×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

مرجعیت دینی زیر ذره‌بین خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۰/۰۶-۱۵:۵۳:۴۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۰/۰۸-۱۶:۱۴:۴۷
    • کد مطلب:85
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 27350

مرجعیت دینی، از مباحث زنده­ای است که در مرکز نظریات گوناگونی قرار گرفته و حوزه­های متفاوتی دست به تفسیرهای مثبت یا منفی زده­اند.

پرداختن به این بحث، بدون تجزیه و تحلیل دو واژه­ی مرجعیت و دین امکان پذیر نیست و ناگفته پیداست که هر یک از دو واژه نیز از منظر عقلانی و دینی قابل تأملی جداگانه است.

حوزه سمبل تخصص دینی و روحانیت سمبل متخصص دینی شمرده شده است؛ از این رو قضاوت در مورد این دو بیانگر دیدگاه در تخصص دینی و متخصص دینی است.

دیدگاه‌های طرح شده در تخصص دینی با تمام تنوعی كه دارا هستند از نظر معلول و آثار آن در چند دسته جای می‌گیرند:
          الف‌ـ دیدگاه‌هایی كه كاملا به حذف تخصص دینی توجه دارند؛
          ب‌ـ دیدگاه‌هایی كه عملا هیچ مرزی برای متخصصین دین قائل نیستند؛
           ج‌ـ دیدگاه‌هایی كه با طرح اصلاحات و تعیین مرز برای تخصص دینی عملا به حذف آن می‌انجامد؛
           دـ دیدگاهی كه برای تخصص دینی مرز علمی قائل است اما مرزی كه متناسب با ماهیت عنصر علمی تخصص دینی است.

تمامی دیدگاه‌ها از نظر علت آن از این سه ریشه ناشی می‌گردد: دین ستیزی، عدم پذیرش اصول موضوعه‌ی دین یا عدم درك كافی دین.

محور این نوشتار عقلانیت مرجعیت دینی است.

بحث عقلانیت مرجعیت مانند سایر مباحث دارای اصول موضوعه­ای که در مجال خود اثبات می­گردد.

مرجعیت دینی در اسلام، در چهار سطح مطرح است: 1ـ خداوند متعال 2ـ پیامبر صلی الله علیه و آله 3ـ جانشینان بر حق پیامبر علیهم‌السلام و 4ـ فقها

اساس مرجعیت خداوند و معصومین علیه‌السلام خطا ناپذیری است.

اساس مرجعیت فقیه تخصص دینی است.

چرا که با توجه به عدم عصمت، فقیه با دو مشکل نادانی و ظلم روبروست که آن انحراف از حق است.

حل این دو مشکل نیازمند، دو عنصر است: عنصر شناختی «تخصص» برای درمان مشکل نادانی و عنصر عملی «عدالت» برای ضمانت حق­جویی.

اصطلاحاتی چون كتب مرجع، مرجعیت، ارجاع و مراجع، همچنین توصیف این عناوین از قبیل كتب مرجع پرشكی یا مراجع قضایی و یا مرجعیت دینی همگی بیانگر نوعی از مرجعیت به معنی لغوی آن است.

یك جامعه طبقات گوناگونی را در بر دارد.

پدید آمدن هر طبقه‌ای بر اساس یك عنصر است.

در طبقاتی مانند فیزیكدانان، حقوقدانان، اخترشناسان، اقتصادانان، دین شناسان، ریاضیدانان، جامعه شناسان و… تنها عنصر علمی نقش دارد.

ویژگی لازم در یك طبقه‌ی علمی تخصص نام دارد.

وجود یك تخصص در فردی و نیاز دیگران به آن تخصص، مرجعیت را می‌آفریند.

لازمه‌ی مرجعیت انجام كاری از طرف مراجعه شونده برای مراجعه كننده می‌باشد.

یكی از رشته‌های علمی، دین می‌باشد از دین رو با تخصص دینی و دین شناسان و مرجعیت دینی سر و كار داریم.

مرز علمی اول مرجعیت فقیه: نیاز غیر متخصص به دین (ضرورت دین در زندگی بشر و دامنه‌ی آن)

مرز علمی دوم مرجعیت فقیه: درجه‌ی تخصص متخصص (اندازه‌ی فقاهت)

«امین بودن» متخصص سومین مرز علمی مرجعیت فقیه است.

دیدگاه‌ها در مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۰/۰۸-۱۸:۴۲:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۰-۲۲:۱۴:۱۷
    • کد مطلب:50
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1729

از آنجایی که حوزه‌های علمیه شیعه به عنوان جایگاه تخصص دینی و روحانیت شیعه به عنوان متخصص دینی مطرح بوده و هست، در غالب موارد دیدگاه‌هایی که در رابطه با حوزه‌های شیعه و روحانیت شیعه مطرح می‌شود در واقع بیانگر نگرش به تخصص دینی شیعی است.

هر چند حوزه‌های شیعه و شخصیتهای درون آن، به شکل مطلق خالی از اشکال نیستند و احیانا مسایل حادی در آن بروز پیدا می‌کند، اما گاه کوته‌نگری موجب می‌شود، میان حوزه و تخصص دینی، و شخصیتها و متخصصین مطرح شده، مرزی نشناسیم؛ همچنان که موجب شده است میان اسلام و مسلمین فرقی قایل نشویم.

این کاستی در برخی از دلسوزان سبب شده است که هر گاه برای سامان دادن به وضعیت تخصص دینی، دست بر نقطه‌ی دردی بگذارند، آن چنان بتازند که اصل تخصص دینی اولین قربانی تاخت و تازشان گردد؛ به سخن دیگر گاه مشکلات متصور در تخصص دینی، در حد خودش مطرح می‌شود، بدون این که اصل ضرورت تخصص دینی و جایگاه حیاتی متخصص دینی خدشه دار شود، اما گاه حملات آن چنان ناسنجیده صورت می‌گیرد که خود تخصص دینی و متخصص دینی (که بر اساس مفروض بحثِ دلسوزان، هدف اصلی سامان دادن به تخصص دینی است) از اساس زیر سؤال می‌رود و نقض غرض می‌شود.

در هر حال اگر ما دیدگاه‌های ابراز شده در رابطه با حوزه و روحانیت را سمبل نگرش به تخصص و متخصص دینی بدانیم، با دیدگاه‌های بسیار متفاوتی در ارتباط با مرجعیت دینی به معنی لغوی آن که همان تخصص دینی است مواجه می‌شویم. این دیدگاه‌ها از دو منظر عِلّی (ریشه­ها) و معلولی (نتایج) قابل دسته بندی هستند.

از منظر معلولی و تأثیر دیدگاه‌ها، با چند دسته از دیدگاه‌ها مواجه هستیم:

گروه یکم: حذف مرجعیت

گروه یکم دیدگاه‌هایی است که از لحاظ نظری و عملی به حذف صریح مرجعیت دینی اشاره دارند؛ دیدگاه‌های این گروه هر چند بسیار متفاوت می‌نمایانند، اما در یک نقطه اشتراک دارند و آن حذف «صنف روحانیت» می‌باشد (و نه حذف شخص الف یا ب)، بدون این که برای استمرار حیات تخصص دینی جایگاهی جدید اندیشیده شود. مانند:

  • روحانیت اسلام، همانند روحانیت مسیحیت علت عقب ماندگی علمی است؛ بنا براین باید به اسلام منهای روحانیت اندیشید.
  • اسلام نیازی به روحانیت ندارد.
  • در متون و تاریخ اسلام، طبقه‌ای به عنوان روحانیت وجود ندارد.
  • منحصرا تابع عقل هستیم، هر چه درک کنیم می‌پذیریم و هر چه درک نکنیم نمی‌پذیریم، خواه از متخصص باشد و خواه از غیر متخصص.
  • در انسان متفکر در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات، تقلید جایگاهی ندارد.
  • تقلید، پیروی کورکورانه است و اسلام پیروی کورکورانه را نمی‌پذیرد.
  • تقلید شخصیت پرستی است و با توحید منافات دارد.
  • هیچ کس نمی‌تواند بین خدا و مردم واسطه باشد.
  • دین برای بدنه‌ی عمومی جامعه آمده است، از این رو بسیار ساده بیان شده است؛ بنا بر این تخصص دینی جایگاهی ندارد.

گروه دوم: مرجعیت بدون مرز

گروه دوم دیدگاه‌هایی است که مرجعیت بدون مرز را پذیرفته‌اند؛  در این گروه از سه منظر به مرجعیت نگریسته می‌شود، و در نتیجه با سه دیدگاه مواجه می‌شویم:

  • از منظر سیر و سلوک در شاخه‌های مختلف تصوف، گفته می‌شود «مرشد» و «مراد» مرجعیت مطلق دارد؛
  • از منظر وجوب اطاعت در فرق شیخیه، ادعا می‌شود اطاعت کامل از «قطب رابع» واجب است همچنان که اطاعت از پیامبر و امام واجب است؛
  • از منظر تشریع احکام، سخن از رتق و فتق بی قید و شرط احکام، توسط فقیه به میان می‌آید.

هر سه منظر با حذف تمام پیرایه‌های آن، به یک دیدگاه برمی‌گردد و آن این که:

همگان باید تعقل را کنار گذاشته و تسلیم بی چون و چرای «مرشد»، «قطب رابع» و یا «روحانیت» باشند.

گروه سوم: اصلاح مرجعیت

گروه سوم دیدگاه‌هایی است که مرجعیت را از بُعد نظری پذیرفته، اما اصلاحاتی را طرح می‌کنند که در عمل به حذف مرجعیت می‌انجامد و از این جهت دچار تضاد می‌شوند. مانند:

  • تخصص دینی تنها در دایره‌ی وحی پذیرفتنی است، از این رو تنها نص قرآن و حدیث از متخصص قابل قبول است و بس.
  • با توجه به تحولات جهانی تخصص دینی، نیاز به پویایی و دین، نیاز به قرائت جدید دارد.
  • با توجه به موضوعات گسترده، تخصص دینی نیز باید به رشته‌های مختلف تقسیم گردد.
  • با توجه به تخصصی شدن موضوعات، کار فقیه تنها اظهار نظر در کلیات است و تطبیق آن بر هر موضوعی بر عهده‌ی متخصصین آن رشته است، بدون این که متخصص دینی حق دخالت داشته باشد.

گروه چهارم: مرجعیت با مرز علمی

«مرجعیت با مرز علمی» دیدگاهی است که مرجعیت را از بُعد نظری پذیرفته و از بُعد عملی آن را کاملا حفظ کرده، ولی آن را تنها به مرز علمی محدود می‌کنند. البته مرز علمی که از ماهیت عنصر علمی خود تخصص دینی سرچشمه می‌گیرد.

اینک نوبت به انتخاب دیدگاه درست در میان دیدگاه‌های مطرح شده می‌رسد.

مرز علمی مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۶:۶:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8590
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2202

ناگفته پیداست که اگر مرجعیت دینی پشتوانه عقلانی نداشته باشد فاقد ارزش است. پس مرجعیت دینی آن گاه قابل طرح است که از پشتوانه عقلانی برخوردار باشد.

در این صورت نیازمند تعریف علمی آن و تبیین دقیق مرز علمی آن هستیم.

با طرح چند پیش نیاز به سوی تعیین مرز علمی مرجعیت دینی پیش می‌رویم.

طبقه‌بندی ريشه‌ای ديدگاه‌ها در «مرجعيت دينی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۵-۷:۸:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۰/۰۶-۱۶:۱۴:۵۷
    • کد مطلب:51
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1228

پیش از آغاز تحقیق بایسته است با تعریف گامهایی که باید پیموده شود، آن را ساماندهی نماییم.

نخستین گام طبقه ‌بندی دیدگاه ‌ها از منظر ریشه است.

اگر بخواهیم تمامی دیدگاه‌ها را از منظر علل و ریشه‌های آن بررسی نماییم در سه گروه جای می‌گیرند:

 

  •  دیدگاه‌های ناشی از دین‌ستیزی؛

طرح اشکال در مرجعیت با منشأ دین‌ستیزی تنها از این نظر است که مرجعیت با تصویر نادرست آنان، تنها یک دست‌آویز برای تخریب دین است، از این رو با یافتن فرصت مناسب، مسلما پیامران و ائمه علیهم‌السلام و حتی خود خدا نیز از تهاجم اینان در امان نخواهند بود.

با تحلیل علل روانی و اجتماعی و فرهنگی دین‌ستیزی و پی بردن به علل گوناگون آن، روشن می‌شود که تمامی علتها به دو ریشه بازمی‌گردند: الف‌ـ عدم شناخت لازم، ب‌ـ هواپرستی.

مهمترین و عمومی‌ترین ریشه‌های دین‌ستیزی از منظر شناختی (و نه عملی)، توهم «تضاد میان عقل و وحی» است که به «جدال علم‌گرایی و دین‌گرایی» شهرت یافته است؛ بدین معنی که توهم شده است تمامی مظاهر تعبد دینی از جمله پذیرش مرجعیت دینی با عقل‌گرایی منافات دارد. البته این توهم انحصار به مرجعیت دینی ندارد؛ بلکه شامل تبعیت از امامان معصوم علیهم‌السلام و خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و حتی خداوند نیز می‌گردد؛ ولی به دلیل عدم سازگاری با فضای جامعه، کمتر به تضاد عقل‌گرایی موهوم با بندگی خداوند و یا با پیروی از معصومین علیهم السلام تصریح می‌گردد.[1]

مباحث کلی در این راستا را در «نظریه عقلانیت فراگیر» و پروژه «شخصیت گمشده» پی می‌گیریم.

هدف نوشتار پیش روی شما بررسی خصوص عقلانیت مرجعیت دینی است؛ یعنی تنها به توهماتی می‌پردازد که پس از حل اصول موضوعه، نسبت به مرجعیت دینی باقی می‌ماند.

 

  •  دیدگاه‌های ناشی از دین‌گریزی؛

طرح اشکال در مرجعیت با منشأ دین‌گریزی ناشی از عدم درک اصول موضوعه‌ی دین (و در نتیجه عدم پذیرش آن) است.

یکی از علل دین‌گریزی، تزلزل و سستی زیر بناهای علمی و عقلی دین، در باور افراد می‌باشد، که عمدتا محصول شبهه‌افکنی بیگانگان است؛ از این رو در درجه‌ی نخست باید اصول موضوعه‌ی دین شناخته شود، و سپس بنیاد علمی آن مورد استدلال قرار گیرد.

 

  •  دیدگاه‌های دین‌جویان که ناشی از کاستی در درک منابع وحی.

این گونه دیدگاه‌ها غالبا (و نه همه‌ی آنها) از سوی مخالفین «اجتهاد» مطرح می‌شود، و جالبترین دیدگاه‌ها در دایره‌ی دین جویانِ مخالف اجتهاد، دیدگاهِ بسیار افراطی است که با استناد به قرآن و روایات ادعا می‌کند:

باز هم جایی برای رفتن زیر یوغ فتاوی برخاسته از روی رأی و گمان غیر معصومین باقی نمی‌ماند…[2]

از این منظر تنها دیدگاه‌هایی بررسی می‌شوند که صاحبان آن نه از دین‌ستیزان هستند و نه اصول موضوعه‌ی دین را انکار می‌کنند. بلکه کاستی در درک برخی از روایات و یا نفوذ ناشناخته‌ی نظریات دین‌ستیزان در دین‌جویان، به این گونه دیدگاه‌ها منتهی شده است.

این دیدگاه کاری به حوزه عقلانیت مرجعیت دینی ندارد؛ از این رو تنها از منظر شرعی قابل بررسی است.

 

[1]ـ هر چند روند منفی فرهنگی جامعه، به سویی است كه این جسارت نیز به شكل سازماندهی شده ابراز و تقویت می‌گردد و در دستور كار قرار دارد؛ در اصطلاح از این امر با تعبیر «حساسیت زدایی» یاد می‌شود.

[2]ـ نامه‌ی…

اساس تحقيق در «مرجعيت دينی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۱:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:52
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1588

دومین گامی که ساماندهی تحقیق در بحث مرجعیت دینی می‌طلبد، شفافیت اساس تحقیق است.

با توجه به طبقه‌بندی ریشه‌ها، روشن شد که تحقیق در مرجعیت باید در دو حوزه جداگانه‌ی «عقلانیت» و «مشروعیت» صورت پذیرد.

بحث مشروعیت مرجعیت دینی در ادامه نوشتار با عنوان «جایگاه مرجعیت در دین کامل» عرضه می‌شود.

بر این اساس محور بخش آغازین نوشتار «عقلانیت مرجعیت دینی» است.

ناگفته پیداست که بحث عقلانیت مرجعیت، مانند سایر مباحث، دارای اصول موضوعه‌ای است که در مجال خودش مطرح، بررسی و اثبات می‌گردد.

اصول موضوعه عقلانیت مرجعیت در سایر بخشهای پروژه انجام می‌شود که از جمله آنها «نظریه عقلانیت فراگیر» و «شخصیت گم‌شده» است.

هدف این سلسله نوشتار مباحث اختصاصی (و نه عمومی) عقلانیت مرجعیت است و با این فرض به موضوع می‌نگرد که اصول موضوعه‌ی آن پذیرفته شده است. از این رو در این بحث وارد اصول موضوعه نمی‌شویم. 

حوزه‌های چهارگانه «مرجعيت دينی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۲۶:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۰/۰۶-۱۶:۳۸:۵۱
    • کد مطلب:53
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2171

سومین مطلبی که پیش از ورود به تحقیق، توجه به آن لازم است، حوزه‌های متفاوت مرجعیت دینی است.

در دوران کنونی هنگامی سخن از مرجعیت دینی به میان می‌آید، بیشتر اذهان تنها به فقهای دین توجه پیدا می‌کند. اما بر خلاف این تصور، همچنان که در بحث «جایگاه مرجعیت در دین کامل» مطرح شده، مرجعیت دینی در اسلام، در چهار سطح مطرح است: 1ـ خداوند متعال 2ـ پیامبر صلی الله علیه و آله 3ـ جانشینان بر حق پیامبر علیهم السلام و 4ـ فقها -که رضوان خدا بر آنان باد‌-.

پرداختن به مرجعیت دینی در نگرش گسترده، اقتضا می‌کند که عناصر مطرح شده در تمامی سطوح چهارگانه‌ی مرجعیت دینی را بشناسیم.

نوشتار پیش روی شما، به عناصر عقلانی (و نه شرعی) مرجعیت می‌پردازد که اساسی‌ترین آنها عنصر «خطا ناپذیری» و «تخصص» است.

۱- عقلانیت مرجعیت خداوند متعال

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۲:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۰/۰۶-۱۶:۲۴:۲۴
    • کد مطلب:54
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1663

پیش از این به مراجع چهارگانه‌ی دین یعنی خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله ، ائمه علیهم السلام و فقهاء، اشاره کردیم.

بر این اساس لازم است برای شناخت مرز علمی مرجعیت دینی، به تفکیک از مراجع چهارگانه سخن گوییم؛ اما به دلیل این که از منظر عقلانی تفاوتی میان مرجعیت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام وجود ندارد، بحث را در سه محور مرجعیت خداوند و معصومین علیهم السلام و فقهاء تفکیک می‌نماییم.

گذشت که اصول موضوعه‌ی هر بحثی به مجال مناسبش ارجاع داده می‌شود؛ از این رو به اشارهای بسیار کوتاه بسنده میکنیم.

بر اساس اصول موضوعه‌ی قطعی و مسلم، برهانی شده است که:

  1. خداوند حقیقتی است بی‌نیازِ مطلق از همه کس و همه چیز.
  2. بی‌نیازی مطلق به معنی علم ذاتی مطلق، قدرت ذاتی مطلق و… است.
  3. علم مطلق، سدّ خطا و اشتباه است و قدرت مطلق هم سدّ ستم است.
  4. تجلی جامع این دو مطلب در یک کلمه، عدل خداوند به معنی وضع الشیئ فی موضعه (نهادن هر چیزی در جای خودش) است؛
  5. از این رو بر دامن کبریایش گرد خطا و ظلم هرگز ننشیند و به سخنی دقیق‌تر، خطا و ظلم از او محال است. از این مطلب با تعبیر «خطا ناپذیری» یاد می‌کنیم.

انشاءالله تفصیل و برهان این اصول موضوعه را در بحثی با نام «الفبای فقه اکبر» از پروژه «شخصیت گمشده» خواهید دید.

از سوی دیگر باز هم بر اساس اصول موضوعه مسلم است که:

  1. ناموس انسانیت انسان، خرد است و اگر خرد از ساحت انسان حذف شود، چیزی جز صورت، از انسان باقی نمی‌ماند.
  2. لازمه خردورزی انسان، واقعگرایی و به سخن دقیقتر حقگرایی است.

تفصیل این مباحث نیز در بحث «از دام احساسات تا بال خرد» از پروژه «شخصیت گمشده» تقدیم می‌شود. انشاءالله.

ضمیمه شدن این دو گروه از اصول موضوعه، یک نتیجه‌ی آشکار دارد و آن

  1. «مرجعیت مطلق ذات قدوس خداوند، ضرورت نخست انسان حقگرا است».
  2. ناگفته پیداست که اگر ما بر درک درست اصول موضوعه یاد شده متمرکز شویم، جایی برای تردید در «مرجعیت مطلق خداوند» باقی نمی‌ماند.

۲،۳- عقلانیت مرجعیت معصومین علیهم السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۲:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۰/۰۶-۱۶:۳۷:۲۲
    • کد مطلب:55
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1590

مرجعیت معصومین علیهم السلام ارتباط تنگاتنگی با بحث «عصمت» دارد.

«عصمت» یکی از مهم‌‌ترین مباحث بنیادین است. از این رو لازم است پاره‌‌ای از مباحث تخصصی را تا آن جا که ممکن است به زبان ساده بیان کنیم.

انحراف از حق و حقیقت، به دو عامل برمی‌گردد: 1ـ خطای ناشی از ناآگاهی 2ـ عدول عامدانه از حقیقت با منشأ هواپرستی.

خطا ناپذیری به معنی نفی هر دو عامل است؛ یعنی نه ناآگاهانه خطایی از شخص سر زند، و نه عامدانه حق را زیر پا گذارد. خطا ناپذیری یکی از عناصر مطرح در مرجعیت دینی است. البته این عنصر منحصر به فرهنگ شیعی است و در غیر مرجعیت دینی شیعی طرح نشده است.

بسیار بجاست که با نقش خطا ناپذیری بیشتر آشنا شویم و ببینیم با فقدان این عنصر چه چیزی می‌تواند جایگزین آن شود.

در ادامه مباحث، با مبانی علمی عصمت آشنا می‌شویم و خواهیم دید که مرجعیت مطلق لازمه تفکیک ناپذیر عصمت است.

 

«عصمت»، بنیاد مرجعیت معصومین علیهم السلام

عقلانیت مرجعیت معصومین علیهم السلام، تنها یک تفاوت با عقلانیت مرجعیت خداوند دارد و بس.

توضیح این که پیش از این گذشت مبدأ مرجعیت خداوند دو چیز است یکی «علم ذاتی مطلق» که سدّ خطا و اشتباه است و دیگری «قدرت ذاتی مطلق» که سدّ ستم است. لازمه این دو مطلب عدل خداوند است.

از خداوند که بگذریم چیزی جز فقر و احتیاج و وابستگی وجود ندارد، غیر او هر کس و هر چیز که باشد از خود هیچ ندارد. از این مطلب با تعبیر «فقر ذاتی مخلوق» یاد می‌شود.

خداوند به فضل و کرم خود و بر اساس حکمت، فقیر بالذات را «غنا» می‌بخشد و او را «دانا» و «توانا» می‌سازد.

البته این غنای تفضلی، همیشه و پیوسته دست خود اوست و هر آن و هر لحظه‌ای که ندهد، مخلوق همان فقیری خواهد بود که پیش از این بوده است.

بی هیچ تردیدی همه‌ی ما دارای مرتبه‌ای از کمال اعطائی خداوند هستیم که از این تعبیر به «غنای بالغیر» می‌شود.

البته روشن است که قابلیت مخلوقین متفاوت است؛ از همین رو مراتب عطاء الهی هم، در همه کس و همه جا یکسان نیست.

بر اساس اصول موضوعه، از آن جایی که معصومین علیهم السلام در بندگی مطلق خداوند، سنگ تمام گذاشته‌اند و گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند، خداوند به فضل و کرم خودش، به آنان غنای بی­پایانی[1] بخشیده است؛ از این رو آنان نیز دارای علم مطلق و قدرت مطلق هستند؛ اما این علم مطلق و قدرت مطلق، از آن خود آنان نیست؛ بلکه اصل آن اعطای خداوند متعال است و در ادامه نیز اختیار آن در هر لحظه و در هر آنی در دست اوست.

یکی از مباحث عمیق، بحث از علم واقعی و آثار آن است. از جمله از آثار علم واقعی، خوداری از بدی‌ها و زشتی‌هاست. بر اساس همین مطلب گفته می‌شود علم واقعی هر اندازه که باشد به همان درجه عصمت آفرین است.

شاهد روشن آن هم خود من و شما هستیم؛ با پوزش از همگان، آیا کسی از ما حاضر است مدفوع خودش را بخورد؟! هرگز! آیا این نخوردن به جبر است یا اختیار؟ مسلما جبری در کار نیست. این خویشتنداری منشأی جز آگاهی واقعی به بدی این کار ندارد.

با درک درست عصمت، مرجعیت مطلق معصومین هم حل می‌شود. در ادامه به این مطلب می‌پردازیم.

 

 تولد «مرجعیت مطلق معصومین» علیهم السلام از عصمت مطلق

در مباحث پیشین گذشت که خداوند بر اساس حکمت و به فضل خود، به برخی از بندگانش که در بندگی گوی سبقت از همگان ربوده‌اند، علم و قدرت بی‌پایان داده است.

لازمه‌ی مسلم این که خداوند به معصومین علیهم السلام علم و قدرت مطلق داده است، چیزی جز «پرهیز خودآگانه» نیست و از همین روست که این چهارده نفر به لقب «معصوم» مفتخر شده‌اند.

نکته­سنجانی که تفاوت میان دو تعبیر «خطا ناپذیر» و «معصوم» را در نظر دارند، به خوبی متوجه می­شوند که تعبیر معصوم در مورد خداوند نادرست است و از همین رو تعبیر عام «خطا ناپذیر» را به کار بردیم؛ ولی برای غیر خداوند از تعبیر «عصمت» استفاده کردیم.

در هر صورت نتیجه آن چه گذشت عبارت است از این که تمامی آثار علم و قدرت خداوند، بر علم و قدرت معصومین علیهم السلام نیز مترتب می­گردد.

یکی از آثار علم و قدرت مطلق خداوند، مرجعیت خداوند است که توضیح آن گذشت.

بر اساس یاد شده نتیجه گرفته می­شود که:

«مرجعیت معصومین علیهم السلام برای انسان حق­گرا، مطلق و بدون هیچ قید و شرطی است».

همان گونه که اشاره رفت انشاءالله تفصیل و برهان این اصول موضوعه را در بحثی با نام «الفبای فقه اکبر» خواهید دید.

ناگفته پیداست اگر آن چنان که باید و شاید به بحث عصمت پرداخته نشود، مرجعیت مطلق معصومین علیهم السلام به آسانی حل نخواهد شد.

اشاره به دو تبصره برای نکته­سنجان ضروری است و آن که مطالب یاد شده، دارای دو مرز متفاوت است:

الف) اگر تفاوت غنای ذاتی و غنای بالغیر به درستی درک شود، سنخیت و تشبیه انسان کامل که در اوج غنای بالغیر است، با خالق متعال که مصداق منحصر غنای بالذات است، محال خواهد بود.

ب) انشاءالله در بحثی با عنوان «اعتدال­گرایی»، توهم غلوّ در این موضوعات، از منظر عقلی و شرعی بررسی می‌شود و روشن می­گردد که چگونه با اسلحه­ی اعتدال­گرایی، واقعیات مسلم و قطعیات عقلی و شرعی تشکیک می‌شود.

 

اهمیت فراموش شده «عصمت»

خطا ناپذیری و عصمت، از چند منظر متفاوت، اهمیت فوق العاده و تأثیر شگرفی در مباحث علمی دارد؛ از همین رو احیانا هدف حملات بی‌امانی نیز قرار گرفته است.

به همین دلیل شایسته است در مباحث مختلفی از جمله بحث «مرجعیت» مورد توجه قرار گیرد.

در این جا به سه منظر مهم عنصر خطا ناپذیری اشاره می‌کنیم:

خطا ناپذیری از منظر عقل گرایی

با توجه به سه اصل موضوعی 1- وحی بیان واقعیات و حقایق است، و 2- پیام­آوران آن نیز خطا ناپذیر هستند، 3ـ-واقعیات در مقابل واکنشهای متفاوت ادراکی انسان، ثابت است. نتیجه می‌گیریم که آنچه مصداق حقیقی (و نه ظاهری) وحی باشد، تغییر ناپذیر است.[2]

از سوی دیگر تحولات پیوسته‌ی علم نیز ضرورتی است انکار ناپذیر، که ریشه در بر طرف شدن تدریجی و محدود کاستی انسان در احاطه به حقایق دارد.

پیداست که وحی با چنین ویژگی، از عقلانیت کامل برخوردار است و هیچگاه تضادی با عقل پیدا نخواهد کرد؛ بلکه در بدترین شرایط با سکوت عقل و علم، در مقابل وحی روبرو می‌شویم و نه تضاد میان این دو.

اما از یک سو هر گاه دین به معنی عام آن، مصداق حقیقی وحی تلقی شود، و خرافات ادیان تحریف شده، در جای حقایق آسمانی بنشیند، تضاد میان وحی و علم درمی‌گیرد.

از سوی دیگر هر گاه علم به خدمت هواپرستی در آید، هر چه در برابر علمِ استخدام شده برای هوا و هوس، خودنمایی کند، با اتهام تضاد عقل و دین روبرو می‌شود و به دست قیچی علم­گرایی دروغین سپرده خواهد شد.

این دو امر، یعنی 1- گم شدن مصداق حقیقی وحی در میان ادیان تحریف شده، و 2- عقلِ در استخدام هوا و هوس، پندار «تضاد میان عقل گرایی و دین گرایی» را آفریده است؛

با این پندار تمامی آنچه به وحی نسبت داده می‌شود، مورد تردید قرار گرفته و مبانی آنها آماج انکار می‌گردد.

یکی از مبانی اساسی که گرفتار تبر و تیغ انکار واقع شده است، خطا ناپذیری پیام­آوران وحی است. هدف از انکار خطا ناپذیری پیام آورن الهی، چیزی نیست جز تنزل آنان به مقام رهبران سیاسی، تا در پوشش نقد و انتقاد بتوانند قداست آنان را زیر پا نهند. پایگاه مهم این تفکرات روشنفکران هستند.

از این جهت تحقیق در بحث «عصمت» در حوزه روشنفکران بسیار بایسته و شایسته است.

خطا ناپذیری از منظر سنیان

در دید اولیه، خطا ناپذیری از منظر سنیان، به بحث امامت ـ‌که از اساسی‌ترین مباحث اسلامی است‌ـ اختصاص دارد؛ با این توضیح که عنصر عصمت از دیدگاه شیعه (که دقیقا همان دیدگاه پیامبر صلی الله علیه و آله است)، از شرایط لازم امامت است؛ از این رو شیعه، تمامی امامان غیر معصوم را قاطعانه نفی می‌کند.

بر خلاف سنیان که به صرف بیعت یا اجماع (با توضیح بسیار ضروری که در ماهیت و سابقه‌ی تاریخی این دو وجود دارد) امامت و خلافت هر نیک و بدی را می‌پذیرند و تخلف از آن را جرمی نابخشودنی می‌دانند.

یکی از مصادیق این تفکر، تخطئه‌ی امام حسین علیه السلام از سوی برخی از سنیان است؛ به ادعای این گروه از سنیان:

امام حسین علیه السلام بر امام زمانش ـ‌یعنی یزید [که لعنت خدا بر او باد]‌ـ یاغی شده، در حالی که مخالفت با یزید به هیچ شکلی روا نیست، هر چند زناکاری و سگ بازی و… یزید قابل انکار نباشد!!!

اما با نگاه ژرف، عنصر خطا ناپذیری در مباحث توحید، نبوت و… نیز جاری و ساری است. برای آشنایی با نمونه‌های تأثیر عنصر عصمت در سایر مباحث، مراجعه به تصویر ارایه شده از خداوند و پیامبران علیهم السلام در کتب سنیان لازم است.

تلاش سنیان برای نفی عصمت از جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله، ریشه در پوشاندن رسوایی غاصبین دارد؛ همچنین تلاش آنان در مخدوش کردن عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله، هموار ساختن راه، برای پذیرش غاصبینِ رسوا می‌باشد.

در اینجا به چند اصل موضوعی اشاره می‌کنیم که انشاءالله در مجال مناست مستندات آن بیان می‌گردد:

الف‌ـ خطا ناپذیری مطلق، ریشه در «روشنگری» ژرفی نسبت به همه‌ی آفاق هستی (از جمله افعال انسان) دارد، که گزینش انسان را، به شکل خود خواسته و عقل­گرایانه محدود می‌کند؛

نمونه این روشنگری در همه‌ی ما وجود دارد و آن این که هیچ یک از ما، از آن رو که می‌بیند و می‌داند، تمایلی به خوردن بدی­ها پیدا نمی‌کند و این آیتی است از افق دور دست انسانهای کامل؛ چرا آنان نیز از آن روی که زشتی و بدی همه‌ی گناهان را می‌بینند، اندک تمایلی به هیچ گناهی پیدا نمی‌کنند.

ب‌ـ حاصل این روشنگری، پرهیز مطلق از تمامی درجات ظلم است؛ بدین لحاظ از آن با تعبیر «عصمت» یاد می‌شود.

ج‌ـ شرط لازم مقام امامت به معنی حقیقی آن (و نه شرط کافی آن) عدم ظلم است؛ همان مقامی که ابراهیم خلیل علیه السلام پس از طی مراحل نبوت و رسالت و خلیل اللهی و… بدان رسید:

و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به کلماتی آزمود و ابراهیم آن کلمات را به تمام رساند (و از امتحانات الهی سرافراز بیرون آمد) خداوند فرمود من تو برای مردم امام قرار دادم، ابراهیم (از شدت خوشحالی گفت) و از نسل من نیز؟ خداوند فرمود عهد من به ظالمین نمی‌رسد.[3]

دـ خطا ناپذیری منحصر به خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و دوازده جانشین بر حق او می­باشد؛ بر خلاف مرجع چهارم، یعنی فقها که بدون هیچ تردیدی خطا پذیر هستند.

با توجه به آن چه گذشت هرگز روا نیست که در نقد و بررسی مباحث مربوط به سنیان از بحث مهم «عصمت» غفلت نمود.

خطا ناپذیری از منظر نص­گرایی (اخباریون)

این منظر تنها ناظر به مرجعیت فقها می‌باشد؛ با این توضیح که (با توجه به اصول موضوعه) خطا ناپذیری مطرح شده در شیعه، تنها و تنها منحصر به چهارده نفر می‌باشد؛ بنا بر این بدون هیچ تردیدی فقها، خطا پذیر هستند. این تفاوت بسیار مهم میان معصومین علیهم السلام و فقها، باعث شده است که پله‌ی چهارم مرجعیت، یعنی مرجعیت فقها، مورد تردید و احیانا انکار قرار گیرد.

این در حالی است که اساس مرجعیت خداوند و معصومین علیهم السلام، با اساس مرجعیت فقهاء تفاوت جوهری دارد.

این مطلب مهم و تأثیرات آن در بحث مرجعیت، در مباحث آینده روشن می­شود.انشاءالله.

حاصل آن چه گذشت این شد که بحث عصمت زیربنای بسیاری از مباحث مهم است که متأسفانه از آن غفلت شده است و از جمله تحقیق در مباحث مربوط به مرجعیت خداوند، معصومین علیهم السلام و فقها، بدون در نظر داشتن بحث عصمت کاملا ناقص خواهد بود.

 

خط قرمزِ «عصمت» را نشکنیم!

تا کنون اهمیت و تأثیر عنصر خطا ناپذیری در مرجعیت دینی روشن گردید؛ از این رو ضرورت پرداختن مستقیم به مباحث عصمت و خطا ناپذیری بیشتر آشکار می‌شود. انشاءالله این بحث بنیادین را مستقلا باز خواهیم نمود. البته این بحث، شامل دو بخش بسیار مهم کلی (کبروی) و مصداقی (صغروی) است.

بر اساس اصول موضوعه‌ی بیان شده (که در جای خود مستدل و برهانی است) عنصر خطا ناپذیری، مرزی غیر قابل مصالحه است که فقهاء رضوان الله علیهم را از سایر مراجع چهارگانه (خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام) جدا می‌کند؛ این خط قرمز، همان قانون عقلی و شرعی، انحصار وجوب اطاعت معصوم است.

مبانی علمی این خط قرمز، برهانی است که خط بطلان بر اطاعت بی چون چرای «مرشد»، «قطب رابع» و «فقیه» می‌کشد.

البته از یک استثنای مهم نباید غفلت ورزید، و آن مواردی است که اطاعت غیر معصوم از سوی مراجع خطا ناپذیر (خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام) به عنوان یک حکم شرعی واجب شده باشد، و صد البته اصل این گونه موارد، اولا حکیمانه، و ثانیا مستند به برهان است. در نتیجه بحث از موارد وجوب اطاعت غیر معصوم از سوی مراجع خطا ناپذیر، بحث از استثنائات یک قانون کلی است، که خود از فروعات فقهی است.

اما هرگز نباید توهم شود که استثنائات می‌تواند خط قرمزِ خطا پذیری و خطا ناپذیری را در هم بشکند. این توهم در هیچ موردی، (نه در مرجعیت و نه در امر دیگری)، نه گفته شده است و نه قابل پذیرش است؛ بنا بر این مرز خطا ناپذیری، مرزی است که باید صد در صد و بدون هیچ مسامحه‌ای محفوظ بماند.

متأسفانه این مرز بر اثر ناآگاهی برخی غیر متخصصین، در مواردی مورد تجاوز قرار گرفته است و این اشتباه بزرگِ عامیانه، زمینه را برای حملات برخی از دین­ستیزان هموار نموده است.

در هر صورت همچنان که گذشت اگر پای عنصر عصمت و خطا ناپذیری در مرجعیت به میان آید، بدون اندک تردیدی، قضاوت علمی و عقل­گرایانه اقتضا می‌کند که مرجعیت معصوم، مطلق و بدون مرز باشد؛ البته این قضاوت کلی است؛ یعنی هر جا خطا ناپذیری به اثبات برسد، چنین است؛ اما کدام مرجع خطا ناپذیر است، خود باید مورد برهان و استدلال عقلی و علمی باشد.

 

[1]ـ کلمه بی­پایان به حسب عقول ماست؛ ولی به حسب واقع خداوند به همه چیز احاطه دارد. از این رو این تعبیر خالی از مسامحه نیست.

[2]ـ این مطلب دارای چند تبصره مهم است مانند احکام محدود و منسوخ که ارتباط مستقیمی به نوشتار حاضر ندارد.

[3]ـ وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ بقره آیه‌ی 124

۴- عقلانیت مرجعیت فقهاء

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۲:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:56
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1661

بحث از مرجع سوم که فقهاء رضوان الله علیهم باشند همراه با یک ویژگی بسیار مهم است و آن بسته شدن دستگاه خطا ناپذیری و فقدان عصمت است.

همان گونه که توضیح داده شده علت این امر این است که ریشه خطاناپذیری، علم و قدرت بی‌پایان است.

علم و قدرت ذاتی (غنای ذاتی)، مختص خداوند است و بس.

علم و قدرت اعطایی (غنای بالغیر) در حدی که عصمت مطلق را بیافریند، در انحصار چهارده نفر (محمد آل محمد علیهم السلام) به معنی واقعی آن است.

ناگفته پیداست که فقیه خارج از دو مورد یاد شده است.

در این شرایط با توجه به فقدان عصمت (که ریشه آن عدم علم و قدرت مطلق است)، هر کس در هر مقام و درجه‌ای که باشد، با دو مشکل نادانی و ظلم نسبی روبروست. حاصل این دو عنصر، چیزی نیست جز انحراف از حق. هر چند این انحراف ناخواسته (قصوری) باشد و نه عامدانه (تقصیری).

این مشکلی است که بر سر راه مرجعیت فقیه قرار دارد.

از این رو فضای بحث مرجعیت فقیه، کاملا متفاوت می­گردد. بسیاری از اشکالات بر مرجعیت فقیه نیز ناشی از نشناختن این فضا است. برای شناخت این فضا نیازمند طرح پاره­ای مباحث مقدماتی هستیم.

پیداست که اگر دو مشکل یاد شده (نادانی و ظلم نسبی) درمان شود، جایی برای طرح مرجعیت فقیه وجود دارد و اگر باقی بماند، سخن از مرجعیت فقیه قابل طرح نیست.

حل این دو مشکل نیازمند، دو عنصر است:

عنصر شناختی «تخصص» برای درمان مشکل نادانی؛

عنصر عملی «عدالت» برای ضمانت حق­جویی.

این تحقیق با دو بحث مهم «عنصر شناختی تخصص، ضامن آگاهی لازم در مرجعیت» و «عنصر عملی عدالت، ضامن اعتماد لازم در مرجعیت» ادامه می‌یابد.

عنصر شناختی «تخصص» ضامن آگاهی لازم در مرجعیت

«تخصص» عنصری است که آگاهی لازم برای مرجعیت در هر امری، از جمله مرجعیت فقیه در دین را فراهم می‌آورد.

برای شناخت تأثیر عنصر شناختی «تخصص»، در آغاز لازم است با مفهوم «تخصص» آشنا شویم.

جایگاه تخصص در جامعه

همه‌ی ما کم و بیش با واژه‌هایی مانند کتب مرجع، مرجعیت، ارجاع و مراجع آشنایی داریم، همچنین با توصیف این واژه‌ها نیز روبرو شده‌ایم، مانند کتب مرجع پزشکی یا مراجع قضایی یا مرجعیت دینی.

از سوی دیگر گروه‌هایی از جامعه را با عناوینی از قبیل طبقه‌ی فیزیکدانان، حقوقدانان، اخترشناسان، اقتصادانان، دین­شناسان، ریاضیدانان، جامعه شناسان و… متمایز از سایر طبقات می‌بینیم.

هیچ از خود پرسیده‌ایم: ریشه‌ی تمایز این طبقات مختلف و جوامع زیر مجموعه‌ای چیست؟ چه امتیازی این گروه‌ها را از سایر طبقات جامعه جدا کرده است؟ آیا اندیشیده‌ایم نطفه‌ی این طبقه بندی با چه عنصری بسته شده است؟

یک جامعه‌ی با طبقه‌بندی‌های گوناگونی بخش پذیر است، مثلا طبقه‌ی زنان و مردان، باسوادان و بی‌سوادان، اربابان و بردگان، خاندان سلطنتی و رعیتها، ثروتمندان و فقرا، بازرگانان و پزشکان و مهندسین و…، از این رو هر جامعه‌ای از منظرهای مختلف تقسیمات بسیاری پیدا می‌کند.

اما همه‌ی تقسیمات با تقسیماتی که به پسوند «دان» یا «شناس» و مانند آن از قبیل «حقوقدان» و «اخترشناس» بیان می‌شود، یک تفاوت اساسی دارد و آن این که:

عنصر واقعی در طبقاتی که با پسوند «دان» یا «شناس» بیان می‌شوند عنصر علمی است، بر خلاف سایر تقسیمات که هر یک از عناصر قومی، طایفه‌ای، زبانی، حرفه‌ای و یا… سرچشمه می‌گیرد.

یکی از ویژگی‌های طبقاتی که از عنصر علمی مایه می‌گیرند این است که:

اگر فردی از یک طبقه‌ی علمی دچار فراموشی گردد و تمامی معلوماتش را از دست دهد، خود به خود از آن طبقه خارج می‌شود، بدون این که نیازمند اقدام عملی باشد.

همچنین اگر کسی فاقد ویژگی علمی لازم در یک طبقه‌ی علمی باشد، اما به نیرنگ خود را واجد آن ویژگی قلمداد نماید، در حقیقت از افراد آن طبقه نیست و تنها در سایه‌ی اغوای دیگران می‌تواند از مزایای ظاهری و نه واقعی آن طبقه بهرمند گردد.

جامع‌ترین و گویاترین واژه‌ای که برای طبقات ایجاد شده با عنصر علمی می‌توان پیدا کرد، عنوان «تخصص» است. از این رو به افراد یک جامعه‌ی تخصصی نیز «متخصص» گفته می‌شود.[1]

بنا بر این متخصص عبارت است از کسی که ویژگی علمی لازم در رشته‌ی خاصی را دارا باشد. پس یک گروه از متخصصین یک رشته نیز یک طبقه علمی محسوب می‌شوند و نه یک طبقه اجتماعی.

حاصل آن چه گفته شد این است که یک تخصص با هیچ طبقه‌ی اجتماعی تضادی ندارد.

با توجه به تنوع رشته‌های گوناگون علم، با تخصص‌های گوناگونی روبرو هستیم. یکی از آن تخصص‌ها دین­شناسی است؛ از این رو دین­شناسان به عنوان متخصصین دین طرح می‌گردند.

تأثیر تخصص در ساختار جامعه

پیوسته مشاهده می‌کنیم که متخصص به لحاظ تخصصی که دارد، مورد مراجعه‌ی غیر متخصص آن رشته قرار می‌گیرد. تردید در مراجعه غیر متخصص به متخصص، تردید در خورشید است و تنها از کسانی ساخته است که جسارت انکار بدیهیات را دارند. این امر همان «مرجعیت» به معنی لغوی آن است.

آری ممکن است کسی اساسا با یک رشته‌ی علمی مخالفت باشد و به تبع آن اعتقادی به متخصص آن رشته نیز نداشته باشد؛ مانند این که مراجعه به متخصص طب قدیم، بدون پذیرش اصل آن رشته ممکن نیست.

اما با پذیرفتن یک رشته‌ی علمی، عدم اعتقاد به متخصص آن رشته، یک تضاد محسوب می‌شود.

البته فرض دیگری نیز وجود دارد که ما یک رشته‌ی علمی را آن چنان ساده بپنداریم که موردی برای تخصص در آن تصور نشود.

اما اگر فرض کنیم که:

اصل یک رشته به عنوان یک علم پذیرفته شده است؛

رشته‌ی مزبور دارای درجه‌ای از دشواری است؛

در این صورت:

انکار تخصص در آن رشته، از عقل سرچشمه نمی‌گیرد.

حال اگر یک رشته، مورد نیازِ فاقد تخصص قرار گیرد، فاقد تخصص چاره‌ای جز به مراجعه به متخصص آن رشته ندارد. بنا بر این:

ضرورت ارجاع و مرجعیت به معنی لغوی آن، متولد می‌شود از ترکیب: 1ـ تخصص 2ـ نیاز به تخصص

اما مرجعیت بدون چند امر به فعلیت نمی‌رسد. این امور عبارتند از: 1ـ مراجعه کننده 2ـ مراجعه شونده 3ـ کاری که متخصص برای مراجعه کننده انجام می‌دهد.

آنچه گفته شد از اساسِ تخصص، تا ضرورتِ مرجعیت، و ارکان آن، در تمامی موارد، به شکل یکسانی وجود دارد و همه‌ی رشته‌ها در آن اشتراک دارند.

البته هنگامی که پای ذهنیتهای منفی و یا مثبت به میان آید، با واکنشهای غیر علمی و حتی غیر منصفانه و در برخی موارد غیر انسانی روبرو می‌شویم.

در دوران کنونی تکیه‌ی فوق العاده بر تخصصی شدن علوم و فنون می‌شود و هر روز با تجزیه‌ی تخصصها به تخصصهای زیر مجموعه‌ای و گسترش فوق تخصصها روبرو هستیم و این از افتخارات عصر اطلاعات شمرده می‌شود.

علی رغم همه‌ی اینها، اظهار نظر در دین، روز به روز عمومی‌تر می‌گردد و دامنه‌ی تخصص دینی نه تنها گسترش نمی‌یابد، بلکه کوچکتر و کوچکتر می‌گردد. گویا تنها تخصصی که باید حذف شود و یا همگانی، منحصرا تخصص دینی است. یک بام و دو هوا!

یکی از ناجوانمردی‌های علمی این است که انسان با پذیرفتن اصل تخصص عموما، و تخصص اسلامی خصوصا، هنگامی که به «پذیرفتن کار متخصص دینی از سوی مراجعه کننده» می‌رسد (که از آن با تعبیر تقلید یاد می‌شود)، تعهد علمی و انصاف انسانی و… همه و همه را فراموش کرده و بگویند: «تقلید شایسته‌ی میمون است و نه انسان!»

این امور از نظر روانشناسی اجتماعی، شایسته‌ی تأملی فوق العاده است. این تأمل به شناخت هویت دین‌ستیزی می‌انجامد و تفسیر شیوه‌های دین‌ستیزان را آسان می­کند. اما توضیح این مطلب خارج از حوصله‌ی این نوشتار است و مجالی دیگر می‌طلبد.

با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت مرجعیت دینی، نه یک طبقه‌ی اجتماعی، بلکه یک طبقه‌ی علمی است که ویژگی منحصر به فرد آن، دارا بودن تخصصِ علم دین است و هیچ امر دیگری از جمله طبقات اجتماعی تأثیری در آن ندارد.

البته باید توجه داشت که اگر یک طبقه‌ی علمی، از جمله متخصصین دینی، از لحاظ عنصر علمی ملحوظ در آن، کاملا فراگیر باشد، هیچ تقسیمی در جامعه پیش نمی‌آید.

اما اگر یک تخصص (هر چه می‌خواهد باشد) در جامعه کاملا فراگیر نباشد، خواه ناخواه با یک پدیده‌ی اجتماعی روبرو می‌شویم و آن تقسیم جامعه به متخصصین در رشته‌ی مورد نظر و غیر متخصصین.[2]

ویژگی‌های این تقسیم عبارتند از:

در مرزبندی بین دو طبقه‌ی متخصصین و غیر متخصصین، عنصر علمی نقش منحصر به فرد را دارد؛

مرزبندی علمی، ماهیت نرم افزاری دارد و نه سخت افزاری؛

مرز بین دو طبقه‌ی متخصصین و غیر متخصصین ثابت نیست؛ از این رو هر کسی از هر طبقه‌ای، با کسب تخصص مورد نظر، می‌تواند آرایش مرزها را تغییر دهد؛

تخصص علمی، تأثیر مستقیمی به آرایش طبقاتی جامعه ندارد؛

تقسیم جامعه به متخصصین و غیر متخصصین، اساسا ناشی از اتفاقی است که می‌افتد؛ ولی از منظر عقلی الزامی ندارد؛ به بیان دیگر اگر شرایط مساعدی پیش آید، یک تخصص می‌تواند همگانی شود و غیر متخصص در آن رشته وجود نداشته باشد.

آنچه گذشت اساس نظریه‌ی جامعه‌ی تخصص محور است.[3] البته بحث جامعه‌ی تخصص محور بسیار گسترده است و با مسایلی کاملا جدی روبروست که نیاز به بررسی و تحقیق دارد.

از جمله این که در جامعه تخصص محور تا جایی که تضادی میان تخصص‌ها پدید نیاید، از منظر علمی (تأکید می­کنم از منظر علمی) چالشی نخواهیم داشت، ولی با تداخل تخصص‌ها و وجود بستر مشترک برای اظهار نظر چند تخصص، جامعه قطعا بستر چالش قرار می‌گیرد.

حل این مشکل از منظر علمی و نه عملی نیازمند شناخت نظام علمی تخصص‌ها و شناخت رابطه‌ی بین نظامهای تخصصی با یکدیگر و اولویتهای موجود میان آنها است که مجالی دیگر می‌طلبد.[4]

نتیجه مباحث پیشین این شد که تخصص، اساس مرجعیت است و مرجعیت به لحاظ عنصر علمی ملحوظ در آن، تقسیمات مختلفی دارد.

از میان این تقسیمات تنها مرجعیت دینی هدف این نوشتار می‌باشد.

با آن چه در این بخش طرح شد روشن می­شود که:

تعیین مرز علمی مرجعیت فقیه، از منظر عنصر تخصص، همان بحث عقلانیت مرجعیت فقیه است. این امر موضوع بحث این بخش بود.

عصاره‌ی آنچه گذشت این است که اگر:

1)     رشته‌ی «دین» را به عنوان یک علم بپذیریم؛

2)     آموختن علم دین خالی از «دشواری» نباشد (همگانی نبودن تخصص دینی)

3)     «فقیه» را متخصص در دین بدانیم؛

به این نکته می‌رسیم که:

4)     به قانون عقل، فاقد تخصص دینی، راهی جز «مراجعه به مرجع دینی» ندارد؛

بنا بر این:

5)     ترسیم کننده‌ی مرز علمی مرجعیت عبارت است از:

5.1. مرز اول: نیاز غیر متخصص به دین (ضرورت دین در زندگی بشر و دامنه‌ی آن)

5.2. مرز دوم: درجه‌ی تخصص متخصص (اندازه‌ی فقاهت)

پس از آشنایی با عنصر نخست در مرجعیت (تخصص)، سراغ عنصر دوم یعنی عدالت می‌رویم.

عنصر عملی «عدالت» ضامن اعتماد لازم در مرجعیت

جهان همیشه با معضله‌ی غیر قابل حلی روبرو بوده و هست، و آن، خیانت متخصصین است.

این امر نه خود اندک بوده و نه تأثیر آن قابل چشم پوشی است. ریشه‌ی ضرب المثل معروف «دزد چو با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا» نیز همین امر است؛ شاید بسیاری از شما نیز با خیانتهای فاجعه بار متخصصین در تاریخ آشنا باشید و اهمیت این مسئله را بدانید.

در دوران کنونی آنچه مهم است، پله‌ی سوم مرجعیت ـ‌یعنی مرجعیت فقها‌ـ است که نه خود مدعی خطا ناپذیری هستند و نه دیگران می‌توانند چنین ادعایی درباره آنان بنمایند.

از این رو لازم است برای تحقق اعتماد خردمندانه غیر متخصص به متخصص، فصل جدیدی در شرایط متخصص دینی گشوده شود.

تا کنون با دو مرز علمی مرجعیت فقیه یعنی نیاز غیر متخصص و تخصص متخصص آشنا شدیم.

اینک با در نظر گرفتن عنصر هواپرستی، و تأثیر آن بر مباحث علمی، به مرز علمی دیگر مرجعیت دینی می‌رسیم و آن «امین بودن» متخصص دینی است.

«امین بودن» متخصص دینی، سومین مرز علمی مرجعیت فقیه است.

از «امین بودن» در ادبیات دینی (البته با ویژگی‌هایی که در فقه بیان شده است) با تعبیر «عدالت» یاد می‌شود.

انشاء الله در مباحث آینده خواهیم دید که با حذف «متخصص دینی» و جایگزین کردن «نخبگان اجتماعی»، نخستین تحولی که رخ می‌دهد حذف عنصر «عدالت» است.

حذف عنصر «عدالت» فاجعه‌ای بس بزرگ است که با مطالعه تاریخ می‌توان اندکی با اهمیت آن آشنا شد.

در هر صورت پس از شرط «عصمت» در امامت و خلافت الهی، شرط «عدالت»، دومین افتخار بزرگ مدیریت دینی، در اسلام کامل است.

 

[1]ـ مقصود از متخصص همان معنی لغوی آن است و نه عناوین و تقسیمات شغلی و پایه‌ای افراد؛ از این رو لازم است نقش عنصر علمی آن بالفعل باشد.

[2]ـ در ادبیات موجود به متخصص دینی از منظر تخصص دینی، فقیه، عالم، مجتهد، مفتی، مقلَّد و… گفته می‌شود و به فاقد تخصص نیز مقلِّد، عامی و… گفته می‌شود. انشاءالله در تحقیقات آینده درستی و دقت تعبیرات مورد تأمل قرار می‌گیرد.

[3]ـ با این اساس، تفكر مردم سالاری متحول شده و تبدیل به تفكر عقل گرایی می‌گردد.

البته عقل گرایی مورد نظر این نوشتار، دو پایه‌ی اساسی دارد: 1ـ شناخت عقل حقیقی و دامنه‌ی آن و عدم انحصار به عقل تجربی در مرحله‌ی شناخت، و 2ـ حذف هواپرستی و عدم تبعیض در عقلانیت در مرحله‌ی عمل. هواپرستی در عقل­گرایی را می‌توان همانند رفتار پزشكی مجسم كرد كه هم هروئین می‌كشد و هم شراب می‌نوشد، با این كه زیانهای هروئین و شراب را می‌داند، و یا پلیسی كه دست به سرقت می‌زند با این كه از قوانین كاملا مطلع است.

با توجه به این دو نكته، عقل‌گرایی مورد نظر در این نوشتار تعریف می‌شود.

[4]ـ با ارایه‌ی یك مثال از این مطلب می‌گذریم؛

تصور كنید فردی دارای سه مشکل پزشکی اورژانسی از ناحیه‌ی شكستگی لگن، نارسایی قلبی و سرطان بدخیم می‌باشد؛ این شخص برای درمان، باید خود را باید به دست سه متخصص بسپارد؛ اما متخصص شكستگی با توجه به نارسایی قلبی بیمار، هیچگاه دست به جراحی نمی‌زند، و متخصص قلب نیز با توجه به سرطان بدخیم، در انتظار نتیجه‌ی درمان از سوی متخصص سرطان می‌ماند؛ از این رو در این شرایط تنها یك متخصص ـ‌بدون هیچ تداخل و تزاحمی از سوی دو متخصص دیگر‌ـ دست به كار می‌شود.

شفاف سازی مرزهای مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۱:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:57
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1635

مقصود از «عقلانیت مرجعیت» دینی تبیین همان مرزی است که دفاع علمی از مرجعیت را ممکن می‌سازد. دفاع علمی از مرجعیت دینی در فصلهای گذشته به انجام رسید.

اینک لازم است طی چند گام به شفاف سازی آن بپردازیم.

گام 1: تفکیک خطا پذیری از خطا ناپذیری

در یک جمع بندی کلی از آنچه گذشت می‌بینیم:

الف) عقل برای مرجعیت دینی با عنصر خطا ناپذیری (خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه‌ی هدی علیهم السلام)، هیچ مرزی را به معنی واقعی کلمه نمی‌شناسد؛

ب) اما آنچه در دوران کنونی مهم است، چهارمین مرجع یعنی فقها است. در این مورد نیز عقل برای مرجعیت دینی (همانند سایر مراجع خطاپذیر) سه مرز اساسی دارد: 1ـ نیاز، 2ـ تخصص و 3ـ امین بودن (عدالت).

گام 2: عقلانیت مرجعیت دینی و آثار آن

با بیان ویژگی‌های مرجعیت دینی، مرزهای آن شفافتر می‌شود. این ویژگی‌ها عبارت است از:

1) عقلانی بودن مرجعیت دینی (و نه تعبدی بودن آن) به این معناست که لزوم مراجعه به متخصص، امری عقلی است و در میان عقلاء نیز رایج است. از این قانون عقلایی با تعبیر «لزوم مراجعه به خبره» نیز یاد می‌شود؛

2) عقلانیت مراجعه به مرجعیت دینی برای غیر متخصص، در حد ضرورت است و نه جواز (به استثنای مواردی که امکان احتیاط وجود دارد)؛

3) اقتضای عقلانیت، تعمیم آن نسبت به تمامی رشته‌ها از جمله علم دین است؛ پس برخورد تبعیض آمیز با مرجعیت دینی از میان سایر مراجع، با عقل گرایی تنافی دارد؛

4) اقتضای عقلانیت، تعمیم آن نسبت به همه‌ی ابعاد زندگی بشر می‌باشد که دین ناظر به آن است؛ پس تبعیض در مسایل عبادی یا فردی نسبت به سایر مسایل، با عقل گرایی تنافی دارد؛

5) عقلانیت مرجعیت دینی یک حکم یک سویه (و از سوی غیر متخصص) است؛ پس متوقف بر اثبات ولایت برای فقیه از سوی شریعت نیست؛ بدین معنی که لزوم مراجعه، وظیفه‌ای است بر غیر متخصص، که حتی اگر ولایت و وجوب اطاعتی از شرع برای فقیه ثابت نشود، غیر متخصص عقل گرا، گریزی از این مراجعه نمی‌بیند.

6) عقلانی بودن این قانون منافاتی با تشریع وجوب شرعی تقلید ندارد.

گام 3: تفکیک «عقلانیت» از وجوب تقلید و ولایت فقیه (شرعیت)

در این گام به توضیح برخی از امور ضروری و بسیار مفید می‌پردازیم، هر چند پرداختن به آن، آن چنان که شایسته است مجال دیگری می‌طلبد؛ تشریع شرعی در مورد بحث جاری، دو منظر کاملا متفاوت و مستقل دارد:

1ـ تشریع شرعی ناظر به وظیفه‌ی غیر متخصص

2ـ تشریع شرعی ناظر به حقی برای متخصص بر عهده‌ی غیر متخصص.

اگر قانون شرعی ناظر به وظیفه‌ی غیر متخصص باشد، مراجعه به متخصص ـ‌علاوه بر ضرورت عقلانی‌ـ وجوب شرعی نیز پیدا می‌کند؛ البته با این توضیح که لازم است بررسی شود آیا این امر از ناحیه‌ی شرع، ارشادی است یا مولوی؟ و اگر امر مولوی است، امر مولوی امضایی است یا تأسیسی؟ در مباحث فقهی از این بحث با تعبیر «وجوب تقلید» یاد می‌شود.

البته با حفظ عقلانیت، امکان افزودن قیود و شرایط دیگری بر حسب مصالح از سوی شرع وجود دارد.[1]

اما اگر علاوه بر عقلانیت بیان شده و «وجوب تقلید»، قانون دیگری تشریع شود که ناظر به قرار دادن حقی برای متخصص دینی (یعنی فقیه) بر غیر متخصص (یعنی عامی) باشد، دستگاه جدیدی گشوده می‌شود؛

چرا که عقلانیت لزوم مراجعه به متخصص، و نیز وجوب تقلید، هیچ منافاتی با ثبوت حکم شرعی برای متخصص دینی بر عهده‌ی غیر متخصص ندارد. در صورت اثبات چنین حکمی، لزوم مراجعه به فقیه دو سویه می‌گردد. البته روشن است که اصل چنین حکمی و نیز محدوده‌ی آن متوقف بر برهان است که جایگاه طرح آن مباحث تطبیقی استنباط است.

با سه گام مطرح شده، می‌توانیم سه امر مهم را تفکیک کنیم:

1) عقلانیت مراجعه به متخصص دینی، با صرف نظر از هر گونه تشریع الهی (ضرورت مراجعه به خبره)

2) وجوب شرعی پیروی از متخصص بر عهده‌ی غیر متخصص (تقلید)

3) وجود حقی شرعی و الهی برای متخصص دینی بر عهده‌ی غیر متخصص (ولایت)

امر سوم همان بحث معروف و مشهور ولایت فقیه است. البته این بحث، خارج از هدف و ساختار نوشتار پیش روی شماست.

هدف مهم و نهایی این نوشتار این است که وجود و عدم دومین حکم (یعنی وجوب تقلید) و نیز  وجود و عدم سومین حکم (یعنی بحث ولایت فقیه)، هیچ تأثیری در حکم نخست، که همان عقلانیت مرجعیت دینی است، ندارد. به سخنی دیگر حتی اگر وجوب تقلید و نیز ولایت فقیه از سوی دین تشریع نشده باشد، عقلانیت مراجعه به مرجعیت دینی همچنان پابرجاست.

با چند گام طی شده، بسیاری از خلط مباحث روشن گردید، و به تفکیک مهمی رسیدیم و آن پایداری و استواری «عقلانیت مرجعیت دینی» در میان تمامی شبه‌هافکنی‌ها است.

 

[1]ـ مباحث مطرح شده در حد تهاجمات به مرجعیت دینی است؛ اما وجود یا عدم شرایط دیگر، به مباحث فقهی مربوط است كه با حفظ اصول موضوعه‌ی آن در جای خود طرح و استدلال می‌شود.

افشای زوایای تاریک

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۲۶:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:61
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2355

بیان مرز علمی مرجعیت دینی، با تمام اختصارش، دور نمای بسیاری از مباحث علمی دشوار را نزدیك ساخت.  مسلما این مطالب برای کسانی که در جستجوی درک واقعیات و رسیدن به حقیقت هستند، کاملا راهگشا و حلال همه مشاکل این بحث است.

اما با این همه زوایای تاریکی باقی مانده است که ریشه در دخالت عناصر غیر علمی دارد.

از این رو شایسته است برخی از لایه‌های سایر دیدگاه‌ها در راستای مرجعیت فقیه مورد تأمل بیشتری قرار گیرند.

زوایای حذف مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۲:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:62
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1708

تأمل در مرز علمی مرجعیت دینی نشان می‌دهد که نظریه حذف مرجعیت دینی چه اندازه از حقیقت طلبی و انصاف و مسئولیت به دور است. به ویژه نظریه پردازانی!!! كه برای پاسداری از حق و حقیقت! مؤدبانه! و با احترام به حقوق دیگران! آزادی بیان و عقیده را این چنین پاس می‌دارند! كه: «تقلید شایسته‌ی میمون است»!!!

تبیین قوی مرز علمی مرجعیت دینی، اصلا مجالی برای طرح نظریه حذف مرجعیت دینی باقی نگذاشت، تا جایی برای تأمل بیشتر باشد.

بر این اساس آیا می‌توان گفت مشكل تمامی كسانی كه كمر به حذف مرجعیت دینی بسته‌اند، عدم درك عقلانیت مرجعیت دینی (كاستی در شناخت) است، یا این كه ممكن است پاره­ای از مخالفتها با مرجعیت دینی ریشه در هواپرستی داشته باشد؟! البته هواپرستی که با پوشش عقل­گرایی استتار شده باشد!

با كمال تأسف نظریه حذف مرجعیت دینی، یکی از شمشیرهای خون آلود تبعیض در عقلانیت است که بر پیکر دین وارد آمده است.

زخمهای عمیقی از این دست كه با شمشیر روشنفكرنمایان بر پیكره دین وارد شده، ریشه در یك چیز دارد و آن منطق یك بام و دو هواست.

زوایای مرجعیت دینی بدون مرز

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۳:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:63
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1672

نقطه مقابل حذف مرجعیت دینی، ادعای مرجعیت بدون مرز برای فقیه است.

مرجعیت مطلق و بدون مرز در دو سطح قابل بررسی است: الف‌ـ بررسی عمومی ب‌ـ بررسی از منظر خاص.

الف) بررسی عمومی مرجعیت بدون مرز

مرجعیت بدون مرز در سطح عمومی، بدون توجه به یك عنصر بسیار مهم امكان ندارد، و آن این كه مرجع، واجد عنصر خطا ناپذیری هست یا خیر؟

اگر پای عنصر عصمت و خطا ناپذیری در مرجعیت به میان آید، بدون اندك تردیدی، قضاوت علمی و عقل‌گرایانه اقتضا می‌كند كه مرجعیت معصوم، مطلق و بدون مرز باشد؛ البته این قضاوت كلی است؛ یعنی هر جا خطا ناپذیری به اثبات برسد چنین است؛ اما كدام مرجع خطا ناپذیر است، خود باید مورد برهان و استدلال عقلی و علمی باشد.

گذشت که بر اساس اصول موضوعه نوشتار، هیچ تردیدی در خطا ناپذیری خداوند و عصمت پیامبران و ائمه علیهم‌السلام وجود ندارد؛ از این رو عقلانیت مرجعیت مطلق آنان، قابل تردید نیست.

اما توسعه خطا ناپذیری به غیر موارد یاد شده، مخالف برهان و وجدان است. از این رو با كسی كه برای «مرشد» و «قطب رابع» و «فقیه»، عصمت و خطا ناپذیری قایل است، نمی‌توان سخن گفت، و تنها باید دعا كرد كه خداوند چنین شخصی را به نعمت عقل مفتخر نماید.

اما اگر مرجع (هر كه باشد) خطاپذیر باشد و خارج از مرز عصمت قرار گیرد، به عنوان یك اصل موضوعی ادعا می‌كنیم كه «قانون اولیه عقلی و شرعی، اصل وجوب فرمانبرداری از چنین مرجعی را برنمی‌تابد، تا چه رسد به اطاعت بدون مرز آن؛[1]

بنا بر این اصل موضوعی، اثبات اطاعت چنین مرجعی (حتی در موارد خاص) نیازمند استثنای این قانون كلی است؛ البته روشن است كه این استثنا باید بر اساس دلیل و برهان باشد. هدف نوشتار نیز تفکیک مرزها و تبیین استثنائات علمی است.

از جمله از استثنائات این قانون کلی، ضرورت رجوع غیر متخصص به متخصص با ضمانت عدالت است.

متأسفانه در دوران كنونی، عنصر سیاسی آن چنان به برخی از مباحث افزوده شده است كه احیانا عنصر علمی آن به کلی فراموش شده است.

این امر باعث شده است كه بحث از فضای تخصصی خود خارج شده و به میان مردم عادی و غیر متخصصین (اعم از مردم كوچه و بازار و دانشگاه و…) كشانده شود. نتیجه‌‌ی مخرّب غیر تخصصی كردن این بحث تخصصی، چیزی نیست جز ارایه‌ی تصویری شاه‌گونه از مرجعیت دینی.

البته روشن است که مخالفین عامدانه دست به چنین نقاشی می‌زنند تا چهره‌ای زشت از مرجعیت را به مردم قالب زنند.

آن چه أسفبار است این که احیانا چنین تصویری از سوی برخی از عوام ارایه می‌شود كه از دوستی جاهلانه‌ی آنان سرچشمه می‌گیرد.

این تصویر باطل موجب شده است زمینه‌ی تخطئه‌ی مطلق مرجعیت دینی فراهم آید و راه برای اندیشه­های بیگانه از عقل و دین هموار گردد.

بحث مرجعیت دینی بدون مرز ـ‌با صرف نظر از عنصر سیاسی، نه از اصول دین است و نه از فروع آن؛ بلكه از فروع فقهیه است كه البته وجود و دامنه‌ی آن تأثیر به سزایی بر سایر مباحث می‌گذارد. بنا بر این جایگاه اصلی آن، مباحث فقهی است كه باید در بحث تطبیقی استنباط به آن پرداخت.

انشاءالله در بحثی که با عنوان «قانون گذاری نخستین اساس فتوا» عرضه شده است، با ولایت تشریعی معصومین علیهم‌السلام و «تفویض دین»، به معنی حق قانون گذاری آنان آشنا می‌شویم؛ در آن بحث مصادیق متعددی از قانون گذاری معصومین علیهم‌السلام را جمع آورده‌ایم كه توجه شما را به دو نمونه آن جلب می‌كنیم: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله علاوه بر دو ركعت اول هر نمازی (نماز فرض)، ركعت سوم و چهارم را در نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا (نماز سنت) واجب نموده است، و همچنین از حق ارث برای مادر بزرگ در قرآن سخنی به میان نیامده است، اما پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای مادر بزرگ نیز حق ارث تعیین نموده است و…. از این حق با عنوان حق قانون گذاری تأسیسی یاد می‌شود.

این بنده تاكنون در میان دیدگاه‌های مطرح شده در این بحث، هیچ فقیهی را ندیده‌ام و از كسی نیز نشنیده‌ام كه برای فقیه حق قانون گذاری تأسیسی! (تأكید می‌كنم حق قانون گذاری تأسیسی) قایل شده باشد؛[2] پس به این نتیجه‌ی مهم می‌رسیم كه مرجعیت بدون مرز برای غیر معصوم، هیچ واقعیتی ندارد و اصولا كسی چنین ادعایی نكرده است و مرجعیت بدون مرز به معنی حقیقی آن، در فروعات فقهی نیز مطرح نشده است.

نکته سنجان توجه داشته باشند اگر تلاشی به ظاهر علمی در دفاع از مرجعیت بدون مرز در غیر معصومین انجام شود، بیشتر در راستای فرهنگ سازی و تئوریزه کردن ریاست است. این گونه تلاشهای وجاهت علمی نداشته و ندارند.

نمونه کامل تئوریزه کردن ریاست را در توجیهات سنیان برای غصب خلافت و تعریف شیخیه از رکن رابع، می‌توان دید.

ب) بررسی مرجعیت بدون مرز از منظر خاص

به دلیل این كه مرجعیت مطلق و بدون مرز از سه منظر قابل طرح است، طرح و بررسی مستقل «دلیلِ استثنا كننده» از قانون کلی، در هر شاخه‌ای مناسبتر است.

این شاخه­ها عبارتند از:

۱- مرجعیت مطلق از منظر فقهی

مباحث اثبات مرز علمی برای مرجعیت دینی، روشن ساخت که مرجعیت بدون مرز برای فقیه فاقد عقلانیت و باطل است.

۲- مرجعیت مطلق از منظر تصوف

۳- مرجعیت مطلق از منظر شیخیه

هر چند دو بحث باقی مانده نیز چنین است اما با توجه به برخی از ویژگی­ها گشودن بحث اختصاصی برای روشن شدن نادرستی بیشتر این گونه نظریات و بر ملا ساختن برخی از اهداف پشت پرده مناسب­تر است. از این رو این دو بحث را به مجال مناسب واگذار می‌نماییم.

 

[1]ـ همان گونه كه گذشت پرداختن به بحث «عصمت و آثار آن» در چند بحث مهم تأثیرگذار است از این رو لازم مستقلا تحقیق شود.

[2]ـ باید توجه داشت كه بر اساس روایات، مرز قانون گذاری تأسیسی ائمه علیهم‌السلام نیز محدود به این است كه «در آن مورد، قانونی از طرف خداوند یا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وجود نداشته باشد» (با این توضیح كه این محدودیت از حكمت ناشی می‌شود، نه از ناحیه‌ی كاستی در مقام خلیفة اللهی معصومین علیهم‌السلام؛ برای تقریب این امر به این جمله توجه كنید: «كسی كه سیر است نباید غذا بخورد»، این جمله بدین معنی نیست كه شخص می‌خواهد غذا بخورد، ولی دیگری از غذا خوردن او جلوگیری می‌كند)؛

با این توضیح در مورد خود امام معصوم نیز جایی برای مرجعیت دینی یله و رها (همان گونه كه دشمن به تصویر می‌كشد) وجود ندارد.

زوایای اصلاحات در مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۳:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:64
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1624

دیدگاه­هایی که اصلاحاتی را در مرجعیت دینی مطرح می­کنند، بیشتر پیشنهادهای اصلاحی (و نه همه‌ی آنها) ناشی از درك ناقص و احیانا نادرست از مفهوم «استنباط» است، و غالبا از ناحیه‌ی كسانی است که دست به کمر خارج از گود ایستاده و نظر می‌دهند؛ انشاء الله ارزش علمی این پیشنهادها، در عمل با مباحث تطبیقی استنباط روشن خواهد شد.

نکات پایانی عقلانیت مرجعیت دینی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۰/۰۸-۱۸:۴۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:65
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1632

با طی مراحل یاد شده و اصول موضوعه، «مرجعیت دینی جامع عقلانیت» علمی و مستدل ‌گردید.

همچنین با شفاف سازی و شناخت ویژگی‌ها و آثار مرجعیت دینی، به شناخت دقیق‌تری از این بحث رسیدیم.

اما عدم توجه کافی به برخی از نکات، احیانا موجب برخی از توهمات می‌گردد. از این رو بحث عقلانیت را با چند نکته ضروری به پایان می‌بریم.

نکته نخست: غفلت از برخی مباحث اساسی و مهم هرگز روا نیست، مانند این كه: «آیا اطلاع از رشته‌ی دین به عنوان یك علم، همگانی است یا خیر؟» و…

نكته‌ی دوم: بسیار پیش آمده است كه تفاوت میان یك دین و كسانی كه به آن دین نسبت داده می‌شوند در نظر گرفته نمی‌شود، از این رو ویژگی‌های مدعیان یك دین را به آن دین نسبت می‌دهند و بالعكس.

مثلا آنچه در برخی از جوامع مسلمانان دیده می‌شود، به عنوان اسلام تلقی می‌شود، و بر عكس نكات مثبت اسلام، در جوامع مسلمین كه فاقد آن نكات هستند، مورد جستجو قرار می‌گیرد.[1]

نکته‌ی سوم: یكی از اشتباهات فاحش عدم تفاوت میان كسانی است كه تخصص در شناخت جوامع مسلمین دارند، با كسانی كه تخصص در شناخت خود اسلام دارند، از این رو به غلط از گروه اول به اسلام شناس[2] (مانند شرق شناس) یاد می‌شود و حال آن كه بسیار دیده شده است كه كسانی كه عنوان اسلام شناسی را یدك می‌كشند از برخی از اولیات اسلام بی‌خبرند.

بنا بر این نباید میان تخصص دینی ـ‌كه طبق اصول موضوعه‌ی پیش گفته‌ـ همان مرجعیت شیعی است، با آنچه با اصطلاح اسلام شناسی در مجامع دانشگاهی شهرت یافته است اشتباه كرد.

نكته‌ی چهارم: مقصود از تخصص دینی و یا مرجع دینی و… همان معنی لغوی آن است، و ویژگی مورد نظر در این رشته نیز تخصص واقعی است؛ از این رو عناوین موجود در جامعه، یا شهرت افراد به برخی از این عناوین، به هیچ گونه مورد نظر این نوشتار نمی‌باشد.

لذا بایسته است در قضاوت علمی اكیدا از دخالت ذهنیتها و عمل كردها در مقاطع خاصی در طول تاریخ جلوگیری نمود.

آیا درست است «سیاه‌کاری افراد» دست‌مایه «سیاه‌نمایی» عقلانیت مرجعیت دینی قرار گیرد؟!

 

به یاری خداوند بحث «عقلانیت مرجعیت دینی» به انجام رسید.

اما بحث مهم دیگری که مکمل بحث مرجعیت است، نباید از نظر دورباشد و آن بحث «شرعیت مرجعیت دینی» است.

انشاءالله این بحث نیز در شاخه «مرجعیت دینی در دین کامل» پی‌گیری می‌شود.

 

[1]ـ متأسفانه این اشتباه بیشتر از دوستان ناآگاه پیش می‌آید، ولی دشمنان بیدار اسلام دچار این اشتباه نشده‌اند؛ از این رو در برخی از اسناد فوق العاده سری آنان به چهار بخش برخورد می‌نماییم: 1ـ شناخت نقاط قوت اسلام، 2ـ شناخت نقاط ضعف مسلمین، 3ـ راههای تضعیف نقاط قوت اسلام، 4ـ راههای تقویت نقاط ضعف مسلمین. برای نمونه به كتاب خاطرات جاسوس انگلیسی مستر همفر مراجعه نمایید.

[2]ـ مقصود از گروه اول كسانی هستند كه واقعا در صدد تحقیق در جوامع اسلامی از جمله فرهنگ مسلمانان هستند مانند محققین غربی و اساتید دانشگاه‌ها، و نه عوامل استعماری كه با نقاب اسلام شناسی علاوه بر جاسوسی در صدد كسب اطلاعات لازم برای دشمنان قسم خورده‌ی اسلام هستند.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما