×

درباره میز من شیعه هستم

اسلام کامل چیست؟ آیا تشیع همان اسلام کامل است؟
تشیع چیست؟ و چگونه و از کی متولد شده است؟
شیعه کیست؟ نسب شیعه و صفاتش و فضایلش کدام است؟
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۴ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

احتیاط بیشتر در تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۱-۱۱:۲:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۱۰-۶:۳۲:۱۲
    • کد مطلب:1289
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 12714

تنوع قالبهای ابراز دوستی و دشمنی، ریشه‌های متفاوتی دارد.

یکی از ریشه‌های تنوع قالبها، سطح شناخت ما نسبت به خوبی‌ها و بدی‌هاست. به سخنی دیگر هر چه درک نسبت به خوبی‌ها و بدی‌ها عمیق‌تر باشد، واکنش ما در ابراز دوستی و دشمنی قوی‌تر و شدیدتر خواهد بود.

یکی دیگر از ریشه‌های تنوع قالبهای دوستی و دشمنی، استثنایی و فوق العاده بودن آن چیزی است که نسبت به آن شناخت پیدا می‌کنیم.

با این توضیح که احیانا خوبی یا بدی یک چیز فوق العاده استثنایی است و در نتیجه دوستی نسبت به آن یا دشمنی و تنفر از آن هم کاملا استثنایی است. از این رو با سایر دوستی‌ها و دشمنی‌ها قابل مقایسه نیست.

اما احیانا عدم شناخت واقعی، موجب معکوس اندیشیدن می‌گردد. به توضیح این مطلب در فصل آینده توجه کنید.

 

در تولی و تبری معکوس نیندیشیم!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۱-۱۱:۲:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۱۰-۶:۴۵:۵۷
    • کد مطلب:1290
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3137

برای درک درست اندیشه معکوس در تولی و تبری و سایر آثار شناخت، از یک نمونه تاریخی از قرآن آغاز می‌کنیم:

پس چون [همسر عزيز مصر] از مكرشان [یعنی زنان مصر] اطلاع يافت، نزد آنان [كسى‏] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت، و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف‏] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان‏] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان‏] دستهاى خود را بريدند و گفتند: «منزّه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشته‏اى بزرگوار نيست.» [زليخا] گفت: «اين همان است كه در باره او سرزنشم می‌‏كرديد… [1]

خداوند در ضمن جریان حضرت یوسف علیه السلام، مات و مبهوت شدن زنان مصر در مقابل زیبایی آن حضرت را، این گونه توصیف می‌کند که زنان مصر آن چنان خویش را در برابر یوسف فراموش کردند که چاقو بر دستشان قرار گرفت و دستها بریده شد، بدون این زنان مصر متوجه مجروح شدن خود گردند.

به این جریان از دو منظر می‌توان نگریست: یکی زیبایی یوسف و دیگری از خود بی خود شدن زنان مصر.

روشن است که اگر تنها یک طرف قصه ببینیم، بریدن دست کار عاقلانه‌ای نیست و مورد سرزنش همگان قرار می‌گیرد.

اما با در نظر گرفتن طرف دیگر قصه که زیبایی حضرت یوسف باشد، دست بریدنی که ناشی از مات شدن در مقابل جمال یوسفی باشد هرگز قابل سرزنش نیست!

گرش به بينى و دست از ترنج بشناسى       روا بود كه ملامت كنى زليخا را

بر همین اساس زلیخا در پایان جلسه احساس پیروزی کرد و گفت: «اين همان است كه در باره او سرزنشم می‌كرديد». زنان مصر نه تنها دست از سرزنش زلیخا برداشتند که خود نیز پس از این مجلس به مکر و حیله برای دست یافتن به یوسف پرداختند.

ریشه این تحول زنان مصری و دست برداشتن از سرزنش زلیخا و رو آوردن به طلب یوسف چیست؟

پیداست که تا پیش از دیدن یوسف، شناخت درستی از زیبایی یوسف نداشتند؛ اما پس از دیدن یوسف و درک زیبایی او، به زلیخا حق دادند و خود نیز گرفتار سرنوشت زلیخا شدند.

به سخن دیگر تا پیش از دیدن یوسف واقعیت را معکوس می‌دیدند و زلیخا را سرزنش می‌کردند، اما پس شناخت درست یوسف، این قضاوت معکوس، باطل شد.

جریان یوسف و زنان مصر تنها از بعد مادی آن مورد تأمل قرار گرفت.

اما اگر زیبایی‌های معنوی و بعد اخروی هم ضمیمه شود قصه شکل دیگری پیدا می‌کند.

سمبل زیبایی‌های معنوی و اخروی حادثه بی‌نظیر و حیرت انگیز عاشوراست.

در واقعه کربلا شدت شوق به امام حسین علیه السلام موجب شد که یاران باوفای آن حضرت، با اختیار و توجه کامل، درد شمشیرها و نیزها و تیرها را احساس نکنند که خود داستان مفصلی دارد.

البته قضیه عاشورا یک استثنا در تاریخ بشریت است اما قضایایی که اوج زیبایی آن، افراد را از خود بی خود کرده است، بسیار اتفاق افتاده و می‌افتد که ما به این اشاره بسنده کرده و از نقل سایر شواهد می‌گذریم.

آن چه مهم است تجزیه و تحلیل و اصل برداشت از این قصه است.

در این جا یک پرسش قابل طرح است و آن این که فراموش کردن خود خواسته‌ی خود، منحصر به موارد خاصی است یا این که این مسئله عمومی است و در همه جا یکسان است؟

با اندکی تأمل می‌بینیم که این مطلب اختصاص به موارد خاصی ندارد بلکه هر جا مصداق پیدا کند جلوه‌گر می‌شود.

یعنی اگر شناخت ما نسبت به خوب‌ها و خوبی‌ها و همچنین شناخت ما نسبت به بدها و بدی‌ها واقعی باشد، واکنش ما نسبت به آنها، از نظر کیفی و کمی مطابق با واقعیت است و در غیر این صورت خیر.

پس قانون کلی روشن شد و آن این که کیفیت واکنش به واقعیتها، به دو چیز بستگی دارد:

1ـ کیفیت واقعیت خارجی

2ـ کیفیت شناخت ما از آن واقعیت خارجی

ناگفته پیداست که با لنگیدن در یکی از دو مطلب دیگر نباید انتظار واکنش مناسب داشت.

معضله این جاست که احیانا کسانی که شناخت درستی از واقعیتها ندارند، به قضاوت می‌نشینند و حاصل این قضاوت هم مانند قضاوت اولیه زنان مصری معکوس است.

اما از آن جایی که زیبایی یوسف حسی و قابل دسترس همگان بود، زلیخا با تدبیر، کار خود را نزد زنان مصری توجیه کرد.

مشکل در غیر موارد حسی است؛ در مقابل افرادی که دانش و بینش لازم نسبت به یک امر غیر حسی را ندارند، چه باید کرد؟!

از یک سو واکنش‌ها و قالبها در ابراز دوستی و دشمنی، مورد اتهام قرار می‌گیرد و از سوی دیگر اتهام زنندگان خرد کافی و یا همت لازم را در پای کوبیدن در راه معرفت ندارند تا خود قدم پیش نهند و واقعیت را بچشند.

یا باید سکوت کنیم و اتهام را بپذیریم و یا باید برای درد نادانی و تنبلی اتهام زنندگان درمانی پیدا نماییم.

این معضله بزرگی است که نیازمند چاره اندیشی است.

تا این جا با یکی از قوانین مهم و کلی در آثار شناخت و همچنین یکی از معضلات ناشی از آن آشنا شدیم.

بر خلاف تصور عمومی، می‌توان این معضله را در سرتاسر زندگی یافت.

مثلا آثار زیانبار و وحشتناک امواج تلفنهای همراه، فریاد همه متخصصان دلسوز را درآورده است.

اما به دلیل سود هنگفتی که از این وسیله، سرازیر جیبهای بی‌مسئولیت می‌شود، هرگز اجازه اطلاع رسانی کامل و یا اقدام جدی داده نمی‌شود.

با این شرایط چگونه می‌توان یک نوجوان را قانع ساخت که تنها در موارد کاملا ضروری از تلفن همراه استفاده کند؟!

شایسته است اشاره‌ای گذارا به یکی از مصادیق این معضله در حوزه دین داشته باشیم.

مهم‌ترین مصادیق تولی و تبری در اسلام کامل، در دو جا ریشه دارد: یکی معارف بلند وحیانی و دیگری تاریخ سیاهی که بر اسلام کامل گذشته است.

اما به دلایل کاستی‌های فراوان، بسیاری از مردم نه آشنایی چندانی با معارف اسلام کامل دارند و نه از تاریخ آن اطلاع درستی پیدا کرده‌اند.

این بی‌خبری مختص به مردم عادی نیست، بلکه شامل دانش آموختگان ما و حتی فرهیختگان جامعه نیز می‌شود و احیانا که اندک هم نیست در میان حوزویان هم دیده می‌شود.

حاصل این افول علمی، اما و اگرهایی است که در حوزه تولی و تبری دین ابراز شده و می‌شود.

مثلا در موضوع امام حسین علیه السلام ممکن است گفته شود تمام اسلام که منحصر به امام حسین علیه السلام نیست، چرا هزینه‌ی مادی و معنوی و فرهنگی که برای امام حسین علیه السلام صورت می‌گیرد، نسبت به سایر حوزه‌های دین تفاوت آشکاری دارد؟

تردیدی نیست که اصل پرسش خوب است، اما درمان آن نیازمند درک بسیاری از مسایل است که عموم مردم هرگز حاضر نیستند هزینه آن را پرداخت نمایند. شگفت این است که با این کاستی روشن و آشکار باز هم دست از اعتراض و انتقاد برنمی‌داریم!

مثلا در همایش مردمی اربعین عراق، پیاده روی ده تا بیست ملیون جمعیت پیاده، حدود دو هفته چهره زندگی در عراق را تغییر می‌دهد. تمامی هزینه‌های این حرکت هم توسط مردم تأمین می‌گردد.

برای کسی که با امام حسین علیه السلام آشنا نیست، ممکن است این عمل بسیار اغراق آمیز جلوه کند.[2]

اما برای اهلش این جریان عظیم، تنها نخودی در دیگ امام حسین علیه السلام است و نه تمام آن چه که بایسته و شایسته است.

همین مسئله در بحث تبری از غاصبان خلافت هم مصداق دارد که به این اشاره بسنده می‌کنیم.

چه خوب است در مقابل این مسایل به جای تخطئه دیگران به کیفیت شناخت خود بیندیشیم.

مثلا نسبت به پیاده روی عظیم اربعین عراق با خود بیندیشیم امام حسین علیه السلام «که بوده و چه کرده است؟ که هنوز پس از هزار اندی سال نام او چنین امواج خروشانی را ایجاد می‌کند؟!» شاید این پرسش تلاشی ایجاد کند و به مطالعه و تحقیق رو آوریم تا شناخت بیشتری پیدا کنیم.

یا در موضوع تکیه اسلام کامل بر لعن دشمنان خدا و اولیاء خدا و آثار شگفت آن، دست به تحقیق در معارف الهی و تاریخ گذشته اسلام بزنیم تا با آن چه شایسته و بایسته است، آشنا شویم.

در هر صورت اگر ما خود فاقد شناخت کافی هستیم، به جای انتقاد از مصادیق و قالبهای تولی و تبری، ابتدا اطلاعات و شناخت خود را متهم کنیم، نه این که با میزان شناخت خود و بدون هیچ تحقیقی دیگران را تخطئه کنیم.

آیا تخطئه کردن از روی ناآگاهی، معکوس اندیشیدن نیست؟!

آیا بهتر نیست به جای اتهام دیگران خود را تخطئه کنیم؟!

 

[1]ـ  فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَاً وَ ءَاتَتْ كلُ‏َّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ  فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَاذَا بَشَرًا إِنْ هَاذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ قَالَتْ فَذَالِكُنَّ الَّذِى لُمْتُنَّنىِ فِيهِ وَ لَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ  وَ لَئنِ لَّمْ يَفْعَلْ مَا ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ (یوسف 31و32)

[2]ـ بخشی از با عظمت این حرکت مردمی عراقیان، در سفرنامه با نام «پیاده تا کربلا» و «خاطرات جسته و گریخته اربعین» در همین سایت منعکس شده است.

فرهنگ سازی با جلوه‌های ویژه تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۴-۶:۵۹:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۱:۱۴:۲۶
    • کد مطلب:1291
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3201

در فصل گذشته روشن شد که آثار شناخت برخی از خوبی‌ها و بدی‌های ویژه، بسیار متفاوت جلوه می‌کند.

جلوه‌های ویژه آثار شناخت خوبی‌ها و بدی‌ها، بسیار متنوع است.

مثلا در جریان حضرت یوسف، زنان مصر ناخواسته دستان خود را بریدند و هرگز متوجه نشدند. هر چند بریدن دست به تنهایی نشانی از ارزشمندی نیست، اما در این وضعیت خاص، نشان از زیبایی فوق العاده‌ای است که عنان از کف همگان ربوده است. از این رو در جریان بریدن دستها تمامی نظرها به شدت زیبایی یوسف معطوف می‌شود و نه به قضاوت در مورد بریدن دست و مانند آن.

هر چند در جریانی که قرآن نقل کرده است، شدت توجه به یوسف، اراده و اختیار همه زنان را سلب کرده است، اما شدت توجه به امری ممکن است به این حد نرسد ولی باز هم آثار ویژه‌ای داشته باشد.

به عنوان نمونه شخصی عازم جلسه امتحان بود. در راه دستش به چیزی برخورد کرده و سوزش مختصری احساس می‌کند؛ اما سوزش به حدی نبوده است که او را از فکر امتحان بیرون آورد. بدون بررسی دستش در امتحان شرکت می‌کند و پس از پایان جلسه امتحان چشمش به دستش می‌افتد که خونریزی مفصلی کرده است.

در مثال یاد شده، شدت توجه به امتحان به حدی نبوده است که اختیار کاملا از بین برود و اصلا متوجه مجروح شدن دستش نشود، اما امتحان او را از توجه عادی به زخم باز داشته و درد واقعی جراحت را کاملا احساس نکرده است.

این عدم احساس کامل هم، قطعا سرزنشی را متوجه شخص نمی‌کند که «چرا مسامحه کردی این چنین شد؟» بلکه این عدم توجه به دست خود، نشان از شدت توجه به امتحان است و چه بسا این شدت توجه به امتحان، مورد تشویق و ستایش هم قرار گیرد.

مسلما این حکم کلی در تمامی درجات و مراتب مصداق پیدا می‌کند و شامل توجه مراتب ضعیف‌تر هم می‌شود.

به سخنی دیگر هر چند در برخی از موارد، شدت توجه به امری آن چنان نیست که شخص اصلا توجه به حادثه نکند، اما تمام نگاه خرد، به شدت توجه به امر مطلوب است و نه ضمیمه‌های جانبی آن.

بایسته است این قانون کلی عقلی، در تولی و تبری نیز مورد توجه باشد و چشم خرد را به زیبایی یوسفی معطوف سازیم و نه این که به خاطر بیگانگی از درک جمال یوسفی، دست به تخطئه و اتهام دستهای بریده بزنیم.

روشن است که تخطئه و اتهام در همه جا، از جمله در این گونه موارد، حاصل ناخردمندانه بودن نگاه ماست.

اما نگاه خردمندانه برداشتهای متفاوتی دارد که به یک اشاره مختصر برای نکته سنجان بسنده می‌کنیم:

نگاه خردمندانه موجب می‌شود بیگانگان از جمال یوسف هم، با محتمل دانستن این که خبرهایی در جهان هست که با ما بی‌خبریم، به تأمل بنشینند و کاستی معرفت خود را درمان کنند و از سفره زیبایی‌های آفرینش متنعم گردند.

با گسترش و توسعه نگاه خردمندانه، فرهنگ «تخطئه‌ی بی‌دلیل» به فرهنگ «بیشتر بیندیشیم شاید خبری باشد که ما از آن بی‌خبریم» تبدیل می‌شود و میزان قضاوت ما از «خودپرستی» فاصله گرفته و به «واقع‌گرایی» نزدیک‌تر می‌شود.

بر اساس این فرهنگ است که از یک سو شاهد جلوه‌های ویژه تولی و تبری در انسانها کمال هستیم.

و از سوی دیگر توده مردم با دیدن این جلوه‌های ویژه، انسان‌های کمال یافته را الگوهای خود را قرار داده و تلاش می‌کنند خود را در ساخت عمل و نظر به آنان نزدیک کنند.

این فصل را با این نکته به پایان می‌بریم که مثالهای یاد شده بیشتر در فضای تولی و دوستی بود.

اما مسلما مطالب گذشته انحصاری به حوزه دوستی ندارد؛ بلکه در حوزه تبری و دشمنی نیز جاری و ساری است.

از این رو معرفت عمیق نسبت به بدی‌ها و بدها، موجب نفرت و دشمنی بسیار عمیق می‌گردد که بیگانگان از معرفت، آن را مبالغه و اغراق می‌بینند.

 

سنخیت قالبهای تولی و تبری با شخصیت افراد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۶-۶:۱۸:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۱۶-۶:۲۴:۴۰
    • کد مطلب:1292
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3140

وقتی سخن از درستی قالبهای ابراز دوستی و دشمنی به میان می‌آید، باید فضای ابراز را هم در نظر گرفت.

باز هم با مثال توضیح می‌دهیم.

به کودک خوردسالتان می‌گویید چقدر بابا را دوست داری؟ تمام یک دستش را باز می‌کند و می‌گوید پنج تا. وقتی با قیافه ناراضی شما روبرو می‌شود، دو دستش را باز می‌کند و می‌گوید ده تا. و باز هم با قیافه ناراضی شما روبرو می‌شود. کودک درمانده می‌اندیشد تا در افق خودش مقیاسی بزرگتر را بیابد و این تلاش با توجه به دنیایی که می‌شناسد ادامه می‌یابد.

حال اگر کسی به این کودک بگوید: «بگو یک ملیارد دوستت دارم» چه اتفاقی می‌افتد؟

روشن است کودکی که در شناخت کمیتِ اشیاء تا مرحله ده انگشت پیش رفته، بیش از این را نمی‌شناسد. چیزی هم برای بیان بزرگتری و بیشتری ندارد. اگر شما بر یک ملیارد اصرار کنید، یک مقیاس مبهم را به او پیشنهاد کرده‌اید که نه آن را می‌یابد و نه آن را بیانگر دوستی فراوان خویش می‌بیند.

در همین مثال اگر کودک بزرگتر باشد، از مقیاسهایی چون «دوستت دارم یک عالمه» یا «از زمین تا آسمان دوستت دارم» استفاده می‌کند.

حال اگر کسی بخواهد به او یاد دهد که «بینهایت دوستت دارم» تا چه اندازه درست عمل کرده است؟!

مفهوم «بینهانت» نه تنها قابل درک کودک نیست، بلکه آن را کوچکتر از «یک عالمه» یا «از زمین تا آسمان» می‌بیند.

در افق چنین کودکی، اصرار بر «بینهایت»، موجب تنزل کودک از اوج دوستی، به مفهومی مبهم می‌گردد.

توضیح این مطلب را با قرآن ادامه می‌دهیم.

در قرآن از نهایت تنفر خداوند از برخی از بندگانش این گونه تعبیر شده است: «خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و به آنان نمی‌نگرد…»[1].

این تعبیر برای شخصیتی مثل پیامبر صلی الله علیه و آله، سخت‌تر از هزار مرگ است. اما برای فرد نادانی هیچ به حساب می‌آید و با خود می‌گوید: «خداوند به من نگاه نکرد که نکرد!»

همچنین در افق شخص اول عالم، یعنی خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله، بالاترین درجه دشمنی با «لعن» ابراز می‌شود، همچنان که خداوند در قرآن هم این چنین کرده است.

اما برای برخی یک فحش آبدار چارواداری، بیشتر از لعن آنها را از کوره به در می‌کند.

بد نیست این بحث را با نقل جریانی واقعی و کاملا گویا ادامه دهیم. اما پیش از هر چیزی از ادبیات به کار رفته در آن از خوانندگان پوزش می‌طلبم.

یکی از روحانیون کاروان حج نقل کرد در کاروان ما جوانی بود که تکیه کلامش این بود: «خواهر و مادرش… شده است».

این رفتار او، آن هم در سفر حج، خیلی نامناسب بود و منتظر فرصتی بودم تا به آن جوان تذکر دهم.

تا این که یک روز او را در مسجد النبی در حال مناجات با خدا یافتم. حالی داشت و می‌گریست. غرق حال و هوای او بودم و به مناجاتش با خدا گوش می‌دادم. تا این که گفت: خدایا اگر مرا نیامرزی خواهر و مادر من است.

خنده‌ام گرفت و با خودم گفتم وقتی این جوان با خدا این جور حرف می‌زند دیگر نمی‌شود از ادبیات او نسبت به دیگران گله‌مند شویم.[2]

در تجزیه و تحلیل علمی این جریان به ظاهر عادی می‌بینیم، وقتی این جوان می‌خواهد بدترین حالت را به قالب لفظ درآورد، از تعبیر «خواهر و مادر… شده است» استفاده می‌کند. اصلا در افق این جوان این تعبیر قابل مقایسه با «طرد از درگاه خداوند» و امثال آن نیست. شاید حتی در افق شناخت او آتش دوزخ هم این اندازه بار منفی نداشته باشد.

حال اگر کسی بخواهد به تدریج سطح فکر و شناخت او را بالا ببرد، به راحتی در دراز مدت این تعبیر او را اصلاح می‌کند.

اما اگر کسی بخواهد بدون اصلاح شخصیت او و در همین افق کنونی او، به او بگوید این تعبیر و قالب نادرست است، به معنی این است که وضعیتی که تو آن را این گونه بیان می‌کنی، این اندازه خراب نیست تا بتوان این قالب را به کار برد.

در واقع اصرار بر اصلاح قالب، به معنی مخدوش نمودن شناخت او، نسبت به درجه بدی وضعیت است و این گونه اصلاح‌نمایی قالبها، در حقیقت تنزل شناختی در چنین افقی است.

با آن چه که گفته شد، اختلاف افقها و نقش آن در قالبهای ابراز، روشن شد.

همچنین روشن شد که اصلاح برخی از قالبها و ادبیات، به معنی کاستن از درجه حسن و قبح در افق شناخت طرف است.

در این گونه موارد اصلاح قالب، بدون اصلاح افق شخص، نه تنها سودمند نیست بلکه حرکتی قهقرایی در افق معرفت ناقص و بیمار چنین افرادی است.

به لطف الهی مباحث زیر بنایی بحث تولی و تبری تمام شد.

اما در حوزه مباحث ریزتر و مصداقی هنوز راه درازی در پیش داریم.

در پایان از این که اختصار این مباحث ممکن است درک آن را برای برخی دشوار کند، پوزش می‌طلبم.

 

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

[1]ـ إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (آل عمران 77)

[2]ـ نقل به مضمون

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما