درختواره
|
آزادی و دمکراسی در بردهداری مدرن آزادی و دمکراسی در بردهداری مدرن هر کس که در انتخابات شرکت میکند و به نوعی در زندگی خود از اینترنت نیز بهره میبرد، حتماً یک بار این متن را بخواند تا با سازوکار پیچیده اختلاس رأی خود آشنا شود… این وضعیت، جوامع امروزی را به سمت یک پانوپتیکان بزرگ میبرد. پانوپتیکان الگویی از طراحی دایرهوار زندان در قرن ۱۹ بود که امکان نظارت بر کوچکترین اعمال زندانی را در طول روز فراهم میکرد، بدون اینکه نیاز باشد زندانبانان از جای خود تکان بخورند. این بسیار نگرانکننده است که رباتها و رایانهها بیش از آنچه خود از خود میدانیم، در مورد ما اطلاعات دارند و مشاوره میدهند… آنچه اکنون سیاستمداران به آن دسترسی دارند، خیلی بزرگتر از هدفی است که ویزنر داشت و حتی در خواب سرویسهای اطلاعاتی که با نظارت بر رفتوآمد افراد و شنود تلفن آنها به دنبال گردآوری داده از شهروندان بودند نیز امری دستنیافتنی بود… خبر بدتر اینکه یک سری سرمایهدار خطرپذیر که هر یک به یک یا چند دانشمند ایدهپرداز متصل هستند، از پول و نفوذ و دانش خود برای ناکامگذاشتن هر کوششی بهره میگیرند که برای توقف انتشار پیامهای جعلی در فضای مجازی صورت میگیرد. آنها میدانند این حوزه جدید تا چه حد میتواند سودآور باشد و تا چه گسترهای در سراسر کشورهای متصل به اینترنت قابل انجام است. حتی کنفرانسهای دانشگاهی در MIT و مانند آن برگزار میکنند که با سرمایه همین افراد و به اسم رشد علمی اما در واقع برای یافتن راههای جدید سوءاستفاده از فضای مجازی برنامهریزی میشود… اگر عاشورا را بزرگ نداریم مانند غدیر انکار خواهد شد اگر عاشورا را بزرگ نداریم مانند غدیر انکار خواهد شد روزی این عالم سنی از بغداد به قصد دیدار علامه امینی به نجف آمد. اتفاقا همان روز مصادف با عاشورا بود و شیعیان مشغول عزاداری بودند. در این مراسم گروه فراوانی از شیعیان مشغول قمه زنی بودند. این عالم سنی که این مراسم را ندیده بود، به شدت به علامه اعتراض میکند که این کارها یعنی چه؟ آیا اینها دستور دین است؟ آیا این گونه کارها توحش نیست؟ و آیا…؟ علامه امینی فرمود ما در مورد بزرگداشت و زنده نگه داشتن غدیر کوتاهی کردیم نتیجه آن این شد که شما قضیه به این بزرگی را انکار کردید. اگر در مورد عاشورا نیز کوتاهی کنیم شما اصلا فاجعه عاشورا را منکر خواهید... دوستی های قبل از ازدواج دوستی های قبل از ازدواج یکی از انگیزههای مهم برای ایجاد رابطه با جنس مخالف پاسخگویی به نیازهای روانی، عاطفی و غریزی است. جوان در مقطعی احساس میکند التهاب درونیاش تنها با معاشرت و ایجاد رابطه با جنس مخالف آرام میگیرد، ولی بنا بر دستور شرع مقدس پاسخگویی به نیازها تنها باید با ازدواج تأمین شود... زنان قربانیان بیدفاع در فضاهای شهری زنان قربانیان بیدفاع در فضاهای شهری سالها پیش حدود شش ماه در میدان انقلاب مطالعه کردم و انواع مزاحمتها و آزارهای خیابانی در مورد خانمها را مشاهده کردم. امروز همه جای تهران تبدیل به فضای بی دفاع شده است چون مزاحمت اتومبیلها همه جا هست و زنان و دختران در هیچ مکانی در امان نیستند…
نتیجه این اقدام بازاریان، ثبت هزار مورد شکایت از سوی خانمها در یک بازه زمانی کوتاه بود. این در حالی است که ۹۰ درصد زنان و دختران شکایت خود را از اذیت و آزار خیابانی برای حفظ آبرو ثبت نمیکنند…
در آمریکا ۲۸ سال کار فرهنگی شد برای اینکه شهروندان آب دهان خود را روی زمین نیندازند…
در مواردی مساله به قدری دردناک است که فکر میکنیم کار فرهگی هم فایدهای ندارد و باید حتما جداسازی صورت گیرد. زنان در فضاهای شهر همیشه آسیبپذیرند و امکان ندارد از زنی بپرسید و بگوید تحت آزار قرار نگرفته است…
من کل نقشه تهران را کار کردهام و اماکن پر خطر و بی دفاع شهر را شناسایی کردهام ولی هیچ سازمان یا نهادی حاضر نشده از این مطالعه استفاده کند…
در نیویورک یک ساعت برق رفت و مردم همه فروشگاهها را غارت کردند اما در ورزقان پس از زلزله، فروشگاه بزرگ منطقه دست نخورد.
در آمریکا دوربین رفتار مردم را کنترل میکند نه وجدان جمعی.
جامعه اگر اعتماد کند به مسئولان، مطمئن باشید مردم از خواست مسئولان تمکین میکنند…
در کنار فرهنگسازی باید نقرهداغ هم باشد. برخی میگویند نباید اعدام باشد اما در پاسخ به این افراد باید گفت در شرایط کشور ما اعدام اگر نباشد سنگ روی سنگ نمیماند. باید برخورد قهری در کنار فرهنگسازی باشد نه پیش و پس از آن همانند جریمههای رانندگی که به موازات فرهنگسازی اعمال میشوند تا کسی جرات نکند به حریم خط عابر پیاده تجاوز کند. کشیشهای مسلمان کشیشهای مسلمان به هر حال، یک روز کشیش از محمد درخواست کرد او را به مسجد ببرد تا با حال و هوای آنجا آشنا شود. وقتی برگشتند داشتند با هم دربارهی فضای مسجد صحبت میکردند و ما بیصبرانه منتظر بودیم که کشیش بگوید مسجد چه جور جایی است و چه آیینهایی در آن برگزار میشود. کشیش گفت که مسلمانان در مسجد کار خاصی انجام نمیدادند، فقط آمدند و نماز خواندند و رفتند. من پرسیدم: «رفتند؟ بدون هیچ موعظه یا آوازی؟» و کشیش جواب مثبت داد.
چند روز بعد کشیش دوباره از محمد خواست او را به مسجد ببرد. ولی این بار قضیه فرق میکرد و آن دو تا دیر وقت به خانه نیامدند. هوا تاریک شده بود و ما نگران بودیم نکند اتفاقی برایشان افتاده باشد. بلاخره برگشتند و وقتی وارد شدند، من محمد را خیلی زود شناختم، ولی نفر کناریاش با آن پیراهن بلند سفید و کلاه، که بود؟ صبر کنید ببینم! این همان کشیش خودمان بود. با تعجب گفتم: «پیت! مسلمان شدهای؟» کشیش گفت: «من همین امروز مسلمان شدم.» کشیش مسلمان شده بود!! بعدش چی؟ (خواهید دید.)
به طبقهی بالا رفتم که دربارهی این مسئله کمی فکر کنم و در ضمن موضوع را با همسرم در میان بگذارم. ولی همسرم هم گفت که قصد دارد مسلمان شود، چون اسلام را بر حق میداند. این جا دیگر واقعا خشکم زد. پایین رفتم و محمد را از خواب بیدار کردم و ازش خواستم توی حیاط بیاید که با هم صحبت کنیم. آن شب تا صبح با هم قدم زدیم و دربارهی اسلام صحبت کردیم. محمد که داشت برای نماز صبح آماده میشد، من دیگر به این نتیجه رسیده بودم که حقیقت بلاخره آشکار شده و بقیهاش با من است که آن را بپذیرم یا نه. از پشت حیاط پدرم یک تخته سهلایی قدیمی پیدا کردم و روی آن به طرف قبلهی مسلمانها به سجده افتادم…
|