×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۴ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تحقيق در تحقيق نگاهی به بنيادی‌ترين بنياد ادراكی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۱۹-۲۱:۲۰:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18963
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 60328

تفاهم آرزوی ديرينه‌ی هر انسان فرهيخه‌ای است، و دلسوزان بسياری در اين انديشه سوخته‌اند. بدون ترديد تحقيقات علمی نقش عمده‌ای را در اين راستا ايفا مي‌كنند؛ البته روشن است كه هر اندازه به مشتركات جوامع انسانی در تحقيق توجه بيشتری مبذول شود، راه تفاهم كوتاه‌تر مي‌گردد.

اما از آنجايی كه بسياری از تحقيقات به نتايج متفاوتی مي‌انجامد، كار تفاهم نيز با اشكال روبرو مي‌شود. اين اشكال از دو منظر قابل تأمل است:

۱- چگونگی تحقيق (نگاه موضوعی به تحقيق)

۲- نتيجه گيری از تحقيق (كاربرد و تطبيق قوانين تحقيق)

با تأمل و مطالعه رفتار حيوانات مي‌يابيم كه انسان با يك گام بلند از حيوانات پيشی گرفته و آن گام بلند چيزی نيست جز پويايی انسان و پويايی انسان همان قدرت بر تحقيق است، تحقيقی كه غل و زنجير ايستايی را از پای انسان برمي‌دارد و پيوستگی پيشروی او را تضمين مي‌كند. از اين رو به جرأت مي‌توان گفت تحقيق بنيادي‌ترين بنياد ادراكی انسان است.

اگر ما در چگونگی تحقيق به نتيجه‌ی مشتركی برسيم، به معنی اين است كه به تفاهم در بنياد ادراكی انسان دست يافته‌ايم. با تفاهم در تحقيق، دستيابی به نتيجه‌گيري‌های مشترك امكان بيشتری مي‌يابد و در نتيجه بيشتر به تفاهم نزديكتر مي‌شويم. از اين رو برای دستيابی به تفاهم ضروری است كه با نگاهی موضوعی به تحقيق، به سوی شناخت بنيادي‌‌ترين بنياد ادراكی حركت كنيم.

اين تلاش همان حركت از نقطه ادراكی كنونی ماست كه در پروژه‌ی «گام به گام» آن را مطرح كرديم و انجام آن را وعده داديم.

چند نکته پیش از آغاز تحقیق در تحقیق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۰۸-۶:۲۷:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21574
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1820

پیش از آغاز تحقیق در تحقیق توجه به چند نکته ضروری است.

در ادامه به این نکات توجه نمایید.

نقطه‌ی آغازين، رابطه «توانستن» و «دانستن»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۱۹-۲۱:۲۵:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۱۹-۲۱:۲۵:۴۹
    • کد مطلب:18964
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1747

اگر «راز» پيشرفت انسان را در تك‌تك موارد كشف كرده، با تجريد آن از همه‌ی ويژگي‌هايش، و به قانون كلی و عمومی آن دست پيدا نماييم، شايد بتوانيم حفره‌‌های سياه حيات فكری انسانی را كه سرچشمه‌ی اختلافات جوامع بشری است، شناسايی كرده و به تماشای زيبايی تفاهم انسانها بنشينيم.

مطالعه‌ی «سير انسان» از «مبدأ حركت» تا «مقصد پيشرفتِ» كنوني، برای كشف اين «راز» سودمند است.

مبدأ حركت انسان، با مقدار صفر برای «توانستن» و «دانستن» رقم مي‌خورد؛ بدين معنی كه انسان در آغاز سير خود هيچ نمي‌داند و هيچ نمي‌تواند،[1] و آخرين نقطه‌ی اين سير بستگی كامل دارد به اندازه‌ی موفقيت او يعنی «توانستن» و «دانستن».

رابطه «توانستن» و «دانستن»، (استقلال هر يك يا تفرع يكی بر ديگري) قابل بررسی است؛ آيا همچنان كه بارها شنيده‌ايم «توانا بود هر كه دانا بود»، يا چنين نيست بلكه «دانا بود هر كه توانا بود»؟

از نتوانستن آغاز مي‌كنيم؛ «نتوانستن» هميشه با انسان بوده و همچنان خواهد بود؛ و تلاش پيوسته‌ی انسان برای «تبديل نتوانستن به توانستن» هيچ گاه به سستی نمي‌انجامد.

نمونه‌ای از «تبديل نتوانستن به توانستن»، انسان تشنه‌ای است كه با حفر چاه و دست يافتن به آب تشنگيش را برطرف مي‌كند. اين فرايند در زبان عربی «استنباط» نام دارد.

در مرحله‌ی نخست با تجزيه و تحليل «تبديل نتوانستن به توانستن» در فرآيند «استنباط» آب، تلاش مي‌كنيم تا گستردگی و شمول اين فرآيند را بيابيم.

در مرحله‌ی دوم به پاسخ اين پرسش مي‌نشينيم كه آيا فرآيند «استنباط» (تبديل نتوانستن به توانستن) شامل «تبديل ندانستن به دانستن» نيز مي‌گردد يا خير.

 

[1]ـ نقطه‌ي صفر در حيات دنياي انسان تنها صرف فرض است. اما با توجه به فطرت الهي، از همان آغاز تولد توانايي و دانايي محدودي دارد. شاهد آن نوزاد انسان است كه به محض تولد گريه مي‌كند و در جستجوي پستان مادر است. اما چون مباحث بينادين فطرت از معضلات است، آن را ناديده گرفتيم.

گزینش واژه‌ی كليدی «استنباط»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۶-۱۷:۵۱:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۲۶-۱۷:۵۸:۱۳
    • کد مطلب:18975
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1838

واژه‌ی عربی «استنباط» دارای ویژگی‌هایی است كه بدان خاطر آن را به عنوان یك كلمه‌ی كلیدی در بحث تحقیق انتخاب كردیم. این ویژگی‌ها عبارتند از:

۱- ویژگی لفظی

واژه‌ی استنباط یك واژه‌ی عربی است. انتخاب آن به عنوان یك كلمه‌ی كلیدی از این روست كه با توجه به عمق و دقت زبان عربی، ویژگی این كلمه را در سایر كلمات (اعم از عربی و غیر عربی) نیافتیم. به گزیده‌ی از معنی اصلی این واژه توجه نمایید:

انباط و «استنباط» به معنی در آوردن آب با حفاری كردن است؛

یكی از لغت‌شناسان «استنباط» را مرحله‌ی خاصی از حفّاری دانسته، مراحل به ترتیب عبارت است از: 1ـ حفر؛ مطلق كندن زمین 2ـ إثلاج؛ كندن زمین به اندازه‌ی رسیدن به خاك مرطوب و گِل 3ـ إنباط و «استنباط»؛ كندن زمین به اندازه‌ی رسیدن به اولین آب 4ـ إمهاء؛ كندن چاه به اندازه‌ی رسیدن به آب فراوان 5ـ إسهاب؛ كندن چاه به اندازه‌ای كه آب آن خشك نمی‌شود.

نبوط آشكار شدن هر چیزی است؛

به هر چیزی كه پنهان باشد و سپس به وسیله‌ای ظاهر شود «استنباط» گفته می‌شود؛

برخی از استعمالات كه روایات نیز آمده است صریح در اختلاف حفر و استنباط است مانند: …مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِلْمَاءِ حَتَّی اسْتَنْبَطَ مَاءَهَا فَبَذَلَهَا لِلْمُسْلِمِینَ كَانَ لَهُ كَأَجْرِ مَنْ تَوَضَّأَ مِنْهَا وَ صَلَّی‌…[1] پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: …كسی كه چاهی برای آب حفر كند تا این كه آب آن را در آورد، پس آن را در اختیار مسلمانان بگذارد برای او پاداش هر كسی است كه از این آب وضو بگیرد و نماز بخواند…[2]

همان گونه كه مشهود است «رسیدن به واقع» مهمترین ویژگی این واژه است. از این رو احیانا به جای واژه‌ی «استنباط» از واژه‌های «استخراج» و «استكشاف» نیز استفاده می‌شود.

۲- همسویی لفظ و معنی

ویژگی بیان شده‌ی واژه‌ی استنباط، در ذات مفهوم استنباط نیز وجود دارد؛ چرا كه طبق توضیحاتی كه خواهد آمد هنگامی كه با موتور استنباط با شرایط لازم آن به سوی هدف حركت شود، رسیدن به مستنبَط ضروری است. در نتیجه استنباط تخیلی، نه در حیطه‌ی لفظ جایی دارد و نه در مفهوم آن، و این همسویی دقیق لفظ و معنی، ترجیح كاربرد واژه‌ی استنباط را توجیه می‌كند.

۳- همسویی با كاربرد قرآنی و روایی

یكی از ابتلائات علمی در جوامع اسلامی، كاربرد اصطلاحاتی در دین است كه اثری از آنها در منابع اولیه‌ی دین وجود ندارد؛ بلكه آنچه در منابع اولیه به كار رفته است معانی لغوی بوده است. خو گرفتن با معانی اصطلاحی، تأثیر گذاری ناخواسته در درك منابع اولیه دارد. خودباختگی در مقابل فرهنگهای قدیم و جدید یكی از عوامل مهم كاربرد این اصطلاحات است.

كاربرد قرآنی و روایی واژه‌ی استنباط از این مشكل به دور است.[3]

۴- علاوه بر كاربرد واژه‌ی استنباط در متون وحی، سیر واقعی دین نیز كاملا منطبق بر سیر استنباطی است.[4]

۵- سیر استنباطی همسویی كاملی با سیر ادراكی واقعی بشر دارد.

۶- شمول فرآیند استنباط نسبت به تمامی موارد كه در آینده اثبات خواهد شد.[5]

آنچه یاد شد بر آن داشت كه این واژه را به عنوان یك واژه‌ی كلیدی انتخاب نمایم، اما نه به عنوان ساختن یك اصطلاح جدید، بلكه كاربرد آن بر اساس معنی لغوی آن است و بس؛ زیرا در این طرح بنا بر این است كه تا حد امكان تنها معانی لغوی به كار رود.

 

[1]ـ وسائل‌الشیعة/ج16/ص340/ب20/ح21708

[2]ـ برای توضیح بیشتر به بحث «تحقیق در «استنباط» (دومین‌اساس‌فتوا)» مراجعه شود.

[3]ـ برای دیدن این كاربردها به بحث «تحقیق در «استنباط» (دومین‌اساس‌فتوا)» مراجعه نمایید.

[4]ـ به بحث «استنباط نظام علمی اسلام» مراجعه نمایید.

[5]ـ به فصل «آیا استنباط می‌تواند تمامی تحقیقات را پوشش دهد؟» مراجعه نمایید.

مرحله‌ی نخست؛ فرایند تبدیل نتوانستن به توانستن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۶-۱۸:۷:۲۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۲۶-۱۸:۷:۵۰
    • کد مطلب:18976
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1711

تحقیق همان فرایند تبدیل ندانستن به دانستن است.

برای آشنایی با این فرایند، ابتدا به فرایند تبدیل نتوانستن به توانستن را مطالعه می‌کنیم.

برای این مهم مباحث زیر تقدیم می‌گردد:

استنباط چیست؟

تجزیه و تحلیل کلی استنباط

روح استنباط

آیا استنباط می‌تواند تمامی تحقیقات را پوشش دهد؟

تقسیمات استنباط

با ما همراه باشید.

استنباط تکوینی چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۶-۱۸:۱۰:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18977
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1857

گام نخست برای شناخت حقیقت «استنباط» را، با تشریح یكی از موارد استنباط عینی محسوس (استنباط تكوینی) كه «استنباط آب از چاه» است، برمی‌داریم:

اگر انسان:

تشنه باشد؛ (مبدأ)

و نیاز به آب برای رفع تشنگی را درك نماید؛ (موتور حركت)

و آب در دسترس او نباشد (مورد حركت)

ناچار به استنباط و استخراج آب می‌گردد. (حركت)

این حركت عبارت است از: انتخاب زمینی كه آب داشته باشد، تهیه‌ی ابزار مناسب حفاری زمین مانند بیل و كلنگ، آغاز حفاری و ادامه‌ی آن تا رسیدن به آب.

بنا بر این اركانی كه در كار «استنباط» آب وجود دارد عبارت است از:

ركن اول: چاه‌كَن و حفّار كه به آن «مستنبِط» می‌گویند؛

ركن دوم: زمینی كه آب از آن استخراج می‌شود كه به آن «منبع استنباط» یا «بستر استنباط» می‌گویند؛

ركن سوم: ابزار حفّاری از قبیل بیل و كلنگ كه «ابزار استنباط» می‌باشد؛

ركن چهارم: «عملیات استنباط» است؛

بدیهی است كه اگر عملیات ناتمام بماند و یا موفقیت آمیز نباشد استنباط آب هرگز صادق نیست؛ بنا بر این امر دیگری نیز ضروری است و آن:

ركن پنجم: «حاصل استنباط»؛ یعنی آبی كه با حفّاری استخراج می‌شود و در دسترس قرار می‌گیرد كه به آن «مستنبَط» می‌گویند؛.

پس از اتمام عملیات استنباط و موفقیت:

«هدف استنباط» یعنی استفاده از آب استخراج شده و رفع تشنگی تحقق می‌یابد؛

تفكیك بین «حاصل استنباط» و «هدف استنباط» نكته‌ی ظریفی است كه در مباحث آینده نقش كلیدی دارد.

اموری كه بیان شد در تمامی موارد استنباط اعم از استنباط فیزیكی و علمی وجود دارد.

تجزیه و تحلیل كلی استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۳۱-۶:۵۷:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۳۱-۶:۵۷:۵۰
    • کد مطلب:18983
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1928

با تجزیه و تحلیل استنباط، امكان شمول آن نسبت به سایر موارد شناخته می‌شود.

پیش از هر چیز توجه به این نكته لازم است كه بر اساس برخی اصطلاحات برای تفكیك میان «ساحت عمل» و «ساحت نظر»، دو واژه‌ی متفاوت به كار برده می‌شود؛ با این توضیح كه هر گاه در «ساحت عمل» با امر دشواری روبرو شویم ـ‌كه از آن با اصطلاح «مشكل» یاد می‌كنیم‌ـ باید آن را در «ساحت نظر» تبدیل به «مسأله» نماییم تا با «حل مسأله»، «رفع مشكل» امكان یابد.

هر چند همان گونه كه پیش از این نیز یاد كردیم، بنای نوشتار بر كاربرد واژه‌‌ها به معنی لغوی آنهاست و نه اصطلاحات و قراردادهای عرفی خاص، اما به خاطر این كه این اصطلاح حاوی نكته‌ی مهمی است كه در فصل «استنباط شناختی، اساس استنباط عینی» به توضیح آن خواهیم پرداخت، این كاربرد اصطلاحی را، به عنوان یك استثنا می‌پذیریم.

اینك به تجزیه و تحلیل مبدأ استنباط، موتور حركت استنباطی و اركان استنباط می‌پردازیم.

حركت استنباطی یكی از كارهای است كه از روی اراده انجام می‌دهیم، و مانند سایر كارهای ما حادث است؛ یعنی در گذشته تحقق نداشته و سپس تحقق یافته است. از این رو باید دید نقطه‌ی جوشش اراده‌ی استنباط چیست؟

ابتدا به محور حركت استنباطی انسان نگاهی می‌افكنیم:

نقطه‌ی صفر در محور حركت انسان نسبت به یك استنباط خاص،[1] همان «نداشتن احساس فقدان» است؛ بدیهی است كه اگر انسان احساس تشنگی نكند (هر چند واقعا تشنه باشد و در اثر بیماری فاقد احساس تشنگی باشد)، هرگز برای دست یابی به آب حركت نخواهد كرد؛ به دیگر سخن با «نداشتن احساس فقدان»، حركت انسان نیز مساوی با صفر خواهد بود.

گام اول احساس فقدان چیزی است؛ مانند احساس تشنگی كه همان نیاز عینی ماست.

گام دوم آنچه بر طرف كننده‌ی نیاز است در دسترس قرار ندارد كه همان مشكل ماست.

گام سوم یقین یا احتمال نسبت به این كه چیزی وجود دارد كه با دسترسی به آن، احساس فقدان (تشنگی) از بین می‌رود؛ مانند احتمال وجود آب.

گام چهارم شناسایی راهی است برای دستیابی به آنچه بدان نیازمندیم.

گام پنجم آغاز حركت به سوی دست یافتن به چیزی كه احتمال می‌دهد احساس فقدان را از بین ببرد

روشن است كه مبدأ استنباط، همان گام اول، یعنی احساس فقدان و «نیاز» است.

با عدم دسترسی به آنچه بدان نیاز داریم (گام دوم) در ساحت عمل دچار «مشكل» می‌شویم.

درك این كه ممكن است چیزی باشد كه رفع تشنگی نماید (گام سوم)، «نیاز» ما را به آن چیز محتمل كه اكنون در دسترس ما نیست، زنده می‌‌سازد. این نیاز، ما را به سوی رفع مشكل حركت می‌دهد؛ بنا بر این «موتور تحرك» ما «نیاز» است. مانند نیاز به آب.

در گام چهارم این «مشكل» باید به شكل «مسأله» در آید تا بتوان آن را حل نمود. زیرا رفع هر مشكلی (در ساحت عمل)، نیازمند جمع آوری اطلاعات لازم برای رسیدن به مورد نیاز و «تجزیه و تحلیل» آن دارد (تبدیل مشكل در ساحت عمل به مسأله در ساحت نظر).

با پیدا كردن آنچه كه مورد نیاز است به «نتیجه گیری» می‌رسیم كه چه زمینی سفره‌ی آبی دارد، و این سفره‌ی آبی در چه سطحی قرار دارد، و برای دست یافتن به آن چه ابزاری مورد نیاز است، و چه كسی بر انجام این كار تواناست.

با پایان نتیجه‌ی مرحله‌ی شناسایی، حل مسأله پایان می‌یابد.

اینك نوبت به اجراء در ساحت عمل (رفع مشكل) می‌رسد. رفع مشكل با حركت و تلاش برای به دست آوردن آب كه همان استنباط است آغاز می‌شود. بنا بر این حركت استنباطی، حل مسأله در ساحت عمل است كه همان رفع مشكل است.

ابتدا سراغ كسی می‌رویم كه حركت استنباطی را انجام دهد و این همان «مستنبِط» است كه در مرحله‌ی شناسایی (حل مسأله) توانایی او بر رفع مشكل احراز شده بود.

مستنبِط توانا فعالیت خود را منحصرا بر روی زمینی كه در مرحله‌ی شناسایی قابلیت (و یا امكان) استنباط آب از آن احراز شده، آغاز می‌كند.

بنا بر این بستر و منبع استنباط، همانی است كه پس از شناسایی، عملیات استنباط بر آن واقع می‌شود و حاصل استنباط از آن برداشت می‌گردد.

البته بدیهی است كه ابزار مناسب تعیین شده در مرحله‌ی شناسایی نیز باید به كار گرفته شود.

هر چند ابزار در دید ابتدایی دارای تنوع و تعدد زیادی است كه بستگی كامل به مستنبَط و حاصل استنباط و همچنین بستر استنباط دارد، اما با نگرش دقیق وسیله‌ی استنباط فیزیكی «توانایی بشر» است، و سایر امور تنها در «إعمال این توانایی» دخالت دارد.

این امر از تعریف خود مستنبِط آشكار می‌شود؛ چرا كه مستنبِط همان كسی است كه در مرحله‌ی شناسایی توانایی او بر حل مسأله احراز شده بود. توضیح این امر در بخشی از «استنباط؛ دومین اساس فتوا» آمده است كه توجه شما را به آن جلب می‌كنم:

در نگاه سطحی به «استنباط» آب از زمین، تصور می‌گردد كه ابزار «استنباط» آب چیزهایی از قبیل بیل و كنلگ است. اما اگر با تیزبینی به آن بنگریم قضاوت دیگری خواهیم داشت.

برای رسیدن به این مطلب خوب است یك پرسش طرح شود و آن این كه اگر كسی ابزار استخراج آب یعنی بیل و كلنگ داشته باشد، اما دستش فلج باشد آیا می‌تواند استخراج آب نماید؟ پاسخ روشن است، خیر.

پرسش دومی هم لازم است و آن این كه اگر كسی ابزار استخراج آب یعنی بیل و كلنگ داشته باشد، دستش هم سالم باشد اما توانایی كندن زمین را نداشته باشد آیا می‌تواند استخراج آب نماید؟ باز هم پاسخ روشن است، خیر.

نتیجه‌ی این دو پرسش این گردید كه برای استخراج آب، علاوه بر بیل و كلنگ، دست سالم و قدرت نیز لازم است.

اكنون باید دید این سه امر ـ‌یعنی بیل، دست سالم و توانایی چه رابطه‌ای دارند.

معمولا در هر كاری از مجموعه‌ای از ابزار استفاده می‌شود، این مجموعه‌ی ابزار در دو گروه جای دارند: گروه اول ابزاری كه در محدوده‌ی خود انسان قرار دارند، مانند اعضای بدن، و گروه دوم ابزاری است كه خارج از بدن انسان است. در استخراج آب، دست از ابزار داخلی، و بیل از ابزار خارجی حفاری است.

توانایی و قدرت… در بسیاری از موارد… محدود است به این كه با ابزار مناسب إعمال گردد، اما ممكن است توانایی… در حدی باشد كه صرفا با اراده و بدون هیچ ابزاری بتواند آن را إعمال نماید، همچنان كه كسانی كه روح را از قید و بند بدن آزاد می‌كنند با یك اراده و بدون هیچ ابزاری قدرت نمایی می‌نمایند…

اینك زمان اجرا فرا رسیده است و باید عملیات استنباط را آغاز نمود. عملیات استنباط هر چند گستردگی فوق العاده‌ای دارد، اما با توجه به ویژگی واژه و مفهوم آن، تنها شامل عملیاتی است كه در نهایت به هدف واقعی استنباط بینجامد و نه هر كاری، همچنان كه استنباط آب، تنها حفاریی است كه به رسیدن به آب منتهی می‌‌شود و نه مطلق حفاری.

هر كلنگ و بیلی كه زده می‌شود یك گام از عملیات حفاری است كه بدون آن استنباط آب امكان ندارد، با تأمل در تك‌تك عملیات، با این واقعیت رو برو خواهیم شد كه برخی از عملیات در شرایط مشابه تكرار پذیر هستند و یا برخی از ضوابط عمومی است؛ مثلا برای این كه ضربه‌ی كلنگ مؤثرتر و خستگی كمتر باشد چگونه كلنگ به دست گرفته شود و…، بنا بر این وابستگی به مورد خاصی ندارد، از این رو می‌توان به عنوان «اصول كار» و ضوابط آن كه در حین تجربه به دست آمده است، آن را طرح و كنترل و سپس اجرا نمود.

اما برخی دیگر هیچ كلیتی ندارد، «جزئیات كار» جز در حین اجرا و در مورد خاص قابل كنترل نیست.

بدین صورت «اصول عملیات استنباط» آن رشته شكل می‌گیرد و تدریجا به تحقیقات مستقلی منتهی می‌شود. از این رو از بررسی عملیات جزئی كه وابسته به مسایل جزئی هستند جدا می‌گردد.

با پایان گام پنجم به امكان رفع مشكل رسیده‌ایم.

كاملا بدیهی است كه مستنبَط ـ‌هر چه باشد‌ـ  با رسیدن به آن، استنباط نیز پایان می‌یابد. مثلا با دست یافتن به آب، می‌توان گفت استنباط آب پایان یافته است، و بدین سان موتور استنباط نیز از حركت باز می‌ایستد.

اما هدف استنباط، با استخراج آب حاصل نمی‌شود؛ زیرا نوشیدن آب است كه نیاز ما را برطرف می‌كند و نه صرف دست یابی به آن؛ به سخن دیگر پس از پایان استنباط، هدف آنگاه تحقق می‌یابد كه آب نوشیده شود.

تجزیه و تحلیلی كه ارایه شد تنها در راستای درك بهتر مراحل استنباط عینی خارجی بود، و نه روشن ساختن تمام زوایای آن؛ مثلا در نمونه‌ی بیان شده، میان احساس تشنگی و سیراب شدن، استنباطهای دیگری نیز وجود دارد كه در بحث‌های آینده روشن خواهد شد.

در فصل آینده با بیان نمونه‌های دیگر خواهیم دید كه فرآیند «تبدیل نتوانستن به توانستن» در تمامی موارد تنها با الگوی استنباط عملی می‌شود.

 

[1]ـ قید «استنباط خاص» را برای دفع توهم تشابه به بحث «حركت از صفر اداركی» آوردیم كه حركت تفاهمی نخستین است؛ نقطه‌ی صفر در آن حركت در ارتباط با محور كلی ادراك انسان است و در این بحث در ارتباط با یك حركت استنباطی است..

جدول اجرایی استنباط آب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۵:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۵:۲۹
    • کد مطلب:19001
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1802

از آنجایی كه درك كامل فرآیند استنباط آب، به مباحث آینده كمك فراوانی می‌كند، بسیار مناسب است جدول اجرایی استنباط آب تدوین گردد تا دید ما نسبت به موارد مشابه آن گسترش یابد.

مباحث گذشته در دو جدول زیر خلاصه می‌گردد:

جدول تشنگی (مبدأ و مشکل و مسئله و حل)

1

احساس تشنگی

نیاز، مبدأ استنباط

2

درک این که آب برطرف کننده تشنگی است

احساس فقدان

3

عدم دسترسی به آب

مشکله در ساحت عمل

4

شناسایی راه‌های دستیابی به آب

تبدیل مشکل در ساحت عمل به مسئله در ساحت نظر

5

شناخت این که آب کجاست و چگونه تأمین می‌گردد

نتیجه گیری و حل مسئله

6

تأمین آب

اجرا و رفع مشکل و حل مسئله

7

مصرف آب

هدف استنباط و رفع نیاز

 

 

جدول استنباط آب (ارکان رفع مشکل و حل مسئله تشنگی)

1

حفر کننده

مستنبِط

2

زمین مناسب

بستر استنباط (منبع استنباط)

3

توانایی بر حفاری

ابزار استنباط (ابزار داخلی و خارجی و…)

4

بیل و کلنگ و ماشین آلات لازم

5

اجرای حفاری

عملیات استنباط (شامل اصول و جزئیات عملیات)

6

رسیدن به آب

حاصل استنباط (دست یافتن به مستنبَط)

 

عدم دسترسی، روح استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۶:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19002
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1759

با دقت در دو جدول پیشین یك نكته‌ی ظریف جلب توجه می‌كند و آن این كه:

آغاز یکی از گامهای پیشین با كنترل این پرسش آغاز می‌شود «آیا آب در دسترس هست؟»

اگرجواب «آری» باشد هیچگاه وارد فرآیند استنباط نمی‌شویم؛ در این صورت حل مشكل تنها نیازمند نوشیدن آب است؛ پس حركت استنباطی تنها در صورتی است كه پاسخ «خیر» باشد؛

اما با مقایسه‌ی وضعیت آری در گام دوم از جدول فوق، و وضعیت در پایان حركت استنباطی (مرحله 6 جدول)، به یك نقطه‌ی اشتراك پی می‌بریم و آن نقطه‌ی اشتراك « در دسترس بودن آب» در هر دو وضعیت است.

نتیجه می‌گیریم كه استنباط تنها مشكل را كه عدم دسترسی به است حل می‌كند، ولی تحقق هدف و رفع نیاز، به نوشیدن آب توسط خود ما محقق می‌شود.

اگر بخواهیم كاری كه استنباط انجام می‌دهد به خلاصه‌ترین صورت بیان نماییم باید گفت:

آنچه كه نیاز ما به بدان وابسته است اگر در دسترس ما باشد، تنها اقدام ما به رفع نیاز لازم است و هیچ موضوعی برای استنباط متصور نیست، ولی اگر آنچه بدان نیازمند هستیم خارج از دسترس ما باشد، اقدام به رفع نیاز ممكن نیست؛ در این صورت است كه استنباط موضوع دارد و با عملیات استنباطی، مورد نیاز را در دسترس قرار می‌دهیم تا اقدام به رفع نیاز امكان یابد.

این نكته‌ی مهم و اساسی، بنیاد مباحث آینده است.

آیا استنباط می‌تواند تمامی تحقیقات را پوشش دهد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۷:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۰-۱۱:۱۷:۴۳
    • کد مطلب:19003
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1720

جامعه بشری همیشه شاهد پیشرفتهایی بوده و خواهد بود؛ این پیشرفتها مرهون چیست؟ تمامی پیشرفتها در گروی تحقیق است و تحقیق نیز همان جستجوی استمرار یافته است.

اما پرسشی كه مطرح است این است كه آیا تحقیق یك «عنوان انتزاعی» است و مصادیق آن از یكدیگر بیگانه‌اند؟ و یا در تمامی پیشرفتها امری مشتركی به عنوان «تحقیق» وجود دارد؟

و اگر تحقیق در همه‌ی زمینه‌‌ها امر مشتركی است آن امر مشترك چیست؟ استنباط یا…؟

برای دست یافتن به پاسخ این پرسش، چند نمونه از تحقیقات متنوع را با دید كلی طرح می‌كنیم و سپس به بررسی مشتركات آن می‌پردازیم.

تكثر نمونه‌های ارایه شده به دو لحاظ است: یكی تكثر به لحاظ خود استنباطات است و دیگری تكثر استنباطات به لحاظ اهداف مثبت و منفی آنهاست.

نمونه‌ی یكم:

می‌خواهید در را قفل نمایید اما كلید منزل را گم كرده‌اید، جستجو را آغاز می‌كنید، هر جایی را احتمال می‌دهید كلید آنجا باشد می‌گردید، قفسه‌ها، كشوها، جیبهای خودتان، كف اتاق و… تا هنگامی كه چشمتان به كلید می‌افتد كه مثلا زیر جالباسی افتاده است؛ شما كلید را می‌یابید. در اینجا جستجو پایان می‌یابد؛ پس از پایان جستجو با كلید در را قفل می‌نمایید.

هدف                       :قفل كردن در

مشكل                      : كلید در دسترس نیست

موتور استنباط             : نیاز به قفل كردن در

مستنبِط                     : كسی كه دنبال كلید می‌گردد

بستر استنباط              : مكانهایی كه احتمال وجود كلید در آن باشد

ابزار استنباط              : چشم

عملیات استنباط          : جستجو با كمك چشم و دست

مستنبَط                     :در دسترس قرار گرفتن كلید

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : قفل كردن در

نمونه‌ی دوم:

می‌خواهید در را قفل نمایید، اما پسر شما كلید را با خود به مسافرت برده و دیگر به آن دسترسی ندارید؛ سراغ كلیدهای ذخیره و از دور خارج شده می‌روید، شاید یكی از آنها به قفل بخورد، دسته كلیدها را می‌آورید، ابتدا به شكل و اندازه‌ی كلید نگاه می‌كنید، اگر احتمال دادید كلید با قفل تناسب دارد آن را با قفل آزمایش می‌نمایید، تا كلیدی را كه به قفل بخورد بیابید. در اینجا جستجو پایان می‌یابد و شما در را قفل می‌نمایید.

هدف                       :قفل كردن در

مشكل                      : كلید در دسترس نیست

موتور استنباط             : نیاز به قفل كردن در

مستنبِط                     : كسی كه دنبال كلید دوم می‌گردد

بستر استنباط              : دسته كلیدهای ذخیره و از دور خارج شده

ابزار استنباط              : دست و چشم

عملیات استنباط          : آزمایش كلید با قفل

مستنبَط                     : در دسترس قرار گرفتن كلید مشابه

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : قفل كردن در

نمونه‌ی سوم:

دزدی خانه‌ای را برای سرقت نشان كرده است، در موقعیت مناسب می‌خواهد وارد خانه شود، راه‌های محتمل ورودی را چك می‌كند، باز كردن در با شاه كلید، شكستن قفل، شكستن در، شكستن شیشه، پریدن از روی دیوار، سوراخ كردن دیوار از خرابه‌ی پشتی و…، بالاخره شكستن شیشه‌ی نورگیر را از نظر استتار بهتر می‌یابد؛ در اینجا جستجو پایان می‌یابد و دزد به اقدام به سرقت می‌نماید.

هدف                       : سرقت

مشكل                      : نشناختن راه مناسب

موتور استنباط             : حرص به ثروت

مستنبِط                     : دزد

بستر استنباط              : راه‌های ورودی محتمل

ابزار استنباط              : چشم

عملیات استنباط          : اندیشیدن

مستنبَط                     : معین شدن مناسب‌ترین راه سرقت

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : سرقت

نمونه‌ی چهارم:

پادشاهی مقداری طلا به جواهر سازی داد تا برایش تاج بسازد. پس از پایان كار، تردید پیدا كرد كه آیا واقعا تاج تنها از طلای خالص ساخته شده است یا طلای بدلی هم مورد استفاده قرار گرفته است؟ این مشكل را با ارشمیدس در میان گذاشت؛ او در حل مشكل درمانده شد. اما هنگام داخل شدن به خزینه‌ی حمام، ناگهان به جرم حجمی توجه پیدا كرد، و بدین طریق مقدار طلای مصرف شده در تاج را به دست آورد.

هدف                       : معین كردن مقدار طلای به كار رفته در تاج

مشكل                      : نشناختن راه مناسب

موتور استنباط             : هراس از خیانت جواهر ساز

مستنبِط                     : ارشمیدس

بستر استنباط              : ماده از منظر فیزیك

ابزار استنباط              : عقل

عملیات استنباط          : اندیشیدن

مستنبَط                     : پی بردن به جرم حجمی

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : معین شدن مقدار طلای به كار رفته در تاج پادشاه

نمونه‌ی پنچم:

یك گروه مافیایی برای حذف رقیب نیاز به سمی دارد كه هیچ علامتی قبل از كشتن و پس از آن به جا نگذارد؛ به جستجو می‌پردازد، در كتابی می‌یابد كه شیره‌ی گیاهی با این مشخصات در منطقه‌ای از دنیا این ویژگی را دارد، جستجوی مرحله‌ی دوم برای شناسایی منطقه مزبور انجام می‌شود، جستجوی مرحله‌ی سوم برای شناسایی خود گیاه نیز پایان می‌یابد، و با سم به دست آمده اقدام به حذف حریف می‌نماید.

هدف                       : حذف رقیب

مشكل                      : نشناختن راهی بدون رد پا

موتور استنباط             : اهداف مافیایی

مستنبِط                     : محقق

بستر استنباط              : ماده از منظر شیمی

ابزار استنباط              : كتاب

عملیات استنباط          : جستجو

مستنبَط                     : یافتن سم مطلوب

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : خوراندن سم به حریف (حذف رقیب)

نمونه‌ی ششم:

آفت جدیدی برای گندم پیدا شده است، مراكز تحقیقات كشاورزی برای پیدا كرده راه مبارزه با آن دست به جستجو می‌زنند، مواد مختلف روی این آفت آزمایش می‌شود و اثرات آن به دقت كنترل می‌گردد، تا به ماده‌ای كه نابود كننده‌ی این آفت است دست می‌یابند، در مرحله‌ی دوم تأثیرات ماده‌ی كشف شده روی گندم مورد جستجو قرار می‌گیرد، روشن می‌شود كه ماده‌ی كشف شده گندم را لاغر می‌كند، آن را رها كرده و مرحله‌ی قبلی جستجو را تكرار نموده تا به نتیجه‌ی مطلوب برسند، تحقیق پایان می‌یابد و ماده‌ی كشف شده را به كشاورزان توصیه می‌كنند.

هدف                       : برداشت محصول مناسب

مشكل                      : آفت جدید

موتور استنباط             : در آمد بیشتر

مستنبِط                     : محقق

بستر استنباط              : گندم و آفت مورد نظر و… (ماده از منظر شیمی)

ابزار استنباط              : آزمایشگاه

عملیات استنباط          : تجربه

مستنبَط                     : سم مناسب

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : برداشت محصول مناسب

نمونه‌ی هفتم:

پلیس قاتلی را دستگیر كرده است، قاتل وكیل می‌گیرد و وكیل به نیرنگ ثابت می‌كند كه مقتول خودكشی كرده است.

هدف                       : فرار از مجازات قتل

مشكل                      : حكم دادگاه

موتور استنباط             : حفظ جان

مستنبِط                     : وكیل

بستر استنباط              : شرایط روحی و خانوادگی مقتول

ابزار استنباط              : اسناد و شهود

عملیات استنباط          : اندیشیدن

مستنبَط                     : یافتن راه محكمه پسند

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : عدم اجرای قصاص

نمونه‌ی هشتم:

تغییرات خورشیدی تأثیرات منفی بر سیستم‌های مخابراتی و… دارد، تحقیقات در رابطه با كشف دستگاهی كه این تأثیرات را خنثی كند و یا از امواج جدیدی استفاده شود كه امواج خورشیدی تأثیری بر آن نداشته باشد. تحقیقات آغاز شپخ و پس از دست یافتن به نتیجه مطلوب، حاصل تحقیقات به مجریان اعلام می‌شود.

هدف                       : ارتباطات دقیق

مشكل                      : اثرات منفی خورشیدی

موتور استنباط             : اعتماد به اطلاعات

مستنبِط                     : محقق

بستر استنباط              : ماده از منظر فیزیك

ابزار استنباط              : آزمایشگاه

عملیات استنباط          : تجربه

مستنبَط                     : یافتن راه خنثی كردن امواج خورشیدی

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : ارتباطات مطمئن

نمونه‌ی نهم:

ابرقدرتها برای به زنجیر كشیدن زمینیان در صدد پایگاهی در كرات دیگر هستند، این پایگاه باید در كره‌ای ساخته شود كه قابلیت حیات داشته باشد، تشخیص این امر نیاز به تحقیقات درباره‌ی اصل پیدایش حیات و مراحل آن در زمین و آثار آن پس از نابودی حیات دارد، زیست شناسان این تحقیقات را برای ابرقدرتها انجام می‌دهند و…

هدف                       : پایگاه در كرات دیگر

مشكل                      : عدم امكان حیات

موتور استنباط             : به زنجیر كشیدن زمینان

مستنبِط                     : محقق

بستر استنباط              : طبیعت

ابزار استنباط              : آزمایشگاه

عملیات استنباط          : اندیشیدن

مستنبَط                     : تشخیص نشانه‌های اولیه و آثار حیات

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : امكان یافتن كره‌ی مناسب

نمونه‌ی دهم:

بهشت آرمانی جوامع انسانی، دمكراسی است، ولی متأسفانه ماشین دمكراسی به جای پیاده كردن مسافرینش در بهشت، در حال سقوط در دره‌های ناهنجاری‌هاست، ناهنجاری‌هایی مانند روابط جنسی نامشروع، كیان خانواده را در معرض نابودی قرار داده، با نابودی خانواده، نه تنها از بهشت آرمانی خبری نیست بلكه اصل اجتماع و بشریت هم نابود خواهد شد، علایم این پیشرفت عظیم! در كشورهای دمكراسی‌تر! با كاهش جمعیت و… بروز كرده، و این امر مدافعین دمكراسی را نگران كرده است؛ تحقیقات گسترده برای حفظ كیان خانواده در جامعه‌ی دمكراسی همچنان ادامه دارد.

هدف                       : كیان خانواده در جوامع دمكراسی

مشكل                      : تضاد بین خانواده و دمكراسی

موتور استنباط             : بقا جامعه‌ی انسانی

مستنبِط                     : محقق

بستر استنباط              : جامعه

ابزار استنباط              : تجربه

عملیات استنباط          : آمار برداری و تجزیه و تحلیل آنها

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : بقا نسل بشر

نمونه‌ی یازدهم:

آزادی نسخه‌ای است كه توسط حامیان حقوق بشر! و مدافعان كرامت انسانی! پیچیده شده است. البته این داروی شفابخش! دارای عوارض مختصری! مانند رشد خشونتهای فردی و اجتماعی و بین المللی می‌باشد. این عوارض بسیار مختصر! متخصصین علوم اجتماعی را فوق العاده نگران كرده است، برای رفع نگرانی‌ها تحقیقات كلانی در حال انجام است كه یكی از آنها مبارزه با تروریسم! است، و یكی دیگر مبارزه با روسری! در مراكز فرهنگی (البته در فاز اول)، امید آن می‌رود كه انشاءالله با این تحقیقات این عوارض مختصر برطرف گردید و نسخه‌ی شفابخش  مخدوش نگردد.

هدف                       : آزادی

مشكل                      : خشونتهای فردی و اجتماعی و بین المللی

موتور استنباط             : سیاستهای بشر دوستانه!

مستنبِط                     : حفظ حقوق بشر (برای خوراك تبلیغاتی و تحكیم سیاستهای استعماری در باطن امر)

بستر استنباط              : جوامع انسانی

ابزار استنباط              : تجربه

عملیات استنباط          : آمار برداری و تجزیه و تحلیل آنها

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : دستیابی به اهداف بشر دوستانه!

نمونه‌ی دوازدهم:

ابهت بهشت آرمانی دمكراسی و عظمت نسخه پیچانِ نسخه‌ی شفابخش حقوق بشر، آن چنان جهان را تسخیر كرده است كه همه‌ی فرهنگها و ادیان دست به مسابقه در تحقیقات گسترده‌ای در تطبیق فرهنگ و دین خود با این دو تحفه‌ی جهان پیشرفته زده‌اند، از جمله‌ی این تحقیقات، تحقیق در زمینه‌ی تطبیق اسلام بر این دو می‌باشد، كه به موفقیتهایی شگرفی مانند قرائت جدید از دین! و فقه پویا! دست یافته است، البته هنوز شناخت نسبت به این دو محصول جدید (فقه پویا و قرائت جدید از دین!) همان اندازه است كه آزادی و حقوق بشر شفافیت! دارند، ولی امید می‌رود چهره‌ی واقعی آن كه بسیار ناشناخته است در آینده‌ی بسیار دور شناخته شود، البته همانند نوشدارو پس از مرگ سهراب.

هدف                       : عقب نیفتادن از بهشت آرمانی و…

مشكل                      : تضاد میان دین و نسخه‌ی شفابخش…

موتور استنباط             : احساس سرخوردگی ناشی از عجز از دفاع علمی از دین

مستنبِط                     : روشنفكران

بستر استنباط              : راههای گریز از دین

ابزار استنباط              : دور زدن خط قرمزهای دین

عملیات استنباط          : دین تراشی

مستنبَط                     : فقه پویا و قرائت جدید از دین

حل مشكل و پایان استنباط

تحقق هدف                : عضویت صمیمی با در دهكده جهانی

نمونه‌های عرضه شده برای بیان تنوع تحقیقات و نیز بستری برای بررسی‌های آینده است. اما در هر صورت از نقطه نظر هدف بحث، تردیدی دیگر باقی نماند؛ چرا كه شمول استنباط نسبت به تمامی تحقیقات بدیهی گردید.

آنچه گذشت تنها در حد اشاره به تطبیق استنباط به شكل كلی بود، ولی هر یك از مثالهای بالا خود ممكن است به هزاران استنباط فرعی تجزیه شود؛ به اصطلاح برنامه نویسی استنباط یك «تابع خود ارجاعی» است و ممكن است در شرایط معینی بارها و بارها از آن در درون خودش استفاده شود. از این رو وارد شدن در ریز استنباطها نه با هدف این نوشتار سازگاری دارد و نه بدون تخصص لازم امكان دارد؛ بنا بر این، تطبیق این كلیات بر ریز استنباطها كار خود متخصصین هر فن است، مگر این كه متخصصین در تطبیق استنباط بر ریز استنباط دچار مشكلی شوند كه به ادعای نوشتار یعنی شمول استنباط خدشه وارد شود. در این صورت پرداختن به ریز استنباطها لازم است.

تقسیمات استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۸:۵۵:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۸:۵۶:۲
    • کد مطلب:19008
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1848

نمونه استنباطهایی که گذشته از چند نظر اشتراك كلی داشتند. مهمترین آنها، نقش كلیدی استنباط در فرآیند «تبدیل ناتوانی به توانایی» بود.

با صرف نظر از اهداف استنباطهای یاد شده، این استنباطات تقسیمات گوناگونی هم دارد. از جمله:

تقسیم از منظر مستنبِط به ریاضیدان، زیست شناس، فقیه، ادیب و….

تقسیم از منظر نوع عملیات استنباط كه گستردگی فوق العاده‌ای دارد.

تقسیم از منظر ابزار استنباط كه از تنوع بسیاری برخوردار است.

و تقسیم از منظر حاصل استنباط (نوع مستنبَط).

از آن رو كه نوع مستنبَط در واقع تأثیر گذار بر تقسیمات دیگر است، پرداختن به این تقسیم اهمیت بیشتری دارد.

البته تقسیم از منظر ابزار نیز، بحث مهمی دارد كه انشاءالله خواهد آمد.

حاصل استنباط در بسیاری از موارد شیئی عینی و خارجی است؛ یعنی استنباط در خارج از ادراك انسان تحقق می‌یابد، مانند آب، همچنان كه توضیح مفصل آن گذشت.

اما حاصل استنباط در برخی موارد عینیت خارجی ندارد، بلكه از مقوله‌ی ادراكات انسان است، مانند شناخت این كه چه زمینی قابل استنباط آب است، یا چه ابزاری متناسب با استنباط آب از این زمین است. خود این دو مورد باید مورد استنباط قرار گیرد، اما حاصل آن تنها شناخت است و بس؛ از این رو پیش از این، چنین استنباطاتی را در مرحله‌ی شناسایی و حل مسأله جای دادیم.

در مورد شناخت زمین قابل استنباط آب، خود زمین قبل از استنباط عینیت دارد، ولی شناخت آن از مقوله‌ی ادراك است؛ اما گاه متعلق شناخت قبل از استنباط هیچ عینیتی ندارد؛ مانند روش مراقبت از یك بیماری جدید و ناشناخته.

به هر حال انطباق بحثهای گذشته بر استنباطاتی كه حاصل آن عینیت دارد، بسیار روشن است؛ اما تطبیق آن بر سایر موارد نیاز به تأمل بیشتری دارد.

تجزیه و تحلیل این بحث به فرایند «تبدیل ندانستن به دانستن» ارتباط پیدا می‌كند.

برای این مهم در مرحله‌ی دوم با ما همراه باشید.

مرحله‌ی دوم؛ فرایند تبدیل ندانستن به دانستن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۴:۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۵:۵۱
    • کد مطلب:19009
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1837

در آغاز نوشتار گذشت كه مختصات نقطه‌ی آغازین انسان، «نتوانستن» و «ندانستن» است؛ به سخنی دیگر انسان پیش از حركت اداركی مقدار «توانستن» و «ندانستن» او صفر بوده است،[1] و نیز گذشت كه مختصات اداركی كنونی انسان بستگی تمام به اندازه‌ی «تبدیل نتوانستن به توانستن» و همچنین «تبدیل ندانستن به دانستن» دارد.

در مرحله‌ی پیشین پی بردیم كه فرآیند «تبدیل نتوانستن به توانستن» همان «استنباط» است، و نیز گفتیم كه «استنباط عینی» همانند استنباط آب، نیاز به شناسایی بستر و ابزار و مجری مناسب استنباط دارد. اما خود این شناسایی نیازمند «استنباطی شناختی» است.

اگر حاصل استنباط امری «شناختی» و از مقوله‌ی ادراك (و نه عینی) باشد، نیازمند فرآیند «تبدیل ندانستن به دانستن» است. از این رو در این مرحله فرآیند «تبدیل ندانستن به دانستن» مورد كاوش قرار می‌گیرد.

«ندانستن» نیز همانند «نتوانستن» در مبدأ سیر انسان كاملا برجسته است؛ چرا كه تولد انسان در اقیاوسی بیكران از مجهولات تحقق یافته است. كرانه‌ی این اقیانوس بیكرانه از خود انسان آغاز تا بی نهایت گسترش می‌یابد.

در پهنه‌ی این اقیانوس، مردگان را حركتی به سوی دانستن نیست تا چه رسد به تكاپویی برای شناخت، اما حركت و تكاپو لازمه‌ی جدایی ناپذیر زندگانی زندگان است، چه در حیات گیاهی و چه حیوانی و چه انسانی.

سیر حركت در حیات انسانی انسان، با برداشتن سه گام كلی آغاز می‌شود:

۱- برون رفت از جهل مطلق؛ یعنی بداند كه نمی‌داند. در این مرحله انسان با نیروی ادراكش به جهل خود توجه پیدا می‌كند؛ (مبدأ حركت)

۲- زنده شدن نیازِ به شناخت و آرزوی یافتن مجهولات كه ریشه در فطرت الهی او دارد؛ فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ (توجیه كننده و موتور حركت)

۳- تلاش برای زدودن جهل تا بی نهایت گام. (حركت)

اساس این تلاش چیزی جز «استنباط علمی» و شناختی (در مقابل استنباط تكوینی و عینی) نیست.

چرایی «استنباط علمی» در «نیاز بشر به شناخت» نهفته است كه همان توجیه كننده‌ی حركت انسان و موتور محركه‌ی اوست، و «چیستی استنباط علمی» به درك مرحله‌ی سوم بستگی دارد كه خود «حركت» می‌باشد.

«چیستی استنباط» در مباحث عام «استنباط علمی» با نگاه موضوعی به تحقیق (تحقیق در تحقیق) به دست می‌آید.

حاصل پرداختن به مباحث عام استنباط علمی، روشن شدن ریشه‌ی حركتها و سلوكهای متفاوت بشر در گام سوم یعنی زدودن جهل است (اعم از منطقهای گوناگون، فلسفه‌های مختلف، ادیان متفاوت و…)؛ از این رو می‌توان گفت تحقیق در حقیقت استنباط علمی و نگاه موضوعی به استنباط و تحقیق، بنیادین‌ترین مباحث شناختی است و از اهمیت بسیار ویژه‌ای برخوردار است.

برای روشن شدن بیشتر اهمیت استنباط این پرسش را طرح می‌كنیم: آیا می‌توان گفت «نظام علمی» همان «نظام استنباطی» است؟ و با یك گام به پیش می‌پرسیم آیا «نظام علمی» منحصر به «استنباط» است؟

با تجزیه و تحلیل استنباط علمی، در پی پاسخ دادن به این پرسش هستیم؛ به تبعِ پاسخ این پرسشها، مسایل عملی و نزاعهای فكری، شفافیت كاملی پیدا خواهند كرد و ارتباط و افتراق آنها آشكار خواهد شد.

اینك همراه با استنباط پیش می‌رویم، گام نخست با «شناخت مشكل» برداشته می‌شود، «تبدیل مشكل به مسأله» در گام دوم عملی می‌شود، و با «حل مسأله» و اجراء آن، به پایان «استنباط» می‌رسیم.

 

[1]ـ گذشت كه نقطه صفر صرف فرض است و تنها برای سهولت بحث می‌باشد.

مشكل چیست؟ (موتور تحقیق)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۱۸:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19010
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1774

آغاز هر تحقیقی «احساس ناتوانی در شناخت» است. این احساس را «مشكل» می‌نامیم.[1]

با «تبدیل مشكل به مسأله» تحقیق ادامه می‌یابد. با «حل مسأله» تحقیق به پایان خود می‌رسد. پس ابتدا لازم است مشكل را بشناسیم و ببنیم این مشكل از كجا كلید می‌خورد.

 

[1]ـ با توجه به آنچه پیش از این گذشت ممكن است درستی كاربرد اصطلاح «مشكل» مورد تردید واقع شود؛ توضیح این كه اگر ما مشكل را منحصر به ساحت عمل (و نه شناخت) بدانیم، استنباط شناختی امری است درساحت شناخت، پس كاربرد «مشكل» خالی از اشكال نیست، و كاربرد آن در استنباط شناختی تنها به خاطر تنظیر استنباط شناختی به استنباط عینی است؛ اما اگر درستی اطلاق مشكل را بر اساس «احساس ناتوانی» بدانیم (یعنی مشكل عبارت باشد از چیزی كه ناتوانی ما در آن مورد احساس می‌شود) در این صورت كاربرد این اصطلاح از اشكال است.

نقطه‌ی آغازین استنباط علمی كجاست؟ (مبدأ تحقیق)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۲۹:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۳۲:۳۶
    • کد مطلب:19011
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1754

حركت استنباطی كاری است ارادی. بنا بر این حادث است و منشأی دارد.

مبدأ استنباط چیست؟

با نگاهی به محور ادراكی انسان می‌بینیم:

o      نقطه‌ی صفر ادراكی انسان نسبت به شناخت یك موضوع خاص، جهل مطلق اوست؛ مطلق به این معنی كه دانستن او نسبت به این موضوع، در حد صفر است، و هیچ گونه توجهی نسبت به آن ندارد، تا آنجا كه حتی احتمال وجود چنین مجهولی را نمی‌دهد. در این مرحله حتی اصل جهل نیز مورد التفات نیست.

o      گام اول با احتمال اجمالی وجود چیزهایی (به شكل مبهم) برداشته می‌شود. در این وضعیت اصل جهل را می‌پذیرد؛ یعنی می‌داند كه چیزهایی هست كه او نمی‌داند. در این گام «نیاز به شناخت» (به عنوان یك ضرورت یا یك رجحان) زنده می‌شود.

o      گام دوم هنگامی است كه اصل وجود یك شیئ مبهم و مجهول را بداند، ولی تمامی خصوصیات آن مجهول باشد. این گام همان «احساس عدم دسترسی» به درك ویژگی‌های شیئ است. با عدم دسترسی به آنچه به شناخت آن «نیاز» داریم (گام اول) دچار «مشكل» می‌شویم.

o      گام سوم با شناخت یكی از ویژگی‌های مجهول آغاز می‌شود

o      گام چهارم…

o      گام نهایی حركت به سوی مجهول، آن گاه به پایان می‌رسد كه مجهول مفروض با تمامی ویژگی‌هایش شناخته شود.

بدیهی است كه نقطه‌ی صفر ادراكی بدین معنی است كه حتی احتمال وجود شیئی را نمی‌دهد بنا بر این نمی‌تواند «نقطه‌ی جوشش استنباط» باشد.

همچنین گام نهایی، یعنی شناخت كامل (در غیر ضروریات)، حاصل استنباط است.

اگر این دو وضعیت را كنار بگذاریم، بقیه‌ی وضعیت‌ها تركیبی است از علم و جهل با اختلاف حیثیات آنها.

برخی «گام اول» را «مبدأ استنباط» قرار داده‌اند، و از آن با تعبیر «شك و تردید» و یا «جهل» یاد می‌كنند. از این رو در اینجا این كاوش لازم است كه اولا:

«آیا مبدأ استنباط گام اول است؟»

ثانیا: «احتمال وجود (یعنی گام اول) چیست؟ علم به ندانستن، یا علم به امكان وجود[1] و یا جهل و یا تركیب علم و جهل؟»

ثالثا: «آیا می‌توان گفت جهل حیثی، لازمه‌ی علم به امكان وجود است؟» و «آیا می‌توان گفت شك و تردید، انفعالی نفسانی از گام اول است؟»

با تشریح پرسشهای مطرح شده، نمی‌توان تردید كرد كه در گام اول، باید پای علم به میان آید؛ چرا كه یك گام از جهل مطلق فاصله گرفته‌ایم و جهل مورد توجه قرار گرفته شده است. با احساس جهل، نطفه‌ی «مشكل» بسته شده است.

بنا بر این آنچه قابل كاوش است و یك محقق باید به آن بپردازد چگونگی علمی است كه پای آن به میان آمده است.

 

[1]ـ بدین معنی كه اگر احاطه به وضعیت موجود داشته باشیم، وجود یا عدم شیئ، درك شده است؛ پس احتمال، منتفی است؛ اما با عدم احاطه به وضعیت موجود، و فقدان دلیل بر استحاله، علم به امكان وجود، محقق است، و این همان احتمال است.

توجیه كننده‌ی استنباط (موتور استنباط)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۵۷:۵۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۲/۱۷-۹:۵۹:۱۵
    • کد مطلب:19012
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1838

بدیهی است كه حركت استنباط، ناشی از فقدان چیزی است كه اگر بود محركی برای استنباط وجود نداشت؛ یعنی اگر آن چیز در آغاز موجود فرض شود، موضوعی برای استنباط باقی نخواهد ‌ماند؛ از این رو در این بخش باید كاوش نمود كه:

«آن چیزی كه فقدان آن محرّك استنباطی است چیست؟»

«آیا موتور استنباط با نیاز به شناخت روشن می‌گردد و یا به درك حسن ذاتی دانستن؟»

و «آیا نیاز به شناخت همان عطش دانستن است؟»

و «منشأ نیاز به شناخت، كمال دوستی (حب كمال) است، و یا تفوق طلبی (حب سیطره) و یا…؟»

ممكن است گفته شود كه «موتور استنباط» به حسب منش و یا موقعیت اشخاص متفاوت است؛ از این رو نمی‌توان برای تمام استنباطات شناختی، نیاز واحدی را به عنوان موتور استنباط مطرح نمود؛ مثلا تردیدی نیست كه در مرحله‌ی شناسایی در استنباط آب، نیاز به شناخت در نهایت به تشنگی انسان برمی‌گردد، اما در استنباط شناختی تنها برای برخی از محققین صرف عطش به دانستن (و نه چیز دیگری) محرك اصلی است.

همچنین نمی‌توان موتور استنباط انسان كامل و انسان سالم را با سایرین یكی دانست.

پیش از این گذشت كه در گام اول با «احساس نیاز»، نطفه‌ی «مشكلِ شناختی» بسته شد. ابتدا باید دید:

«مشكل چیست؟»

در فرآیند «تبدیل نتوانستن به توانستن» گذشت كه پس از احساس تشنگی و نیاز به آب، هدف، نوشیدن آب است؛ نوشیدن آب متوقف بر دسترسی به آب است؛ ولی آب در دسترس نیست؛ پس ریشه‌ی مشكل «عدم دسترسی به آب» است.

در استنباط شناختی چطور؟ ریشه‌ی مشكل كجاست؟ توجه كنید:

نامه‌ای به دست شما رسیده است كه شما از محتوای آن آگاهی ندارید، اگر نامه در دسترس شما باشد، آن را باز كرده و با خواندن آن از محتوای آن آگاه خواهید شد. در این صورت خواندن و آگاه شدن كار شماست كه با در دسترس بودن نامه عملی می‌گردد.

اما اگر نامه در دسترس شما نباشد، اینجاست كه شما نمی‌توانید از محتوای آن با خبر گردید؛ بنا بر این در اطلاع پیدا كردن از محتوای نامه به مشكل برمی‌خورید؛ ریشه‌ی این مشكل كجاست؟ سواد خواندن دارید؛ چشمتان هم سالم است ؛ نامه هم قابل خواندن است؛ پس چرا دچار مشكل شده‌اید؟ چون نامه در دسترس شما نیست.

نمونه‌ی دقیق‌تر: در تاریكی شب شبحی می‌بینید، احتمال می‌دهید حیوان خطرناكی باشد، با احساس ترس دچار مشكل می‌شوید. ریشه‌ی این مشكل كجاست؟ با این كه بینا هستید چرا دچار مشكل شدید؟ چون تاریك است، اما تاریكی قبل از توجه به شبح وجود داشت و مشكلی ایجاد نكرده بود؛ ریشه‌ی اصلی ترس شما این است كه شبح در بُرد دید شما نیست و چشم شما دسترسی به آن ندارد.

نمونه‌ی دقیق‌تر: مسأله‌ی ارشمیدس در فصل «آیا استنباط می‌تواند تمامی تحقیقات را پوشش دهد؟» گذشت، یك بار دیگر آن را ببینید. مشكل پادشاه چه بود؟ دانستن این كه طلای واقعی در تاج به كار برده شده است یا خیر؛ این در حالی است كه وزن طلای پادشاه و وزن تاج مشخص بوده، راه تشخیص طلای خالص و بدلی نیز روشن بوده، ارشمیدس نیز قدرت محاسبات داشته است؛ پس ریشه‌ی مشكل كجا بود؟ ریشه‌ی مشكل در این بود كه حجم تاج با توجه أشكال غیر هندسی آن، در بُرد عقل ارشمیدس نبود.

بنا بر این می‌توان نتیجه گرفت: همچنان كه عدم دسترسی به آب برای نوشیدن آن، در تشنگی مشكل ساز گردید و شما را به حركت استنباط عینی وادار نمود، در مشكل شناختی نیز عدم دسترسی اداركی شما ریشه‌ی مشكل می‌باشد، به سخن دیگر اگر چیزی در بُرد دید شما نیست، آنچه مشكل آفرین است «در بُرد دید نبودن» است و نه چیز دیگر.

بر طرف شدن مشكل نیز منحصر به «دسترس قرار گرفتن» و «در بُرد دید قرار گرفتن» یك چیز است؛ دلیل آن هم بسیار واضح است؛ چرا كه اگر در آغاز حركت استنباطی آن چیز در دسترس و در بُرد دید قرار داشته باشد، نیازی به استنباط متصور نیست.

اما «مشكل» تنها یك «احساس» است و تا این احساس به «مسأله» تبدیل نشود قابل «حل» نیست؛ پس باید دید:

«مشكل شناختی چگونه به مسأله تبدیل می‌شود؟» این همانی كه استنباط در صدد تحقق آن است.

چگونه مشكل را به مسأله تبدیل نماییم؟ (شناسایی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۳۱-۱۶:۴۷:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19062
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1780

نخستین كاری كه در تبدیل مشكل به مسأله ضرورت دارد، جمع آوری اطلاعات لازم است، از این مرحله با تعبیر «شناسایی» یاد می‌شود. «شناسایی» است كه زمینه‌ی «اجرای استنباط» را آماده می‌نماید.

نخست باید شناخت چه بسترهای محتملی برای بر طرف كردن مشكل شناختی وجود دارد، تا «منابع استنباط» معین گردد؛ همچنین باید دید چه ابزاری مناسب عملیات بر روی این بسترهاست، تا «ابزار استنباط» مشخص گردد؛ و در مرحله‌ی سوم باید دید چه كسی از عهده‌ی این كار برمی‌آید تا ویژگی‌های «مستنبِط» روشن گردد.

بنا بر این شناسایی كافی خود در سه مرحله محقق می‌شود.

مستنبِط (محقِّق)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۳۱-۱۶:۴۷:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19063
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1909

در استنباط علمی (و نه تكوینی) مستنبِط كسی است كه می‌داند كه نمی‌داند، ولی می‌خواهد بداند و تلاش را آغاز می‌كند.

مصداق «مستنبِط» همیشه یكی است و آن موجودی كه «توانایی شناخت» دارد، این چنین موجودی در عالم خاكی منحصر به انسان است.

اما با توجه به ویژگی استنباط، عملیاتی كه به دستیابی به مجهول نمی‌انجامد، حقیقتا استنباط نیست؛ بنا بر این آنگاه استنباط صادق است كه مجهول معلوم گردد.

از سوی دیگر همه‌ی مجهولات ـ‌هر چند با استنباط‌ـ قابل نیل هر فردی نیست و در برخی از موارد شایستگی ویژه‌ای را می‌طلبد.

این شایستگی لازم ریشه‌ی این بحث است كه:

«محقِّق باید دارای چه ویژه‌گی‌‌هایی باشد؟»

و به این پرسش پاسخ می‌دهد كه:

«چه كسی توانای بر استنباط است؟»

بستر استنباط (زمینه‌ی تحقیق)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۳۱-۱۶:۴۷:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19064
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1778

بستر و منبع استنباط بستگی كامل به نوع و خصوصیات مستنبَط (كه همان حاصل استنباط است) دارد.

بدیهی است كه خطا در انتخاب بستر استنباط، مساوی با عدم استنباط است، هر چند تلاش فوق العاده‌ای هم صورت پذیرد.

ممكن است منبع استنباط در موردی با مورد دیگر كاملا متغایر باشد؛ منبع استنباط ادبیات فارسی كه شاهنامه است با منبع پزشكی كه انسان و طبیعت می‌باشد فرق دارد. و ممكن است اشتراك كلی داشته باشد؛ مانند اشتراك كلی منبع استنباط فیزیك و شیمی كه ماده است، اما با دو منظر متفاوت. و ممكن است كاملا یكی باشد (مانند قرآن كه منبع استنباط اصول و فروع دین است.

تحقیق در این ركن، به این پرسش پاسخ می‌دهد كه:

«عملیات استنباط بر چه چیزی واقع می‌شود، و حاصل استنباط از چه چیزی برداشت می‌گردد؟»

ممكن است گفته شود این بحث متكفل تعیین «موادی» است كه در «عملیات استنباط» مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اما تعیین منابع استنباط در «استنباطات اولیه» اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چرا كه با فرض استنباط اولیه دیگر هیچ قضیه و یا امر دیگری پیش فرض نمی‌باشد؛ بنا بر این باید كاوش كرد كه:

«بستر اولین استنباطات چیست؟ اصول اولیه (ضروریات مشهوده)  یا اصول موضوعه[1] و یا…؟»

به بیانی دیگر «آیا استنباطات اولیه با شهود مرتبط است یا خیر؟»

و «اگر بستر استنباطات اولیه، اصول موضوعه باشد، (با توجه به تعریف اصول موضوعه) چگونه نتیجه‌ی استنباط به درستی متصف می‌شود؟»

 

[1]ـ اصول اولیه دارای ثبوت و ارزش و اعتبار هستند، و خود به خود متصف به درستی می‌گردند؛ بر خلاف اصول موضوعه كه خود به خود متصف به درستی و نادرستی نیستند، مانند تعریف خط و نقطه در هندسته، و عدد در ریاضیات و….

ابزار استنباط (عقل)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۳۱-۱۶:۴۷:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19065
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1818

ابزار استنباط علمی، همانند ابزار استنباط فیزیكی، در نگاه نخستین به تناسب بستر و حاصل استنباط دارای تنوع و تعدد زیادی است.

اما همچنان كه با نگرش دقیق، تنها وسیله‌ی استنباط فیزیكی «توانایی فیزیكی بشر» است و سایر امور تنها در «إعمال این توانایی» دخالت دارد، در استنباط علمی نیز وسیله‌ی حقیقی استنباط، توانایی ادراكی بشر، یعنی «عقل» است، و نقش حواس، تنها در «إعمال عقل» است.

این امر از تعریف خود مستنبِط آشكار می‌شود؛ چرا كه ویژگی‌های مستنبِط عبارت بود از: 1ـ می‌داند كه نمی‌داند 2ـ می‌خواهد بداند 3ـ تلاش می‌كند كه بداند 4ـ در صورت موفقیت استنباط به هدف كه همان شناخت است می‌رسد.

و نیز با توجه به آنچه كه در مبدأ استنباط گذشت، خود مبدأ نیز اقتضای درك و یا حداقل قابلیت درك را دارد.

این ویژگی‌ها، منحصر به برخورداری از توانایی درك است، و توانایی درك همان عقل داشتن است.

كاوش در این ركن به این پرسش پاسخ می‌دهد كه:

«آیا ابزار استنباط در نهایت به یك امر بر‌می‌گردد یا به حسب مستنبَط متعدد است؟»

و «آیا ابزار استنباط امور حسی با غیر حسی (مفهومی) متفاوت است؟»

«عقل چیست و چه نقشی دارد؟»

«رابطه‌ی عقل با حواس پنجگانه چیست؟»

توضیح اجمالی این مطلب در بحث «استنباط علمی» گذشت، ولی مشروح آن در بحث «عقل، حجت باطنی» خواهد آمد. انشاءالله.

اگر برای پرسشهای مطرح شده پاسخ مناسبی پیدا نماییم، مرحله‌ی شناسایی را با موفقیت به پایان رسانده و آمادگی لازم برای مرحله‌ی بعد یعنی اجرای استنباط را به دست آورده‌ایم.

اجرا و حل مسأله با عملیات استنباط (اندیشیدن)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۳۲:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19097
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1858

با پایان شناسایی و جمع آوری اطلاعات لازم، نوبت به اجرای استنباط، یعنی عملیاتی كردن استنباط می‌رسد. در فرآیند «تبدیل ندانستن به دانستن» عملیاتی به عنوان استنباط اجرا می‌شود؛ این عملیات همان اندیشیدن است. در اندیشیدن چند بحث قابل طرح است.

كنترل بنیادین1 استنباط: شناخت الگوی اندیشه (منطق)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۳۶:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۳۶:۱۵
    • کد مطلب:19098
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1759

عملیات استنباط ـ‌با توجه به ویژگی واژه و نیز حقیقت استنباط‌ـ تنها اندیشیدنی است كه به هدف واقعی استنباط بینجامد، و نه مطلق اندیشیدن؛ همچنان كه استنباط آب، تنها حفاریی است كه به رسیدن به آب منتهی می‌شود و نه مطلق حفاری.

عملیات استنباط با توجه به ویژگی مستنبَط، متغایر می‌گردد و همچنین ممكن است عملیات استنباط در هر مسأله‌ای از یك علم با مسأله‌ی دیگری از همان علم متفاوت باشد. از این رو عملیات استنباط از گستردگی فوق العاده‌ای برخوردار است.

از سوی دیگر در برخی از موارد، اشتراك در كلیات عملیات استنباط و حتی جزئیات آن انكار ناپذیر است.

وجود مشتركات این پرسش را مطرح می‌كند كه: آیا الگوی ثابتی برای تمامی عملیات استنباط (اندیشیدن) در تمامی موارد متصور است یا خیر؟

در ادبیات موجود برای این مشتركات در كلیات (الگوی اندیشه)، واژه‌ای نزدیكتر از «منطق» نیافتم.[1]

در ارتباط با عملیات استنباط (اندیشیدن)، چندین پرسش، در چند مرحله قابل طرح است که پی‌گیری آن ترتیب ویژه‌ای می‌طلبد.

پرسشی را كه در نخستین مرحله این كاوش باید پاسخ دهد این است كه:

«آیا عملیات استنباط (اندیشیدن) از الگویی پیروی می‌كند؟» به سخن دیگر «آیا منطقی برای عملیات استنباط (اندیشیدن) وجود دارد؟»

ممكن است گفته شود وجود منطق (الگوی كلی اندیشه) بدیهی است  و تردیدی در آن نیست.

پرسش مرحله‌ی  دوم این است كه:

«آیا منطق واحدی (الگوی اندیشه) در عملیات استنباط، حاكم است یا منطق‌های متعدد؟»

در صورتی كه پاسخ در این مرحله مثبت باشد باید معین نمود كه:

«این منطق واحد (الگوی اندیشه) چیست؟» منطق ارسطویی یا تجربی و یا…؟

در صورتی كه پاسخ در این مرحله منفی باشد پرسش مرحله‌ی سوم مطرح می‌شود كه:

«در استنباط هر موضوعی چه منطق و الگوی تفكری لازم است؟»

و «راه تشخیص تناسب بین موضوعات و الگوهای مناسب آن چیست؟»

بنا بر این باید برای یافتن منطق (الگوی اندیشه) مناسب با مجهولی كه هدف شناخت آن است تلاش نمود. بعید نیست «منطق آزاد» چیزی شبیه این مبنا باشد.

بر اساس این مبنا، منطق و الگوی اندیشه در عملیات استنباط یك مسأله، ممكن است فضایی كاملا بیگانه از مسأله‌ای دیگر داشته باشد و گاه نیز مشتركاتی.

با توجه به اشاراتی كه به مراحل سه‌گانه شد، می‌توان گفت تعدد منطقهای گوناگون، همان دیدگاههای متفاوت در الگو و مشتركات كلی عملیات استنباط است.

تصور می‌شود كه منطقهای گوناگون موجود در غرب و شرق، در این بخش یعنی كلیات عملیات استنباط (الگوی اندیشه)، جای داشته باشد.

 

[1]ـ در اینجا باید به مبنای كسانی كه منطق (صورتها) و متدولوژی (روش علمی) را دو امر جداگانه می‌دانند توجه كرد.

كنترل بنیادین2 استنباط: تفكیك اصول عملیات از عملیات موردی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۴۲:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19099
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1752

پس از مشخص شدن الگوی اندیشه، نوبت به خود عملیات استنباط می‌رسد كه چیزی جز اندیشه نیست.

اگر تك‌تك حركتهای اندیشه و عملیات استنباط در یك رشته‌ی خاص را كنترل نماییم، با این واقعیت رو برو خواهیم شد كه برخی از عملیات استنباط در یك رشته، كاربرد تكراری دارد و به شكلی قابل تعمیم است، ولی برخی تنها در استنباطات خاصی به كار می‌روند.

بسیار مناسب است كه برای انسجام بیشتر و پرهیز از تكرار و… در آغاز استنباطِ هر رشته‌ای، عملیاتی كه قابلیت تعمیم دارد، جدا شود و بدون در نظر گرفتن وابستگی آنها به مسأله‌ی خاصی، بررسی گردد. بدین صورت «اصول عملیات استنباط» آن رشته شكل می‌گیرد، و تحقیق مستقلی برای بررسی اصول عملیات را می‌طلبد. بدین سان بررسی اصول عملیات از بررسی عملیات جزئی كه وابسته به مسایل جزئی هستند جدا می‌گردد.

بنا بر این باید بررسی كرد كه:

«اصول عملیات استنباط (در هر رشته) كدام است؟»

حاكمیت منطق‌ها بر اندیشه یا انتزاع منطق‌ها از اندیشه؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۲۵-۱۰:۵۴:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۳۹:۵
    • کد مطلب:19100
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1742

پس از درنگ شایسته بر دو مرحله پیشین زمان این پرسش بسیار اساسی فرا می‌رسد كه:

«آیا الگوی اندیشه 1ـ اختیاری و دلبخواهی است، و یا 2ـ منتزع و برگرفته از عملیات استنباط و اندیشه است، و یا این كه 3ـ اصول ثابتی است كه مقدم بر اندیشه وجود داشته است؟»

نتیجه‌ی این مبانی بسیار متفاوت است؛ چرا كه:

بر اساس مبنای نخست هر كسی در انتخاب الگو آزاد است و هیچ محدودیتی وجود ندارد.

اما بر مبنای دوم الگوی اندیشه، از اندیشه مستمر و مكرر به دست می‌آید؛ بنا بر این، تابع اندیشه است.

ولی بر اساس مبنای سوم، این اصول قبل از اندیشه، ثابت فرض می‌شود؛ بنا بر این اندیشه تابع آن است.

این پرسش دقیقا در اصول عملیات نیز قابل طرح است كه:

«آیا اصول عملیات در یك رشته[1]، 1ـ اصولی پیش فرض و حاكم بر سیر استنباط است، و یا 2ـ ساخته و پرداخته‌ی متخصصین، و یا 3ـ منتزع از عملیات مستمر گذشته؟»

ممكن است گفته شود كه الگوهای اندیشه (منطقها) و نیز عملیات قابل تعمیم (اصول عملیات) با اندیشه مستمر در طول زمان شكل گرفته و شناخته می‌شود.

بنا بر این از یك منظر، منطقها و نیز اصول عملیات، پس از عملیات استنباط گذشته قرار دارد، عملیاتی كه این منطقها و اصول عملیات از آنها انتزاع شده است.

از منظر دوم منطقها و نیز اصول عملیات، پیش از عملیات استنباط آینده قرار می‌گیرد. در نتیجه عملیات آینده باید بر اساس منطقها و اصول عملیات انتزاع شده اجرا شوند.[2]

بر این اساس نه دست كسی برای ساختن و تراشیدن الگو و عملیات اصلی باز است، و نه ثبوتی از پیش دارند. بلكه شكل گرفتن آنها نتیجه‌ی پیشرفت تحقیق است، و رعایت آنها نیز موجب كنترل بیشتری در عملیات آینده می‌باشد.

نتیجه‌ی مهم این بحث، حاكمیت ذات اندیشه، بر تمامی منطق‌ها و اصول عملیاتی است كه تا كنون شكل گرفته است. این حاكمیت آثار مهمی دارد كه سه حاصل مهم آن عبارت است از:

1ـ از این رو اگر در سیر عملیات فكری با الگویی جدید بر خورد كردیم، و یا توانستیم در برخی از عملیات جزئی اندیشه، تعمیمی بیابیم، الگو و عملیات اصلی جدیدی متولد می‌گردد. این الگوی جدید و عملیات اصلی از نظر اعتبار و ارزش، همسان سایر الگوها و اصول عملیات می‌باشد؛

2ـ همچنین اگر بر اثر مطالعه و كنترل بیشتر عملیات تفكر، برخی از الگوها از نظر اساس آن، یا از نظر تعمیم و شمول آن، مورد تردید واقع شد، در این صورت اصرار بر حفظ الگوهای پیشین معقول به نظر نمی‌رسد.

البته این بدین معنا نیست كه هر گاه امر جدیدی به بازار اندیشه آید، كهنه‌ی آن دل آزار می‌گردد؛ بلكه باید خود این امر در فرآیند استنباط قرار داشته باشد.

3ـ همچنین اگر در گذشته برای یك الگو تعمیمی تصور می‌شد و سپس ثابت شود كه چنین نیست، به معنی حذف اصل الگو نخواهد بود. مثلا اگر ثابت شود كه الگوی ارسطویی تعمیم كلی ندارد، به معنی حذف منطق ارسطویی از الگوی اندیشه نخواهد بود.

 

[1]ـ مانند اصول فقه در علم احكام دین.

[2]ـ با توجه به منظر نخست شاید مناسب باشد بحث كنترل‌های بنیادین در مرحله‌ی شناسایی قرار گیرد، اما به لحاظ منظر دوم تناسب آن با مرحله‌ی اجرا مناسب‌تر می‌باشد؛ چرا كه اعتبار و ارزش الگوها و اصول عملیات همیشه در حین اجرای استنباطات زنده، تثبیت یا تعدیل و یا مورد تردید قرار می‌گیرد.

الگوهای درست اندیشه یا الگوهای اندیشه درست؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۲۵-۱۰:۵۴:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19101
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1747

در استنباط شناختی، درستی اندیشه آنگاه مشخص می‌شود كه به آنچه پیش از استنباط در دسترس ما نبوده است دست یابیم. در غیر این صورت رنجی كه برده‌ایم تلاشی هدر رفته است و نه بیش؛ شاهد آن این است كه اگر حفاری كسی به آب نرسد می‌گوید در استنباط آب شكست خوردم و یا اشتباه كردم.

در بحث الگوی اندیشه گفتیم از اندیشه‌های درست در طول زمان به ویژگی‌های مشتركی میان آنها دست می‌یابیم كه توجه به آن ویژگی‌ها به درست بودن اندیشه‌های ما در آینده كمك می‌نماید.

بر این اساس الگوهایی معتبر هستند كه از اندیشه‌های درست انتزاع شده باشند؛ یعنی اعتبار الگوها، ریشه در درستی اندیشه دارد، و درستی اندیشه نیز ریشه در رسیدن واقعی به مطلوب دارد؛ پس باید از «الگوهای اندیشه درست» استفاده نمود.

از سوی دیگر در تعریف منطق گفته می‌شود: منطق قانون درست فكر كردن است؛ به این معنی كه با میزان منطق می‌توانیم درستی افكارمان را بسنجیم؛ بنا بر این تعریف، اندیشه آنگاه متصف به درستی می‌شود كه با قانون منطق مطابقت داشته باشد. پس باید از از «الگوهای درست اندیشه» استفاده نمود.

اینك جای این پرسش وجود دارد كه «درستی الگوهای منطقی از كجا ثابت می‌شود؟»

اگر بگوییم درستی آن از ناحیه‌ی شناخت اندیشه درست است، و درستی اندیشه را نیز تجربه به اثبات می‌رساند، با توجه به پویایی علم (بر خلاف وحی) كه مستلزم تغییر و تكامل است، پرسش دومی زنده می‌شود كه «چه چیزی درستی اندیشه را ضمانت می‌كند؟»

البته هر آن چه که در ضمانت درستی «استنباط» گفته شود، در ضمانت درستی «اندیشه» نیز جاری است. از این رو در بحث ضمانت درستی اندیشه استنباطی، به این مسأله می‌پردازیم.

در هر صورت از نظر فنی باید به این اختلاف تعبیر، یعنی توصیف الگو به درستی و یا توصیف اندیشه به درستی، توجه كرد.

ریز عملیات استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۲۵-۱۰:۵۴:۳۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۱۰-۱۱:۴۲:۱۴
    • کد مطلب:19102
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1857

وقتی از عملیات استنباط عینی سخن گفته می‌شود، مقصود همان تك‌تك ضربات كلنگی است كه حفر كننده بر زمین می‌زند و…؛ معادل ضربات كلنگ در استنباط شناختی نیز تك‌تك ریز اندیشه‌هایی است كه یك مستنبِط انجام می‌دهد.

بدیهی است كه ممكن است در گام فكری كه مستنبِط انجام می‌دهد، یك یا چند الگو انطباق داشته باشد، و یا در آن گام از عملیات اصلی استفاده شده باشد. از این منظر كنترل‌های بنیادین در درستی اندیشه تأثیر گذار هستند.

اما برخی از عملیات كاملا وابسته به مورد خاصی هستند، و هیچ الگو و یا اصول عملیات بر آن انطباق ندارد، و یا اگر مورد انطباق الگو یا اصول عملیات نیز باشند، دارای ویژگی‌های منحصر به مورد خود هستند، این گونه عملیات جز در حین اجرا قابل كنترل نیست.

با انجام موفقیت آمیز عملیات، به دروازه‌ی پایان استنباط نزدیك شده و شاهد حل مسأله خواهیم بود.

پایان استنباط و رفع مشكل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۰۱-۱۱:۲۷:۲۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۰۱-۱۱:۲۹:۷
    • کد مطلب:19304
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1804

«مستنبَط» آن چیزی است كه پس از «عملیات استنباط»، به دست می‌آید. در استنباط شناختی چه چیزی به دست می‌آید؟ بحث از «حاصل تحقیق» یكی از بحثهای اساسی است. از این رو باید كاوش شود كه:

«آنچه از استنباط به دست می‌آید چیست؟ قضیه‌ی مدلل، یا عقیده، یا شناخت، یا برداشت ما از واقع، یا ارتباط با واقع، یا خود واقع و یا…؟»

اگر مستنبَط، عقیده و یا شناخت باشد این امور از مفاهیم وابسته است؛ بنا بر این باید بین خود عقیده و آنچه عقیده به آن تعلق می‌گیرد و همچنین بین خود شناخت و آنچه شناخت به آن تعلق می‌گیرد تفكیك نمود. از این رو نخست باید تحقیق نمود كه:

۱- «حقیقت عقیده چیست و به چه تعلق می‌گیرد؟» و «حقیقت شناخت چیست و به چه تعلق می‌گیرد؟ به واقع یا به امر ذهنی و یا…؟»

۲- «تفاوت عقیده و ایمان و شناخت با یكدیگر چیست؟»

اما اگر «مستنبَط» امر عینی خارجی باشد، شناخت و عقیده بر آن امر عینی مترتب می‌گردد.

كاوش در این امر را با یادآوری بخشی از فصل «روح استنباط» آغاز می‌كنیم.

آنچه كه نیاز ما به بدان وابسته است اگر در دسترس ما باشد، تنها اقدام ما به رفع نیاز لازم است و هیچ موضوعی برای استنباط متصور نیست، ولی اگر آنچه بدان نیازمند هستیم خارج از دسترس ما باشد، اقدام به رفع نیاز ممكن نیست؛ در این صورت است كه استنباط موضوع دارد و با عملیات استنباطی، مورد نیاز را در دسترس قرار می‌دهیم تا اقدام به رفع نیاز امكان یابد.

در مورد استنباط عینی، من تشنه هستم و توانایی نوشیدن آب را هم دارم، اما چون آب در دسترس من نیست نمی‌توانم آن را بنوشم، پس باید آب را استنباط نمایم؛ با اجرای عملیات استنباط، آب در دسترس قرار می‌گیرد، و مشكل بر طرف می‌گردد؛ سپس من كه توانایی نوشیدن آب را داشتم آن را می‌نوشم و به هدف می‌رسم.

اینك تطبیق آن بر استنباط شناختی: شبحی در فاصله‌ی دور دست دیده می‌شود، من عطش شناخت آن را دارم، و توانایی دیدن هم دارم، اما چون در بُرد دید من قرار ندارد، نمی‌توانم آن را ببینم، پس باید آن را استنباط نمایم؛ با اجرای عملیات استنباط (چه با نزدیك شدن به شبح و چه با مسلح كردن چشم و چه با…) شبح در بُرد دید من قرار می‌گیرد، و من كه توانایی دیدن را داشتم آن را می‌بینم و می‌شناسم.

در شناخت غیر حسی نیز همین مطلب دقیقا پیاده می‌شود.

در فصل «توجیه كننده‌ی استنباط…» چنین گذشت:

بنا بر این می‌توان نتیجه گرفت: همچنان كه عدم دسترسی به آب برای نوشیدن آن، در تشنگی مشكل ساز گردید و شما را به حركت استنباط عینی وادار نمود، در مشكل شناختی نیز عدم دسترسی اداركی شما، ریشه‌ی مشكل می‌باشد، به سخن دیگر اگر چیزی در بُرد دید شما نیست، آنچه مشكل آفرین است «در بُرد دید نبودن» است و نه چیز دیگر.

بر طرف شدن مشكل نیز منحصر به «دسترس قرار گرفتن» و «در بُرد دید قرار گرفتن» یك چیز است؛ دلیل آن هم بسیار واضح است؛ چرا كه اگر در آغاز حركت استنباطی آن چیز در دسترس و در بُرد دید قرار داشته باشد، نیازی به استنباط متصور نیست.

برای وضوح بیشتر مطلب به این مثال توجه كنید: در شبی تاریك به منزل می‌روید، كلید منزل در جیب شماست، بنا بر این در بُرد حس لامسه‌ی شما قرار دارد، دست برده و آن را پیدا نموده و بیرون می‌آورید، اما متأسفانه از دست شما می‌افتد، بنا بر این ناچار به جستجو هستید، با جابجایی دست بر روی زمین تلاش می‌كنید تا كلید دوباره در بُرد حس لامسه‌ی شما قرار گیرد، پس از این كه كلید در برد حس لامسه قرار گرفت بلا فاصله آن را برداشته و در را باز می‌كنید؛ ولی اگر این جستجوی شما ناموفق در آمد، از چراغ قوه‌ی دستی كه در جیب دارید استفاده می‌كنید، اما این بار از حس بینایی كمك می‌گیرد، با جابجایی چراغ قوه تلاش می‌كنید تا كلید در بُرد دید شما قرار گیرد، به محض این كه چنین موقعیتی به دست آمد بلا فاصله شما كلید را می‌بینید.

با دقت در نمونه‌هایی كه بیان شد می‌بینیم در هیچ یك از سه صورت تفاوتی در ابزار ادراكی شما پیش نیامده است، حس لامسه و بینایی و چراغ قوه هر سه از نظر اندازه‌ی توانایی در وضعیت ثابتی قرار دارند، اما كلید است كه گاهی در بُرد حس لامسه و گاهی در برد حس بینایی به كمك چراغ قوه قرار دارد و گاه خیر. در هر صورت به دست گرفتن كلید كار شماست، چه از اول در بُرد حواس شما باشد و چه با جستجو با حس لامسه در بُرد حواس شما قرار گیرد و چه با جستجو با چراق قوه.

شناخت همیشه به چیزی تعلق می‌گیرد؛ یعنی وجود مستقلی ندارد و باید پای شناخته شده به میان آید. این امر بدیهی است؛ چرا كه همیشه به شكل مضاف به كار برده می‌شود «شناختِ…». این شناخت، كار انسان است، چه بدون استنباط حاصل شود و چه با استنباط، تنها تفاوت در این است كه امر شناخته شده در صورت اول از ابتدا در بُرد ادراك قرار داشت، اما در صورت دوم پس از عملیات استنباط در برد ادراك قرار می‌گیرد.

در فصل «توجیه كننده‌ی استنباط…» گفتیم:

بدیهی است كه حركت استنباط، ناشی از فقدان چیزی است كه اگر بود، محرك استنباطی وجود نداشت؛ یعنی اگر در آغاز موجود فرض شود، موضوعی برای استنباط باقی نخواهد ‌ماند؛

و اینك روشن شد كه «آنی كه ما پیش از استنباط فاقد آن بودیم» همان «دسترسی» و «در برد ادراك بودن» است كه با استنباط، تلاش در «تبدیل عدم دسترسی به دسترسی» و تلاش در «تبدیل در برد ادراک نبودن به قرار گرفتن در برد ادراك» صورت می‌گیرد. بنا بر این «حاصل استنباط» منحصر به این است كه «شناخته شده، با عملیات استنباط در برد ادراك قرار گیرد» تا شما بتوانید آن را بشناسید. اما خود شناخت خارج از محدوده‌ی استنباط قرار دارد كه موضوع بحث بعدی ماست.

رفع نیاز، تحقق هدف استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۰۶-۷:۱۴:۱۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۰۱-۱۱:۳۴:۲۰
    • کد مطلب:19305
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1799

«آیا به صرف دست یافتن به مستنبَط، هدف حركت استنباطی نیز تحقق یافته است؟»

در گذشته بیان شد كه تفكیك بین «حاصل استنباط» و «هدف استنباط» نكته‌ی ظریفی است كه در مباحث آینده نقش كلیدی دارد. بخشی از این مطلب در فصل پیشین گذشت.

ابتدا باید دید «هدف حركت استنباطی چیست؟»

گذشت كه هدف حركت استنباطی رفع مشكل ماست. مشكل ما نیز عدم دسترسی به چیزی است كه نیازمند به آن هستیم. اگر آنچه مورد نیاز است در دسترس ما قرار داشت، نیازی به استنباط نبود، همچنان كه اگر آب در دسترس قرار داشت نیازی به استنباط آب از چاه نبود.

توضیح بیشتر این كه: «پایان استنباط» همان «در دسترس قرار گرفتن» است كه قبل از استنباط به لحاظ فقدان آن، با تعبیر «هدف استنباط» از آن یاد می‌شود و پس از تحقق آن (با ترتب اثر مستنبَط بر آن) توقف حركت استنباطی را رقم می‌زند.

فرض كنید موتور حركت استنباطی یعنی تشنگی و «نیاز به آب»، ما را وادار به حركت استنباطی نمود و ما نیز آب را استنباط كرده و اكنون آب در دسترس ما قرار دارد. در این فرض مسأله حل شد و موتور ایستاد، اما آیا تشنگی و نیاز به آب برطرف گردید؟

پاسخ كاملا روشن است، هرگز! چرا كه صرف دسترسی به آب تشنگی را بر طرف نمی‌كند، بلكه باید آب استنباط شده را نوشید تا تشنگی فرو نشیند، آن گاه است كه به هدف استنباط رسیده‌ایم.

روشن است كه «نوشیدن آب» از «مفهوم و مصداق استنباط آب» كاملا بیگانه است؛ یعنی استنباط آب بدون نوشیدن آن نیز تحقق یافته، چه آب نوشیده شود و چه نشود.

اینجاست كه به این نتیجه‌ی بسیار مهم می‌رسیم كه پایان استنباط با دستیابی به آب رقم می‌خورد، اما هدف استنباط با استخراج آب حاصل نمی‌شود، بلكه آنگاه كه غرض مترتب از آب (یعنی نوشیدن)، بار گردد نیاز ـ‌كه همان تشنگی است‌ـ بر طرف می‌گردد و بدین سان هدف تحقق می‌یابد.

«نیاز» ما «تشنگی» بود. عطش به آب با «نوشیدنِ آب» فرو می‌نشیند، «نوشیدن» همان «بر طرف كردن نیاز» است؛ بر طرف كردن نیاز متوقف بر دسترسی آب است؛ از آن رو كه آب در دسترس نیست ما دچار مشكل شده‌ایم. «دسترسی به آب» همانی است كه پیش از این «هدف» ما بوده است. هدف نهایی استنباط آنگاه تحقق می‌یابد كه بتوان آثار مستنبط را بر آن بار كرد، و ترتب آثار استنباط آنگاه امكان دارد كه استنباط پایان پذیرد.

در نتیجه رفع نیاز یعنی هدف نهایی استنباط، همیشه در مرحله‌ی پس از پایان استنباط و تحقق مستنبَط تحقق می‌یابد.

آنچه توضیح داده شد بیان نمونه‌ی عینی و محسوس استنباط است، اینك به استنباط علمی برگردیم. باز هم با طرح یك نمونه‌ی ساده پیش می‌رویم:

فرض كنید كسی گیاهی ناشناخته را در مقابل شما قرار دهد و آن را به شما معرفی نماید، بدیهی است كه به صرف این كه گیاه در مقابل شما قرار گرفت، حد اقل شكل ظاهری آن را می‌شناسید، به سخنی دیگر شناخت شكل ظاهری آن به صرف این كه در معرض دید شما قرار گرفت تحقق می‌یابد.

اما اگر به جای این كه خود گیاه را در معرض دید شما قرار دهد، ویژگی‌های آن را در اختیار شما قرار دهد تا خود شما آن را شناسایی نمایید، در این صورت چه اتفاقی می‌افتد؟ روشن است كه باید به جستجو بپردازید، ابتدا به جستجوی مكانی و سپس به جستجوی تك‌تك گیاهان منطقه. تك‌تك بوته‌هایی را كه سر راهتان قرار می‌گیرد با ویژگی‌هایی كه در اختیار شما قرار داده شده مقایسه می‌نمایید. این جستجو و مقایسه ادامه می‌یابد تا این كه به موردی برخورد نمایید كه تمامی ویژگی‌ها را دارا باشد، اینجاست كه آن گیاه را یافته و شناخته‌اید.

تفاوت شناخت صورت اول با صورت دوم در چیست؟ روشن است شناخت صورت دوم «استنباطی» است، بر خلاف شناخت صورت اول.

اما خود «شناخت» چطور؟ آیا در این دو صورت خود شناخت نیز متفاوت است؟ هرگز! چرا كه شناخت هر چیزی متوقف است بر این كه آن چیز در «بُرد دید ادراكی» قرار گیرد، در صورت اول گیاه مستقیما توسط شخص دیگری در برد دید شما قرار گرفت، و در صورت دوم با استنباط (در قالب عملیات جستجو و مقایسه) موقعیتی یافتید كه گیاه در برد دید شما قرار گرفت، اما شناخت در هر دو صورت تنها وابسته‌ی به این است كه شناخته شده «در برد دید» قرار داشته باشد.

اینجا جای این پرسش است كه در این میان استنباط چه نقشی دارد؟ و حاصل استنباط چیست؟ استنباط، عملیاتی بود كه شما را در موقعیتی قرار داد تا گیاه مزبور در دید شما قرار گیرد، و حاصل استنباط همان «در برد دید قرار گرفتن» است و بس.

در نمونه‌ی طرح شده، دیدِ با چشم، ابزار درك است. شما می‌توانید همین تجزیه و تحلیل را در موارد دیگری كه ابزار درك غیر از چشم باشد منطبق نمایید.

در همه‌ی این موارد، «شناخت» بر چیزی وارد می‌شود كه به شكلی در معرض ادراك قرار گیرد، خواه مستقیم و بدون هیچ استنباطی و خواه با استنباطات پیچیده؛ بنا بر این، «شناخت» نتیجه‌ی این است كه چیزی در معرض ادارك ما قرار گیرد، و تفاوت اشیاء از نظر ادراك ما، در واقع به این برمی‌گردد كه چیزی در معرض ادراك ما قرار دارد یا نه؟ و اگر قرار ندارد آیا می‌‌توان با استنباط آن را در معرض دید قرار داد یا خیر؟ حاصل استنباط نیز همان در معرض دید قرار گرفتن است.

برای تجسم بهتر رابطه‌ی شناخت و استنباط، به انواع شناخت كودك توجه نمایید:

شناخت كودك نسبت به مادر خود، از قبیل شناخت بدیهیات و ضروریات است و نیازی به استنباط ندارد. اما اگر مادر دست كودك را بگیرد و پدر بزرگش را به او معرفی نماید، به منزله‌ی استنباط و استدلالی است كه دیگری برای انسان بیان می‌كند، و اگر مادر مشخصات پدر بزرگ را به كودك بدهد و خود كودك از روی مشخصات، پدر بزرگش را پیدا نموده و بشناسد به منزله‌ی استنباط و استدلال شخصی انسان می‌باشد.

در هر سه مورد، شناخت از كودك سر می‌زند، با این تفاوت كه در صورت اول شناخته شده از مشهودات بدیهی خود كودك است، و در مورد دوم، شناخته شده توسط مادر ارایه شده، و در صورت سوم پیدا كردن شناخته شده توسط خود كودك انجام گرفته است.

در استنباط ادراكی «نیاز» ما، «عطش به شناختِ چیزی» است كه در برد دید قرار ندارد از این رو ما دچار «مشكل» شده‌ایم.

عطش به دانستن چیزی با «شناخت آن چیز» فرو می‌نشیند؛ «شناخت» همان «بر طرف كردن نیاز» است، اما بر طرف كردن نیاز متوقف بر این است كه شناخته شده «در برد ادراك» ما قرار گیرد؛ «در برد دید قرار گرفتن» همان مشكل ماست كه پیش از تحقق «هدف» حركت ما بوده است و با عملیات استنباط حاصل گردید و سپس تعلق «شناخت» به آن تحقق یافت.

به بیانی دیگر نوشیدن آب كه تشنگی را بر طرف می‌كند كار من است، اما آنچه باید نوشیده شود آب است، و فعلا آب در دسترس من نیست، اما با استنباط قابل دسترسی می‌شود، پس از این كه آب، مستنبَط من واقع شد، امكان نوشیدن نیز محقق می‌شود؛ بنا بر این ما در پی استنباط آب می‌رویم تا آب در دسترس قرار گرفته و نوشیدن آن امكان یابد. در نتیجه من دو كار انجام داده‌ام: یكی استنباط آب و دیگری نوشیدن آن.

همچنین «شناخت» از من صادر می‌شود، اما این شناخت از «مفاهیم وابسته» است، بنا بر این باید بر چیزی واقع شود، «متعلق شناخت» همانی است «پیش از استنباط در حیطه‌ی ادراك من قرار نداشت»، كه از این امر با تعبیر مجهول یاد می‌شود.

به عبارت دقیق‌تر این «چیز» از آن جهت بر من مجهول مانده است كه خارج از حیطه‌ی دید من قرار دارد، با انجام استنباط آن شیئ در حیطه‌ی دید و ادراك من قرار می‌گیرد، و در نتیجه شناخت آن برای من ممكن می‌گردد. استنباط است كه آن شیئ را در دید من قرار می‌دهد تا من بتوانم آن را بشناسم. در نتیجه دو كار از من صادر شده است: یكی «استنباط» آن شیئ، به این معنی كه با عملیاتی آن را در «برد دید» خود قرار دادم، و دیگری «شناخت» آن، البته پس از این كه در دید من قرار گرفت.

آنچه گذشت فرآیندی است كه به  شناخت منتهی می‌گردد، با دقت در این فرآیند روشن می‌شود كه هدف نهایی استنباط كه همان رفع نیاز باشد، غیر از حاصل استنباط است و تحقق هدف منحصر به شناخت است.

اما اینجا پرسشهای بسیاری است كه باید پاسخ آن را به دست آورد:

«حقیقت شناخت چیست؟ تصورات ذهنی محض و یا تصورات مرتبط با واقع (دیدگاه بشر از واقع) و یا ارتباط واقعی با واقع و یا … ؟»

البته اگر شناخت قائم به مستنبِط باشد و هیچ ارتباطی به واقعیات نداشته باشد، از ارزشی برخوردار نیست، و اگر تصوری باشد كه از واقع نیز بیگانه نیست ارزش آن به اندازه‌ی وابستگیش به واقع می‌باشد. اما اگر شناخت ارتباط واقعی بین مستنبِط و مستنبَط باشد از ارزش فوق العاده‌ای برخوردار است.

از سوی دیگر اگر شناخت، تصورات ذهنی محض باشد، این سیر تحقیق است كه شناخت را محقق می‌كند، و شناخت زاییده‌ی تحقیق است. ولی اگر شناخت ارتباط واقعی با واقع باشد، این واقع مجهول (عدم دسترسی) است كه سیر تحقیق را معین می‌كند و تحقیق متولد از عدم دسترسی به واقع است.

یكی از مسایلی كه نیاز به كاوش دارد این كه «آیا شناخت استقرار یافته است و دیگر قابل تحقیق مجدد نیست یا این كه جریان تحقیق هیچ گاه متوقف نمی‌شود و با ادامه‌ی جریان تحقیق شناخت پیوسته در حال تكامل است؟»

و نیز «ضامن درستی و اعتبار و ارزش عقیده‌ها و باورها و شناختها چیست؟»

هر چند تکمیل مباحث جاری به پاسخ پرسشهای یاد شده گره خورده است، اما به دلیل این كه «شناخت» همیشه متفرع بر «استنباط» نیست، و در بدیهیات بدون هیچ استنباطی، شناخت محقق است، تفاوتی نیز بین شناخت ناشی از استنباط و شناخت بدون استنباط (در امور ضروری و فطری) وجود ندارد، از این رو پاسخ این پرسشها را به مباحث عام «شناخت شناسی» مربوط می‌گردد كه توفیق آن را از خداوند منان خواستاریم.

جمع بندی فرایند تبدیل ندانستن به دانستن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۰۶-۷:۱۴:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۰۱-۱۱:۳۵:۴۳
    • کد مطلب:19306
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1783

باتوجه به این كه تشریح برخی از مسایل طولانی گردید و برخی دیگر تكرار شد، شایسته است آنچه در «فرایند تبدیل ندانستن به دانستن» گذشت، جمع بندی شود؛ حاصل مباحث پیشین عبارت است از:

الف: كلیات

۱- چرایی «استنباط علمی» در «نیاز بشر به شناخت» نهفته است كه همان توجیه كننده‌ی حركت انسان و موتور محركه‌ی اوست؛

۲- «چیستی استنباط علمی» با درك خود «حركت استنباطی» روشن می‌شود. «چیستی استنباط» در مباحث عام «استنباط علمی» با نگاه موضوعی به تحقیق (تحقیق در تحقیق) به دست می‌آید.

حاصل پرداختن به مباحث عام استنباط علمی، روشن شدن ریشه‌ی حركتها و سلوكهای متفاوت بشر در گام سوم است (اعم از منطقهای گوناگون، فلسفه‌های مختلف، ادیان متفاوت و…)؛ از این رو می‌توان گفت تحقیق در حقیقت همان استنباط علمی و نگاه موضوعی به استنباط و تحقیق است. این مباحث، بنیادین‌ترین مباحث شناختی است و از اهمیت بسیار ویژه‌ای برخوردار است.

برای روشن شدن بیشتر اهمیت استنباط این پرسش را طرح كردیم:

۳- آیا می‌توان گفت «نظام علمی» همان «نظام استنباطی» است؟

۴- و با یك گام به پیش می‌پرسیم آیا «نظام علمی» منحصر به «استنباط» است؟

ب: مراحل كلی

۵- آغاز یك تحقیق یك «احساس» است كه «مشكل» نامیده می‌شود؛

۶- با «تبدیل مشكل به مسأله» ادامه می‌یابد؛

۷- هنگامی كه یك مسأله «حل» شود تحقیق نیز به پایان خود می‌رسد.

ج: مراحل ریز استنباط

۸- با احساس جهل، نطفه‌ی «مشكل» بسته می‌شود. (مبدأ استنباط)

۹- موتور استنباط با  نیاز به شناخت روشن می‌شود؛

۱۰- مشكل شناختی «در بُرد دید نبودن» است. بر طرف شدن این مشكل نیز منحصر به «دسترس قرار گرفتن» و «در بِرد دید قرار گرفتن» آن چیز است؛ پر واضح است كه اگر در ابتدا حركت استنباطی، چیزی در دسترس و در بُرد دید قرار داشته باشد، نیازی به استنباط آن متصور نیست.

اما «مشكل» تنها یك «احساس» است و تا این احساس به «مسأله» تبدیل نشود قابل «حل» نیست؛ پس باید دید:

۱۱- «مشكل شناختی چگونه به مسأله تبدیل می‌شود؟» این همانی كه استنباط در صدد تحقق آن است.

۱۲- نخستین كاری كه در تبدیل یك مشكل به مسأله ضرورت دارد جمع آوری اطلاعات لازم است، از این مرحله به تعبیر «شناسایی» یاد می‌شود.

«شناسایی» است كه زمینه‌ی «اجرای استنباط» را آماده می‌نماید.

نخست باید شناخت چه بسترهای محتملی برای بر طرف كردن مشكل شناختی وجود دارد تا «منابع استنباط» معین گردد، همچنین باید دید چه ابزاری مناسب عملیات بر روی این بسترهاست تا «ابزار استنباط» مشخص گردد؛ و در مرحله‌ی سوم باید دید چه كسی از عهده‌ی این كار برمی‌آید تا ویژگی‌های «مستنبِط» روشن گردد.

با پایان شناسایی و جمع آوری اطلاعات لازم، نوبت به اجرای استنباط می‌رسد.

۱۳- در فرآیند تبدیل «ندانستن به دانستن» عملیاتی به عنوان استنباط اجرا می‌شود، این عملیات همان اندیشیدن است.

مباحث قابل طرح در عملیات استنباط عبارت است از:

۱۴- كنترل بنیادین نخست: شناخت الگوی اندیشه (منطق)

۱۵- كنترل بنیادین دوم: تفكیك اصول عملیات از عملیات موردی (اصول عملیات استنباط)

د: ریز عملیات استنباط

با انجام موفقیت آمیز عملیات، به دروازه‌ی پایان استنباط نزدیك شده و شاهد حل مسأله خواهیم بود و خواهیم دید:

۱۶- حاصل استنباط در دسترس قرار گرفتن چیزی است كه پیش از استنباط در برد دید و ادراك قرار نداشت.

۱۷- هدف نهایی حركت استنباطی، شناخت آنچه پیش از استنباط در برد دید قرار نداشت می‌باشد.

پس از سیر این مراحل و یافتن پاسخ مناسب به پرسشهای مطرح شده، می‌توان گفت عملیات استنباط به درستی انجام پذیرفته است و در نتیجه با شناخت مجهول حل مشكل ضروری است، البته اگر از منابع استنباط مناسبی استفاده كرده باشیم، و…

بدین صورت كنترل دقیقی بر فرایند تبدیل نتوانستن به توانستن اعمال می‌گردد و از نتایج دقیق آن مطمئن خواهیم بود.

رابطه‌ی توانایی با دانایی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۰-۹:۱۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19320
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1698

پس از این كه در بخشهای پیشین فرآیند «توانستن» و «دانستن» بیان شد، درنگی داریم در رابطه‌ی بین این دو و نتایج آن.

در فصلهای آینده به امر می‌پردازیم.

استنباط شناختی، اساس استنباط عینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۰-۹:۱۶:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19321
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1764

اگر یك بار دیگر به فرایند استنباط عینی (تبدیل نتوانستن به توانستن) مراجعه نماییم، خواهیم دید كه آنگاه زمان اجرای یك استنباط عینی فرا می‌رسد كه مرحله‌ی شناسایی و به دست آوردن اطلاعات تكمیل شده باشد.

از سوی دیگر نتیجه گیری در مرحله‌ی شناسایی، بدون استنباط امكان ندارد؛ چرا كه كمتر استنباطی پیدا می‌شود كه همه‌ی اطلاعات لازم آن از بدیهیات باشد.

بنا بر این می‌توان نتیجه گرفت كه استنباط عینی (تبدیل نتوانستن به توانستن) بدون استنباط شناختی (تبدیل ندانستن به دانستن) ممكن نیست؛ از این رو استنباط شناختی اساس استنباط عینی است.

فراخوانی مجدد استنباط شناختی در استنباط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۸-۱۶:۳۰:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۱۸-۱۶:۳۰:۲۳
    • کد مطلب:19344
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1813

در فصل پیشین گذشت كه استنباط عینی بدون استنباط شناختی امكان ندارد؛ چرا كه هر استنباط عینی متوقف بر شناسایی است و خود شناسایی با استنباط شناختی عملی می‌گردد. اینك توجه شما را به خود استنباط شناختی جلب می‌كنیم.

استنباط شناختی خود متكفل حل یك مشكل شناختی است. آیا حل یك مسأله، بدون طی كردن مرحله‌ی شناسایی امكان دارد؟ هرگز. بنا بر این اجرای استنباط شناختی نیز نیازمند جمع آوری اطلاعات است. با مطالعه‌ی اطلاعات لازم خواهیم دید كه كمتر استنباط شناختی پیدا می‌شود كه اطلاعات ضروری آن از بدیهیات باشد. بنا بر این اجرای یك استنباط شناختی نیز متوقف بر یك یا  چند استنباط شناختی دیگر است، این امر همچنان تكرار می‌شود تا این كه در نهایت به استنباطات شناختیی برسیم كه اطلاعات لازم آن در مرحله‌ی شناسایی منحصر به بدیهیات باشد.

از این رو نتیجه می‌گیریم كه: در فرآیند تبدیل نتوانستن به توانستن، استنباط شناختی 1ـ یك تابع «خود ارجاعی» و 2ـ «منحصر به فرد» است.

خود ارجاعی بدین معنی است كه بارها و بارها از خود فرآیند استنباط شناختی در خود استنباط شناختی استفاده می‌گردد. و از این رو منحصر به فرد است كه هر چه به ریشه‌ها و سطوح پایین‌تر ادارك نفوذ كنیم، به جز استنباط شناختی چیز دیگری نخواهیم دید.

با توجه به این كه اساس هر استنباط عینی، استنباط شناختی است، به این نتیجه‌ی مهم می‌رسیم كه استنباط شناختی تنها محور فرآیند تبدیل نتوانستن به توانستن، و همچنین تبدیل ندانستن به دانستن می‌باشد.

اساس استنباط شناختی چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۸-۱۶:۳۲:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19345
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1325

خلاصه‌ی فصلهای پیشین عبارت است از:

o      اساس هر تحقیقی استنباط است

o      اساس هر استنباط عینی استنباط شناختی است

o      هر استنباط شناختی خود نیز متكی به استنباطات شناختی دیگر است

آیا می‌توان گفت متكی بودن هر استنباط شناختی به استنباطات شناختی دیگر كلیت دارد؟ اگر اتكا را مطلق فرض كنیم، دچار تسلسل می‌شویم، مانند این كه این تخم مرغ از مرغ است و مرغ از تخم مرغ و…. اما استحاله‌ی تسلسل از بدیهیات است بنا بر این، این رشته در یك نقطه باید قطع گردد.

قطع شدن این رشته امكان ندارد مگر این كه در نهایت به استنباط شناختی برسیم كه مقدمات آن استنباطی نباشد.

قضایای غیر استنباطی، منحصر به اصول اولیه (ضروریات مشهوده) و اصول موضوعه است.

اصول اولیه دارای ثبوت و ارزش و اعتبار هستند و خود به خود متصف به درستی می‌گردند.

بر خلاف اصول موضوعه كه خود به خود متصف به درستی و نادرستی نیستند؛ مانند تعریف خط و نقطه در هندسته و عدد در ریاضیات و…

اگر بخواهیم نتایج به دست آمده از استنباط را متصف به درستی نماییم، نمی‌‌توانیم اصول موضوعه را اساس استنباط خود قرار دهیم؛ چرا كه خود اصول موضوعه نه قابل تحقیق است و نه از ضروریات اولیه. بنا بر این دست یافتن به نتایجی كه قابل اتصاف به درستی باشد منحصر به استنباطاتی است كه اساس آن یكی از ضروریات و بدیهیات باشد.

اینجاست كه یك بحث بنیادین قابل طرح است و آن این كه چرا یك قضیه متصف به بداهت می‌گردد و دیگری خیر؟ امتیاز این دو قضیه در چیست؟

در مباحث پیشین گفتیم كه ریشه‌ی یك مشكل شناختی این است كه شناخته شده اگر قبل از استنباط در برد دید ادراكی ما قرار داشته باشد، هیچ گاه نیاز به استنباط پیدا نمی‌كنیم؛ بنا بر این ریشه‌ی مشكل این است كه چیزی در برد دید ادراكی ما قرار ندارد و ما با استنباط تلاش می‌كنیم آن را در برد دید خود قرار دهیم. از این رو می‌توان گفت قضایای بدیهی[1] قضایایی هستند كه در برد دید ادراكی همگان قرار دارند.

به سخنی دیگر امتیاز یك قضیه در بدیهی بودن از قضایای دیگر باید منشأی داشته باشد، این منشأ یا در خود قضیه است و یا در خارج آن.

در مباحث پیشین گذشت كه تنها كار استنباط این است كه چیزی را كه در برد ادراك ما قرار ندارد در برد ادراك قرار می‌دهد، و شناخت چه در بدیهیات و چه در استنباطیات به یك شكل از انسان تحقق می‌یابد. یعنی شناخت در یك قضیه بدیهی و یك قضیه غیر بدیهی ـ‌البته پس از استنباط آن‌ـ یك گونه است، پس نتیجه می‌گیریم كه منشأ بداهت نمی‌تواند در خود قضیه باشد.

بنا بر این باید بپذیریم كه همگان دارای نیروی ادراكی هستند كه در پرتوی آن، قضایا بدیهی می‌گردند. از این نیرو با تعبیر «عقل» یاد می‌شود.

اگر مقدمات گذشته را به دقت در نظر داشته باشیم، می‌توان استنباط نمود كه اساس انسان عقل اوست؛ چرا كه جدایی انسان از حیوان به پویایی اوست، و پویایی او در گرو تحقیق است، و تحقیق با استنباط عملی می‌شود، و استنباط بدون اتكا بر قضایای بدیهی امكان ندارد، و منشأ بداهت قضیه، عقل انسان است.

اینجاست كه باید سر تعظیم در مقابل این كلام جعفر بن محمد ارواحنا فداه فرود آریم كه فرمود:

دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یكْمُلُ وَ هُوَ دَلِیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ[2]

 

[1]ـ به شكل تعمیم داده شده و نه نسبت به یك شخص چرا كه ممكن است شخصی از توانایی درك بیشتری برخوردار باشد و در نتیجه بدیهیات بیشتری داشته باشد.

[2]ـ الكافی1 25 23

دانا بود هر كه توانا بود!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۲۷-۵:۳۵:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:19346
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1321

این جمله بسیار مشهور است كه: «توانا بود هر كه دانا بود» و آن چنان شهرت یافته كه به عنوان ضرب المثل استفاده می‌شود. آیا واقعا چنین است؟

یك بار دیگر آنچه گذشت مرور می‌نماییم: كار استنباط این است كه آنچه خارج از دسترس و برد ادراك ماست در دسترس قرار می‌دهد، خود این كار به حسب توانایی اشخاص متفاوت است؛ در واقع كسی كه می‌تواند استنباطات پیچیده انجام دهد، توانایی بیشتری بر دسترس قرار دادن دارد، بر خلاف كسی كه چنین توانایی را ندارد.

شناخت اكتسابی همان شناخت استنباطی است؛ شناخت استنباطی نیز به توانایی بر در دسترس و در برد قرار دادن مجهول بستگی دارد؛ بنا بر این هر چه توانایی بر در دسترس قرار دادن بیشتر باشد، توفیق ما در شناخت استنباطی و اكتسابی افزون‌تر خواهد بود. یعنی شناخت اكتسابی بر توانایی تكیه دارد؛ از این رو باید گفت «دانا بود هر كه توانا بود» نه این كه «توانا بود هر كه دانا بود».

نتیجه‌ی نهایی این گردید كه با فرض این كه در شناخت اكتسابی، اندازه‌ی درك ثابت است و تنها دایره‌ی مدرَكات ما توسعه می‌یابد، توسعه‌ی مدرَكات تنها به توانایی در استنباط بستگی دارد.

سخن پایانی در «تحقیق در تحقیق»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۲۷-۵:۳۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۱۸-۱۶:۴۰:۵۹
    • کد مطلب:19347
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1412

همان گونه كه مكرر گفتیم پایان استنباط، رسیدن به واقع است؛ آیا واژه‌ی استنباط بر تمامی مراحل این فرآیند اطلاق می‌شود؟ یعنی مجموع عملیاتی كه مثلا به استخراج آب می‌انجامد استنباط است؟[1] و یا این كه استنباط تنها آخرین مرحله عملیات است؟

به دلیل این كه حاصلی برای تعیین امر نیافتیم از این بحث گذشتیم. اما این واژه در این نوشتار به معنی اول، یعنی تمامی مراحل فرآیند تبدیل ندانستن به دانستن (در استنباط شناختی، و تبدیل نتوانستن به توانستن در استنباط عینی) است.

به لطف الهی نگاه موضوعی به استنباط (تحقیق شناسی) را به پایان آوردیم. اما مباحث مهمی در این رابطه باقی است كه نپرداختن به آنها، دستیابی به نتیجه نهایی را غیر ممكن می‌سازد. این مباحث عبارتند از:

  1. «ضمانت درستی تفكر استنباطی» در مقابل سایر اندیشه‌ها كه خود شامل مباحث مهمی است.
  2. شناخت ابزار استنباط كه همان بحث «عقل شناسی» است
  3. نگاهی به هنر عقل كه همان بحث «شناخت شناسی» است

البته چند بحث جانبی نیز داریم كه عبارتند از:

  1. تأثیرات اندیشه استنباطی
  2. رابطه‌ی نظام علمی اسلام با استنباط

پس از مباحث یاد شده، از مرحله بحث بنیادین می‌گذریم و وارد مباحث كاربردی و تطبیقی استنباط خواهیم شد. انشاء الله.

 

[1]ـ كه در این صورت نظیر بحث انحصار وجوب مقدمی به مقدمه موصله است.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما