×

درباره میز امام زمان، مصلح کل

فراگیری صلح رؤیایی‌ترین آمال و برترین آرزوی بشر، در گرو وجود «مصلح کل». مصلح کلی که شاخص آن لبالب ساختن زمین از عدالت است. آیا مقدس‌ترین آمال و برترین آرزوی بشر پشتوانه‌ای دارد؟!
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

چند کلمه از امام زمان ع

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۱-۱۶:۲۷:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 69253

ضروری‌تر از خود، تابناک‌تر از خورشید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۶:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2510
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7253

معمولا وقتی می‌خواهند بیان کنند که مطلبی خیلی بدیهی است می‌گویند این که دو دو تا چهار تاست.

خوب یعنی بدیهیات که دیگر دلیل و برهان نمی‌خواهد.

اگر هم کسی در یک امر بدیهی تردید کند او را سرزنش می‌کنند که انکار این مطلب انکار خورشید است.

اما یک پله بالاتر هم داریم که خیلی خیلی عجیب و غریب است.

آیا نشنیده‌اید که می‌گویند مگر تو در وجود خودت هم شک داری؟!

مقصود این است که اولین گام شناخت (البته با یک مسامحه‌ای) شناخت «خود» است این که من هستم.

نقطه مقابلش هم کسی است که دچار توهم شدید شده که احیانا با تعبیر سوفسطایی از آن یاد می‌شود.

کسی که در درک برخی از مطالب کم می‌آورد به او می‌گویند عقلش پاره سنگ برمی‌دارد.

اما سوفسطایی بودن یعنی خیلی خیلی از آبادی انسانیت پرت است.

پس اگر آدمی به اندازه یک اتم هم عقل داشته باشد، امکان ندارد که در اصل وجود خودش شک و تردید کند.

حالا از پیله خودمان بیاییم بیرون ببینیم بیرون چه خبر است.

نظام عالم خیلی پیچیده است و همه چی روی حساب و کتاب. آن چنان دقیق است که بعضی از چیزها اصلا یک مو هم جابجا شود همه چیز به هم می‌ریزد.

توی این نظام خیلی پیچیده و حکیمانه من کجا هستم و در کدام پله قرار دارم؟ اصلا از خُردی و حقارت به حساب می‌آیم؟!

اما یک چیزهایی هستند که بودشان این قدر ضروری است که اگر یک لحظه نباشند همه چیز به هم می‌ریزد!

یکیش «لو لا الحجة…» اگر حجت خدا، امام معصوم نباشد، اصلا زمین و زمان زیر و رو می‌شود و کل جهان به هم می‌ریزد.

یک نمونه دیگرش هم ظهور امام زمان علیه السلام است. اگر عالم دورانی نداشته باشد که حق و حقیقت حکومت نداشته باشد، اگر دنیا عصری نداشته باشد که حکومتش خدایی باشد و اگر…

اگر این چنین باشد چقدر خداوند متهم می‌شود که اصلا چرا پرونده آفرینش را گشودی؟! همانی که فرشتگان اول خلقت پدرمان حضرت آدم به خداوند اعتراض کردند و خداوند با یک کلمه دهان همه‌شان را بست که «انی اعلم ما لا تعلمون» من چیزی می‌دانم که شماها نمی‌دانید.

به قول داش مشتی‌ها ظهور امام زمان علیه السلام برای خداوند ناموسی است، اصلا ناموس علم و حکمتش زیر سؤال می‌رود و به غیرت خداوند حسابی برمی‌خورد.

ظهور امام زمان علیه السلام آن چنان ضروری است شاید کمتر ضرورتی در نظام تکوین به پایش برسد.

خداوندا اگر من در خود هم شک و تردید کنم ـ‌که اصلا تردیدبردار نیست‌ـ اما هرگز نمیتوان در دوران طلایی ظهور اندکی تردید کرد.

سلام بر تو ای کسی که اگر نباشی آفرینش هیچ نخواهد بود.

سلام بر طلوعت و صبح ظهورت که اگر نباشد تمامی پرونده خلقت شب خواهد بود.

اگر شب هزاران سال هم به درازا کشد به یقین صبحی دارد و که تو باشی.

من اگر در خودم هم شک کنم در آمدن تو هرگز تردید ندارم.

یاد او، تحفه‌ی مور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۹:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۸-۲۱:۴۹:۱۵
    • کد مطلب:6583
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7524

عرض ادب، اظهار حق شناسی است، و نیز بهانه‌ای برای بیان شرمساری از قصور، و نیز تمنای عفوِ صاحبان كرم از تقصیر…

هنگامی كه به طرح «درایتِ روایت» می‌پرداختم، از جمله‌ی كسانی كه به مصداق «عون الضعیف صدقة» یاریم می‌كردند برادر بزرگوارم بود كه هر از چند گاهی مرا به تحفه‌ای از روایتی و یا نكته‌ای می‌نواخت. روزی تلفنی گفت: این روایت را دیده‌ای؟ «اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ…»؛ به نظر جالب آمد، مراجعه كردم، روایت علی بن مهزیار بود از ملاقات خاطره‌انگیزش با محبوب آدم و خاتم…

این جمله دری گشود كه نخستین حاصل آن بحثی شد با نام «استنباط؛ دومین اساس فتوا»؛ این بحث نگاهی است به «استنباط» از منظر روایی، و حاصل دوم آن، نگاه به «استنباط» از منظر عقل بود كه همان «تحقیق در تحقیق» در فضای عام و یا «اجتهاد در اجتهاد» در فضای حوزوی است. استمرار و توسعه مرحله دوم به كلید خوردن طرح جامع «آرمان صلح» منتهی شد و سپس «نظریه عقلانیت فراگیر» ـ‌­یعنی آروزی دیرینه‌ام‌­ـ تولد یافت؛ این نظریه بود که خشت نخستین «شهر آرمانی من» را بنا نهاد و…

آری همه‌ی این مطالب، از یک چشمه جوشید، و آن، یك سخن از عزیزِ غریبِ نهان از دیده‌هاست، آخرین یادگار خاندانی كه هر چشمه‌ی جوشان كلامشان اقیانوسهای مواج معارف در دل دارد؛ بدین خاطر پیش از هر كس و بیش از هر چیز، شكر او بایسته است و شایسته، و كمترین شكرگذاری آن غریب، یاد اوست…

به ویژه هنگامی كه در آن روایت تأمل كردم با فرازهای دلنشینی روبرو شدم از روایت صفا و صمیمت، و سوز و گداز، آن هم صفا و صمیمت دو سویه، محبت مهربان پدرِ أمت به فرزندانش، و پركشیدنِ دل فرزندان شایسته‌اش ـ‌كه همان فقهای دوران غیبت كبری باشند­ـ به سوی پدری سفر كرده…

با تمام نالایقی‌ها، هنوز شیرینی آن فرازها را در كام دارم، كه «وصف العیش نصف العیش»…

با یاد او، دو فراز از آن حدیث را می‌آورم، شاید شما از یاد و خاطره‌اش، شهد محبتش را بیشتر بچشید…

و شاید یك نگاه او…، نه، یك گوشه چشمش، غم ما هم ببرد…!

و اگر كریمانه به دیده‌ی قبول، منت نهد…!

فَقَالَ لِی مَرْحَباً بِكَ یا بَا إِسْحَاقَ لَقَدْ كَانَتِ الْأَیامُ تَعِدُنِی وُشْكَ لِقَائِكَ وَ الْمُعَاتِبُ بَینِی وَ بَینَكَ عَلَی تَشَاحُطِ الدَّارِ وَ تَرَاخِی الْمَزَارِ تَتَخَیلُ لِی صُورَتَكَ حَتَّی كَأَنْ لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَینٍ مِنْ طِیبِ الْمُحَادَثَةِ وَ خَیالِ الْمُشَاهَدَةِ وَ أَنَا أَحْمَدُ اللَّهَ رَبِّی وَلِی الْحَمْدِ عَلَی مَا قَیضَ مِنَ التَّلَاقِی وَ رَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ التَّنَازُعِ وَ الِاسْتِشْرَافِ… وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نُزَّعٌ إِلَیكَ مِثْلَ الطَّیرِ إِذَا أَمَّتْ أَوْكَارَهَا وَ هُمْ… اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ فَوَازَرُوهُ عَلَی مُجَاهَدَةِ الْأَضْدَادِ خَصَّهُمُ اللَّهُ بِاحْتِمَالِ الضَّیمِ لِیشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ الْعِزِّ فِی دَارِ الْقَرَارِ وَ جَبَلَهُمْ عَلَی خَلَائِقِ الصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَی وَ كَرَامَةُ حُسْنِ الْعُقْبَی…

…سپس امام زمان علیه السلام به من فرمودند: خوش آمدی ای ابا اسحق! به راستی كه روزگار، نزدیكی ملاقات تو را به من وعده می‌داد، و شوق به وصالی كه بین من و توست ـ‌علی رغم دوری کاشانه و فاصله‌ی زمان دیدارـ پیوسته صورت تو را در نظرم به تصویر می‌كشید، گویا كه حتی برای یك لحظه از لذت سخن گفتن با تو و خیال دیدار تو جدا نبوده‌ام و من خدای را ـ‌كه پروردگارم و ولی ستایش است‌ـ بر آماده كردن اسباب این دیدار، و برطرف كردن غم اشتیاق، و میسّر ساختن نگاه (به تو) می‌ستایم…

پدرم كه صلوات خدا بر او باد فرموده است: ای پسرم! بدان كه دلهای فرمانبرداران و مخلصان همانند پرنده‌ای كه به لانه‌اش باز می‌گردد به سوی تو پرمی‌كشد… اینان دین را (از منابع وحیانی) استنباط و استخراج كرده و آن را علی رغم مخالفت مخالفین دین یاری نموده‌اند…

احب الصالحین و لست منهم…

نیكان را دوست دارم هر چند از آنان نیستم…

به امید این كه…

(از بخش شهر اندیشه/ بر دروازه شهر اندیشه)

تنگ غروب جمعه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۵-۱۶:۳۵:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9642
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7000

گاهی وقتها دلتنگ می‌شویم…

ما هم کس و کاری داریم که فعلا دستش بسته است…

ما هم پشت و پنهایی داریم که فعلا اسیر غیبت است…

ما هم…

اما وقتی خوب فکر کنیم می‌بینیم ته تهِ‌ش چیز دیگری است.

ما دلتنگ هستیم، دلتنگ هزار تا چیز، حتی دلتنگ چیزی‌هایی که معلول نبود اوست

اما دلتنگ نبودش، نبود خودش، نبود مهربانیاش، نبود گرمی و محبتش، نبود…

نه هرگز از این چیزا خبری نیست…

اما توی اقیانوس دلتنگی او…

توی غصه‌های بی‌کران او، من و تو با کارهایمان چقدر دلتنگش کردیم؟!!!

ای کاش… 

دلی که به دلش راه داشت!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۵-۱۶:۳۸:۱۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۷-۲۲:۲۱:۱۳
    • کد مطلب:9643
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7109

میگن وقتی چشمش به علی بن مهزیار افتاد گفت:

خوش آمدی! به راستی كه روزگار، نزدیكی ملاقات تو را به من وعده می‌داد، و ـ‌علی رغم دوری کاشانه و فاصله‌ی زمان دیدارـ شوق به وصالت پیوسته صورت تو را در نظرم به تصویر می‌كشید، گویا كه حتی برای یك لحظه از لذت سخن گفتن با تو و خیال دیدار تو جدا نبوده‌ام و من خدای را ـ‌كه پروردگارم و ولی ستایش است‌ـ بر آماده كردن اسباب این دیدار، و برطرف كردن غم اشتیاق، و میسّر ساختن نگاه (به تو) می‌ستایم…

میگن محبت دو سره است… میگن دل به دل راه داره… میگن این واقعیتی است که باید لمسش کنی…

من این وسط…

چقدر سرافکنده‌ام!!!

فریادی با سر برافراشته!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۱-۱۶:۲۷:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9802
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6995

صلح جهانی بدون پذیرش نظریه‌ی امامت در تشیع به شكل عام و اعتقاد به امام زمان عجل الله فرجه به شكل خاص محال است؛ بنا بر این از منظر نظری در میان ادیان و فلسفه‌ها و مكاتب و… «تشیع تنها منتظر شایسته‌ی صلح جهانی می‌باشد».

اینجاست كه باید با سر برافراشته به گوش جهانیان فریاد كنیم تنها مكتب و مذهبی كه شایستگی ادعای صلح فراگیر واقعی را دارد، تشیع علی است و بس؛ یعنی همان اسلامی كه خدا در غدیر خم آن را كامل نموده و می‌پسندد! اما از منظر عملی…

برگرفته از «مصلح کل»

(توسعه صلح فراگیر در سایه تفاهم جهانی)

از نوشتارهای همین مجموعه

وقتی فرع بر اصل می‌چربد!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۰۶-۱۰:۴:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9801
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8080

اگر کاری، بهترین کارمان باشد…

و اگر بهترین کارمان، بی‌نقص‌ترین هم باشد…

واقعا چقدر به امید به پذیرش آن داریم؟!

انسان خود بر نفس خويشتن بيناست، هر چند دست به عذرتراشى زند. (بل الانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیرة)

اما اگر همین عمل این چنینی را هدیه کنیم، آن هم به کریم‌ترین کریمان و آقاترین انسانها…

احتمال رد هدیه –هر چند خیلی معیوب- از کریمی –آن همچنین کریمی- می‌رود؟!

هرگز!

فکر نمی‌کنید چنین هدیه‌ای بر اصل کارمان بچربد؟!

کریم‌تر از آقایمان امام زمان سراغ دارید؟!

پس چرا معطلیم؟!

تشريفات جشن صلح جهانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۴-۶:۵۱:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9880
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7177

پاي آسمانيان به ميان مي‌آيد، فرشتگان بدر!

فراخواني بزرگان ايمان در طول تاريخ، زنده شدن خداپرستان خالص!

لبخند پيروزي به تمامي كانون‌هاي فشار و فتنه در طول تاريخ، زنده كردن سركردگان كفر و نفاق!

و به محاكمه كشاندن آنان يعني كه عدالت هيچ گاه فراموش نمي‌شود!!!…

دشمن در تعقیب امام زمان ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۴/۱۴-۸:۵۹:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۶-۲۰:۲۵:۲۹
    • کد مطلب:12115
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7253

در اوایل اشغال عراق جمعی خدمت یکی از مراجع بزرگوار نجف رسیدیم. همزمان برخی از مسئولین جنوب (منطقه بصره) هم به ملاقات آمده بودند. ده پانزده نفری در آن جلسه بودند.

یکی از آنان جریانی را نقل کرد که بسیار جالب بود. اما چون به عربی دارج (عربی شکسته) صحبت می‌کرد، تمامی جزئیات آن را متوجه نشدم.

روشن است که نقل آن مقدار شکسته بسته که متوجه شدم، آن هم پس از گذشت چند سال، چندان دقیق نیست. اما پیام اصلی آن همین است که در ادامه می‌آید. این شما و این هم این جریان جالب.

آن مقام عراقی گفت: برادرم که یکی از افسران ارتش عراق است با یکی از افسران آمریکایی دوست شده بود. افسر آمریکایی رازی را برایش فاش می‌سازد.

افسر آمریکایی گفته بود درست است منابع نفتی عراق برای وسوسه کردن آمریکا به اشغال عراق حقیقتی انکار ناپذیر است. اما نفت تمام مسئله نبود. بلکه دلایل دیگری هم وجود داشت.

مهم‌ترین دلیل حمله به عراق این بود که سیاست گذاران آمریکا اخبار ظهور امام زمان شیعیان را تعقیب می‌کنند. برای همین هم خود را برای همه احتمالات آینده آماده کرده و تصمیماتی گرفته‌اند.

از جمله این که پیش از این که جنگ آخر الزمان به در خانه‌های ما آمریکایی‌ها برسد باید ما به سراغ آن برویم.

الان هم آمریکا برای همین در منطقه خاور میانه و از جمله عراق مرکز تجمع شیعه و پایتخت امام شیعیان حضور دارد.

به ما گفته بودند  که شیعیان گروهی با عقاید خرافی هستند. از جمله عقاید خرافی آنها این که در زمان ظهور امامشان تمامی اسلحه‌ها از کار می‌افتد.

افسر آمریکایی پس از این مقدمه گفت:

در جابجایی یک ستون نظامی شرکت داشتم. اتفاقا در آخر کاروان قرار داشتم. مشاهده کردم ماشین قرمز رنگی به ما نزدیک شد و به فاصله‌ی پنج متری که بسیار کمتر از فاصله مجاز تعیین شده، رسید. (گمان می‌کنم در اوایل اشغال حداقل فاصله با ستون نظامی آمریکایی دویست متر بود) بلافاصله برای اخطار دست به کار شدم.

سراغ مسلسل رفتم که شلیک اخطار کنم. اما مسلسل کار نکرد. تعجب کردم. چون تمامی ادوات قبل تست شده و در کمال سلامت بود. سراغ بیسیم رفتم دیدم بیسیم هم از کار افتاده، حتی کلت شخصی و موبایلم از کار افتاده بود. خلاصه تمامی مراحل جایگزین برای اخطار و اعلام به مافوق را انجام دادم اما بدون هیچ نتیجه‌ای.

با تعجب بسیار و نگرانی شدید، تسلیم این شرایط شده و منتظر هر اتفاقی بودم. پس از حدود نیم ساعت متوجه شدم که از خودرو قرمز رنگ خبری نیست. (تردید از بنده است که ماشین قرمز فاصله گرفت یا یک باره محو شد.)

پس از رفتن ماشین یاد شده، دیدم تمامی ابزاری که در آن وضعیت کار نمی‌کرد در حالت عادی قرار دارد و هیچ مشکلی ندارند.

این جریان را که به چشمان خودم دیدم موجب شد درباره آن فکر کنم و در نهایت متوجه حقانیت شیعه شده و آن را پذیرفتم.

اگر امام زمان ما را بفروشد!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۴/۱۵-۱:۱۳:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۴/۱۵-۹:۳۷:۱۹
    • کد مطلب:12121
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7558

امشب نوزدهم ماه رمضان است… شب عزای علی و شب قدر…

مرحوم محدث قمی بعد از بیان اهمیت دو شب آخر (شب بیست و یکم و بیست و سوم) از قول مرحوم صدوق نقل می‌کند:

کسی که این دو شب را به مذاکره علم بیدار بماند افضل (اعمال) است.[1]

برای همین رفتم سراغ سخنان امیرالمؤمنین…

بعضی از جاهاش خیلی تلخ است، تلخ تلخ… 

آدم می‌ماند به حال مولا گریه کند یا از خودش خجالت بکشد. فقط یک جمله‌اش برای مردن بس است، مردن از خجالت…

لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ… نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 142 /ص 141

البته (تأکید اول) سوگند به خدا (تأکید دوم) واقعا (تأکید سوم) دوست دارم معاویه با من صرافی کند، مثل صرافی دینار به درهم (که یک دینار را به ده درهم تبدیل می‌کنند). معاویه از من ده تای شما را بگیرد و یکی از افرادش را بدهد!!!

این مال آدمهای زمان امیرالمؤمنین بود.

وضعیت ماها که کاملا روشن است!

فقط یک تکه‌اش معلوم نیست که آن را هم از امام زمان می‌پرسم.

یا صاحب الزمان اگر بخواهی با معاویه‌ها صرافی کنی، چند تا مثل مرا با یکی از آنها عوض می‌کنی؟!

ده تا؟! صد تا؟! یا…؟!

فکر کنم مرگ بهتر از این ننگ باشد!

 

[1]- الأمالي( للصدوق) / 649 / المجلس الثالث و التسعون

امام زمان ع و صعود به قله کمال انسانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۵/۲۷-۲۱:۲۴:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۵/۲۷-۲۱:۳۱:۱۸
    • کد مطلب:13324
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3912

حق چیست و چه تعریفی دارد؟ این یک پرسش اساسی است.

اما فعلا به این کاری نداریم. بلکه به دنبال این هستیم که رابطه انسان با حق را بدانیم. این یک و دوما بشناسیم این رابطه چند مرحله دارد.

 

از مرحله صفر آغاز می‌کنیم، مرحله‌ای است که انسان حق را نمی‌شناسد و نسبت به آن ناآگاه است.

در تعقیبات نماز صبح وارد شده است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِكَ إِنَّكَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم‏

خداوند بر محمد و آله محمد صلوات فرست و مرا در آن چه از حق که در آن اختلاف شده راهنمایی کن…

با شناخت حق از این مرحله گذشته به مرحله دوم می‌رسیم که عمل به حق در حوزه شخصی است.

اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ

خداوندا آن چه از حق را که به ما شناسانده‌ای، ما را بر انجام آن موفق بدار و آن چه از حق که ما به آن نرسیده‌ایم ما را به آن برسان. (ترجمه نزدیک به مضمون)

مرحله سوم صبر بر حق است:

امیرالمؤمنین علیه السلام: اصْبِرْ عَلَى مَرَارَةِ [مَضَضِ‏] الْحَقِّ وَ إِیاكَ أَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلَاوَةِ الْبَاطِلِ

بر تلخی [گزندگی] حق صبر نما و بپرهیز از این که فریب شیرینی باطل را بخوری.

قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ ع لَمَّا حَضَرَتْ أَبِی ع الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یا بُنَی اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ مُرّاً یوَفَّ إِلَیكَ أَجْرُكَ بِغَیرِ حِسَابٍ.

امام باقر علیه السلام فرمود هنگامی که مرگ پدرم فرا رسید مرا به سینه‌اش چسباند و سپس فرمود ای پسرم بر حق صبر نما هر چند تلخ باشد. در این صورت پاداش بی حسابی به تو داده خواهد شد.

البته صبر بر حق ریشه در شناخت دارد.

لَا یصْبِرُ لِلْحَقِّ إِلَّا مَنْ یعْرِفُ فَضْلَهُ.

برای حق صبر نمی‌کند جز کسی که فضل حق را می‌شناسد.

مرحله چهارم رضایت به حق است.

رضایت به حق امری قلبی است. در ادعیه مختلف به این امر اشاره رفته است. همانند:

وَ رَضِّنِی بِعَادِلِ قَسْمِك‏

خداوندا مرا به تقسیم عادلانه‌ات راضی گردان.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ رَضِّنِی بِقَضائِكَ، وَ بارِكْ لی فی قَدَرِكَ، حَتّى‏ لا أُحِبُّ تَعْجِیلَ ما اخَّرْتَ وَ لا تَأْخِیرَ ما عَجَّلْتَ.

خداوندا… مرا به قضای خودت راضی گردان…

وَ رَضِّنِی بِالْإِیمَانِ

خداوندا… مرا به ایمان راضی گردان

روشن است که تمامی موارد یاد شده از مصادیق حق هستند.

سه مرحله اخیر، یعنی شناخت و عمل و رضایت به حق، همگی به نوعی جنبه شخصی دارد.

اما مراحل پس از این پا را از حوزه شخصی فراتر می‌گذارد.

پس از شناخت و عمل و رضایت به حق، نوبت به مرحله اثبات حقانیت حق برای دیگران می‌رسد است تا دیگران نیز در مقابل حق خاضع گردند.

در این مرحله هدف، یک هدف شناختی است و علاوه بر شناخت شخصی به حق، نیازمند شناخت قوی‌تری نیز می‌باشد تا حق را برای دیگران هم روشن سازیم. از این رو این مرحله دشوارتر است. چرا که شناساندن حق به دیگران نیازمند مرتفع ساختن تمامی شبهات و توهمات آنهاست.

این هدف شناختی، نیازمند حرکت شناختی است.

سخت‌ترین مرحله اجرای حق و عملی ساختن آن در حوزه اجتماعی است. زیرا اجرای حق در حوزه شخصی بیشتر با عوامل درونی سر و کار داریم. اما اجرای حق در حوزه اجتماعی، نیازمند جنگیدن با تمامی موانع خارجی هم هست.

از این رو علاوه بر شناخت، نیازمند توانایی کافی برای اجرای خارجی حق هستیم.

حاصل شناساندن حق به دیگران و گردن نهادن دیگران به حق در مرحله اجرا، پا گذاشتن در «تحقق حق در حوزه اجتماعی» است.

از «تحقق حق در حوزه اجتماعی» با تعبیر «توسعه صلح» نیز می‌توان یاد کرد.

از این رو می‌توان گفت «توسعه صلح» در گرو شناخت و قدرت است.

هر اندازه توسعه صلح (که حاصل از شناساندن حق به دیگران و وادار ساختن آنها به پذیرش عملی) گسترده‌تر باشد، نیازمند شناخت و قدرت قوی‌تری است.

اینک زمان آن فرا رسیده است تا یکی از عناوینی که در توصیف امام زمان عجل الله فرجه آمده را بشناسیم:

وَ یحِقَّ الْحَقَّ وَ یحَقِّقَه‏

امام زمان علیه السلام حق را احقاق می‌کند و آن را محقق می‌سازد.

احقاق حق یعنی روشن ساختن حقانیت حق برای دیگران.

محقق ساختن حق یعنی اجرای عملی حق در حوزه اجتماعی.

با توجه به اصول مسلم شیعه (که در جای خود برهانی شده است) امام معصوم دو ویژگی منحصر به فرد دارد: یکی علم غیب و دیگر ولایت تکوینی بر نظام خلقت. بنا بر این معرفت آن حضرت بی‌ٔنهایت و توانایی ایشان بی‌کران است. مسلما این دو ویژگی در انحصار امام معصوم است.

حاصل این دو ویژگی انحصاری، این است که توسعه حق به تمامی ابعاد جامعه تنها و تنها به دست با کفایت آن حضرت تحقق می‌یابد.

در منابع وحی از این مطلب مهم با این تعبیر زیبا یاد شده است:

یملأ الارض قسطا و عدلا

اوست که زمین را از عدل و داد لبالب می‌سازد.

نتیجه این است که مسیر اعتلای جامعه انسانی از شناخت حق آغاز و با عمل به آن ادامه و با رضای به آن، تکامل فردی حاصل می‌شود.

اما تکامل اجتماعی نیازمند اتمام حجت و احقاق حق است و پس از آن محقق ساختن حق البته در حد و اندازه توانایی و قدرت.

با توجه به این که امام زمان علیه السلام دارای شناخت و قدرت است، رسیدن بشریت به اوج قله کمال انسانی تنها در زمان ظهور بقیة الله الاعظم است.

به امید آن زمان!

یک نفر هست که…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۷-۶:۳۱:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15675
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8614

یک نفر هست که چشم جهان بین دارد…

یک نفر هست که همه اعماق تاریخ برایش مثل کف دست است…

یک نفر هست که شام تاریک اسرای کربلا را مثل روز روشن می‌بیند…

یک نفر هست که معرفتش را دارد، آن هم خیلی خوبش را…

یک نفر هست که هزار و اندی سال با این غم بسر می‌کند…

یک نفر هست که با این همه درد و دردمندی، ساخته و هنوز زنده است…

ساخته که چه عرض کنم! و زنده چه جور زنده‌ای!

زنده‌ای که صبح و شام گریه می‌کند!

زنده‌ای که به جای اشک خون می‌بارد!

زنده‌ای که تسلی دهنده‌ای هم ندارد!

زنده‌ای که…!

آه! چه می‌کشد او؟!

و صد آه! چه غریبانه؟!

صبر کمر شکن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۰۱-۶:۸:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۰۱-۶:۱۳:۴
    • کد مطلب:15676
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8766

صبر با پوست کلفتی فرق می‌کند.

صبر با بی رگی هم فرق می‌کند.

صبر با فراموشی هم فرق می‌کند.

صبر بر بلا، یعنی بلا همچنان که تازه بوده، همیشه تر و تازه هم بماند و…

و این بلای تر و تازه را هر لحظه بچشی!

صبر یعنی همان بلای همیشه تر و تازه، پیوسته زهرش را در کامت بریزد و تلخی‌اش را با تمام وجودت حس کنی!

نه از فراموشی خبری است، نه از غفلت اثری.

با این همه باز هم کم نیاری!

باز هم از کوره در نروی!

باز هم خویشتن داری کنی!

باز هم مثل کوه هرگز تکان هم خوری!

مثل این که ذغال گداخته را کف دستت بگیری، یا حتی در دهانت بگذاری!

آن هم با هوشیاری کامل کامل!

برای این آدم، دیگر فرقی ندارد که این بلا الان دارد اتفاق می‌افتد، یا صد سال قبل اتفاق افتاده!

ای به فدای این آدمِ مصیبت دیده‌ی غریبی که…

همه روزهایش عاشوراست…

همه روزهایش اول ماه صفر است…

همه روزهایش نه، همه لحظه لحظه‌هایش…

ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که در همه ثانیه‌های زندگیش، در متن مصائب اجداد مظلومش، حضور دارد!

ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که نه کسی از دردش می‌داند و نه کسی از صبرش خبر دارد!

ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که…!

ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که تنها خدای او می‌داند…

تنها خدای او می‌داند، غمها و غصه‌هایش را!

تنها خدای او می‌داند، جرعه جرعه‌های بلاهایش را!

تنها خدای او می‌داند، تلخی و گزندگی زهر مصیبتهایش را!

تنها خدای او می‌داند، صبرش را!

تنها خدای او می‌داند که بر این آدم، یعنی گل سر سبد آدمیت، چه‌ها می‌گذرد!

تنها خدای او می‌داند که او چه‌ها که نمی‌کشد؟!

تنها خدای او می‌داند رضایش را!

تنها خدای او می‌داند…!

و همه در بی‌خبری مطلق از او!

مگر معنای غربت چیست؟!

تازه این یک غربت اوست!

به دیدن امام زمان نخواهم رفت اگر…!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۱۱-۲۰:۱۶:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۰/۱۱-۲۰:۳۸:۲۹
    • کد مطلب:15806
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 9404

مرحوم حاج سید جواد حیدری یکی از علماء بزرگ و مردمی یزد بودند.

افراد موثق از قول ایشان مطلبی را نقل کردند که بسیار قابل تأمل است و نشان از مقامات بلند علمی و عملی این بزرگوار می‌دهد.

خانه ایشان نزدیک امامزاده معتبری در مرکز یزد به نام امامزاده جعفر قرار دارد. پس از مرگ نیز در جوار همین امامزاده در بقعه مرحوم آشیخ غلامرضای یزدی (فقیه یزدی) دفن گردیده است. اکنون این بقعه زیارتگاه مؤمنان یزد است.

ایشان فرموده بود (نقل به مضمون) که اگر زنی برای مسئله‌ی شرعی به خانه من بیاید، وظیفه من پاسخ دادن به اوست.

حالا اگر در همان لحظه هم امام زمان علیه السلام به امامزاده تشریف بیاورند و توقف کوتاهی داشته باشند، به جوری که اگر من پاسخ مسئله شرعی این زن را بدهم، از دیدن ایشان محروم می‌شوم.

در این صورت جواب این زن را رها نمی‌ٔکنم، هر چند که از دیدن آن حضرت محروم گردم.

بعد هم ایشان مثلی می‌زند که اگر پلیسی سرچهارراه مشغول انجام وظیفه است، در همان زمان هم خبر بدهند که فرمانده عالی رتبه او آمده است، مسلما وظیفه او این است که مأموریتش را به خوبی انجام دهد، نه این که ترک وظیفه کرده و به دیدن فرمانده‌اش برود.

خداوند ایشان را غریق رحمت واسعه خویش گرداند.

معرفت سنج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۲۸-۷:۲۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۰/۲۸-۷:۲۸:۱۵
    • کد مطلب:15836
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6442

همه خوبی‌ها در فرج امام زمان علیه السلام به ثمر می‌نشیند.

و جهان هم همه زیبایی‌هایش را در عصر ظهور به نمایش می‌گذارد.

با یک حساب سر انگشتی معلوم است دیگر هر اندازه معرفت به خوبی‌ها بیشتر باشد همان اندازه هم انتظار ظهور بیشتر می‌شود.

من و تو چقدر مشتاق ظهوریم و چه انداز منتظر فرج؟!

…!

برای این که دوستت دارم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۱/۰۱-۱۶:۲۰:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۱/۰۵-۱۴:۵:۱۶
    • کد مطلب:15842
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6357

گاهی هوس می‌کنم یکی از کارهایم را به مولایم که شما باشی، هدیه کنم.

البته اگر هدیه‌ام را بپذیری، منتی است که تو بر سرم می‌گذاری.

چرا که اعمال من هم بی ارزش‌تر از آن است که لیاقت هدیه به شما را داشته باشد.

و اعمال شما ناب‌تر از آن است که بتوان یکی از آنها را با تمام اعمال سایر خلایق سنجید.

تا چه رسد به این که…

اما با این همه دوست دارم اعمالم را به شما هدیه کنم.

نه این که برای عملم، آن هم در میان عمل شما، اندک قدر و منزلتی ببینم.

برای این که نشان دهم دوستت دارم!

کجایی ای بهار؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۲/۲۷-۷:۰:۴۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۲/۲۸-۹:۵:۶
    • کد مطلب:15972
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6370

وقتی گرمای خورشید به یاری آب آید، جان در تار و پود طبیعت مرده دمیده می‌شود.

به دنبال آن شادابی، نشاط، لذت و… سرازیر می‌شود.

در یک کلمه «بهار» می‌شود.

این دنیای خاکی ماست که هر ساله بهارش را به رخ می‌کشد و همه را مدهوش خود می‌سازد.

اما اگر…

اما اگر گرمای مهربانی و محبت او، بر دلها بتابد…

اگر زلال عدالتش، در رگهای روح و روان، جاری شود…

آن گاه است که روانهای مرده جان می‌گیرد…

آن گاه است که بهار می‌شود…

آن گاه است که همه چشمها و عقلها، یک سره مدهوش می‌شود…

آن گاه است که بهار روانها آغاز می‌شود…

تازه این آغازش است!

وقتی عدالت گسترده‌تر شود…

وقتی ظلم از همه جا برچیده شود…

وقتی ظلم، با تمام ابعادش نابود شود…

دیگر نه از ظلم به دیگران خبری است…

و نه از  ظلم به خود اثری…

حق و حقیقت همه جا جاری…

عدالت همه جا حاکم…

ظلم رخت برمی‌بندد هم ظلم اصغر (ظلم به خلایق) و هم ظلم اکبر (ظلم به خالق)

عشوه گری عروس آفرینش، دل از همگان برباید!

و خدایش تبارک الله احسن الخالقین بخواند!

پس اللهم عجل لولیک الفرج…

عجل لولیک الفرج…

الفرج… الفرج… الفرج…

کجایی ای بهار؟!

ای بهار دلها!

ای بهار معرفت!

ای بهار تکامل!

ای بهار انسانیت!

ای بهار امامت!

ای بهار آل محمد!

ای بهار خدا!

ای بهار همه خوبی‌ها!

ای بهار…! 

ای بهار…! 

ای بهار…!

مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ، کی تو ما را ببینی و ما تو را!

وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى، در حالی دیده می‌شوی که پرچم پیروزی را گشوده‌ای!

أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ، آیا می‌رسد زمانی که ما بر گرد خورشیدت حلقه بزنیم و تو امام خلایق باشی؟!

وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلًا، و زمین را از عدالت لبالب ساخته باشی؟!

وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَكَ هَوَاناً وَ عِقَاباً، به دشمنانت پستی و کیفرشان را چشانده باشی؟!

وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ، و سرکشان و انکار کنندگان حق را نابود کرده باشی؟!

وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِينَ، عقبه متکبران را بریده و ریشه ظالمین را درآورده باشی؟!

وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين‏، و (ما بندگان کوچکت زبان به ستایش خدایت می‌گشاییم و) می‌گوییم:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين!

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين!

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين!

السَّلَامُ عَلَى شَمْسِ الظَّلَامِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ، درود بر خورشید تاریکی‌ها و ماه شب چهارده!

السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام، درود بر بهار مردمان و شادابی روزگاران‏!

درود بر مهدی صاحب الزمان!

شاید بپذیری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۱/۲۱-۱۹:۵۸:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15864
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5785

تردیدی ندارم که اعمالم معیوب است، خیلی هم معیوب!

برای همین هم امیدی به اعمالم ندارم. مگر این که فضل تو کاری بکند.

اما در همین عمل معیوبم، همه‌ی دوستداران و شیعیانت را شریک می‌کنم.

و نمی‌دانم از این عمل معیوب چیزی نصیب آنها می‌شود یا نه.

اما می‌خواهم خودم را به شیعیانت بچسبانم.

شاید مرا هم در لابلای آنها بپذیری.

سلام بر تو در زمان طاعت و گناه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۰-۷:۵۸:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۳/۰۹-۱:۲:۴۳
    • کد مطلب:18894
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7862

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که بر اساس رحمت گسترده و خزینه بی‌پایان الهی و سفره بی انتهای جود و کرم، کم خواستن از او بی معرفتی است.

گفتیم برای همین هم معنا ندارد که خواسته من محدود به این زمان بشود!

لذا در برخی از دعاها از خداوند می‌خواهیم که:

 (خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.[1]

چه خوب است که بر اساس همین ادبیات، به ساحت مقدس بقیة الله الاعظم عرض ادبی و ارادتی داشته باشیم:

سلام و صلوات بر مهدیِّ خالق و هادیِّ خلایق…

سلام بر او… در این زمان که روز جمعه است و متعلق به او…

سلام بر او… در هر زمانی دیگر…

سلام بر او… چه در زمانی که به یاد او هستم…

سلام بر او… چه در زمانی که غافلم و او را فراموش کرده‌ام…

سلام بر او… چه در زمانی به او پشت کرده و قلبش را شکسته‌ام…

سلام بر او… چه در زمانی که غرق گناه و معصیتم…

شاید سلام این زمان من، در آن زمانها بهانه‌ای شود…

بهانه‌ای شود برای این که دستم را بگیرد…

دستم را بگیرد و از گرداب معصیت بیرون آورد…

نه، شاید…

شاید این بهانه، نگذارد که دامنم آلوده نگردد…

که آلودگی همه جا بد است و شرم‌آور…

اما هنگامی با لطف و عطای او زنده‌ام…[2]

هنگامی حول و قوه‌ام از اوست…[3]

هنگامی…

معصیت او دیگر شرم‌آورترین و ننگین‌ترین است!!!

پس از اعماق جان فریاد می‌زنم:

سلام بر تو در این زمان…

سلام بر تو در همه زمانها…

به این امید که من چشمانت را ابری نکنم…

به این امید با شمشیر تو، قلبت را زخمی نکنم…

به این امید که سایه پدری تو از سرم کم رنگ نگردد…

به این امید که به برکت این سلام از رسوایی گناه در دنیا و آتش دوزخ در قیامت نجات یابم…

سلام بر تو در این زمان…

و سلام بر تو در همه زمانها…

این یکی از نکته‌های پنهان در «سلام بر او در این زمان و در همه زمانها» بود.

پس…

اللَّهُم‏كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

 

[1]- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَلْهَمْتَهُمْ عِلْمَكَ وَ اسْتَحْفَظْتَهُمْ كِتَابَكَ فَإِنَّهُمْ مَعْدِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ الْقُوَّامُ بِأَمْرِكَ صَلَاةً كَثِيرَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً تَامَّةً زَاكِيَةً نَامِيَةً وَ أَبْلِغْ أَرْوَاحَهُمْ وَ أَجْسَادَهُمْ مِنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلَاماً

خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست کسانی که علمت را به آنان الهام کرده‌ای و از آنان خواسته‌ای که از کتابت محافظت نمایند پس به حقیقت آنان معدن کلمات تو و خزینه‌داران علم تو و اساس و تکیه‌گاه دین تو قائمین به امر تو هستند

(خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست) صلوات فراوان و نیکو و مبارک و تمام و پاکیزه و رشد کننده

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.

[2]- َّ الْحُجَّةُ الْخَلَفُ الصَّالِحُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ الْمُرْجَى الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ

[3]- ِ فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْتَغَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ خَلَائِقِهِ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ

تبسم یتیم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۰۱-۲۲:۲۱:۳۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۰۱-۲۲:۲۲:۲۹
    • کد مطلب:17076
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5696

این دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم پر است از زد و بند.

از چسباندن خود به این و آن بگیر،

تا باند بازی و حزب سازی،

همین جور برو بالا تا برسی به بلوکهای جهانی.

خلاصه هر کسی خودش را به جایی بند می‌کند.

علتش هم روشن است…

برای به دست آوردن منافع، باید پشتمان را به یکی گرم کنیم.

برای فرار از بلاها به دنبال پشتوانه‌ایم.

و…

اما توی این هیاهوها شیعه غریب‌ترین و بی‌کس‌ترین است.

اصلا غربت و بی‌کسی بماند، تمام عالم دشمن شیعه است.

همه جهان دست به دست هم دادند که شیعه را نابود کنند.

از سکولارها بگیر تا درندگان وهابی همه و همه با شیعه دشمنند.

با این همه دشمن…

امان از یک پشت گرمی!

فغان از یک دل گرمی!

دلیلش هم روشن است…

وقتی پدرت بالای سرت نباشد…

وقتی یتیم باشی…

وقتی غمخوار و غمگسار نداشته باشی…

وقتی…

جز این انتظار نمی‌رود!

نمی‌دانم تا به حال دیدی یا نه، یتیمی که بدبختی از سر و روش می‌بارد، و غرق در افکارش.

در این فضای تلخ، یک مرتبه لبخندی بر لبش می‌نشیند…

لبخند شیرینی که ابدا با بدبختی‌هایش جور نیست.

اگر بتوانی رد پای لبخندش را توی افکارش پیدا کنی، می‌بینی که دارد با خیال پدرش سیر می‌کند…

آن چنان هم غرق این خیال می‌شود که دیگر از بدبختی‌هایش یادش می‌رود.

نیمه شعبان است، من هم تسلیم امواج خیال…

خیال پدر… خیال محبت… خیال پشتوانه… خیال…

اینجاست که همه چیز را فراموشم می‌شود…

اینجاست که تبسم مهمان لبانم می‌شود…

اما امان از وقتی که این خیالات تمام بشود…

امان از زمانی که به واقعیتها برگردم…

باز هم واقعیتهای تلخ‌تر از حنظل!

ولی خداییش همین چند لحظه خیال او…

همین لبخند محو…

همین خاطره پدر داشتن…

همین… و همین…

اصلا خیالش هم به عالم می‌ارزد!

چرا زمین نباید خالی از حجت باشد

  • نویسنده:محمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۵-۷:۱۴:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۱۹-۱۴:۴۷:۲۶
    • کد مطلب:17060
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6279

تا حال فکر کرده‌اید که اگر باغبانی باغش را آبیاری می‌کند هزاران علف هرز را هم آبیاری کرده است؟!

آیا عاقلی پیدا می‌شود که به او اعتراض کند چرا علف‌های هرز را آبیاری می‌کنی؟!

به راستی چرا به باغبان اعتراضی نمی‌شود؟!

هر کسی که از گوهر عقل کوچک‌ترین بهره‌ای برده باشد، متوجه جواب این سؤالات هست. باغبان درختانش را آب می‌دهد و به طفیلی درختان علف‌های هرز هم بهره‌ای می‌برند. البته اگر زمینی را آبیاری کند که هر چه گیاه دارد هرز و بی خاصیت است، مورد نکوهش هر عاقلی است.

حال خدای عالمیان دنیایی خلق کرده است که از ابتدا پر است از نیرنگ و فریب، ظلم و ستم، گمراهی و ضلالت و البته پر از علف‌های هرز. چند نفر در این دنیا به راستی عبادت او می‌کنند و شکر او به جا می‌آورند و او را می‌شناسند؟!

آیا خالق هستی از باغبانی ـ زبانم لال ـ کمتر بوده؟! آیا او را منزه از هر نقص و احتیاجی می‌شناسیم و حکیم می‌دانیم، با کدام حکمت چنین عالمی خلق کرده است؟!

این سؤالی است که ممکن است ذهن خیلی از مردم را درگیر کرده باشد. اعتراض در صورتی به خدا وارد است که خداوند چون باغبانی زمین خالی از درختان و گیاهان مفید را آب‌یاری کند؛

اما اگر در این دنیای بی انتها کسی باشد که خالی از گونه عیب و ظلم و اشتباه باشد، خدا را آن گونه که شایسته است بشناسد و آن گونه که شایسته است عبادت کند و همه خلائق به طفیلی وجود او روزی بخورند و زندگی کنند ـ چونان علف هرزی که به وجود درختی زنده است و آبیاری می‌شود ـ دیگر اعتراضی به حکمت حق متعال نیست و به راستی او منزه است از هر گونه نقص و عیب و عبثی!

حال اگر کسی به خالق هستی اعتقاد نداشته باشد و یا اعتقاد داشته باشد و او را منزه از هر نقص و احتیاجی نداند مانند کسی که چشم بر خورشید و نور خورشید بسته و انکارش می‌‌کند.

اما اگر کسی به پروردگار عالم اعتقاد داشته باشد و او را منزه از هر نقص و احتیاجی بداند، باید اذعان کند که دنیای بی انتهای او، از انسانی که مظهر صفات او باشد و به برکت او از همه عیوب و نقصان‌ها پاک شده باشد، آنی و لحظه‌ای خالی نمی‌ماند، چه اگر خالی بماند انکار حکمت او لازم می‌آید.

انسان کاملی که از هر عیب و نقصی پاک شده باشد و هیچ آلودگی و پلیدی با او همراه نباشد، به همه‌ی فضائل متصف باشد و از هر جهتی کامل، آیا می‌تواند غیر از حجت خدا و جانشین او در روی زمین باشد؟

این است که در روایات متعددی آمده است:

«زمین در هر زمان و هر لحظه خالی از حجت نیست و محال است از حجت خالی باشد و اگر آنی از حجت خالی شود اهل خودش را می‌بلعد و نابود می‌شود».[1]

پس در هر لحظه‌ای امامی روی زمین هست، چه حاضر باشد و چه غائب؛ چه مردم به او اقبال کنند و چه لگد به بخت خود بزنند و از او رویگردان باشند.

چقدر نمک نشناس هستیم که هر چه داریم برای او است و هر لحظه زندگیمان به طفیل وجود او است و همیشه از او غافلیم!

خدا فرجش را نزدیک فرماید!

 

[1]ـ کافی/ج1/باب ان الارض لا تخلو من حجة.

به عنوان نمونه یک روایت در اینجا می‌آوریم: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت.

چگونه پدرمان امام زمان ع را آزار ندهیم؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۰۲-۱۷:۲۰:۴۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۰۲-۱۷:۲۰:۳۸
    • کد مطلب:17077
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7178

ناگفته پیداست که امام زمان علیه السلام دشمنان فراوانی دارد که پیوسته در صدد اذیت و آزار حضرت هستند.

آن چه شگفت انگیز است اذیت و آزار امام زمان علیه السلام توسط برخی از دوستان و شیعیان آن حضرت است.

پدر مهربانمان از این گروه این چنین شکوه می‌نمایند:

قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّيعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِينُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْه‏

واقعا که نادانان شیعه و احمق‌های آنان و کسانی که دین‌شان به اندازه بال پشه‌ای نیست، ما را اذیت کرده‌اند

ویژگی‌هایی این گروه از شیعیان در این شکوائیه عبارت است از:

نادانی

حماقت

بی‌دینی

اگر باری از دوش حضرتش برنمی‌داریم، چرا خار دلش باشیم؟!

آیا زمان آن نرسیده است که:

۱- با افزودن بر دانایی‌مان

۲- تقویت تعقل‌مان

۳- گسترش دیانت‌مان

از آزار پدرمان بکاهیم؟!

رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۰-۶:۵۸:۴۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۲/۲۰-۹:۴۱:۳۴
    • کد مطلب:18893
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8185

طلب آمال و جستجوی آرزوها خودش عالَمی دارد، از راه‌های مختلفش بگیر تا تنوع و فراوانی آن.

یکی از آنها…، نه، از مهم‌ترین آنها…، نه، مهم‌ترین آنها دعا است! حالا چرا و به چه حساب، بماند!

دعا کردن هم تخصص می‌خواهد. چرا که خودش ریشه‌ای دارد و ارکانی و شرایطی. این هم بماند.

یکی از تخصص‌های لازم در دعا کردن، افق خواسته‌هاست، از کف خواسته‌ها بگیر تا سقفش. این هم بماند.

این تخصص را باید از دعاهای معصومین علیهم السلام به دست آورد.

یک تکه جالب از افق خواسته‌ها، با این ادبیات بیان شده: فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَة…

الهی خواسته من از تو این است که…

اما این خواسته تنها برای این زمان نیست، برای این زمان است و برای همه زمانها!

خوب، هنگامی پای رحمت گسترده الهی به میان آید…

هنگامی به خزینه بی‌پایان الهی برسی…

هنگامی سفره بی انتهای جود و کرم باز شود…

هنگامی…

هنگامی که این چنین است، چرا کم بخواهی و به اندک بسنده کنی؟!

اگر اندک درکی از ارحم الراحمینی خداوند پیدا شود، کم خواستن از او بی معرفتی است! اصلا کوچک خواستن از بزرگ، توهین به دستگاه عظیم رحیمیت و رحمانیت اوست!

برای همین معنا ندارد که خواسته من محدود به این زمان بشود!

یک موردش این است:

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.[1]

این ادبیات در دعا برای امام زمان علیه السلام و لعن بر قاتلین سیدالشهداء علیه السلام و موارد دیگر نیز به چشم می‌خورد.[2]

پس…

اللَّهُم‏ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

 

[1]- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَلْهَمْتَهُمْ عِلْمَكَ وَ اسْتَحْفَظْتَهُمْ كِتَابَكَ فَإِنَّهُمْ مَعْدِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ الْقُوَّامُ بِأَمْرِكَ صَلَاةً كَثِيرَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً تَامَّةً زَاكِيَةً نَامِيَةً وَ أَبْلِغْ أَرْوَاحَهُمْ وَ أَجْسَادَهُمْ مِنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلَاماً

خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست کسانی که علمت را به آنان الهام کرده‌ای و از آنان خواسته‌ای که از کتابت محافظت نمایند پس به حقیقت آنان معدن کلمات تو و خزینه‌داران علم تو و اساس و تکیه‌گاه دین تو قائمین به امر تو هستند

(خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست) صلوات فراوان و نیکو و مبارک و تمام و پاکیزه و رشد کننده

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.

[2]- مانند دعا برای امام زمان علیه السلام:

اللَّهُم ‏كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

لعن بر قاتلین امام حسین علیه السلام:

لَعَنَ اللَّهُ‏ قَاتِلِيكَ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَة…

طلب امان و محافظت از گرفتاری‌ها و…

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ احْفَظْنِي مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ مِنْ كُلِّ عُقُوبَةٍ وَ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ مِنْ كُلِّ بَلَاءٍ وَ مِنْ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ كُلِّ مَكْرُوهٍ وَ مِنْ كُلِّ آفَةٍ نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي هَذَا الشَّهْرِ وَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ

سلام بر تو در زمان حیات و ممات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۶-۷:۵۱:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۰۳-۹:۴۷:۷
    • کد مطلب:18895
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7197

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که بر اساس رحمت گسترده و خزینه بی‌پایان الهی و سفره بی انتهای جود و کرم، کم خواستن از او بی معرفتی است. برای همین هم معنا ندارد که خواسته من محدود به این زمان بشود!

این ادبیات نکات پنهان و نهفته‌ای دارد.

بر همین اساس در برخی از دعاها از خداوند می‌خواهیم که:

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.[1]

پس با همین ادبیات بر آن یار سفر کرده سلام می‌کنیم…

سلام بر او… در این زمان که به یمن او جان در بدن دارم و روزی او را می‌خورم…

سلام بر او… در هر زمانی دیگر…

سلام بر او… چه در زمانی که به او زنده‌ام…

سلام بر او… چه زمانی که…

زمانی که…

زمانی که… اجلم فرا رسد…، زمانی که… در دل خاک جای گیرم…

سلام بر او… زمانی که دیگر نیستم…

دیگر نیستم… اما…

اما او هست…

او هست تا وعده الهی را به سرانجام برساند…

خدا کند که بیایی…

خدا کند که بیایی… پیش از آن که من سر به خاک تیره گذارم…

خدا کند که بیایی… بیایی تا من…

تا من چشم به پایت دوزم…

و پیشانی بر خاک پایت سابم…

و خود بر تو سلام کنم…

اما…، اما اگر…

اما اگر پیش از آمدنت اجلم فرا رسید…

باز هم سلام بر تو…

سلام بر تو در تک تک لحظه‌هایت…

سلام بر تو…، سلام بر تو از من…

سلام بر تو از منی که با حسرت و افسوس… پیش از دیدن تو و چشیدن ظهورت… خاک چشمش را پر کرده…

سلام بر تو از منی که بر تو سلام نکرده… زبان در کام مرگ کشیده…

سلامی که هیچ گاه پایان نیابد…

سلامی که برکاتش در گور زنده‌ام کند…

سلام بر تو در این زمان…

سلام بر تو در همه زمانها…

این یکی از نکته‌های پنهان در «سلام بر او در این زمان و در همه زمانها» بود.

پس…

اللَّهُم‏كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَن‏ فِي‏هَذِهِ السَّاعَةَ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظا…

 

[1]- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَلْهَمْتَهُمْ عِلْمَكَ وَ اسْتَحْفَظْتَهُمْ كِتَابَكَ فَإِنَّهُمْ مَعْدِنُ كَلِمَاتِكَ وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِكَ وَ الْقُوَّامُ بِأَمْرِكَ صَلَاةً كَثِيرَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً تَامَّةً زَاكِيَةً نَامِيَةً وَ أَبْلِغْ أَرْوَاحَهُمْ وَ أَجْسَادَهُمْ مِنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلَاماً

خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست کسانی که علمت را به آنان الهام کرده‌ای و از آنان خواسته‌ای که از کتابت محافظت نمایند پس به حقیقت آنان معدن کلمات تو و خزینه‌داران علم تو و اساس و تکیه‌گاه دین تو قائمین به امر تو هستند

(خداوندا بر محمد و اهل بیتش صلوات فرست) صلوات فراوان و نیکو و مبارک و تمام و پاکیزه و رشد کننده

(خداوندا) از طرف من، در این زمان و در همه زمانها، درود فراوان و سلام، به ارواح و اجساد محمد و اهل بیتش برسان.

سلام و صلوات در هم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۰۳-۱۰:۵۲:۱۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۰۶-۷:۵۳:۲۶
    • کد مطلب:18944
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5090

پیش از این در دو مطلب با عنوان «سلام بر تو در زمان طاعت و گناه» و «سلام بر تو در زمان حیات و ممات»  با دو ادب از سلام بر خورشیدآفرینش آشنا شدیم.

اما ادب و آداب فراوانی است که شناخته نشده تا چه رسد به بیانش!

چاق سلامتی با دوست، یا مدح و ثنای محبوب، مقدماتی دارد و شرایطی.

وقتی آدم به کسی خیانتی کرده، تحیت و سلام به او هم مشکل می‌شود. اصلا با چه رویی به چشم او نگاه کنیم تا چه رسد به عرض ادب!

این وضعِ خیانت است، اما اگر کار ما به جنایت رسیده باشد که دیگر واویلاه!

حالا ما با پدرمان امام زمان علیه السلام خیانت کردیم یا جنایت؟! بماند…

اگر بخواهیم همین طور پشت به او بکنیم و برویم که سر از ته جهنم درمی‌آوریم…

اگر هم بخواهیم رو به او کنیم که رویی نمانده…

پس باید فکر چاره‌ای کرد.

چاره‌اش را هم خودشان به ما یاد داده‌اند.

در مطلبی با عنوان «رحمت بی‌پایان و خواسته محدود؟!» گذشت که کم خواستن از خدا بی‌معرفتی به خداست.

حالا هم از همین کلک استفاده می‌کنیم و از جیب خلیفه بذل و بخشش می‌کنیم.

در یکی از زیارتهای امام زمان علیه السلام به ما یاد داده‌اند که این چنین بگوییم:

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي، وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ…

خداوندا به ارباب من، صاحب زمان، صلوات‌ها و تحیت‌ها… برسان…

البته که تو اهل کرمی و جودت بی‌پایان…

و صد البته که او هم شایسته برترین صلواتها و تحیت‌ها…

خداوندا صلوات و تحیاتت را به ارباب برسان…

از جانب چه کسی و از طرف کی؟!

از طرف من!!!

من…!

منِ روسیاهِ خطاکار…!

خطاکاری که شمارش خیانتها و جنایتهایش را نمی‌دادند…!

جود و کرم و خدا که درست است.

اهلیت مولا و ارباب هم برای هر سلام و صلواتی حرف ندارد.

اما این سلام و صلوات از جانب من باشد!!!

این دیگر شرم دارد و خجالت!

آخر سنخیتی میان معدن عصمت و آلوده‌ی به گناه نیست!

باید چاره‌ای کرد…

اول خودم را قایم می‌کنم و دیگران را پیش می‌کشم.

خداوندا سلام و صلواتت را از جانب…

از جانب من؟!

از جانب من، نه!

سلام و صلواتت را از جانب همه مردان و زنان با ایمان…

چه مناطق شرقی زمین و چه در مناطق غربی آن…

چه در خشکی‌ها و چه در مناطق دریایی و ساحلی…

چه در دشتها و چه در کوهستانها…

خداوندا سلام و صلواتت را از جانب همه اینها بفرست…

همه اینها، حتی یک نفر از اهل ایمان از قلم نیفتد…

آخر همه ما یک خانواده‌ایم!

آخر همه ما یک پدر داریم!

مهربان پدر معنوی و روحانی همه ما امام زمان است!

حالا که قرار است عرض ادب به او داشته باشم پس چه بهتر که دست جمعی عرض ادب داشته باشیم!

فراموش کردم، این جمع ناقص است، این خانواده هنوز کامل نشده…

اهل ایمان که منحصر به اینها نیستند…

اهل ایمان هم زنده‌ها هستند و هم مرده‌ها…

پس خداوندا سلام و صلواتت را از جانب همه مؤمنان در نقطه نقطه کره زمین، چه آنها که الان روزی او را می‌خورند و چه آنها که سر به خاک گذاشته‌اند…

خداوندا سلام و صلواتت را بر مهدی صاحب زمان بفرست، البته از جانب من نه…

از جانب تمامی اعضای خانواده اهل ایمان…

مسلم در میان اعضای این خانواده اولیاء هستند، پاکان هستند، مقربان هستند دل‌شکستگان هستند و…

صلواتت را از جانب اینها بفرست که شایسته مهدی باشد و او بپذیرد.

خداوند توی این خانواده، یک چند نفری را هم سفارشی داخل کن…

پدرم و مادرم را که برایم زحمتها کشیده‌اند…

فرزندانم را که همه امیدم به آنهاست…

خوب می‌خواهم انسانیت خودم را نشان بدهم یا حداقل ادای انسان‌ٔها را دربیاورم و مروتی به نمایش بگذارم که او فتوت کند و دست رد بر سینه‌ام نزند.

اصلا ما همه یک خانواده‌ایم…

مگر می‌شود بقیه را فراموش کرد؟!

همه را جلو انداختم…

آخر سر هم یکی مانده که اعتبار و آبرویی ندارد…

او را هم یواشکی به این خانواده می‌بندم…

خداوندا سلام و صلواتت را از جانت همه و همه و همه بر مهدی صاحب زمان برسان…

از جانب همه…

آخرینش هم یک نخاله است که از قلم افتاده…

آخر او خودش برای خودش آبرویی نگذاشته…

خداوندا آن نخاله را هم از قلم نینداز…

خداوندا از جانب من هم…

از جانب من هم به او…

از جانب من هم به او سلام برسان!!!

این همان سلام دادن با ادبیات در هم است!

میوه فروش در هم می‌فروشد تا نخاله‌ای برایش نماند.

خداوند تو هم در هم سلام و صلوات بفرست…

تا او در هم بخرد…

تا نخاله‌ای محروم نگردد!!!

 

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي، وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ.

اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ فَكَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ، وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ، وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ. فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ: صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

غم زینب با قلب مولا چها که نمی‌کند!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۴-۹:۸:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۲۴-۹:۹:۴۴
    • کد مطلب:18972
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8789

ای مولای من!

معترفم که تو را یاری نکردم…

که اگر یاری صادقانه‌ای در کار بود، نه جد غریبت به ستم غاصبین گرفتار می‌شد، نه هم پدرانت از پای می‌نشستند.

معترفم که تو را فراموش هم کرده‌ام…

که اگر یاد واقعی در کار بود، زندگی ما رنگ و بوی دیگری داشت.

ای کاش به همین بسنده می‌کردیم!

اما رفتارمان و کردارمان هم اصلا شبیه نیست!

اندیشه و پندارمان هم که کاملا بیگانه از تو!

آری ای مولای من!

ما نه یار تو هستیم، نه به یاد تو…

و نه آبرو و زینت تو…

اینها همه پیش کش…

اما هر چه بخواهی ننگ و عار توئیم!

این ننگی که باید از ننگ آن بمیریم…

این ننگ را کجا ببریم؟!

آخر نامردی هم حدی دارد…

ما چه کردیم با تو و قلب پر غصه تو؟!

کسی که نیشتر همه مصیبتهای زمانه بر قلب اوست…

کسی که بار شهادت جدش پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دوش دارد…

کسی که شاهد لحظه لحظه‌های غصب خلافت و شهادت مادر است…

کسی که به پای نامردی اصحاب عمویش حسن مجتبی علیه السلام پیر شده…

کسی که قلبش هر روز و شب با توفان کربلا، زیر و رو می‌شود…

آه!

توفانی که هزاران هزار فاجعه داشت یک طرف، و قلب مهربان تو یک طرف!

آه و واویلاه از آن توفان، از قلب توفان زده تو!

نه معرفتی از اعماق توفان کربلا داریم و نه آشنایی با دل اقیانوسی تو…

اما…

اما شنیده‌ایم…

شنیده‌ایم که…

شنیده‌ایم که در میان همه امواج توفان کربلا…

یکی از مصائب…

زانوانت را خم کرده است…

توانت را برده است…

تو را از پا انداخته است…

آه!

دختر فاطمه و علی…

خواهر حسن و حسین…

عقلیه بنی هاشم…

عالمه‌ی غیر معلّمه…

عصمت صغری…

ناموس کبریا…

آه!

زینب کبری…

زینب کبری و اسارت!!!

 

ای مولای من!

چقدر شبیه جد غریبت هستی!

علی مرتضی، شیر بیشه شجاعت، مرد مردان…

او هم هیچ گاه خم به ابرو نیاورد، تا چه رسد به این زانوانش خم شود…

اما یک روز به زمین خورد…

چند بار هم…

و یک شب…

صبرش تمام شد…

و از پای افتاد…

آخر او مادر زینب را برای همیشه از دست داده بود!

با یادگارهای فراوانی از ستم، سندهای فراوانی از مظلومیت، که گفتنی نیست!

تو چقدر شبیه جدت هستی!

او را غم فاطمه، مادر زینب به زمین زد!

تو را غم زینب، دختر فاطمه!

فدایت شوم!

ای مولای غریب!

ما را هم شریک غم عمه‌ات بدان!

باشد که ننگینی ما را، در پس این غم نادیده بگیری…

باشد…!!!

بغضی که در تولدش ترکید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۷:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۵:۴۴:۴۲
    • کد مطلب:19000
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 10319

تولدش دارد نزدیک می‌شود…

زمین و زمان برای قدومش آذین بسته‌اند…

از فرشتگان آسمان بگیر تا حوریان بهشت، همه چشم به مدینه دوخته‌اند…

آخر، دردانه خدا دارد می‌آید…

آخر، نواده خاتم دارد قدم بر زمین می‌نهد…

آخر، جگر گوشه زهرا دارد به ثمر می‌نشیند…

آخر، نور چشم مرتضی دارد عالم را روشن می‌سازد…

هر چه هم تشریفات تولدش بیشتر شود، باز هم برای او کم است.

آخر، او بشری است که به مقام خون خدایی رسیده است!

این شادی به اندازه‌ای است که یک قطره‌اش کام عالم و آدم را شیرین می‌کند.

اما این همه شادی، چاشنی‌اش غم و حزن و اندوه و الم است…

این همه سرور، همراه با اشک و آهی است که آسمان آسمانیان را تیره و تار کرده…

در این تولد بغض همه می‌ترکد…

چرا که پیش از تولدش خبری داده‌اند، سخت جانکاه!

خبری که آسمان و آسمانیان را به گریه آورده!

خبری که اشک زمین و زمینیان را درآورده!

هنوز گام او به زمین نرسیده، این چنین شده!

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ بَكَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأْ لَابَتَيْهَا

آه! اگر گامش به زمین برسد…

آن گاه غمش با قلب پیامبر چها که نمی‌کند!

اندوهش چه بر سر پدرش که نمی‌آورد!

حال مادرش را دیگر نمی‌دانم!!!

سلطان کربلا متولد شد…

اما در تولدش، بغض همه ترکید…

زمین و زمان لرزید…

غم او غمی است که هیچ کس را توان تسلیت از آن نیست و همه از تسلی دادن عاجزند.

ناچار خدایش دست به تسلی می‌زند…

امامان را از نسل او قرار خواهم داد…

شفا را در تربت او خواهم گذاشت…

او را در رجعت ویژه یاری خواهم کرد…

و هر که با او رجعت کند رستگاری ویژه‌ای خواهد یافت…

و…

الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ

خداوندا!

همچنان که حسین را به جدش محمد بخشیدی…

همچنان که فطرس –آن فرشته غضب شده را می‌گویم- به گهواره‌اش دخیل بست و تو او را بخشیدی…

چشم ما گنه‌کاران هم به نورچشمی توست…

پناه با بی‌پناهان هم قبر اوست…

ما هم در حال و هوای زیارت اوییم…

ما هم منتظر رجعت او بازگشت دوباره‌اش به زمین هستیم…

كَمَا وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عَاذَ فُطْرُسَ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عَائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ

پس به خاطر او به گدایان کرمی…

هر چه در دستگاه او فطرس بیشتر، جلال حسین بن علی هم با شکوه‌تر…

اقتباس از دعایی که در روز میلاد حسین بن علی علیه السلام وارد شده است.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ بَكَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأْ لَابَتَيْهَا- قَتِيلِ الْعَبَرَةِ وَ سَيِّدِ الْأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قَائِمِهِمْ وَ غَيْبَتِهِ حَتَّى يُدْرِكُوا الْأَوْتَارَ وَ يَثْأَرُوا الثَّارَ وَ يُرْضُوا الْجَبَّارَ وَ يَكُونُوا خَيْرَ أَنْصَارٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَعَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ اللَّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ إِلَيْكَ أَتَوَسَّلُ وَ أَسْأَلُ سُؤَالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسِي‏ءٍ إِلَى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فِي يَوْمِهِ وَ أَمْسِهِ يَسْأَلُكَ الْعِصْمَةَ إِلَى‏ مَحَلِّ رَمْسِهِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ وَ بَوِّئْنَا مَعَهُ دَارَ الْكَرَامَةِ وَ مَحَلَّ الْإِقَامَةِ اللَّهُمَّ وَ كَمَا أَكْرَمْتَنَا بِمَعْرِفَتِهِ فَأَكْرِمْنَا بِزُلْفَتِهِ وَ ارْزُقْنَا مُرَافَقَتَهُ وَ سَابِقَتَهُ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يُسَلِّمُ لِأَمْرِهِ وَ يُكْثِرُ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ عِنْدَ ذِكْرِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ أَوْصِيَائِهِ وَ أَهْلِ أَصْفِيَائِهِ الْمَمْدُودِينَ مِنْكَ بِالْعَدَدِ الِاثْنَيْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهْرِ وَ الْحُجَجِ عَلَى جَمِيعِ الْبَشَرِ اللَّهُمَّ وَ هَبْ لَنَا فِي هَذَا الْيَوْمِ خَيْرَ مَوْهِبَةٍ وَ أَنْجِحْ لَنَا فِيهِ كُلَّ طَلَبَةٍ كَمَا وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عَاذَ فُطْرُسَ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عَائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. 

خوشا به حال آنان که در شب قدر، قدر مولایشان را می‌دانند!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۲۸-۰:۵۵:۴۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۲۸-۰:۵۸:۱۹
    • کد مطلب:19296
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 10674

دین، بر فقدان صاحب الزمان گریان

قرآن صامت، بر نبود قرآن ناطق نالان

دادِ عدالت از یتیمی‌اش به آسمان

و فاطمه در انتظار لبیک مهدی‌اش

و مهدی فاطمه، اشکبار بر مظلومیت مادرش

همراه با غم بی کسی و حیرت و گمراهی شیعیانش.

اما نه دلی غصه‌دارش…

نه چشمی گریانش…

نه کسی به یاد هجرانش…

و در این غربت آباد…

تنها مؤمنین انگشت شماری…

سر در گریبان غم پی‌پدری…

بر فقدان مولایشان گریان و نالان…

خوشا به حال آنان که در شب قدر، قدر مولایشان را می‌دانند!

ای کاش ما هم قدر او را می‌دانستیم!

ای کاش ما هم نبود او را احساس می‌کردیم!

ای کاش ما هم بر فقدانش گریان بودیم!

ای کاش…!!!

شاید خداوند بر بی کسی‌مان رحمی می‌کرد!

افتخار من، امام من

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۱/۱۰-۱۱:۰:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۱/۱۶-۲۲:۳۲:۵۱
    • کد مطلب:21685
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8507

دنیا در دورانهای مختلف، رهبران بزرگ و کوچکی را به خود دیده است، از رهبران مذهبی، سیاسی، فکری و…

در همین دورانی که ما زندگی می‌کنیم کشورهای مختلف، با گرایشات مختلف، توسط افراد متفاوتی رهبری می‌شوند.

البته لازمه زر و زور همیشه و همه جا، فساد و است و تباهی.

لذا در تمامی دورانها، کمتر رهبری پیدا می‌شود که پاک و پاکیزه باشد، تنها چیزی که هست فساد رهبران در بسیاری از موارد پوشیده و سرّی می‌ماند و اگر هم چیزی درز کند اندکی از بسیار است.

در بسیاری از موارد هم که فساد درز کرده، فساد یا توجیه شده و یا انکار و اگر راهی باقی نمانده عذرخواهی.

اما پدیده شگفت دوران کنونی ما، این است که فساد آن چنان علنی شده که رهبران نه تنها تلاشی برای پوشاندن آنها نمی‌کنند، بلکه احیانا به فسادهایشان افتخار هم می‌کنند.

دیگر نه از توجیه و انکار خبری هست و نه از پوزش.

تازه این مربوط به فسادهایی است که در نگاه همه مردم فساد است، مثل فساد اخلاقی و فساد مالی و…. اما فسادهایی که از درک عموم مردم پنهان است، مانند فساد عقلانی، اعتقادی، ایمانی و… که غوغاست!

دیگر از ناپاکی لقمه و نطفه سخنی نمی‌شود گفت!

اینها رهبران مردم دنیا بوده و هستند و خواهند بود!

زمام امور ملتها به دست این ناپاکان بوده و هست و خواهد بود!

البته موارد بسیار نادری پیدا می‌شود که در یکی دو بُعد، سالم بوده‌اند.

اما در میان همه امتها و فرقه‌ها و مکاتب فکری و سیاسی، تنها یک مکتب هست که رهبرانش معصوم هستند، البته نه فقط ادعای عصمت داشته باشند، عصمتشان، هم برهانی است و هم تجربه آن را بارها و بارها ثابت کرده است.

آن مکتب، مکتب شیعه است که امامش باید معصوم باشد.

امام بر اساس مکتب برهانی شیعه، از سرشت آفرینشش بگیر تا نطفه و لقمه‌اش، و تا تک تک کارهایش، همه و همه پاک پاک است، اصلا خطا در کارهایش راه ندارد، تا چه رسد به گناه و ظلم و ستم.

اگر از ابعاد آلودگی رهبران عالم آگاه باشیم…

و اگر ابعاد پاکی امامان شیعه را بشناسیم…

باید از عظمت غرور سر به آسمان ساییم و از شدت سرور قالب تهی کنیم!

امام شیعه، ذاتش پاک پاک، چون از سرشت علیین آفریده شده…

نطفه و لقمه‌اش هم که معلوم است…

در صفاتش، جامع تمامی کمالات…

در افعالش مظهر عدل و احسان و رحمت…

این همه خوشبختی، برای غیر شیعه محال است محال.

خداوندا چقدر مرا خوشبخت آفریدی که در امام زمان من، غباری ناخوشایند و لکه‌ای ناپسند وجود ندارد!

خداوندا چقدر مرا سرافراز نموده‌ای که امام زمان من، فخر و افتخار جهانیانند!

خداوندا چگونه بر من منت نهادی که امام زمان من، تک و یکتا و یگانه است!

اینها همه بماند…

آن چه اشک شوق و شرمندگی را بر گونه سرازیز می‌کند، محبت امام زمان من است…

آن گاه که سید بن طاوس…

در سحرگاهی…

پا به سرداب سامرا می‌گذارد…

نغمه آن دلدار را می‌شنود…

که در تب و تاب است…

با دلی سوزان و اشکی ریزان…

با خدایش مناجات می‌کند…

و نگران شیعیانش…

خداوندا… به راستی که شیعیان ما از پرتو نور ما و باقیمانده سرشت ما آفریده شده‌اند…

[خداوندا… شیعیان ما] با تکیه بر محبت و ولایت ما [گرفتار دام شیطان شده‌اند و] و گناهان زیادی انجام داده‌اند…

[خداوندا…] اگر گناهانشان، میان تو و آنهاست، از آنها درگذر که ما از آنها راضی شدیم…

[خداوندا…] و اگر گناهانشان در میان خودشان است، پس میان آنها اصلاح فرما و جریمه آن را از خمس ما تقاص نما…

[خداوندا…] آنان را وارد بهشت ساز…

[خداوندا…] آنان را از آتش دوزخ دور بدار…

[خداوندا…] آنان را همراه دشمنانت در [آتش] غضب خود مسوزان…

[خداوندا…

خداوندا…

خداوندا…]

منبع:

عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ سَمِعَ سَحَراً فِي السِّرْدَابِ عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ ع أَنَّهُ يَقُولُ‏ اللَّهُمَّ إِنَّ شِيعَتَنَا خُلِقَتْ مِنْ شُعَاعِ أَنْوَارِنَا وَ بَقِيَّةِ طِينَتِنَا وَ قَدْ فَعَلُوا ذُنُوباً كَثِيرَةً اتِّكَالًا عَلَى‏ حُبِّنَا وَ وَلَايَتِنَا فَإِنْ كَانَتْ ذُنُوبُهُمْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَاصْفَحْ عَنْهُمْ فَقَدْ رَضِينَا وَ مَا كَانَ مِنْهَا فِيمَا بَيْنَهُمْ فَأَصْلِحْ بَيْنَهُمْ وَ قَاصَّ بِهَا عَنْ خُمُسِنَا وَ أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ وَ زَحْزِحْهُمْ عَنِ النَّارِ وَ لَا تَجْمَعْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَعْدَائِنَا فِي سَخَطِك‏

في كتاب مهج الدعوات، حكاية عن خليفة اللّه قائم آل محمد و خاتمهم ما هذا معناه، قال: و لقد سمعته سحرا بسر من رأى يدعو فيقول من خلف الحائط: اللهمّ أحي شيعتنا في دولتنا، و أبقهم في ملكنا و مملكتنا، و إن كان شيعتهم منهم و إليهم و عنايتهم مصروفة إليهم، فكأنه عليه السّلام قال: اللهمّ إن شيعتنا منّا و مضافين إلينا، و إنهم قد أساءوا و قصروا و أخطئوا في العمل، رأونا صاحبا لهم رضا منهم، قد تقبلنا عنهم ذنوبهم، و تحمّلنا خطاياهم، لأن معولهم علينا و رجوعهم إلينا، فصرنا لاختصاصهم بنا و اتكالهم علينا كأنا نحن أصحاب الذنوب، إذ العبد مضاف إلى سيّده، و معول المماليك على مواليهم، و ملاذ شيعتنا إلينا و معولهم علينا، اللهم فاغفر لهم من الذنوب ما فعلوه اتكالا على‏ حبنا، و طمعا في ولايتنا، و تعويلا على شفاعتنا، و لا تفضحهم بالسيئات عند أعدائنا، و ولنا أمرهم في الآخرة كما وليتنا أمرهم في الدنيا، و إن أحبطت السيئات أعمالهم فثقّل موازينهم بولايتنا و ارفع درجاتهم بمحبتنا، و هذا خيره كثير للمؤمن الموقن المصدق بأسرارهم‏

در پس زمستان غیبت تمامی شکوفه‌ها صف کشیده‌اند

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۲/۱۲-۱۳:۴۷:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21859
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 10882

قرنها پیش دیو سقیفه به جنگ خورشید آمد!

قرنها پیش دیو سقیفه خون خورشید را به زمین ریخت!

قرنها پیش همه انسانیت و فضیلت داغدار گردید!

 

و اکنون…

قرنهاست که خورشید امامت قهر کرده است!

قرنهاست که زمستان سخت قطبی زوزه می‌کشد!

قرنهاست که شلاق ظلم و ستم بر تن نحیف مظلومان خون جاری می‌کند!

قرنهاست که حق مستور و باطل میدان‌‌دار!

و عدالت قربانی و ستم حاکم!

قرنهاست که…

 

هر چند زمستان آن چنان می‌نمایاند که ماندگار است؛

و آنچنان خیمه زده است که قصد رفتن ندارد؛

اما وعده خداوند چیز دیگری است.

 

قطعا این زمستان خواهد مرد.

در پس این زمستان بهاری است که…

بهاری که تمامی حق هویدا!

بهاری که تمامی غنجه‌های عدالت شکوفا!

بهاری که تمامی زیبایی را جلوه‌گر!

بهاری که…

 

اللهم… أَحْيِ بِوَلِيِّكَ …حَتَّى لَا يَبْقَى حَقٌّ إِلَّا ظَهَرَ وَ لَا عَدْلٌ إِلَّا زَهَر…

السلام علیک یا ربیع الانام و نضرة الایام، عجل الله تعالی لک الفرج!!!!!

 

برگرفته از:

وَ أَحْيِ بِوَلِيِّكَ الْقُرْآنَ وَ أَرِنَا نُورَهُ سَرْمَداً لَا ظُلْمَةَ فِيهِ وَ أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَةَ  وَ اجْمَعْ بِهِ الْأَهْوَاءَ الْمُخْتَلِفَةَ عَلَى الْحَقِّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحُدُودَ الْمُعَطَّلَةَ وَ الْأَحْكَامَ الْمُهْمَلَةَ حَتَّى لَا يَبْقَى حَقٌّ إِلَّا ظَهَرَ وَ لَا عَدْلٌ إِلَّا زَهَر…

خداوندا به سبب ولی خودت (امام زمان) قرآن را زنده ساز و نور آن را برای همیشه به ما نشان ده آن چنان که هیچ تاریکی در آن نباشد و دلهای مرده را زنده ساز و سینه‌های داغ دیده (یا خشمگین) را شفا ده و نظرات گوناگون را به سبب آن حضرت بر حق جمع ساز و حدود تعطیل شده و احکام رها شده را به سبب آن حضرت اقامه نما تا این که هیچ حقی نماند مگر این که آشکار شود و هیچ عدالتی نباشد مگر این که شکوفا گردد…

دعا از جان و دل برای امام زمان‌مان همیشه و همه جا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۳/۱۷-۴:۸:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۷/۰۳-۲۱:۵۸:۶
    • کد مطلب:21911
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6299

در مطلبی با عنوان «ارزش دعای پشت سر برای مؤمن» از آثار دعا برای غیر، ویژگی دعا برای غیر و ویژگی استجابت برای خود دعا کننده سخن گفتیم.

از جمله گذشت که:

دعا برای غیر، سه ملیون و هشتصد هزار برابر برای دعا کننده مستجاب می‌شود!

مورد روایات یاد شده «برادر مؤمن» بود.

حال اگر این «برادر مؤمن» برترین مؤمن باشد…

اگر این «برادر مؤمن» تنها برادر نباشد پدر هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» تنها پدر نباشد پدر شفیق هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» تنها پدر شفیق تو نباشد پدر شفیق همه امت هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» پدر ایمان هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» اصلا حقیقت ایمان باشد…

اگر این «برادر مؤمن» لنگر زمین و آسمان هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» آخرین یادگار مصطفی و نور چشم مرتضی و منتظَر فاطمه زهرا هم باشد…

اگر این «برادر مؤمن» دردانه خداوند هم باشد…

دعا پشت سر او چها خواهد کرد؟!

پس برای امام زمان‌مان

همیشه…

همه جا…

از جان و دل…

دعا کنیم!

نه به خدا خدمت امام زمان نرسیده‌ام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۰۳-۹:۵۶:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22241
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5166

دیانت، فرمانبرداری نسبت به دستورات الهی است. در یک کلمه انجام واجبات و ترک محرمات.

در این جهت فرقی میان دوران حضور و دوران غیبت وجود ندارد.

لذا در زمان غیبت اگر کسی توفیق فرمانبرداری داشت، در دنیا و آخرت سود برده است. هر چند تشرف ظاهری خدمت امام زمانش پیدا نکرده باشد.

و اگر در فرمانبرداری لنگشی وجود داشته باشد، زیان کرده است هر چند به مصالحی و در شرایط ویژه‌ای، واقعا تشرف خدمت امام زمانش پیدا کرده باشد.

حال و روز تشرفات احتمالی و خیالی و جعلی هم که روشن است.

روش و سیره بزرگان علم و تقوا نیز بر همین اساس بوده است.

مرحوم شیخ علی زاهد از شخصیتهایی است که تمامی ارکان نجف او را به قدس و تقوا قبول داشتند.

از ایشان پرسیده شد: آیا خدمت امام زمان رسیده‌ای؟

ایشان به جای «نمی‌دانم»، «شاید»، «این امور از اسرار است» و… فرمود:

نه و الله نه در خواب و نه در بیداری، تشرف خدمت امام زمان پیدا نکرده‌ام.

نقل به مضمون

سند: آشیخ محمود ذبیحی از مرحوم آشیخ حسنعلی مروارید

چرا هنگام نام «قائم» می‌ایستیم؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۰۱-۱۰:۰:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۲/۰۱-۱۰:۰:۲۹
    • کد مطلب:22829
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 4240

از امام صادق عليه السلام  پرسیده شد:

در میان لقب‌های حجة بن الحسن، سبب این که (تنها) هنگام یاد کردن لقب «قائم» برمی‌خیزیم، چیست؟

امام فرمود:

زیرا برای او غیبتی طولانی است.

(در دوران غیبت) از شدت مهربانی امام زمان به دوستانش، حضرت به هر کسی که او را به این لقب یاد کند، (مهربانانه) می‌نگرد.

(ویژگی این لقب این است که) این لقب یادآور دولت امام زمان در زمان ظهور و یادآور حسرت به خاطر غربت او در دوران پیش از ظهور است.

هنگام نگاه مولای جلیل به چنین کسی، (ادب در مقابل آن حضرت و) تعظیم به آن حضرت اقتضا می‌کند بنده‌ای که برای صاحب و مولایش خاضع است، بایستد و از خداوند تعجیل فرجش را بخواهد

 

سئِلَ الصَّادِقُ عليه السلام عَن سَبَبِ الْقِيَامِ عِنْدَ ذِکْرِ لَفْظِ الْقَائِمِ مِنْ أَلْقَابِ الحُجَّةِ، قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَیْبَةٌ طولانيةٌ، وَ مِنْ شِدِّةِ الرَّأفَةِ إِلَى أَحِبَّتِهِ يَنْظُرُ إِلَى کلِّ مَنْ يَذْکُرُهُ بِهَذَا اللَّقَبِ الْمُشْعِرِِ بِدَوْلَتِهِ وَ الحَسْرَةِ بِغُرْبَتِهِ وَ مِنْ تَعْظِيمِهِ أَنْ يَقُومَ الْعَبْدُ الْخَاضِعُ لِصَاحِبِهِ عِنْدَ نَظَرِ الْمَولى الْجَلِيلُ إلَيْهِ بِعَيْنِهِ الشَّريفَةِ فَلْيَقُمْ وَ لْيَطْلُبْ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذکرُهُ تَعْجِيلَ فَرَجَهُ.

إلزام الناصب ج‏1 ص249

مصیبت بزرگ شیعه (به بهانه عید فطر)

  • نویسنده:محمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۳/۰۴-۵:۴۴:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23437
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5089

سید بن طاووس در اعمال شب آخر ماه رمضان می‌فرماید:

از وظایف شیعه امامیه بلکه از وظایف امت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این است که به وحشت بیفتند در این اوقات و تأسف بخورند در امثال این روزها چه آنکه  به سبب طولانی شدن غیبت، حضور و ایام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از دست داده‌اند؛ کسی که بشارت آمدنش را جدش صلی الله علیه وآله داده است؛ چرا که اگر آن حضرت حاضر بود امت پیامبر به چه سعادتهایی نائل می‌شد!

پس مصیبت نبودن امام زمان بر همه اهل ادیان بزرگتر است از مصیبت تمام شدن ماه رمضان؛ چرا که اگر انسان، پدری دلسوز یا برادری که یار و یاور باشد یا فرزندی نیکوکار را از دست بدهد به وحشت میفتد و دوری آن‌ها برای او دردناک است؛

چقدر تفاوت است میان نفعی که انسان از این پدر و برادر و فرزند می‌برد و نفعی که از امام زمان و ولی عصر ارواحنا له الفدا می‌برد؛ کسی که امام حضرت عیسی بن مریم است؛ کسی که انواع بلاها و گرفتاری‌ها را بر طرف می‌کند و هر آنچه را که زیر آسمان است اصلاح می‌گرداند.[1]

ترجمه آزاد از کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس.

 

[1]ـ و من وظائف الشيعة الإماميّة بل من وظائف الأمّة المحمديّة أَن يستوحشوا في هذه الأوقات، و يتأسّفوا عند أَمثال هذه المقامات على ما فاتهم من أَيّام المهدي الّذي بشّرهم و وعدهم به جدّه محمّد عليهما أَفضل الصلوات على قدومه، ما لو كان حاضرا ظفروا به من السّعادات، ليراهم اللَّه جلّ جلاله على قدم الصفا و الوفاء لملوكهم الّذين كانوا سبب سعادتهم في الدنيا و يوم الوعيد و ليقولوا ما معناه:

اردّد طرفي في الدّيار فلا أَرى             وجوه أَحبّائي الّذين أريد

 فالمصيبة بفقده على أَهل الأديان، أَعظم من المصيبة بفقد شهر رمضان، فلو كانوا قد فقدوا والدا شفيقا أَو أَخا معاضدا شقيقا، أو ولدا بارّا رفيقا، أما كانوا يستوحشون لفقده، و يتوجّعون لبعده، و أَين الانتفاع بهؤلاء من الانتفاع بالمهديّ خليفة خاتم الأنبياء، و إِمام عيسى بن مريم في الصّلاة و الولاء، و مزيل أَنواع البلاء و مصلح أمور جميع من تحت السّماء. (الإقبال بالأعمال الحسنة/ الباب الرابع و الثلاثون فيما نذكره من زيادات و دعوات في آخر ليلة منه)‏

اهمیّت دعا برای امام زمان ع در وصیّت مهم سید بن طاووس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۲/۲۵-۶:۵:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24238
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5054

سیّد رضی الدین علی بن طاووس رحمه‌الله (م۶۶۴ق)، فقیه زاهد و صاحب کرامت شیعه در قرن هفتم در کتاب فلاح السائل، بعد از بیان فضیلت دعا در غیاب برادران ایمانی می‌نویسد:

«می‌گویم که اگر دعا برای برادران مؤمنت تا این حد ارزشمند است، پس دعا برای امام زمانت، آن سلطانی که سبب وجود توست، چگونه خواهد بود؟ و تو خود معتقدی که اگر او نبود، خداوند نه تو را می‌آفرید و نه دیگری را؛ و می‌دانی که لطف آن وجود شریف صلوات‌الله‌علیه، سبب تمام نعمت‌های تو و غیر توست و علّت هر خیری است که به شما می‌رسد؛

پس تا می‌توانی مراقب باش خودت را و احدی از دیگر دوستان را، در محبّت و دعا نمودن، بر او مقدّم نداری؛

و هنگامی که خواستی برای آن مولای عظیم الشأن دعا کنی، با تمام وجودت و حضور قلب و توجه دعا کن؛

و مبادا فکر کنی این را به تو گفتم، برای این که او به دعای تو محتاج است! هرگز چنین نیست و اگر چنین فکری کنی، در عقیده و ولایتت بیمار هستی!

اینکه می‌گویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حقّ بزرگی بر تو دارد و بسیار در حقّ تو احسان نموده است؛

و نیز اگر قبل از دعا برای خودت و عزیزانت، برای او دعا کنی، خداوند متعال ابواب اجابت را زودتر به رویت می‌گشاید؛ زیرا تو با گناهان و جنایاتت، باب دعا را بر روی خود بسته‌ای!

اما هنگامی که برای آن مولا دعا کنی که از خواصّ درگاه پروردگار صاحب زندگان و مردگان است، به احترام او درهای اجابت به رویت گشوده می‌شود و آنگاه خود و همه کسانی که در حقّشان دعا می‌کنی، بر سفره‌ی احسان او نشسته‌اید و مشمول رحمت، کرم و عنایات الهی می‌شوید؛ چون خود را در دعا، به ریسمان او مرتبط کرده‌اید.

و مبادا به استناد عمل فلانی و فلانی از بزرگانی که به او اقتدا می‌کنی، که در حقّ آن حضرت دعا نمی‌کنند، بلکه اصلاً از او غافلند و هرگز نامی از او نمی‌برند، از دعا برای امام زمانت غافل شوی! که به خدا قسم، غفلت از یاد او اشتباهی فاحش است؛ پس به آن چه گفتم عمل کن که حقّ واضح همان است.»

فلاح السائل (سیدبن‌طاووس)، ص۴۴ (http://lib.eshia.ir/71551/1/44)

النجم الثاقب (محدث‌نوری)، ج۲، ص۴۵۳ (http://lib.eshia.ir/70751/2/453)

«اللّهمّ عجّل لمولانا الغریب الفرج.»

منبع: https://t.me/Hedayatgary/10089

امام زمان ع را بشناسیم تا که شاید…!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۲/۲۶-۶:۱۲:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24239
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6453

آن زمان که قائم آید، تمام حق آشکار و کمال عدل شکوفا گردد (لَا يَبْقَى حَقٌّ إِلَّا ظَهَرَ وَ لَا عَدْلٌ إِلَّا زَهَر) تا بهار مردمان و شادابی روزگاران (رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام) را محقق سازد.

شناخت روزگاران ظهور، اشتیاق بیافریند، آتش انتظار برافروزد و سوز دعا بیفزاید.

هر چند در ذات انتظار، فرج نهفته است (انْتِظَارُ الْفَرَجِ‏ مِنَ‏ الْفَرَجِ)،

اما چه بسا تیر دعایی بر دل هدف نشیند و شب تاریک به سر آید!

خدایش فرموده: فَانْتَظِرُوا إِنِّي‏ مَعَكُمْ‏ مِنَ‏ الْمُنْتَظِرِينَ!

از آدم تا خاتم هم چشم انتظارش!

نشاید که ما بخفتیم!

درنگ بر ویژگی‌های «عصر طلایی ظهور»، شاید ما را از غفلت از آن محبوب بیدار سازد!

پس او را بشناسیم

و دوران ظهورش را

که بهشت زمین است

تا که شاید ما هم منتظرش باشیم

و برای آمدنش، از اعماق دل و جان، دعا کنیم

شاید…!

چه بخواهیم و چه نخواهیم، تنها مجری دین، امام زمانه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۲/۲۷-۵:۵۹:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۰/۱۲/۲۵-۶:۱۳:۲۲
    • کد مطلب:24240
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5156

بعضی از واقعیتها فهمش آسونه، ولی بعضیاش واقعا سخته.

یکی از واقعیتهایی که فهمش برای عموم سخته، اینه که بشر برای زندگیش نیاز به یک برنامه ثابت داره.

یعنی دین، نمی‌تونه به رأی گیری گذاشته بشه…

یعنی دین، با پیشرفت علم تغییر نمی‌کنه…

یعنی…

واقعا درک این سخته، چه برسه به فهموندنش!

این قصه تغییر ساعت، یک دفعه ذهن منو در گیر کرد.

خب، چند سالی هست که تو دنیا، از جمله تو ایران خودمون، این بحث مطرحه که ساعت تابستانی و زمستانی باشه یا نباشه.

من کار به سیاسی کاریاش ندارم.

کاری هم به حزب و حزب بازیاش ندارم.

خیلی خیلی خوشبینانه میگم، هدف همه یکیه و اونم مصلحت کار و بار زندگی خلائق.

خب، مصلحت کار یک وقت مقطعی در نظر گرفته می‌شه که کاری باهاش ندارم.

یک وقت کلی و همیشگی و برای همه، که این میشه قانون.

چندین ساله که این قانون تغییر ساعت تو ایران مطرحه، از زمان شاه تا حالا.

چندین بار هم بحثش داغ داغ شده.

چندین بارم اومد و رفت و…

تا این مرحله اخیرش که لغو شد، یعنی ساعت تابستانی بی ساعت تابستانی.

فرض رو بر این گرفتیم که همه دنبال مصلحت کارند و کسی نمیخواد موش بدوونه.

این همه تغییر و بالا و پایین برای چیه؟!

برای اینه که از نظر متخصصین، گاهی مصلحت بودنش می‌چربه و گاهی هم مصلحت نبودنش.

گفتم فرض رو بر این گذاشتیم که اصلا غرض و مرضی هم در کار نیست.

خب، یک سؤال واقعا مصلحت تو کدومه؟

کدومش درسته و کدومش خطاست؟!

آیا راهی وجود نداره که یه جمع بندی کلی و کاملی بشه و یه قانون ثابت حاکم بشه؟!

آیا نمی‌شه یه بار برای همیشه اون حرف آخر رو تو مصلحت زندگی بشر بزنند و این قده با زندگی خلائق بازی نکنن؟!

شما فکر کردین که همین بالا و پایین رفتن ساعت تابستانی، چقدر هزینه مالی و انرژی فکری و و و مصرف کرده؟!

واضح تر بگم چقدر تلفات مالی و عمری و چه و چه داشته و چقدر منابع ما رو هدر داده؟!

اگه راهی به مصلحت واقعی و حقیقی، اونم به شکل جمع بندی کلی با همه عوامل دخیل در اون داشتیم، این قده تلفات داشتیم؟!

یه جور دیگه بگم، اگه یک قانون کامل و جامع داشتیم، این قده خسارت در کار نبود.

خودمانی‌تر بگم، اگه قانون ثابت درستی بود چقده خوب بود!

اِ، اِ، تا به حال صحبت از پیشرفت علم و ضرورت تغییر و تحول بود!

چی شد که یه دفعه به فکر قانون ثابت افتادیم؟!

خسارتهای وحشتناک…!

و علافی‌های بی حساب و کتاب…!

اینا ما رو به اینجا رسوندن که قانون ثابت، البته به شرطها و شروطها، یک ضرورت خیلی خیلی ضروریه.

این ضرورت خیلی خیلی ضروری، قطعا با این بشری که دائم در حال تجربه و آزمون خطاست حاصل نمی‌شه که نمی‌شه.

با این آدمی که هر روز یک خطا و اشتباهشو می‌فهمه حاصل نمی‌شه که نمی‌شه.

بایس یک آگاه و مطلعی باشه که نظرشم کاملا جامع باشه، یعنی همه پارامترا رو هم در نظر بگیره، چه زمانی، چه مکانی و چه…

طبق اصول اولیه (تأکید می‌کنم طبق اصول اولیه) تنها کسی که از زیر و بم همه مخلوقات خبرداره، آفریدگار اوناست کسی است که او را خلق کرده و آفریده.

این چنین کسی است که می‌تونه دین ثابت رو تدوین کنه و بفرسته.

خب کاری نداریم که بایست آدم درست و حسابی به معنی جامع کلمه هم اون دین رو بیاره که همون پیغمبره.

اما می‌مونه اجرا اون دین!!!

همه کسایی که با مسائل اجرایی سر و کار دارن، اینو دیگه خیلی خوب می‌دونن و تجربه کردن که بهترین قانون دو چالش داره:

یکی فهم درست قانون.

یکی هم اجرای درست قانون.

به نظر شما دین خدایی رو، که همون اسلام کامل باشه، کی می‌تونه ادعا کنه درست و کامل فهمیده؟

جز کسی که خود صاحب قانون، پرورشش داده و برای همین کار ساختتش؟!

این تازه درست فهمیدن دینه، از درست اجرا کردنش دیگه حرف نمی‌زنم!

چه بخواهیم و چه نخواهیم، تنها قانون ثابت که واقعا مصلحت بشر رو تأمین کنه، اسلامه.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، تنها کسی که دین حقیقی پیش اونه، امام معصومه.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، تنها مجری درست و حسابی دین، امام زمانه.

این یک ضرورت عقلی و یک واقعیت مسلمه.

البته گفتم طبق اصول اولیه، بازم تأکید می‌کنم طبق اصول اولیه…

برهان زیبا بر وجود امام زمان علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۱/۱۸-۰:۲۰:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24624
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 183

  1. إخبارهای پیشاپیش از ائمه علیهم السلام به غیبت حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف، شامل:
    1. إخبار ۱۱ امام به وجود حضرت
    2. إخبار به وقوع دو غیبت حضرت
    3. إخبار به مرتدش شدن بعضی از شیعیان و انکار حضرت
  2. صدور این إخبارات به تاریخ سالها پیش از غیبت حضرت، زیرا:
    1. این إخبارات توسط پدران حضرت انجام شده است
    2. در کتب پیش از تولد حضرت مکتوب شده است
  3. حاصل جمع امور زیر:
    1. عدم وجود امام ظاهر در همان زمانی که إخبار شده (غیبت امام دوازدهم)
    2. بعلاوه وقوع دو غیبت حضرت
    3. بعلاوه ارتداد بسیاری از قائلین به امامت حضرت
  4. نتیجه می‌دهد:
    1. اثبات درستی إخبارات به دلیل وقوع خارجی
    2. تحقق معجزه إخبارات غیبی
    3. لازمه تحقق معجزه، اثبات حقانیت امام زمان علیه السلام
  • نظر خوانندگان
۱۳۹۴/۰۲/۲۷-۱۸:۲۸:۲۲
مربوط به موضوع: دلی که به دلش راه داشت!
یا کاملا فصیح نوشته بشه مطالب یا عامیانه
میگن دل به دل راه داره یا میگویند دل به دل راه دارد.
و سایر عبارات
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۴/۰۲/۲۷-۲۲:۲۱:۴۳
: اصلاح شد متشکر
۱۳۹۴/۰۲/۲۷-۲۲:۲۹:۵۰
مربوط به موضوع: تنگ غروب جمعه
عاشقان بي سر و سامان و گرفتار تواند-
كاش از عشق تو من نيز گرفتار شوم-
در بيابان گناه و هوس و بي كسي ام-
كمكم كن كه دگر راهي گلزار شوم
پاسخ‌ها
۱۳۹۴/۰۶/۲۶-۱۵:۳۰:۴۲
سلام
ممنون از این روایت تکان دهنده
پاسخ‌ها
  • نظر شما