در سلسله مباحث «آثار شناخت (دوستی، دشمنی...)» گذشت که از دو منظر میتوان به بحث تولی و تبری نگریست: تولی و تبری از منظر خرد (عقلانیت تولی و تبری) و تولی و تبری از منظر دین (شرعیت تولی و تبری).
وقتی سخن از شرعیت تولی و تبری به میان میآید، ممکن است تخیل شود که این بحث صرفا از زاویه «تعبدی» مطرح میشود.
اما همچنان که بارها و بارها در این مجموعه اشاره کردیم، «عقلانیت» در سرتاسر «اسلام کامل» موج میزند؛ اما درک این عقلانیت نیازمند خرد لازم و متناسب با موضوع است. در بسیاری از موارد اگر بر منابع وحیانی درنگی شایسته داشته باشیم، خود نیز به درستی به این حقیقت پی میبریم.
بحث شرعیت تولی و تبری نیز از این قانون مستثنی نیست.
از جمله این مباحث تفکیک ناپذیری «دوستی» از «دشمنی» است. به این معنی که اگر ما کسی را واقعا دوست داشته باشیم، نمیتوان با دشمن او نیز دوست باشیم؛ بلکه دشمنی با دشمنِ دوست، لازمهی دوستی حقیقی است.
به این مسئله در قرآن نیز اشاره شده است:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ… (احزاب 4)
«خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است…»
روایات متعددی در ذیل این آیه آمده است؛ اما جالبترین آنها، این روایت است که میفرماید:
هرگز حق و باطل در قلب یک نفر اجتماع پیدا نمیکنند. (چرا که) خداوند متعال فرموده است «خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است».[1]
روشن است که نمیشود قلب انسان هم پذیرای حق باشد و هم پذیرای باطل. اگر انسان به حق اعتقاد دارد، ممکن نیست در همان زمان، باطلی که نقطه مقابل همین حق است، قبول داشته باشد. اگر من اعتقاد دارم ساعت 12 ظهر روز است، چگونه ممکن است بپذیرم که همین لحظه شب است؟!
این یک قانون عقلی است که دو شیئ متضاد یا متناقض، نمیتوانند با یکسانی تمامی ویژگیهایشان، در یک جا جمع بشوند.
از آن جایی که حق و باطل هم با یک دیگر متضاد یا متناقض هستند، این قانون کلی شامل آنها هم میشود و از همین روست که نمیشود حق و باطل در یک قلب جای بگیرد.
یکی دیگر از مصادیق این قانون کلی، دوستی و دشمنی است. در یک قلب، دوستی هر کسی با دوستیِ دشمن آن فرد، جمع نمیشود.
ریشه این امر در این است که دوستی دوست و دوستی دشمن دوست، متضاد هستند و امکان این که در یک دل کنار هم قرار گیرند وجود ندارد، بلکه باید دو دل باشد تا بتوان هم دوست را دوست داشت و هم دشمن دوست را دوست داشت.
به چند روایت در این زمینه توجه کنید:
حضرت علی علیه السلام فرموده است: دوستی ما با دوستی دشمن ما، در دل یک انسان جمع نمیشود (چرا که) خداوند متعال فرموده است «خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است».[2]
امام باقر علیه السلام در مورد این آیه که «خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» (فرموده است انسان دو دل ندارد که) با یک دل دوستی کند و با دل دیگری دشمن کند…[3]
در روایت دیگری آمده است:
هرگز دوستی ما و دوستی دشمن ما در قلب یک نفر جمع نمیشد (چرا که) خداوند متعال فرموده است «خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» که با یک دل مردمی را دوست داشته باشد و با دل دیگر دشمنان آنها را دوست داشته باشد.[4]
بر همین اساس هم در روایات نتیجه گرفته شده است که اگر ذرهای از دوستی دشمنان اهل بیت علیهم السلام در قلب کسی باشد، دوستی اهل بیت حقیقی و واقعی نیست. توجه کنید:
کسی که دشمن ما را دوست دارد، هرگز ما را دوست ندارد. این دو در یک قلب جمع نمیشود؛ (چرا که) خداوند براى هيچ مردى دو دل ننهاده است که با یکی مردمی را دوست داشته باشد و با دیگری دشمن آنان را دوست داشته باشد. کسی که ما را دوست دارد، محبتش نسبت به ما همچون طلای بی غش، (از دوستی دشمنان ما جدا میشود و کاملا) خالص میگردد.[5]
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:… کسی که بخواهد دوستی واقعی ما را تشخیص دهد باید دلش را بیازماید. اگر در دلش دوستی دشمن ما با دوستی ما شریک باشد (محبتش نسبت به ما واقعی نیست؛) از این رو چنین شخصی از ما نیست و ما هم از او نیستیم و خداوند دشمن آنان است، و جبرئیل و میکائیل و خداوند (تنها) دشمن کافران هستند.[6]
تا این جا روشن شد که دوستیِ دوست، از دشمنی دشمن دوست جدا نمیگردد.
اما باز هم دقت مطلب همچنان بالا میرود.
به این حدیث توجه کنید:
حضرت علی علیه السلام فرمود:… در رابطه با من سه گروه نجات پیدا میکنند: (یکم) دوست پیروی کننده و (دوم) کسی که با دشمنان من دشمن باشد و (سوم) کسی که با دوستان من دوست باشد…[7]
اما مطلب به این جا پایان نمیپذیرد بلکه سلسله مراتب مسائل همچنان ادامه دارد که با یک اشاره برای نکته سنجان به آن پایان میدهیم.
تمامی مطالب یاد شده در چهار چوب «عقلانیت فراگیر» قرار دارد و تخلف دشمنی دشمن دوست، از دوستی دوست و… همه و همه مصداق «تبعیض در عقلانیت» است.
برای توضیح بیشتر این مطلب به «نظریه عقلانیت فراگیر» مراجعه کنید.
[1]- لَنْ يَجْتَمِعَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ بحارالأنوار 66 82 باب 30
[2]- قَالَ عَلِيٌّ ع لَا يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ بحارالأنوار 24 318 باب 67- 24
[3]- [تفسير القمي] فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبَّ بِهَذَا وَ يُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا [مُحِبُّنَا] فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا كَدَرَ فِيهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَكَهُ فِي حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ بحارالأنوار 27 51 باب 1- 1
[4]- لَنْ يَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي قَلْبِ أَحَدٍ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ بحارالأنوار 65 38 باب 15
[5]- وَ لَنْ يُحِبَّنَا مَنْ يُحِبُّ مُبْغِضَنَا إِنَّ ذَلِكَ لَا يَجْتَمِعُ فِي قَلْبٍ وَاحِدٍ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ عَدُوَّهُمْ وَ الَّذِي يُحِبُّنَا فَهُوَ يُخْلِصُ حُبَّنَا كَمَا يُخْلِصُ الذَّهَبَ لَا غِشَّ فِيه بحارالأنوار 27 83
[6]- عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ )، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَا يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ، إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ، فَيُحِبُّ بِهَذَا وَ يُبْغِضُ بِهَذَا، فَأَمَّا مُحِبُّنَا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا كَدَرَ فِيهِ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ، فَإِنْ شَارَكَهُ فِي حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ، وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ. بحارالأنوار 31 5
[7]- وَ قَالَ [عَلَيْهِ السَّلَامُ] يَهْلِكُ فِيَّ ثَلَاثَةٌ وَ يَنْجُو فِيَّ ثَلَاثَةٌ يَهْلِكُ اللَّاعِنُ، وَ الْمُسْتَمِعُ الْمُقِرُّ، وَ الْحَامِلُ لِلْوِزْرِ، وَ [هُوَ] الْمَلِكُ الْمُتْرَفُ [الَّذِي] يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ بِلَعْنِي، وَ يُبْرَأُ عِنْدَهُ مِنْ دِينِي، وَ يُنْتَقَصُ عِنْدَهُ حَسَبِي، وَ إِنَّمَا حَسَبِي حَسَبُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ دِينِي دِينُهُ. وَ يَنْجُو فِيَّ ثَلَاثَةٌ الْمُحِبُّ الْمُوَالِي، وَ الْمُعَادِي مَنْ عَادَانِي، وَ الْمُحِبُّ مَنْ أَحَبَّنِي، فَإِذَا أَحَبَّنِي عَبْدٌ أَحَبَّ مُحِبِّي وَ أَبْغَضَ مُبْغِضِي وَ شَايَعَنِي، فَلْيَمْتَحِنِ الرَّجُلُ قَلْبَهُ، إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبَّ بِهَذَا وَ يُبْغِضَ بِهَذَا، فَمَنْ أَشْرَبَ قَلْبَهُ حُبَّ غَيْرِنَا فَأَلَّبَ عَلَيْنَا فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَدُوُّهُ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ، فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ بحارالأنوار 34 361
در سلسله مباحث «آثار شناخت (دوستی، دشمنی...)» گذشت که از دو منظر میتوان به بحث تولی و تبری نگریست: تولی و تبری از منظر خرد (عقلانیت تولی و تبری) و تولی و تبری از منظر دین (شرعیت تولی و تبری).
وقتی سخن از شرعیت تولی و تبری به میان میآید، ممکن است تخیل شود که این بحث صرفا از زاویه «تعبدی» مطرح میشود.
اما همچنان که بارها و بارها در این مجموعه اشاره کردیم، «عقلانیت» در سرتاسر «اسلام کامل» موج میزند؛ اما درک این عقلانیت نیازمند خرد لازم و متناسب با موضوع است. در بسیاری از موارد اگر بر منابع وحیانی درنگی شایسته داشته باشیم، خود نیز به درستی به این حقیقت پی میبریم.
بحث شرعیت تولی و تبری نیز از این قانون مستثنی نیست.
از جمله این مباحث تفکیک ناپذیری «دوستی» از «دشمنی» است. به این معنی که اگر ما کسی را واقعا دوست داشته باشیم، نمیتوان با دشمن او نیز دوست باشیم؛ بلکه دشمنی با دشمنِ دوست، لازمهی دوستی حقیقی است.
به این مسئله در قرآن نیز اشاره شده است:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ… (احزاب 4)
«خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است…»
روایات متعددی در ذیل این آیه آمده است؛ اما جالبترین آنها، این روایت است که میفرماید:
...