوای آنان است، ولي در باطن نقل احاديثي است كه از اين مجرا با وسائطی از خداوند به آنان رسيده است. و اين نهايت عبوديت و بندگي آنان را مي‌رساند.

از اين رو ائمه علیهم السلام نيز محدِّث (به كسر دال) هستند و بس.

پس فتواي به معني نقل حكم بدون استناد به عين كلام خداوند از ائمه علیهم السلام صادر نشده است.

نتيجه‌ي اين نظريه اين است كه وظيفه‌ي ما نيز منحصرا نقل روايات معصومين علیهم السلام است؛ پس هر سخني و فتوايي جز با نقل روايات معصومين علیهم السلام حرام و باطل است.

روش اخباریون نيز طبق ادعاي خودشان همين است.

بنا بر اين، همه، از جبرئيل گرفته تا پيامبر صلی الله علیه و آله، ائمه علیهم السلام، اصحاب ائمه و علماي سلف ـ‌به جز خداوند‌ـ محدِّث (به كسر دال) هستند، و محدِّثينِ كنوني (به كسر دال) نيز بر همين سنت حسنه! باقي مانده‌اند.

بر خلاف فقها كه چون فتواي آنان به عين لفظ روايت نيست، از مذهب جبرئيل و پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و اصحاب ائمه و علماي سلف تخلف ورزيده‌اند و در برابر خدا عرض اندام نموده و همانند او فتواي بدون حديث صادر كرده‌اند…

احتمال دوم اين كه مقصود از حديث در اين روايات حديث اصطلاحي باشد كه عبارت است از روايت به جا مانده از پيامبر صلی الله علیه و آله، اما خود ائمه علیهم السلام سخنان ديگري هم داشته‌اند.

بنا بر اين احتمال اين احاديث هيچ ربطي به بحث فتوا ندارد؛ چرا كه نقل حديث امري است و فتوا دادن امر ديگري است.

روشن است که هر كدام از نقل حدیث و فتوا ضوابط خاص خود را دارند.

در نتيجه درست است که ائمه علیهم السلام احاديث پيامبر صلی الله علیه و آله را با اين سند نقل مي‌نموده‌اند، اما در عين حال خود، فتوا نيز داشته‌اند.

انشاء الله در مباحث آینده خواهیم دید که فتوای ائمه علیهم السلام دو اساس داشته است: یکی ولايت تشريعي و قانون گذاري آنان و دیگری استنباط از قرآن.

پس بين اين روايات و مفتي بودن ائمه علیهم السلام تضادي وجود ندارد.

پیداست که اين احتمال مخالف با هدف مدعيان اين نظريه است بنا بر اين قابل قبول اينان نيست.

پس از این که احتمالات در این گروه از روایات و کیفیت استدلال اخباریون به این احادیث روشن شد نوبت به بررسی این استدلال می‌رسد.

و در نهایت بايد ديد برداشت اخباریون از این روایات، ترفيع مقام ائمه علیهم السلام است يا تنزل؟! خدمت به ائمه علیهم السلام است يا…؟!

 

[1]ـ ممكن است كسي ادعا كند اين روايات در صدد بيان اين است كه: ائمه علیهم السلام علوم ديگري نيز داشته‌اند اما خداوند تنها اجازه‌ي بيان اين بخش آن را داده است.

اما اين احتمال با ساير احاديث سازگاري ندارد، توجه كنيد:

امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: اي جابر اگر ما به رأي و هواي خود به شما حديث مي‌گفتيم از هلاك شده‌گان بوديم ولكن احاديث ما احاديثي هستند كه از پيامبر صلی الله علیه و آله به ما رسيده است كه مانند گنج برايمان اهميت دارد و از آن محافظت مي‌نماييم همان گونه كه مردم از طلا و نقره‌شان محافظت مي‌كنند. (عن جابر عن أبي جعفر علیه السلام قال يا جابر إنا لو كنا نحدثكم برأينا و هوانا لكنا من الهالكين و لكنا نحدثكم بأحاديث نكنزها عن رسول الله صلی الله علیه و آله كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم.( بحارالانوار/ج2/ص172/ب23/ح1 و/ج2/ص173/ب23/ح4 و/ج26/ ص28/ب1/ ح30 الاختصاص/ ص280 بصائر الدرجات /ص 299/ب14/ح1 و/ص300/ب14/ح6)

در اين حديث بين «حديث گفتن از گنجينه‌هاي پيامبر صلی الله علیه و آله» و «حديث گفتن از رأي و هوي» تقابل است بنا بر اين، طبق اين نظريه هر چيزي غير از احاديث پيامبر صلی الله علیه و آله، رأي و هوي است و مسلم است رأي و هوي در دين، ضلالت و گمراهي است.

پس بنا بر اين نظريه، اين احاديث دليل است بر اين كه «مجرای علمي ائمه علیهم السلام منحصر به گفتارهايي است كه با واسطه از خداوند به آنان رسيده است».

گرچه اين مطلب عين كلام اينان نمي‌باشد اما ترديدي نيست كه لازمه‌ي اين نظريه همين است كه بيان شد و كسي كه چنين نظريه‌اي را برگزيند بايد از عهده‌ي پاسخگويي به لوازم آن نيز برآيد.

نقد محدِّث بودن ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۵۲:۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8607
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2097

اينك به تحقيق و بررسي اين نظريه مي‌پردازيم.

استدلال اخباریون به این روایات با پرسشهای بی پاسخی روبروست.

به برخي از اشکالات این نظریه توجه نماييد.

نبود عنوان «محدِّث» (به کسر دال) در روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۵۷:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8608
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1933

نخستین پرسش این است كه ـ‌در ميان ده‌ها اوصاف و القابي كه در احاديث براي ائمه علیهم السلام آمده است، و در ميان صدها تعبيري كه از ائمه علیهم السلام ياد شده است‌ـ آيا تنها يك روايت وجود دارد كه در آن از ائمه علیهم السلام به عنوان محدِّث (به كسر دال یعنی اهل حدیث) ياد شده باشد؟! يا اين كه اين عنوان برداشت سلیقه‌ای از روايات مي‌باشد؟!

همان گونه که گذشت شعار اخباریون این است که: «جز روايت نمي‌گوييم و به جز روايت عمل نمي‌كنيم و به جز روايت نمي‌پذيريم».

صرف نظر از درستي و نادرستي اين برداشت ـ‌كه ان‌شاءالله نادرستي آن خواهد آمد‌ـ كساني كه خود را ملتزم به عين الفاظ روايات مي‌دانند، چگونه رأي و برداشت و نظريه‌ي خود را به ائمه علیهم السلام نسبت مي‌دهند؟!

آيا اين منطق و شعار، تنها براي محكوم كردن فتاوي فقها كاربرد دارد؟ يا اين كه بر عملكرد صاحبان اين نظريه نيز حاكم و جاري است؟!

يك بام و دو هوا!

به کار بردن القاب مخالفین برای ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۵۷:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8609
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2035

اگر از شعار اينان چشم پوشي شود و پذيرفته شود كه عنوان محدِّث (به كسر دال) از روايات برداشت مي‌گردد، پرسشي كه مطرح مي‌گردد اين است كه: «چرا عنواني را براي ائمه علیهم السلام به كار گرفته‌اند كه در عصر ائمه علیهم السلام فقهاي عامه و مخالفين اهل بيت علیهم السلام از آن استفاده گرده‌اند؟!»

چرا که با تتبع در روايات می‌بینیم عنوان محدِّث (به كسر دال) براي برخی از بزرگان سنيان و علما مخالف اهل بيت كاربرد داشته است!

اگر تنها به كتب روايي شيعه نگاهي بیندازید با برخي از آنان ـ‌چه در عصر ائمه علیهم السلام و چه در اعصار بعد‌ـ آشنا می‌شوید؛ از قبيل: ابو قره محدِّث[1]، سعيد بن حفص البخاري المحدِّث[2]، أبو الفرج محمد بن فارس الغوري المحدِّث[3] و عز الدين عبد الرزاق بن رزق الله بن أبي بكر المحدِّث الحنبلي الرسغني الاصل الموصلي المنشأ[4] و….

ممكن است ادعا شود اين عنوان دو کاربرد دارد: یکی کاربرد نادرستی که سنیان دارند و دیگری کاربرد درست امامان شیعه علیهم السلام. کاربرد این عنوان در معناي درست آن اشكالي ندارد.

البته روشن است که پذیرش چنین مطلبی به معنی دست کشیدن از یکی از اشکالات پر هیاهوی آنهاست.

زیرا اخباریون با اصل اجتهاد و مجتهدین مخالف هستند.

اگر گفته شود که اجتهاد و مجتهد دو کاربرد دارد:

یکی کاربرد سنیان. این کاربرد در روایات مورد نکوهش واقع شده است.

کاربرد دوم اجتهاد و مجتهد معنی درستی است که از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می‌شود.

مسلم است که آن چه فقها از اجتهاد و مجتهد اراده کرده و می‌کنند همان کاربرد دوم است.

بنا بر این مخالفت با اصل اجتهاد و مجتهد اساسی ندارد بلکه باید گفت آن چه باطل است کاربرد نخست است که مورد استفاده سنیان است.

با این كه اخباریون از اساس با اين دو عنوان مشکل دارند.

در هر صورت اخباریون باید برای این نقض پاسخی بیابند.

 

[1]ـ الكافي/ج1/ص95/ح2

[2]ـ بحارالانوار/ج34/ص95

[3]ـ بحارالانوار/ج36/ص269/ب41/ح91

[4]ـ بحارالانوار/ج38/ص245/ب65 ذيل/ح41

تناقض با قرآن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۰:۵۸:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8618
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2129

نخستین استدلالی که از اخباریون آوردیم، برداشت آنها از برخی از روایات بود.

بر اساس تخیل نادرست اخباریون نسبت به معنی این روایات، مقام ائمه علیهم السلام را در حد یک مسئله‌گو تنزل پیدا می‌کند.

هر چند بطلان این تخیل کاملا پیداست، اما باز هم برخی از اشکالات آن را توضیح می‌دهیم.

یکی از اشکالات این تخیل، این است که برداشت اخباریون از روایات یاد شده مخالف با قرآن است؛ چرا كه در قرآن يكي از اقسام سه‌گانه سخن خداوند سخن مستقيم شمرده است:

چنين نيست كه خداوند با بشري سخن بگويد جز [از راه‏] وحى يا از فراسوى حجابى، [مستقیما و بدون هيچ واسطه‌اي] يا فرستاده‌اي را بفرستد پس به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. به راستی که اوست بلندمرتبه و حکیم.[1]

نكته‌اي كه در اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه قرآن سخن گفتن خداوند با بشر را به سه گونه تقسيم نموده است: 1ـ از طريق پيامبران 2ـ مستقيم و بي‌واسطه 3ـ وحي.

اما بر اساس نظريه اين گروه سخن خداوند منحصر به روايات سينه به سينه مي‌گردد. از اين جهت اين نظريه با قرآن نيز مخالف است.

توضیح این که:

ترديدي نيست كه خداوند با برخي از بندگان برگزيده‌اش بدون هيچ واسطه‌اي در دنيا سخن گفته است.

بهترين شاهد بر اين مطلب آيات قرآن و حديث معراج است:

خداوند گفت اي موسي به يقين من تو را بر تمامي مردم با اختصاص به رسالت و سخن خويش انتخاب نمودم پس آنچه به تو مي‌دهم بگير و از شكر گزاران باش.[2]

و خداوند با موسي سخن گفت سخن گفتني.[3]

اينان رسولان هستند كه برخي از آنان را بر برخي ديگر برتري داديم برخي از اينان كساني هستند كه خدا با آنان سخن گفته است…[4]

و هنگامي كه موسي به محل قرار آمد و پروردگارش با او سخن گفت…[5]

و نيز ترديدي نيست كه در قيامت پاداش گروهي، هم سخن شدن با خداست، و جزاي گروه ديگر، محروميت از كلام خداوند است:

كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مى‏دارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مى‏آورند، آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند. و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت، و پاكشان نخواهد كرد، و عذابى دردناك خواهند داشت.[6]

به راستی كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند، آنان را در آخرت بهره‏اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى‏گويد، و به ايشان نمى‏نگرد، و پاكشان نمى‏گرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت.[7]

نتيجه‌ي قطعي كه از اين آيات به دست مي‌آيد اين است كه سخن گفتن خداوند با بشر امري مسلم است.

از سوي ديگر همان گونه که گذشت قرآن[8] سخن گفتن خدا را در سه گونه منحصر كرده است:

سخن بي واسطه

سخن با واسطه همراه با تشريفات خاص رسالت

ساير گونه‌هاي سخن گفتن كه همگي در عنوان «وحي» جمع است.

در توضیح اين آيه از احادیث کمک می‌گیریم.

در تفسير اين آيه امام علیه السلام فرموده است: ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ (چنين نيست كه خداوند با بشري سخن بگويد مگر اين كه به شكل وحي باشد)؛

امام فرمودند: وحي مشافهه و وحي الهام كه همان انداختن در قلب است؛

أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ (يا اين كه بدون هيچ واسطه‌اي و مستقيما باشد)؛

امام فرمودند: همچنان كه خداوند با پيامبرش صلی الله علیه و آله و با حضرت موسي علیه السلام از درون آتش سخن گفت؛

أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ (يا اين كه فرستاده‌اي را بفرستند پس آنچه مي‌خواهد با اذن خود به او وحي نمايد)؛

امام فرمودند: وحي مشافهه به سوي مردم.[9]

زنديقي تصور مي‌كرد قرآن متناقض است. خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام رسيد و موارد تناقض را براي امام بيان كرد، حضرت پاسخ دادند: اما اين آيه «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» يعني شايسته نيست براي بشري كه خدا با او سخن گويد مگر اين كه به شكل وحي باشد [أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ] و چنين وحي نمي‌باشد مگر مستقيم «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» خداوندي كه مقدس است و به نهايت بلند مرتبه است چنين فرموده است.

گاه وحي به پيامبر از طريق فرستادگان آسمان (فرشتگان) بود، پس فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين مي‌رساندند؛

و گاه سخن بين فرستادگان اهل زمين (پيامبران) و بين خود خدا بدون وساطت فرستادگان اهل آسمان بود.

به تحقيق كه رسول خدا6 به جبرئيل گفت اي جبرئيل آيا پروردگارت را ديده‌اي؟ پاسخ داد به يقين كه پروردگار من ديده شدني نيست، پيامبر6 پرسيد از كجا دريافت وحي مي‌كني؟ گفت از اسرافيل مي‌گيرم، حضرت پرسيد اسرافيل از كجا مي‌گيرد؟ پاسخ داد از فرشته‌اي در مرتبه‌ي بالاتر از خودش كه از روحانيين است، پرسيد آن فرشته از كجا مي‌گيرد؟ پاسخ داد در قلب او انداخته مي‌شود.

اميرالمؤمنين علیه السلام ادامه دادند: پس اين وحي است، و وحي سخن خداي عز و جل است و سخن خدا به يك شكل نيست، نوعي از آن سخني است كه مستقيما خداوند با پيامبران گفته است و نوعي از آن در دل پيامبران انداخته است و نوعي از آن خوابي است كه به پيامبران نشان داده است و نوعي از آن وحي و تنزيل آياتي است كه تلاوت و خوانده مي‌شود.

پس اين سخن خداست، به اين اندازه از توصيفي كه از كلام خداوند برايت كردم اكتفا نما؛ چرا كه سخن خدا به يك شكل نيست، قسمي از آن سخني است كه فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين مي‌رسانند.

سؤال كنند گفت مشكل مرا گشايش نمودي خدا به تو گشايش دهد و گره از كار من گشودي پس أي اميرالمؤمنين علیه السلام خدا امر تو را بزرگ گرداند…[10]

در اين روايت چند نقطه‌ي مهم بر خلاف نظريه‌ي مورد بحث وجود دارد:

پيامبر صلی الله علیه و آله وحي را از جيرئيل مي‌گيرد و جبرئيل از اسرافيل و اسرافيل از فرشته‌اي از روحانيين كه بالاتر از جبرئيل است و آن فرشته از خدا.

كيفيت دريافت وحي آخرين فرشته كه مقام فوقاني اسرافيل است از خدا به شكل «قذف در قلب»[11] مي‌باشد بنا بر اين رشته‌ي نقل لفظي حديث، آن هم سينه به سينه، (اگر درست باشد) قبل از رسيدن به خداوند بريده شده است.

سخن گفتن خدا با خلق چهار گونه است و نه آن چنان كه صاحبان اين نظريه تصور كرده‌اند منحصر به يك شكل باشد.

آنچه در اين روايت وجود دارد سلسله‌ي وحي از پيامبر صلی الله علیه و آله تا خداست؛ اما اثبات گفت و شنود و سخن سينه به سينه در اين سلسله ممكن نيست؛‌ به بياني ديگر آنچه در اين روايت آمده است «اخذ وحي» است و نه «گفت و شنيد وحي» و گفت و شنيد وحي نوعي از گرفتن وحي است، اما «اخذ وحي» عام است و همه‌ي انواع آن را در برمي‌گيرد بنا بر اين با عام نمي‌توان خاص را اثبات نمود.

به سایر روایات در این زمینه توجه کنید:

هشام بن سالم مي‌گويد كه برخي از اصحاب ما از امام صادق علیه السلام پرسيدند آيا چنين بود كه گاهي پيامبر صلی الله علیه و آله مي‌فرمودند جبرئيل چنين گفت و يا اين كه اين جبرئيل است كه چنين دستور مي‌دهد، اما در حالتي ديگر هنگام وحي حالتي شبيه بي‌هوشي به حضرت دست مي‌داد (چرا وحي بر پيامبر صلی الله علیه و آله اين گونه متفاوت بود؟)

امام فرمودند زماني كه وحي مستقيما از خود خداوند بود و جبرئيل واسطه‌ي در وحي نبود از سنگيني وحي اين حالت به حضرت دست مي‌داد، و زماني كه جبرئيل واسطه‌ي وحي بود اين حالت رخ نمي‌داد، در اين هنگام بود كه مي‌فرمود جبرئيل برايم چنين گفت و اين جبرئيل است. [12]

زراره مي‌گويد به امام صادق علیه السلام گفتم فدايت شوم حالت (شبيه) بي‌هوشي كه هنگام نزول وحي به پيامبر صلی الله علیه و آله دست مي‌داد چه بود؟

امام فرمودند: اين حالت زماني بود كه هيچ واسطه‌اي بين پيامبر و خداوند نبود و آن زماني بود كه خدوند براي حضرت تجلي مي‌نمود سپس (از عظمت مطلب) با حالت خشوع فرمودند اي زراره اين است نبوت! [13]

با توجه به آیه یاد شده و روایات ذیل آن روشن شد که تخیل اخباریون ب آیات متعدد قرآن در تضاد است.

هر چند اخباریون با برداشت نادرستی که گذشت به خیال خود خدمت به ائمه علیهم السلام کرده‌اند اما متأسفانه این برداشت جاهلانه به انکار برخی از ویژگی‌های الهی آنان انجامیده است.

چرا که یکی از امتیازات انحصاری ائمه علیهم السلام سخن مستقیم خداوند با آنان است.

برای درک این مطلب به اين احاديث توجه كنيد:

صالح بن سهل مي‌گويد نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه حضرت آغاز به سخن نموده و فرمودند: اي صالح يقينا كه خداوند بين خود و پيامبر فرستاده‌اي (از فرشتگان) را واسطه قرار داده است، ولي بين خود و امام كسي را واسطه قرار نداده است.

گفتم اين امر چگونه است؟ فرمود بين خود و بين امام عمودي از نور قرار داده است كه خدا به آن به امام نظر مي‌كند و امام به خداوند، پس هنگامي كه امام علم چيزي را بخواهد در آن نور مي‌نگرد پس آن امر را مي‌شناسد.[14]

امام صادق علیه السلام درباره‌ي روايتي كه نقل شده است سلمان محدَّث (به فتح دال) بوده است فرمودند او از سوي امامش محدَّث (به فتح دال) بوده نه از سوي پروردگارش، چرا كه جز حجت خدا كسي از سوي او سخن گفته نمي‌شود.[15]

اين احاديث بدين معناست كه در صعود به قله‌ي افتخارِ هم كلامي با خداوند، آن هم بدون هيچ واسطه‌اي، احدي با كسي كه به مرتبه‌ي امامت رسيده است، شراكت ندارد.

روشن شد که محدِّث دانستن ائمه (به کسر دال) علیهم السلام علاوه بر این که مخالفت آیات و روایات بسیاری است موجب تنزل مقام اهل بیت علیهم السلام هم می‌شود.

توضيح بيشتري در مورد آيه در بحث «محدَّث (به فتح دال) بودن ائمه علیهم السلام» خواهد آمد.

 

[1]ـ وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (شوري آيه‌ي 51)

[2]ـ قالَ يا مُوسي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (اعراف آيه‌ي 144)

[3]ـ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَكْلِيماً (نساء آيه‌ي 164)

[4]ـ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ…(بقره آيه‌ي 253)

[5]ـ وَ لَمَّا جاءَ مُوسي لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ…(اعراف آيه‌ي 143)

[6]ـ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(بقره آيه‌ي 174)

[7]ـ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(آل عمران آيه‌ي 77)

[8]- شوري آيه‌ي 51

[9]ـ تفسير القمي وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ الاية قال وحي مشافهة و وحي إلهام و هو الذي يقع في القلب أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ كما كلم الله نبيه6 و كما كلم الله موسي علیه السلام من النار أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ قال وحي مشافهة يعني إلي الناس…(بحارالانوار/ج18/ص254/ب2/ح3)

[10]ـ فيما أجاب به أمير المؤمنين علیه السلام عن أسئلة الزنديق المدعي للتناقض في القرآن قال علیه السلام فأما قوله ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ما ينبغي لبشر أن يكلمه الله إلا وحيا و ليس بكائن إلا من وراء حجاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِي بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ كذلك قال الله تبارك و تعالي علوا كبيرا قد كان الرسول يوحي إليه من رسل السماء فتبلغ رسل السماء رسل الأرض و قد كان الكلام بين رسل أهل الأرض و بينه من غير أن يرسل بالكلام مع رسل أهل السماء و قد قال رسول الله6 يا جبرئيل هل رأيت ربك فقال جبرئيل إن ربي لا يري فقال رسول الله6 من أين تأخذ الوحي فقال آخذه من إسرافيل فقال و من أين يأخذه إسرافيل قال يأخذه من ملك فوقه من الروحانيين قال فمن أين يأخذه ذلك الملك قال يقذف في قلبه قذفا فهذا وحي و هو كلام الله عز و جل و كلام الله ليس بنحو واحد منه ما كلم الله به الرسل و منه ما قذفه في قلوبهم و منه رؤيا يريها الرسل و منه وحي و تنزيل يتلي و يقرأ فهو كلام الله فاكتف بما وصفت لك من كلام الله فإن معني كلام الله ليس بنحو واحد فإنه منه ما تبلغ منه رسل السماء رسل الأرض قال فرجت عني فرج الله عنك و حللت عني عقدة فعظم الله أمرك يا أمير المؤمنين… (بحارالأنوار/ج18/ص257/ب2/ح8 و/ج90/ص135و136/ب129/ح2 التوحيد/ص264/ب36)

[11]ـ قذف در قلب به معناي انداختن در دل مي‌باشد، توضيح بيشتر در اين باره ان‌شاءالله در «درايتِ روايت 12: محدَّث (به فتح دال) يا محدِّث (به كسر دال)» خواهد آمد.

[12]ـ عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله علیه السلام قال قال بعض أصحابنا أصلحك الله أ كان رسول الله صلی الله علیه و آله يقول قال جبرئيل و هذا جبرئيل يأمرني ثم يكون في حال أخري يغمي عليه قال فقال أبو عبد الله علیه السلام إنه إذا كان الوحي من الله إليه ليس بينهما جبرئيل أصابه ذلك لثقل الوحي من الله و إذا كان بينهما جبرئيل لم يصبه ذلك فقال قال لي جبرئيل و هذا جبرئيل (بحارالأنوار/ج18/ص268/ب2/ح30)

[13]ـ عن عبيد بن زرارة عن أبيه قال قلت لأبي عبد الله علیه السلام جعلت فداك الغشية التي كانت تصيب رسول الله صلی الله علیه و آله إذا نزل عليه الوحي قال فقال ذلك إذا لم يكن بينه و بين الله أحد ذاك إذا تجلي الله له قال ثم قال تلك النبوة يا زرارة و أقبل يتخشع (بحارالأنوار/ج18/ص256/ب2/ح6)

[14]ـ عن صالح بن سهل عن أبي عبد الله علیه السلام قال كنت جالسا عنده فقال لي ابتداء منه يا صالح بن سهل إن الله جعل بينه و بين الرسول رسولا و لم يجعل بينه و بين الإمام رسولا قال قلت و كيف ذاك قال جعل بينه و بين الإمام عمودا من نور ينظر الله به إلي الإمام و ينظر الإمام به إليه فإذا أراد علم شي‏ء نظر في ذلك النور فعرفه(بحارالأنوار/ج26/ص134/ب8/ح10)

[15]ـ عن أحمد بن حماد المروزي عن الصادق علیه السلام أنه قال في الخبر الذي روي فيه إن سلمان كان محدثا قال إنه كان محدثا عن إمامه لا عن ربه لانه لا يحدث عن الله عز و جل إلا الحجة (بحارالانوار/ج22/ص349/ب10/ح70)

تضاد با روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۱:۲:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8610
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2101

روايت زير صريح است در اين كه بخش از حديث از پيامبر صلی الله علیه و آله و بخش دوم آن كلام امام علیه السلام است. بنا بر اين سلسله‌ي نقل نسبت به بخش دوم انطباق ندارد.

حارث مي‌گويد از امام صادق علیه السلام شنيدم كه مي‌فرمود پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند (همگي) ما (اهل بيت) در امر و فهم و علم به حلال و حرام يكسان هستيم.

سپس امام صادق علیه السلام ادامه دادند اما (اين بدان معنا نيست كه از نظر مقام نزد خداوند نيز يكسان باشيم چرا كه) براي پيامبر صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام برتري خاص خودشان هست.[1]

اين گونه روايات در متون حديثي ما فراوان است، به يك نمونه توجه كنيد:

امام صادق از پدرش علیهما السلام نقل مي‌كند كه اميرالمؤمنين علیه‌السلام فرمودند: كسي كه خود را براي قياس نصب كند هميشه در اشتباه است و كسي كه به رأي (خود) طاعت خدا كند براي هميشه در (باطل) فرو مي‌رود.

سپس فرمودند كه امام باقر علیه السلام فرمودند: كسي كه به رأي خود براي مردم فتوا دهد به راستي كه طاعت خدا كرده است به آنچه كه به آن علم ندارد و كسي كه خدا را به آنچه كه علم ندارد طاعت كند از جهت اين كه بدون علم در حلال و حرام تصرف كرده با خدا ضديت كرده است.[2]

روايت زير صريح است در اين كه در مورد اين روايت سلسله‌ي نقل از اميرالمؤمنين علیه السلام به پيامبر صلی الله علیه و آله رعايت نشده است.

زراره مي‌گويد مدينه بودم پس هنگامي كه همراهان چهارپايانشان را بستند در دلم چيزي راجع به محدَّث افتاد پس نزد امام باقر علیه السلام رفتم و از حضرت اجازه‌ي ورود خواستم حضرت فرمودند كيستي گفتم زراره فرمودند داخل شو، سپس فرمودند پيامبر صلی الله علیه و آله به اميرالمؤمنين علیه السلام مطالبي را املاء مي‌كردند كه در اين ميان پيامبر صلی الله علیه و آله به خواب رفتند، هنگامي كه به بيداري برگشتند و به نوشته نگاه كردند دستشان را دراز نموده (و به مطلبي اشاره نمودند) و پرسيدند اين مطلب را چه كسي املاء‌ كرده است اميرالمؤمنين علیه السلام فرمودند شما، حضرت فرمودند (چنين نيست آن كس كه املاء‌ كرده است من نبودم) جبرئيل بود.[3]

رواياتي كه متناقض با نظريه‌ي مزبور است بسيار است اما چند نمونه‌ي گذشته براي بطلان اين نظريه كافي است.

 

[1]ـ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًي وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِيٌّ علیه السلام فَلَهُمَا فَضْلُهُمَ الكافي/ج1/ص275/ح3 بحارالأنوار/ج16/ص360/ب11/ح59 و/ج25/ص357/ب12/ح6 و/ج39/ص92/ب75/ح7 الاختصاص/ص267 بصائر الدرجات/ص480/ب8/ح2

[2]- عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ عَنْ أَبِيهِI أَنَّ عَلِيّاًC قَالَ مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلْقِيَاسِ لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي الْتِبَاسٍ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِالرَّأْي لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي ارْتِمَاسٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ C مَنْ أفتَي النَّاسَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ حَيْثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِيمَا لا يَعْلَمُ الكافي/ج1/ص57/ح17

 

[3]ـ عن زرارة عن أبي جعفر علیه السلام قال كنت بالمدينة فلما شدوا علي دوابهم وقع في نفسي شي‏ء من أمر المحدث فأتيت أبا جعفر علیه السلام فاستأذنت فقال من هذا قلت زرارة قال ادخل ثم قال كان رسول الله صلی الله علیه و آله يملي علي علي علیه السلام فنام نومة و نعس نعسة فلما رجع نظر إلي الكتاب فمد يده قال من أملي هذا عليك قال أنت قال لا بل جبرئيل بحارالانوار/ج26/ص71/ب2 /ح12

تضاد با سیره عملی ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۱:۳:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8611
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2045

اگر به سيره‌ي عملي ائمه علیهم السلام مراجعه شود خواهيم ديد حركت ائمه علیهم السلام در بسياري از اين موارد دقيقا در جهت مخالف اين نظريه مي‌باشد.

برای این مهم تنها نگاهی به بحث «استنباط دومین اساس فتوا» کفایت می‌کند.

انشاءالله سایر موارد نیز در لابلای مباحث خواهد آمد.

تضاد با فضایل متعدد ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۲-۱۷:۱۲:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8612
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1937

مهمترين اشكال اين نظريه اين است كه پذيرفتن آن مستلزم انكار فضايل متعدد ائمه علیهم السلام و به كنار گذاشتن صدها و يا هزاران روايت مي‌گردد.

اگر اين نظريه هيچ اشكالي نداشته باشد و اگر مستندات اين نظريه قطعي و مسلم باشد و اگر از تمامي اشكالات گذشته چشم پوشي گردد، و اگر…، منتهي شدن اين نظريه به انكار فضايل متعدد ائمه علیهم السلام و تعارض آن با صدها روايت براي ابطال اين نظريه كافي است.

درك سخافت و كج انديشي اين گونه نظريات نيازمند مقايسه‌اي است بين تصويري كه صاحبان اين نظريات از ائمه علیهم السلام ترسيم مي‌كنند و بين معرفي كه ائمه علیهم السلام از خود دارند.

برای این مهم به مباحث «پشتوانه‌‌هاي علمي ائمه علیهم السلام» و «محدَّث (به فتح دال) يا محدِّث (به كسر دال)» مراجعه کنید.

بررسي روایات مورد استناد اخباریون

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۱:۶:۳۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8613
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2055

تا كنون روشن شد كه برداشت صاحبان اين نظريه از روايات، قطعا درست نيست. اخذ به ظاهر اين روايات (اگر ظهوري در كار باشد) امكان ندارد.

بنا بر اين بايد ديد معني اين روايات چيست؟ با طرح احتمالاتي كه در معني روايات وجود دارد بحث را پي‌مي‌گيريم.

احتمال اول

يك احتمال اين است كه هدف امام علیه السلام نفي كاربرد رأي و هوي در دين است و نه انحصار علم خودشان به روايات سينه به سينه؛ برخي از روايات اين احتمال را تقويت مي‌كند، توجه كنيد:

جابر مي‌گويد امام باقر علیه السلام فرمودند: اي جابر اگر ما به رأي و هواي خود به مردم فتوا مي‌داديم البته كه از هلاك شده‌گان بوديم ولي فتواي ما بر اساس آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله باقي مانده و بر اساس اصول علمي است كه نزد ما مي‌باشد كه ما آن را از اجدادمان به ارث مي‌بريم و در حفظ آن مي‌كوشيم همچنان كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند. [1]

جابر مي‌گويد امام باقر علیه السلام فرمودند: اي جابر اگر ما به رأي و هواي خود با مردم سخن مي‌گفتيم البته كه از هلاك شده‌گان بوديم ولي ما به احاديثي كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله باقي مانده سخن مي‌گوييم، ما در حفظ آن احاديث آنچنان مي‌كوشيم كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند. [2]

محمد بن شريح از امام صادق علیه السلام‌ نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند اگر نبود كه خداوند تعالي ولايت ما را واجب كرده است و به شما درباه‌ي مودت و دوستي ما دستور داده است ما شما را بر در خانه‌ي خود نگه نمي‌داشتيم (و اجازه نمي‌داديم سراغ ما بياييد) و شما را به خانه‌هاي خويش راه نمي‌داديم، به خدا سوگند كه ما سخني نمي‌گوييم جز بر اساس آنچه خدا فرمود و بر اساس اصولي كه نزد ماست كه ما در حفظ آن مي‌كوشيم همچنان كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند.[3]

اين سه روايت صراحت دارد كه مستند فتواي ائمه علیهم السلام دو امر است يكي «آثار پيامبر صلی الله علیه و آله» (در روايت اول و دوم) و «آنچه خدا فرموده» (در روايت سوم) و ديگري «اصول علم»، علاوه بر اين كه خود «آثار پيامبر صلی الله علیه و آله» و «آنچه خدا فرموده» را هرگز نمي‌توان منحصر به روايات سينه به سينه نمود.

از سوی دیگر در روایات چنین آمده است:

ابوحنيفه از امام صادق علیه السلام پرسيد شما به جز (بر اساس) روايت چيزي نمي‌گوييد؟ امام فرمودند: آري چنين است.[4]

كسي از امام صادق علیه السلام از مسأله‌اي پرسيد و حضرت پاسخ دادند سپس آن مرد گفت اگر چنين و چنان بود چه نظر مي‌دهيد؟ حضرت فرمودند: بايست كه هر پاسخي كه به تو دادم از رسول خدا صلی الله علیه و آله است ما در نظر دادن كاره‌اي نيستيم.[5]

كسي از امام صادق علیه السلام از مسأله‌اي پرسيد و حضرت پاسخ دادند سپس آن مرد گفت اگر چنين و چنان بود چه نظر مي‌دهيد؟ حضرت فرمودند: هر پاسخي كه به تو دادم از رسول خدا صلی الله علیه و آله است ما چنين نيستيم كه به نظر خود چيزي بگوييم.[6]

سماعه از امام كاظم علیه السلام پرسيد آيا هر چيزي كه مي‌گوييد در كتاب خدا و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله است يا اين كه به نظر خودتان نيز مي‌گوييد؟ حضرت فرمودند بلكه تمام گفته‌هاي ما از كتاب خدا و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله است. [7]

با توجه به این مجموعه از روايات طرح شده نخستين احتمالي كه در احاديث مورد استدلال بر اين نظريه وجود دارد اين است كه اين احاديث در مقام نفي رأي و نظر در دين است.

احتمال دوم

احتمال دوم اين كه است كه ائمه علیهم السلام تنها به روايات و احاديث اصطلاحي نظر داشته باشند؛ يعني مي‌خواهند بگويند براي ما سخني جز از درگاه وحي ارزشي ندارد كه ما آن را براي ديگران نقل نماييم.

به اين بيان كه ائمه علیهم السلام داراي سخنان گوناگوني هستند: برخي از سخنانشان فتاوي آنان است و برخي كلمات ديگري غير از احاديث پيامبر صلی الله علیه و آله و برخي از سخنانشان احاديثي است كه سينه به سينه از پيامبر صلی الله علیه و آله به آنان رسيده است، ولي در نقل احاديث سينه به سينه جز سخن وحي براي آنان ارزشي ندارد كه براي ديگران نقل نمايند از اين رو تمامي احاديث سينه به سينه‌ي آنان با اين سند خاص به آنان رسيده است.

در نتيجه اين احاديث هيچ نظري به همه‌ي كلمات آنان ندارد و تنها نظر به احاديث سينه به سينه دارد، آن هم براي بيان منحصر كردن احاديث ارزشمند.

احتمال سوم

احتمال سوم اين است كه مقصود بيان اين مطلب باشد كه: حديث ما حكم حديث پيامبر صلی الله علیه و آله را دارد و حديث پيامبر صلی الله علیه و آله هم حكم كلام خداوند را دارد.

نظير اين كه اطاعت و دوستي ما، اطاعت و دوستي پيامبر صلی الله علیه و آله است، و اطاعت و دوستي پيامبر صلی الله علیه و آله، اطاعت و دوستي خداست؛ به بيان ديگر حديث هر كدام از ما كه باشد حكم واحدي دارد، روايت زير اين احتمال را تقويت كند:

برخي از اصحاب از امام صادق علیه السلام شنيدند كه حضرت مي‌فرمودند: حديث من حديث پدرم است و حديث پدرم حديث جدم من است و حديث جدم حديث امام حسين علیه السلام است و حديث امام حسين علیه السلام حديث امام حسن علیه السلام است و حديث امام حسن علیه السلام حديث اميرالمؤمنين علیهم السلام است و حديث اميرالمؤمنين علیه السلام حديث رسول خداست و حديث رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته خداست.[8]

قرينه‌اي كه اين احتمال را تقويت مي‌كند اين است كه ترديدي نيست كه امام حسين علیه السلام برخي از احاديث را مستقيما از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيده و بيان كرده است ولي در عين حال بيان امام اين چنين است.

هر كدام از اين احتمالات كه مقصود امام علیه السلام باشد هيچ دلالتي بر آنچه كه صاحبان اين نظريه در صدد آن هستند ندارد.

 

[1]ـ عن جابر قال قال أبو جعفر علیه السلام يا جابر لو كنا نفتي الناس برأينا و هوانا لكنا من الهالكين و لكنا نفتيهم بآثار من رسول الله صلی الله علیه و آله و أصول علم عندنا نتوارثها كابرا عن كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضته بحارالانوار/ج2/ص172/ب23/ح3 بصائرالدرجات/ص299/ب14/ح3 و/ص300/ب14/ح4  جمله‌ي لکنا من الهالکین توضيحي دارد كه ان‌شاءالله در بحث «رأي» خواهد آمد.

[2]ـ عن جابر عن أبي جعفر علیه السلام قال يا جابر إنا لو كنا نحدثكم برأينا و هوانا لكنا من الهالكين و لكنا نحدثكم بأحاديث نكنزها عن رسول الله صلی الله علیه و آله كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم  بحارالأنوار/ج2/ص172/ب23/ح1 و/ج2/ص173/ب23/ح4 و/ج26/ص28/ب1/ح30 الاختصاص/ص280 بصائرالدرجات /ص299 /ب14/ح1 و/ ص300/ب14/ح6

[3]ـ و روي عنه محمد بن شريح أنه علیه السلام قال لو لا أن الله تعالي فرض ولايتنا و أمر بمودتنا ما وقفناكم علي أبوابنا و لا أدخلناكم بيوتنا و الله ما نقول إلا ما قال ربنا أصول عندنا نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم إعلام‏الوري‌/ص285 الفصل الرابع بصائرالدرجات/ص301/ب14/ح10 و/ص300/ب14/ح5 و7 بحارالانوار/ج2/ص173 /ب23 /ح5 و/ج27 /ص102/ب4/ح65 الامالي‏للمفيد/ص60 المجلس السابع/ح4

[4]ـ عَنْ حَرِيزٍ فِي حَدِيثٍ إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ قَالَ لَهُ أَنْتَ لا تَقُولُ شَيْئاً إِلا بِرِوَايَةٍ قَالَ أَجَلْ  وسائل‌الشيعة/ج27/ص147/ب11/ ح33447

[5]ـ عَنْ قُتَيْبَةَ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا فَقَالَ الرَّجُلُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ كَذَا وَ كَذَا مَا يَكُونُ الْقَوْلُ فِيهَا فَقَالَ لَهُ مَهْ مَا أَجَبْتُكَ فِيهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَسْنَا مِنْ أَ رَأَيْتَ فِي شَيْ‏ءٍ الكافي/ج1/ص58/ح21

[6]ـ عن عنبسة قال سأل رجل أبا عبد الله علیه السلام عن مسألة فأجابه فيها فقال الرجل إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها فقال له مهما أجبتك فيه بشي‏ء فهو عن رسول الله صلی الله علیه و آله لسنا نقول برأينا من شي‏ء بحارالانوار/ج2/ص173/ب23/ح6 بصائرالدرجات/ص300/ب14/ح8

[7]ـ عن سماعة عن أبي الحسن علیه السلام قال قلت له كل شي‏ء تقول به في كتاب الله و سنته أو تقولون برأيكم قال بل كل شي‏ء نقوله في كتاب الله و سنته  بحارالانوار/ج2/ص173/ب23/ح8 بصائرالدرجات/ص301/ب15/ح1

[8]ـ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَيْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهم السلام وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ علیه السلام وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الكافي/ج1/ص53/ح14 وسائل‌الشيعة/ج27/ص83/ب8/ح33271 بحارالأنوار/ج2/ص179/ب23/ح28 الإرشاد/ج2/ص186 إعلام‏الوري ‌/ص285 الفصل الرابع كشف‏الغمة/ج2/ص170 منيةالمريد/ص373 الخرائج‏والجرائح/ج2/ص895 روضةالواعظين/ج1 /ص211

تا كنون روشن شد كه برداشت صاحبان اين نظريه از روايات، قطعا درست نيست. اخذ به ظاهر اين روايات (اگر ظهوري در كار باشد) امكان ندارد.

بنا بر اين بايد ديد معني اين روايات چيست؟ با طرح احتمالاتي كه در معني روايات وجود دارد بحث را پي‌مي‌گيريم.

احتمال اول

يك احتمال اين است كه هدف امام علیه السلام نفي كاربرد رأي و هوي در دين است و نه انحصار علم خودشان به روايات سينه به سينه؛ برخي از روايات اين احتمال را تقويت مي‌كند، توجه كنيد:

جابر مي‌گويد امام باقر علیه السلام فرمودند: اي جابر اگر ما به رأي و هواي خود به مردم فتوا مي‌داديم البته كه از هلاك شده‌گان بوديم ولي فتواي ما بر اساس آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله باقي مانده و بر اساس اصول علمي است كه نزد ما مي‌باشد كه ما آن را از اجدادمان به ارث مي‌بريم و در حفظ آن مي‌كوشيم همچنان كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند. [1]

جابر مي‌گويد امام باقر علیه السلام فرمودند: اي جابر اگر ما به رأي و هواي خود با مردم سخن مي‌گفتيم البته كه از هلاك شده‌گان بوديم ولي ما به احاديثي كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله باقي مانده سخن مي‌گوييم، ما در حفظ آن احاديث آنچنان مي‌كوشيم كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند. [2]

محمد بن شريح از امام صادق علیه السلام‌ نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند اگر نبود كه خداوند تعالي ولايت ما را واجب كرده است و به شما درباه‌ي مودت و دوستي ما دستور داده است ما شما را بر در خانه‌ي خود نگه نمي‌داشتيم (و اجازه نمي‌داديم سراغ ما بياييد) و شما را به خانه‌هاي خويش راه نمي‌داديم، به خدا سوگند كه ما سخني نمي‌گوييم جز بر اساس آنچه خدا فرمود و بر اساس اصولي كه نزد ماست كه ما در حفظ آن مي‌كوشيم همچنان كه مردم در محافظت از طلا و نقره‌شان كوشش مي‌كنند.[3]

اين سه روايت صراحت دارد كه مستند فتواي ائمه علیهم السلام دو امر است يكي «آثار پيامبر صلی الله علیه و آله» (در روايت اول و دوم) و «آنچه خدا فرموده» (در روايت سوم) و ديگري «اصول علم»، علاوه بر اين كه خود «آثار پيامبر صلی الله علیه و آله» و «آنچه خدا فرموده» را هرگز نمي‌توان منحصر به روايات سينه به سينه نمود.

از سوی دیگر در روایات چنین آمده است:

ابوحنيفه از امام صادق علیه السلام پرسيد شما به جز (بر اساس) روايت چيزي نمي‌گوييد؟ امام فرمودند: آري چنين است.[4]

كسي از امام صادق علیه السلام از مسأله‌اي پرسيد و حضرت پاسخ دادند سپس آن مرد گفت اگر چنين و چنان بود چه نظر مي‌دهيد؟ حضرت فرمودند: بايست كه هر پاسخي كه به تو دادم از رسول خدا صلی الله علیه و آله است ما در نظر دادن كاره‌اي نيستيم.[5]

كسي از امام صادق علیه السلام از مسأله‌اي پرسيد و حضرت پاسخ دادند سپس آن مرد گفت اگر چنين و چنان بود چه نظر مي‌دهيد؟ حضرت فرمودند: هر پاسخي كه به تو دادم از رسول خدا صلی الله علیه و آله است ما چنين نيستيم كه به نظر خود چيزي بگوييم.[6]

سماعه از امام كاظم علیه السلام پرسيد آيا هر چيزي كه مي‌گوييد در كتاب خدا و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله است يا اين كه به نظر خودتان نيز مي‌گوييد؟ حضرت فرمودند بلكه تمام گفته‌هاي ما از كتاب خدا و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله است. [7]

با توجه به این مجموعه از روايات طرح شده نخستين احتمالي كه در احاديث مورد استدلال بر اين نظريه وجود دارد اين است كه اين احاديث در مقام نفي رأي و نظر در دين است.

احتمال دوم

احتمال دوم اين كه است كه ائمه علیهم السلام تنها به روايات و احاديث اصطلاحي نظر داشته باشند؛ يعني مي‌خواهند بگويند براي ما سخني جز از درگاه وحي ارزشي ندارد كه ما آن را براي ديگران نقل نماييم.

به اين بيان كه ائمه علیهم السلام داراي سخنان گوناگوني هستند: برخي از سخنانشان فتاوي آنان است و برخي كلمات ديگري غير از احاديث پيامبر صلی الله علیه و آله و برخي از سخنانشان احاديثي است كه سينه به سينه از پيامبر صلی الله علیه و آله به آنان رسيده است، ولي در نقل احاديث سينه به سينه جز سخن وحي براي آنان ارزشي ندارد كه براي ديگران نقل نمايند از اين رو تمامي احاديث سينه به سينه‌ي آنان با اين سند خاص به آنان رسيده است.

در نتيجه اين احاديث هيچ نظري به همه‌ي كلمات آنان ندارد و تنها نظر به احاديث سينه به سينه دارد، آن هم براي بيان منحصر كردن احاديث ارزشمند.

احتمال سوم

احتمال سوم اين است كه مقصود بيان اين مطلب باشد كه: حديث ما حكم حديث پيامبر صلی الله علیه و آله را دارد و حديث پيامبر صلی الله علیه و آله هم حكم كلام خداوند را دارد.

نظير اين كه اطاعت و دوستي ما، اطاعت و دوستي پيامبر صلی الله علیه و آله است، و اطاعت و دوستي پيامبر صلی الله علیه و آله، اطاعت و دوستي خداست؛ به بيان ديگر حديث هر كدام از ما كه باشد حكم واحدي دارد، روايت زير اين احتمال را تقويت كند:

برخي از اصحاب از امام صادق علیه السلام شنيدند كه حضرت مي‌فرمودند: حديث من حديث پدرم است و حديث پدرم حديث جدم من است و حديث جدم حديث امام حسين علیه السلام است و حديث امام حسين علیه السلام حديث امام حسن علیه السلام است و حديث امام حسن علیه السلام حديث اميرالمؤمنين علیهم السلام است و حديث اميرالمؤمنين علیه السلام حديث رسول خداست و حديث رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته خداست.[8]

قرينه‌اي كه اين احتمال را تقويت مي‌كند اين است كه ترديدي نيست كه امام حسين علیه السلام برخي از احاديث را مستقيما از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيده و بيان كرده است ولي در عين حال بيان امام اين چنين است.

هر كدام از اين احتمالات كه مقصود امام علیه السلام باشد هيچ دلالتي بر آنچه كه صاحبان اين نظريه در صدد آن هستند ندارد.

 

[1]ـ عن جابر قال قال أبو جعفر علیه السلام يا جابر لو كنا نفتي الناس برأينا و هوانا لكنا من الهالكين و لكنا نفتيهم بآثار من رسول الله صلی الله علیه و آله و أصول علم عندنا نتوارثها كابرا عن كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضته بحارالانوار/ج2/ص172/ب23/ح3 بصائرالدرجات/ص299/ب14/ح3 و/ص300/ب14/ح4  جمله‌ي لکنا من الهالکین توضيحي دارد كه ان‌شاءالله در بحث «رأي» خواهد آمد.

[2]ـ عن جابر عن أبي جعفر علیه السلام قال يا جابر إنا لو كنا نحدثكم برأينا و هوانا لكنا من الهالكين و لكنا نحدثكم بأحاديث نكنزها عن رسول الله صلی الله علیه و آله كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم  بحارالأنوار/ج2/ص172/ب23/ح1 و/ج2/ص173/ب23/ح4 و/ج26/ص28/ب1/ح30 الاختصاص/ص280 بصائرالدرجات /ص299 /ب14/ح1 و/ ص300/ب14/ح6

[3]ـ و روي عنه محمد بن شريح أنه علیه السلام قال لو لا أن الله تعالي فرض ولايتنا و أمر بمودتنا ما وقفناكم علي أبوابنا و لا أدخلناكم بيوتنا و الله ما نقول إلا ما قال ربنا أصول عندنا نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم إعلام‏الوري‌/ص285 الفصل الرابع بصائرالدرجات/ص301/ب14/ح10 و/ص300/ب14/ح5 و7 بحارالانوار/ج2/ص173 /ب23 /ح5 و/ج27 /ص102/ب4/ح65 الامالي‏للمفيد/ص60 المجلس السابع/ح4

[4]ـ عَنْ حَرِيزٍ فِي حَدِيثٍ إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ قَالَ لَهُ أَنْتَ لا تَقُولُ شَيْئاً إِلا بِرِوَايَةٍ قَالَ أَجَلْ  وسائل‌الشيعة/ج27/ص147/ب11/ ح33447

[5]ـ عَنْ قُتَيْبَةَ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا فَقَالَ الرَّجُلُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ كَذَا وَ كَذَا مَا يَكُونُ الْقَوْلُ فِيهَا فَقَالَ لَهُ مَهْ مَا أَجَبْتُكَ فِيهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَسْنَا مِنْ أَ رَأَيْتَ فِي شَيْ‏ءٍ الكافي/ج1/ص58/ح21

[6]ـ عن عنبسة قال سأل رجل أبا عبد الله علیه السلام عن مسألة فأجابه فيها فقال الرجل إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها فقال له مهما أجبتك فيه بشي‏ء فهو عن رسول الله صلی الله علیه و آله لسنا نقول برأينا من شي‏ء بحارالانوار/ج2/ص173/ب23/ح6 بصائرالدرجات/ص300/ب14/ح8

[7]ـ عن سماعة عن أبي الحسن علیه السلام قال قلت له كل شي‏ء تقول به في كتاب الله و سنته أو تقولون برأيكم قال بل كل شي‏ء نقوله في كتاب الله و سنته  بحارالانوار/ج2/ص173/ب23/ح8 بصائرالدرجات/ص301/ب15/ح1

[8]ـ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَيْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهم السلام وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ علیه السلام وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الكافي/ج1/ص53/ح14 وسائل‌الشيعة/ج27/ص83/ب8/ح33271 بحارالأنوار/ج2/ص179/ب23/ح28 الإرشاد/ج2/ص186 إعلام‏الوري ‌/ص285 الفصل الرابع كشف‏الغمة/ج2/ص170 منيةالمريد/ص373 الخرائج‏والجرائح/ج2/ص895 روضةالواعظين/ج1 /ص211

خلاصه بحث در ادعای محدِّث بودن ائمه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۱۹-۱۱:۲۰:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8617
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2067

1.    طبق يك اصطلاح، محدِّث (به كسر دال) كسي است كه ادعا ميكند تنها به حديث عمل مي‌كند، خود را منحصرا پيروي قرآن و حديث مي‌داند و مدعي است هر استنباطي از حديث رأي است و عمل به رأي نيز حرام است.
2.    محدَّث (به فتح دال) در اصطلاح روايات كسي است كه سخن فرشته را مي‌شنود اما او را نمي‌بيند.
3.    فلسفه‌ي خلق نظريه‌ي «محدِّث بودن ائمه علیهم السلام»، تثبيت نظريه‌ي «لزوم نقل عين روايت در فتوا»، مي‌باشد.
4.    اين نظريه را به زبان علمي مي‌توان چنين بيان كرد: «مجرای علمي ائمه علیهم السلام منحصر به گفتارهايي است كه با واسطه از خدا با آنان رسيده است».
5.    نتيجه‌ي اين نظريه اين است كه وظيفه‌ي ما نيز منحصر به نقل روايات معصومين علیهم السلام است؛ پس هر سخني و فتوايي جز با نقل روايات معصومين علیهم السلام حرام است. روش محدِّثين (به كسر دال) به معناي اصطلاحي دوم نيز همين است.
6.    اما اين نظريه دچار اشكالات متعددي است كه برخي از آنها عبارت است از:
7.    با توجه به اين كه عنوان «محدِّث» (به كسر دال) در روايات وجود ندارد كاربرد اين عنوان از سوي صاحبان اين نظريه متناقض با مبناي آنان است كه مدعي هستند «جز روايت نمي‌گوييم و به جز روايت عمل نمي‌كنيم و به جز روايت نمي‌پذيريم».
8.    با توجه به اين كه عنوان «محدِّث» (به كسر دال) در مورد بزرگان سنيان و مخالفين ائمه در عصر خود ائمه علیهم السلام كاربرد داشته است، به كار بردن اين عنوان براي ائمه علیهم السلام با مبناي صاحبان اين نظريه سازگار نيست.
9.    اين نظريه مخالف قرآن است.
10.    اين نظريه با بسياري از روايات مخالف است.
11.    اين نظريه مستلزم انكار صدها روايت و همچنين انكار فضايل متعددي از ائمه هدي علیهم السلام مي‌باشد.
12.    مستند صاحبان اين نظريه برداشت نادرست از برخي از روايات است كه ناشي از عدم درايت كافي آنان است.

 

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما